به جای مقدمه
میدیدم که این جا و آن جا اقتباس، تلخیص و یا قسمت هائی ترجمه شده به فارسی از متن اصلی [انگلیسی] بدون ذکر منبع از زندگی جو هیل ارائه میشوند. منابع زیادی در مورد زندگی وی وجود دارند. اما آن چه که من دیدهام و خواندهام همگی از جزوه زیر گرفتهشدهاند که توسط I.W.W به چاپ رسیدهاست.
JOE HILL – IWW Songwriter by Dean Nolan and Fred Thompson
خیلی وقت پیش این جزوه را برای چاپ در کومهله (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) ترجمه کردم. هرگز به چاپ نرسید.
درست نیست که بدون ذکر منبع از سندی چیزی ارائه شود. برای همین متن ترجمه شده جزوه فوق را برای شما میفرستم. دیگر خود دانید که منتشرش کنید یا نه.
آن چه را که مترجم به متن اصلی اضافه کردهاست در [ ] گنجاندهاست.
پاورقی ها با ترتیب شماره در پای هر صفحه نوشتهشدهاند.
منابع پاورقی ها تمامأ اینترنت است.
**********************
"من یک شهروند این جهانم.
در کره ای بنام زمین متولد شدم،
اینکه در کدام گوشه این کره خاکی
دیده به جهان گشودم هیچ ارزش صحبت
کردن ندارد.... من چیزی در باره
خودم ندارم که بگویم. فقط بگویم
که همواره تلاش کرده ام که هر چقدر
کوچک، پرچم آزادی را به مقصدش
نزدیکتر کنم. من این افتخار را
داشته ام که زیر پرچم سرخ – که اعتراف
میکنم به آن مفتخرم – در این مبارزات
شرکت کرده ام."
از نامه های جوهیل در زندان
زندگينامه جوهيل
بلافاصله پس از اینکه پلیس سالت لیک سیتی Salt lake city هیل را دستگیر کردند، با پلیس سانپدرو San Pedro ، کالیفرنیا California ، جائی که هیل قبلا در آن زندگی کردهبود تماس گرفتند. رئیس پلیس آن جا با تلاش های هیل برای سازمان دادن باربران اسکله مقابله کردهبود و جواب داد: ” شنیدهام کسی بنام جوزف هیلستروم Josef Hillstrom را به خاطر قتل دستگیر کردهاید. خودش است….مطمئنا شهروند نامناسبی است. او از جمله ترانهسرایان و نویسندگان جزوات ترانه های I.W.W(۱) است.”*
منظور او واضح بود. اگرچه او فاقد اسناد و مدارک قتلی بود که هیل به آن متهم شدهبود، شکی نداشت که هیل “خود آن مرد” بود. برای او هیل تهدیدات طبقه کارگر علیه نظم موجود را نمایندگی میکرد. کسانی که مورد احترام او بودند نمیخواستند که کارگرانشان متحد شوند، یا ترانه هائی را که جو هیل سروده بود بخوانند.، آن ها و پلیس آن ها را مسخره کنند، حق آن ها بر ثروتی را که تولید نکردهبودند مورد اعتراض قرار دهند. بر اساس این تعصبات بود که جو هیل بهخاطر قتلی که در آن شرکت نداشت محاکمه و تیرباران شد.
جو هیل Joe Hill در یوله Gævle سوئد با نام جوئل امانوئل هاگلند Joel Emmanuel Haggland در هفت اکتبر ۱۷۸۹ متولد شدهبود. یکی از نه(۹) بچهای بود که در خانوادهای محافظهکار و به شدت مذهبی پروردهشدهبود. خانوادهای بود بسیار علاقهمند به هم که در آن پدر و مادر هر دو موسیقی را تشویق میکردند و در همان سال های اول کودکی جوئل نواختن ارگ را به خوبی نواختن گیتار و ویلون و آکاردئون یاد گرفت. در سال ۱۸۸۷ پدر جوئل، الفا Olfa که سوزنبان قطار بود، در حین کار زخمی شد و مرد. تمام اعضای رنجدیده خانواده میبایست در حد توان کاسبی کنند. از جمله جوئل هشت ساله که برای کارکردن به یک کارخانه طناب رفت. در نوجوانی دچار سل پوست و استخوان شد که در یک بیمارستان در استکهلم مورد معالجه قرار گرفت اما آثار مرض برروی بدنش باقی ماندند. در سال ۱۹۰۲ مادرش مرد و خانواده از هم پاشید. او و برادرش پاول Paul به آمریکا عزیمت کردند و در نیویورک از کشتی پیاده شدند.
مانند بسیاری از مهاجران در آن زمان جوئل نامش را ابتدا به جوزف هیلستروم و سپس به جو هیل تغییر داد.
در مورد ده سال اول اقامت جو هیل در آمریکا حقائق بسیار کمی موجودند. اگر چه در مورد جا هائی که بوده و کار هائی که انجام داده داستان های متعددی وجود دارند، که طبق یکی از آن ها در هاوائی هم بودهاست، فقط چند تائی را میشود به اثبات رساند. پاول برادر جو هیل بعد ها به رالف چاپلین Ralph Chaplin(۲) گفت که ابتدا جو در نیویورک حمالی میکرد و در سالن ها پیانو مینواخت. به مناسبت کریسمس سال ۱۹۰۵ از کلیولندCleveland برای خواهرش کارت پستال فرستاد. در آوریل سال ۱۹۰۶ هنگام وقوع زمینلرزه در سانفرانسیسکو San Francisco آن جا بود و مقداری از وقایع آن را برای روزنامه محل تولدش نوشت. او یکی از هزاران کارگر مهاجری بود که آمریکا را برپاساختند و غلات آن را برداشت کردند. کسانی که با او در حاصلبرداری کارکردهبودند از آشنائی با او در آن جا صحبت کردند. در سال ۱۹۱۲ موقعی که I.W.W خطآهن شمالی کانادا Canadian Northern Railway را به اعتصاب کشید، او در یک گروه پیکت بود. آنقدر در اسکله باربری کردهبود که به خودش میگفت موش اسکله. بیل چانس Bill Chance در سان پدرو San pedro جائیکه باربر اسکله بود، با او ملاقات کردهبود، اما میگوید جو در مورد خودش آنقدر کم حرف میزد که نمیتواند چیزی دیگر اضافهکند. آلکساندر مک کائ Alexander Mc Kay هم که با هیل کارکردهبود و خاطرات خودش از مبارزه آزادی بیان سال ۱۹۱۲ در ساندیهگو San Diego را در سال ۱۹۴۷ نوشت نیز نمیتواند چیزی بگوید.
در نیمه اول سال ۱۹۱۱ هیل همراه دوستش سام مورای Sam Murray و رادیکال های دیگر در انقلاب مکزیک از مادرو (۳)Madero و ماگون (۴)Magon پشتیبانی میکردند در کالیفرنیای پائین بودند و برای حمایت آن در مقابل دیاز(۵) Diaz میکوشیدند. هیل فقط گاهگاهی آن جا بود. اما در صورتی که از دیدگاه های محافظه کارانهای که با آن به ایالات متحده آمدهبود نبریدهبود، نمیتوانست آن جا بودهباشد. در سال ۱۹۱۳ دبیر شعبه I.W.W در سان پدرو بود.
قدیمیترین ترانه طنز نوشتهشده توسط هیل که ما میشناسیم بر اساس سرود مطلوب سپاهرستگاری (Salvation army)(۶)” در جاودانگی شیرین” است. (این ترانه) قبل از چاپ در دفترچهترانهسرخ I.W.W در سال ۱۹۱۱ رایج شدهبود. ترانه اینطور میگفت:
هر شب واعظان مودراز میآیند، زور میزنند که راستی و دروغ را بهتان بگویند.
اما وقتی از چیزی برای خوردن سئوال کنید،
این کلمات شیرین را در پاسخ خواهید شنید:
(کر- گروه آواز)
سیر میخورید در آینده جاوید.
در سرزمین با شکوه آسمان ها.
کار کن و عبادت کن،
در میان خاشاک زندگی کن.
بعد مردن اجرتان در آسمان داده میشود
اگر برای [آسایش] همسر و فرزندانتان مبارزه کنید،
برای کسب چیز خوب تقلا کنید،
آن ها میگویند: انسان های بد و گناهکارید.
بعد مردن حتما به جهنم میروید.
(کر)
ترانه هیل به فرهنگ لغات آمریکائی اصطلاح “نان کلوچه در آسمان” را اضافه کرد. اصطلاحی که اغلب توسط مردم به کار میرود و برایشان جالب خواهدبود که بدانند از کجا آمدهاست.
در آن روزگار قبل از سینما و رادیو، زمانی که گرامافون هنوز وسیله صوتی کمیابی بود، قابل دسترس ترین موسیقی برای کارگران و مخصوصا کارگران مهاجر غرب از آن سپاهرستگاری و دیگر انجیل گرایان خیابانی بود. آن ها در “جاده های پائین شهر” نمایش های خود را اجرا میکردند. بخشی از شهر که کارگران مهاجر ارزانترین غذا، ارزانترین “لمیدنگاه” یا اطاق اجارهای را گیر میآوردند. و از روی یک سری علائم که با گچ روی تختهسیاه نوشتهشدهبودند، کار دیگری با دستمزد یک دلار - تقریبا دستمزد یک روز آن زمان – را پیدا میکردند. این جاده های پائین شهر عرصه پیکار افکار آدم ها شدند، بین آن هائی که میخواستند چیز ها را به همان صورتی که بودند حفظ کنند و آن هائی که میخواستند آن ها را تغییر و ارتقا دهند. ترانه طنز هیل چندین بند داشت، آخرین بند و کر اینطور بود:
برای بچاپ ها این برگردان را خواهیم خواند.
