افق روشن
www.ofros.com

بردگی - مزدی *


مراد عظيمی                                                                                              پنجشنبه ٢٢ شهریور ۱۳۹٢

در گرماگرم تظاهرات وال استريت، يک کارگر زن جوان بيکار پلاکاردی را بالای سرش بلند کرده بود، که رويش نوشته بود مرا اجيرکنيد - هايرمی. آيا اين توهين آميز و تحقير کننده نبود، که يک انسان اجتماعی معصوم آنچنان خود را وامانده به بيند که دست به دامن سيستم بردگی - مزدی سرمايه داری شود تا او را اجير کنند؟ او می توانست بجای شعار بالا روی پلاکاردش بنويسد: حق زندگی، حق کار کردن، و غيره. آيا، اصطلاح اجير کردن يک لغزش نوشتاری از سوی او بود و يا کلماتی کاملا جا افتاده در فرهنگ اقتصاد سرمايه داری آمريکا، مبتنی بر شيوه ی بردگی- مزدی. از اين گذشته، چرا فکر کرد تنها او بيکار است؟ مرا اجير کنيد. آيا فقط او درمانده ی اجير شدن بود، يا بسيار کسان ديگری که در کنارش در وال استريت ايستاده بودند، آنها نيزاز اين درد رنج می بردند؟
مغازه های زنجيره ای بنام اچ اس اس وجود دارند، که هرکس نياز به ابزار و دستگاه های تعميراتی داشته باشند، از اين مغازه ها کرايه می کنند. مشابه اين، سرمايه داران چنين می پندارند که مغازه های ابزار انسانی وجود دارند و آنها هر موقع که لازم ديدند از اين مغازه ها ابزار انسانی کرايه کنند. ولی، انسان ها ابزار يا کالا نيستند. بلکه، بسان موجودات اجتماعی، آنها آزاد زاده شده اند- نه هستی هايی فروختنی يا کرايه کردنی. انسان ها از دوران های بس قديمی با تلاش های دسته جمعی (١) و بکارگيری ابزار نيازهای اجتماعی شان را تامين کرده اند. پس چه اتفاقی رخ داده است، که طبقه ی سرمايه دار کارگر را همانند يک ابزار کرايه می کند؟
جمهوری دموکراتيک و سپس امپراطوری روم بيرحم بر پايه ی استثمار کار مجانی برده ها استوار شده بودند. برابر با قانون مالکيت روم، در پيروزی بر سپاهيان شکست خورده، رومی ها برده کردن اسرا را حق قانونی خود می دانستند. آنها برده ها را زنجير کرده و شلاقشان می زدند تا به پذيرند که از اين به بعد سرنوشت آنها بردگی است. مطابق دکترين بربريت روم، برده نه يک انسان بلکه ابزاری بود که سخن می گفت- انسترامندس ووکل. يک هزاره بعد، با پيدايی سرمايه داری مبتنی بر بردگی - مزدی بورژوازی انگلستان دکترين شيوه ی بردگی روم را گرفت و در خدمت سرمايه داری قرار داد. سرمايه داران تاجرانگليسی برده ها را از آفريقا در نهايت غير انسانی به آمريکا حمل کردند؛ شرايط داخل کشتی آن چنان وحشتناک بود، که حد اقل نيمی از اين انسان های معصوم می مردند و اجساد آنها را به اقيانوس می انداختند (٢). همانند طرزتلقی رومی ها نسبت به برده ها، بورژوازی نيزباور داشت که آنها نه انسان بلکه موجوداتی پست تر از انسان ها را حمل می کردند. از اينرو، بورژوازی کاملا نسبت به شکنجه شدن و درد کشيدن اين انسان های معصوم بی تفاوت بودند.{ برابر با مارکس، تجارت برده يکی از پايه های انباشت اوليه ی عروج سرمايه داری انگلستان را تشکيل داد(٣)}.
