خبر استثنایی بود و داغ. داغ تر از تابستان های پارس جنوبی. به سرعت توفان درهمه ی پروژه ها گردبادگونه پیچید و هیجان بوجود آورد. ساده اندیشان و زود باوران به ذوق آمدند:
- " دیدید کارگران چه کردند. ؟!"
- "آره فاز... و فاز.... به وسیله ی کارگران تعطیل شد. چند روز کارگران درب ورودی این دو فاز را بستند."
خبرهای بعدی:
- "کارگران با سنگ و میله آهنی به ادارات شرکت ها حمله کردند و کلی خسارت مالی به بار آوردند."
یک منبع خبری دیگر:
- " ۵ روز کارگران در اعتصاب و تحصن بودند. ولی کسی به آنها توجهی نمی کرد. تظاهر می کردند برایشان اهمیتی ندارد. ولی آدم فروشان شان در میان کارگران در جست و جوی رهبران اعتصاب بودند. از این رو واکنشی از جانب آقایان صورت نمی گرفت. کارگران که از بی اعتنایی ها عصبی شده بودند، در های فازها را بستند وآن ها را وادار به واکنش زود هنگام نمودند." زودباوران: " دیدید دیدید این طبقه است که قدرتش را به نمایش گذاشته..."
راستی چرا این حرکت صورت گرفت؟ آیا واقعا این روند یک روند امیدوارکننده از آمادگی طبقه ی کارگر برای کسب حداقل حقوقش است؟ هم آری و هم نه. دلیل این چالش انفجاری چه بود؟ آیا کارگران برای خنثی کردن تورم وگرانی روزافزون که زندگیشان را فلج کرده و خانواده شان را به شدت آسیب پذیر کرده، تقاضای اضافه حقوق دارند؟ صد البته این حق مسلم آن هاست و اگر به همین جهت وارد این درگیری شدید شده اند ، واقعا حق دارند. چون هیچ قانونی و هیچ نهادی از حقوق شان دفاع نمی کند. برای زندگی باید رزمید والا در جنگل بی قانونی، زبون و تسلیم و ترسیده پایمال می شود. ولی نه به این دلایل نبود.
آیا با تقاضای ایجاد سندیکایشان مخالفت شده بود که منجر به درگیری شده است؟ نه هرگز . آیا به خاطر غذا خدمات بهداشتی کارگران وارد اعتصاب شدند؟ غذایی که دیگر گوشتی ندارد و مشتی لپه و نخود نپخته است. باز هم نه.
کارگران ۵ ماه است که حقوق دریافت نکرده اند. خب دیگر دلیلش پیدا شد. خانواده ی کارگر، زن و فرزندانش چگونه می توانند در شهر با این گرانی دوام بیاوردند و ۵ ماه حقوق نگیرند؟! این حق طبیعی آن هاست. نه، نه باز هم نه.
آنها در حاکمیتی زندگی می کنند که قرار بود عرق تنشان خشک نشده حقوق شان را بگیرند. ولی این هم تقصیر خداست که در اینجا شب و روز شرجی و رطوبت هوا آن قدر بالاست که عرق تن این کارگران خشک نمی شود تا برادران دلال و واسطه حقوق پرداخت کنند. این برادران چون خیلی پای بند اصول و قواعد الهی هستند، مجبور شده اند صبر کنند تاعرق کارگران خشک شود، که نمی شود واین بیچاره انگل ها گناهی ندارند. این گناه آسمان و زمین است که این عرق خشک نمی شود.
آری این تولیدکنندگان صنایع بزرگ مادر در ایران در این ساختار آنقدر زیر فشار قرار گرفته اند که حتا برای ۵ ماه حقوق تعویقی هم اعتصاب نمی کنند. حتا برای این ستم مضاعف هم اعتصاب نکرده اند.
دلیل شاید، ستم جدید شرکت های نیمه دولتی است که پس از ١٢ ساعت کار شاق در این آب و هوای سراسر آلوده به گاز و آلودگی صوتی بالا، حداقل فرصت ِفراغت ِقبل از خواب را باید به مساجد و مراسم عمومی مذهبی بروند. والا خبرچین ها نامشان را به مدیران - ببخشید- به حاجی آقایان، رد می کنند و آنها هم بی سرو صدا، فردایش از ورودشان به کارگاه خودداری می کنند. نه حتا به این دلیل هم نبود.
تنها به دلیل شنیدن یک خبر ساده ی ساده ی ساده بود که در این مملکت هر روز تکرار می شود. یک دزدی. یک فرار با مال دزدی. بلی وقتی کارگران شنیدیدند که یکی از مدیران شرکت دست دوم با حقوق کارگران، با حقوق ۵ ماه همه ی کارگران فرار کرده (یکی از حسابدارها که حقوق آن ها هم دزدیده شده بود، خبر را به کارگران رساند) ابتدا دست به اعتصاب زدند. ولی حوادث بعدی، بازتاب واکنش یا عدم واکنش مسوولان کارفرما بود که این پول را در اختیار واسطه کار قرار داده بود. (مبلغ ناقابل ٢۴ میلیارد تومان؟!)
