افق روشن
www.ofros.com

بن بست جمهوری اسلامی و آينده ايران


مراد عظيمی                                                                                                          جمعه ۱٦ آذر ۱۳۹۷ - ۷ دسامبر ۲۰۱٨

خيزش مردم در ديماه ۱۳۹٦، عليه فقر، بيکاری، بی عدالتی، دزدی، نا برابری ژرف اجتماعی، سرکوب، اختناق، زندان، شکنجه، دزدی ووو در بيش از ۱۰۰ شهر، بلحاظ کمی و کيفی نقطه عطفی در حيات حکومت سرکوب و اختناق جمهوری اسلامی رقم زد. رژيم جمهوری اسلامی داعش از نظر اقتصادی، سياسی، اجتماعی و اخلاقی ورشکست شده است. اين رژيم صرفا به نيروی قهر فيزيکی، زندان و شکنجه و اعدام سرپا مانده است. برابر با آمار منتشره از سوی وزارت کشور، ٨۴ درصد از شرکت کنندگان در خيزش ديماه ۱۳۹٦بين سنين ٢۵ تا ٣٤ سال را شامل می شدند. اينان نه فرزندان گنده آخوندهای مفت خور و نه فرزندان بورژواهای نوساخته جمهوری اسلامی- با ته ريش و پيراهن مدل آخوندی- بلکه، به تخمين همه فرزندان خانواده های کارگری بودند. چرا که پيامدهای بحران سرمايه داری ج ا افزون بر تحميل فلاکت هرچه وخيم تر بر طبقه کارگر، دودش به چشم اقشار متوسط هم رفته و با تحليل شان فوج فوج به شرائط طبقه کارگر فرود می آيند. جمهوری اسلامی برای نسل جوان دخترو پسرفقر، بيکاری، نداری، پژمردگی غنچه گل بهارزندگی تحويل داده است. آن جوانانی که از سد ديوار بيکاری گذشته اند، بی هيچ شرائط و تامين شغلی،با حقوق های زيرخط فقر، و نه چندان کم، ماه ها با پس افتادن دستمزها روبرو می شوند. نيشکر هفت تپه و فولاد نورد اهواز، دونمونه از بسياری موارد ديگر. يک سنجش ترقی وتعالی هر جامعه ای وجود يک سيستم آموزش وپرورش انسان محور و آزاد انديش است. در چنين سيستم آموزشی انسان هائی وارسته ، آگاه به فرديت خود و آگاه به مسئوليت و همبستگی اجتماعی پرورش می يابند، انسان هائی که شکوفائی خود را در آينه بالندگی جامعه می بينند. چنين سيستم آموزشی مغاير اهداف پليد ج ا داعش است، و آموزگارايرانی نه تامين شغلی و معيشتی دارد و نه موقعيت اجتماعی مناسب و شايسته. نگاهی به نکبت ج ا داعش بیاندازيم. برابربا آمار کميسيون برنامه و بودجه سال ۱۳۹٦، حدود ٦ ميليون تحصيل کرده بيکار وجود داشت، و البته، اکنون اين رقم زياد شده و نه کم.
گفته شد، خيزش دیماه ۱۳۹٦، هم بلحاظ کمی وهم کيفی نقطه عطفی در حيات رژيم سرکوب واختناق ج ا داعش بوده است. چرا؟ به اين دليل که نسل جوان درمقابل حملات ايلغاروار رژيم استثمار، تحميق، اختناق ، بی حقوقی و ستم به زنان تمکين نکرده است، ترسو و جبون نيست، و دارد جان برکف مبارزه می کند، زندانی و شکنجه می شود، ولی دليران ديگری پا به ميدان می گذارند.
نسل جوان، وقتی که پدرو مادر هايشان به پيشواز خمينی،ابوبکر البغدادی ايران، رفتند، هنوز به دنيا نيامده بودند. آنموقع که پدر مادرهايشان گله وار به مسجدها هجوم برده وهمچون موجوداتی کاغذی، انسان هائی بيگانه از خود، ناآگاه از ريشه دردها و غافل از نيازی های اجتماعی شان با مرثيه های نمايشی آخوندها برای حسينی که در دعوای قدرت درون قبيله ای قريش کشته شده بود زار زار می گريستند، هنوز نسل جوان به دنيا نيامده بود. اگر پدرهايشان در مرداب مردسالاری فرو رفته بودند، ومادرهايشان بی خبر از اينکه برای بيش از يک ميليون سال زنان در جوامع مادرسالاری کمونی بی طبقه وبرابر پيشا-تاريخ عزت و احترام اجتماعی داشتند، آنچنان که وجود مجسمه های الهه ها،خدايان زن، مصاديق موقعيت والای زنان بوده است- در حقيقت، درآن دوران، جوامع با زنان شناخته می شدند.
