افق روشن
www.ofros.com

... اخبار، گزارشات، یادها و


کانون نویسندگان                                                                                                              چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۲ - ۱٣ سپتامبر ۲۰۲٣


یاد

جلال آل‌احمد (۱۳۰۲ - ۱۳۴۸)

نویسنده، پژوهنده، مترجم و از بنیادگذاران کانون نویسندگان ایران

هجدهم شهریورماه ۱۳۴۸، جلال آل‌احمد یکی از بنیادگذاران اصلی کانون نویسندگان ایران و از چهره‌های نامور ادبیات داستانی ایران زندگی را بدرود گفت.
آل‌احمد در سال ۱۳۰۲ در خانواده‌ای مذهبی زاده شد اما از همان دوران نوجوانی از سایه‌ی سنگین سنت و مذهب فاصله گرفت و در دهه‌ی بیست به جریان‌های روشنفکری و سیاسی آن روزگار پیوست. او در مقام نویسنده‌ای با سبک رئالیستی، زبانی روان و موجز و منحصر به خود داشت که با داستان‌های «پنج داستان»، «نفرین زمین»، «سنگی بر گوری»، «نون والقلم»، «مدیر مدرسه»، «سرگذشت کندوها»، «زن زیادی»، «سه‌تار» و «از رنجی که می‌بریم» شناخته می‌شود. هم‌چنین از آل‌احمد مقالات، سفرنامه‌ها و ترجمه‌هایی از نویسندگان نامیِ جهان چون کامو، ژید، سارتر، داستایوفسکی و... به یادگار مانده است. آل‌احمد هرچند در زندگی کوتاهش گرایش‌های فکری و فعالیت‌های حزبی و سیاسی گوناگونی را تجربه کرد و فراز و فرودهای سیاسی او منجر به پدیدآمدن برخی آثار نوشتاری شدند که با گذر سالیان مطلوب بسیاری کسان نیستند، اما همواره با مواضع آزادی‌خواهانه‌اش نگاهی انتقادی به جباریت حاکم داشت. اعتقاد به هنر مستقل مردمی، مخالفت با سانسور دولتی و باور داشتن به آزادی بیان و اندیشه، جلال را بر آن داشت تا در نخستین بیانیه‌ی کانون نويسندگان ایران در اسفند ۱۳۴۶ نقشی مهم ایفا کند. جلسه‌ای که در یکم اردیبهشت ۱۳۴۷ به تأسیس کانون نویسندگان ایران انجامید در خانه‌ی جلال آل‌احمد برگزار شد. در این جلسه نخستین منشور کانون زیر عنوان «درباره‌ی یک ضرورت» و اساسنامه‌ی کانون با امضای قریب به ۵۰ نویسنده‌ی آزادی‌خواه به تصویب رسید.
کوشش‌های بی‌چشم‌داشت، مواضع دموکراتیک و شخصیت کاریزماتیک آل‌احمد در ایجاد تعادل و وحدت‌عملِ طیف‌های گوناگون فکری، عقیدتی و سیاسیِ نویسندگان ناوابسته به حکومت نقشی اساسی در تشکیل کانون نویسندگان ایران داشت. یکی از نشست‌های سلسله جلسات کانون در سال ۱۳۴۷، در دی‌ماه، به یادبود نیما یوشیج در هشتمین سالگرد درگذشت نیما اختصاص یافت که در تالار قندریز برگزار شد و جلال آل‌احمد یکی از سخن‌رانان اصلی این گردهماییِ بسیار پُرجمعیت بود. آل‌احمد ضمن ارتباط داشتن با مبارزه‌جویانِ درگیر با استبداد سلطنت، همواره ستیز با سانسور و خفقان را از طریق قلم و فرهنگ دنبال می‌کرد. با مرگ نابهنگام جلال آل‌احمد در سال‌های آغازین فعالیت کانون‌ نویسندگان ایران، عرصه‌ی آزادی‌خواهی ایران یکی از ستون‌های استوار خود را از دست داد.

یاد و آثار تأثیرگذار جلال آل‌احمد ماندگار باد.

*************

شمس آقاجانی درگذشت

شمس آقاجانی، شاعر و منتقد ادبی درگذشت. آقاجانی متولد ۱۳۴۷ و از شاگردان رضا براهنی بود. او از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵ در کارگاه‌های‌ ادبی براهنی شرکت می‌کرد. از آثار شمس آقاجانی می‌توان به مجموعه شعرهای «مخاطب اجباری»، «چرا آخرین درنا بازمی‌گردد؟»، «گزارش ناگزیری» و «راوی دوم‌ شخص» اشاره کرد. آقاجانی همچنین آثار و مقالاتی در زمینه‌ی نقد ادبی منتشر کرده است که «سخن رمز دهان» و «درس‌های ادبی» از آن جمله‌اند.

یادش گرامی.

*************

نظر بر خبر

جان زندانیان سیاسی در خطر جدی است.

۱۳ زندانی سیاسی منتقل شده به زندان قزل‌حصار در اعتراض به وضعیت خود از پذیرفتن غذای زندان خودداری کرده‌اند و خواهان بازگشت به زندان اوین شده‌اند. سعید ماسوری، جعفر ابراهیمی، کامیار فکور، لقمان امین‌‌پور، افشین بایمانی، سپهر امام‌‌جمعه، زرتشت احمدی‌راغب، محمد شافعی، سامان صیدی (یاسین)، حمزه سواری، احمدرضا حائری، رضا سلمان‌زاده و مسعودرضا ابراهیمی‌نژاد در روزهای اخیر به یکباره، بدون اطلاع قبلی و با دستبند و پابند از زندان اوین به زندان قزل‌حصار منتقل شدند. شرحی که برخی از این زندانیان یا خانواده‌ی آنان منتشر کرده‌اند از وضعیت وخیم آنان در زندان قزل‌حصار و نیز از شرایط هولناک این زندان خبر می‌دهد. در خبرها آمده است که این زندانیان اکنون بدون رعایت اصل تفکیک جرایم در زندان قزل‌حصار محبوسند، نامشان به عنوان زندانی این زندان ثبت نشده است، از تلفن و ملاقات محروم شده‌اند و در زندان به هیچ امکاناتی دسترسی ندارند.
در زندان‌ حاکمیت جمهوری اسلامی، جان زندانیان سیاسی و عقیدتی همواره در خطر بوده است. چه آن زمان که با فرمان قتل‌ عام، هزاران زندانی سیاسی سر از گورهای دسته‌جمعی در آورده‌اند و چه اکنون که «جنایت عمدی» یکی از شیوه‌ها‌ی به کام مرگ کشاندن زندانیان شده است؛ کشتار زندانیان سیاسی دهه‌ی ۶۰ از یاد نرفته است و هرگز از یاد نخواهد رفت، همچنان که قتل بکتاش آبتین را از یاد نبرده‌ایم و فراموش نخواهیم کرد. اکنون جان این ۱۳ زندانی در خطر جدی است و بیم آن می‌رود که «جنایت عمدی» دیگری رخ دهد. برخی از این زندانیان پیش از انتقال به زندان قزل‌حصار در شرایط جسمی وخیمی قرار داشته‌اند و خبرها حاکی از آن است که همچنان از رسیدگی پزشکی محروم مانده‌اند. بی‌تردید حفظ جان زندانیان وظیفه‌ی بی چون‌‌و‌چرای زندان‌بانان است و مسئولیت هر گزندی به سلامت آنان بر عهده‌ی حاکمیت خواهد بود.

کانون نویسندگان ایران

۱٦ شهریور ۱۴۰۲

*************

اطلاعیه

کاوه گوهرین درگذشت.

کاوه گوهرین، نویسنده، شاعر، منتقد ادبی و پژوهنده (۱۴۰۲-۱۳۳۴) دهم شهریور در تهران درگذشت.
او فعالیت ادبی و مطبوعاتی خود را پیش از انقلاب آغاز کرد ‌و در سال ۱۳۵۸ به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد. گوهرین دانش گسترده‌ای از ادبیات و فرهنگ قدیم و جدید ایران و جهان داشت و در بسیاری از زمینه‌ها از جمله نقد ادبی، تاریخ فرهنگی، شعر، به‌گزینیِ ادبیات قدیم ایران در مجموعه‌ای به‌سرپرستی پرویز ناتل ‌خانلری، و سینمای مردم‌پسند ایران و بازیگران‌اش قلم زد. مقاله‌های او همه نشان از آگاهی دقیق از موضوع‌های مورد بحث داشتند.
گوهرین با بسیاری از نشریات از جمله تکاپو، دنیای سخن، گردون و آدینه همکاری داشت، و از امضاکنندگان متن ۱۳۴ نویسنده بود. در دوره‌ی سوم فعالیت‌های کانون نویسندگان ایران، کاوه گوهرین منشی کم‌وبیش ثابتِ همه‌ی جمع‌های مشورتی کانون بود و در انتخابات نشست عمومی ۱۳ اسفند سال ۱۳۷۷، چندگاهی پس از قتل تبهکارانه‌ی محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، توأمان به سمت دبیر و منشیِ هیئت دبیران موقت برگزیده شد. او در سال ۱۳۸۰ از فعالیت‌های کانونی کناره گرفت ولی هرگز به آرمان‌های آزادی‌خواهانه‌‌ی کانون پشت نکرد.
از آثار گوهرین می‌توان از جمله به این اقلام اشاره‌ کرد: مجموعه‌شعرهای هایکو «پروانه خواب آلود» و «خدای نامک»، هایکو‌های ایرانی با ترجمه‌ی انگلیسی و هلندی، «در سرزمین وینسنت» (سفرنامه‌گونه‌ای از سفر او به هلند)، تنظیم و گردآوری مجموعه‌ی اشعار خسرو گلسرخی، «دستی میان دشنه و دل» (مجموعه‌ی نخست نوشته‌های خسرو گلسرخی)، «من در کجای جهان ایستاده‌ام (دفتر دوم نوشته‌های خسرو گلسرخی)، «بی‌ گزند از باد و باران: شاهنامه به نثر»، «میعاد با خورشید» (شرح غزلیات شمس).
کانون نویسندگان ایران درگذشت کاوه گوهرین را به خانواده و دوستان‌اش و جامعه فرهنگی مستقل کشور تسلیت می‌گوید.

یادش گرامی.

کانون نویسندگان ایران

۱۱ شهریور ۱۴۰۲

*************

یاد صمد بهرنگی (۱٣۴۷ - ۱٣۱٨)

کاش این اژدها هزار سر می‌داشت

نهم شهریور سالمرگ صمد بهرنگی است: نویسنده، مترجم، پژوهش‌گر و آموزگاری که سال ۱۳۴۷ در رودخانه‌ی ارس غرق شد.
صمد بهرنگی تیرماه سال ۱۳۱۸ در تبریز پا به جهان گذاشت؛ در همان شهر به مدرسه رفت و دانش‌سرای مقدماتی تبریز را به پایان برد. سپس هم‌زمان با تحصیل زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه تبریز، به تدریس در روستاهای آذربایجان پرداخت که تا پایان عمر او ادامه یافت.
صمد آزادی‌خواه بود و عاشق مردم زحمتکش و شیفته‌ی عدالت اجتماعی، و همُّ و غم خود را صرف مبارزه برای دست‌یابی به آزادی و عدالت کرد. در دانش‌سرا دوستی صمیمانه‌ای با بهروز دهقانی (که هم‌چون او عاشق معلمی در روستاها بود) و خواهرش اشرف دهقانی به هم زد و دست به کار فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی شدند که از آن میان یکی هم راه‌اندازی ضمیمه‌ی هفتگی «مهد آزادی آدینه» بود با همکاری علیرضا نابدل و جمعی دیگر از هم‌فکران ازجمله غلامحسین ساعدی، که صمد را به روشنفکران معترضی چون جلال آل‌احمد معرفی کرد.
صمد نویسندگی را از همان دوران دانش‌سرا با نوشتن قطعات طنز در روزنامه‌ی دیواری دانش‌سرا آغاز کرده بود که سپس به نشریات چون «توفیق» راه یافتند و مقالات طنزآمیزی چون «آقای چوخ بختیار» که در روزنامه‌ی «مهد آزادی» چاپ شدند. داستان‌ها دیرتر، در دهه‌ی چهل، از راه رسیدند: «تلخون»، «اولدوز و عروسک‌سخن‌گو»، «کچل کفترباز»، «پسرک لبوفروش»‌، «یک‌هلو هزارهلو»، «کوراغلو و کچل‌حمزه»، «۲۴ ساعت در خواب و بیداری» و ... از همه‌ آشناتر، «ماهی‌سیاه کوچولو» که با تصویرسازی فرشید مثقالی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسید و آوازه‌ی جهانی یافت و به زبان‌های متعدد ترجمه شد. صمد که با فقر و محرومیت کودکان آشنا بود چاره‌ی کار را مبارزه با جهل و بی‌خبری و رساندن آتش فروزان آگاهی حتی به بهای جان می‌دانست. پیوسته از به ‌رسمیت شناختن حقوق کودک سخن می‌گفت و با شناختی که از دشواری‌های آموزش کودکان ترک‌زبان داشت در فکر شیوه‌هایی برای کمک به یادگیری آنان بود. مخالفت او با حذف واژه‌های عربی به بهانه‌ی شکوه ایران باستان از همین شناخت بر‌آمد، هم‌چنین پژوهش‌های او که ثمرشان از جمله «کندوکاو در مسائل تربیتی ایران» و «الفبا»ی ویژه‌ی کودکان آذربایجان بود.
این فعالیت‌های فرهنگی و سابقه‌ی مشارکت او در راه‌اندازی اعتصاب‌های دانشجویان و معلمان البته مطلوب حکومت پهلوی نبود. بارها برای او پاپوش دوختند، کار را به دادگاه کشاندند و حکم تعلیق و اخراج و تنزل رتبه دادند، اما سودی در بر نداشت. او حتی پیشنهاد حق‌الزحمه‌های چشم‌گیر را رد ‌کرد چون نمی‌خواست استقلال خود را به همکاری با سازمان‌های وابسته به حکومت بفروشد.
صمد درباره‌ی کودکی خود می‌گفت: «من نمو کردم … مثل درخت سنجد، کج‌ومعوج و قانع به آبِ کم، و شدم معلم روستاهای آذربایجان. پدرم می‌گوید: اگر ایران را میان ایرانیان تقسیم کنند، از همین بیش‌تر نصیب تو نمی‌شود». اما حقیقت این است که او، هنوز به سی‌سالگی نرسیده، چندان در دل کودکان و میان جامعه‌ی روشنفکری معترض جا خوش کرده بود که مرگ نابهنگام‌اش تکان‌دهنده و باورنکردنی می‌نمود. از این رو هنگامی‌که جلال آل‌احمد در «صمد و افسانه‌ی عوام» قتل او را به عوامل ساواک نسبت داد بی هیچ تردیدی پذیرفته شد.

نام و آثار این مبارز راستین و معلم روشن‌اندیش ماندگار باد!


