افق روشن
www.ofros.com

... اخبار، گزارشات، یادها و


کانون نویسندگان                                                                                                                        یکشنبه ۲٩ مهر ١۴٠٣ - ۲۰ اکتبر ۲۰۲۴


ابلاغ حکم‌ ۵ سال زندان الهه محمدی و نیلوفر حامدی

حکم ۵ سال زندان الهه محمدی و نیلوفر حامدی روز ۲۸ مهرماه به آن‌ها ابلاغ شد. طبق این حکم، این دو روزنامه‌نگار باید طی ۵ روز خود را به زندان اوین معرفی کنند.
الهه محمدی و نیلوفر حامدی در پی انتشار خبر قتل مهسا (ژینا) امینی در سال ۱۴۰۱ بازداشت و پس از ۱۷ ماه حبس با قرار وثیقه‌ی ۱۰ میلیارد تومانی آزاد شدند.
اتهام‌های صادر شده علیه این دو روزنامه‌نگار «همکاری با دولت متخاصم آمریکا»، «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور» و «فعالیت تبلیغی علیه نظام» اعلام شد و بر همین اساس آنان در مجموع به ۲۵ سال حبس محکوم و به مدت ۲ سال از عضویت در احزاب، تشکل‌های سیاسی و فعالیت در فضای مجازی، رسانه‌ها و مطبوعات محروم شدند.
بازداشت الهه محمدی و نیلوفر حامدی و نیز حکم‌های صادره موجی از اعتراض و مخالفت را برانگیخت و در نهایت اتهام همکاری با دولت متخاصم از پرونده برداشته شد.
اما اکنون حکم حبس آن‌ها در حالی ابلاغ شده است که به گفته‌ی وکلای پرونده صرف نظر از پذیرش یا رد اتهام‌ها، طبق آنچه در پرونده موجود است، تاریخ دستگیری، بیانیه‌ی دو نهاد امنیتی و سخنان سخنگوی قوه‌ی قضاییه، این اتهامات مشمول «بخشنامه‌ی عفو ۱۴۰۱» است و دلیل عدم موافقت با آن مشخص نیست.

************

حکم سه سال و شش ماه زندان مهسا بدیعی ‌اجرا شد

به گفته‌ی خبرگزاری‌ها، مهسا بدیعی روز ۲۲ مهر ماه ۱۴۰۳ پس از مراجعه به شعبه‌ی اجرای احکام دادگاه انقلاب رشت، بازداشت و برای اجرای حکم به زندان لاکان رشت منتقل شده است.
‏بدیعی با دو اتهام «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» و «فعالیت آموزشی و تبلیغی انحرافی مغایر و یا مخل به شرع مقدس اسلام» در دادگاه انقلاب رشت محاکمه و جهت سپری کردن دوران محکومیت ۳ سال و ۶ ماه حبس به زندان لاکان رشت منتقل شد.
مهسا بدیعی در صفحه‌ی اینستاگرام خود به معرفی کتاب و کتابخوانی می‌پرداخته و این صفحه نیز مسدود شده است. در خبرها آمده که «در حکم صادره علیه او وجود برخی کتاب‌ها در خانه‌اش را به عنوان ادله‌ی اثبات جرم محسوب کرده‌اند».

************

نمای آزاد (۴)

ویدیوی «عصر شعر»

دوم شهریور سال جاری کمیسیون فرهنگی کانون نویسندگان ایران با یاد سیمین بهبهانی مراسمی با عنوان عصر شعر برگزار کرد. شاعران بسیاری در این برنامه شرکت کردند. «نمای آزاد»، بخش تصویری کانون، ویدیویی مجمل از فیلم این مراسم تهیه کرده است که می‌توانید در این نشانی تماشا کنید: اینجا کلیک کنید.

