نقدی برمقاله "یک بررسی کوتاه" از آقای حسن مرتضوی
آقای حسن مرتضوی مترجم بزرگ و عالیقدر که کمتر کسی همانند ایشان، چنین پر تلاش و دستاورد بوده و حجم عظیمی از متون اجتماعی و اقتصادی را بفارسی ترجمه و خدمت ماندگار و پایداری نموده است. ایشان یک مقاله کوتاهی تحت عنوان "یک بررسی کوتاه" در مورد وقایع آبان تا دی ماه نوشته است که در دو بعد به بحث و بررسی مقاله می پردازم. یکی بصورت شکلی که بصورت خلاصه به اصطلاحات غیر علمی ایشان پرداخته و دوم بصورت محتوایی مبانی نظری ایشان را به پرسش می گیرم.
تحلیل شکلی: ایشان ابتدا مرقوم نموده اند که ما نیاز به "عقل سرد" داریم. هر چه فکر کردم به ذهنم نرسید که این واژه را در کدام ترمینولوژی بخصوص شناخت شناسی و روش شناخت می توان یافت. بنظر می رسد که منظور ایشان پدیدار شناسی و یا روش شناخت واقعیت هاست. اما چرا از چنین کلمه نامأنوسی استفاده کرده شاید توضیح ایشان آنرا روشن کند. البته اگر تنها این یک کلمه نامأنوس بود نیاز به ذکر آن نبود اما نوشتۀ ایشان مملو است از کلمات غیر حرفه ای و نامأنوس از جمله" سرعت حوادث"، " گرایش به نزدیک بینی "، "چشماندازهای گستردهتر"،. "حرکت لحظه به لحظه"، "استراتژیک تر" و غیرو است که تماماً مفاهیمی شخصی، سلیقه ای و تعریف نشده از نظرعلمی هستند. چشم انداز بمعنی عصارۀ اهداف کلی در دور ترین نقاط دسترسی و بعنوان ستارۀ راهنماست. حال آنرا در قالب تفصیلی "چشم اندازهای گسترده تر " در می آورد خالی کردن مفهم چشم انداز از معنای واقعی اش است. طرح عبارت "استراتژیک تر" و قید صفت تفصیلی آن بی مفهوم است. استراتژی بمفهوم " تدوین مسیرهای دستیابی به اهداف" است. حال صفت تفصیلی ایشان، مفهومی را ایفاد نکرده و بی معناست. این کلمات تعریف شده و خود بسنده هستند. بعنوان مثال یا استراتژی داریم یا نداریم (صفر و یک - اگر استراتژی صحیح نباشد، در واقع فاقد آن هستیم) اینکه سلسه مراتب کمی یا کیفی قائل شویم بی مفهوم می شود. دیگر عبارات ایشان نفیِ " گرایش به نزدیک بینی" و نفی " حرکت لحظه به لحظه" است. زیرا نزدیک و عینی گرایی در بررسی تحلیلی و همچنین فعالیت های لحظه به لحظه نیز از الزامات هر حرکت با استراتژی و برنامه دار بوده و در جایی می تواند بعنوان یک اقدام ضروری محسوب شود شرح کامل کلمات بکار رفته خارج از ظرفیت این مقاله است و ممکنست خسته کننده باشد.