مارکس در سرمايه (٤) توضيح می دهد، برای اينکه سرمايه داری قوام گرفته و روی پای خودش به ايستد به سه پيش شرط زير نياز داشت:
١- سلب مالکيت وسايل توليدی از دهقانان و صنعتگران و تبديل آنها به طبقه ی کارگر که هيچ مايملکی جز فروش نيروی کارشان برای زنده ماندن نداشته باشند.
٢- تثبيت غير قابل تخطی قانون مالکيت بورژوئی.
٣- دهقانانی که از آن ها سلب مالکيت شده بود، بسياری سائلی را ترجيح دادند تا به شرايط نظم سرباخانه ای کارگاه تن در دهند. از اينرو، دولت به کمک طبقه ی سرمايه دار شتافت و با استفاده از اقدامات قهر استبدادی: شلاق زدن، گوش بريدن، با ميله ی سرخ داغ کردن، پشت گاری بسته و روی زمين کشاندن تا خون روی زمين راه بيافتد و دار زدن هزاران نفر از اين بيچاره ها، بالاخره اين نگونبخت ها را به زير يوغ نظم سربازخانه ای کارگاه های سرمايه داری در آوردند(۵).
همچنان که ما مشاهده کرديم، گرچه دو پيش شرط اول برای ظهور روابط بردگی- مزدی ضروری، ولی کافی نبودند. از اينرو، بدون اقدامات استبدادی دولت به نيابت از طرف طبقه ی سرمايه دار، امکان ادامه ی حيات سرمايه تضمين نداشت. به اين دليل، برای اينکه طبقه ی کارگر قوانين روابط بردگی - مزدی سيستم سرمايه داری را همچون قوانين طبيعی تلقی کنند؛ سرمايه نياز داشت که دولت مرحله ی«سيستم تنظيمات سرمايه داری»را برای تثبيت اين روابط توليدی بمورد اجرا بگذارد. بعد از توفيق اين مرحله، همچنان که مارکس می گويد: سرمايه چوب ها را از زيربغلش به کناری انداخت و روی پاهای خودش ايستاد. اکنون، کارگران قوانين سرمايه داری را همچون قوانين طبيعی مشاهده کردند و سرنوشت شان را استثمار شدن.
بدين ترتيب، سرمايه به سادگی پول، وسايل توليدی، ساختمان و غيره نيست. سرمايه در اساس يک رابطه ی توليدی ويژه است. اين سخن به اين معناست، که در اين رابطه ی توليدی، سرمايه دار در يک قطب فرايند توليد سرمايه داری، تجلی يا شخصيت انسانی سرمايه، و در قطب مقابل کارگری که از او سلب مالکيت شده، برده ی - مزدی قرار دارد. اين برده -مزدی هيچ چاره ای جز فروش نيروی کار فکری/ فيزيکی اش را ندارد.سرمايه داران رياکارانه ادعامی کنند که آنها با ايجاد اشتغال بر سر سفره ی کارگران نان می آورند و چقدر انسان دوستند. برعکس، مهم نيست سرمايه داران کوهی از سرمايه - در شکل پول يا مستغلات داشته باشند، که همه ی اين ها محصول چرخه های توليد پيشينند، آن ها نياز به کارگر دارند تا سرمايه را وارد چرخه ی توليد کنند. ولی آگاه باشيم. سرمايه دار هرگز کارگر را استخدام نمی کند، مگر اينکه ارزش اضافی توليد شده ی کارگر را، يا آن چه سرمايه داران و اقصاددانان جيره خوارش آن را سود می نامند، تصاحب کند(٦).

