"هيزل ديکنز" خواننده موسيقی محلی آمريکايی در ٢٢ اپريل ٢٠١١ در اثر عوارض ناشی از ذات الريه در سن ٧٥ سالگی درگذشت. او که در سال ١٩٣٥ در خانواده ای کارگری در ايالت ويرجينيا به دنيا آمده بود، از اولين سالهای کودکی با درد و رنج زندگی طبقه کارگر از نزديک آشنا شد. وی زندگی خود را در خانواده ای ١٣ نفره که بسيار فقير بوده و اجبارا در يک خانه يک اتاق خوابه زندگی می کردند آغاز نمود. برادرهای او کارگر معدن بودند و خواهرش در خانه مدير معدن کلفتی می کرد. وقتی که در دهه ١٩٥٠ صنعت زغال سنگ دچار افت شد، خانواده هيزل نيز مانند هزاران کارگر اخراج شده در ايالت های جنوبی، برای پيدا کردن کار به مناطق صنعتی شمال آمريکا نقل مکان کرد. در آنجا هيزل نيز به کارگری در کارخانه ای مشغول شد. او بعدها که به هنر روی آورد و به خواننده مشهوری تبديل شد، در مصاحبه های متعددی خاطرات آن سالها را بازگو کرده و از دشواری های زندگی کارگران صحبت کرد. به عنوان مثال در مصاحبه ای گفته بود که "حقوق کارگران در آن زمان آنقدر ناچيز بود که بعد از خريد مواد غذايی مورد نيازمان، ديگر پولی در جيبمان نمی ماند. بخصوص ما که کارگران نوجوانی بوديم، حتی پول ارزان ترين تفريحات مخصوص جوانان، مثل سينما رفتن را هم نداشتيم." او در مصاحبه های خود در مورد کارگران زن و "مزد بسيار ناچيز آنها که فقط نان بخور و نميری را تأمين می کرد، و بخصوص حقوق نابرابر و بسيار اندک آنها نسبت به کارگران مرد" و درباره تن دادن کارگران به اين بی عدالتی ها، به دليل ترس از بيکاری، به کرات صحبت کرده است.
هيزل فعاليت هنری خود را در دهه ١٩٦٠ با خواندن آوازهای محلی بسيار پرشوری در وصف زندگی پر رنج و درد کارگران معادن و بخصوص زنان کارگر منطقه آپاچی، آغاز کرد.
تعلق او به خانواده ای کارگری، خود کارگر بودن و در نتیجه شناخت واقعیت های مربوط به زندگی کارگران، تأثير عميقی بر زندگی هنری هيزل گذاشت. بطوريکه او توانست این تأثیر را در کار هنری خود دخالت دهد و به همین دلیل وی به يکی از بهترين خواننده های موسيقی محلی آمريکا که برای طبقه کارگر و در وصف زندگی پر درد و رنج آنان می خوانند، تبديل شد. او خود در اين رابطه گفته است که "اگر انسانی مذهبی بودم، مذهب من احساسات عميقی می بود که نسبت به طبقه کارگر دارم."
پس از مدتی که از شروع کار هنری هيزل گذشت، با يک خواننده روشنفکر ديگر به نام "مايک سيگر" و همسر او "آليس جرارد" آشنا شد و با آنها به همکاری پرداخت که منجر به ارتقای کار هنری او گشت. "مايک سيگر" به دليل مخالفت با جنگ کره، به بالتيمور تبعيد شده و مجبور به کارگری در بيمارستان مخصوص مسلولين شده بود. او و برادرش "پيت سيگر" از خواننده های مردمی و روشنفکر امريکا بودند.
يکی از زيباترين آوازهايی که هيزل و آليس با هم خواندند، ترانه "پرنده کوچک زيبا" است. در اين آواز که به شکلی سمبوليک در وصف کارگرانی سروده شده که تلاش می کنند خود را از رنج و مشقت زندگی کارگری خلاص کنند، هيزل با صدای زيبايش می خواند:
"پرواز کن پرنده کوچک زيبا،
...