تحلیل محتوایی مقال: تحلیل های آقای مرتضوی جای ابهام و پرسش دارد. در ابتدا ایشان می نویسد : " شکاف بین رژیم با مردم تا حدی با تظاهرات مفصل خاکسپاری ترمیم شد" علاوه بر اینکه ایشان با ایماء و اشاره صحبت می کند و از اینکه خاکسپاری چه کسی بوده حرفی بیمان نمی آورد، ایشان کلیت مردم معترض در خیزش آبانماه و ماقبل را را همان کسانی فرض کرده که در خاکسپاری آقای قاسم سلیمانی شرکت کرده اند و به این صورت حضور در خاکسپاری نامبرده را باعث ترمیم شدن فاصله بین مردم و حاکمیت می داند. ایشان از کجا متوجه شده که آنهایی که در خاکسپاری شرکت کردند در تظاهرات آبانماه شرکت داشته اند؟. مگر اینکه حدس اشان را همان شرح حال خودشان بدانیم که - بقول خودشان- نزدیک صحنه عمل بوده و دچار احساسات شده است. ایشان این دو مردم را یکی گرفته است؛ که اساساً یکی نیستند. ممکن است یک همپوشانی بسیار جزئی بین این دو بخش مردم وجود داشته باشد اما دو بخش را که در اساس متفاوت هستند، ایشان یکی فرض می کند. کسانی که با کلیت نظام در آبانماده درگیر شده اند، نمی توان عاقلانه دانست که در حالیکه در جدال مرگ و زندگی بودند با بخشی از این نظام و نفر دوم آن سمپاتی گسترده و درونی داشته باشند. فضای مجازی نشان می داد که بسیاری نسبت به خاکسپاری متأثر نشده اند. همانطور که در دی ماه بخشی از شعارها و مطالبات آبانماه نسبت به سران حکومتی مجددا بهمان شکل تکرار شد. بهر حال تحلیل و استدلال آقای مرتضوی در تحلیل این "شکاف و ترمیم" صحیح و واقع گرایانه نیست.
آقای مرتضوی در ادامه مقاله می گوید که با سر نگونی هواپیما مجددا فاصله مردم با حاکمیت گسترده شد. بنظر می رسد ایشان دوری و نزدیک خود نسبت به حاکمیت را شاخص دوری و نزدیکی کل مردم گرفته است. مردمی که نسبت به شرایط اقتصادی - اجتماعی خود به دولت بی اعتمادند و در عرصه مبارزه به رویارویی تام عیار مبادرت کرده اند، هیچگاه به سبکی که آقای مرتضوی می گوید همانند پاندول تغییر موضع نمی دهند.ممکنست جنبش تا وقتی که اهداف و مطالبات بنیادی آن بدست نیامده و بشدت سرکوب شده، مدتی به محاق رفته و ظاهرشان به اشتباه نشان از رضایت و یا کاهش فاصله ارزیابی شود اما در واقع چنین نیست. چون علل و عوامل تضادها و فاصله ها و حاکمیت سر نیزه همچنان باقی و حتی تشدید شده است.
در مقاله آقای مرتضوی رویدادها و تحولات اجتماعی داخلی و خارجی بعنوان "سرعت حوادث" مطرح شده است. می دانیم حادثه یعنی پدیده هایی که دفعتی است و علل و عوامل آنرا نمی دانیم، یا روی عوامل آن کنترلی نداریم، در حالیکه علل و عوامل رویدادهای اعتراضی که امروزه بسرعت بوقوع می پیوندد برای عموم مردم عیان و روشن است. عملکرد های تنش زا، در داخل و خارج درتمام حوزۀ های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در یک ارتباط تنگاتنگ و درونی و بهم پیوسته بوده و زنجیره ای از "وقایع" و "نتایج" را تشکیل می دهند. تناقضات وقتی به درجۀ معینی از عمق و تراکم رسید، مقاومت ها و عکس العمل ها در عرصۀ اجتماعی بسرعت و بطور متوالی و یا همزمان بوقوع می پیوندند. جامعه بجهت انباشت تناقضات و اقدامات ناهنجار و ضد مردمی در حوزۀ اقتصادی، سیاسی، حقوقی و فرهنگی اشباع شده و با رخداد هرعمل و اشتباه کوچک مردم اقدام به عکس العمل دفعتی و ضربتی می کنند. جنگ جهانی اول در حالی که تناقضات منافع کشورهای متخاصم بر سر تقسیم سرزمینی و ثروت به حداکثر خود رسیده بود به بهانه ترور فرانتس فردینالد ولیعهد اتریش- مجارستان شروع شد. جنبش سراسری شیلی امروزه با بهانه افزایش بلیط مترو شروع شد و تمامی ابعاد اقتصادی - اجتماعی را در بر گرفت. از طرف دیگر هر حکومتی بنا به فریبی که قدرت سرنیزه ، به وی می دهد، وضعیت موجود را فیکس و ثابت دانسته و فرض می کند که مردم نیز این وضعیت ثابت را برای ابد پذیرفته