************

احضار احمد درخشان، نویسنده و معلم، به دادگاه انقلاب کرج

احمد درخشان، نویسنده و معلم، به شعبه‌ی ۱۳ بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب کرج احضار شده است.
درخشان با انتشار برگه‌ی احضاریه در حساب کاربری «اینستاگرام» خود نوشته است که دو هفته پیش نیز برای رسیدگی به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی و انتشار اکاذیب از طریق رایانه» مورد بازجویی قرار گرفته است و اکنون برای دفاع از این اتهامات انتسابی باید در دادسرا حاضر شود. احمد درخشان داستان‌نویس است و از جمله آثار او می‌توان به «تغییر مسیر باد غدغن است» و «مه‌مانی» اشاره کرد.
قریب به یک ماه پیش سخنگوی «شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان» ضمن اشاره به تداوم فشارها بر معلمان و فرهنگیان اعلام کرده بود که در فاصله‌ی میان سال ۱۴۰۱ تا پایان ۱۴۰۲ «دست‌کم ۸۰ معلم از رتبه‌بندی محروم شده‌اند. ۱۳ تن از معلمان اخراج و یا بازخرید، ۲۳ تن انفصال از خدمت، ۳۲ معلم دچار تقلیل گروه و ۳ تن بازنشستگی اجباری دریافت کرده‌اند.»

************

فریدون تنکابنی درگذشت

فریدون تنکابنی (۱۳۱۶- ۱۴۰۳) داستان‌نویس و طنزپرداز و از اعضای هیئت مؤسس کانون نویسندگان ایران روز شنبه هفتم مهرماه در آلمان درگذشت. نخستین داستان تنکابنی «مردی در قفس» در آغاز دهه‌ی چهل به چاپ رسید پس از آن در دوران همکاری با نشریات بیش‌تر به طنز سیاسی گرایش پیدا کرد و یکی از همین دست آثار، «یادداشت‌های شهر شلوغ»، در سال ۱۳۴۸ به بازداشت و حبس او انجامید. از دیگر آثار تنکابنی می‌توان به «اسیر خاک»، «پیاده‏ شطرنج»، «پول، تنها ارزش و معیار ارزش‌ها»، «راه‌رفتن روی ریل»، «اندوه سترون‌بودن» و «جمهوری عوضی اسلامی» اشاره کرد.
تنکابنی تا سال ۱۳۵۸ عضو کانون نویسندگان ایران بود. در سال ۱۳۵۹ همراه با شماری دیگر از اهل قلم «شورای نویسندگان و هنرمندان» را بنیاد نهاد؛ اما در سال ۱۳۶۲ با راه افتادن موجی دیگر از دستگیری‌ها ناچار تن به تبعید داد، در شهر کلن آلمان اقامت گزید و سرانجام پس از تحمل دوره‌ای بیماری در خانه‌ی سالمندان این شهر درگذشت.

************

نظر بر خبر

کشته شدن معدنچیان؛ تبعی، نه «طبیعی»