*************

یادِ جلیلِ یارانِ رفته

محمدجواد خردمند، نویسنده و روزنامه‌نگار و عضو کانون نویسندگان ایران

حمید یزدان ‌پناه، شاعر و مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران

محمدجواد خردمند، نویسنده و روزنامه‌نگار و عضو کانون نویسندگان ایران در ششم شهریور ۱۳۹۴ درگذشت. او از اعضای متعهد و فعال کانون بود که حتی در اوج بیماری نیز از همراهی کوتاهی نکرد و در سال ۹۳، با وجود شرایط تهدید‌آمیز نیروهای امنیتی و اطلاعاتی، مجمع عمومی آن‌ سال به‌کوشش او در محوطه‌ی پارکینگ خانه‌‌اش برگزار شد.
گذشته از دوره‌ی سردبیری در نشریه‌ی کلک، مجموعه داستانک‌های «قصه‌های کوچک برای آدم‌های بزرگ» و «یک مشت گرفتاری» از جمله یادگارهای ادبی و فرهنگی اوست.
حمید یزدان‌پناه، شاعر و مترجم و از اعضای متعهد کانون نویسندگان ایران که در جلسه‌های هیئت دبیران و جمع مشورتی کانون حضوری موثر داشت در ۱۱ شهریور ۱۳۹۵ درگذشت. در پای‌بندی او به آرمان آزادی همین بس که پس از امضای متن «ما نویسنده‌ایم» سخت زیر فشار سرکوب نیروهای امنیتی قرار گرفت تا جایی‌که رتبه‌ی اداری او را تنزل دادند تا امضای خود را پس بگیرد اما حمید هرگز پا پس نکشید.
ترجمه‌ی آثار بسیاری از نویسندگان برجسته‌ی جهان و دو مجموعه‌‌ شعر «ماه در کوچه» و «خاتون خیابان شصت‌ وشش» از او به یادگار مانده است.

یاد و نام و راه‌شان پایدار

*************

نظر بر خبر (٦ شهریور ۱۴۰۲)

تنگ‌تر شدن حلقه‌ی سرکوب دانشگاه

ده‌ها استاد دانشگاه در هفته‌های اخیر از کار اخراج شده‌اند. این اخراج‌ها با شیوه‌ها و بهانه‌های گوناگون صورت گرفته است اما آشکارا ادامه‌ی سرکوب روزافزون دانشگاه‌ است.
خبرها حاکی از آن است که فرمان این تصفیه در دانشگاه‌های متعددی از جمله دانشگاه تهران، دانشگاه شریف، دانشگاه هنر، دانشگاه علامه و ... اجرا شده و اعتراض بسیاری از تشکل‌های صنفی دانشجویان و دانشگاهیان را در پی داشته است. این تشکل‌ها در بیانیه‌های اعتراضی خود به موارد متعدد سرکوب دانشگاه‌ها اشاره کرده‌اند و از حربه‌های گوناگون حکومت پرده برداشته‌اند.
در ماه‌های گذشته بسیاری از دانشجویان به شکل‌های مختلف از جمله اخراج و تعلیق، ممانعت از ورود به دانشگاه، حذف ترم، محرومیت از حق اقامت در خوابگاه و اعمال محدودیت در برخی رشته‌های دانشگاهی، از تحصیل باز مانده‌اند و برخی از استادان نیز با اخراج، تعلیق و «تنزل وضعیت» مواجه شده‌اند.
این سرکوب مداوم ادامه‌ی تلاش حکومت به قصد خاموش کردن صدای اعتراض و مقاومت دانشجویان و دانشگاهیان است؛ صدایی که از نخستین روزهای جنبش آزادی‌خواهانه‌ی اخیر بازتاب خواسته‌های مردم معترض بود و در متن وقایع به گوش می‌رسید.
مقاومت دانشجویان در این برهه ورود نیروهای امنیتی به دانشگاه را در پی داشت. کانون نویسندگان ایران بیانیه‌ای «در اعلام همبستگی با دانشجویان و مردم معترض» منتشر کرد و در این بیانیه ضمن محکوم کردن «شکستن حریم دانشگاه‌ها» از سوی حکومت، پیوستن برخی استادان به صف «دانشجویان پیشرو» را از جمله «وقایع خجسته‌ی برخاسته از بستر اعتراضات» برشمرد.
تصفیه‌ی اساتید و دانشجویان، حمله به دانشگاه و بازداشت و احضار و تهدید دانشجویان، و نیز مداخله‌ی امنیتی در اداره‌ی دانشگاه‌ها‌ در جمهوری اسلامی حکایت دیروز و امروز نیست و تا کنون ابعاد و اشکال مختلفی به خود دیده است. از نخستین روزهای استقرار این حکومت، دگراندیشان و استادان معترض به قلع و قمع فرهنگی موسوم به «انقلاب فرهنگی» «پاکسازی» شدند و «خودی‌ها» یک‌شبه دانشگاه‌ها و فضاهای علمی و فرهنگی را تصاحب کردند. اکنون حلقه‌ی سرکوب‌ها تنگ‌تر شده است و در میان سرکوب‌شدگان هستند کسانی که خود شاهدان خاموش سرکوب‌های پیشین بوده‌اند. اگر جامعه در مقابل آن‌چه امروز در دانشگاه‌ها می‌گذرد سکوت کند، بیم آن می‌رود که فاجعه‌ی تصفیه‌ی دانشگاه‌ها در دهه‌ی ۶۰ در ابعادی دیگر تکرار شود و یکی از مهمترین کانون‌های بالقوه‌ی اعتراض و پافشردن بر طلب آزادی در محاق رود.

*************

یاد

مهدی اخوان ‌ثالث (۱۳۶۹-۱۳۰۷)

شاعر، نویسنده و پژوهنده ی‌ برجسته

هان، کجاست؟
پایتخت این دژآیین‌قرنِ پر آشوب
قرن شکلک‌چهر
بر گذشته از مدارِ ماه،
لیک بس دور از قرارِ مهر
قرن خون‌آشام
قرن وحشتناک‌تر پیغام

در چهارم شهریورماه سال ۱۳۶۹ عرصه‌ی ادبیات ایران یکی از چهره‌های شاخص خود را از دست داد. مهدی اخوان ‌ثالث، زاده‌ی ۱۳۰۷ در شهر مشهد، یکی از انگشت‌شمار پیروان برحق نیما یوشیج به شمار می‌آید. با وجود تفاوت‌های بسیار میان نوگراییِ او و نیما، اخوان را نیز می‌توان در دسته‌ی شاعران نمادگرای اجتماعی جای داد. افزون بر شعرهای فردگرایانه و تغزلی اخوان، تسلط بی‌چون و چرا بر زبان فارسی، خلق تصاویر بدیع و خیال‌پردازی شاعرانه از ویژگی‌های شعر اوست که از نگاه نوگرا وِ ریزبین او سرچشمه می‌گیرد. اخوان ضمن وفاداری به عروض نیمایی، با تلفیق واژگان کهن و نو و الهام‌گیری از سبک خراسانی، به زبانی ویژه‌ و منحصربه‌فرد دست یافت.
مهدی اخوان ثالث از جوانی نویسنده‌ای آزادی‌خواه و عدالت‌‌جو بود و دغدغه‌ی محرومیت انسان‌ها و بی خبری از جهان در حال تکاپو و پویش دایمی را داشت و این دغدغه‌ها در شعر او نمود می‌یافت. اخوان در همراهی با جمعی پنجاه نفره از نویسندگان به‌تنگ‌آمده از استیلای سانسور که پس از کودتای ۱۳۳۲ بر حوزه‌های گوناگون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، زبانی، ادبی و هنری ایران سایه افکند در اسفند سال ۱۳۴۶ امضای خود را زیر بیانیه‌ی نویسندگان معترض به سانسور گذاشت که برنامه‌ی حکومتیِ «کنگره‌ی نویسندگان و شعرا و مترجمان» را تحریم می‌کرد. هم‌چنین در مهرماه ۱۳۵۶ با حرکت اعتراضی نویسندگان آزادی‌خواه و مستقل ایران همراه شد و در نخستین شب از شب‌های شعر گوته به شعرخوانی پرداخت. پس از آن نیز با عضويت در کانون نویسندگان ایران چند سالی به فعالیت‌های آزادی‌خواهانه‌ی خود ادامه داد.
گذشته از مجموعه‌شعرهای «ارغنون»، «زمستان»، «آخر شاهنامه»، «از این اوستا»، «عاشقانه‌ها و کبود»، «زندگی می‌گوید: اما باز باید زیست»، «در حیاط کوچک پاییز در زندان»، «دوزخ اما سرد»، «تو را ای کهن بوم بر دوست دارم»، آثاری چون «بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج» و «عطا و لقای نیما یوشیج» نیز در زمینه‌ی نقد و تحلیل ادبی از مهدی اخوان ‌ثالث به یادگار مانده است.

نام مهدی اخوان ثالث در جهانِ واژگان پُرتکرار و آثارش ماندگار باد

*************

یاد

پیروز دوانی (۱۳۷۷-۱۳۴۰)

نویسنده، روزنامه‌نگار،‌ پژوهش‌گر و کشته شدگان قتل های سیاسی زنجیره ای

پیروز دوانی (۱۳۷۷-۱۳۴۰) نویسنده، روزنامه‌نگار،‌ پژوهش‌گر و فعال سیاسی، پس از دو بار دستگیری در دهه‌ی شصت و تحمل ۳ سال حبس، سال ۱۳۷۳ از زندان اوین آزاد شد و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی خود را از سر گرفت. او در سوم شهریورماه ۱۳۷۷ به قصد منزل خواهرش از خانه بیرون رفت، مفقود شد و هرگز اثری از او به دست نیامد. قوه‌ی قضاییه با وجود اعتراف متهمان قتل‌های سیاسی ۷۷ به اینکه پیروز دوانی نیز به قتل رسیده و جنازه‌اش را سوزانده و دفن کرده‌اند، این قتل را گردن نگرفت.
پیروز دوانی انسانی شجاع و متعهد بود که، بی‌اعتنا به سانسور و سرکوب حکومتی، با نشر جزوه‌ها و پژوهش‌های مستقل و آگاهی‌بخش فضای سراسر اختناق زیر سیطره‌ی جهنمیِ سعید امامی را در هم شکست. هنگامی‌که عمله‌ها‌ی ظلم فرج سرکوهی را ربودند، پیروز دوانی بود که «دردنامه‌ی تاریخیِ» سرکوهی را، که افشاگر رازهای نهانِ تهدیدها، پاپوش‌دوزی‌ها و پرونده‌سازی‌های امنیتی‌ برضد روشنفکران آزادی‌خواه و مستقل بود، در شمارگان گسترده تکثیر کرد و همین بی‌پروایی در تاختن دلیرانه بر دستگاه‌های دوزخی امنیتی از جمله دلایلی بود که به قتل او انجامید.

شجاعت پیروز دوانی ستودنی است و یادش ماندگار.

*************

اطلاعیه

ابراهیم گلستان درگذشت.

ابراهیم گلستان، نویسنده، مترجم و فیلم‌ساز نام‌آور روز گذشته در انگلستان درگذشت.
گلستان در مهرماه ۱۳۰۱ در شیراز پا به جهان گذاشت. در زادگاه خود به مدرسه رفت و از سال ۱۳۲۰ رشته حقوق را در دانشگاه تهران پی گرفت. در دوره‌ی دانشجویی به کار سیاسی و فعالیت‌های اجتماعی پرداخت، به حزب توده ایران پیوست و تحصیل را نیمه‌کاره رها کرد. فعالیت‌های حزبی گلستان اما ادامه نیافت، در سال ۱۳۲۶ از حزب جدا شد، از کار سیاسی کناره گرفت و همه‌ی وقت خود را صرف ادبیات و سینما کرد، هرچند تا پایان عمر بر عقاید سیاسی و اجتماعی خود پایدار ماند.
گلستان در ترجمه به آثار نویسندگان مدرن نظر داشت و در داستان‌نویسی نیز پیرو سنت نبود. نثر آهنگین و تصویرگرا در مجموعه‌های «آذر، ماه آخر پائیز»، «شکار سایه»، «جوی و دیوار تشنه» و «مد و مه» او را در ردیف داستان‌نویسان نوجو و صاحب سبک قرار داد.
روحیه‌ی نوخواه گلستان با شرایط فیلم‌سازی زمانه‌ی او سازگار نبود. پس در سال ۱۳۳۶ با تأسیس «استودیو گلستان»، در مقام یکی از نخستین کارگردانان مستقل ایران، دست به کار فیلم‌سازی شد: نخست با فیلم‌های مستندی چون «یک آتش»، «موج و مرجان و خارا» و «تپه‌های مارلیک» که چند جایزه جهانی گرفتند؛ سپس فیلم‌های داستانی «خشت و آینه» و «اسرار گنج دره‌ی جنی»، و در کنار آن‌ها تهیه‌کنندگی فیلم «خانه سیاه است» به کارگردانی فروغ فرخزاد.
گلستان در سال ۱۳۵۷ مقیم انگلستان شد. از دیگر آثار او می‌توان به «از روزگار رفته حکایت»، «در گذار روزگار»، «مختار در روزگار»، «خروس»، «نامه به سیمین»، «برخوردها در زمانه‌ی برخورد» و نیز ترجمه‌ی آثار نویسندگان مدرنی چون همینگوی، فالکنر، چخوف، مارک تواین، برنارد شاو، هم‌چنین ترجمه‌ی کتاب‌های «مارکس و مارکسیسم» و «ماتریالیسم دیالکتیکی و ماتریالیسم تاریخی» اشاره کرد.
کانون نویسندگان ایران درگذشت این نویسنده‌ و فیلم‌ساز برجسته را به خانواده، دوستان و جامعه‌ی فرهنگی مستقل کشور تسلیت می‌گوید.

یادش گرامی و آثار دیدنی و خواندنی او پایدار.

کانون نویسندگان ایران

۱ شهریور ۱۴۰۲

*************

یاد

سیمین بهبهانی شاعر، نویسنده و عضو برجستۀ کانون نویسندگان ایران

۱۳۹۳ - ۱۳۰۶

سیمین بهبهانی، شاعر، نویسنده‌ و عضو برجسته‌ی کانون نویسندگان ایران در ۲۸ مردادماه ۱۳۹۳ چشم از جهان فروبست. او در سال ۱۳۰۶ در خانواده‌ای فرهنگی در تهران چشم به جهان گشود و از همان کودکی با ادبیات و فعالیت‌های اجتماعی آشنا شد.
نام سیمین در عرصه‌ی ادبیات ایران با غزل‌سرایی گره خورده است اما نگاه جزیی‌نگر و واقع‌گرایانه‌ی او به آلام جامعه و آرمان‌‌های بزرگ بشری، در قالب غزل‌های عاشقانه نمی‌گنجید. پس از سنت غالب فراتر رفت و روحی نو در کالبد غزل سنتی دمید. با کشف اوزان جدید عروضی و گشودن آفاق تاره‌ی موسیقایی، به موسیقیِ شعر منثور نزدیک شد که با محتوای اجتماعی سروده‌های او سازگاری بیش‌تری داشت.
سیمین بهبهانی نمونه‌ی زنی آزادی‌خواه و آگاه به کاستی‌های جامعه، فقر فراگیر و ستم تحمیل‌شده بر زنان بود. با همین دغدغه‌‌ها بود که از مبارزه با شکل‌ها‌ی گوناگون سانسور دست نکشید، بیانیه‌ی «ما نویسنده‌ایم» را امضا کرد، از بنیادگذاران دوره‌ی سوم کانون نویسندگان ایران شد و سه بار به عضویت هیئت دبیران رسید. سیمین بهبهانی در جریان قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای سال ۷۷ نیز از فعال‌ترین اعضای کانون بود و نشست عمومی برای انتخاب هیئت دبیران موقت در ۱۳ اسفند ۱۳۷۷ در منزل او برگزار شد. این عضو دلیر کانون نویسندگان ایران در مقابل نیروهای امنیتی، که برای برهم‌ زدن جمع هجوم آورده بودند، سینه سپر کرد و مانع از ورود آنان شد.
سیمین بهبهانی همواره مخالفت خود با انقیاد زنان و حذف آنان از عرصه‌های اجتماعی را با صدایی رسا فریاد زد و تا پایان عمر، حتی با وجود ضعف‌های ناشی از کهولت، در کمال جسارت به دفاع از حقوق زنان پرداخت. در این راه حتی ضرب و جرح به دست ماموران حکومت در تجمع اعتراضی زنان در ۱۷ اسفند ۱۳۸۴ نیز مانع او نشد و او را از پیکار و پیگیری باز نداشت. همین پای‌بندی سرسختانه به آزادی بیان و آرمان‌های والای انسانی برای او جوایزی از سازمان‌های جهانی حقوق بشر و انجمن‌های قلم به ارمغان آورد.