چگونه سرمايه داری در آمريکا تثبيت شد

ما در نمونه ی انگلستان نشان داديم، که دولت سرمايه داری از جانب سرمايه داران و با استفاده از قدرت استبدادی و کاربرد قهر کارگران را زير فرمان نظم سربازی کارگاه ها واداشت. اکنون به بينيم شيوه ی قد راست کردن سرمايه در آمريکا چگونه بوده است. مارکس در نظريه ی استعمارگری، يا کلنياليزم، مدرن (٧) بحث می کند که به محض پياده شدن کارگران مهاجر اروپائی در آمريکا، آنها مدتی برای سرمايه داران کار می کردند تا به اندازه ی مکفی پول پس انداز کنند. سپس، آنها وسائل توليد کشاورزی خريده و شروع به کشاورزی می کردند- زمين مجانی فراوانی وجود داشت. با اين رويکرد کارگران، سرمايه داران با کمبود کارگر مواجه می شدند. دراينجا نيز، دولت در ياری رساندن به سرمايه داران دخالت کرد. دولت زمين را تصاحب کرد و آنرا با قيمت گران به کارگران فروخت. با اين ترفند، دولت به يک تير دو نشان زد. اکنون کارگر می بايستی برای زمان بس طولانی تر برای سرمايه دار کار می کرد تا اگر توانسته باشد آنقدر پول پس انداز کند تا بتواند قطعه زمينی بخرد. از سوی ديگر، پولی که بابت فروش زمين از کارگران دريافت می شد جزئی از انباشت اوليه ی سرمايه داری آمريکا را تشکيل داد.
اکنون ما متوجه می شويم چرا طفلک کارگر زن جوان بيکار پلاکاردش را در «جنبش اعتراضات وال استريت» بالا برد و به سيستم بردگی - مزدی التماس کرد که او را اجير کنند. برای اين کارگر زن جوان بيکار اجير شدن يک انسان اجتماعی به عنوان يک قانون طبيعی سرمايه داری نمود کرد. ولی سرمايه داری نه يک رابطه ی طبيعی، بلکه يک رابطه ی توليدی تاريخی همسان جوامع اوليه با مالکيت همگانی، شکل بندی برده داری و فئوداليسم اروپايی است. سرمايه داری، بمثابه يک شيوه ی توليدی مبتنی بر بردگی - مزدی بيش از چند سده نيست که جای شيوه ی توليد فئوداليسم اروپايی را گرفته است.

بردگی - مزدی منشاء بيگانگی کارگران

ما پيشتر ديديم که کارگر زن جوان بيکار درهيات فردگرا و بيگانه ازمابقی بدنه ی تظاهرکنندگان معترض وال استريت درخواست اجيرشدن کرد. همچنين، ما مشاهده کرديم، که سرمايه داری با سلب مالکيت وسائل توليدی از آحاد توليد کنندگان آنها را به کارگر يا برده های - مزدی تقليل داد. اکنون کارگران هيچ وسيله ای برای تامين معاش ندارند مگر اينکه نيروی کارشان را به سرمايه دار بفروشند؛ البته تا زمانی که سرمايه داران شيره ی جان يا ارزش اضافی آنها را تصاحب کنند. سپس، به محض اينکه فرايند توليد ارزش اضافی مختل گرديد، کارگران را به جرگه ی صف بيکاران بفرستند. بنابراين، تا زمانی که کارگران نتوانند نيروی کارشان را به سرمايه دار بفروشند، تنها وسيله ی معاش، يعنی نيروی کار بالقوه شان برای آن ها ميوه ای نخواهد داد. پيش از عروج روابط بردگی - مزدی سرمايه داری، به عنوان عامل کار، فرد توليد کننده با استفاده از ابزارش مقدار معينی کار فکری - دستی روی موضوع کارش صرف می کرد، تا محصولی توليد کند. اکنون، هم محصول به توليد کننده تعلق داشت، و هم توليد کننده از دستاورد خلاقش لذت می برد. به سخن ديگر، نه کار فکری - دستی ونه محصول از او جدا و بيگانه می شدند. اما ، موقعيت برده ی - مزدی به نسبت توليد کننده ی صاحب ابزار توليد تفاوت کرد. او به مثابه عامل کار وارد فرايند توليد نمی شود، بلکه سرمايه دار نيروی کار برده ی-مزدی را درهيات کالا برای مدتی خريداری کرده و وارد فرايند توليد می کند. در اينجا، نه کارگر، بلکه سرمايه دار روی فرايند توليد کنترل دارد، و او محصول فرايند توليد را تصاحب می کند. بدين ترتيب، کارگر تجلی نيروی کار در مقابل وسايل توليد و محصول کار قرار می گيرد. يا به سخن ديگر هم نيروی کار و هم محصول کار با کارگر بيگانه می شوند. بالاخره، همچنان که فرايند توليد ادامه می يابد، همزمان کارگر يا برده ی - مزدی حجم هر چه بيشتری ارزش اضافی توليد کرده و سرمايه ی هر چه عظيم تری با وسائل توليد مبادله می شود؛ و کار کارگر يا سرمايه همچون غول هيولايی جلو کارگر قد می کشد.
* پيشتراين مطلب در سايت کندو منتشر شده است.

