افق روشن
www.ofros.com

تامل در یک ترانه

رامین راهداری                                                                                             شنبه ٧ آذر ۱٣٨٨

آن‌چه در پی می‌آید، تلاش برای انتقال حس وجدِ نویسنده‌ی این سطور و به‌میان گذاشتن درکِ اوست پس از شنیدن ترانه‌ی هفت‌تپه هفت‌تپه هفت‌تپه.* (پیش‌نهاد می‌کنم در صورتی که ترانه را نشنیده‌اید ابتدا آن را این‌جا http://www.ofros.com/audio/tarane_hafttape.mp3 بشنوید.)

به‌زعم نویسنده‌فراگیرشدن خواسته‌های رادیکال کارگری در بهترین شکل خود در پرمخاطب‌ترین ِ اَشکال بیان، تبلور می‌یابد. داستان، فیلم، شعر، موسیقی و ترانه از جمله این اَشکال‌اند. در این بین، ترانه یکی از تاثیرگذارترین این موارد است: زمزمه می‌شود، کوتاه است، دل‌نشین است، نُقل مجلس می‌شود و غیره. ترانه‌ی هفت‌تپه هفت‌تپه هفت‌تپه گامی‌ست در این راستا - گامی بزرگ که آشکارشدن برخی جنبه‌های تاثیرگذاری‌آن طی زمان خود را بیش‌تر نشان خواهد داد. ‌آن‌چنان که اغراق آمیز نیست اگربگوییم برای نشان دادن و واگشایی جنبه‌های برجسته‌ی این ترانه‌ی کوتاه اما پرمضمون می‌توان در فرصتی مناسب کتابی تالیف کرد.
متن ِ ترانه پس از یک موسیقی جذاب و تامل برانگیز با تکرار یک مکان جغرافیایی آغاز می‌شود: هفت‌تپه: جایی که مبارزات کارگران ِ آن جا مدت‌هاست در صدر اخبار کارگری قرار گرفته اند، با کارخانه‌ای نزدیک به ۵٠ سال سابقه و حدود ۵٠٠٠ کارگر. از همین آغاز، ترانه برای همه‌ی ما درسی بسیار آموزنده دارد: درسی با این مضمون که حرکت و مبارزه در هر جنبش اجتماعی از مساله‌ای مشخص آغاز می‌شود و نه از انتزاعی صرف؛ بستر تحقق به‌بود شرایط جایی نیست جزهمین محیط بلافصل اجتماعی.
اما ترانه پیش از هر چیز دعوت است.
نخستین پرسش این است که دعوت به چه چیزی؟ پاسخ این است: دعوت به هم‌صدایی. هم‌صدایی در چه چیزی؟ پاسخ: هم صدایی در احقاق حق مشترک.
- ولی مشترک بین چه کسانی؟ همه‌ی آنان که مزدبگیرند: اعم از کارگران، معلمان، کشاورزان و زنان، حتی و به‌نحو اقوی زنان کارگر. با گنجاندن این عبارات در متن ِ ترانه، سراینده‌گان و خواننده‌گان آن نشان می‌دهند که این موضوع که میان کارگر مولد و به اصطلاح غیر مولد تفاوتی ماهوی وجود ندارد را به خوبی جذب کرده‌اند. با این توضیح که برای این که فرد جزیی از طبقه‌ی کارگر باشد ضرورتی ندارد که وی حتما در کارخانه‌ی صنعتی مشغول به‌کار باشد یا به هر شکل دیگر و به‌صورت مستقیم در تولید نقش داشته باشد. با این تعمیم ِ مفهوم کارگر، پرستاران، کارگران کشاورزی، معلمان و کلیه‌ی زنان خانه دار، جزء جدایی ناپذیر طبقه‌ی کارگر هستند. و نقش گروه اخیر، یعنی زنان، نه نقشی در پَسَله بل‌که دوشادوش مردان و در صف نخست نبرد است.
- اما آیا این هم‌صدایی به قوم، یا محل سکونت خاصی محدود می‌شود؟ به هیچ وجه. چرا که همه‌ی اقوام و ساکنین همه‌ی شهرها در ارتباط با پدیده‌ای قراردارند به نام سرمایه‌‌داری. با یک تعمیم موجه و درست ِ منطقی، به‌ساده‌گی می‌توان فهمید که سراینده‌گان این ترانه با آن بخش ازهم طبقه‌ای‌های خود که عامل فلاکت‌شان را، برای مثال، کارگران افغانی می‌دانند مرزبندی دارند و کلیه‌ی اقوام را به تسلیم نشدن و اتحاد و خروش علیه این نظامِ استثمار دعوت می‌کنند. بدین سان، موقعیت کارگران تمام جهان از این نظر که همه در یک طرف رابطه‌ی کار- سرمایه قرار گرفته‌اند یک‌سان است. درعین حال، متن اثر با نام بردن چند شهر از شهرستان‌های خوزستان از خصومت کوته‌فکرانه میان شهرها فراتر می‌رود. شکی نیست که رسیدن به چنین نتیجه‌ی درخشانی تنها از یک آگاهی طبقاتی بالا می‌تواند ناشی شود.
اما نفهمیدیم این حق مشترک، پیش ازهرچیز، چیست؟ افزایش یک ِقران بیش‌تر به حقوق؟ اخراج یا بازخرید ِعده‌ای از کارگران تا این که به بقیه سهم بیش‌تری برسد؟ دادن یک پاداش ناچیز صرف، تا خواسته‌های جدی‌تراز یاد بروند؟ خیر. این خواست، تشکل‌های آزاد و مستقل کارگری به‌عنوانِ علاجِ مشکل است.