یاد و یادگاران سیمین بهبهانی، رهرو استوار آزادی‌خواهی، ماندگار باد!

*************

بازداشت، بازداشت، باز هم بازداشت!

سرکوب فعالان حقوق زنان
روز چهارشنبه ۲۵ مرداد‌ماه نیروهای امنیتی چند تن از فعالان حقوق زنان: زهرا دادرس، زهره دادرس، نگین رضایی، متین یزدانی، فروغ سمیع‌نیا، جلوه جواهری، یاسمین حشدری، شیوا‌ شاه‌سیاه، هومن طاهری، واحده خوش‌سیرت و سارا جهانی را در شهرهای رشت، انزلی، فومن و لاهیجان بازداشت کرده‌اند. شماری از این فعالان در جریان اعتراضات سال گذشته نیز بازداشت و پیش از آن هم در ارتباط با فعالیت در حوزه‌ی حقوق زنان متحمل حبس شده بودند.
هنوز از نهاد امنیتی یا انتظامی بازداشت‌کننده‌، علت و مکان بازداشت این فعالان اطلاعاتی در دست نیست. این بی‌خبری نگرانی خانواده‌های بازداشت‌شدگان و مردم را دو چندان کرده است.

*************

برگی از تاریخ

اتوبوس مرگ

قتل نویسندگان، هنرمندان و دگراندیشان، بالاترین و غیرانسانی‌ترین مرتبه‌ی سانسور و فجیع‌ترین شکلی‌ست که در سانسور اندیشه و بیان نمود می‌یابد. ۱۷ مرداد یادآور کوشش‌ ناموفق وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در به قتل رساندن جمعی از نویسندگان و روزنامه‌نگاران ایران است که برخی از آنان عضو کانون نویسندگان ایران بودند. در تابستان سال ۱۳۷۵ و در راستای قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای در دهه‌ی ۷۰، وزارت اطلاعات توطئه‌ی به درّه افکندن اتوبوس حامل جمعی از نويسندگان را ترتیب داد تا آنان را که به دعوت اتحادیه‌ی نویسندگان ارمنستان عازم این کشور بودند، به قتل برساند. در تابستان آن سال پس از هماهنگی‌های لازم، مقرر شده بود سمیناری ادبی و فرهنگی با عنوان «بررسی و شناخت ریشه‌های مشترک دو فرهنگ»، به میزبانی دانشگاه ایروان و با هماهنگی سفارت ارمنستان برگزار گردد. بیست و یک نویسنده، شاعر و روزنامه‌نگار بی‌خبر از دسيسه‌‌چینیِ نیروهای امنیتی، در این سفر حضور یافتند. برنامه‌ی سفر به گونه‌ای ترتیب داده شد تا سفر به جای هواپیما با اتوبوس انجام پذیرد. در مسیر این سفر مرگبار، راننده‌ که از اجیرشدگان نیروهای امنیتی بود، دو بار اتوبوس را در گردنه حیران تا لبه‌ی پرتگاه هدایت کرده و سپس خود را به بیرون پرتاب می‌کند که بار دوم با هوشیاریِ دو تن از نویسندگان، اتوبوس متوقف می‌شود و این سفر نافرجام با نجاتِ مسافران از مرگ به پایان می‌رسد. پس از قتل تبهکارانه‌ی جمعی از روشنفکران و نویسندگان دگرانديش از جمله احمد میرعلایی، غفار حسینی، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، از اعضای کانون نویسندگان ایران، موسوم به قتل‌های زنجیره‌ای که در دهه‌ی ۱۳۷۰ اتفاق افتاد، واقعه‌ی سفر به ارمنستان به «اتوبوس قتل نویسندگان» و «اتوبوس ارمنستان» شهرت یافت. این واقعه برگی مهم از تاریخ سانسور و سرکوب در ایران معاصر است که همواره با شکستن قلم‌ها، بستن روزنامه‌ها، ممنوع‌القلم کردن نویسندگان، ممانعت از انتشار کتاب، حذف کلمات، ارعاب، تهدید، بازداشت، زندان، شکنجه، اعدام، قتل و حذف فیزیکیِ نویسندگان مستقل و آزادی‌خواه همراه بوده است. تاریخی خونین و محنت‌بار که در ماجرای سفر به ارمنستان، ماهیت خشن و صلب استبداد و تک‌صدایی بار دیگر آشکار می‌شود.

*************

اطلاعیه

شاپور جورکش درگذشت

شاپور جورکش، شاعر، مترجم، پژوهشگر، منتقد ادبی و از اعضای کانون نویسندگان ایران که چندی به علت مشکلات ریوی در بیمارستانی در شیراز بستری بود سرانجام صبح جمعه ۶ مرداد درگذشت.
او در بهمن ۱۳۲۹ در فسا به دنیا آمد، در دانشگاه شیراز زبان و ادبیات انگلیسی آموخت و همان‌جا به تدریس پرداخت که تا سال ۱۳۵۸ ادامه داشت.
جورکش مدتی (۱۳۵۴ تا ۱۳۵۸) سرپرستی کمیته‌ی تئاتر دانشگاه شیراز را بر عهده داشت و در کارگاه تئاتر کودک تلویزیون شیراز تدریس می‌کرد. اما پس از تنگناهایی که بر تئاتر شیراز تحمیل شد از این عرصه کنار کشید و به شعر و شاعری و نقد ادبی پرداخت. از آثار مهم او در این زمینه می‌توان به دو منظومه‌ی شعر «هوش سبز» و «نام دیگر دوزخ»، و دو کتاب «زندگی، عشق و مرگ از دیدگاه صادق هدایت»، «بوطیقای شعر نو: نگاهی دیگر به نظریه و شعر نیما یوشیج» اشاره کرد.
شاپور جورکش از امضاکنندگان متن «ما نویسنده‌ایم» یا «۱۳۴ نویسنده» بود که آثارش از اواخر دهه‌ی هشتاد بارها گرفتار تیغ سانسور شد؛ از آن‌جمله کتاب «خفیه‌نگاری خشونت در سرزمین آدم‌لتی‌ها» درباره‌ی زوایای تاریخی و پنهان خشونت و خشونت بر زنان در جامعه که سال ۱۳۸۹ به چاپ رسید و با استقبال خوبی روبه‌رو شد اما، چهار روز پس از انتشار، آن را جمع‌آوری و خمیر کردند. او برای گرفتن مجوز حاضر به بده‌بستان با حکومت نبود.
کانون نویسندگان ایران درگذشت شاپور جورکش را به خانواده، دوستان او و جامعه‌ی فرهنگی مستقل کشور تسلیت می‌گوید.

کانون نویسندگان ایران

۶ مرداد ۱۴۰۲

*************

گزارش

صف‌آرایی نیروهای امنیتی درون گورستان

در بیست‌ و سومین سالگرد درگذشت احمد شاملو، نیروهای امنیتی گور احمد شاملو را زیر مقوا پنهان و گورستان امامزاده طاهر را قرق کردند. امروز، دوم مرداد ماه همچون سالیان گذشته جمعی از اعضای کانون نویسندگان ایران و دوستداران احمد شاملو برای بزرگداشت میراث آزادی‌خواهی این شاعر بزرگ راهی گورستان امامزاده طاهر کرج شدند.
در نیمه‌بسته‌ی گورستان و صف نه‌چندان طولانی نیروهای انتظامی اندکی جمعیت را به برگزاری مراسم امیدوار کرد. اما درست در بدو ورود، زنان با تذکر "حجاب" مواجه شدند و کمی پس از آن صف نیروهای امنیتی ظاهر شده، جلوی جمعیت را گرفتند و همه را به بیرون گورستان راندند. آن‌ها که پیشتر رسیده بودند خبر دادند که مزار احمد شاملو را با مقوایی پوشانده‌اند تا کسی حتا به تصادف آن را نیابد که قدم‌به‌قدم گورستان در تصرف نیروهای امنیتی و لباس شخصی‌ها است.
نیروهای امنیتی، امسال برخلاف سال‌های گذشته از صف‌آرایی در خیابان و نمایش قدرت سرکوب پرهیز کرده و انبوه نیروهایشان را در داخل گورستان مستقر کرده بودند. جمعیت از در کوچک نیمه‌باز وارد شد، بی‌آنکه بتواند بیش از چند متر پیش بروند.
حاکمیت همچون همیشه نشان داد که هرجا نام و یادی از آزادی‌خواهی باشد، نیروهای امنیتی‌اش را بسیج می‌کند. اما این بار کوشیده بود این صف‌آرایی را از چشم رهگذران دور نگه دارد. با‌این‌همه، سرکوب به هر شمایلی که درآید، حضور هرساله‌ی اعضای کانون نویسندگان ایران و دوستداران احمد شاملو بر مزار او، پاسداشت مرام آزادیخواهانه‌ی او است.

*************

اطلاعیه

احمدرضا احمدی درگذشت

احمدرضا احمدی (۱۳۱۹-۱۴۰۲)، شاعر، نویسنده، مترجم، پژوهشگر‌، نقاش، سینماگر و از اعضای موسس کانون نویسندگان ایران، در سن هشتادوسه‌ سالگی در تهران درگذشت.
نخستین مجموعه‌ی شعر او «طرح»، که در آن دوران مجموعه‌ای نوگرا به شمار می‌آمد، در سال ۱۳۴۰ با استقبال گسترده‌ی مخاطبان و منتقدان روبه‌رو شد و او را در جایگاه بنیاد‌گذار شعر موج نو ایران قرار داد.
گروه طرفه که سال ۱۳۴۳ به همت او، بهرام بیضایی، محمدعلی سپانلو، اکبر رادی، مهرداد صمدی، اسماعیل نوری‌علا، نادر ابراهیمی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری، جمیله دبیری و چند تن دیگر شکل گرفت از نخستین جرگه‌هایی بود که به شناخت و تبیین مبانی هنر مدرن پرداخت.
احمدرضا احمدی از اعضای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود. مجموعه‌‌های «ردیف موسیقی ایرانی»، «زندگی و آثار موسیقی‌دانان ایران و جهان» و «صدای شاعر» که معرفی شعر معاصر و شعر قدیم فارسی است با تدوین و به سرپرستی او در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان فراهم آمده‌‌‌اند.
احمدرضا احمدی از برجسته‌ترین شاعران معاصر بود که تاثیر به‌سزایی بر شاعران و هنرمندان هم‌دوره و نسل‌های پس از خود گذاشته است. او که عمری را به کار فرهنگ و هنر صرف کرد در سال‌های طولانی حضور و فعالیتش، پرداختن به کار ادبی و هنری خود را بر دیگر ظرفیت‌های هنر در بازتاب دغدغه‌های سیاسی‌ـ‌اجتماعی ترجیح داد.
از آثار او می‌توان به: قافیه در باد گم می‌شود، هزار پله به دریا مانده است، من فقط اسب سفید را گریستم، آپارتمان دریا، روبان قرمز، عاشقانه‌های حافظ، بر دیوار کافه، مسافرخانه بندر بارانداز و چندین مجموعه شعر و ده‌ها مقاله و نقد و بررسی، اشاره کرد.
کانون نویسندگان ایران درگذشت احمدرضا احمدی را به خانواده، دوستان او و جامعه‌ی فرهنگی مستقل کشور تسلیت می‌گوید.

یادش گرامی باد!

کانون نویسندگان ایران

۲۱ تیرماه ۱۴۰۲

*************

یاد

برگ‌هایی از تاریخ مبارزات گاه خونبار کانون نویسندگان ایران

هشتم تیرماه سال ۱۳۶۰ کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیه‌ای خطاب به «هنرمندان و اهل قلم» درباره‌ی خشونت‌طلبی‌ حاکمیت و سکوت و مماشات برخی از نویسندگان با سانسور هشدار داد. این بیانیه با اشاره به «دسته‌های سیاه زور و اختناق» به «هنرمندان و نویسندگان و اهل قلمی که به علت وابستگی یا اعتیاد ذهنی [...] یا توهمات و دل‌بستگی‌های عاطفی و عقیدتی خود [...] با سکوت در برابر جریان‌های متجاوز و اوباش بسیج‌شده‌ی قدرت [...] اصول و نوامیس حرفه‌ای خود را زیر پا نهادند [...] و با مستبدان و متجاوزان تازه‌به‌دوران‌رسیده هم‌آواز شدند» توصیه می‌کرد که در این «بزنگاه تاریخی [...] به بازسنجی کردارها و پندارهای خود برخیزیم، پرده‌‌ی کوردلی‌ها و جزم‌اندیشی‌ها را از هم بدریم [...] هیچ غازه‌ی توجیه‌گرانه‌ای نمی‌تواند چهره‌ی پلید جنایات ضدبشری و ضدمردمی را تزیین [..]. یا توجیه‌گران مماشات‌گر را در پیشگاه تاریخ و خلق تبرئه کند. فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید...»
یک دهه‌ بعد، در هشتم تیرماه ۱۳۷۸، کانون با بیانیه‌ای دیگر به وضعیت رسیدگی به پرونده‌ی قتل‌های زنجیره‌ای و «خودکشی» سعید امامی پرداخت: «... پس از مدت‌ها سکوت درباره‌ی پرونده قتل‌های زنجیره‌ای، ازجمله قتل دو تن از فعالان کانون نویسندگان ایران، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح در یک مصاحبه با اعلام خبر «خودکشی» یکی از عاملان این جنایت فجیع بر دامنه‌ی ابهامات ماجرا افزود و در زمانی که مردم ایران در انتظار معرفی و مجازات عاملان و آمران این قتل‌ها بودند با مرگ مشکوک معاون سابق امنیتی وزارت اطلاعات با بن‌بست تازه‌ای روبرو شدند....»
آن‌چه در دهه‌های پس از این بیانیه‌ها بر مردم گذشت به‌روشنی نشان داد که عافیت‌جویی و مماشات با سانسور هرگز و در هیچ کجا چاره‌ساز نبوده و نیست. و این درس تاریخ را یادآور شد که توجیه سانسور و غفلت از ایستادگی برابر ستم و سرکوب و پایمال شدن حقوق مردم چگونه می‌تواند دایره‌ی انحصارطلبی و ستم‌گری و جنایتکاری را تا مرزهایی دهشت‌زا بگستراند و تحریف حقایق و نشر اخبار جعلی جان و مال مردم را نیز در امان نگذارند.

*************

یاد سعید سلطان‌پور ۱۳٦٠ - ۱۳۱۹

کارگردان تئاتر، نمایشنامه‌نویس، شاعر، ترانه‌سرا و عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران

«تا که در بند یکی بندم هست
با تو ای سوخته! پیوندم هست»

سعید سلطان‌پور کارگردان تئاتر، نمایشنامه‌نویس، شاعر، ترانه‌سرا و عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بی‌هیچ محاکمه‌ی عادلانه و بدون دسترسی «متهم» به وکیل همراه با چهاردە آزادی‌خواه دیگر در سی و یکم خرداد هزار و سیصد و شصت به جوخه‌ی اعدام سپرده شد و این یکی از سیاەترین روزهای تاریخ معاصر است. جمهوری اسلامی در این سال فعالیت تمامیِ احزاب، سازمان‌ها، تشکل‌ها و مطبوعات مستقل و منتقد حکومت را ممنوع، و کشتار و شکنجه‌ی سیستماتیک را آغاز می‌کند که قتل حکومتیِ سعید سلطان‌پور یکی از مصادیق آشکار آغاز تک‌صداییِ عنان‌گسیخته و سلطه‌ی هولناک سانسور در جامعه‌ی ایران است.

