به مناسبت روز جهانی کارگر
و تقدیم به خاطره جاودان رفقا جلیل انفرادی - جهانگیر قعله میاندواب
آن جاکه سیمای من می شکند
و چروک چهره ام
نشان از گذر لحظه های سنگین می دهد
من فریاد بر داشته ام
آی!
بیایید، با جان ودل مرا استثمار کنید!
من خوشحال می شوم
می بینید
فریادم جز خواست شما نیست
بیایید بیایید!!!
پیش از آنکه محو شوم
نیست شوم
نابودشوم
بر من شب های دهشت انگیزی گذشته است
زیر بارشان کمرم خمید
و از ضعف هذیان های تب آلودی
بر لبانم جاریست
(بیایید و مرا استثمار کنید)
من
خویش را گم کرده ام
بسیارم
اما در بسیاری خویش حتی ره به جایی نبرده ام
دست های من
در طلب دست های توست (١)
چشم هایم به کمک چشم های تو
پشت دیوارهای ممنوعیت را سرک می کشند
من فریاد بر داشته ام
بیایید، مرا استثمار کنید
چرا؟ چرا؟ چرا؟
چون گرسنه ام
چون در بزنگاه تاریخ هیچگاه یکدیگر را نیافته ایم
پس دست های من
در طلب دست های توست
امروز
فارغ از نژاد
رنگ
جنس
دین
مکان
فریاد خویش را
بر بلندای قله زمان بر آوریم:
نه
ما حاضر نیستم، استثمار شویم
ما را صد گونه اتحاد
به صد گونه تشکل زرد
فریفته اند
اما دیگر بس است
ما تشکل های مستقل خویش را
بر پینه های دست هایمان بنا می کنیم
و
- از دوردست فاصله
کسی مرا
صدا نمی زند (٢)
اما زیر پلک هایم، انبوهی از فریاد
همیشه به صداست:
«کارگران جهان متحد شوید!
کارگران جهان متحد شوید!
کارگران جهان متحد شوید!»
پنج اردیبهشت هشتاد و نه - جنوب غرب "سیامک"
____________________________
١- به وام از رفیق خسرو گلسرخی
٢- اشاره به آنهایی است که دل در گرو حمایت دولت های خارجی دارند
«هنر و ادبیات افق روشن»