کارگران تمام کشور ها، متحد شوید!
دوشادوش هم برای آزادی میجنگیم؛
وقتی دنیا و نعمات آن را به دستآوردیم؛
در آیندهجاوید سیر میخورید؛
وقتی که پخت و پز یادگرفتید.
کمی هیزم بشکن، برایت خوب است،
و سیر میخورید در آینده شیرین جاوید.
اتحادیه هیل، کارگران صنعتی جهان Industrial Workers of the World در سال ۱۹۰۵ به وسیلهی فدراسیون غربی معدنچیان Western Federation of Miners و چند اتحادیه کوچک دیگر و مبارزینی که در اتحادیه های سازمان یافتهتری بودند، تشکیل شد. به امید این که میلیون ها کارگر غیر متشکل و آن ها که در سازمان های موجود بودند را در یک اتحادیه بزرگ طبقه کارگر جمع کنند، به طوری که نشود هیچ گروهی از کارگران را برای شکستن اعتصاب گروه دیگر بکار برد. همانطور که از اسمش پیداست [این اتحادیه] مدعی وسیعترین حوزه صلاحیتی بود که یک اتحادیه میتواند داشتهباشد. قصدش رفاه طبقه کارگر جهانی و هدف نهائیش سازماندهی مجدد صنعت بود که به دست کارگران برای مصلحت عام اداره میشد.
فعالیت های عملیش در ابعادی کوچکتر اما قابل توجه بودند. سال ۱۹۰۹ در منطقه صنعتی مک کیز راکز Mc Kees Rocks در پیتزبورگ Pittsburgh ، اتحادیه صنفی در آن جا چند کارگر ماهر داشت و تعمیرکاران را که قبلا اعتصاب کردهبودند اخراج کردهبود، در پاسخ به درخواست کمک از طرف تعمیرکار ها I.W.W دخالت کرد و پیروز شد. اعتصاب توجه وسیعي را جلب کرد. چون ثابت کرد که کارگران مهاجر غیر ماهر که با زبان های متفاوتی حرف میزنند، میتوانند با هم متحد و پیروز شوند، هر چند اتحادیه های موجود آن ها را قبول نکنند. در کارگاه های ساختمانی، در اردوگاه های چوببری و در کنار جاده های کثیف، اماکنی که این کارگران مهاجر مشاغلی به دست میآوردند، I.W.W به تلاش افتاد که دستمزد ها را افزایش دهد، دوش حمام و اتاق رختشوئی در این مشاغل خارج شهر دائر کند و شرکت را وادارد که تختخواب و خوابگاه تدارک ببیند تا کارگران بتوانند پتو های لوله شدهای را که بر دوش حمل کردهبودند دور بیاندازند.
در اسپوکان Spokane در واشنگتن، I.W.W به این نتیجه رسید که راه عملی متحد کردن کارگران به دور این پیشنهاد ها این بود که با امتناع از اجیر شدن توسط دلال های کار کلاهبردار Job sharks که حق کاریابی را به کارگران میفروختند، شرکت ها را مجبور کنند که یک سیستم آزاد پرداخت دستمزد را دائر کنند. این امر میتوانست با اجتناب از اعتصاب انجام شود. I.W.W این نظریه را از جعبه های صابون جاده های پائین شهر مطرح کرد. جعبه صابون، جایگاهی دم دست برای سخنرانان خیابانی، پدیدهای شناختهشده در آن زمان بود. انجیلگرایان، سوسیالیست ها، هواداران تجدید نظر و اصلاحات، I.W.W و زنانی که این نظریه تازه که آن ها هم باید حق انتخاب کردن داشتهباشند را مطرح میکردند این جایگاه را مورد استفاده قرار میدادند.
در حالی که کمپین I.W.W برای کنار گذاشتن دلال های کار کلاهبردار موثر واقع شد، این بنگاه های کاریابی با استفاده از سپاه رستگاری و دیگر گروه های مذهبی برای خفهکردن صدای سخنران هایI. W.W با ترومپت و طبل به مقابله برخاستند. I.W.W با کارت هائی که اشعار ترانه بر رویشان چاپ شدهبود و به آهنگ سرود خوانده میشدند پاسخ داد. هر دو طرف ترانه حزنانگیز [melodrama] “پسر سرگردان من امشب کجاست” را میخواندند. اما I.W.W شرح میداد که پسر سرگردان به وسیله پلیس از یک قطارباری پائین کشیدهشده و به یک اردوگاه کار اجباری فرستادهشدهاست. برای [ترانه] محبوب سپاه، کارت این را داشت:
چرا مانند دیگران کار نمیکنی، ها؟
در جهنم کاری برای کردن نیست، چطور میتوانم کار کنم؟
به اعتبار مفتخور، هالهلویا،
هالهلویا، باز هم مفتخور
هالهلویا، چیزی به ما بده که احیایمان کند.
در سال ۱۹۰۹ این کارت های ترانه در اولین دفترچه ترانه I.W.W چاپ شدند که در چاپ های قبلی غالبا استخدام کنندگان دغلکار را مورد حمله قرار دادند. ترانه “نان کلوچه در آسمان” و ترانه دیگری از هیل هم که بر اساس سرود “قدرت در خون است” سرودهشدهبودند، با وضعیت جاده های پائین شهر جور در میآمدند.
قدرت آن جاست، قدرت آن جاست،
در میان دستهای از مردان کار،
وقتی دست در دست هم بر پای میایستند.
قدرتی است، قدرتی است!
در همه سرزمین اداره امور را باید بدست بگیرد،
یک اتحادیه صنعتی شکوهمند.
وقتی بنگاه های کاریابی دریافتند که قادر به خواباندن صدای سخنرانان نمیشوند، به شورای شهر برای صدور حکم ممانعت از حق سخنرانی I. W.W متوصل شدند که به مبارزه I.W.W برای آزادی بیان در سال های ۱۹۱۰-۱۹۰۹ و سر تیتر روزنامه شدن آن در سراسر کشور منجر شد. محکومیت به زندان قادر به محدود کردن تعداد معدودی است. I.W.W به داوطلبان فراخوان داد تا قانونیت حکم صادره را محک بزنند. این مردان برروی جعبه تریبون رفتند و پس از گفتن چند کلمه به زندان افکنده شدند. در اولین روز، دو نوامبر ۱۹۰۹ یکصدوسه نفر دستگیر شدهبودند. در ماه مارس زندان و مدرسهای که زندان شدهبود، پر شدند. شرائط زندان و درندهخوئی پلیس خشم وسیعی را برانگیخت و موجب فشاری شد که در کارگاه های چوب بری و ساختمانی، بازرگانان سپوکان را بایکوت کردند. توافقی حاصل شد، I.W.W انتشار “کارگران صنعتی” توقیف شده را از سر گرفت، بار دیگر در خیابان ها سخنرانی کرد و اصل بهبود بیشتر شرائط کار در اینلند امپایر(۷) Innland Empaire را مطرح کرد.
مبارزات مشابهی برای آزادی بیان در رابطه با همان موضوع ها در فرنسو- کالیفرنیا Frenso- California در سال ۱۹۱۰، در سان دیاگو در سال ۱۹۱۲ و دیگر شهر ها صورت گرفتند، با همان تفصیلات بنیادی که سخنرانان داوطلب در زندان انباشتهشدند، تحت مراقبت و مورد خشونت پلیس قرار گرفتند و عاقبت حق آزادی بیان مطالبهشده را کسب کردند.
آیا جو هیل در این مبارزات آزادی بیان دستگیر شدهبود؟ اسناد تاریخی مختلفی شرکت او را تایید میکنند، اما همیشه به یک گردهمائی در هنگام اعدام او در لندن- انگلستان که در آن چند سخنران گفتند او در این مبارزات شرکت داشت اشاره میکنند، واین مدرک خوبی نیست. شخصی به نام هیل که در گردهمائی اعتراضی در سانفرانسیسکو و علیه خشونت پلیس در سان دیاگو شرکت داشتهاست احتمالا هیل دیگری بودهباشد. آن هائی که هیل را میشناختند او را شخصی آرام توصیف میکنند و نه یک سخنران.
ترانه دیگر هیل، ترانه طنز “کیسی جونز” Casey Jones مانند “نان کلوچه در آسمان” ماه ها قبل از اینکه در دفترچه ترانه I.W.W در سال ۱۹۱۲ بیاید وسیعا شهرت پیدا کردهبود. او آن را به پشتیبانی از تعمیرکاران راهآهن نوشت که در سپتامبر ۱۹۱۱ در سراسر سیستم (۸)Harriman که از مرکز ایلینویز Illinois Central به پاسیفیک جنوبی Southern pacific کشیده میشد، اعتصاب کردهبودند. این تعمیرکاران که اتومبیل ها و لکوموتیو های راهآهن را تعمیر میکردند، در شانزده اتحادیه صنفی پخش شدهبودند. آن ها میخواستند که به صورت فدراسیونی ۱۶ اتحادیهای و نه به صورت جداگانه طرف معامله قرار بگیرند. هاریمن مخالفت کرد. این تعمیرکاران بیش از چهار سال اعتصاب کردند و بالاخره پیروز نشدند. چونکه پنج اتحادیه دیگر هنوز قطار ها را تعمیر میکردند و به راه میانداختند و اعتصاب شکن ها را به تعمیرگاه میآوردند. این وضعیتی بود که به طور دردناکی حقانیت بحث I.W.W را برای [ایجاد] اتحاد صنعتی تصویر میکرد. بحثی که در آن روز ها تقریبا طرح آن منحصر بفرد بود.