وقتی کارگران به آن ناامیدی رسیدند که امکان دریافت حقوقشان امری محال است، با سنگ و میله آهنی به ساختمان های اداری حمله کردند و شد اخبار بالا.
واسطه اصلی با پول ها فرار کرد، ولی یکی از همراهان او، آقای قربانی دستگیر شده و شرکت پیمانکار اصلی که یک نام کاملا ایرانی برای خودش انتخاب کرده، با پرداخت حقوق همه ی کارگران طی چک و اخراج همه ی آنها و بلک لیست کردن رهبران کشف شده ی اعتصاب همه چیز را خاتمه داد.
پارس جنوبی
یاور
کانون مدافعان حقوق کارگر
**********************
در مورد این اخبار نظر بدهید
در یک جامعه در حال ویرانی که گرانی و تورم باعث پرواز نان از سفره ی مردم شده است و اکثریت بزرگی از افراد جامعه به خصوص در روستاها و اقوام کوچنده با این مبلغ ناچیز که به نام یارانه به آن ها پرداخت می شود، روزگار می گذرانند، شیوه وعمل کردی بسیار واپس گرایانه و پیشاسرمایه داری که از مردم افیون زده مشتی بیکار و گدا تربیت می کند، آن هم در حالی که با این همه ثروت های بیکران در کشور، می باید با توسعه صنعتی و تولید کالایی آن قدر پیشرفت کرده باشیم که حتا کارگران خارجی هم از سفره ی کار و تولید بهره مند گردند. ولی مدیریتی که خود را به مشتی اقتصاددان خود فروخته ، امریکایی (نئولیبرالیستی) واگذار نموده است، باعث شده جوانان ما ، دختر و پسر ، میلیونی در انتظار کار باشند و در آرزوی شغلی که بتواند یک حداقل زندگی معمولی را برای خود تشکیل دهند. ولی برنامه های دولت های بعد از جنگ روندی به سوی بیکاری هر چند بیشتر و گرانی و تورم صد چندان افزون تر دارند. در این شرایط اخبار پنهان کار که رسانه های موجود بدان نمی پردازند یک سوی این ماسک بزرگ اجتماعی است.ولی اخباری که با تیترهای معمولی درحاشیه های رویه های این رسانه ها دیده می شوند، گویای غارت ثروت های مردم به وسیله ی مشتی نوبازاری و دلال سنتی خرافی است که روی دیگر این ماسک اجتماعی است. در چنین وضعیتی هیچ كس در جایگاه خود نیست و نیروهای تحصیل كرده كه با خون دل و با صرفه جوئی از خوراك و پوشاك خانواده، هزینه های سرسام آور تحصیل را پرداخته اند تا شغلی با در آمدی نسبتا كافی داشته باشند، اكنون مجبورند برای گذران زندگی در سخت ترین شرایط به كار مشغول باشند. شما هم به این نمونه های زنده توجه کنید و نظرات و دیدگاه های خود را برای راهنمایی ما ارسال نمایید.
خبر اول:
از میان پروژه های نفتی پارس جنوبی
حسین مهربان اهل گچساران (دوگنبدان) لیسانس الکترونیک برق از دانشگاه آزاد شوشتر، فارغ التحصیل سال 87، پس از دوسال خدمت نظام یک سال و 5 ماه است که در پروژه مشغول به کار است. شغل این دانش آموخته، کارگر ساده برق کار است. در زمان شروع کار کابل کشیِ پروژه ایشان باید یک کابل سنگین را روی دوش بگذارد و با همیاری بقیه کارگران و سوت سرکارگر کیلومترها کابل را در كانال و ارتفاع حمل کنند و بکشند. پدر این مهندس زحمتکش جوشکار خطوط لوله شرکت نفت ایران درخوزستان بوده است. ایشان خانواده تشکیل داده اند.
خبر دوم:
حمید محبی نسب اهل زاغه خرم آباد، لیسانس مکانیک (قالب ساز) از دانشگاه پارسیان قزوین، محل زندگی کوهستان های آکنده از جنگل های بلوط خرم آباد. پس از سربازی به دلیل نداشتن یک رابطه نیرومند (رانت خوار) نتوانست کاری پیدا کند که با تحصیلات و تخصص او هماهنگ باشد. از این رو اینک در یک شرکت پیمانکار دست سوم به عنوان کارگر کمکی نقاش کار می کند . او با اندوه وافسردگی می گوید:" هر چه باشد از بیکاری و سربار خانواده بودن بهتر است."
