نوشتهی زیر از وبلاگ «کار در ایران» برداشته شده است و از آنجا که به محتوای مطلب «میزگرد پیرامون تشکلهای موجود فعالان کارگری!»، منتشرشده توسط این نشر کارگری، پرداخته است، آنرا منتشر میکنیم.
لازم است از نویسندهی این مطلب، جناب آقای «حسین اکبری»، که حساسیت نشان داده و مطلب «ما» را نقد کردند، تشکر کنیم. امید که رویکرد نقد سازنده بیش از پیش بین فعالان و مبارزان عرصهی جنبش کارگری رواج یابد.
نشر کارگری «ما» - آذرماه ۱۳۹۴
nashr.ma@gmail.com
http://ma-nashr.blogspot.com
*************
توصیههایی کوتاه اما مهم به نشریه کارگری «ما»
اگر کارگران را باور کنیم تازه در خانه اول نشستهایم!
نشریه کارگری «ما» با برگزاری میزگردهایی در باره موضوعات مبتلابه جنبش کارگری و عمدتا درباره امر سازمان-یابی کارگران تلاش میکند راه و یا راههای دیگری را غیر از آنچه تا کنون پیش پای فعالان کارگری بوده است، بیابد. ضمن ارج نهادن به این تلاش صادقانه ضرورت دارد به نقد بیان مکرر این آسیبشناسی و اینکه چرا راه برونرفت از این شرایط چشماندازی را در گفتگوی این دوستان نشان نمیدهد؛ بپردازیم.
آخرین میزگرد نشریه «ما» عمدتا به این موضوعات میپردازد:
١- تاریخ فعالیتهای کارگری پس از انقلاب
٢- اندیشه و عملکرد نیروهای متفاوت در جنبش کارگری در این تاریخ
٣- نبود الگوهای سازمانی مورد توافق در بین فعالان و روشنفکران کارگری در این تاریخ
۴- خودمحوری (نوعی سکتاریسم) نزد نیروهای میدانی و نبود توافق بر سر همکاریهای مشترک کوتاهمدت (کار پروژهای)
البته شرایط نامطلوب ناشی از نبود آزادیهای دموکراتیک در این میزگرد اخیر کمتر مورد توجه دوستان «نشر ما» قرار گرفته است. این خود به عنوان عاملی بسیار مهم در آسیبشناسی و یافتن راههای برونفت از شرایط حاضر تاثیرگذار است.
میز گرد تاثیر نگرش سیاسی فعالان کارگری را در ابتدای سال های پس از انقلاب و چربش اندیشه سیاسی در فعالیت بین کارگران را بدرستی مورد توجه قرار داده است اما این چربش ناگزیر ناشی از فضای حاکم بر آن دوره تاریخی است و خود به آسیب شناسی جدی تری نیازمتد است همین قدر می توان اشاره کرد که اگر احزاب سیاسی طرفدار کارگران در آن روز ها این توانمندی را داشتند که بین کار سیاسی در میان توده کارگران و کار پایه ای درازمدت تناسبی برقرار کنند، و پاسخ مناسبی برای این پرسش که ضرورت کار پایه ای و بنیادین در بین کارگران چه تاثیراتی در زندگی حال و آینده آنان خواهد داشت؟ را بیابند ، می توانست این زمینه را فراهم سازد تا توافق بر یافتن الگوی مناسب سازمانیابی کارگران آسان و کم هزینه تر گردد . بهر حال چنین نشد!
بی شک نقش رشد نایافتگی در عرصه تئوری و عمل در نزد پیشروان و جمود اندیشه و خودخواهی های گرایش های موجود در فضای سال های پس از انقلاب تا کنون نقش مهمی در ایجاد و حفظ این فضای نامطلوب داشته و خواهد داشت. از همین روی باید همیشه به مبارزه جدی با این پدیده به صورت همه جانبه چه در نزد هر فعال کارگری و چه در روابط فعالان و گروه های روشنفکری وابسته و همبسته به طبقه کارگر بطور مستمر و آگاهانه و در عین حال شرافتمندانه جریان داشته باشد.