اند. لذا با اشتباه محاسبه روبرو می شود. هر اقدام تهاجمی کوچک و بزرگ از طرف حاکمیت بر گسل ها و فشارهای متراکم قبل اضافه و بجهت فقدان ظرفیت تحمل، سر ریز شده و به عکس العمل های اعتراضی ضربتی از طرف مردم تبدیل می شود. انباشت فشار فزایندۀ اقتصادی و بی حقوقی اجتماعی در ایران، منتظر جرقۀ افزایش قیمت بنزین بود تا مرزها را در نوردد، و حاکمیت را با چالش سقوط مواجه کند. سرکوب هر چند خشن و گسترده باشد، هیچگاه راه حل نبوده و مرهم و التیمامی بر نارضایتی ها نیست، بلکه تنها مطالبات و اعتراضات را از یک دورۀ به دورۀ بعدی شیفت می کند. مسلما ذهن و دل زخمی خانواده های قربانیان نیز با شدت بیشتری در دورۀ بعد سر باز خواهد کرد. هنوز اثرات خیزش اعتراضی آبانماه به اتمام نرسیده و حکومت از فرو خواباندن آن از رجز خوانی نیفتاده بود که اعتراضات صنفی پس از آن بوقوع پیوست. شعارها در اعتراضات گستردۀ دی ماه نشانگر پیوند آن با اعتراضات آبانماه بود. اعتراضات ناشی از درد و رنج و آلام انسانی سرکوب خونین آبان، فشارهای اقتصادی و تورم های ۴٠ و ۵٠ در صدی و بخشی ناشی از ضعف مدیریت در به هدر دادن سرمایه ها و نیروی انسانی که در افزایش حوادث کار و حوادث جاده ها و مرگ های زودرس ناشی از استرس ها، تخریب گستردۀ محیط زیست، سیل و زلزله و بیکاری و غیرو همگی روند رو به رشد اعتراضات را در خود حمل می کنند. پس این رویدادها اتفاقی نبوده و ناشی از تحولات درونی جامعه است. حتی می توان روند آنرا از قبل پیش بینی کرد، لذا نمی توان به آن حادثه گفت.
آقای مرتضوی در بند ٢ می نویسد: " شرکت آهسته و تدریجی بخشهای از طبقهی میانی که عموما با اصلاحطلبی گره خوردهاند هم میتواند مثبت تلقی شود هم منفی. اگر شرکت این بخشهای فعال طبقه میانی با مصادره شعارهای جنبش آبان همراه شود میتوان انتظار حرکت به سمتوسویی میانهروانهتر را داشت. اما اگر این حرکت خود را نه جانشین بلکه همبسته با جنبش آبان ماه ببیند قدرت آبان تقویت میشود. ما در تظاهرات دیروز پلیتکنیک و شریف هر دو گرایش را شاهد بودیم. با قاطعیت نمیشود گفت کدام دست بالا را دارد."
این مفاهیم بسیار کشدار و بی مفهوم و بدون دلایل عینی و ذهنی لازم است. ایشان غیر مشخص و نامتعین سخن گفته و تعیین تکلیف نسبت به روند رویدادها نمی کند. احتمالا این ناشی از عدم تصمیم گیری و قطعی شدن گرایش خودشان است که بعنوان گرایش مردم روایت می شود. در اینجا ابتدا باید تعریف کرد که مفهوم " طبقه متوسط" چیست؟. چون خود کلمه طبقه یک مفهوم انتزاعی است و می بایست لایه های آن تشریح و حد و حدود و آگاهی های طبقاتی و تاریخی آن مشخص شود. منظور از آن، طبقه اقتصادی یا فرهنگی و اجتماعی است؟. مثلا کارمندی که ٦ میلیون حقوق می گیرد در حالیکه خط فقر ٨ میلیون است جزو کدام طبقه قرار می گیرد و در چه مقاطعی جهت گیری طبقاتی خود را تغیر و به عرصۀ مبارزه وارد می شود. بخش های زیادی از طبقه کارگر به احمدی نژاد و اصول گرایان رأی دادند بخش هایی به اصلاح طلبان و بخش هایی خارج از هر دو جناح بودند این نوع تحلیل با حرکت های عمیق طبقاتی مفهوم نشده و مغایرت دارد. بخش هایی از طبقه متوسط اساسا نه با اصلاح طلبان و نه اصول گرایان هستند. مصادره شعارها و مطالبات یعنی چه؟ یک حزب یا دولت ممکنست برخی شعارها و مطالبات را برای دوران معینی مصادره کند اما آیا خود طبقات هم می توانند چنین کنند؟ . طبقات در کلیّت خود منافع خود را محقق می کنند. مفهوم جانشینی طبقه متوسط بجای جنبش اعتراضی آبانماه که مطرح کرده اند نیز بلاتکلیف بوده و خواننده را در یک فضای پر ابهام قرار می دهد. طرح مطالبات آبانماه در دی ماه قطعا امر مثبت و رو به جلویی بوده و تداوم جنبش را نشان می دهد. گداشتن شرط و اما و اگر باز هم امری است که از اذهان نزدیک بین - بقول آقای مرتضوی -انجام می شود.
