مدتهاست این بحث که کارگران ایران را چگونه و با چه معیاری بایستی تعریف کرد و طبقهی کارگر ایران دارای چه مشخصاتی است، در بین نیروهای چپ و فعالین کارگری در گرفته است. اگرچه قدمت این بحث تا آنجا که من اطلاع دارم به بحثهای درون زندان زندانیان سیاسی چپ در رژیم گذشته باز میگردد اما هنوز اختلاف نظر های جدی همچنان بقوت خود باقی است.
بنظر میرسد یکی از دلایل به اتفاق نظر نرسیدن این نظرات، ریشه درنگاهی دارد که روشن نمیسازد که چرا نیروهای چپ ناگزیرند به تعریفی جامع از طبقهی کارگر برسند و اصولا به چه قصد و منظوری بایستی به کارگران بپردازند. سعی میکنم نظرم را بیشتر توضیح دهم.
مثلا وقتی آقایان بهداد و نعمانی در کتاب با ارزش خود (طبقه و کار در ایران) به طبقهی کارگر ایران میپردازند هدفشان مشخص شدن جامعهی آماری کارگری ایران دربعد از انقلاب اسلامی است. آماری که از دقت بالا و منطق قابل قبولی نیز برخوردار است. آماری که به شاغلین، سطح سواد، جایگاه زنان کارگر و رشد کمی طبقهی کارگر یا عدم رشد آن در مقاطع مختلف پرداخته و نهایتا کوچکتر شدن طبقهی کارگر را نسبت به زمان قبل از انقلاب اسلامی نتیجهگیری میکند و الی آخر. آنها به هیچوجه به مهمترین مسئلهی کارگران که همانا متشکل شدنشان است نمیپردازند زیرا اصولا هدف ایشان از تالیف این کتاب چیز دیگری است و متناسب با آن هدف به تعریف مشخصی از طبقهی کارگر ایران میرسند که این تعریف در آخر کار به درد متشکل شدن کارگران نمیخورد اما به درد آمار چرا!
یا مثلا وقتی آقای شاهرخ زمانی صحبت از جامعهی پنجاه میلیونی خانوارهای کارگری ایران میکند یعنی دو سوم مردم ایران در مقابل یک سومی که آقایان بهداد و نعمانی در کتاب خود آوردهاند، به این کاری ندارد که چقدر از نظر عینی آمارش به واقعیت نزدیک است. او هم فقط میخواهد به مطلوب خود که همانا قدرت کمی طبقهی کارگراست برسد. و به این سئوال مهم پاسخی نمیدهد که چرا بین رشد کمی پنجاه میلیونی وعدم رشد کیفی طبقهی کارگر هیچ تناسبی نیست. در واقع ایشان نمیداند که بخش بزرگی از این آمار پنجاه میلیونی بدون منشاءشان مربوط به طبقهی متوسط کشور میباشد.
و باز وقتی آقای حکیمی در تعریف خود هر کسی که نیروی کارش را میفروشد (چه یدی و چه غیر یدی) کارگر میداند و میگوید طبقهی کارگر هم معلم، پرستار، کارشناس، مهندس، مترجم و پزشک دارد، تنها میخواهد ذهناش را از پیچیدگیهای تعاریف جدید طبقه در جهت متشکل کردن کارگران برهاند. در واقع او هم میخواهد به مانند بسیاری به سرعت به مرحلهی بعدی مباحث که از جذابیت بیشتری برایشان برخوردار است برسد. یعنی بحث تشکلهای شورایی و انقلاب سوسیالیستی.
در اصل اگر قبل از دادن هر تعریفی نگوییم که به چه قصدی به دنبال مشخص کردن حدود طبقهی کارگر ایران هستیم نتیجه جز این تعاریف کلی، گنگ و غیر عینی نخواهد بود. یعنی اگر پس از تعریفی از کارگران نتوان این کارگران را حول همین تعریف و بر اساس حس همسرنوشتیای که قاعدتا میبایستی مابینشان موج بزند، گرد آورد یعنی یک جای تعریفمان میلنگد. قصد ما از هر تعریفی بایستی بر مادی شدن متشکل شدن کارگران توجه داشته باشد وگرنه تنها به درد آمار کمیای میخورد که البته مفید است اما نه برای تغییر بلکه برای تفسیر. وقتی میشنویم معلم هم کارگر است، مهندس و پزشک هم کارگر هستند بیاختیار یاد جملاتی در فردای انقلاب میافتیم که تلاش میشد بگویند "همه کارگرند" و در واقع خلط میکردند مرزهای طبقاتی را و سعی میکردند به کارگران بباورانند که چیزی به نام طبقات و رفتار طبقاتی وجود ندارد.
