مارکس در ایدئولوژی آلمانی می گوید: «برای ما کمونیسم وضعی نیست که می بایست برقرار گردد آرمانی نیست که واقعیت می باید از آن پیروی کند . ما آن جنبش واقعی را کمونیسم می خوانیم که وضع کنونی را رفع می کند شرایط این جنبش از پیشنهادهای موجود بدست می آید » اگر این تعریف در عمل پذیرفته شود. کمونیسم یا سوسیالیسم نظریات یا ایدئولوژی حاضر و آماده و غیر تاریخی نیست که یکبار برای همیشه مدون شده باشد، بلکه در جنبش اجتماعی واقعی موجود می بایست خلق وساخته شده و ارتقای نظری - عملی کسب کند. اینکه فردی خارج از جنبش واقعی موجود مدعی شود کمونیست یا سوسیالیست است. بیانیه و خطابیه صادر کند مقاله نوشته و سخنرانی کند و یا مدعی شود در حال مبارزه نظری و ایدئولوژیک برای پالایش جنبشی است که بعدها قرار است ایجاد شود، تا در آینده، انحرافات را از دامن جنبش کمونیستی بزداید و یا با خود زمزمه و اشعار کمونیستی بسراید. یا مدعی کسب جامع نظریات کمونیستی شود، نظراتش هر چه باشد با تعریف کمونیسم و سوسیالیسم سازگار نیست. زیرا نظریات کمونیستی تدوین «نظری- عملی» یعنی نتایج تئوریک جنبش واقعی و موجود طبقۀ کارگر است، جنبش اجتماعی واقعی و مادی که شرایط موجود را نفی می کند و شرایط جنبش هم حاصل پیشنهادهای موجود است و نه پیش داوری ها و نظریات طبقه بندی شده تحت عنوان ایدئولوژی کمونیستی همانند عقاید مذهبی وسلسه مراتب کشیشان و روحانیون با درجات از بالا به پایین . بهمین قیاس «حزب کمونیستی» نیز از درون جنبش واقعی شکل می گیرد . اگر پراکسیس یک جریان یا فرد به سازماندهی آگاهانه و بالفعل کارگری و پیشروی مبارزات کارگران و مردم تحت ستم سرمایه داری و تغییر توازن مبارزه طبقاتی اجتماعی منتهی شد، می توان به ساخت نظری و تاریخی سوسیالیسم و کمونیسم دورانی نزدیک شد. صحت این تعاریف همانند آفتاب روشن است. مدعیان عقاید کمونیستی- جدا از جنبش واقعی موجود- پیدا می شوند، که سجده بر اربابان قدرت و دشمنان طبقه کارگر می گذارند. و یا هزار و یک تفسیر کمونیستی و سوسیالیستی اختراع می شود. رفع (از بین بردن، محو و لغو کردن و ترفیع ) وضع موجود اجتماعی بعنوان یک کلیت ارگانیک در هم تافتۀ « اقتصادی- سیاسی و فرهنگی ( ایدئولوژیک) و کل روبنای حاکم» است.
بخش هایی مدعی جنبش مطالباتی طبقۀ کارگر هستند، یعنی با کلیت جامعۀ موجود در ابعاد اقتصادی - سیاسی و ایدئولوژیک کاری ندارند و حتی اینکه کلیت نظام اقتصادی موجود که انحصار مالکیت ابزار مولد و نیروی کار تحت اختیار سرمایه دارن خصوصی یا دولتی بوده و کالاها بر اساس ارزش و کسب ارزش اضافی وانباشت سرمایه تولید می شوند برایشان بی اهمیت است. هدفشان بهبود وضع معیشتی و شکم طبقه کارگر است، هر چند امر ناپسندی نیست اما به جنبش سوسیالیستی مارکسی بی ارتباط است. بخش هایی با پذیرش ساز وکار نظام سرمایه و عضویت کشور در حلقۀ نظام سرمایه داری جهانی و پذیرش حوزۀ سیاسی و ایدئولوژیک - فرهنگی حاکم، مبارزۀ خلق و امپریالیسم را در اولویت قرار می دهند. از نظر آنها یک جنبش مذهبی یا ناسیونالیستی و حتی شونیستی ضد امپریالیستی محور مبارزه را تشکیل می دهد. بخشی مدعی ایجاد حزب کمونیستی جدای از طبقۀ کارگر هستند و اظهار می کنند، پس از کسب قدرت سیاسی توسط حزب خود، از طبقۀ کارگر دعوت می کنند که به آنها بپیوندند. اگر تشکل و یا حزب و فردی مدعی سوسیالیست بودن باشد، تنها به این اعتبار می تواند مدعی شود که حلقه ای از جنبش موجود اجتماعی طبقۀ کارگر بوده و با فعالیت خود باعث توانمندی این جنبش و پیشبرد مبارزه در برابر کلیت طبقۀ سرمایه دار درتمامی ابعاد آن گردد. پیوند ارگانیک، همبسته با جنبش واقعی و موجود، شاخص و ارزیابی ماهیت فرد یا تشکیلات در مبارزه برای الغای وضع موجود و یا خدمت در تداوم وضع موجود است. ضعف، پراکندگی، تشتت، خوانش های متضاد از سوسیالیسم و کمونیسم و بی عملی و بی اثری در وضعیت کنونی و درگیری های جناحی را می توان ناشی از حلقۀ مفقودۀ جدایی از جنبش واقعی طبقۀ کارگر و توده ها در مبارزه با نظام سرمایه داری - بعنوان یک کُل- دانست. که بدون آن امر سوسیالیسم و کمونیسم بی مفهوم و آئین واره مذهبی است. سوسیالیسم تاریخی - نه غیر تاریخی، که بصورت یک آئین منجمد درآمده - می بایست از قانونمندی و تئوریزه کردن جنبش واقعی کنونی شکل بگیرد و این بمعنی «تحلیل مشخص و انضمامی از شرایط مشخص» است.