امروز نسل جوان دختر و پسر دنيا و افق ديگری را نظاره می کنند. اينان، سنت های ناعادلانه و زشت پدرسالاری را به چالش کشيده و نفس ازدواج را ،که چيزی جز معامله تن فروشی نيست، به سخره گرفته اند و آزادانه بر پايه ميثاق عشق و علاقه و تعهد متقابل باهمديگر زندگی می کنند . مسجد نمی روند، مخفيانه دختر و پسرهمديگر را ملاقات می کنند و در جهنم خفقان رژيم مجبورند در زير زمين ها موسيقی های دلخواهشان را اجرا کنندووو. همه اين ها اجزائی از عدم تمکين و مبارزه و به زباله ريختن سنت های ارتجاعی و بويژه ديرمان ايدئولوژی مذهب شيعه هستند. اگر پدران نسل جوان در موسسات توليدی-خدماتی به شرائط غيرانسانی کار و اشتغال تمکين می کنند، و تنها زمانی که بيکارشدند، دستمزدهای زير خط فقرشان ملاخور شد و يا حقوق بازنشستگی شان به تاراج رفت، به سخن ديگر کارت به استخوانشان رسيد، دست به اعتصاب مقطعی می زنند. و به خاطرسنت مردسالاری، يعنی تحقير زن، همراه با همسر و خانوده به صف اعتصاب نمی روند . چرا که، مردان کارگر زنانشان را نه به عنوان هم رزم ميدان نبرد کار و سرمايه، بلکه آنها را زن خانه دار و جای زن را در خانه می بينند، و بدين سياق نصف قدرت طبقاتی شان را ،به نفع رژيم ضحاک ج ا، قلم گرفته اند. و اعتصابشان از چهار چوب شکوائيه اقتصادی فراترنمی رود، چه رسد به اينکه راه کار نوينی برای برون رفت از منجلاب استثمار سرمايه داری را کليد زده باشند.
ما در پيامد خيزش ديماه ۱۳۹٦، با تولد حزب«ايرانارشيسم»،متشکل از جوانان دختر و پسر، روبرو می شويم، جريانی ضد سرمايه داری، ضد نابرابری و ضد افيون ايدئولوژی مذهب شيعه و ضد دولت. اما، بنا بر نفوذ ايدئولوژی همسايه شمالی در ايران، نه تنها انارشيسم بعنوان نحله ای خواهان جامعه ای بری از استثمار و نابرابری در گفتمان سياسی ايران غايب بوده است، بلکه با دشمنی و تحريف انارشيسم به معنای هرج و مرج طلبی، و نه سرور ستيز و ضد دولت، تداعی می شده است. در حقيقت تفاوت و اختلاف بين انارشيسم و مارکسيسم در اين است که اولی دولت را در هر نوع و شکل اش، چه دولت مذهبی، نيمه مذهبی، سکولار،دست راستی، دست چپی و چه دولت سوسياليستی را رد می کند، و خواهان اداره مستقيم جامعه توسط خود مردم، خودمديريتی مردمی، است، و در دومی قرار است دولت حکومت کارگری برخاسته از انقلاب طی فرايندی افول کند- کذا و کذا.
امروزهزاران جوان دختر وپسر، ايرانارشيست، همرزمان ويدا موحد ها، با شجاعت و دليری در شهرهای ايران جنگ ايزائی و مقابله با بختک اختناق و سرکوب ج ا داعش، عمليات انجام می دهند. حزب ايرانارشيسم جنبشی پراکسيس يا عملی-نظری است، و علی عبدالرضايی درسخنرانی هايش هم خطاب به اعضای ايرانارشيسم دارد و هم عليه رژيم و رنگين کمان اپوزيسيون ها و رسانه هايشان. اميدواريم، اعضای حزب ايرانارشيسم با خم شدن به رهنمود ماری بوکچين:
«احزابی که در اشکال سازمان های مردمی اجين نشده باشند، در معنای کلاسيک سياسی نيستند. در حقيقت، اينها هستی هائی بوروکراتيک و طرفدار ضد سياست های مشارکتی و شرکت شهروندان در سياست هستند. در حقيقت واحد واقعی زندگی سياسی اداره شهرداری(کمون از من) هاست، جائی که کوچکتراست همه جمعيت را شامل می شود و يا بنا به وسعت اش به مديريت های فرعی به خصوص محلات تقسيم میشود» با فعاليت صبورانه و هوشمندانه برای روشنگری مديريت شورائی در محلات کارگری به پراکسيس شان غنا بخشند.
از سوی ديگر، نسل جوان کارگران در هيات کارگران نيشکر هفت تپه طلسم برون رفت از نکبت روابط غيرانسانی، دزد و غارتگر سرمايه داری را می شکند، و اسمائيل بخشی با رشادت و دليری اعلام می کند ما می خواهيم خودمان توليد و جامعه را بطور شورائی اداره کنيم. پژواک اين جهان بينی که به هيچ دولت راست و چپ، کارگری و سوسياليستی، و به هيچ آقا بالا سری نياز نداريم. چراکه دولت در هر نوعش دستگاهی فوق مردم و در نهايت ابزاری برای سرکوب جامعه است.
اين اصل اساسی هر دولتی است که برای پاگرفتن و تثبيت قدرتش بايد مردم را از سياسی شدن و دخالت مستقيم در سياست و سوخت و ساز و اداره مستقيم جامعه جلوگيری کند. آری اسماعيل بخشی جواب می دهد ما می خواهيم خودمان جامعه را اداره کنيم و نه دولتی فوق ما.