سعید سلطان‌پور زاده‌ی ۱۳۱۹ در سبزوار و دانش‌آموخته‌ی دانشکده‌ی هنرهای زیبا در تهران است. او در دهه‌ی ۴۰ فعالیت‌های هنری خود را آغاز نمود اما عدالت‌خواهی و تعهد سلطان‌پور به رهانیدنِ محرومان و ستمدیدگان از بندِ فقر و فاقه و جهل چنان بود که شنیدن نامش همواره حساسیت مزدوران ساواک را برمی‌انگیخت. سلطان‌پور چه در مقام نمایش‌نامه‌نویس و کارگردان تئاتر و چه در مقام شاعر همواره باورهای مردم‌مدار و انقلابی خود را در آثار خویش آشکار ساخت چنان‌که برخی مورخان و منتقدان مهم ادبی او را در تاریخ شعر معاصر بانیِ «شعر چریکی» ایران و از چهره‌های برجسته‌ی شعر اعتراضی می‌دانند. مجموعه‌شعر «صدای میرا» که در سال ۱۳۴۷ به سرعت ممنوع‌الانتشار شد تبلور شاعرانه‌ی عقاید انقلابی و آراء انتقادی او نسبت به خفقان افسارگسیخته‌ی موجود است. او که با زبانی ساده و سمبلیک و به دور از فخامت ادبی شعر می‌سرود، به عنوان شاعری نوگرا و کارگردانی پیشرو نظرات هنری و ادبی خود را در باب هنر متعهد به مردم در کتاب «نوعی از هنر، نوعی از اندیشه» (۱۳۴۹) بیان می‌کند. در همین کتاب است که سلطان‌پور به هم‌آوا شدن هنرمندان با رنجبران و فرودستان، بازتابِ تباهی و سیاهی حاکم بر جامعه و مبارزه با استبداد از طریق هنر تأکید ورزیده است، کتابی که به بازداشت او منجر شد. سلطان‌پور که از بنیادگذاران انجمن تئاتر ایران است در سال ۱۳۴۸ نمایش‌‌نامه‌ی «دشمن مردم»، نوشته‌ی هنریک ایبسن را به روی صحنه می‌برد که با هجوم مزدوران ساواک به تعطیل کشیده شد. همچنین پس از نمایش «آموزگاران»، نوشته‌ی محسن یلفانی بار دیگر مأموران ساواک با یورش به تماشاخانه مانع از اجرای نمایش شدند و سلطان‌پور؛ کارگردان آن و عوامل نمایش را بازداشت کردند. نمایش‌‌نامه‌ی «حسنک» که بر اساس بخشی از تاریخ بیهقی به قلم سلطان‌پور به رشته‌ی تحریر درآمده بود با سد سدید خوفناک اداره‌ی سانسور روبه‌رو شد واجازه‌ی نشر نیافت، اما سلطان‌پور در سال ۱۳۵۱ توانست «چهره‌های سیمون ماشار»، نوشته برتولت برشت را به روی صحنه بَرَد. در همین سال سلطان‌پور به مدت ۴۵ روز در بازداشت بود و در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۶ به جرم انتشار دومین مجموعه‌شعر خود با نام «آوازهای بند» به زندان افکنده شد. مجموعه‌شعرِ «از کشتارگاه» محصول همین سال‌های زندان است. پس از آزادی، سلطان‌پور در شب‌های شعر گوته شرکت جست و با شعرخوانی شورانگیز خود در حالی که مخاطبان را «شکستگان سال‌های سیاه و تشنگان آزادی» خطاب می‌کند، هیجانی انقلابی در دل جوانان برانگیخت، هیجانی فروزان که در ترانه‌های او نیز مانند «سر اومد زمستون»، «خون ارغوان‌ها»، «گل مینای جوان» و «آیینه‌ی رود» نمایان است، سرودهایی که تا امروز بر لب‌های جویندگان آزادی و جوانان عدالت‌‌خواه زمزمه می‌شود.

سلطان‌پور در سال‌های نخستین انقلاب با اجرای نمایش «عباس آقا، کارگر ایران ناسیونال» (۱۳۵۸) با روشی بدیع و نوآورانه راه تازه‌ای را پیش پای تئاتر مستند ایرانی گذاشت که در آن با نگاهی رئالیستی به بسترهای اجتماعی، زندگیِ دشوار زحمتکشان به شکلی هنری بازتاب می‌یابد. اما چماقدارانِ ارتجاع برآشفتند و به اجراهای خیابانیِ این نمایش حمله کردند و عوامل اجرا و تماشاچیان را به خاک و خون کشیدند. سلطان‌پور به عنوان نویسنده‌ای مبارز و کنشگر دو بار در سال‌های ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ به عضویت هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران انتخاب می‌شود اما در اواخر فروردین ۱۳۶۰ در مراسم جشن عروسی‌اش به دست مأموران امنیتیِ حکومت بازداشت و پس از دو ماه شکنجه‌های طاقت‌سوز، در ۳۱ خرداد تیرباران می‌شود و مرگش چونان ردّ خنجری از نور بر تن هیولای خودکامگی نقش می‌بندد. مرگی حماسی و خونین که نام سعید سلطان‌پور را چون ستاره‌ای نامیرا بر آسمان آزادی‌خواهیِ تاریخ ایران ابدی و ماندگار کرده است.

یاد درخشانش جاودان.

*************

اطلاعیه

حبس و تبعید نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران را محکوم می‌کنیم

اکبر آزاد فعال اجتماعی و عضو کانون نویسندگان ایران سه‌شنبه ۲۳ خرداد برای تحمل محکومیت دو سال تبعید به دره شهر واقع در استان ایلام فرستاده شد.
در این شهرستان، ارگان‌ها و کار به‌دستان دولتی هیچ گونه امکانی در اختیار او نگذاشته‌اند و همه‌ی هزینه‌های ایاب و ذهاب، اقامت و اسکان و خورد و خوراک را باید خود او تامین کند. از این گذشته، ارتباطات تلفنی او با مشکلات عدیده رو به رو است.
اکبر آزاد در مراسم گرامی‌داشت روز جهانی زبان مادری در اسفند ماه سال ۱۳۹۲ در منزل مسکونی‌‌اش در «وجی آباد» اسلام شهر بازداشت شد.
در سال ۱۳۹۵ شعبه یک دادگاه دادگاه انقلاب شهرستان بهارستان او را به تحمل حبس و تبعید محکوم کرد و حکم ظالمانه‌ی دو سال حبس و تبعید او در دادگاه تجدید‌نظر تایید شد.
اکبر آزاد ۶۷ سال دارد و به بیماری دیابت مبتلاست.
کانون نویسندگان ایران صدور چنین احکام ظالمانه‌ای را مصداق نقض آشکار آزادی بیان و ستم در حق همه‌ی کسانی می‌داند که می‌خواهند به زبان مادری خود بگویند و بنویسند و منتشر کنند، از این‌رو مسئولیت هرگونه گزندی به جان نویسنده و عضو خود را متوجه کار به‌دستان و مجریان این احکام ضد انسانی می‌داند.

*************

نظر بر خبر

پوشش اجباری به ضرب سرکوب

‏‎چهارشنبه ۲۴ خردادماه شماری از دانشجویان دانشگاه هنر در اعتراض به پوشش تحمیلی حاکمیت در پردیس باغ ملی این دانشگاه تحصن کردند. حوالی ساعت ۲ رئیس حراست این دانشگاه بی‌محابا بر دانشجویان معترض حمله برده و در نتیجه تنی چند از دانشجویان آسیب دیده‌اند. همچنین در خبرها آمده که از آغاز این تحصن حراست دانشگاه از رسانیدن آب و مواد خوراکی به دانشجویان و استفاده‌ی آنان از سرویس‌ بهداشتی جلوگیری کرده است.
‏‎حاکمیت جمهوری اسلامی از آغاز تاسیس در پی اعمال سلیقه‌ی قشری-ایدئولوژیک خود، یک‌دست‌سازی فرهنگی و سبک زندگی تک‌سنگ‌وار بوده است و با دست‌و‌‌دل‌بازی هزینه‌های هنگفتی در این راه صرف کرده و آسیب‌های جبران‌‌ناپذیری بر مردم به‌جان‌آمده وارد آورده است.
‏‎ چنان‌که پیداست، باوجود اعتراضات فراگیر به برخوردهای خشونت‌آمیز با پوشش آزادانه و انتخابی پس از کشته‌شدن مهسا (ژینا) امینی، هم‌چنان به روش‌های گوناگون مانند پلمب‌ مراکز خرید، کتاب‌فروشی‌ها، کافه‌ها و رستوران‌ها، دخالت ماموران حکومتی به نام «آمران به معروف» در مترو و مکان‌های عمومی در لباس «مردم»، استفاده از تابلوهای شهر برای تبلیغ پوشش مطابق با ذهنیت استبدادی و یکسان‌سازانه‌ی خود می‌کوشد از خواستِ به‌حقِ آزادی بی‌قیدوشرط پوشش جلوگیری کند و اگر کسی «ناهنجاری» کرد «به حکم قانون گردنش را بشکند».
‏‎پیام صریح و روشن این رفتارهای خشونت‌آمیز جز این نیست: هر حرکت آزادی‌خواهانه را بی‌درنگ سرکوب می‌کنیم! هر صدای مخالف را ساکت می‌کنیم مگر آن‌که در ‌چهارچوب‌های عقیدتی ما و از مجرای رسانه‌های ما بیرون آید.
‏‎شک نیست که مسئولیت هرگونه آسیب به دانشجویان و همه‌ی کسانی که در پی اعتراض به‌ آزادی‌کشی و بیان به‌حقِ خواسته‌ی خود با سرکوب و خشونت عریان رو‌به‌رو می‌شوند متوجه آمران و عاملان این سرکوب‌هاست.

*************

یاد هوشنگ گلشیری (۱۳۷۹- ۱٣۱۶)

داستان نویس، روزنامه نگار و عضو برجسته ی کانون نویسندگان ایران

۱۶ خردادماه ۱۳۷۹ کانون نویسندگان ایران یکی از پیگیرترین اعضای خود را از دست داد و هوشنگ گلشیری که نسلی از داستان‌نویسان معاصر وام‌دار او هستند، جهان واژگان و حرمت بی‌چون و چرا بر واژگان را در سفر به خاک، وانهاده و رفت.
گلشیری زاده‌ی ۲۵ اسفند ۱۳۱۶ در اصفهان است که علامندی‌اش به ادبیات او را از همان ابتدای جوانی به نوشتن متمایل کرد چنان‌که در این راه به تحصیل در رشته‌ی ادبیات فارسی در دانشگاه اصفهان مشغول شد. سرآغاز فعالیت‌های ادبی او را می‌توان پایه‌گذاری جرگه‌ی ادبیِ جُنگ اصفهان دانست که به همراه چند نویسنده‌ی روشنفکر، جریانی از نقد و بررسی و چاپ آثار پیشرو ادبی را در دهه‌ی ۴۰ بنیان نهادند.
گلشیری از نسل نویسندگان متعهد به آزادی بود و دغدغه‌ی آزادی‌خواهی از آغاز جوانی او را در صف مبارزان با سانسور و تک‌صدایی قرار داد و همین دوری‌گزینی از عافیت‌نشینی و سکوت نکردن در برابر استبداد، پای او را به زندان شاه باز کرد. شرکت در شب شعر و سخنرانی گوته در سال ۱۳۵۶ از نقاط مهم کارنامه‌ی فرهنگی و مبارزاتی گلشیری محسوب می‌شود.
پس از انقلاب ۵۷ و تا سال ۱۳۶۰ که سال آغاز سانسور فراگیر و خاموشی موقت و سرکوب کانون نویسندگان ایران است، گلشیری همواره در مقام عضوی کوشا در فعالیت‌های کانون شرکت می‌جست و سه بار به عضویت هیئت دبیران کانون انتخاب شد. در اواخر دهه‌ی شصت و اوایل دهه‌ی هفتاد، گلشیری یکی از نویسندگان مؤثر، فعال و پیگیر در احیای کانون نویسندگان ایران بود و در پی همین فعالیت‌ها چند بار به دستگاه‌های امنیتی احضار شد و چند نوبت در یورش به جمع مشورتی بازداشت شد. گلشیری از امضاکنندگان نامه‌ی «ما نویسنده‌ایم» موسوم به «متن ۱۳۴ نویسنده» در سال ۱۳۷۳ است، متنی که در آن نویسندگان به تنگ آمده از اختناق و سانسور گسترده در عرصه‌ی قلم، هنر، نشر و مطبوعات، اعتراض آزادی‌خواهانه‌ی خود را به عاملان سانسور اعلام داشتند. در حالی که فشارها و تهدیدها روزبه‌روز فزونی می‌یافت، گلشیری دمی از تعهد به آزادی پا پس نکشید و همواره بر سر پیمان استوار باقی ماند. در سال ۱۳۷۵ دقایقی پس از امضای پیش‌نویس آخرین منشور کانون نویسندگان ایران، با هجوم مأموران امنیتی به خانه‌ی منصور کوشان، ۱۳ عضو کانون از جمله هوشنگ گلشیری بازداشت شدند. در ادامه‌ی موج سانسور، سانسورچیانِ انسان و کلمه به شیو‌ه‌ای ضدبشری، شبح‌وار و ستمگرانه‌ جمعی از نویسندگان دگرانديش را به قتل رساندند و برگی ننگین بر تاریخ خون‌بار سانسور افزودند. اما سرانجام با اقدام شجاعانه‌ی نویسندگان آزادی‌خواه و سانسورستیز، نخستین نشست عمومی کانون نویسندگان ایران پس از قتل‌های سیاسی، در ۱۳ اسفند ۱۳۷۷ برای انتخاب هیئت دبیران موقت برگزار شد، هوشنگ گلشیری هم در این نشست و هم در مجمع عمومی سال ۱۳۷۸ به عضویت هیئت دبیران درآمد. اما چندی بعد، مرگ که در کار بردن او تعجیل داشت، فرصت فعالیت و نوشتن را از او دریغ کرد.
گلشیری در مقام نویسنده‌، داستان‌نویسی صاحب سبک و پیشرو بود که در عرصه‌ی مطبوعات و نوشتنِ مقاله نیز بسیار قلم زده است. بر اساس رمان «شازده احتجاب» از پرآوازه‌ترین آثار او، و «سایه‌های بلند باد» از روی یکی از داستان‌های گلشیری فیلم‌های سینمایی درخور توجهی ساخته شده است. جبه‌خانه، مثل همیشه، شاه سیاه‌پوشان، بره‌ی گمشده‌ی راعی، دست تاریک دست روشن، نیمه‌ی تاریک ماه، آینه‌های دردار، حدیث ماهیگیر و دیو، کریستین و کید، جن‌نامه و... از جمله داستان‌ها و رمان‌های اوست.