در سال ۱۹۱۱ به خاطر عمومی شدن یک سری ترانه داستان، کیسی جونز معنای لکوموتیوران پیدا کردهبود.[ترانه ها] برای زنده نگاهداشتن یاد قهرمانی جان لوتر جونز John Luther Jones از کیسی-کنتاکی Casey- kontucky بود. او در ۲۹ آوریل ۱۹۰۰ به خاطر نجات جان مسافران و کارکنان قطارش، وقتی که قطارش در یک دوراهی وارد خط باربری میشود، با تمام وزن خودش را روی دسته ترمز انداختهبود و جانش را از دست دادهبود. والاس ساندرز Wallace Saunders سیاهپوستی که از قطار جونز مواظبت میکرد، شرح واقعه را نوشت. آن واقعه توسط دسته های رقص و آواز به یک ترانه ریتمیک قوی تبدیل شدهبود و پیش از آن که هیل ترانه طنز اتحادیهاش را بنویسد، دیگران قصه قهرمانی کیسی جونز را به اشعاری چاپ نشده تبدیل کردهبودند که در آن ها بیان میشد کیسی پدر تعداد بیشماری از کودکان خطآهن خودش است.
ترانهای خیلی مشهور بود. وجه مشخصه مهندس های لکوموتیو شدهبود و وسیله مناسبی برای تمسخر اینکه چگونه قرارداد های جداگانه اتحادیه صنفی آن ها را مجبور میکرد که برای در حال کار نگهداشتن موتور ها، به جای کار سرهمبندی شده شاگرد تعمیرکار های اعتصاب شکن، میبایست [خودشان] تعمیرات اضطراری را انجام دهند. ترانه اینطور میگفت:
کارگران خط (۹)S.P. فراخوان اعتصاب دادند.
اما کیسی جونز مهندس، قطعا اعتصاب نخواهد کرد.
دیگ بخارش چکه میکرد و رانندههایش نشستهبودند،
از تنظیم خارج بودند موتورش و یاتاقان آن.
کیسی جونز تلآشغالش را روشن نگاه میدارد.
کیسی جونز دوسره کار میکند.
کیسی جونز مدال چوبی دریافت کرد.
به خاطر خوب و فداکار بودنش برای خط S.P
به تعبیر هیل، کیسی در یک تصادف میمیرد و “سفری به بهشت” میکند که در آن جا سنت پتر St.Peter [دروازهبان بهشت] به او میگوید “موزیسین های ما اعتصاب کردهاند هر وقت دلت بخواهد میتوانی به صورت اعتصاب شکن کار پیدا کنی” اما فرشته ها هم از دست او نجات پیدا میکنند.
تعمیرکار ها از این ترانه شوخ و مبارز استقبال کردند و در تمام کشور به دور آن جمع شدند.-در بهار سال ۱۹۱۲ در هنگام اعتصاب در خط آهن کانادای شمالی Canadian Northern Railroads هیل در کلمبیای بریتانیا British Clombia بود. به آهنگ “پوشیدنی سبز” Wearing of the green اعتصاب کنندگان را به “نساختن خط آهن بیشتر به خاطر شلوارکار و شعله شمع” تشجیع کردهبود که از بدی بنای کمپ هائی که لایه خارجی دیوار هایشان از کیسه سیبزمینی درست شدهبودند شکایت میکرد. به آهنگ ترانه داستان رودخانه شانون River Shannon نوشت:
این کنتراتچی های پوشالی، همگی کاربدستانی خبیثاند.
هر کارگری میداند آن ها حامیان منافع ما نیستند.
پس مصمیم در هوای خوب و بد به هم بپیوندیم.
و ترسی نداریم که رودخانه شانون به کجا میریزد.
برای اعتصاب در شرکت رودخانه فریزر Fraser River قطعات کوتاه دیگری نوشت که در جریان اعتصاب مورد استفاده قرار گرفتند ولی به زودی فراموش شدند.
کمدی های نیشدار بکار بردهشده [در ترانه ها] تماما برای برانگیختن عصبیت روسا و بالا بردن روحیه کارگران بود تا روسا را در مقابل خود کم اهمیت تر بدانند. بسیاری از ترانه هایش که برای اعتصاب خاصی نوشته شدند، در جا های دیگر به همان درجه بکار بردهشدند و جذابیت کارگری وسیعی داشتند.
او آواز های روز محبوب مردم را برای ترانه طنز انتخاب میکرد. دفترچه [ترانه] سال ۱۹۱۲ یکی از ترانه های رقص ایروینگ برلین(۱۰) Irving Berlinبنام “همه را به رقص در میآره” را داشت که به ترانه “همه به آن میپیوندند” I.W.W برگردانده شدهبود. خوش بینی آن با رشد I.W.W در آن سال در بندرگاه جنوبی و نخ ریسی های شرقی تایید شد. در ماه ژانویه کارگران کارخانه پشم آمریکا American Woolen Company در لاورنس – ماساچوست Lawrence – Massachusetts اعتصاب کردند و از I.W.W خواستند که از آن ها پشتیبانی کند. جان گولدن (۱۱) John Golden مسئول UTW با پیشنهاد بکارگیری اعتصاب شکن ها [توسط کارفرما] خود را در نظر مردان و زنان اتحادیه سبک کرد.هیل ترانهای طنز بر اساس یک آواز مدرسه یکشنبه به نام “خیلی خوب، گفتگوئی کوتاه با گولدن درستش میکنه” برای اعتصابیون فرستاد. آن ها در اعتصابشان پیروز شدند.
هیل در دفترچه ترانه ۱۹۱۳ نه (۹) ترانه تازه داشت. مثل آن که آن چه را در اروپا در شرف تکوین بود پیش بینی کردهباشد، دو تا از این ترانه ها ضد نظامیگری بودند. به کولین باون Coleen Bawn در نیروی هوایی ایرلند نوشت:
بیلیون ها صرف میکنیم هر سال
برای مهمات و تسلیحات.
تا نیروی دریائی و ارتشمان، عزیز،
در وضعیت خوبی حفظ شوند….
چرا آن ها مسلسل هایشان را
هزاران کیلومتر ورای اقیانوس ها سوار کنند
ناوگان های دشمن هرگز که به آن جا نمیرسند.
این کاری مسخره نیست.
ترانه دیگر به آهنگ شاد “نور آفتاب” از ناامیدئ های جوانی حرف میزد که برای دیدن دنیا به نیروی دریائی پیوست ولی دید که باید عرشه کشتی را بمالد و برنج پاک کند و کفش های ناخدا را برق بیاندازد.بعضی از محبوبترین ترانه هایش آرشی بونکر (۱۲) Archi Bunkr های اولیه را که سیاهان و خارجی ها را باعث گرفتاری های خود میدانستند به تمسخر میگرفت. برای “کارگران صنعتی جهان” او هیچ کارگری نمیتوانست خارجی باشد. “بیل قایق موتوری” Steamboat Billریتم موزون یکی از رقص های ۱۹۱۳ را داشت که “جو” این کلمات را در باره سیزربیل Scissorbill به آن افزوده بود:
حالیشه که تو هر اردوگاه معدن و چوببری ،
میخوره و را میره،
درست مث آدمای دیگه.
میدونی این جورا نیس،
همینکه دهنشو واسه حرف زدن وا کنه.
در حالی که همه پلیسا بیرونش میکنند از همه جا،
با چهرهای خوشباور سیزربیل میگه به شما:
“این مملکت منه”.
پاکش کنید از ژاپنی و آلمانی و سوئدی و سیاه ها.
کارگر مشابه دیگر “آقای بلوک” بود که “فکر میکند احتمالا روزی رئیس جمهور میشود”. تیراژ دفترچه ترانه های I.W.W هربار ۵۰۰۰۰ بود و “آقای بلوک” الهام بخش [چاپ] نوار کارتونی شد درباره مصائبی که فقدان آگاهی طبقاتی بر سرش میآورد.
تعابیر بکار گرفتهشده در ترانه های هیل منعکس کننده شرائط غرب[آمریکا] است که اکثریت با افراد مذکر بود، و تقریبا تمام مزد بگیران مرد بودند. این تا اندازهای با شهرک های شرقی که افراد مونث اکثریت داشتند در تعادل بود. کودکان بخش مهمی از نیروی کار بودند و غیر از کار در کارخانجات نساجی و تکهدوزی لباس، نقش اصلی اقتصادی زنان تولید بچه و رساندنشان به سن کار بود. این جا هم هیل آرشیبونکر نبود. او زنان را هم در اتحادیهاش میخواست. در اوائل سال ۱۹۱۳ به آهنگ ضربی “رنگین کمان Rainbow” نوشت:
ما قوطی ساز و دباغ و کلفت را میخواهیم،
پینهدوز ها را،
مردانی را که چاه میکنند،
مردانی را که از دیرک ها میروند بالا ،
فروشندگان دورهگرد و مقنی و مردان مزد بگیررا،
و تمام دختران کارخانه و فروشندگانرا، بله تمام کسانی را که کار میکدنند میخواهیم.