نکتهی دیگر اینکه در متشکل شدن کارگران مقولهی همسرنوشتی موضوع مهمی است. اگر کارگری این حس همسرنوشتی را در جریان کار و زندگی خود نسبت به دیگری نداشته باشد به هیچوجه با او متشکل نمیشود. شاید با او در مقطعی متحد شود و در مقطعی از او دوری کند ولی قطعا با او متشکل نمیشود. این حس با اصرار یا با تعریف هیچ فعال چپی به وجود نمیآید. بلکه هر کارگری در جریان کار و زندگیاش به این احساس میرسد که مثلا با این پرسکار بغلدستی یا آن برشکار سالن تولید روبرو و یا آن جوشکار کارخانهی آن سمت شهر و یا آن رنگکار هممحلی میشود نزدیک شد زیرا نسبت به آنان احساس همسرنوشتی دارد. تنها پس از این درک طبیعی و عینی از کار و زندگی است که تازه فعال چپ پیدا میشود و این نزدیک شدن را با کمک خود کارگران سازماندهی کرده و به تشکل تبدیل مینماید. حال هر چقدر بگوییم این مهندس یا این سرپرست یا آن پزشک و آن معلم همه کارگرند چون نیروی کارشان را میفروشند در واقع خواستهایم فقط گریبان خود را از فکر کردن خلاص کنیم وگرنه کارگر فوق نه در کار و نه در زندگی با این افراد هیچ حس همسرنوشتیای ندارد. چه از نظر جایگاه اجتماعی، چه از نظر درآمدی و رفاه اقتصادی و چه از نظر مسائل فرهنگی و حتی از نظر مواضع سیاسی. شاید در مقاطعی منافع طبقاتی برخی از این افراد بر روی هم بیافتد و رفتار سیاسی مشابهی را باعث گردد اما این رفتار در لفظ سیاسی نامش فعالیت جبههای و در بهترین حالت اتحادی دموکراتیک است و نه هم طبقه بودن.
آخر این چه تلاشی است که به عوض تفکیک طبقاتی بر لوث شدن طبقات تکیه میکند. در فردای انقلاب اسلامی هم اکثریت قریب به اتفاق جریان های سیاسی و از جمله حاکمیت با علم کردن شوراها ی کارگری سعی بر مخدوش کردن رفتار طبقاتی کارگران داشتند زیرا از این مسیر آسانتر میتوانستند بر تشکل شوراها مدیریت نمایند. در صورتی که در آن سالها میبایست بر تشکل صرف کارگری، تشکل صرف کارمندی و تشکل صرف مدیران تاکید میشد و بر هر گونه همکاری مابین این تشکلات به معنای همکاری دموکراتیک اصرار میگردید. و حالا و آن هم پس از چند دهه، هنوز آقای حکیمی و دیگران مجددا با این تعریف سادهلوحانه (هرکس نیروی کارش را بفروشد کارگر است) همچنان همان مسیر را طی میکنند وجالب است سپس در شعاری که بیشتر وجه نمایشی دارد تا کاربردی از"جرات روی پای خود ایستادن به خود بدهیم" سخن میگویند و غافل اند از اینکه با چنین تعریفی کارگران ناگزیرند روی پای دیگران بایستند. اگر ایشان ارتباط کارگری ندارند و نمیدانند که نظر یک کارگر صنعتی ( مثلا ماشینسازیها ) نسبت به پزشکی که فرزندش را جهت درمان نزد او میبرد چیست بهتر است از یک پزشک و یا یک وکیل و یا یک مهندس بپرسند که آیا حاضر است با این کارگر صنعتی متشکل شود و برای توضیع عادلانه ی ثروت مبارزه کند؟ ( لغو کار مزدی پیشکش). از طرف دیگر آن سوی این نگاه همان درک کودکانهای است که بگوید "هر کس نیروی کاری را بخرد سرمایهدار است" و سپس با این تعریف بینیم که در ایران ده میلیون نفر سرمایهدار خواهیم داشت که آنها هم با یکدیگر حس همسرنوشتیای نداشته و حاضر نیستند تا سر کوچه با هم همگام شوند.