یاد هوشنگ گلشیری و آثارش ماندگار باد

*************

یاد

محمود اعتمادزاده (م.ا.به آذین) ۱۳۸۵ -۱۲۹٣

نویسنده، مترجم و از اعضای بنیانگذار کانون نویسندگان ایران

محمود اعتمادزاده (م.ا.به‌آذین) مترجم و نویسنده‌ در ۱۰ خرداد ۱۳۸۵ پس از یک عمر فعالیت در قلمرو قلم و ادبیات و خلق آثار پرشمار، در ۹۲ سالگی چشم از جهان فروبست.
به‌آذین، پیش از انقلاب به سبب مبارزه با استبداد بارها به زندان افتاد و کتاب «مهمان این آقایان» روایتی از خاطرات به‌آذین از زندان حکومت پهلوی است.
نقطه‌ی اوج فعالیت‌های آزادی‌خواهانه‌ی به‌آذین به سال ۱۳۴۷ و تأسیس کانون نویسندگان ایران بازمی‌گردد که در ستیز با سانسور و استبداد، یکی از کلیدی‌ترین نقش‌ها را در بنیادگذاری کانون بر عهده داشت و در اولین و دومین دوره‌ی انتخابات کانون به عضویت هیئت دبیران درآمد. او بود که به نوشتن برخی از مهم‌ترین متون تاریخی کانون چون پیش‌نویس مرامنامه‌ی کانون با عنوان «درباره‌ی یک ضرورت» همت گماشت، متنی که از سندهای مهم تاریخی تشکیل کانون نویسندگان ایران است. کانون نویسندگان ایران از پیِ بازداشت‌ها و ممنوع‌القلم شدن‌ها، پس از وقفه‌ای چندساله در سال ۱۳۵۶ کار خود را از نو آغاز کرد و به‌آذین به عضویت هیئت دبیران موقت کانون درآمد و در شکل‌گیری و فعالیت دوباره‌ی آن نقشی اساسی داشت چنان‌که در کنار دیگر اعضای کانون نويسندگان ایران از برگزارکنندگان شب‌های شعر گوته معروف به «ده شب» بود. در ادامه‌ی این فعالیت‌ها به‌آذین در سال ۱۳۵۷ با کسب بیشترین رأی به عضویت هیئت دبیران انتخاب شد. پس از انقلاب ۵۷، به‌آذین و ۴ عضو دیگر به دلیل نقض منشور و اساسنامه‌ی کانون نویسندگان ایران با نظر هیئت دبیران وقت کانون تعلیق و با رأی مجمع عمومی فوق‌العاده در ۱۱ دی‌ماه ۱۳۵۸ سلب عضویت شدند.
از آغاز دهەی شصت جمهوری اسلامی در راستای تحکیم پایه‌های قدرت خود، از طریق حذف تمامی گرایش‌های فکری و عقیدتی و با اعدام‌های خونین و به بندکشیدن یا خاموش کردن تمامی مخالفان خود، سایه‌ی سیاه سانسور را بر تمامی عرصه‌ها گستراند. به‌آذین در بهمن ماه ۱۳۶۱ دستگیر شد و در زندان زیر سخت‌ترین شکنجه‌های ضد انسانی قرار گرفت و مجبور به اعترافات اجباری شد و تا سال ۱۳۶۹ در زندان باقی ماند. کتاب «بار دیگر و این بار» به قلم به‌آذین شرحی از خاطرات دردآور و فشارهای توان‌فرسا در زندان جمهوری اسلامی است.
در کارنامه‌ی رنگین و پربار ادبیِ به‌آذین که از نسل نخست مترجمان ایران است، ترجمه‌ی آثار بسیاری از بزرگان ادبیات جهان چون رومن رولان، بالزاک، شکسپیر، میخائیل شولوخوف، گوته، برتولت برشت و... به ثبت رسیده و افزون بر آن، مقالات و داستان‌هایی نیز از او به‌ رشته‌ی تحریر درآمده است.
نام «به‌آذین» با وجود تمامی فراز و فرودهای زندگانی‌اش، بر سپهر ادبیات و فرهنگ ایران ماندگار خواهد بود.

یادش گرامی باد.

*************

اطلاعیه

باقر پرهام درگذشت

باقر پرهام (۱۳۱۴-۱۴۰۲) نویسنده، مترجم، پژوهنده و از اعضای تاثیرگذار کانون نویسندگان ایران و عضو هیئت دبیران این کانون در دوره‌ی دوم فعالیت آن، در کالیفرنیای آمریکا درگذشت. پرهام جامعه‌شناسی خواند و بیش‌تر عمر ادبی خود را نیز صرف نوشتن و ترجمه در همین حوزه‌ و فلسفه کرد. باقر پرهام در دو برهه‌ی تاریخی حیات پنجاه‌وچندساله‌ی کانون نویسندگان ایران سهمی مهم و انکارناپذیر داشت: شب‌های شعر و سخن‌رانی انستیتو گوته، که او از سازمان دهندگان اصلی آن بود، و حضور موثرش در کوران کشاکش‌های فرساینده‌ای که در سال ۱۳۵۸ کانون نویسندگان ایران را دستخوش وخیم‌ترین بحران‌ها کرد و سرانجام به همت و پیگیری آزادی‌خواهان ناوابسته‌ای چون او از آن ورطه‌ی هولناک به سلامت جان به در برد. کشمکش‌های قلمی او را در این زمینه هرگز از یاد نمی‌بریم.
از پرهام گذشته از کتاب «جامعه و دولت» و مجموعه مقاله‌ی «باهم‌نگری و یکتانگری»، ترجمه‌هایی خوش‌خوان از مارکس، هگل، آرون، اشتراوس و دورکِم به جا مانده است که ازجمله می‌توان به «گروندریسه، مبانی نقد اقتصاد سیاسی» و سه‌گانه‌ی «هجدهم برومر لوئی بناپارت»، «جنگ داخلی فرانسه ۱۸۷۱» و «نبردهای طبقاتی در فرانسه» از مارکس، «پدیدارشناسی جان» و «استقرار شریعت در مذهب مسیح» از هگل، «صور بنیانی حیات دینی» از دورکِم و «مطالعاتی درباره طبقات اجتماعی» از ژرژ گورویچ اشاره کرد.
خاطره باقر پرهام را در این روزهای سخت گرامی می‌داریم و درگذشت او را به خانواده و دوستانش و جامعه‌ی ادبی مستقل کشور تسلیت می‌گوییم.

یادش گرامی، یادگارانش ماندگار

کانون نویسندگان ایران

۸ خرداد ۱۴۰۲

*************

یاد

اسماعیل خویی ۱۴۰۰- ۱٣۱۷ شاعر، نویسنده و عضو برجسته ی کانون نویسندگان ایران

«ای خوش آن آژیردل در خواب رفتن‌ها؛
وان به فریاد رسای دیدبان از خواب جستن‌ها؛
آن به جرأت تا دلِ گرداب رفتن‌ها؛
وان به همت از دلِ گرداب جستن‌ها؛
آن به سینه خشم ویرانکار توفان را سپر گشتن:
ناهراسیدن،
پشت ناکردن،
پیش رفتن،
چیره برگشتن.»

چهارم خردادماه دومین سالگرد درگذشت اسماعیل خویی، شاعر و عضو دیرین کانون نویسندگان ایران است. خویی که دوران خردسالی را از بدو تولدش در سال ۱۳۱۷ در مشهد گذراند، با پایان دوره‌ی متوسطه برای ادامه‌ی تحصیل به تهران رفت. او پس از اخذ دکترای فلسفه از دانشگاه لندن در سال ۱۳۴۴ به ایران بازگشت و در تهران اقامت گزید.

از نظر نگرش و عمل اجتماعی و سیاسی و ارتباط آن با فرهنگ و هنر و ادبیات، آنچه نام اسماعیل خویی را در عرصه‌ی هنر متعهد به آزادیِ انسان ماندگار کرده است، افزون بر مجموعه‌شعرهای تأثیرگذارش، حضور فعال او در مقام شاعری منتقد و معترض به سانسور و فرهنگ حذف است؛ حضوری پر فراز و نشیب که بخش عمده‌ای از زندگی خویی را شامل می‌شود. خویی به همراه جمعی ۵۰ نفره از نویسندگان و شاعران در مخالفت با سیاست‌های استبدادی رژیم پهلوی در عرصه‌ی فرهنگ و هنر، در سال ۱۳۴۷ به تأسیس کانون اهتمام ورزیدند تا در جهت اعتلای فرهنگ و آزادیِ بیان و اندیشه گام بردارند. خویی یکی از شعرخوانانِ شب‌های شعر گوته در سال ۱۳۵۶ بود که این شب‌های شعر توانست شور و هیجانی آزادی‌خواهانه در دل بسیاری از جوانان برافروزد. شب‌های شعر گوته در ده شب در مهرماه ۱۳۵۶ به همت کانون نویسندگان ایران برگزار شد و یکی از کنش‌های مهم و تأثیرگذار و تاریخی نویسندگان بر ضد اختناق و سانسور حاکم در مبارزات مردمی است. با شروع مجدد فعالیت‌های کانون نویسندگان ایران، خویی پس از انقلاب ۱۳۵۷ سه بار به عضویت هیئت دبیران کانون انتخاب شد، اما نظام اسلامی تازه اسقرار یافته که دست به کار قلع و قمع منتقدان و دگراندیشان شده بود و در خونریزی و اعدام هیچ کم نمی‌گذاشت، با ممنوع کردن فعالیت همه‌ی گرایش‌های فکری، سیاسی و عقیدتی، کتاب‌سوزان و اِعمال سانسور گسترده و سیستماتیک، فعالیت کانون‌ نویسندگان ایران را در سال ۶۰ به محاق برد و به تعطیل کشاند. خویی در دهه‌ی شصت چون بسیاری دیگر از سر ناچاری، تبعیدی خودخواسته از وطن را برگزید و به لندن مهاجرت کرد و در آنجا تا پایان عمر فعالیت‌های ادبی خود را ادامه داد.

خویی را می‌توان از شاعران دارای سبک سمبولیسم اجتماعی با رویکردی نیمایی دانست که گاه در قوالب کلاسیک نیز می‌سرود و افزون بر شعرهای عاشقانه‌اش، بازتاب مسائل و آلام اجتماعی در شعر او برجسته است. اگرچه ترجمه‌هایی چون «در پوست شیر» (شون اوکیسی) و چندین اثر ادبی و انتقادی مانند «از شعر گفتن» از او به جای مانده است اما آنچه اسماعیل خویی را به نامی ماندگار تثبیت کرده است، قریب به ۶۵ سال فعالیت و سرایش او در قلمرو شعر نو و معاصر فارسی‌ست. یکی از شعرهای مشهور او شعرِ «وقتی که بچه بودم» است که توسط فرهاد مهراد در آلبوم «خواب در بیداری» اجرا شده و به بخشی از خاطرات دوستاران موسیقی بدل شده است. در شعر و شاعری، دفترهای پُرشماری از خویی به یادگار مانده است که از جمله می‌توان به اقلام زیر اشاره کرد:
بر خِنگ راهوار زمین، بر بام گردباد، زان رهروان دریا، از صدای سخن عشق، فراتر از شب اکنونیان، بر ساحل نشستن و هستن، یک تکه‌ام آسمان آبی بفرست، غزل‌قصیده‌ی آغوش عشق و چهره‌ی زیبای مرگ و غزل قصیده‌ی «من»های من، نهنگ در صحرا و...

نام و آثار اثرگذارش ماندگار باد

*************

نظر بر خبر

بازداشت و صدور احکام ظالمانه را بی‌درنگ متوقف کنید

حاکمیت در سال نو‌ پرونده‌ی بسیاری از فعالان را به مرحله‌ی اجرا گذاشته و احکام صادره را با شتاب به مرحله‌ی اجرا رسانده است. در این میان ماشین سرکوب و ستم کە با هرانچە انسانی است یکسر بیگانه است، سروناز احمدی، مترجم و فعال حقوق کودکان و مددکار اجتماعی و کامیار فکور، روزنامه‌نگار و فعال کارگری را مطابق معمول این سالها، بە اتهام واهی پشت درهای بستە محاکمە و با حکمی ظالمانە راهی زندان کرد.
سروناز احمدی، بە همراە همسرش کامیار فکور، در جریان اعتراضات ۱۴۰۱ بازداشت و در‌ شعبەی ۱۵ دادگاە انقلاب محاکمە شدند.
سروناز احمدی مترجم کتاب «انقلاب در نقطەی صفر» بە اتهام تبلیغ علیە نظام بە یک سال، و اجتماع و تبانی بە قصد برهم زدن امنیت ملی بە ۵ سال حبس محکوم شدە بود که در دادگاە تجدید نظر مدت زندانش بە سە سال و سە ماە حبس کاهش یافت. اما چندی بعد این زوج جوان در یک دیدار جمعی، بار دیگر بازداشت شدند و حکم سە سال و سە ماە زندان سروناز‌ احمدی بە اجرا در آمد. کامیار فکور نیز که حکم یک سال زندانش در دادگاه تجدید نظر به ۸ ماه حبس تقلیل یافته بود به زندان اوین منتقل شد.
در روزهای پس از قتل مهسا امینی شمار زیادی از نویسندگان بازداشت و احضار شدند که سرنوشت پرونده‌ی برخی از آنان از جمله مهدی بهمن، نویسنده، هنوز روشن نیست. اکنون سروناز احمدی، مترجم جوان نیز به فهرست نویسندگان زندانی افزوده شده است.
این رویه‌ی بگیر و ببند که حاکمیت جمهوری اسلامی سال‌ها بر آن پافشاری کرده، مصداق بارز سانسور و نقض آزادی بیان است.
هر انسانی کە دل در گرو آزادی و شان و کرامت انسانی دارد و هر تشکل آزادی‌خواە باید خواهان آزادی بی‌‌ قید و شرط سروناز احمدی و کامیار فکور و همەی نویسندگان و رونامه‌نگاران، فعالان اجتماعی و زندانیان سیاسی و عقیدتی باشد.

*************

یاد

محمدرضا باطنی (۱۴۰۰- ۱٣۱٣)

