مبارزات کارگری در سراسر مصر در حال گسترش است و از یک کارخانه به کارخانه دیگر و از یک بخش به بخش دیگر تداوم می یابد. ماه مارس ماه اعتصاب و تحصن در ٦ استان و در سراسر کشور بود.
- در آندراما بیش از ٣٠٠٠ کارگر کارخانه پوشاک در داخل کارخانه به اعتصاب نشسته اقدام کردند. آن ها به عدم پرداخت مزایای سالانه شان در طی ٢٢٨ روز کار و پولی که معمولا در روز تولد پیغمبر اسلام به آن ها داده می شد اعتراض خود را سازمان دادند. آن ها از حسنی مبارک خواستند در مساله و حل مشکل شان مداخله کند و متذکر شدند که مالک هندی کارخانه قصد بستن کارخانه در مصر و فروش ماشین آلات آن را دارد.
- در منیا بیش از ٣۵٠ کارگر کارخانه تولید نخ برای چهارمین بار از دریافت دستمزد ماه فوریه به دلیل کاهش دستمزد هایشان خودداری کردند. این حرکت اعتراضی را کارگران در مقابل ادعای کارفرما که می گوید تنها به ٦۵٪ پیش بینی ها و انتظارات نایل آمده اند، انجام دادند. آن ها خواهان مواد خام لازم برای کار با ماشین های متوقف شده هستند. هم چنین خواهان مشارکت ١٠٪ در سودهای حاصله هستند و می خواهند کارفرما ٣٠٪ کمک هزینه زندگی اضافه بردستمزد را که رئیس جمهوری فرمان آن را داده است بپردازد.
- در داکا ١۵٠ کارگر کارخانه نخ ریسی که همه زن هستند در 6 مارس در اعتراض به تعلیق یکی از کارگران و عدم پرداخت کمک هزینه زندگی دست به اعتصاب زدند. آن ها یونایتد بانک و یوسری مغازی سرمایه گذاران اصلی کارخانه را متهم کردند که با اقدامات خود می خواهند کارگران را چنان مستاصل کنند که خود استعفا دهند و کار را ترک کنند تا آن ها از پرداخت ضرر و زیان به کارگران در اثر اخراج معاف شوند. مالک کارخانه در حالی که کارگران در داخل کارخانه به اعتصاب نشسته پرداخته بودند در کارخانه را بست.
- در انستیتو تکنولوژی مصر ٣٠٠٠ دانشجو به وزیر آموزش عالی اعتراض کردند.
وقتی به این حرکات کارگری نگاه می کنیم انگار دارند در بغل گوش خودمان در سنندج، رشت، کرج یا اصفهان رخ می دهند. معضل همان است که ما خود در ایران با آن درگیریم. کارگران کار می کنند و چرخ کارخانه دائم در حرکت است. کالا تولید می شود، به فروش می رسد، روند گردش کامل می شود، پول به سرمایه تبدیل می شود و سرمایه جدید با سرمایه قبلی به اندازه ارزش اضافی بیرون کشیده شده از جسم وجان کارگران و تبدیل شده به سود کارفرما تفاوت دارد. البته بخشی را که صرف زندگی تجملی سرمایه دار و خانواده اش می شود را نیز باید در احتساب ارزش اضافی در مد نظر داشت. این سرمایه جدید می آید که با طولانی کردن زمان کار یا بالا بردن بهره وری کار و در هرحال با تشدید استثمار شیره حیاتی تولید کنندگان آن را بمکد و بدین سان نیروی کار بیشتری را در دور بعدی تولید به خدمت بگیرد و یا با دست به سر کردن کارگران موجود سرمایه را به بخش های سودآورتر منتقل کند و نیروی کار ارزان تری را جانشین کارگران بیکارشده سازد. مهم نیست که سرمایه دار از چه ملیتی است. می تواند مثل نمونه بالا هندی باشد و با بیکار کردن کارگران هندی سرمایه اش را به مصر ببرد و سپس از مصر به جایی دیگر با بازده بیشتر منتقل کند. می تواند ایرانی باشد و با بستن کارخانه کارگران را بیکار سازد. یا با استثمار سه شیفتی کارگران و پرداخت دستمزدهای بخور و نمیر به آنان و تهدید آن ها به اخراج تسمه از گرده کارگران بکشد، که نمونه بارز آن ایران خودرو است که از یک سو کارگران ایرانی را در خطوط گوناگون تولید خرد و خمیر می کند و از سوی دیگر در سوریه و ونزوئلا و روسیه و ... سرمایه گذاری می کند تا در استثمار کارگران این کشورها نیز سهیم باشد.
این روند می تواند حتی شدت یابد و خانه خرابی و سیه روزی کارگران از این هم گسترده شود، مگر آن که به این خودآگاهی برسیم که قدرت سرمایه از بی قدرتی ما سرچشمه می گیرد، مگر آن که در مقابل قدرت متشکل سرمایه قدرت متشکل خود را قرار دهیم. اگر کماکان به جای قراردادن قدرت متشکل خود در مقابل دولت سرمایه به این رئیس جمهوری یا آن سازمان جهانی که هیچ کدام برای ما تره هم خرد نمی کنند دل خوش کنیم، اگر به جای تصرف کارخانه ها بگذاریم که راحت ما را از محل کارمان بیرون کنند و ماشین ها را بخوابانند، اگر شوراهای کار و تولید را و شبکه سراسری شوراهای همه کارگران را تشکیل ندهیم، اگر به جای آن چه که خود در طی یک سال مالی تولید می کنیم یعنی «تولید ناخالص داخلی» به عنوان مبنای تعیین حداقل دستمزد تاکید نکنیم و برای این کار به نرخ تورم و نظایر آن دلخوش کنیم، اگر به جای مطالبه اختصاص سهم هرچه بیشتری از ثروت تولید شده توسط کارگران به معیشت شهروندان به سود ویژه و آکورد و رکورد و عیدی و بن و «مزایا» ی دیگری که تضمینی هم بر پرداختشان وجود ندارد (زیرا اجزای دستمزد محسوب نمی شوند) دلخوش کنیم و به آن قناعت نماییم، اگرهمبستگی کارگری شکل نگیرد و آن که کار می کند غم رفقای بیکار خود را نداشته باشد، اگر بگذاریم زندگی مان گنداب سکون و آرامش مرگ باشد و، در یک کلام، اگر بگذاریم که درب زندگی مان کماکان بر پاشنه کنونی بچرخد، مطمئن باشیم که روز به روز فقیرتر، بدبخت تر، سیه روزتر، درمانده تر، مفلوک تر و داغ لعنت خورده تر خواهیم شد.
کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری
مارس ٢٠١٠