راه پیشنهادی «کار پروژه ای» میتواند یکی ازراههای موثر در میارزه با سکتاریسم و رشد نایافتگی موجود باشد اما راه حل تاکتیکی تکرار شونده راه حل اصلی رفع موانع سازمانیابی کارگران نیست! این راه میتواند به یافتن الگوی مورد توافق در سازمانیابی کارگران یاری رساند و به ما کمک کند تا بر پاره ای از جزمیتها و خشکاندیشیهایی که وجودشان مانع از تسریع در سازمانیابی کارگران است، فایق آییم؛ اما مشکل اساسی در جای دیگری است.
واقعیت این است که سازمانهای کارگری براساس ١) فرم مناسب ٢) محتوای مناسب است که کارکردی مناسب خلق میکند بدون پرداختن به ساختاری درخور همراه با اهداف و چشم انداز های روشن و پیوند همه جانبه و فیزیکی با کارگران نمیتوان به ایجاد و تثبیت چنین سازمانهایی همت گماشت. این نبود پیوند همه جانبه با کارگران است که مانع اصلی بر سر یافتن الگو های مورد توافق می گردد.
چرا فعالان کارگری نام هایی را برای فعالیت گروهی شان بر می¬گزینند؛ همگی بیانگر کارحمایتی- فرهنگی، یاری رسانی ،کمک به ایجاد ،دفاع از حقوق کارگران، ایجاد هماهنگی برای کمک به تشکل یابی است؟ مگر نه اینکه کارگران مطالبات جدی دارند و برای کسب آن به شیوه های گوناگون اعتراضی متوسل می شوند؟ مگر نه اینکه شاهد گردهمآیی کارگران در جلو وزارت خانه و مجلس و نهاد های ذیربط هستیم و اخبار آن را از رسانه های دیداری و شنیداری در فضای مجازی و در روزنامه ها می بینیم و می خوانیم؟ پس چرا این مطالبات و اعتراضات که نشانگر ظرفیت های بالقوه و تا حدودی به فعل در آمدن همبستگی کارگران است منجر به سازمان یابی آنها در قالب های سازمانی مناسب و ممکن نمی گردد؟
یاسخ به این پرسش ها فقط در یک جمله خلاصه می¬شود و آن اینکه: پیشرو خلاقیت و راههای پیوند با کارگران را نمی داند!
«کار پروژهای» میتواند به هم¬فکری و تبادل نظر پیرامون یافتن راههای پیوندبا کارگران یاری رساند ؛ اما برای پیوند با کارگران باید اراده ای در کار باشد که پیگیرانه و صبورانه و آگاهانه به این پیوند دل و هوش بسپارد . این شرط لازم است اما کافی نیست!
دوستان «نشر ما» به درستی آوردهاند که: «با اینهمه در ابتدای سالهای دههی هشتاد شاهد بودیم که عدهای از فعالان سندیکایی با ارائهی نمونهها و تجربههایی ملموس و با بهرهگیری از سابقهی وجود و فعالیت این شکل از تشکل در محیطهای خاص و با تکیه بر آگاهی نسبت به چیزی که قصد تشکیل آن را داشتند، تلاشهایی را با در نظر گرفتن همهی شرایط و کاستیها انجام دادند و در حوزهی خود نتایج قابل توجهی هم داشتند.»
بنظر من این درست ترین نتیجه گیری است که دوستان در این میز گرد به آن رسیده اند اگر تک تک واژ ها را دراین نتیجه گیری مورد توجه و دقت نظز قرار دهیم در می یابیم که راه درست چیست . کلید واژه ها و عبارات کلیدی در این نتیجه گیری کدامند؟
١- نمونه ها و تجربه های ملموس
٢- بهره گیری از سابقه ی وجود و فعالیت این تشکل در محیط های خاص
٣- تکیه بر آگاهی نسبت به چیزی که قصد تشکیل آنرا داشتند
۴- با درنظر گرفتن همه شرایط و کاستی ها
البته اثر بخشی عبارات بالا منوط به شرطی است که دوستان نسبت به آن بی توجه هستند و آن کلید واؤه پیوند متقابل بین کارگران و فعالان سندیکایی است.در ادامه توضیح خواهم داد که این پیوند ها با در نظر گرفتن همه شرایط و کاستی ها و تاکید بر وجود شرایط تحمیلی بسیار امنیتی بر فعالیت اجتماعی چگونه ممکن و میسر است؟