اداره شورائی جامعه
شورا مقوله ای نارس در جنبش تاکنونی چپ بوده است. کمون پاريس در سال ١٨٧١، الگوی اداره جامعه فرا-دولت سرمايه داری را بشارت داد. اما، نه محتوای کمون پاريس آنچنان درک شد ونه به تاسی از آن تلاش برای سامان دادن شورا. آنچه کارگران پاريس سامان دادند: يکم، درحقيقت شورای شهر پاريس بود، و نمايندگان منتخب شهرداری های پاريس، ونه مردم پاريس در يک همايش فراگيرشهر نماينده ها را انتخاب نمودند. دوم، نمايندگان شورای پاريس به شهرداری ها پاسخگو بودند. مردم پاريس شهرداری های برساخته از بالا و توسط دولت سرمايه داری را به نهادی از پائين متحول کردند. سوم، ومهتر اينکه، کارگران پاريس شورای پاريس را سامان دادند، سامانی برای اداره جامعه و بديل دولت سرمايه داری و نفی دولت. برای اولين بار در تاريخ عروج سرمايه داری، در قرن شانزدهم، وتشکيل دولت سرمايه داری از بالا و محروم کردن شرکت مردم در اداره جامعه، شورای پاريس شرکت تمام مردم پاريس در سياست را کليد زد. بدين ترتيب، شورای پاريس نمونه نوينی از اداره جامعه را کشف کرد.
ماری بوکچين ديدگاه های رايج تاکنونی نسبت به شورای پاريس را به اين دليل نقد می کند، که: نقص مهم شورای پاريس اين بود که نماينده های منتخب شهرداری ها(کمون از من) هم نقش تصميم گيرنده و هم وظيفه اجرائی را ايفا کردند- نطفه سلسله مراتب يا هايراکی، که در فراينداش موجد سازه دولت می شود. بنابراين، شورا از بدنه تصميم گيرنده و کارگزاران يا مجريان تصميمات شورا سامان می يابد، و مجريان به بدنه شورا پاسخگوهستند.
در تجربه شوروی سابق، از همان اول، شوراها از ارگان هائی به مثابه تصميم گيرنده و انتخاب کننده نهادهای اجرائی به زائيده حزب سقوط کردند. گرچه در نمونه يوگسلاوی شوراهای کارخانه ها فرايند اداره توليد را کنترل کردند، ولی پاشنه آشيل شوراهای کارگری موسسات توليدی يوگسلاوی اين بود که شوراهای کارخانه ها نه بر پايه همبستگی و همياری متقابل بين موسسات توليدی، بلکه بر اساس رقابت بين فابريک ها شکل گرفتند و نهايتن به شکست جنبش شورائی يوگسلاوی منجر شد.

جنبش خود مديريتی شورائی اداره جامعه
ج خ م ش ا ج بر آگاهی شورائی مردم محلات، نواحی، شهرها و موسسات توليدی-خدماتی اساس دارد. مردمی که فاقد آگاهی از محتوا و اداره شورائی جامعه باشند، طبيعی است که در سوخت و ساز جامعه منفعل گرديده و از شرکت در اداره جامعه محروم شوند. درانقلاب شکست خورده ١٣۵٧، کارگران شوراهای موسسات توليدی-خدماتی خام تشکيل دادند، و چنين بود که نمايندگان کارگران شرکت نفت جلو سردمداران رژيم گوسفند سربريدند. مردم آن زمان از چنبره نفوذ عوام فريبان رنگارنگ حامی اين دولت و آن دولت خلاص می شوند، که از يک سو برماهيت نفس دولت، به مثابه دستگاهی از بالا و نهايتن سلطه گر و پاسدار منافع اقليتی از جامعه، و ازسوی ديگر بر معنا و محتوای اداره شورائی جامعه آگاهی و اشراف يابند.
امروز، رسالت نشت روشنگری وآگاهی از اداره شورائی جامعه به مردم ايران بردوش هزاران نفر از نسل جوان مردان و زنان افتاده است که هم اکنون بی باکانه و با رشادت با رژيم ضحاک در موسسات توليد-خدماتی وعرصه های گوناگون اجتماعی می رزمند. تبليغ و ترويج آگاهی از اداره شورائی جامعه از نان شب واجب تر است گرچه، رژيم سرکوب و اختناق ج ا داعش، از تمام ظرفيت پليسی و اطلاعاتی برای جلوگيری از نشت آگاهی اجتماعی و سياسی مردم استفاده می کند، ولی هنوز کانال هائی، همچون فضای مجازی، بويژه خانه های مردم، گلگشت های طرح شده ايمن، نوشته ها، مقالات، تراکت ها وهرابتکار ديگر برای نشر آگاهی از اداره شورائی جامعه وجود دارند.

مراد عظيمی