محمدرضا باطنی؛ نویسنده، فرهنگ‌نویس، زبان‌شناس، مترجم و عضو برجسته‌ی کانون نویسندگان ایران در ۱۵ دی‌ماه ۱۳۱۳ در اصفهان زاده شد و پس از عمری نوشتن در عرصه‌ی ادب و فرهنگ در ۲۱ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۰ دیده از جهان فروبست.
دوران کودکی باطنی چنان با فقر مالی و محرومیت همراه بود که تحصیلات او را با وقفه‌های طولانی همراه کرد، اما با وجود دشواری‌های بسیار دیپلم خود را دیرهنگام اخذ کرد و به آموزگاری در روستاهای محروم اصفهان پرداخت.
سخت‌کوشی، عشق به تحصیل و روحیه‌ی دانش‌پژوه باطنی باعث شد تا در رشته‌ی زبان انگلیسی در دانشگاه پذیرفته شود. او پس از لیسانس برای تحصیل در دوره‌ی فوق لیسانس زبان‌شناسی در دانشگاه لیدز انگلستان پذیرفته شد و با درجه‌ی ممتاز از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شد. به دلیل فعالیت‌های ضد رژیم و با دخالت ساواک، بورسیه‌ی دکترای او تمدید نشد اما چندی بعد رساله‌اش را در دانشگاه تهران ارائه کرد و موفق به دریافت دکترای زبان‌شناسی شد. محمدرضا باطنی از نخستین دانش‌آموختگان و پژوهشگران علم زبان‌شناسی در ایران بود که از سال ۱۳۴۶ در دانشگاه تهران به تدریس و پژوهش مشغول بود. او را به درستی پایه‌گذار زبان‌شناسی نوین در ایران می‌دانند. باطنی که در سال‌های منتهی به انقلاب ۵۷ برای گذراندن دوره‌های مطالعاتی به فرانسه و آمریکا رفته بود در سال ۵۸ به ایران بازگشت و به عنوان نماینده‌ی استادان عضو شورای سرپرستی دانشکده‌ی ادبیات انتخاب شد. او که از مخالفان《انقلاب فرهنگی》حاکمیت تازه استقرار یافته بود، پس از مجادلات فراوان با دست‌اندر کاران این امر ضد فرهنگی، ابتدا نام او در فهرست استادان اخراجی قرارگرفت و در نهایت مجبور به بازنشستگی شد.
توجه ویژه‌ی باطنی به مسائل اجتماعی و فرهنگی زمانه‌ی خود، او را بر آن داشت تا علاوه بر تدریس و پژوهش، در عرصه مطبوعات نیز به فعالیت بپردازد، چنان‌که پیش از انقلاب همکاری او با «آیندگان» برای چند سال ادامه داشت، اما همین که دریافت این روزنامه به سمت قدرت سیاسی گرایش می‌یابد به این همکاری پایان داد. پس از انقلاب نیز در نشریاتی همچون «آدینه» و «دنیای سخن» مطلب می‌نوشت که بحث‌های او با ابوالحسن نجفی درباره‌ی غلط و درست در زبان فارسی با عنوان «اجازه بدهید غلط بنویسیم» در «آدینه» بسیار مورد توجه قرار گرفت. از دهه‌ی ۶۰ کار باطنی بر روی ترجمه‌، تحقیق و فرهنگ‌نویسی تمرکز یافت و فعالیت‌های پژوهشی و علمی‌اش تا واپسین سال‌های عمر ادامه داشت. از جمله ترجمه‌های او می‌توان به آثاری چون «زبان و زبان شناسی» (رابرت هال)، «زبان شناسی جدید» (مانفرد بی‌یرویش)، «درآمدی بر فلسفه» (بوخینسکی)، «ساخت و کار ذهن» (بلیک مور)، «مغز و رفتار» (فرانک کمپ بل) اشاره کرد. شوق و علاقه‌‌ی باطنی به زبان‌شناسی و فرهنگ‌نویسی و دانش فراگیرش، باعث خلق آثار بسیاری در این زمینه‌ها شد که فرهنگ‌های انگلیسی-فارسی و فارسی-انگلیسی، فرهنگ معاصر پویا (انگلیسی-فارسی و فارسی-انگلیسی) و فرهنگ فعل‌های گروهی پویا (انگلیسی-فارسی) با سرپرستی او و به همت انتشارات فرهنگ معاصر منتشر شد. همچنین از باطنی تألیف‌های بسیاری در قلمرو زبان و زبان‌شناسی به جا مانده که در دانشگاه‌ها تدریس شده و همواره از دروس مهم و پایه‌ای دوره‌های زبان‌شناسی بوده است، از جمله «توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی»، «مسائل زبان‌شناسی نوین»، «نگاهی تازه به دستور زبان»، «چهار گفتار درباره‌ی زبان»، «زبان و تفکر»، و «پیرامون زبان و زبان‌شناسی».
محمدرضا باطنی نویسنده‌ای مستقل، متعهد، و آزادی‌خواه بود که هرگز به هیچ قدرت حاکمی روی خوش نشان نداد و با هیچ نهاد فرهنگی حکومتی حاضر به همکاری نشد. از زمان عضویت خود در کانون نویسندگان ایران همواره و در بدترین شرایط سرکوب با آنچه در توان داشت از فعالیت‌های آزادی‌خواهانه‌ی کانون دفاع کرد. در مجامع و گردهمایی‌های کانون شرکت می‌کرد و بیانیه‌های کانون را در اعتراض به سرکوب و تحدید آزادی بیان امضا می‌کرد. او در کنار کوشش در جهت اعتلای فرهنگ، تعهدی پایدار به آزادی بیان بی‌هیچ حصر و استثنا برای همگان داشت و تا آخرین روزهای عمر پرثمر خود از مخالفت با سانسور، تعصب و استبداد دست نکشید.

یاد و آثار محمدرضا باطنی؛ نویسنده‌ی آزادی‌خواه ماندگار باد

*************

یاد

غزاله علیزاده (۱۳۷۵ - ۱۳۲۷)

محمدعلی سپانلو، شاعر و مترجم و پژوهش‌گر و از بنیادگذاران کانون نویسندگان ایران، در ۲۱ اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۴ درگذشت.
یاد غزاله علیزاده، داستان‌نویس و عضو برجسته‌ی کانون نویسندگان ایران، در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۵ در روستای جواهرده رامسر به زندگی خود پایان داد و در گورستان امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد. او در یادداشتی که به جا گذاشت با دوستانش وداع کرد و رسیدگی به آثار ناتمامش را به زنده‌یادان رضا براهنی، هوشنگ گلشیری و منصور کوشان سپرد.
غزاله در بهمن‌ماه ۱۳۲۷ در مشهد به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در مشهد به پایان برد، در دانشگاه تهران علوم سیاسی خواند، سپس به دانشگاه سوربن پاریس رفت تا حقوق بخواند اما به فلسفه‌ی اشراق تغییر رشته داد که البته آن را به پایان نبرد و به ایران بازگشت.
غزاله که داستان‌نویسی را از دهه‌ی ۱۳۴۰ در مشهد آغاز کرده بود، نخستین مجموعه‌ی داستانی خود را به نام «سفر ناگذشتنی» در سال ۱۳۵۶ به چاپ رساند. از پرآوازه‌ترین آثار او می‌توان به مجموعه‌‌ی داستانی «چهارراه» و رمان دوجلدی «خانه‌ی ادریسی‌ها» اشاره کرد، هم‌چنین رمان «شب‌های تهران» که سه سال پس از مرگ او منتشر شد و رمان خواندنی «ملک آسیاب» که سال ۱۳۹۵ به چاپ رسید.
در مراسمی که پس از مرگ او در منزلش برگزار شد گروهی از شاعران و نویسندگان در رثای غزاله علیزاده شعر خواندند و سخنرانی کردند که از جمله می توان از محمدعلی سپانلو، محمد مختاری، مریم حسین زاده و فرج سرکوهی نام برد. در لابلای برنامه قطعاتی با پیانو نواخته شد و تنی چند از گروه کر تالار رودکی با آواز خود پیانو را همراهی کردند.
غزاله علیزاده، به گفته‌ی خودش «غلام خانه‌های روشن» و خسته از قدم‌گذاشتن به «خانه‌ای تاریک»، نویسنده‌ای آزادی‌خواه و ضد سانسور بود که همواره تمامی اسناد آزادی‌خواهی کانون نویسندگان ایران را همراه دیگر نویسندگان آزادی‌خواه امضا می‌کرد.

یادش گرامی باد!

*************

یاد

محمدعلی سپانلو (۱۳۹۴ - ۱۳۱۹)

محمدعلی سپانلو، شاعر و مترجم و پژوهش‌گر و از بنیادگذاران کانون نویسندگان ایران، در ۲۱ اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۴ درگذشت.
او از سال ۱۳۳۸ که در دانشگاه تهران درس حقوق می‌خواند به مسایل سیاسی بی‌توجه نبود و در اعتراضات جنبش دانشجویی شرکت می‌کرد. در اوایل دهه‌ی ۱۳۴۰ با جمعی از شاعران و نویسندگان که سودای انقلاب ادبی در سر می‌پروراندند، همراه شد و گروه《طرفه》را بنیاد نهادند. روحیه‌ی نقاد و نوگرا و حقیقت‌جوی او با سانسور و محدودیت آزادی بیان سازگار نمی‌شد، بنابراین از همان سال ۱۳۴۶ که تحریم کنگره‌ی فرمایشی نویسندگان و شعرا و مترجمان ایران زمینه‌‌ی تأسیس کانون نویسندگان ایران را فراهم ساخت، سپانلو در جمع نویسندگان آزادی‌خواه حضوری فعال و تأثیرگذار داشت. این همراهی با کانون سال‌ها با حضور در نشست‌ها و فعالیت‌ها و بزنگاه‌های تاریخی کانون ازجمله جمع‌آوری امضا برای متن «۱۳۴ نویسنده» ادامه یافت. سپانلو در دو نوبت در سال‌های ۱۳۷۷ و ۱۲۷۹ به عضویت هیئت دبیران کانون درآمد. همین همراهی مستمر به یاری حافظه‌ی درخشان او آمد تا یکی از چند تاریخچه‌ی معتبر کانون را با نام «سرگذشت کانون نویسندگان ایران» بنویسد که به سبب سانسور امکان انتشار در داخل کشور نیافت و در سال ۲۰۰۲ در سوئد به چاپ رسید.
سپانلو را بیش‌تر به شاعری می‌شناسند؛ شاعری که ردی پُررنگ از زادگاهش، تهران، را در بسیاری از آثارش می‌توان یافت، به‌ویژه در تصویر انتقادی و طنزآمیزی که منظومه‌ی بلند «خانم زمان» از تهران فراروی مخاطب قرار می‌دهد یا تصویری که شعر ماندگار «نام تمام مردگان یحیاست» از تاریخ مبارزات خونین صد سال اخیر به دست می‌دهد. سپانلو شاعری بود که زندگی را می‌سرود، چنان‌که زیر سایه‌ی سنگین خفقان حاکم بر فضای جامعه «ساعت امید» را نوشت. اما کشکول ادبی سپانلو چنان رنگارنگ‌ است که در آن، افزون بر بسیاری مقاله و گزارش و یادداشت در قلمرو ادب و فرهنگ، می‌توان ترجمه‌هایی را از آثار کامو، سارتر و گراهام گرین؛ ترجمه‌هایی از اشعار آپولینر، رمبو، ریتسوس و سن ‌ژون پرس مشاهده کرد. همچنین گلچین‌هایی چون «بازآفرینی واقعیت»، که مجموعه‌ای است از داستان‌های کوتاه نویسندگان گوناگون، «هزار و یک شعر: سفینه شعر نو قرن بیستم ایران» و «نویسندگان پیشرو ایران» که تاریخچه‌ی رمان و قصه و نقد ادبی در ایران معاصر است، از دیگر آثار به یادگار مانده از اوست. سپانلو روشنفکری متعهد و آزادی‌خواه بود که اگرچه در واپسین سال‌های عمر در نشست‌های کانون حضور نمی‌یافت اما همواره دل در گرو کانون داشت و هرگز پای‌بندی به منشور آزادی‌خواهانه‌ی آن را واننهاد.

یاد محمدعلی سپانلو؛ یار همیشگی کانون، گرامی باد!

*************

عدنان غریفی نویسنده، شاعر و مترجم در گذشت

عدنان غریفی نویسنده، شاعر و مترجم در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ (در سن ۷۹ سالگی) در آمستردام هلند درگذشت.
عدنان غریفی ۱۲ خرداد ۱۳۲۳ در خرمشهر به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در زادگاه‌اش گذراند، سپس وارد دانشکده نفت آبادان شد.
نخستین داستانش در سال ۱۳۳۹ در مجله­‌ی جوانان به چاپ رسید و پس از آن داستان­‌ها، ترجمه­‌ها و شعرهایش در نشریات متعددی، از جمله خوشه، به چاپ رسیدند.
در اواسط دهه­‌ی ۱۳۴۰ با همکاری منصور خاکسار، نسیم خاکسار، ناصر مؤذن، ناصر تقوایی و چند تن دیگر، جنگ هنر و ادبیات جنوب را منتشر کرد که پس از انتشار شماره­‌ی نهم در سال ۱۳۴۶ بسیاری از آن‌ها دستگیر شدند.
عدنان غریفی در سال ۱۳۶۳ ابتدا به ایتالیا و سپس به هلند مهاجرت کرد، او معتقد بود مميزی و سانسور سبب شده است كه ادبيات ما نتواند در دوران معاصر به جايگاه مناسبی در جهان دست پيدا كند.
از کتاب‌های عدنان غریفی می‌توان به شنل‌پوش در مه (مجموعه داستان)؛ شعرهای تبعید و چشمان سگ مرده (ترجمه­‌ی شعرهای عبدالوهاب البیاتی)؛ مادر نخل (قصه‌ی بلند)؛ اُم سَعَد (ترجمه­‌ی رمانی از غسان کنفانی)؛ سکه­‌ها (رمان)؛ نظارت دقیق قطارها (ترجمه­‌ی رمانی از بهومیل هرابال) و نخل‌ مشتعل (مجموعه‌ شعر) اشاره کرد.

یادش گرامی باد

*************

نظر بر خبر

به پرونده‌سازی بر ضد روزنامه‌نگاران پایان دهید!

تصور کنید دختری در برخورد با مأمورانی که تنها دغدغه‌شان تحمیل روسری «یا توسری» بر سر زنان و دختران است، آسیب‌های مرگ‌بار می‌بیند. سپس در دمِ مرگ به بیمارستان انتقال می‌یابد و یکی دو ساعت بعد آن‌جا جان می‌دهد. خبرنگاری بنا بر تعهد روزنامه‌نگارانه‌ی خود شیوه‌ برخورد مأموران را اطلاع‌رسانی می‌کند، و خبرنگاری دیگر موظف به تهیه‌ی گزارش از مراسم خاکسپاری دختر جان‌باخته می‌‌شود. سپس، هر دو خبرنگار بازداشت و راهی سلول انفرادی می‌شوند. مطابق معمول این سالیان، مأمور یا مأموران قتل ژینا (مهسا امینی) از هرگونه اتهامی مبرا هستند. عمله‌ی ظلم حتی زحمت تحقیق به خود نمی‌دهند و در عوض، به شیوه‌ی مرضیه‌ حکومت در این چهار دهه، سنگ را می‌بندند و سگ را رها می‌کنند.
آن‌گاه بی‌آن‌که هیچ رویه‌ی قضایی طی شود و پای «متهمان» به دادگاه برسد، دستگاه‌های امنیتی در بیانیه‌ای مشترک این دو خبرنگار را وابسته به سرویس‌های جاسوسی غربی معرفی و حکم خویش را پیشاپیش اعلام می‌‌کنند. و اینک مضمون همان بیانیه‌ی مشترک به صورت کیفرخواست نیلوفر حامدی و الهه محمدی درآمده و قرار است با همین شاهکار قضایی این دو روزنامه‌نگار متعهد را به صلابه بکشند تا دیگر احدی به خود جرئت ندهد دهان به حقیقت‌گویی باز کند.
حاکمیت کنونی از بدو استقرار با سرکوب گسترده‌ی مطبوعات و رسانه‌های دیگر جریان آزاد اطلاعات را مسدود کرد. اما حتی در دایره‌ی رسانه‌های «مجوز»گرفته‌ی حکومت نیز روزنامه‌نگاران از سرکوب و احضار و بازداشت در امان نبوده‌اند. دادگاه نیلوفر حامدی و الهه محمدی درواقع دادگاه همه‌ی روزنامه‌نگارانی است که شجاعانه سمت حقیقت ایستاده‌اند.

*************

تداوم آزار کیوان مهتدی از سوی حاکمیت

آزار کیوان مهتدی، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران کماکان از سوی حاکمیت ادامه دارد. اوایل اسفند ۱۴۰۱ بود که زندانبانان از رساندن داروهای مهتدی به او سر‌ باززدند و او را ممنوع‌الملاقات کردند. با گذشت چند هفته و پس از اعتراض‌های گسترده، ملاقات کیوان مهتدی برقرار شد اما کماکان به‌رغم پیگیری‌های مکرر خانواده‌، ماموران حاکمیت از تحویل دارو به او خودداری می‌کنند.
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱ ماموران امنیتی با یورش به خانه‌ی مهتدی او‌‌ را بازداشت کردند و به زندان اوین بردند.
کیوان مهتدی پس از ماه‌ها بازداشت و بازجویی‌ سرانجام در دادگاه بدوی به اتهام واهی «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» به ۵ سال و «تبلیغ علیه نظام» به یک سال حبس محکوم شد. این حکم در دادگاه تجدیدنظر عیناً تائید شد.
بی‌تردید عدم تحویل داروهای زندانیان، از جمله کیوان مهتدی و به خطر انداختن سلامتشان، ادامه‌ی آزار زندانیان و خانواده‌های آنان است و مسئولیت هرگونه عواقب احتمالی بر عهده‌ی مسببان و مسئولان خواهد بود.