متاسفانه پاره ای از کسانی که با انگیزه های شخصی یا احتمالا فرقه ای و حزبی خواهان ایجاد سازمانهای کارگری هستند شیپور را از سر گشاد آن می نوازند و با رفتن زیر بیرقی که سال هاست برافراشته نیست به نام سندیکا اعلام موجودیت کرده و بیرقی را بر می افرازند که در زیر آن هیچ نیرویی گرد نیامده و تنها یک یا چندنفر بیرقدار سندیکایی می شوند که اساسا نه عضوی دارد و نه جایگاهی و نه نشانی و فعالیتی در بین کارگران .در این سازمان جعلی که با فرد یا افراد اندکی شناخته می شود؛ آن فرد یا افراد از سمت های گوناگون برای طرح موضوعات عمدتا تبلیغی سود می جویند گاه به عنوان مسوول روابط عمومی گاه به عنوان کوشنده سندیکایی و یا عناوین مشابه سعی در واقعی نشان دادن سندیکایی دارند که متاسفانه جز دروغی دلاویز نیست! این نوع سازمانهای جعلی ضمن آنکه موجب فریب کارگران می گردد نشان از بی پیوندی و بی ارتباطی با کارگرانی است که شاید اگر با توجه به مواردی که دوستان «نشر ما» در نتیجه گیری بالا آورده اند ازسوی همین افراد پیگیری میشد؛ امروز شاهد چنین اصراری در اثبات وجود ناموجودی به نام سندیکای خاصی نبودیم و قدر مسلم با تشکلی هرچند جنینی تر اما واقعی روبرو بودیم.
پیوند هایی که میتواند به سازمانیابی کارگران در یک صنف یا رشته و یا حرفه ای در محیط های کار متمرکز و یا پراکنده بیانجامد قطعا پیشایپش و طبق نقشه راه شکل می گیرد. با نمونه ای فرضی می توانیم روندی از ایجاد سازمان کارگری را تصور کنیم:
فرض کنیم که به عنوان یک فعال کارگری امکان تماس با یک یا چند کارگر فلز گداز یا امکان حضور در بین آنان را داریم و این کارگر یا گارگران از حداقل حساسیت لازم برای پیگیری مسایل صنفی خود را دارند این رابطه ابتدا به ساکن میتواند از سوی ما نطفه های سندیکایی (یعنی سازمان کارگری که شکل یابی آن متکی به سه ویژگی دموکراتیک – توده ای و طبقاتی کارگران است) نامیده شود چرا که هنوز در ابتدای ارزیابی و شناخت از موقعیتی قرار داریم که این کارگر یا کارگران صنفی (که با آنان امکان پبوند وجود دارد ) در آنجا مشغول به کارند . این آغاز راهی است مفروض که باید نقشه آن در این هم¬پیوندی با هدایت و آموزش پیشرو طراحی شود . در ادامه شناخت و شناساندن نقش و اهمیت هریک از هم پیوند ها در دستیابی به مطالبات احتمالا موجود در محل کار راههای ارتباط بیشتر و موثر با کارگرانی که دارای روحیات مطالباتی هستند می توان به ایجاد محفل های دوستانه و نزدیک بین کارگران یاری رساند در صورت ایجاد چنین محافلی که باید هدف تداوم آن ها به شیوه های درست و مناسب با در نظر گرفتن همان شرایط و کاستی ها باشد می توان طی بر انگیختن آن ها به کسب مطالباتشان از راه طرح مطالبه ای معین و مورد توجه همه یا بیشتر کارکران را در محیط کار و یا ارتباط های کاری ارتباط و پیوند های درون محیطی را حول شعار مطالباتی مشخص جلب کرد . آنچه در این میان باید همواره رعایت گردد اینست که این مطالبه خواست کارگران باشد و توسط خود آنان به گونه ای که امکان تحقق آن میسر است دنبال شود و پیشرو در این میانه نقش مراقبتی از کنش جمعی را ایفا میکند تا ضمن دست یابی به خواسته های کارگران هزینه های دستیابی به آن خواسته ها برای کارگران در حد اقل ممکن باشد تا روحیه مطالباتی آنان بر اثر پرداخت آن هزینه آسیب نبیند. این محافل کوشنده کارگری در واقع همان هسته های سندیکایی هستند که طی فرایندی کاملا آگاهانه بدون برانگیحتن حساسیت های موجود تشکیل شده و در تکرار فرایند های مشابه تقویت شده و توسعه کمی و کیفی پیدا می کنند .