خبر سوم:
قدم علی حیاتی از اهالی سمیرم فوق لیسانس مکانیک ماشین آلات، درحال دفاع از پایان نامه اش می باشد. تخصص در ترمودینامیک و مقاومت مصالح طراحی اجزا. از شهریور 91 در پارس جنوبی در یک شرکت پیمانکاری دست سومی کارگر کمکی جوشکار ورق های فلزی است. شغل پدرش باغداری سیب در سمیرم بود که بر اثر خشکسالی همه ی 1200 اصله درخت سیب آنها از میان رفت و درآمد فعلی خانواده ی پدری پول یارانه هاست. قدم علی حیاتی از دانشگاه سراسری شیراز ، دانشکده مکانیک در سال 91 فارغ التحصیل شد. قبلا به وسیله ی یکی از استادانش به آموزشکده های کنکور معرفی شده بود که مبلغ 250 هزار تومان می توانست دریافت کند (معافیت کارگاه های زیر ده نفر از قانون کار ، هدیه جناب گفت و گوی تمدن ها به کارگران ایران مبارک باشد) ایشان به پارس جنوبی آمده اند تا حداقل، حقوق زیر خط فقر شامل حالشان شود.
خبر چهارم
بهنام اسدی، لیسانس مدیریت صنعتی شغل کمکی انباردار (کارگر ساده)
برادرش لیسانس جفرافیای شهری، کارگر ساده
خبر پنجم:
داود اکبردخت، کارشناس معارف اسلامی، اقتصادی، کارشناس الهیات از دانشگاه امام صادق تهران شغل اول، پیک موتوری به مدت یک سال، شغل دوم راننده تاکسی به مدت یک سال، شغل سوم راپینگ کار ( بستن عایق پشم شیشه اطراف خطوط لوله) ساکن هرسین کرمانشاه.
این خبرها حاکی از وضعیت جوانان دانش آموخته و دانشگاه رفته ی ماست. تعداد این افراد در پروژه ها جایی که هنوز کار عملگی پیدا می شود، بسیار زیاد است. ولی آنها حاضر نیستند نامشان مطرح شود یا در این مورد حرفی زده شود. دلشان خون تر از آن است که با انتشار این اخبار امیدی داشته باشند. در ایران درصد بالایی از مردم دیگر امیدی ندارند که از این "امام زاده "معجزه ای برخیزد.
خبر ششم
این خبر از دنیای از ما بهتران است" است. با توجه به اینکه سرمایه داری صنعتی کوچک در ایران نفس های پایانی را می کشد و سرمایه داری صنعتی بزرگ قبلا مصادره شده است) این خبر مربوط است به دنیای دلال ها و واسطه ها و انگل ها و کاسبکاران نو کیسه.
صبح اقتصاد شماره 2357 پنج شنبه 12مرداد رویه 5: تیتر خبر: "صاحبان هواپیماهای شخصی مجوز تاسیس فرودگاه می گیرند."
در ادامه ی خبر، فرودگاه های خصوصی موجود: فرودگاه آزادی در آبیک قزوین، فرودگاه آسمان در شهر ری، مجموعه سپهر در شمال شهر تهران...
در این صورت باید جنگل های شمال را نابود کنند و زمین های سوخته اش را آسفالت کنند تا آقازاده ها در چشم و هم چشمی بتوانند رقابت کنند.(راستی این زندگی علی گونه است؟!) و به ریش نظریه پردازان جامعه ی بی طبقه ی توحیدی و یا حکومت مستضفان بخندند. ولی مردم ایران استثنایی اند، در طول تاریخ جهان نشان داده اند. این مردم در حاشیه مناسبات ضدبشری نئولیبرالیسم (تعدیل ساختاری و خصوصی سازی) شاهد ساکت این ابعاد نجومی فاصله طبقاتی هستند. بدون این که ضمیر خودآگاه آنها بداند، در ضمیر ناخوادآگاهشان همه ی این واقعیت ها پردازش و بررسی می شود که این فاصله ایجاد شده را می توانند به صورت فردی پر کنند یا باید با همیاری جمعی به سوی دیگر بروند.
در طول تاریخ ایران هیچ دوره ای نبوده، حتا در دوران حاکمیت وحشی ترین اقوام جنایتکار چون مغول که حتا به سگ و گربه های موجود در یک جامعه هم رحم نمی کردند، که ایرانیان در یک انفجار مردمی قوی ترین مناسبات سرکوب گر را سرنگون نکرده باشند. قیام سربداران خراسان و نابودی حکومت های مغول در آن قسمت ایران...
آری زمانی که کارد به استخوان ها برسد، تاریخ ناخودآگاه فرمان هایی صادر می کند که فرد ِتسلیم دیروز یک پارچه غوغا و قیام می شود. ایران سرزمین انقلابات مردمی است، از قبل از اسلام تا همین دیروز.
یاور - پارس جنوبی ٦ بهمن ۹۱
کانون مدافعان حقوق کارگر