روز سه‌شنبه ۳۱ شهریورماه بر اثر نشت گاز و وقوع انفجار در معدن زغال‌سنگ طبس دها کارگر کشته و زخمی شدند. خبرگزاری‌ها ابتدا از کشته شدن ۳۸ کارگر و مفقود شدن ۱۴ تن دیگر خبر دادند. اکنون خبرها حاکی از کشته‌ شدن ۵۲ تن از کارگرانی است که در تونل‌های این معدن مشغول کار بودند و عملیات امداد تنها برای بیرون آوردن اجساد ادامه دارد. برخی دیگر از کارگران حاضر در این معدن نیز دچار جراحات شدید و مسمومیت گازی شده‌اند.
اخبار منتشرشده پیرامون این فاجعه حکایت از وضعیتی جانکاه و هولناک پیش و پس از آن دارد؛ سایر معدن‌چیان این معدن از «شکایت و هشدار مداوم کارگران» درخصوص عدم‌ایمنی و تجهیزات کافی پیش از وقوع این انفجار خبر داده‌اند. خانواده‌ی کشته‌شدگان هم در رنج و سرگردانی به سر می‌برند و برخی اعلام کرده‌اند که «پول حمل جنازه‌ی عزیزان‌مان را هم خودمان باید بدهیم» و «فقط چند تکه یخ می‌دهند تا روی اجساد بگذاریم». هم‌چنین در خبرها آمده که گزارش‌گران صدا و سیمای حکومت به برخی کارگران و بازماندگان حکم کرده‌اند که چه بگویند و چه نگویند!
این فشارهای مضاعف بر کارگران و خانواده‌ی کشته‌شدگان در شرایطی رخ می‌دهد که، حتی به گفته‌ی برخی مسئولان حکومت، در این معدن «حداقل ایمنی» هم رعایت نشده است.
مسئولان و خبرگزاری‌های «رسمی» مدام با عنوان «حادثه» و «سانحه» از چنین فجایعی نام می‌برند و همه دست‌به‌کار «طبیعی»نماییِ وقوع و تکرار آن‌ها هستند. اما هیچ جزئی از این گونه فجایع «طبیعی» نیست. آن‌جا که هستی و حیات کارگران در گرو وضع و اجرای قوانینی استثمارگرانه قرار گرفته‌ است، آن‌جا که حق راه‌اندازی هرگونه اجتماع و تشکل مستقل از آنان سلب شده است، اگر هم «حادثه»‌ای در کار باشد، حادثه‌ای پیشاپیش سازمان‌یافته خواهد بود. آمار رسمی «پزشکی قانونی» از قریب به دو هزار کشته و ۲۷ هزار مصدوم «حوادث کاری» در سال ۱۴۰۲ خبر می‌دهد. به این آمار اگر شرح وضع معیشتی کارگران را هم بیفزاییم روشن می‌شود که جمع کثیری از آنان در گیرو‌دار زنده‌ماندن هستند و زندگی نمی‌کنند؛ چنان‌که شرح جزئیات انفجار معدن طبس و نیز وضع حقوق و امکانات کارگران آن گواه همین استثمار اسفناک است.
کشته شدن معدنچیان طبس اولین مورد از این دست نیست و اگر این وضع ادامه یابد آخرین هم نخواهد بود. چنین وقایعی هربار، هم بارآور خشم و هم‌دردی عمومی است و هم این پرسش‌ها را طنین‌انداز می‌کند: چرا صدای این کارگران به جایی نرسیده است؟ چرا اکنون صدای بازماندگان به جایی نمی‌رسد؟ چرا صدای کارگران شازند و طزره و ... به جایی نرسید؟
پاسخ روشن است، و در جریان اعتراض‌های گسترده‌ی این سالیان روشن‌تر شده است؛ حق متشکل‌شدن آزادانه‌ی کارگران، حق تجمع و حق آزادی بیان بدیهی‌ترین و پایه‌ای‌ترین حقوقی است که آنان را از تک‌افتادگی و بی‌صدایی در می‌آورد. امکانی که استقلال جمعی آنان را تضمین می‌کند تا خود عامل بیان و تحقق خواسته‌هایشان باشند و دیگر فرمان «چه بگویید و چه نگویید» در کار نباشد.
و بی‌تردید تنها از این مجرا، و نه از مجرای دل بستن به وعده‌ها و نمایش‌های مکرر و بی‌حاصل مسئولان حکومت است که امکان تغییر نسبی وضعیت جانکاه کارگران ممکن خواهد شد. تا مگر انفجاری دیگر و فاجعه‌ای دیگر در کار نباشد؛ تا مگر از این پس آمار تکان‌دهنده‌ی کشته‌شدن کارگران «طبیعی» جلوه داده نشود!

کانون نویسندگان ایران

۴ مهر ۱۴۰۳


___________________________

برای مشاهده و مطالعه اخبار، گزارش و مطالب بهار و تابستان ۱۴۰۳ اینجا کلیک کنید.

برای مشاهده و مطالعه اخبار، گزارش و مطالب ۲۴ آذر تا ۲٦ اسفند ۱۴۰۲ اینجا کلیک کنید.

برای مشاهده و مطالعه اخبار، گزارش و مطالب اواخر شهریور ۱۴۰۲ تا ۲۴ آذر ۱۴۰۲ اینجا کلیک کنید.

برای مشاهده و مطالعه اخبار، گزارش و مطالب ۲۸ اسفند ۱۴۰۱ تا ۲۲ شهریور ۱۴۰۲ اینجا کلیک کنید.

برای مشاهده و مطالعه اخبار، گزارش و مطالب سال گذشته اینجا کلیک کنید.