حالا با تعدادی هسته سندیکایی در یک واحد فلز گدازی روبرو هستیم که حتی ممکن است با توجه به ملاحظات امنیتی و در راستای حفظ و امنیت شغلی افراد آن از برگزیینی نام هسته سندیکایی برای آن نیز خودداری شود. در ادامه مبارزات این هسته های سندیکایی و آنجا که روابط درونی هریک قوام و دوام قابل قبولی پیدا کرده باشد و بسته به فراهم آمدن فضایی برای طرح سندیکای کارگران فلز گداز می توان با جلب توافق یک یا چند نفر از اعضای این هسته ها هیات موسس سندیکای مورد توافق را شکل داد و درآن زمینه های تشکیل سندیکا و مقدمات برپایی آن از جمله اساسنامه نویسی و تدوین مقررات سندیکایی برای ارایه به مجمع عمومی و ثبت نام کارگران داوطلب عضویت در سندیکا را فراهم کرد . گرچه این کار در روی کاغذ بسیار آسان اما در عمل نیازمند پشتکار و تدبیر و آگاهی و در عین حال شکیبایی است . چنین شیوه های امکان تحقق را در خود می پروراند و می توان به نتایج معینی از به کارگیری این شیوه ها اطمینان داشت. بدون پیوند آگاهان کارگری با کارگران هیچ گاه هیچ سازمان کارگری تحت هیچ نامی شکل نخواهد گرفت. الگو های سازمانی کارگری را باوجود وحضور بلاشرط و آگاهانه خود کارگران میتوان متصور شد. اندیشه کارگران برای ادامه حضورشان در سازمانی که به خود آنان تعلق دارد میتواند و باید باگرایش به خردجمعی و حقوق جمعی پرورده و رشد یابد . جایگزینی افکار و آرمان های پیشرو در ذهن کارگران و تمنای تبعیت بی قید وشرط کارگران از آرمان های پیشرو (حتی اگر آن آرمان ها بی نهایت انسانی باشد) کاری است عبث است و بیهودگیش بسیار زودتر از آنکه تصور شود به پراکندگی یا بی اعتباری و در نهایت به نابودی سازمان کارگری خواهد انجامید . مثال روشن آن همانا تشکل های زرد خانه کارگری و یا گرایشات خودخواهانه ای است که سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران را از پویایی باز داشت.
چگونگی توانمندشدن سازمان کارگری رابطه مستقیم با مشارکت مداوم و مستمر و متعهدانه و آگاهانه هریک از اعضا با سایرین و برگزیدگان رهبری آن را دارد. سازمان کارگری محل دخالت دموکرایتک اعضا در تصیمیم سازی هایی است که قرار است منافع کوتاه یا درازمدت کارگران عضوآن سازمان را تامین کند. اینکه چرا پاره از سازمانهایی که به نام کارگران ساخته و پرداخته می شوند قادر به انجام وظایف شان در قبال کارگران نبوده و نیستند دقیقا به دلیل عدم دخالت دموکراتیک گارگران عضو آن هاست. بسیاری از سازمانهای کارگری موجود بنا به همین دلیل حتی قادر نیستند کارگران را درموضوعاتی که به آنها مربوط است بسیج کرده و به اعتراض ترغیب کنند . نمونه پیش رو و اکنونی آن را می توان در اعتراض به طرح ادغام سازمان تامین اجتماعی در وزارت بهداشت دید و یا در تعیین حداقل دستمزد ها در اسفند ماه هر سال شاهد بود! این بسیار دردناک است که سازمانهای کارگری که اساسا به منظور دفاع از حقوق کارگران عضو تشکیل می شوند حتی قادر نیستند حساسیت کارگران را نسبت به موضوع برانگیزند. این بی توجهی به نقش و مشارکت اعضا در تصمصم سازی های سازمانی در تشکل ها موجب سست شدن پیوند متقابل رهبری برگزیده سازمان کارگری و اعضای آن و در نهایت به قطع ارتباط و در واقع نوعی از دست رفتن مشروعیت آن سازمان خواهد شد.
اگر باور کنیم که سازمانهای کارگری با هر نامی که کارگران خود بر آن مینهند باید سازمانی برخاسته از رأی آنان و دارای خصلتی کاملاً دموکراتیک و طبقاتی و در بعد کلان پیگیر منافع توده کارگران است، تازه در خانه اول نشستهایم!
لینک مطلب:
اینجا کلیک کنید.