مراد عظيمی - ٢٠١٣/٠٢/٠١

توضيحات

١- وجود جوامع اوليه با مالکيت همگانی در آسيا، اروپا، آفريقا و آمريکا واقعيت هائی انکار ناپذيرند. وقتی که کريستف کلمب جانی و سربازانش در دنيای جديد يا آمريکا پياده شدند، از مشاهده ی شيوه ی اجتماعی متفاوت از آن چه در اروپا جاری بود متحير شدند. به يک مثال ديگر اکتفا می کنم. در نيمه ی اول قرن نوزدهم، کلان ملاکين سرمايه دار اسکاتلند به ساکنان کوه-پايه ها- داران شيوه ی توليد با مالکيت عمومی بودند- مسلحانه يورش کردند. هزاران نفرشان را کشته و بيچاره هائی را که زنده ماندند از کوه-پايه ها اخراج کردند و آنها را به دهان گرسنگی و مرگ رها کرده و زمين هايشان را تصاحب کردند.
٢- جکوبين های سياه، توسنت لواور و انقلاب هائیتی، نويسنده: سی.ال.آر جمز*
* همزمان با رخداد انقلاب کبير فرانسه برده ها در هائيتی قيام کرده و خود را آزاد کردند. برده های آزاد شده به رهبری توسنت لواور هر دو ارتش های انگلستان و فرانسه را يکی بعد از ديگری شکست دادند. به درخواست بورژوازی تجارت برده، ناپلئون حقوق دموکراتيک و شهروندی فرانسه را از سياهان آزاد شده پس گرفت. از نظر ايشان دموکراسی بورژوائی برای رنگ پوست سفيد و نه همراه با رنگ پوست سياه. بالاخره، با فريب توسنت را دستگير و به فرانسه فرستادند. توسنت در سلول انفردی زندان بواسطه ی سوء تغذيه وسرما درگذشت.
٣- رمز انباشت سرمايه، کارل مار کس، سرمايه جلد اول فصل ٢١
۴- مصوبه ی خونين عليه دهقانان سلب مالکيت شده، کارل مارکس، سرمايه جلد اول، فصل ٢٨
۵- همانجا
٦- مارکس در گروندريسه ماهيت بديهی معامله ی استخدام کارگر توسط سرمايه دار را توضيح می دهد. اين موضوعی است که سرمايه داران و اقتصاددانان جيره خوارش آنرا کتمان می کنند. با استخدام کارگر، سرمايه دار نه در بدو شروع کار بلکه در آخر يک روزکار، يا يک هفته يا يک ماه کار، بنا بر قرار پرداخت، دستمزد/ حقوق به کارگر می پردازد. به اين ترتيب، کارگر بازتوليد نيروی کارش را با هزينه ی خود تامين کرده و وارد فرايند توليد می شود. کارگر با صرف نيروی کارش حجم معينی از کالا را توليد می کند. در پايان فرايند توليد، سرمايه دار کالای توليد شده را فروخته و برابر با تعداد روزهای کار شده بدهی مزد/حقوق کارگر را می پردازد؛ علاوه براين مقدار معينی ارزش اضافی تصاحب می کند. ملاحظه می کنيم که، سرمايه دار در فرايند توليد يک روزکار، يک هفته کار يا يک ماه کار حتی يک پاپاسی برای کارگر هزينه نکرده؛ درعوض، مجانا مقداری ارزش اضافی تصاحب کرده است. براين سياق، سرمايه های طبقه ی سرمايه دار نيزمحصول فرايند توليد پيشين طبقه ی کارگر می باشد.
٧- کارل مارکس، سرمايه جلد اول، فصل ٣٣