در بند ٣ آقای مرتضوی می گوید اصلاح طلبان تلاش می کنند خود را از اعتراضات مردم دور نکرده و تغییر مواضع دهند. این مسئله درست است اما آقای مرتضوی که می خواهد تحلیلی جامع ارائه دهد علل و عوامل آنرا مطرح نمی کند. بطور مشخص و عیان علت این است که حاکمیت هیچ جایی برای اصلاح طلبان برای رقابت در بالا نگذاشته و تمامی منافذ را مسدود کرده است پس گرایش آنها بعنوان تنها راه برای تداوم حیات و زندگی سیاسی شان این است که خود را به اعتراضات نزدیک کنند. شاخص این واقعیت حتی نه در اصلاح طلبی بلکه باصطلاح اعتدالی گری آقای روحانی می توان مشاهده کرد که برای حفظ و ماندگاری خود از هر اصول گرایی تند تر شده است.
در بند ۴ آقای مرتضوی خوش بینی مفرط و بدبینی مفرط را زیانبار دانسته است. و می گوید:
" تغییر انقلابی <----------> رکود همراه با یأس و دلمردگی " یعنی این دو حاکم بوده و همواره جابجا می شوند. این دیگر مطلب خیلی بدیعی است. می بایست گفت نه تنها خوش و بدبینی مفرط بلکه خوش بینی و بد بینی ( غیر مفرط) نیز در تحلیل و شناخت واقعیات جایی نداشته و تحلیل می بایست واقع گرایانه باشد. ایشان می فرمایند هم وضعیت انقلابی و هم دلمردگی هر دو حاکم است. چنین نتیجه گیری هایی در فرهنگ مبارزات طبقاتی و اجتماعی بسیار بدیع است. در مجموع یک تفسیر(ناقص و غلط) بجای تغییر و تلفیق دیالکتیکی نظر - عمل نشانده است.
در بند پنجم ایشان تلاش برای تغییر جهت مردم از همه سو را تصنعی و توخالی دانسته را مهم و بسیار بزرگ جلوه می دهد. اما نمی گوید که عامل کلیدی و اصلی دست یابی به اهدف و مطالبات تاریخی؛ اجتماعی و طبقاتی، سازمانیابی مردم حول این مطالبات و اهداف اجتماعی و تاریخی است. و در این راستا فعالان اجتماعی و کارگری می بایست با شناخت واقعی از جامعه و نیروها و تئوریزه کردن شرایط واقعی و بکار بردن دستاوردهای نظری در عرصه مبارزه طبقاتی است. تئوری که از واقعیات جاری و زنده استخراج شود وحدت و یکپارچگی را بر کل جنبش حاکم می کند. جدائی ها و تفرقه ها تنها محصول تلاش بر شکل دادن واقعیت ها بر اساس پیش داوری ها و ذهنی گرایی است.
آقای مرتضوی بعنوان یک مترجم بزرگ و توانمند و پرکار به هر میزان که در ترجمه ها موفق بوده است بنظر میرسد قادر به درک عصارۀ روش شناخت و پدیدار شناسی و شناخت قانونمندی های تاریخی و اجتماعی که در همان متون مستتر است، موفق نبوده اند، اما اینموضوع، هیچگاه از ارزش کارهای گستردۀ ترجمه و فرهنگی ایشان کم نمیکند و هر حوزه ای از کار ارزش های خاص خود را دارد.