*************

یاد: مرضیه اسکویی (۱۳۳۵۳ - ۱۳٢۴)

نویسنده و شاعر آزادیخواه

《من یک زنم
با دست‌هایی که از تیغ بُرنده‌ی رنج‌ها
                                           زخم‌ها دارد.
زنی که قامتش از نهایت بی‌شرمیِ شما
در زیر کار توانفرسای
               آسان شکسته است.
زنی که پوستش آیینه‌ی آفتاب کویر است
و گیسوانش بوی دود می‌دهد.》

بر صفحات تاریخ سراسر رنج و سرکوبِ ستیز با سانسور این سرزمین، نام زنان بسیاری چون ستارگانی نامیرا می‌درخشد. زنانی که همواره جان بر کف، نبرد با دشمنان آزادی و ستم‌ورزان را پی گرفته‌اند و امروز نیز بی‌هراس از زندان و گلوله و باتوم در خیابان، ندای«زن، زندگی، آزادی» را با حنجره‌های زخمیِ خود فریاد می‌کنند.
مرضیه احمدی اسکویی؛ نویسنده و شاعر یکی از نام‌های ماندگار جنبش آزادی‌خواهیِ ایران معاصر است. مرضیه در سال ۱۳۲۴ در شهر کوچک اسکو در نزدیکی تبريز چشم به جهان گشود و از همان آغاز کودکی با مفهوم رنج و حرمان مردم آشنا شد. او مدتی معلم دبستان‌های اسکو و سپس آموزگار دبیرستان‌های این شهر شد تا بتواند بذر فرهنگ و روحِ آزادی‌خواهی و مبارزه با سانسور و استبداد را در کودکان و نوجوانان بارور سازد. اسکویی به هنگام تحصیل در دانش‌سرای‌عالی سپاه‌دانش تهران همواره در مقام مبارزی کنشگر در اعتصابات و اعتراضات شرکت می‌جست و سرانجام برای ایجاد دگرگونی بنیادی وضع مردم محروم، فعالیت‌های فردی خود را به عنوان آموزگار رنج‌دیدگان کافی ندانست و به مبارزات قهرآمیز بر ضد دیکتاتوری رژیم سلطنتی شاه پیوست. شعرها و داستان‌های به یادگار مانده از او مانند《تجربه‌ی نخستین مرگ》،《دختران کولی》و《سلام آقا معلم》در کتاب《خاطرات یک رفیق》 همگی روایتِ گرسنگان، پابرهنگان و ژنده‌پوشان است و ضمن ستایش از زندانیان سیاسی و جانفشانیِ مبارزان، با تأکید بر لزوم قیامی مردمی، فردای روشن آزادی را نوید می‌دهد.
مرضیه احمدی اسکویی در ۶ اردیبهشت ۱۳۵۳ در نبرد مسلحانه‌ی خیابانی با مزدوران امنیتی ساواک، جان عزیز خویش را فدا کرد و جان بر سر آرمان نهاد.

یادش فروزان باد

*************

ناصر پاکدامن درگذشت

ناصر پاکدامن (۱۳۱۱-۱۴۰۲) نویسنده، اقتصاددان، ادیب، پژوهنده و عضو برجسته‌ی کانون نویسندگان ایران، در تبعید درگذشت. او در ایران اقتصاد خواند، برای تکمیل تحصیلات خود به فرانسه رفت و سال ۱۳۴۶ به ایران بازگشت. سپس در دانشکده‌ی اقتصاد دانشگاه تهران به تدریس پرداخت و تا سال ۱۳۶۰ هم‌چنان به تدریس ادامه داد تا در همان‌سال مانند صدها استاد برجسته و آزادی‌خواه دیگر مشمول اخراج‌های استبداد دینی نوظهور شد و به‌سبب فعالیت در «سازمان ملی دانشگاهیان»، که در شکل‌دادن به اعتراض‌های دانشجویان و استادان به بی‌رسمی‌ها و سرکوب‌های حکومت تازه به‌قدرت‌رسیده نقشی بس پررنگ داشت، و نیز عضویت و فعالیت در کانون نویسندگان ایران ناگزیر مخفیانه به تبعیدی ناخواسته تن داد. پاکدامن در سراسر سال‌های فعالیت خود در کانون نویسندگان ایران همواره بر خط آزادی‌خواهی کانون و ناوابستگی به قدرت پا می‌فشرد.
پاکدامن در تبعید نیز هیچ‌گاه دست از فعالیت‌های فرهنگی و آزادی‌خواهانه‌ی خود باز نداشت و همراه با محسن یلفانی، دیگر عضو کانون نویسندگان ایران، در سال ۱۳۶۵ نشریه وزین «چشم‌انداز» را بنیاد نهاد که جمعی از برجسته‌ترین نویسندگان با آن همکاری داشتند. «چشم‌انداز» تا ۱۳۸۵ به عمر پر بار خود ادامه داد و در این مدت ۲۳ شماره از این گاه‌نامه منتشر شد. افزون بر آن، پاکدامن در دوران تبعید کتاب مهم «قتل کسروی» و «نامه‌های صادق هدایت به حسن شهید نورایی» را نیز به چاپ رساند.
کانون نویسندگان ایران ضایعه‌ی درگذشت این دانشی‌مرد برجسته، یار صدیق کانون نویسندگان ایران، را به خانواده‌ و جامعه‌ی فرهنگی مستقل کشور و همه‌ی آزادی‌خواهان تسلیت می‌گوید.

یاد دکتر ناصر پاکدامن گرامی و یادگارانش پایدار

کانون نویسندگان ایران

۳ اردیبهشت ۱۴۰۲

*************

گزارش پنجاه و پنجمین سالگرد بنیادگذاری کانون نویسندگان ایران

از آغاز بنیادگذاری کانون نویسندگان ایران تا امروز آنچه پیوندی عمیق را بین اعضایش، در همه‌ی دوره‌ها، سبب شده اعتقاد عمیق به حق آزادی بیان برای همگان بی هیچ حصر و استثنا و مبارزه با سانسور بوده است؛ همین امر مشترک که شالوده‌ی وجودی کانون نویسندگان ایران را تشکیل می‌دهد در طول سالیان متمادی، اراده‌ی اعضا را بر سعی و پایداری بی‌وقفه و پا پس نکشیدن از هدف‌ها و آرمان‌های کانون قرار داده است و همه‌ی این مقاومت‌ها و کوشش‌های خستگی‌ناپذیر، علیرغم فشار، تهدید، احضار، زندان و قتل در طول سال‌های حیات و فعالیت کانون نویسندگان ایران بوده است.
اینک که ۵۵ سال از بنیادگذاری کانون نویسندگان ایران می‌گذرد، این تلاش بی‌وقفه در چارچوب منشور و‌ اساسنامه‌ی کانون همچنان ادامه دارد.

گرامی باد ۵۵ سال پایداری در برابر هرگونه سانسور و سرکوب

عصر روز سه‌شنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۲ مراسمی با حضور شماری از اعضای کانون به مناسبت ۵۵مین سالروز بنیادگذاری کانون نویسندگان ایران در منزل یکی از اعضا برگزار شد.
در این مراسم علیرضا عباسی، از اعضای هیئت دبیران، اجرای برنامه را بر عهده داشت و برنامه با خواندن بخشی از شعر احمد شاملو شاعر بزرگ آزادی، خوش‌آمدگویی و تبریک به مناسبت ۵۵ سال مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی بیان برای همگان بی‌هیچ حصر و استثنا و سپس یک دقیقه سکوت به احترام ستم‌کشتگان کانون نویسندگان ایران: سعید سلطانپور، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده و بکتاش آبتین و همچنین ستم‌کشتگان جنبش آزادی خواهی اخیر آغاز شد.
ابتدا بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران به مناسبت ۵۵سالگی کانون توسط قارن سوادکوهی( عضو هیئت دبیران) خوانده شد؛ در ادامه و در بخش نخست، عباسی به اختصار فرازهایی از تاریخچه‌ی کانون نویسندگان ایران را از زمینه‌ی شکل گیری تا رخدادهای دوره اول و دوم فعالیت کانون نویسندگان ایران قرائت کرد و سپس آیدا عمیدی یکی دیگر از اعضای هیئت دبیران به مناسبت ۵۵ سالگی کانون دقایقی به سخنرانی پرداخت، او در سخنانش از «جنبش بند اول» یاد کرد و چنین گفت:
جنبش آزاديخواهی مردم ایران که از واپسین روزهای شهریور ۱۴۰۱ آغاز شد در مدتی کوتاه باعث شد بسیاری از مفاهیم در روال عینی حوادث تغییر کنند و بسیاری چیزها در حوزه‌های گوناگون دستخوش تغییر در بیان یا نگرش شوند.
این تغییرات به ظاهر با شتاب را مبارزات و مقاومت‌های پیشین، خیزش‌ها و شکست‌ها و نیز سنت‌ها و تجربه‌های مبارزات سازمان‌یافته‌ی پیش از انقلاب ۵۷ رقم زده بود. یک سال گذشته‌ی کانون نویسندگان ایران را نیز باید در همین چارچوب دید: یعنی پیشینه‌ی مبارزاتی کانون و عملکردش در جنبش اخیر باید هم‌زمان دیده شود.
پیشینه‌ی کانون نشان می‌دهد در بزنگاه‌های تاریخی مرامنامه‌ها (درباره‌ی یک ضرورت، موضع کانون، منشور) ضرورت و چارچوب واکنش کانون را تعیین کرده و در عین حال استقلال آن را حفظ کرده‌اند. مصداق‌های این واکنش‌ها بیشتر به دوره‌ی سوم کانون برمی‌گردد که یک بازه‌ی زمانی مناسب (نزدیک به ۲۵ سال) برای بررسی عملکرد یک تشکل را در اختیار می‌گذارد. هر چه در این دوره به جلو می‌رویم واکنش کانون به اعتراض‌ها و سرکوب‌ها و خیزش‌ها و جنبش‌ها مستمرتر شده است. من این حس مسئولیت به وقایع اجتماعی را محصول بند اول منشور کنونی می‌دانم: آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان.
این بند که منشور فعلی را نسبت به مرامنامه‌های پیشین کانون گامی بلند به جلو برده، بدون هیچ صفتی از همگان و حق آنان یاد می‌کند و به نحوی تکلیف کانون را با جنبش‌های اجتماعی روشن می‌کند.
آنچه در جنبش اخیر ضرورت و چارچوب واکنش کانون را تعیین کرد در درجه‌ی اول همین بند اول منشور و در درجه‌ی دوم بخشی از ماهیت جنبش اخیر بود: در جنبش اخیر خواست آزادی بیان به خواست‌های عمومی راه یافته بود. بیانیه‌های کانون در این ماه‌ها فقط حمایت از خواست‌های آزادیخواهانه‌ی یک جنبش بر اساس منشور کانون نبود بلکه یک نیروی عینی در کف خیابان از این خواست‌ها حمایت می‌کرد.
اعلام همبستگی کانون با مردم و پیوند خواست‌های این جنبش با آرمان‌های کانون بود که باعث شد جمهوری اسلامی کانون را آن‌گونه که دیدید زیر ضرب ببرد به طوری که همزمان ۸ تن از اعضای کانون در زندان‌های حکومت محبوس یا بازداشت و زیر بازجویی بودند.
بیانیه‌های کانون موضع‌گیری‌های یک تشکل پنجاه و چند ساله بود که آنچه در ذهن مردم عادی به شکل پراکنده در جریان بود به شکلی صریح، روشن و بی‌لکنت بیان می‌کرد. آنچه را که به اتکای بند اول منشور در مواجهه‌ی کانون با جنبش‌های اجتماعی در ۲۵ سال اخیر رخ داد «جنبش بند اول» می‌نامم. از سال‌های احیای کانون تا سال‌های مختلف دوره‌ی سوم همواره کسانی بوده‌اند که بند اول منشور را مثل قطب‌نمایی در دست گرفتند. بند اول کانون را به جنبش‌های اجتماعی پیوند می‌زند و استقلال آن را حفظ می‌کند. پس از پایان سخنان عمیدی، فرازهایی دیگر از تاریخچه، وقایع و فعالیت‌های کانون نویسندگان ایران توسط مجری شرح داده شد و سپس نوبت به سخنرانی روزبه سوهانی( عضو هیئت دبیران کانون) رسید؛ او در بخشی از سخنانش چنین گفت: مرداد ۱۳۷۷ دو «پرسشگر» مجله‌ی فرهنگ توسعه با محمدجعفر پوینده مصاحبه‌ای ترتیب داده‌اند که بیشتر به بازجویی می‌ماند. در متن مصاحبه نام این دو پرسشگر پنهان است و گاهی به جای نامشان سه نقطه می‌آید. آن روزها اوج تنگدستی معیشتی پوینده، حوالی آوار شدن سقف خانه‌ بر سرش و کمی پیش از آن است که ماموران حکومت طناب دور گردنش بیاندازند و خفه‌اش کنند. لابه‌لای سوال‌ها یکی از پرسشگرها حرف‌هایی می‌زند که گویا پوینده را به خنده می‌اندازد، چون آقای سه‌نقطه ناچار می‌شود بگوید «حالا شما با خنده از این حرف من یاد کنید!»
پیش از بازداشت مشغول نوشتن مطلبی در مورد همین مصاحبه بودم که نیمه‌تمام ماند. حالا با خودم می‌گویم چه بهتر که آن موقع نوشتنش را تمام نکرده بودم. پس از هجوم ماموران حکومت و لت و کوب کردن و ربودنم، همانقدر که معنای گوشه‌گوشه‌‌ی خانه برایم عوض شده، معنای خندیدن پوینده و تقالاهای آن دو پرسشگر-بازجو هم تغییر کرده است؛
آن‌ دو که «فضای پس از خرداد ۷۶» مستشان کرده و عامدانه گورهایی را که زیر همین «فضا» پنهان شده‌ نادیده می‌گیرند. پوینده در بهترین لحظه‌ی ممکن خندیده است؛ همانجا که با کنایه تنگدستی‌اش را به رخش می‌کشند و می‌گویند: «اگر اتحادیه‌ای داشته باشید که از این حقوق دفاع کند دیگر نمی‌تواند علنا بگوید آقا من با اساس اصل ۲۴ قانون اساسی مخالفم». همانجا که یکیشان می‌گوید «نهاد مدنی باید سرد باشد و رسمی؛ من این سرما را ازش دفاع می‌کنم!»
این خندیدن پوینده همیشه با من می‌ماند؛ برای لحظه‌هایی که پرسشگر-بازجو‌ها بخواهند کانون نویسندگان ایران را به انجمن ادبی دارای ترموستات تبدیل کنند، برای لحظه‌هایی که پرسشگر-بازجوها بخواهند کانون نویسندگان ایران را مطیع «مگر»های قانون کنند و برای لحظه‌هایی که بخواهند در «امر کانون نویسندگان ایران» حصر و استثنا بیاورند! بله، محمدجعفر پوینده خندیده است!
پس از سخنرانی سوهانی، سیامک میرزاده از اعضای کانون، با چیره‌دستی، به اجرای موسیقی با مضمون اعتراضی پرداخت.
مراسم با خواندن فرازهایی دیگر از تاریخچه و فعالیت‌های کانون در دوره‌ی سوم فعالیت، توسط مجری ادامه یافت و سپس لئا منصوری عضو دیگر هیئت دبیران درباره تجربه‌ی خود و تاثیر کانون نویسندگان ایران بر زندگی شخصی‌اش سخنانی ارائه کرد، منصوری در ابتدا اشاره کرد که زندگی بسیاری از کانونیان به پیش و پس از عضویت در کانون تقسیم می‌شود و در بخشی از سخنانش گفت: زمانی ‌که در سمت منشی کانون مشغول به فعالیت جدی‌تر شدم شرایط بسیار متفاوت بود. کار کردن در هیئت دبیران در آن فضای کاملا جدی با فشار سنگین روانی و ذهنی کاملا متفاوت از حضور در جمع مشورتی بود. کار منشی که مسئولیت‌های بسیار دارد و در عین‌حال حق اظهار نظر ندارد، ابدا آسان نبود. حضور در جلسات طولانی که گاهی بی پایان به نظر می‌رسید در بحرانی‌ترین شرایط کانون در عین دشواری، کلاس درس بود. رفته‌رفته تغییراتی را در خودم مشاهده می‌کردم. خوب به خاطر دارم چیزی که برایم جالب بود این بود که پس از بحث‌ و جدل‌های سرسام‌آور جلسات هیئت دبیران، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، همه با هم گپ می‌زنند، کسی قهر نمی‌کند، راهش را جدا نمی‌کند‌.
همه برای هدفی مشترک به کار کردن ادامه می‌دادند حتی اگر دل خوشی از هم نداشتند. این ها همه درس بود. یک پوست اندازی‌ای صورت می‌گرفت. از آن زن حساس نازک دل فاصله می‌گرفتم و به زنی قوی‌تر و مصمم‌تر تبدیل می‌‌شدم.
کار کردن در هیئت دبیران در سمت دبیر هم تجربه‌ای نو بوده است. در تب و تاب و هول دستگیری منشی، دو عضو هیئت دبیران و تهدید و بازداشت دو عضو دیگر هیئت دبیران، درک درست‌تری از مسئولیت‌پذیری دست داد. اینکه به عنوان یک دبیر چه مسئولیتی دارم و تا چه‌اندازه می‌توانم برای حفظ این نهاد از خودگذشتگی کنم تا پابرجا بماند.
پس از سخنان منصوری، سیامک میرزاده قطعاتی دیگر را با شور و حال نواخت و اجرا کرد و بخش پایانی به خواندن ادامه‌ی تاریخچه‌، وقایع و فعالیت‌های کانون در سال‌های اخیر و نیز یادی از عضو زندانی کانون، کیوان مهتدی، اختصاص یافت؛ در آخر برای مشارکت، بیان خاطره و اظهار نظر، جلسه در اختیار اعضا قرار گرفت که در این قسمت اکبر معصوم‌بیگی، محسن حکیمی، علی صبوری، رضا خندان مهابادی، علیرضا آدینه، علیرضا بهنام و قباد حیدر دقایقی سخن گفتند.
در پایان مراسم پس از گرفتن عکس دسته‌جمعی، کیک ۵۵ سالگی کانون توسط دو عضو از بند رسته، رضا خندان مهابادی و آرش گنجی بریده و در فضایی پر مهر و صمیمی از حاضران پذیرایی شد.