او خودش موسیقی “دختر شورشگر است، برای طبقه کارگر مرواریدی گران قدر است” را نوشت و گفت که آن را یکی از بهترین ترانه هایش میداند.
در سانپدرو هیل در گروه خدماتی ملوانان در خیابان بیاکون Beacon امکان استفاده از یک پیانو را داشت و به نظر میرسد بیشتر ترانههایش در آن جا نوشتهشدهباشند. در آن جا او دبیر ناحیهای I.W.W بود و در یک اعتصاب کوتاه [توسط] کارگران اسکله، بوسیله پلیس دستگیر شد. پلیس تلاش کرد که مسافران یک اتوبوس شهری را وادارد که بگویند او کسی بودهاست که جلو آن ها را برای لختکردنشان گرفتهاست. کسی چنین چیزی نگفت اما پلیس به دلیل اوباشی به هیل ۳۰ روز محکومیت داد.
در اواخر سال ۱۹۱۳ مسئول ناحیهای سالتلیک سیتی شد و در انبار ماشین در سیلور کینگماین Silver King Mine در پارک سیتی Park City شغلی پیدا کرد که اوتو اپلیکوست Otto Applequist یک هم ولایتی سوئدی که در سانپدرو San Pedro شناختهبود، در آن جا سرکارگر بود. در این ناحیه هم از I.W.W استقبال نشدهبود.
اوائل آن سال I.W.W طرح قرارداد یوتا Utah را در توکر Tuker به اعتصاب کشاندهبود و با وجود حمله آدمکش ها به پیروزی افزایش ۲۵ سنت و بهبود شرائط دست یافتهبود. شرکت با فرستادن آدمکش ها به سراغ میتینگ های خیابانی I.W.W در سالتلیک سیتی مقابله به مثل کرد و پلیس به جای مهاجمین سخنرانان را دستگیر کرد. چندی قبل از کریسمس، هیل و اپلیکوست به سالتلیک سیتی آمدند و به جامعه بزرگ سوئدی های آن جا رفتند، ذوق موسیقی هیل با مراسم عید در آن جا مطابقت داشت. آن ها در مهمانخانهای شبانهروزی که توسط خانواده اسلیوس Eselius اداره میشد و بعضی از آن خانواده هر دو نفرشان را میشناختند، اقامت کردند.
در یکی از اتاق های پشت آشپزخانه این مهمانخانه بود که در عصر روز دوشنبه ۱۳ ژانویه ۱۹۱۳ هیل دستگیر شد. او در رختخواب افتادهبود، یک زخم گلوله عمیقا در سینه داشت و قلب و ریهاش خراشیدهشدهبودند و تخدیر شدهبود. وقتی سه پلیس داخل اتاق شدند او یکی از دستانش را حرکت داد. کلانتر پلیس در حالیکه رگ انگشتانش را میشکست به هیل تیراندازی کرد. بعدا او توضیح داد که فکر کردهاست که هیل میخواستهاست به اسلحهاش دست یابد، هر چند که او اسلحهای نداشت و دکتر مک هاف Mc Hugh، که پلیس را از معالجه زخم هیل مطلع کردهبود، به آن ها گفتهبود که به هیل مورفین تزریق کردهاست. رئیس پلیس برای دستگیر کردن او آمدهبود، با این نظر که زخم سینه او ممکن است او را به قتل انتقامجویانهی شب شنبه ۱۰ ژانویه در مغازه بقالی جان موریسون که قبلا آمد ارتباط دهد.
جان موریسون، افسر پلیس پیشین، به طور مدام در ترس انتقام بسر بردهبود. او هفت سال پیش در انبارش با سه مهاجم درگیری مسلحانه داشتهبود و یکی از آن ها در تعقیب بعدی پلیس کشتهشدهبود. او در ماه سپتامبر پیش هم مورد حمله قرار گرفتهبود و یکی از مهاجمین را زخمی کردهبود. او در مورد ترس از انتقام با افراد مختلف از جمله زنش صحبت کردهبود و به او تاکید کردهبود در صورت کشتهشدنش از پلیس بخواهد که از یکی از همسایه ها بازجوئی کند.در بعدازظهر[پیش از] شب قتلش او به یکی از همکاران پلیس، کاپیتان جان همپل John Hemple گفتهبود که او با خوشحالی از تمام ثروتی که طی سال ها کار سخت اندوختهاست دست میشوید به شرطی که از ترس انتقام نجات پیدا کند. همپل به مطبوعات گفت ” موریسون مداوما از کسانی که در موقع پلیس بودنش دستگیر کردهبود در بیم بود.”
انتقامی که از آن در بیم بود در ساعت ده شب شنبه موقعی که مغازهاش را میبست صورت گرفت. آرلینگ یکی از پسر ها، جارو میکرد، پسر کوچکتر، مرلین در انتهای مغازه نزدیک انبار بود.
آقای موریسون یک کیسه سیبزمینی را روی کف مغازه میکشید که دو مرد نقابدار وارد شدند، خطاب به او گفتند “حالا گیرت آوردیم.” و به آقای موریسون در حالی که روی کیسه سیبزمینی خم شدهبود و بعد به آرلینگ شلیک کردند و رفتند. رولور کف مغازه نزدیک به آرلینگ، متعلق به موریسون، نشان میدهد که آرلینگ هدف جنایت نبودهاست، اما وقتی با رولور مغازه که در یخدان نگهداری میشد خارج شدهبود مورد هدف قرار گرفتهبود.
سال ها بعد توسط تاریخ پردازی به نام ورنون جنسن Vernon Jensen در [نشریه] “بازنگری ارتباطات صنعتی و کارگری” Industrial and labor relation review شماره آوریل ۱۹۵۱ (۱۳)اتهامی علیه جو هیل ساخته و پرداختهشد که برای دانشجویان تاریخ جدی تر از مجادلات پلیسی است. جنسن نوشت که دکتر مک هاف (که زخم سینه هیل را درمان کردهبود) در اواخر دهه چهل به او گفتهبود که هیل نزد او کشتن موریسون را اعتراف کردهبود. به حساب او [جنسن] مک هاف در بعداز ظهر روز دوشنبه از هیل پرسیدهبود آیا به موریسون تیراندازی کردهبود: ” در دفاع از خود به او تیراندازی کردم. پیرمرد برای برداشتن اسلحه رفت و من به او شلیک کردم و پسر جوان تر اسلحه را برداشت و به من شلیک کرد و من هم برای نجات زندگیم به او تیراندازی کردم. من مقداری پول برای خروج از شهر میخواستم.” دکتر مک هاف نه برای پلیس و نه در دادگاه چنین داستانی نگفتهبود. اعتراف اظهارشده با واقعیات مادی موجود خوانائی ندارد، چون آقای موریسون در حال کشیدن یک کیسه سیفزمینی دور از راهرو مرکزی جائی که هیچ دسترسی به اسلحه که در یخدان بود نداشت مورد هدف واقع شدهبود. آن واقعه یک قتل انتقامجویانه طرح ریزی شدهبود که در حالی که مانعی برای دزدی نبود، اقدامی برای دزدی کردن نشدهبود.
اما برگردیم به ۱۹۱۴، وقتی دکتر مک هاف که در جریانات اجتماعی هیل را دیدهبود و او را به مثابه مولف ترانه های طنزآمیز I.W.W میشناخت، پلیس را از زخم هیل باخبر کرد و ترتیب تحت مخدر قرار دادنش را داد، پلیس آشکارا دنبال انتقام رفته، اما موفق نشدهبود.
اسلحه موریسون یک فشنگ مصرف شده داشت. این شیوه پلیس سالتلیک سیتی بود که به جای ضامن چکش اسلحه را روی یک جای فشنگ خالی یا پوکه قرار میداد. در مغازه گلولهای که از اسلحه موریسون شلیک شدهباشد پیدا نشد و شاید شلیک نشدهبود، هنوز این احتمال هم میرود که گلوله در بدن شخصی که مضروب شد ماندهباشد. همسایگانی که با صدای شنیدن شلیک ها به صحنه هجوم بردند گفتند که یکی از دو مرد نقابدار دستش را روی سینهاش گذاشتهبود مثل اینکه زخمی باشد، یکی از همسایه ها تنها کللماتی را که از دو نفر شنیدهبود “من تیر خوردهام” را گزارش داد در حالیکه دیگری آن را “آه،باب” شنیدهبود. لکه های خون روی زمین بودند. برای همین بنظر پلیس ممکن بود که یکی از دو مرد به وسیله اسلحه موریسون زخمی شدهباشد. ولی زخم هیل کاملا درون سینهاش بود.
لکه های خون روی زمین در جهات مختلف کشیدهشدهبودند. بعضی به پائین پیادهرو ها، بعضی به طرف انبار ها، بعضی به طرف خطوط راه آهن میرفتند. امکان نداشت که همه آن ها متعلق به یک نفر باشند، و تمام آن ها به سگی با پنجه در حال خونریزی برمیگشتند. دو مرد که از بار یک کشتی در حال خروج از شهر دزدی کردهبودند، در شهر بازداشت شدهبودند، آن ها به علت یک دستبرد ۳۰۰ دلاری در آریزونا Arizona تحت تعقیب بودند، و به شکلی به عنوان مظنون حذف شدهبودند. مظنون های دیگر گرفته و آزاد شدهبودند. مردی دیدهشدهبود که در چالهای درازکشیدهبود و وقتی یک عابر از وی میپرسد که به کمک احتیاج دارد به داخل یک اتوبوس برقی فرار میکند. بعدا یک کنترلچی اتوبوس برقی گزارش داد
که آن مرد با اتوبوس به مرکز شهر رفت و از روی عکس او را فرانک ز ویلسون Frank.Z.Wilson یک محکوم پیشین که موریسون در فرستادنش به زندان کمک کردهبود، شناسائی کرد.