اما فعالان عملی اجتماعی و کارگری برای ایجاد تغییر در واقعیت موجود می بایست قدرت توان استخراج و انکشاف مفهوم سازی واقعیات جاری و تضادهای موجود ، فعالیت تئوریک و عملی خود ارتقاء داده و دست آوردهای نظری را مجدداً در حوزۀ عملی و فعالیت بکار برده و محک بزنند و از این روند علاوه بر اینکه ارتقای دستاوردهای تئوریک نائل می شوند، قادر خواهند بود وحدت و یکپارچگی برای اتحاد و تشکل سراسری اجتماعی بوجود آورند.
مجید آرین
یک بررسی کوتاه از حسن مرتضوی
ما نیاز به عقل سرد داریم. نیاز به ارزیابی دقیق داریم. در زمانی که حوادث با سرعت رخ میدهند گرایش به نزدیکبینی شدت میگیرد. این گرایش در کسانی که به صحنه نزدیکترند قدرت بیشتری دارد. میل به عمل به هر طریق ممکن مانع از فهم چشماندازهای گستردهتر میشود. حرکت لحظه به لحظه مانع از فهم وضعیت میشود. نیاز به کسانی است که با فاصلهی مناسب با تعقل و احساساتی کنترلشده بتوانند وضعیت را از بعد استراتژیکتری بررسی کنند. در فضای کنونی ما شاهد چند تغییر سریع هستیم:
١) شکاف و عقبنشینی مقطعی رژیم برای چند روز یا بیشتر. شکافی که آبان بین رژیم و مردم به وجود آورده بود ولی تا حدی با تظاهرات مفصل خاکسپاری ترمیم شد بسرعت در ماجرای سرنگونی هواپیما از نو باز شد. این شکاف این بار بخشهای بزرگی از طبقهی میانی را که در دور قبلی اعتراضات ساکت بودند به میدان آورده است اما لزوما باعث به میدان آمدن بخشهای حاشیهایتر نمیشود. گسست بین این دو بخش هنوز چشمگیر است.
٢) شرکت آهسته و تدریجی بخشهای از طبقهی میانی که عموما با اصلاحطلبی گره خوردهاند هم میتواند مثبت تلقی شود هم منفی. اگر شرکت این بخشهای فعال طبقه میانی با مصادره شعارهای جنبش آبان همراه شود میتوان انتظار حرکت به سمتوسویی میانهروانهتر را داشت. اما اگر این حرکت خود را نه جانشین بلکه همبسته با جنبش آبان ماه ببیند قدرت آبان تقویت میشود. ما در تظاهرات دیروز پلیتکنیک و شریف هر دو گرایش را شاهد بودیم. با قاطعیت نمیشود گفت کدام دست بالا را دارد.
٣) تغییر سیاست گام به گام بخشهایی از نظریهپردازان اصلاحات نشان میدهد که اینک سعی نمیکنند که خود را از جنبش مردم در خیابان دور کنند. آنان میخواهند با جا انداختن شعار رفراندم رفراندم حرکت آغازشده را کنترل کنند. بنابراین بسرعت شاهد تغییراتی در مواضع معمول آنها خواهیم بود.
۴) وضعیت بشدت متحول است و مطلقا روندی تثبیتشده حاکم نیست بنابراین میتوان در هر لحظه تغییر جهت را دید: خوشبینی مفرط و بدبینی مفرط هردو زیانبار است. ما نه با شرایط عینی انقلاب که تودههای مردم خواستار تغییر انقلابی اوضاع شوند روبرو هستیم و نه با یک وضعیت رکود که یاس ودلمردگی حاکم باشد. هردو گرایش کنار هم وجود دارند. هر لحظه این یکی به آن یکی بدل میشود. نه همهی تودههای مردم از رژیم روی برگرداندهاند نه اکثریت مدافع وضع موجود هستند: مردم هشیارانه شاهد و ناظر تغییرات هستند.
۵) میل به جهت دادن به حرکت مردم از همه سو دیده میشود. باید در مقابل این میل که به شکل تصنعی با دادن رهنمودهای توخالی دنبال میشود مقاومت کرد. این رهنمودها عموما به دلیل تکیه محض بر اطلاعات رسانهای و بیارتباط با واقعیت جاری در خیابانها فقط مهمل از کار در میآیند. دستکم از همهی تجربههای گذشته باید آموخت.