*************

علیرضا فراهانی شاعر درگذشت

علیرضا فراهانی( ۱۴۰۲-۱۳۶۱) شاعر، پنج‌شنبه هفدهم فروردین به علت نارسایی قلبی درگذشت.
فراهانی شاعری پرتلاش بود که علیرغم مشکلات جسمی که با آنها دست به گریبان بود، همواره کوشید مستقل بماند و در راه آزادی‌خواهی قدم بردارد. او پای ثابت بیشتر برنامه‌های کانون نویسندگان ایران برای بزرگداشت احمد شاملو، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده بود و در آن مراسم شعرخوانی می‌کرد.
از وی ۵ دفتر شعر منتشر شده که آخرین مجموعه شعرش «درک حضور غیاب دیگری» به محمد مختاری تقدیم شده است. او همچنین در حوزه داستان و نقد نویسی هم فعال بود.

یادش گرامی باد

*************

تسلیت

هاله صفر‌زاده، نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران مادر گرامی خود را از دست داد. کانون نویسندگان ایران این ضایعه‌ی دردناک را به ایشان و خانواده‌ی محترم‌شان تسلیت می‌گوید.

*************

دیداری عصرانه در حضور یاران آزادی‌خواه از بند رسته، رضا خندان (مهابادی) و آرش گنجی

چنان‌که بر کم‌تر کسی پوشیده است، از اواخر سال ۹۸ با همه‌گیری کرونا باری گران و جان‌فرسا بر گرده‌ی مردمانی تحمیل شد که در شرایط عادی نیز پیوسته از فشار استبداد و تنگناهای جدی زندگی روزمره در عذاب بودند و این بیماری مهلک آخرین پیوندهای اجتماعی و مناسبات میان مردم را دستخوش آسیب‌های جدی و جبران‌ناپذیر کرد. ناگفته پیداست که کانون نویسندگان ایران نیز از این مصائب برکنار نماند.
عصر دیروز، سه‌شنبه ۸ فروردین ۱۴۰۲، فرصتی مغتنم بود تا اعضای کانون نویسندگان ایران پس از چند سال وقفه در مراسم دیدار نوروزی گرد هم آیند و شادمان و سرخوش از آزادی دو تن از اعضای از بند رسته‌ی خود، رضا خندان (مهابادی) و آرش گنجی، و به یاد یار ستم‌کشته‌ی کانون، بکتاش آبتین، در جمعی دوستانه و سرشار از همدلی و همبستگی به گفت‌وگو با یک‌دیگر بنشینند. تنی چند از همدلان و همراهان کانون نویسندگان ایران نیز در این دیدار حضور داشتند و در گفت‌وگوها اعضای کانون را همراهی کردند.
در این دیدار نشاط‌انگیز که به عطر شکوفه‌ها و باران بهاری آمیخته بود، اعضای از بند رسته‌ی ما در آغاز شرحی از زندگی در زندان‌های جمهوری اسلامی و رفتار با زندانیان سیاسی و عادی به دست دادند و سپس برخی از حاضران در مجلس پرسش‌هایی پیش کشیدند و پاسخ‌هایی درخور دریافت کردند.
کانون نویسندگان ایران برای همه‌ی مردم سالی نیک و آکنده از هوای آزادی و تحقق آزادی بیان بی‌هیچ حصر و استثنا آرزو می‌‌کند.

*************

یاد

رضا براهنی نویسنده، شاعر، منتقد و عضو برجسته‌ی کانون نویسندگان ایران

دق که ندانی که چیست گرفتم دق که ندانی تو خانم زیبا
حال تمامَم از آن تو بادا گر چه ندارم خانه در این‌جا خانه در آن‌جا
سَر که ندارم که طشت بیاری که سر دَهَمَت سر
با توام ایرانه خانم زیبا!

رضا براهنی (۱۳۱۴- ۱۴۰۱) نویسنده، شاعر، منتقد و نظریه‌پرداز ادبی، مترجم، استاد دانشگاه و از اعضای هیئت مؤسس کانون نویسندگان ایران، پنجم فروردین ۱۴۰۱ در هشتادوهفت‌سالگی در تورنتوی کانادا درگذشت.
او زبان و ادبیات انگلیسی را در دانشگاه تبریز آموخت؛ سپس در همین رشته از دانشگاه استامبول مدرک دکتری گرفت و در دانشگاه تهران سرگرم تدریس شد. تجربه‌ی فقر و اجبار به‌ کار در دوران کودکی، و مواجهه با پی‌آمدهای بسیاری از رویدادهای مهم تاریخ معاصر در دهه‌ بیست، بر شکل‌گیری اندیشه و زندگی اجتماعی براهنی در سال‌های جوانی تأثیری چشم‌گیر داشت و از او انسانی عدالت‌جو و آزادی‌خواه ساخت: سخت‌کوش در زندگی شخصی، مبارز و پیگیر در سپهر اجتماعی و سیاسی، سخت‌گیر و بی‌پروا در نقادی. برای چنین انسانی، ادبیات درواقع چیزی نبود جز مبارزه‌ای برای بیداری، برای آزادی، برای نو شدن، برای انسان جدید آزاد. با همین دغدغه است که در دهه‌ی چهل، هنگام تدریس در دانشگاه بخش ادبیات تطبیقی را به راه می‌اندازد، با چاپ نقدهای تندوتیز در نشریات به نگرش‌های کهنه می‌تازد و با انتشار دو کتاب «طلا در مس» و «قصه‌نویسی» شیوه‌ای نو در نقدنویسی بنا می‌نهد که تأثیر آن دست‌کم بر بالندگی شعر نو انکارناشدنی است. «تاریخ مذکر» و «سفر مصر» را می‌نویسد و رمان مدرن «روزگار دوزخی آقای ایاز» را که اجازه‌ی نشر نمی‌یابد و زیرزمینی منتشر می‌شود. پس جای شگفتی نیست که در تاسیس کانون نویسندگان ایران نقشی فعال داشته باشد. اما دهه‌ی پنجاه از آغاز برای براهنی و روحیه‌ی منتقد و مبارز او دهه‌ای پرالتهاب است؛ در این دوره گرفتار ساواک می‌شود، تجربه‌ی بازداشت و شکنجه و زندان را از سر می‌گذراند و به تبعیدی خودخواسته می‌رود که تا سال ۵۷ ادامه می‌یابد.
در سال‌های تبعید، در ادامه‌ی کوشش‌های ادبی مجموعه اشعار «ظل‌اله» را می‌سراید که آغازگر فصل نوینی در شعرهای زندان است. به‌سبب فعالیت‌های دانشگاهی‌ در حوزه‌ی ادبیات تطبیقی و خلاق در دانشگاه‌های آمریکا آوازه‌ای می‌یابد و جوایزی برجسته می‌گیرد ازجمله جایزه بهترین روزنامه‌نگار حقوق انسانی برای نگارش مقاله‌ی «اتاق‌های تمشیت» درباره شکنجه در زندان‌های شاه که به‌انگلیسی با مقدمه‌ی دکتروف منتشر می‌شود. به عضویت شعبه‌ی آمریکایی انجمن جهانی قلم درمی‌آید. فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی، همکاری با «حزب کارگران سوسیالیست»، سخن‌رانی‌ها و آشنایی با نویسندگان تراز اول دنیا از او میان شخصیت‌های برجسته‌ی ادبی جهان چهره‌ای نام‌آشنا می‌سازند. و همین‌ها در سال‌های دورتر ریاست انجمن قلم کانادا را برای او به ارمغان می‌آورد تا صدای رسای نویسندگان ایرانی شود که با سانسور و اختناق دست‌وپنجه نرم می‌کنند.
در بازگشت به ایران، هم‌چنان بر پیمان خود استوار است: نه از کوشش در زمینه‌ی نقد و ادبیات خلاق پا پس می‌کشد، نه از مبارزه‌ی پیگیرانه با سانسور و دفاع از آزادی اندیشه و بیان. هرچند همه‌ی آثارش را به فارسی می‌نویسد بی‌‌اعتنا به «دشمن‌تراشی» برای خود، مدافع آموزش زبان مادری است. پس از آن‌که جمهوری اسلامی او را از دانشگاه اخراج می‌کند، زیرزمین خانه‌اش را به شعرخوانی و داستان‌خوانی و نقد و آموزش اختصاص می‌دهد تا آموخته‌ها و تجربه‌های خود را به نسل‌های جوان‌ انتقال دهد. ترجمه‌ی چندین کتاب را با نام مستعار منتشر می‌کند از آن‌جمله مانیفست کمونیست (مارکس و انگلس)، لنین جوان و بخش اول انقلاب روسیه (تروتسکی). در تجدیدحیات کانون نویسندگان ایران نقشی فعال دارد و در تدوین متن «ما نویسنده‌ایم» از اعضای اصلی است، هم‌او که متن را به «آرتور میلر» می‌رساند تا انجمن‌های قلم جهان را از درد مشترکِ نوشتن در سایه‌ی اختناق حاکمیت‌ دیکتاتوری باخبر سازد. به همین دلیل بارها گرفتار آزار و بازداشت‌های موقت وزارت اطلاعات می‌شود؛ اما پا پس نمی‌کشد.
تنها پس از قتل‌های سیاسی دهه ۷۰ و شدت‌ فشارهای جان‌گزای حاکمیت بر‌ روشنفکران آزادی‌خواه است که براهنی بار دیگر تن به تبعیدی خودخواسته می‌دهد، این‌بار به تورنتوی کانادا که سرانجام آرامگاه ابدی او شد. اما پیش از آن، گنجینه‌ی ارزشمند یادگاران خود را در زمینه‌های گوناگون پربارتر کرده است، ازجمله با آثاری چون «کیمیا و خاک» و «بحران رهبری نقد ادبی»، با رمان‌های «آواز کشتگان»، «رازهای سرزمین من»، «آزاده‌خانم و نویسنده‌اش»، با کتاب شعر «خطاب به پروانه‌ها و چرا من دیگر شاعرِ نیمایی نیستم» و با «گزارش به نسل بی‌سنِّ فردا» که مجموعه‌ی سخن‌رانی‌ها و مصاحبه‌های اوست.
رضا براهنی بی‌تردید از چهره‌های یگانه‌ی ادبیات و فرهنگ معاصر ایران است که در غربت نیز به منشور کانون نویسندگان ایران پای‌بند ماند و هرگز مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی اندیشه و بیان را واننهاد.

یادش گرامی و یادگارانش مانا باد!

کانون نویسندگان ایران

*************

شادباش نوروزی کانون نویسندگان ایران (۱۴۰۲)

ببین چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار می‌شود!

نوروز، جشن سال نو خورشیدی، شکوفایی طبیعت است و نمادِ پیروزی انسان بر سرما، تاریکی، جهل و خشونت که گذشتگان ما هزاران سال آن را سینه به سینه و نسل به نسل پاس داشته‌اند.
در سالی که گذشت شاهد یکی از پیشروترین جنبش‌های آزادی‌خواهی بودیم که بار دیگر به حاکمیت‌ سرکوب و خفقان یادآوری کرد حقی که سال‌ها به ضرب‌ و زورِ بازداشت و پرونده‌سازی و شکنجه و اعدام گرفته شود نه فروخوردنی است نه فراموش‌شدنی، تنها فرصتی دوباره می‌جوید تا یک‌پارچه و هم‌صدا رخ نماید و نوید دهد که چیرگی حاکمان پوشالی را یارای ایستادن برابر اراده مردمی نیست.
در سالی که گذشت وضعیت آزادی بیان، هم‌چون گذشته، فقط حکایت مکرر سانسور کتاب و نمایش و موسیقی و حق بیان و گردش آزادانه‌ی اطلاعات نبود بلکه حکایت حاکمیتی هم بود که از به‌کارگیری جنایت‌بارترین شیوه‌های سرکوب ابایی ندارد، اگرچه گاه زیر فشار مبارزه بی‌امان مردم به‌جان‌آمده ناگزیر شود روزنه‌ای کوچک برای رهایی برخی دربندان بگشاید.
اینک، اما، بهار در راه است! پس همراه با همه‌ی جان‌های عاشق و امیدوار نوروز را پاس می‌داریم و آرزو می‌کنیم در سال پیش رو شاهد بازایستادن رشد افسارگسیخته‌ی تورم و گرانی باشیم، نه احکام سنگین ناعادلانه و یورش‌های امنیتی به خانه‌های مردم، بلکه برچیدن بساط بند و سرکوب. آرزو می‌کنیم نه از بلایای طبیعی خبری باشد نه از بلایای ساختگی از آن دست که گریبان دختران دانش‌آموز را گرفت. امید می‌بندیم به شور آزادی‌خواهی مردم که، بی‌برگشت به گذشته‌، آزادی بیان بی‌هیچ حصرواستثنا را خواستی همگانی سازد.
کانون نویسندگان ایران نوروز را به مردم ایران و دیگرانی که در هر گوشه‌ی جهان نوروز را جشن می‌گیرند، به‌ویژه به آسیب‌دیدگان و خانواده‌های جان‌باختگان جنبش آزادی‌خواهی این‌سال و به زنان آزادی‌خواه که بذر امید می‌کارند شادباش می‌گوید.

کانون نویسندگان ایران

۲۸ اسفند ۱۴۰۱


___________________________

برای مشاهده و مطالعه اخبار، گزارش و مطالب سال گذشته اینجا کلیک کنید.