به محض دستگیری هیل نظریه انتقامجوئی و تمام جریانات دیگر از طرف پلیس یکباره کنار گذاشتهشدند. دکتری که پلیس را از وضع هیل خبر کردهبود او را بعنوان کسی که آن ترانه های I.W.W را نوشتهبود میشناخت و مثل کلانتر پلیس سانپدرو، خشنود بودند که “همان مرد” را گرفتهاند. ممکن است یک امر آن ها را راضی به فراموش کردن انگیزه انتقام و مقصر قلمداد کردن هیل کردهباشد: اینکه این امر به یک کینه خانوادگی که بین موریسون و یک گروه بزهکار در جریان بودهاست خاتمه خواهد داد، کینهای که تقریبا علیه هر پلیسی که اعضای گروه بزهکار را محکوم کند ادامه خواهد داشت.
حالا این فرصت را داشتند که به تمام اینها خاتمه دهند. در حالیکه یک “شهرنشین نامطلوب”، یک اجنبی را در دست داشتند که اتحادیهاش و ترانههایش بهرحال مورد تنفر آن ها بود. پلیس در ۲۳ ژانویه از طریق مطبوعات محلی همگی و از جمله اعضای گروه بزهکار را مطلع کرد که جو هیل، ترانهسرای I.W.W، کسی بود که میخواستند به خاطر قتل موریسون محکوم کنند.
احکام گناهکاری ناعادلانهای که باعث نارضایتی گسترده شدهبودند، معمولا مانند توطئه یک هیئت رئیسه برگزیده انجام نگرفتهبودند، بلکه مانند یکی از بیعدالتی های کم و بیش جاری [بودند]که مقامات پائین تر برای انطباق با تعصبات بالائی ها انجام میدادند. علیرغم اعتراض عمومی میبایست یا برتری بالائی ها پیشبردهشود یا ماهیت جنایتکارانه و تعصب طبقاتی تنفیذ قانون را تایید کنند.
تنها رابطهای که پلیس برای ارتباط هیل به قتل موریسون ارائه داد این بود که زخم گلولهای داشت که برای آن دلیلی ارایه نکرد و احتمالا اسلحه موریسون هم شلیک شدهبود. همسایگانی که دو مرد نقابدار را در حال فرار دیدهبودند هیچ مشخصات ارزشمندی ارائه ندادند ولی کوشیدند این کار را بکنند. پسر جوانتر، مرلین موریسون (در آن موقع ۱۳ ساله و هنوز زنده) در روز چهاردهم وقتی برای دیدن هیل به زندان بردهشد گفت” هیلستروم همان قد و بالای یکی از مردانی را دارد که در عصر یکشنبه وارد مغازه پدرم شد. من نتوانستم مشخصات ظاهری آن مرد را مدتی طولانی بگیرم. چون نور کافی نبود. اما قواره هیلستروم خیلی شبیه قواره مردی به نظرم میآید که داخل مغازه شد و دیدم به پدرم تیراندازی کرد.” یا این آن چیزی است که سالتلیک سیتی تریبون تنها سند قابل دستیابی، نظریات این پسربچه ۱۳ ساله را گزارش کرد. همچنین مطابق [مندرجات] روزنامه، چون رونوشت ها گم شدهاند، مرلین در دادگاه بیشتر از این ها گفت. هیل شرح بسیار متفاوتی داد. در موقع اظهاریه به دادگاه تجدید نظر یوتا در سپتامبر ۱۹۱۵ او از دیدار مرلین موریسون در زندان اینطور یاد کرد:
او اولین کسی بود که در صبح [روز] بعد از دستگیریم آمد و مرا نگاه کرد. تنها به خاطر پسر بچه بودنش نظرش را صریحا در مقابل من ابراز داشت و این چیزی است که گفت: ” نه اصلا آن مرد نیست. آن هائی که من دیدم کوتاهتر و سنگینتر بودند.” وقتی که او در جلسه دادرسی مقدماتی شهادت داد از او پرسیدم مگر او این را نگفت که انکار کرد.
در ۲۷ ژانویه برای هیل کیفرخواست صادر شد و دادرسی مقدماتیش روز بعد برگزار شد. چون وکیل نداشت و [از خود] هیچ دفاعی نکرد او در دادرسی پسرک و دو شاهد را مورد سئوال قرار داد. محاکمه برای ۱۷ ژوئن ترتیب دادهشدهبود.چند روز بعد از این دادرسی ژانویه یک وکیل رسمی به نام ئئ-دی- مک دوگال E.D.Mc Dougall هیل را ملاقات و به او پیشنهاد وکالت مجانی کرد. هیل قبول کرد، چون به اد روان Ed Rowan دبیر حوزهئی I.W.W ، که بعد از چاپ عکسش در روزنامه محلی ملاقاتش کردهبود گفتهبود که این پای I.W.W را به میان نمیکشد و نمیخواهد اتحادیه برایش وکیل بگیرد. دفاع ضعیف مک دوگال در محاکمه ژوئن بعضی را به این گمان انداخت که پیشنهاد مرموز کمک مجانی ممکن است که بخشی از نقشهای بودهباشد که از دست رفتن هیل را مسلم کند.
رابط اصلی با قتل موریسون زخم هیل بود. چطور این زخم را بر داشت تا امروز هیچکس نمیداند. وسیعا باور بر این است که به خاطر مسائل عاشقانه آن زخم را برداشت، اما مدارک برای این ضعف است؛ اینکه روزنامهای گفتهاست که دکتر مک هاف به یک خبرنگار گفت این چیزی است که هیل به او گفت. خود هیل برای کسی توضیح نداد. شواهد بدنی نشان میدهند که از جلو به او تیراندازی شدهبود. ژاکت به تن داشته ولی اورکت به تن نداشتهبود و بنابراین به احتمال قوی در داخل اتاق بودهاست. دست هایش بالا بودهاند به طرزی که وادار به این کار شدهباشد که ژاکتش هم بالا کشیدهشدهبود، جائی حدود یک ساعت بعد از قتل موریسون، و چندین مایل دور از مغازه موریسون بود.
در حدود ساعت ۱۱.۳۰ دهم ژانویه تقریبا با زخم تازه با پیراهن خونین و در حالیکه قلبش خراشیدهشدهبود و شش هایش خونریزی داشتند او پیاده به مطب دکتر مک هاف که خانهاش هم بود و در حدود پنج مایل دور از مغازه موریسون بود، رفت. سوراخ گلوله در اورکت نبود اگرچه گلوله از تنه و جلو و پشت ژاکت و پیراهنش عبور کرده و در جائی که به او تیراندازی شدهبود به جاماندهبود که بنابراین نمیتواند مغازه موریسون بودهباشد.
هیل بر اینکه چگونه زخمی شدهاست و در این مورد هیچ توضیحی به کسی بدهکار نیست پافشاری کرد. اما بعضی از اظهاراتش در رابطه با داده های دیگر روی مسئله تاثیر گذاشتند. وقتی وارد مطب دکتر مک هاف شد اسلحه داشت. [اما] گفت وقتی که زخمی شد مسلح نبود. اسلحه را در راه بازگشت از مطب به مهمانخانه شبانهروزی دورانداخت. بعدا با پلیس رفت و برای پیدا کردن آن تلاشی ناموفق کرد و همراه با پلیس مشخص کرد که از بنگاه رهنی سالتلیک یک اسلحه خریدهبود. او امیدوار بود که با دادن مشصات اسلحه و نوع آن ثابت کند که [آن اسلحه] نمیتوانست اسلحهای بودهباشد که موریسون ها را کشت.
وقتی [هیل] دستگیر شد پلیس در جیب شلوارش یادداشتی از دوستش اپلیکوست را پیدا کرد که نوشتهبود: “هیلدا و کریستینا اینجا بودند. ما به امپرس Empress ڕفتیم.سعی کردیم تو را پیدا کنیم. اوتو”
امپرس یک تئاتر محلی بود. در این باره که آیا بعد از اینکه هیل مجروح شد و به خانه اسلیوس برگشت، اپلیکوست هم آنجا بود گزارشات متضادی موجودند اما او نه آن جا دیدهشد و نه هیچ جای دیگر بعد از آن شناسائی نشد.
این اوضاع پرونده بسیار بهتری از آن چه پلیس علیه هیل برای این سلسله حوادث داشت تشکیل میدهد: اینکه هیل عصر روز یکشنبه در حالی که اسلحهاش را در مهمانخانه شبانهروزی جامیگذارد از آن خارج شد؛ اینکه بعدا برگشت و یادداشت را برداشت اینکه بعدا بیرون رفت و به شکلی تیر خورد و اسلحه را از کسی که به او تیراندازی کرد گرفت. اینکه اگر اسلحه همان باشد که از بنگاهرهنی خریدهبود مهاجم میبایست آن را از مهمانخانه شبانهروزی اسلیوس برداشتهباشد، که به قرار قرائن اوتو اپلیکوست میشود. اگر به این ترتیب اتفاق افتادهباشد، جای حدس و گمان کمی باقی میماند.