همانطور که مارکس گفت: «کمونیسم آرمان نیست». یک وضع یا رابطۀ اجتماعی است، همانطور که سرمایه و بورکراسی، استبداد و بی حقوقی انسان یک رابطۀ اجتماعی هستند. بدین مفهوم که آرمان بشریت در ارتباط آزادانه فارغ از کلیه واسطه های سرمایه، ثروت، رابطۀ قهر، حاکم و محکوم، روابط استثمارگرانه، بوروکراسی، قومیت، جنیسیت و .... غیرو است. آرمان این است که کلیۀ انسان ها بی واسطه در مشارکت اجتماعی و با حقوق کاملا برابر تصمیم گیری و زیست کنند. مشارکت کامل اجتماعی و وحدت انسان ها آرمان است. سوسیالیسم آرمان و هدف نیست، ایجاد رابطۀ اجتماعی است. یعنی کمونیسم نمی تواند واسطۀ بین انسان ها شود. آنطور که جانشین لنین اظهار می کرد که کمونیست ها از سرشت دیگری هستند.؟؟!!!. و بنای دیکتاتوری و سرکوب را تئوریزه کرد.
اگر در توصیف عزیز از دست رفته ای بگوییم که تا آخرین لحظه به آرمان های سوسیالیستی و کمونیستی وفادار بود، موضوعی غیر پراکسیستی را مطرح کرده ایم. در ویژگی هایش باید بتوان گفت که تا آخرین لحظه به آرمان های مشترک اجتماعی انسان وفادار و به عنوان یک عضو جنبش اجتماعی- کارگری بر علیه سرمایه و دیکتاتوری مبارزه کرد. وحتی برای اثبات عملی ویژگی هایش جنبش اجتماعی و جایگاه وی را در جنبش سازمان یافته علیه نظام سرمایه مطرح نماییم. حضور عملی در یک جنبش اجتماعی قابل اثبات است اما اندازه گیری میزان غلظت آرمان یک امر وهمی وفاقد ارزش است. وفاداری به آرمان کمونیسم همانند یک عقیدۀ مذهبی و غیر اجتماعی می تواند متبلور شود. موضوع مارکس فعلیت و تغییر است، نه تفسیر و نه اثبات، شاخص برای طرح ویژگی های برجسته یک مبارز، نه عقیده مند بودن بلکه مشارکت عملی در جنبش اجتماعی طبقۀ کارگر بقول مارکس برای رفع کلیت وضع موجود است. درک سوسیالیسم از درون متون تا کنونی امری ناممکن است. نظر به تاریخی و نسبی بودن متون و دانش هرمنوتیک می دانیم که یک متن بتعداد خوانندگان قابل تفسیر است، و انسان ها عمدتا با دانش، پیشفرض ها و جایگاه اجتماعی کنونی خود از یک متن برداشت می کنند( این موضوع با آموزش های مارکس نیز منطبق است که انسانها بر اساس هستی اجتماعی خود با پدیده ها مواجه می شوند) . و لذا درک محتوای و نقطۀ آغاز انسان، عمل متحول گرایانۀ اجتماعی در جنبش اجتماعی قرار داشته و کاربرد متون، دانش ها و تجربیات در حوزۀ جنبش اجتماعی برای تغییر وضع موجود ممکن است. در اینجا می توان گفت مدعیان سوسیالیست و کمونیست آموزش های علمی و دگرگون ساز مارکس را به ایدئولوژی سترون و جامد تبدیل کرده اند و این خود علاوه بر ایجاد سلسه مراتب مرید و مرشد، مرکز و پیرامون و انحصار حقیقت در بین بالاتری ها، بدون برنامۀ مدون، سرآغاز دعواهای گروهی و جناحی بی پایان و بی ثمر است. لذا شور توده ها و طبقۀ کارگر را برای رهائی بر نیانگیخته و بهمین لحاظ دیگر فاقد کارایی است، مگر آنکه دوباره این آموزش ها به جایگاه و در منشأ اصلی خود بعنوان دستاوردهای تاریخی بشر و تئوری راهنمای عمل در پیشرد جنبش اجتماعی طبقۀ کارگر قرار گیرد و بوسیله جنبش اجتماعی موجود و پراکسیس، غنا یافته و نوسازی شود. سوسیالیسم و برنامه هم حاصل پیشروی آگاهانه و روشمند جنبش واقعی و موجود طبقۀ کارگر است.
دستاورد های پیشروی جنبش واقعی طبقه کارگردر دوران مشخص تنها از نتایج پراکسیس و «عین ذهنی شده» یا عین درونی شده که به آگاهی که سوژه عین را از خود کرده است در آمده، در جنبش واقعی وموجود ممکن می شود. و همه از این کمونیسم و سوسیالیسم یک مفهوم واحد را می فهمند و اختلاف در برداشت ها و درک ها در پراکسیس مرتفع می گردند.
سعید امیری