متاسفانه این شناخت محدود آقای حکیمی از کارگران امروز جامعهی ما درآنجایی که میگوید"یعنی مش رجب، یعنی نفهم و بیسواد و حداکثر کمسواد، یعنی کسی که نیازمند ثروتمندان است وبدون کمک آنان شلوارش را هم نمیتواند بالا بکشد و......مغز گنجشک است" هم باز تاب دارد. در واقع این درک مربوط به پنجاه سال پیش است و شاید به جرات بتوان گفت بغیر از پایینترین لایههای طبقهی کارگر که در تولید بسیار پراکنده کار میکنند و از سطح سواد وآگاهی اجتماعی نازل در رنجاند دیگر کارگری وجود ندارد که خود را اینچنین ذلیل بشمارد، تنها کافی است در کار و زندگی روزمره با آنها همراه شوید تا این توهمات به آنی پاک شود. حال این تفریط، افراطی را با خود همراه دارد که آن هم در نوع خود جالب است. کارگری که خود را حقیر میشمرد به یکباره از چنان سطحی از آگاهی برخوردار میشود که در جملهی "باید گفت سالهاست که کارگران ایران بازداشت و زندان و سرکوب را به جان خریدهاند و گوششان هم از اینگونه تهدیدها و خط و نشان کشیدنها پر است" چهرهای مبارز به خود میگیرد. که اصلا چنین نیست و هنوز (و تا مدتهای طولانی) مسئلهی ترس از اخراج وسرکوب وزندان یکی از عوامل مهم متشکل عمل نکردن کارگران محسوب میشود و با شعار وخوشخیالی هم از بین نمیرود.
این عدم شناخت بدیهی است ما را به ارائهی رهنمودهای غیر واقعی هم دچار خواهد کرد. از یکسو شعار میدهیم که روی پای خود بایستید و از سوی دیگر کمکی در این زمینه نمیکنیم هیچ، توهمات خود را به آنان منتقل کرده و چهرهای غیرواقعی از کارگران ارائه میدهیم. از طرفی طبقات را مخدوش میکنیم واز طرف دیگر خواهان رفتار طبقاتی کارگران هستیم. پس باز بدیهیتر جلوه میکند که تشکل متناسب با این درهمآمیختگی طبقاتی تشکل درهم آمیختهای از نظر طبقاتی مانند شورا باشد که همه را به گونهای در خود جای دهد و ما هم جایی درآن برای خود دست و پا کنیم (درست مثل جریانهای سیاسی چپ بعد از انقلاب).
در واقع ما همچنان دچار کمبود تولید فکر هستیم. سادهانگاری و تنبلی ذهنی ما را از کشف پیچیدگیهای تئوری انقلابی متشکل کردن کارگران دور میسازد و هنوز فکر میکنیم با تعاریف قدیمی میتوان بر معضلات پیش روی کارگران در جهت تغییر فایق آمد. در صورتی که اینجا ما محتاج تعاریف جدیدی از پرولتاریا، فرهنگ پرولتری، جنبش خودبخودی، سندیکا، حزب، نیروهای مولده، کارگران صنعتی، هستههای کارگران مبارز و تشکلهای کارگری هستیم . برای درکی واقعبینانه از مناسبات تولید و شناختی عمیق از نیروهای مولده و ارائهی راهکارهای عملی برای متشکل کردن کارگران که اصلیترین فعالیتهای هر کارگر مبارز، فعال کارگری، چپ اندیشمند و (یا هر نام دیگری) است، بایستی با تولید فکری جدید از کار و زندگی کارگران صنعتی بسیار آموخت و سخت کار کرد.
بهروز علی یاری - تیر ٩۴
افق روشن: با پوزش از جا افتادن زیر نویس مقاله، با بروز شدن آن تصحیح می شود.
۱- در کتاب "کارگران، طبقات شناور، فرهنگ کاسبکاری" و مقالهی "پرشهای بلند در رویا یا قدمهای کوتاه در واقعیت" و کتاب در دست انتشار "کارگران، سندیکا، خلاء قدرت" در حد بضاعت به این تعاریف پرداخته شده است.