به هر صورت، هیل مصرانه توضیح چگونگی زخمی شدن خود را رد کرد. بعضی ها اصرار داشتند که با گفتن آن ممکن بود زندگی خود را نجات بدهد. او جواب داد وقتی که آن هائی که میدانند و خودشان آزادانه به خاطر خودشان پا پیش نمیگذارند برای او بی فایده خواهد بود هویت آن ها را فاش کند. بنابراین او بر موضع خود ماند که این او نیست که باید بیگناهی خود را ثابت کند، بلکه اگر گناهکار است این پلیس است که باید آن را ثابت کند. یک وکیل خوب میتوانست قضیه پیگرد را ریز کند و حقایق جسمانی مربوط به زخم را برای نشان دادن اینکه او نمیتوانستهاست زخم را در مغازه موریسون یا در حدود ساعت ده برداشتهباشد به کار ببرد. محاکمه او در ژوئن نمایش مضحکی بود که در آن او سعی کرد وکیل تسخیری مک دوگال را برای بازپرسی نکردن شاهد ها منفصل کند، اما فاقد مهارت های قضائی لازم بود تا خودش بتواند حقایق را آشکار کند.
بعدا از طریق تلاش های ویرجینیا سنو ستیفن Virginia Snow Stephen و اورین هیلتون Orrin Hilton یک وکیل رسمی جدید، سورن کریستنسن Soren Christensen [هم] اضافه شد. دادگاه به آن ها اجازه نداد که در مورد ترسی که موریسون از انتقامجوئی داشت شواهدی ارائه دهند. آن ها فرصتی به دست آوردند که نشان بدهند که پلیس کوشید با تهدید به دستگیر کردن یکی از اعضا خانواده اسلیوس، او را وادار کند که علیه هیل دروغ بگوید.دادگاه به آن ها اجازه نداد که از دکتر بیر Beer بپرسند اگر هیل دست هایش بالا نبودند چنان سوراخ هائی در بدن و ژاکتش میبودند. دادگاه به هیئت منصفه دستور نداد که میبایست مطابق سوابق یوتا Utah آن شواهد تصادفی مثل یک زنجیر بدون هیچ حلقه ناقصی [به هم] مربوط باشند، در عوض دادگاه توصیه کرد شواهدی را که زیاد تر هستند در نظر بگیرند. مک دوگال در گفتگوئی محرمانه شرکت کرد که دفاع [از هیل] را نمایشی سرهم بندی شده نشان داد، و در ۲۷ ژوئن هیل محکوم شد.
در ۸ جولای قاضی از هیل سئوال کرد که ترجیح میدهد حلقآویز یا تیرباران شود او جواب داد:
“تیرباران را میخواهم. چند بار به من تیراندازی شدهاست فکر میکنم بتوانم دوباره آن را تحمل کنم.” در اول سپتامبر تلاش برای محاکمهای مجدد رد شد. در می ۱۹۱۵ اورین هیلتون قضیه را در دادگاه عالی یوتا به بحث گذاشت. دادگاه با این گفته که نمیتواند کار هیئت منصفه را انجام دهد یا قضاوت بد اعضا هیئت منصفه را تلافی نماید در تصمیم خود از مجادلات دفاعی طفره رفت، اما در مورد سوراخ گلوله ها خیالپردازی خلاق بزرگی را دخالت داد. دادگاه چنین استدلال کرد اگر او وقتی تیر خوردهباشد که روی پیشخوان خم شده در حالیکه کت او در جهت مخالف کشیدهباشد سوراخ [گلوله] میتواند روی کت پائینتر و روی بدن هیل بالا تر قرار بگیرد.- و این که سوراخ گلوله ها روی بدن هیل کاملا روشن میکند که او موادی را از مغازه موریسون دزدیدهاست.
در ۱۸ سپتامبر ۱۹۱۵ همان آقایان خیالپرداز با استاندار و دادستان در مورد تشکیل دادگاه تجدید نظر وارد گفتگو شدند.منش مشابه عالیجناب جلاد خان [اپرای] گیلبرت Gilbert و سولیوان (۱۴) Sollivan. آن ها نتوانستند آنچه را که قبلا رد کردهبودند مجددا بررسی کنند اما با هیل در این جا رو در رو شدند. با علم به اینکه هیل در افشا نکردن چگونگی تیر خوردنش موضعی مصمم دارد، او را تحت فشار قرار دادند که به طور خصوصی به آن ها یا مقامات بگوید. هیل گفت او درخواست یک محاکمه تازه کردهبود که در آن بشود شاهدان را به درستی مورد بازپرسی قرار داد. هر دغلکار معمولی مدت ها پیش میتوانست با دوستانش توضیح قانع کنندهای سرهمبندی کند که چگونه تیر خورد- اما این شیوه هیل نبود.
در خلال این ماه ها هیل در زندان ترانه های دیگری نوشت. شکستگی بند های انگشتان دستش مانع نوشتن میشد، اما او موسیقی اشعار خودش “دختر عصیانگر” و “کارگران جهان برخیزید” را ساخت. برعکس بیشتر ترانه هایش این دوترانه کمتر با لهجه شکسته هستند انها نشان میدهند که در زندان جانبداری از کارزار شغلی را از دست نداده است.
کارگران اگر یک نظر شوند
تمام قطار های سریعالسیر را میتوانند متوقف کنند
هر کشتی را در اقیانوس
میتوانند با زنجیر های قدرتمند ببندند
هر چرخ در تولید
هر معدن و هر آسیاب
ارتش ها و ناوگان ها
به فرمان آنان بیحرکت میشوند.
هیل در بازداشت همراهی با ترانه های تازه را از دست میداد. اروپا در جنگ بود و به آهنگ “تا تیپرری Tipperary راه درازی است” (۱۵) رژه میرفت، و سام مورای Sam Murray یک نسخه از آن را برای او فرستاد و درخواست کرد که برای بیکاران اطراف سانفرانسیسکو که بسیاری از آن ها به امید یافتن کاری در ورلدز فیر World’s Fair (۱۶) به آن جا آمدهبودند، چیزی بنویسد. هیل درباره موسسه کاریابی بیل براون Bill Brown ترانهای ساخت که این طور خوانده میشد:
تا آخر صف سوپ راه درازی است.
برای رفتن راه درازی است.
تا آخر صف سوپ راه درازی است.
میدانم که سوپ هم آبکی است.
تکه های خوب قدیمی گوشت خوک، خدا حافظ،
گوشت گاو نایاب، بدرود.
تا آخر صف سوپ راه درازی است.
اما سوپ من آن جاست
در همین احوال اعتراضات وسیعی به طرفداری از او شکل میگرفت که تنها آن چه که برای تام مونای Tom Mooney (۱۷) در ۱۹۱۸ و برای ساکو Sacco و وانزتی Vanzetti (۱۸) در ۱۹۲۷ به عمل آمد با آن برابری میکرد. از ۲۲ سپتامبر ۱۹۱۵ به بعد حکومت سوئد فعالانه به طرفداری از او به دخالت پرداخت و رئیس جمهور ویلسون را هم وادار به این کار کرد، هر چند که این کار باعث رنجش مقامات یوتا و مطبوعات شد چون این موضوعی ایالتی بود و نه فدرالی. هیل میبایست در ۱ اکتبر تیرباران شود، اما در ۳۰ سپتامبر، بعد از اینکه زیر نگاه مرگ نامه های وداع را نوشتهبود، [حکم] تا ۱۶ اکتبر موقع تشکیل مجدد دادگاه تجدید نظر به تعویق افتاد. نخست وزیر سوئد هیل را تحت فشار قرار داد که با دادن توضیحی در مورد زخمش نظر دادگاه تجدید نظر را به سوی خود جلب کند اما هیل رد کرد و گفت که او تجدید محاکمه خواستهاست. از آن جائی که هیل فقط به قتل موریسون پدر متهم شدهبود، حکومت ایالتی میتوانست بدون کمترین چشم پوشی نسبت به حکم پیشین با به تعویق انداختن حکم اعدام از این جنبه ترتیب تجدید محاکمه را برای قتل ارلینگ موریسون بدهد – اما نمیخواست که به هیل شانس مورد سئوال قرار دادن شاهد هایش و پایه ریزی دعوت از شاهد های احتمالی بعدی را بدهد. در ۱۸ اکتبر به تیر باران در ۱۹ نوامبر محکوم شد.
اعتراضات تودهای به شکل جدیدی افزایش مییافتند. در ۳۰ اکتبر، انتقادات ر.ج هورتون R.J.Horton در یک سخنرانی خیابانی به طرفداری از هیل، به افسر پلیس سالتلیک سیتی، میتون Myton برخورد و به هورتون تیراندازی کرد و او را کشت. در ۱۶ نوامبر فدراسیون آمریکائی کار The American Federation of labour در قطعنامه انجمن تشکیل شدهاش خواستهبود که فرماندار باید فرصت دادگاه جدیدی را به هیل بدهد. روزانه صد ها نامه و تلگرام اعتراضی برای فرمانداری میآمدند.همچنین نامه هائی تهدیدآمیز که معلوم شد بعضی از آن ها از طرف یک آژانس کارآگاهی بودهاند. تدارکات وسیعی برای محافظت فرمانداری از یک حمله تخیلی به عمل آمدهبودند. هیل در آرامش روی ترانهای که به کبوتر صلح تقدیم شدهبود کار میکرد. به بیل هیوود Bill Haywood تلگراف زد: “برای عزاداری من وقت تلف نکنید، متحد شوید.” در ساعت ۱۰ شب ۱۸ نوامبر هیل یک ورق کاغذ را با عنوان “آخرین آرزویم” به دست نگهبان داد.