پرواز کن فراتر از کوهستان تاريک،
پرواز کن به آنجا
که آزاد شوی
آزادی ای ابدی
پرواز کن! پرواز،
ای پرنده کوچک زيبا
پرواز کن،
دور، دور، پرواز کن
تا به آنجا
که ديگر نمی وزد
باد سرد زمستانی"
اين آواز از زبان کسی خوانده می شود که در پشت "کوهستان تاريک" (سمبل زندگی پر رنج کارگران معادن زغال سنگ) باقی مانده و اميد به آينده آن ديگرانی دارد که در تلاش خارج شدن از اين شرايط هستند.
هنگامی که برادر هیزل که کارگر معدن بود و در اثر سرطان ريه (که بسياری از کارگران معدن به آن مبتلا می شوند) درگذشت، هيزل اين ترانه را به یاد او خواند:
"در خانه فقيرانه ای در اعماق سرزمين رنج ها و گرسنگی ها،
آنجا که مباهات بيگانه است
با انسان،
بيگانه با
مردی فنا شده.
آنجا که
روح و جان انسان
آلوده به گرد و غبار زغال سنگ است،
تا لحظه آخر،
تا لحظه زوال جسم فاسد شده اش.
و آنجا که هيچ همدمی ندارد،
اين مرد تباه شده،
جز ريه سياه از کار افتاده اش."
هيزل در ترانه های زيبا و پر احساس خود، از زندگی کارگران در شهرهايی گفته است که در اثر تعطيل شدن کارخانه ها نابود شده اند، از انفجار در معادن و کشته شدن کارگران، مثلاً او ترانه ای در مورد کشته شدن ٧٨ کارگر در انفجار ١٩٦٨ معدن "منينگ تاون" سرود. او در ترانه های خود از رنج های بی شماری می گويد که خانواده های کارگری در زندگی دارند. او همچنين رنج های کارگران جوانی را توصيف نموده است که با این که زندگی خود را با عشق شروع می کنند ولی در اثر فقر اقتصادی و مشکلات مالی از هم می پاشد.
از آنجا که بسياری از ترانه های هيزل در مورد زنان کارگر است، برخی ها ادعا می کردند که او يک فمنيست است. اما هيزل هميشه اين موضوع را انکار می کرد. به عنوان مثال در مصاحبه ای با يکی از مجله های مخصوص زنان هنرمند، در اين رابطه توضيح داد که "برخلاف خيلی از افراد، من نمی توانم درد و رنج زنان طبقه کارگر را از مردان طبقه کارگر جدا کنم. می دانم که زنان هميشه زندگی بسيار سختی داشته اند که فکر می کنم تا آينده دور ادامه خواهد داشت. تحت ستم ترين انسانها، هميشه سخت ترين زندگی را خواهند داشت. اما هيچکس راه رهايی را برای ما باز نمی کند، جز خود ما. اين (باز کردن راه رهايی از ستم ها) يک جنگ و مبارزه است. بنابراين، من اختلاف و جدايی بزرگی در ميان خودمان (در ميان زنان و مردان طبقه کارگر) نمی بينم. بنابراين، جنگ و مبارزه ما، جنگ و مبارزه ای مشترک است."
با اينکه هيزل گاهی اوقات رهبران اتحاديه های کارگری را مورد انتقاد قرار می داد، اما هميشه از آنها (بخصوص از اتحاديه کارگران معادن) پشتيبانی می کرد. این نشان می دهد که وی هيچگاه به آن سطح از آگاهی سياسی و تئوريک دست نیافت که بتواند ماهيت واقعی اتحاديه های کارگری آمريکا را عميقا درک کند. با اینجال در ترانه های هیزل چنان احساس واقعی و قابل لمسی در مورد زندگی پرمشقت زحمتکشان وجود دارد که جنبه اعتراضی آنها را حتی از بسياری از سرودهايی که (در زبان انگليسی) برای تظاهرات و اعتصابات کارگری سروده شده اند، قوی تر می کند.
همانطور که می دانیم در سالهای اخير در معادن سراسر جهان، صدها کارگر در حوادث مرگبار بيشماری جان خود را از دست دادند. در همین رابطه امروز ترانه های هيزل که درد و رنج کارگران معادن را به زيبائی توصيف کرده، بيش از پيش در ميان کارگران رواج يافته است. این خود نشان می دهد و بیانگر آن است که هنرمندانی که هنر خود را در خدمت طبقات تحت ستم قرار می دهند هرگز فراموش نشده و کارهای ارزشمند آنها همواره با تحسين ستمديدگان مواجه می گردد.