راستی یک سوال دیگر این‌که اصلا چرا باید هم‌صدا باشیم؟ مگر به تنهایی کارمان راه نمی‌افتد؟ خوب نه. چرا که همان‌طور که ما این دنیای پیرامون‌مان را به صورت جمعی می‌سازیم، با ‌آن‌که زمین، کشت و کارخانه همه مال ما هستند، چون ما نقشی را که باید در مدیریت، تصمیم‌گیری، تعیین تولید و سایر امور اجتماعی نداریم، همه‌ی این‌ها و هرآن‌چه که حاصل کار ما کارگر‌ان‌اند، هم‌چون جهانی بی‌گانه بر ما ظاهر می‌شوند و حتی به‌عنوان وسیله‌ای برای استثمارما به‌کارمی‌روند. حق‌خواهی ما نیز، مانند ایجاد همین دنیایی که در آن زنده‌گی می‌کنیم، نمی‌تواند به‌صورت فردی به نتیجه برسد.
اما مگر تشکل‌های موجود به خواسته‌‌های ما پاسخ نمی‌دهند؟ به هیچ وجه. چون شوراهای اسلامی کار و انجمن‌های صنفی هریک محدودیت‌های ماهوی خاص خود را دارند - محدودیت‌هایی که به آنان اجازه نمی‌دهد در مقابل سرمایه‌داری بایستند و منافع واقعی کارگران را چه در کوتاه مدت، چه در درازمدت نماینده‌گی کنند. انزجار ناشی از ناکارآمدی کلیه‌ی تشکل‌هایی از این دست به این شکل نشان داده می‌شود که: در پی ِ لحن ِ ادا اطواری ِعبارتِ: شوراهای اسلامی کار یا انجمن صنفی ناکار، صدای جدی، خشم‌آگین و هم‌نوای زن و مرد می‌آید که: کارگر از اینا شده بی‌زار. در مقابل، تشکل‌های آزاد و مستقل کارگری به شکلِ شوراهای کارگری به‌عنوان تشکل‌های واقعی کارگران معرفی می‌شوند.
- ولی آیا عاملیت این ستم فعلی به شخص سرمایه‌دار محدود می‌شود؟ نه. چرا که پس از مدیرعامل، وکیل (کلیه‌ی حامی‌های آن) و بعد فرمان‌دار به‌عنوان بخشی از نظام سرما‌یه داری معرفی می‌شوند. چون نقشه‌ی همه‌ی آن‌ها - مدیر عامل، وکیل و فرمان‌دار - این است که ما استثمار بشویم. بدین ترتیب، افق دید سراینده‌گان ترانه از تقابل فردی فراتر می‌رود و کل نظامی را زیر سوال می‌برد که استثمار کارگر بر آن حکم‌فرماست. در عین حال سراینده‌گان ترانه در این زمینه هم توهم ندارند که جامعه‌ی ایران جامعه‌ای پیشا- سرمایه‌داری باشد چرا که عمومیت یافتن استخراج کار مزدی را درهمه‌ی سطوح آن تشخیص می‌دهند: اعم از کارگر کشاورزی، معلم، و اصولا هر‌آن‌که در رابطه‌ی کار ِ مزدی می‌گنجد.
جالب آن‌که ترانه با همان نام هفت‌تپه به پایان می‌رسد. همین تکراربه ساده‌گی درسی بی‌بدیل برای همه‌دارد: در همین جا هم نتیجه‌ی نهایی مبارزات کارگری نشانه‌های بطیء خود را نشان می‌دهد. آیا کارگران توانستند بیمه شوند؟ آیا حقوق عقب افتاده‌ی خود را گرفتند؟ آیا توانستند حقوقی متناسب با تورم داشته باشند؟ آیا کارخانه را به تصرف خود در آوردند؟ آیا تشکل‌های آزاد و مستقل کارگری را ایجاد کردند؟ اگر پاسخ به این پرسش‌ها و پرسش‌های دیگری که خود کارگران به خوبی آن‌ها را می‌شناسند در کلیت آن مثبت باشد، می‌توان امید داشت که منافع واقعی طبقه‌ی کارگر به نوعی در حال تامین شدن است.
این اثر از نظر شکلی نیز از ظرافت‌های بسیاری برخوردار است. گذشته از موسیقی به‌روز و دل‌نشین متن، کوچک‌ترین نشانه‌ای از مویه و نوحه در سراسر این ترانه دیده نمی‌شود. در عین حال، در ترجمه‌ی متن تلاش نشده که عین همان عبارات در سه زبانِ فارسی، لُری و عربی، یعنی زبان بیش‌تر کارگرانِ کارخانه، تکرار شود بل‌که با حفظ مضمون تغییراتی داده شده تا درگیری در جزییاتِ متن به یک‌پارچه‌گی آن آسیبی نرساند.
لازم به گفتن نیست که قطعا موارد دیگری نیز در این اثر نهفته است که از بضاعت نویسنده فراتر می‌رود. به امید آن‌که ترانه‌هایی از این دست آن چنان فراگیر شوند که بر هر کوی و برزن و در هرمیهمانی و گلگشت، طنین‌افکن جمع‌های کارگری باشند. آن زمان می‌توانیم ادعا کنیم برای رسیدن به جامعه‌ای آزاد و برابر گام‌های جدی برداشته‌ایم.
* کلیه‌ی واژه‌های کج و پررنگ در خودِ متنِ ترانه آمده‌اند.

رامین راهداری

- این نوشته در تاریخ دوم آذر با فرمات پ.د. اف در سایت درج شده بود. با درخواست بازدید کنندگان و تماس با ارسال کننده با فرمات تازه درج می شود. با قدردانی از توجه بازدید کنندگان و سپاس فراوان از ارسال کننده.(افق روشن)