بر آوردن آرزویم آسان است.
چون چیزی برای تقسیم کردن ندارم.
احتیاجی به گریه و زاری بستگانم نیست.
“خزه به سنگ غلتان نمیچسبد.”
جسدم- آه اگر به اختیار خودم بود،
میگذاشتم خاکسترش کنند
بگذار نسیم های شادمانه
خاکسترم را به رستنگاه گل ها ببرند.
بعضی گل های پژمرده شاید از آن،
زندگی دوباره بیابند و به غنچه بنشینند.
این آخرین آرزو و آرزوی نهائی من است.
خواستار موفقیت همگی شما - جو هیل
بعد از یک مراسم تشییع جنازه در سالتلیک سیتی، جسد هیل به شیکاگو Chicago بردهشد. تشییع جنازه با روز سپاسگزاری مصادف بود. هزاران نفر به تالار جمعیت غربی روانه شدند. خیابان ها تا چندین بخش از جمعیت آن هائی که دنبال تابوت میرفتند انباشتهبودند و با خواندن ترانه های جو هیل دیگران را متاثر میکردند. طبق خواسته خودش جسدش سوزاندهشد و خاکسترش در اول ماه مه سال بعد به وسیله اعضا I.W.W در سرزمین های زیادی پخش شد.
جو هیل بنام “مردی که هرگز نمرد” مشهور شدهاست. عنوانی که باری استیویس Barrie Stavis در سال ۱۹۱۵ به نمایشنامه خودش در باره هیل دادهبود. ترانه هایش هنوز خوانده میشوند و او فراموش نشدهاست. صدمین سالروز تولدش در بسیاری جا ها توسط اتحادیه های کارگری جشن گرفته میشود تا مضمون تلگرافش ” شیون نکنید، متحد شوید” رعایت شدهباشد. تقاضای برائت او وجود دارد همانطور که ساکو و وانزتی تبرئه شدند زیرا آن ها و بی عدالتی که به آن ها روا شد فراموش شدنی نیست.
اتحادیه هیل پیوسته از اعدام او در ماه نوامبر در کنار دیگر کسانی که در نوامبر های دیگر در راه مبارزه طبقاتی زندگی خود را بخشیدهاند، یاد میکند. طرفداران هشت ساعت کار که در یازده نوامبر ۱۸۸۷ در شیکاگو حلق آویز شدند، مبارزان آزادی بیان که در پنج نوامبر ۱۹۱۶ در ورونا Verona در اورت Everett واشنگتن Washington کشتهشدند، وسلی اورست Wesley Wverest که برای دفاع از سالن کارگران چوببری در یازده نوامبر ۱۹۱۹ در سنترالیا Centralia واشنگتن قطعه قطعه (لینچ) شد، معدنچیانی که در معادن کولومباین Columbine در کلرادو Colorado در ۲۱ نوامبر ۱۹۲۷ با گلوله کشتهشدند و دیگران…. رالف چاپلین Ralph Chaplin برای تمام این ها قطعه شعری نوشتهاست:
نوامبر سرخ، نوامبر سیاه
نوامبر سرد، سرخ و سیاه
از فدائیان کار، قهرمانان کار
هلاک شدگان کار
خالی شده این ماه.
یأس و امید و خشم کار،
پیمان سرخ، تهدید سیاه.
کیانیم اگر به یاد نیاوریم؟
کیانیم اگر به خود جرات فراموشی دهیم؟
رنگ های سیاه و سرخ در هم آمیخته،
سیاه و سرخ پیمانی که بستیم،
سرخ تا هنگام پایان نبرد،
سیاه تا هنگام بازپرداخت طلب.
چیزی نگذشت که هیل چهرهای افسانهای شد. آنقدر در نشریات نامش آوردهشدهاست که نتوان آن را شمرد. یک انسان به احتمال زیاد وقتی به اسطوره و افسانه میپیوندد که زندگیش نمونه آرزوئی باشد که به طور گسترده احساس شود. هزاران نفری که به طور غیر منتظرهای خیابان های شیکاگو را در تشییع جنازه او انباشتند اشاره کوچکی به این امر بود، زیرا بیشتر آن ها خارج از گروه هائی بودند که خواستار محاکمهای جدید برای او بودند. بعضی آن جا بودند چون ترانه هایش را دوست داشتند. بعضی تحسین کنندگان این موضع محکم او بودند که انسان احتیاج ندارد بیگناهی خود را ثابت کند. زیرا اغلب میدانستند که برای کارگران مهاجر ثابت کردن سادهترین حقایق در مورد زندگیشان چقدر مشکل است. بعضی هم از انسانی که آخرین آرزوئی از آن نوع نوشتهبود در شگفت بودند. تمام کسانی که در مراسم شرکت کردند احساس میکردند که او انسانی بود طرفدار آن ها، علیه کسانی که فریبکارانه آن ها را از زندگی که میخواستند به بیراهه میکشاندند – انسانی که تقلید کردن از او ارزش داشت.
در سال ۱۹۲۵ آلفرد هایز Alfred Hayes شعری بنام “دیشب جو هیل را در خواب دیدم ” سرود که بعد از این که ارل رابینسون Earl Robinson در دهه ۳۰ برای آن آهنگ ساخت، وسیعأ در جنبش کارگری مشهور شد. یکی از ابیات این ترانه ” او گفت: من هرگز نمردهام” به عنوان نمایشنامه باری استیویس اشاره میکرد. نمایشنامهای که مقدمهای بود برای اولین تلاش های جدی برای جمع آوری حقایق زندگی هیل. در سال ۱۹۵۱ در سوئد، تور نرمان Ture Nerman دانسته های دوران کودکی هیل را با نام جوئل هاگلند منتشر کرد. اطلاعاتی کاملا تازه برای دوستان هیل. در سال ۱۹۶۴ شرکت پخش برنامه های رادیوئی کانادا Canadian Broadcasting Company در قسمت “صدا های دیگر” اسنادی در مورد هیل ارائه داد که در آن دون فرانکس Don Francks بسیاری از ترانه های هیل را در حین شرح زندگانیش خواند. دو سال بعد فیل اکس Phil Ocks اشعار و موسیقی یک ترانهقصه طولانی را نوشت. در ۱۹۷۰ انتشارات دانشگاه یوتا جو هیل نوشته گیبز اسمیت Gibbs Smith را انتشار داد که کاملترین تحقیق تاکنون نوشتهشده در مورد کسی است. بعدأ گروست و دانلپ Grsset & Dunlap همان کتاب را تحت عنوان “جو هیل جانفدای طبقه کارگر” تجدید چاپ کرد. در سوئد و کالیفرنیا بو وایدبرگ Bo Widerberg فیلمی نسبتأ تخیلی در باره جو هیل ساخت.
اتحادیه سوئدی SAC با تبدیل محل تولد هیل به موزه از او تقدیر نمود. وقتی گوستاو شاه Gustav در سال ۱۹۷۶ از آمریکا دیدن کرد، به آرشیو تاریخ کارگری والتر رویتر Walter Reuther labor History Archives جائی که رونوشت اسناد قدیمی مربوط به I.W.W در باره ارتباطات بین حکومت سوئد و مقامات آمریکائی بر سر مسئله هیل نگهداری شدهاند، بردهشد. کسی که از ژنو Geneva در کشور سویس Switzerland دیدن کردهاست، دیدن هیل را عظیمتر از زمان حیاتش گزارش میدهد که [تصاویرش] زینت بخش دیوار بسیاری از دفاتر تریدیونیون های بینالمللی متمرکز در آن جاست.
این آن چیزی است که جو هیل را نزد بسیاری از مردم متحد دنیا عزیز کردهاست. از جمله [حتی] کسانی که میدانند اگر با جو ملاقات میکردند با او مجادلاتی داشتند. این همه اظهار علاقه و احترام و نقشه برای برگزاری صدمین سال تولد او در ۷ اکتبر ۱۹۷۹، عمدتأ خارج از اتحادیه هیل صورت گرفتهاند. بنابراین تداوم هیل به عنوان نمونهای مقاوم ساخته دست چند نفر آدم نیست، بلکه مانند تشییع جنازهاش بخشی از یک جریان است که طی آن طبقه کارگر به آرزو ها و ارزش هایش شکل میدهد. هیل در صنعت جای ویلیام تل William Tell (۱۹) را گرفتهاست. گمان میرفت که ویلیام تل در تاریخ شخصیتی واقعی باشد تا این که معلوم شد ماجرای او یا چیزی شبیه آن، در هر جائی که جامعهای طبقاتی و ظلم و ستم ناشی از آن وجود داشتهباشد روی خواهد داد.
