در جهنم گند و خون و وحشت اسلامی سرمایه داری
دختر شش ساله ای که محکوم به کار اجباری ٨ ساعت در روز است
نام این دختر یگانه است. او فقط ٦ سال دارد. مادرش زیر فشار گرسنگی و فقر و بی داروئی جان داده است. پدرش تنها سرپرست اوست. یگانه و پدرش در یکی از حلبی آبادهای دوردست حومه تهران به نام « مامازن» زندگی می کنند و برای کومه مسکونی محقری که زیر سقف آن می خوابند باید هر ماه صد هزار تومان اجاره بها بپردازند. پدر و دختر هر دو کارگر هستند. هر دو در شاق ترین و کشنده ترین شرائط کاری توسط نظام کارگرکش و درنده سرمایه داری اسلامی استثمار می شوند. یگانه توسط حاکمان هار و درنده و سفاک اسلامی سرمایه داری از مدرسه و درس و مشق به طور کامل محروم گردیده است. او حق رفتن به مدرسه را ندارد، زیرا پدرش کارگر است، فقیر است، قادر به تأمین نان خالی روزانه او نیست. یگانه مجبور است خودش نیر در کنار پدر و دوش به دوش او در هولناک ترین شرائط کار کند و استثمار شود، سرمایه داران و دولت تبهکار سرمایه داری اسلامی در قبال این کار شاق طولانی روزانه حتی یک ریال هم به یگانه نمی پردازد!! یگانه هیچ مزدی نمی گیرد او در همه ٨ ساعت کار روزانه اش خود را عمیقاً می فرساید تا بخشی از کار هلاکت آور پدر را به دوش گیرد، تا پدرش قادر به ادامه کار باشد و با بهای نازل نیروی کار شبه رایگان خود نان روزانه و اجاره بهای کومه مسکونی آن ها را فراهم سازد.
یگانه در این سن، در این وضعیت جسمی شکننده و رقت بار، در دنیای تنهائی ناشی از مرگ مادر و نداشتن هیچ انیس و مونس و حامی و مربی دیگر هر روز توده های متراکم خاک مالامال از همه میکرب ها و عوامل بیماری زا را از نای خویش به درون ریه های ضعیف بیمار کودکانه فرو می برد. او همین چند روز پیش به همین خاطر و با هجوم میکرب ها که در زمان ما نعمت نظام درنده سرمایه داری برای انسان ها هستند، در کام یک بیماری مهلک عفونی تا لحظه احتضار و مرگ پیش رفت. حاصل کار یگانه، پدر یگانه، یگانه ها و همزنجیران پدرش در فاصله مرزهای جهنم گند و خون سرمایه داری ایران فقط در طول همین سال پیش، بیش از٠٠٠ ٠٠٠ ٠٠٠ ٠٠٠ ٨٣٠ میلیارد تومان سرمایه طبقه سرمایه دار و دولت سرمایه داری بوده است بوده است. یگانه ها و مادران و پدرانشان این کوه عظیم سرمایه ها را تولید کرده اند و اینک خود وی در قعر جهنم گرسنگی و فقر و شدت استثمار سرمایه داری اسلامی، محروم از درس و مدرسه و دکتر و بیمارستان و بهداشت و دارو و خانه مسکونی به طور لحظه به لحظه با مرگ دست و پنجه نرم می کند. هر چه اینان، این کارگران کار می کنند، هر چه تولید می کنند یکراست سرمایه وحوش سرمایه دار می شود. ویلاهای میلیون متر مربعی دژخیمان صاحب سرمایه می گردد. دریاچه های شنای خانگی افسانه ای آدمخواران درنده دولتمرد سرمایه می شود. « از مسامات سرمایه در سراسر جهان گند و خون و وحشت فرو می ریزد» آنچه در جهنم سرمایه داری ایران با کارگران، با کودکان خردسال خانواده های کارگری و با بشریت کارگر می شود از نوع دژخیمانه ترین و فاجعه بارترین این توحش ها و تبهکاری ها است.
جملاتی که در زیر می آید متن مصاحبه ای است که یکی از به اصطلاح روزنامه های رسمی خود همین رژیم هار و درنده و کارگرکش در یکی از شماره های خود به چاپ رسانده است.
دنیای اقتصاد: چرا اینجا کار می کنی؟
یگانه: پدرم مریض است و پول نداریم. من هر روز با او می آیم که در خانه تنها نباشم. پدرش پایش درد می کند. هر وقت کیسه های سیمان را بلند می کند اذیت می شود و شب ها از شدت درد خوابش نمی برد. من زور ندارم اما کمکش می کنم که کمتر اذیت شود.
دنیای اقتصاد: خانه تان کجاست؟
یگانه: خیلی دور است. ما در خانه مان یخچال و تلویزیون و تلفن نداریم.
دنیای اقتصاد: چرا پیش مادر، خاله، عمه یا مادر بزرگت نمی روی؟
مادرم مرده است. تازه مادر بزرگم هم مرده است، خاله و عمه هم ندارم.
دنیای اقتصاد: چه درخواستی داری؟
پدرم نمی تواند کار کند اما اگر کار نکند پول نداریم، هیچ کس کمک ما نمی کند. پدرم می گوید اگر سرایدار ساختمان شود زندگی مان بهتر می شود.
سیمای سوسیالیسم
http://www.kaargar.com