به هر صورت جو هیل همانطور که انسانی واقعی بود افسانه هم بود. او زندگی کرد، برای I.W.W. سازماندهی کرد، در آخرین تلگرافش به روشنی این ذهنیت را داشت: “عزاداری نکنید- متحد شوید.” I.W.W هم تا حدی اسطورهای، هنوز هست و برای دستیابی به آرزو های هیل، برای دنیائی که به دست کارگران ادارهشود، تلاش میکند. وقتی که به این درک رسیدند که نباید علیه یکدیگر اعتصاب شکنی کنند، یا به همدیگر تیراندازی کنند، یا به خود اجازه ندهند که به هیچ طریقی علیه یکدیگر مورد استفاده قرار گیرند، آن ها قادرند که دنیا را برای منافع خودشان اداره کنند. از سال ۱۹۱۵ دنیا بسیار تغییر کردهاست. بنابراین در دنیائی که به وسیله جنگی که سلاح های به کار بردهشده در آن اکنون ابتدائی هستند، تکه پاره شده، دیدگاه هیل از اتحاد جهانی طبقه کارگر احساسی زیبا بود. امروز دیدگاه اتحاد جهانی طبقه کارگر برای بقای بشریت ضروری شدهاست. آیا احساس اینکه شور نشان دادهشده برای جو هیل در ۱۹۷۹ نشان درک این حقیقت است، خیلی خوشبینانه است؟
*****************
در ۲۹ مه ۱۹۷۹ جانشین رئیس دادگاه تجدید نظر یوتا، هاریت ل مارکوس Harriet L. Marcus به یک موزیسین آمریکائی- سوئدی به نام فالک جی آندرسن Folk G. Andersen که برای بخشودگی هیل تلاش کردهبود چنین پاسخ داد: “آقای آندرسن عزیز؛ دادگاه تشخیص میدهد در مورد یک قضیه مشکوک، بخشودگی عطف به ماسبق بی مناسبت خواهد بود.” اگر مسئله مشکوک بود، چرا جو هیل را تیر باران کردند.
……………………………………………………………………………………
Salt lake city Harald- republican, January ۲۳ ۱۹۱۴
۱- حروف اول کلمات Industrial workers of world اتحادیهای که جو هیل عضو آن بود.
۲- رالف چاپلین Ralph Chaplin در ۱۹۱۳ به I.w.w پیوست. یکی از محبوب ترین نویسندگان سازمان بود. سردبیر نشریات همبستگی Solidarityو کارگران صنعتی Industrial workers بود. به خاطر مخالفت با جنگ جهانی اول به ۲۰ سال زندان محکوم شد. سال ۱۹۲۳ از زندان آزاد شد. سال ۱۹۵۰ به کلیسای کاتولیک پیوست و سال ۱۹۶۱ درگذشت.
۳- فرانسیس ایگناسیو مادێرؤ گۆنزالێس (۲۲ فوریه Francisco Ignacio Madero Gonzalez ۱۹۱۳- ۳۰اکتبر ۱۷۸۳) از شش نوامبر ۱۹۱۱ تا ۱۸ فوریه ۱۹۱۳ رئیس جمهور مکزیک بود. از خانوادهای ثروتمند بود و تحصیلات دانشگاهی داشت. هنگام انتخاباتی که دیاز قول دادهبود دموکراتیک خواهد بود، مادرو و شش هزار نفر از وابستگان حزب او دستگیر و زندانی شدند. مادرو توانست از زندان فرار کند. شش نوامبر ۱۹۱۱ مادرو برای رئیس جمهوری انتخاب شد. هژده فوریه ۱۹۱۳ بعد از یک کودتا مجبور به کنارهگیری شد و چند روز بعد از آن همراه معاون رئیس جمهور خود تیرباران شد.
۴- ریکاردو فلورس ماگونRicardo Flores Magon (۲۱ نوامبر ۱۹۲۲ – ۱۶ سپتامبر ۱۷۸۴) یک شخصیت برجسته مکزیکی آنارشیست و فعال اصلاحات اجتماعی و در زندان لیونورث در کانزاس در ایالات متحد آمریکا مرد.او یکی از الهام دهندگان پیشتاز انقلاب مکزیک و جنبش انقلابی مکزیک در حزب لیبرال مکزیک بود. با همکاری فعالین.W.W I.کارگران را علیه دیکتاتوری پورفیریو دیاز Porfirio Diaz تحریک میکرد. از سال ۱۹۰۴ در ایالات متحد آمریکا در آوارگی از شهری به شهر دیگر زندگی به سر برد. در ۱۹۱۸ به اتهام نقض قانون جاسوسی ۱۹۱۷ به بیست سال زندان محکوم شد. این همزمان بود با اوج گیری بلشویزم در روسیه و تب درهمشکستن چپ گرایان و سوسیالیست ها در ایالات متحد آمریکا. مرگ او موضوع بحث انگیزی شد. عدهای گمان میکنند که نگهبانان عمدا او را کشتند، عدهای دیگر میگویند که دارو های مورد نیازش را به او نرساندند که بمیرد.در سال ۱۹۴۵ بقایای او به مکزیک بازگرداندهشد و اکنون آرامگاهش در مکزیکوسیتی است.
۵- خوزه دلا کروز پوروفیریو دیاز موری( Jos de la Cruz Porfirio Diaz Mori ۱۵ سپتامبر ۱۸۳۰ – ۲ جولای ۱۹۱۵(
نمونه کسی که از “سربازی به سرداری رسید.” مانند میلیشیا وارد ارتش شد. مدارج ترقی را به سرعت طی کرد. در سال ۱۸۷۶ خود را به رئیس جمهوری منصوب کرد. به قیمت فقر عمومی مکزیک را صنعتی کرد. او خودش اعلام کرد که وقت دموکراسی در مکزیک فرا رسیدهاست و اعلام انتخابات دموکراتیک کرد. آن انتخابات با تقلب انتخاباتی دیاز را مجددا به رئیس جمهوری منصوب کرد که منجر به خیزش عمومی شد. دیاز مجبور به فرار شد. در سال ۱۹۱۵ در پاریس در تبعید فوت کرد.
۶- سپاهرستگاری Salvation Army جریانی دینی مسیحی که در سال ۱۸۶۵ در لندن ایجاد شد تا فقرا، گرسنگان، بیمسکن ها را با جمعآوری صدقه مالی و جنسی رستگار کند! در سال ۱۸۷۸ سپاهرستگاری نامیدهشد. در سال ۱۸۸۰ از طریق فعالین سپاه که به ایالات متحد آمریکا مهاجرت کردهبودند، در آن جا شروع به کار کرد.
۷- منطقهای است در کالیفرنیای جنوبی متشکل از قدیمی ترین شهر های منطقه در ایالات متحد آمریکا که در اواخر قرن نوزده ساختهشدند.
۸- Edward Henry Harriman مدیر اجرائی ثروتمند خطوط آهن از جمله Southern pacific railroads در ایالت نیویورک.
۹- حروف اول South Pacific railroads
۱۰-یکی از اعجوبه ترین و مشهورترین ترانه و آهنگساز های تاریخ ایالات متحد آمریکا.
۱۱- جان گولدن رهبر اتحادیه کارگران بافندگی آمریکا Textile Workers of America بود. در جریان این اعتصاب به جای ماندن در کنار و حمایت کارگران، به شهر دیگری رفت و کارگران را متهم کرد که توسط جمعی انقلابی رهبری میشوند و به هر کس و هر چیزی برای تایید خود متوصل میشوند. این اولین بار در تاریخ جنبش سراسری کارگری آمریکا بود که یک رهبر به کسان خود پشت کرد.
۱۲- شخصیتی تخیلی تلویزیونی که نماینده آمریکائی ناب بودن است. چیزی معادل “ناف تهرانی” است.
۱۳- اشاره به مقالهای است با عنوان حماسه جو هیل The legend of Joe Hill که در آن نشریه آمده است.
۱۴- اشاره است به یک اپرای کمدی به نام میکادو Mikado با اشعار گیلبرت و موسیقی سولیوان.
۱۵- ترانه سرودی که در جنگ جهانی اول در انگلستان سر زبان ها افتادهبود.
۱۶- World’s Fair یکی از اولین و برجستهترین نمایشگاه های بینالمللی برای فرآورده های علمی، صنعتی و فناوری در ایالات متحد آمریکا بود که در ۱۹۱۵ به تقلید از فرانسه و انگلستان درست شد.
۱۷- یک شخصیت سرشناس و سوسیالیست کارگری آمریکا که بیشتر عمرش را به خاطر اتهام به بمب گذاری در یک راهپیمائی در زندان گذراند. تظاهرات و اعتراضات گسترده بینالمللی برای آزادیش برپا شدند.
۱۸- دو کارگر آنارشیست ایتالیائی الاصل که به اتهام شرکت در یک سرقت مسلحانه زندانی و اعدام شدند. تظاهرات و اعتراضات گسترده بینالمللی برای آزادیشان برپا شدند.
۱۹- شخصیتی اسطورهای سویسی که گفتهمیشود در اوائل قرن چهارده میزیستهاست. وی به خاطر اینکه حاضر نمیشود که به کلاه یک خان تعظیم کند وادار میشود که با تیر و کمان به سیبی روی سر پسرش تیراندازی کند. بار اول موفق میشود بدون آسیب رساندن به پسرش سیب را بزند، خان از او میخواهد که دوباره آن کار را بکند. تل میگوید اگر بار دوم پسرش آسیب ببیند، به خان هم شلیک میکند. این تهدید به خان بر میخورد و تل دستگیر میشود که به کشتهشدن خان توسط تل منجر میشود.
نويسنده: اسعد حاجى حسنى | تاریخ: ۱۲ آبان ۸۶ |
mobarez-k.com
Copyright © 2007