افق روشن
www.ofros.com

...قيام بردهای جوان عليه رژيم ايدئولوژی


مراد عظيمی                                                                                                     دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹٦ - ۱۵ ژانویه ۲۰۱٨


قيام بردهای جوان عليه رژيم ايدئولوژی مذهب شيعه سرمايه داری ايران

در برده داری دوران کلاسيک يونان و روم باستان برده برای هميشه خريد و فروش می شد. برده صاحب هيچ وسيله تامين معاش نداشت و مالک برده به نوعی معيشت برده را تامين می کرد.در برده داری جسم برده برای هميشه به برده دارفروخته می شد. در روابط سرمايه داری نيز کارگر هيچ تملکی به جز فروش نيروی کار ندارد، او با فروش نيروی کار به سرمايه دار به موقعيت برده مزدی تنزل می يابد. برده دوران برده داری برای هميشه فروخته می شد، ولی، در روابط سرمايه داری، سرمايه دار نيروی کار کارگر را تا زمانی می خرد که سود يا ارزش اضافی برده مزدی را تصاحب کند. ولی، به محض اينکه، فرايند کشيدن سود يا ارزش اضافی از برده مزدی مختل گردد، سرمايه دار او را بيرحمانه به جهنم بيکاری پرتاب می کند. به گفته مارکس، کارگران بيکار برده های مزدی ارتش ذخيره سرمايه داری را می سازند.
طبقه کارگر از کارگران مجرد يا متاهل شاغل، مجرد يا متاهل بيکار، بازنشسته ها و خانواده های کارگری تشکيل می يابد. بنا به شرائط خانواده کارگری، عده ای از نوجوانان دختر و پسرمجبور از ترک تحصيل گرديده و وارد بازار کارشده و يا به صف بيکاران می پيوندند. بخشی تحصيلات دبيرستان را تمام کرده، اينان نيز يا وارد بازار کار گرديده و يا به صف بيکاران ملحق می شوند. بالاخره، شماری از دختر پسرها بعد از تحصيلات دبيرستان وارد دانشگاه می شوند. از اين گروه، جمعی وارد مشاغلی می شوند که به واسطه حقوق بالا و موقعيت ممتاز اجتماعی از طبقه کارگر جدا گرديده و به طبقات دارا می پيوندند. رقمی از فارغ التحصيلان دانشگاهی به عنوان برده مزدی در موسسات توليدی-خدماتی استخدام می شوند. بالاخره، بخشی به جرگه بيکاران منضم می شوند.
اين حقيقت که طبقه کارگراکثريت غالب جمعيت ايران را تشکيل می دهند، پرواضح است که اکثريت بردگان جوانان دخترو پسر قيام کننده فرزندان کارگران بودند. مطابق داده های اعلام شده اکثريت قيام کننده ها جوان و بازداشتی ها عموما بين ١٦ تا ٢۴ سال دارند(١).
حکومت ايدئولوژی مذهب شيعه سرمايه داری ايران نه تنها زندان اوين، بلکه، عوام فريبی های ديکتاتوری شاه را به ارث برده است. در خيزش سال ١٣۵٦، وقتی مردم تبريز به پا خواستند، رسانه های جمعی ديکتاتوری شاه گفتند اين ها نه مردم تبريز بلکه آشوبگرانی هستند که ازآن سوی مرز آمده اند. اکنون، برده های جوان قيام کننده با خواست های سرکوب شده را که شعار دادند، نه شاه نه شيخ، نه سردار، مرگ برهر چی ستمکار، اسلام را پله کردند، مردم را ذله کردند، پليس برو دزدو بگير، فکری به حال ما کن، دزد غارت می کند، دولت حمايت می کند. زندانی سياسی آزاد بايد گردد(کرمانشان)، آخوند ها حيا کنيد، مملکت رو رها کنيد، اصولگرا(لقب محترمانه برای محافظه کاران)، اصلاح طلب ديگر تمامه ماجرا، خامنه ای قاتل است ولايتش باطل است... و پاره کردن عکس های ابوبکر البغدادی ايران(خمينی) و خامنه ای، فرعون زمانه، اصطلاح آخوندها؛ ايشان در اولين واکنش نسبت به قيام جوانان افاده کلام نمودند که آمريکا و اسرائيل برای دشمنی با اسلام عزيزاين فتنه را راه انداخته اند! خامنه ای، فرعون زمانه، کلمه ای از دلائل اعتراض برده های جوان عليه حکومت اسلامی فاسدش را به زبان نياورد.
قيام برده های نسل جوان دختر و پسرشجاع، رزمنده و بی باک حيثیت وشان برای کارگران موسسات توليدی-خدماتی ايران خريدند. چرا که مارکس طبقه کارگر را طبقه ای انقلابی، گورکن سرمايه و سازندگان دنيای آزاد از بردگی مزدی تعريف کرد. مارکس در جائی چيزی شبيه اين می گويد: طبقه کارگر يا مبارز است ويا مشتی وامانده.
به جز در دو مورد، آنهم نمادين، کارگران شاغل در موسسات توليدی-خدماتی به قيام بردگان جوان پشت کرده و با آنها اعلام همبستگی نکردند. کارگران موسسات توليدی- خدمائی دوره ای طولانی از عقب نشينی و استيصال را تجربه می کنند. هر سال شمارزيادی اعتصابات کارگری بويژه در موسسات توليدی رخ می دهد. ولی، اين اعتصابات پراکنده و بدون استثناء گوهر اقتصادی داشته و بی هيج نشانی از وحدت گرائی ديده نمی شود. به نظر می رسد حرکت بسوی وحدت و کنش سياسی به نوعی يک خط قرمزبرای کارگران موسسات توليدی-خدماتی گرديده است.
چرا، طبقه کارگر شاغل بويژه در موسسات توليدی نتوانسته اند به تفرقه در درون اش فائق آمده و به درجاتی از آگاهی طبقاتی نائل گردد. برای اين وضعيت تمکين به قهر حاکميت دلائل عديده ای را می توان برشمرد:
١- در برهه خيزش عليه ديکتاتوری شاه، بخش زيادی از کارگران چه بوسطه باور مذهبی، و چه بخاطر سياست اردوگاهی حزب توده و جريانات مذهبی و گرايشات ناسيوناليستی ضد امپرياليستی جذب جريان خمينی شدند. همچنين اين نيز گفتنی است که روان شدن و کنش گروه های چپ در درون کارخانه ها اساسا جذب کارگر به اين يا آن سازمان می شد و فرقه گرائی در درون کارگران را پرورش می دادند، نه اينکه بدون چشم داشت، به اتحاد و ارتقای آگاهی طبقاتی کارگران کمک کرده و تاکيد می کردند که رهائی طبقه کارگر رسالت خود طبقه کارگر است... يک لحظه به گذشته تر برگرديم. گرايش سکولار مخالفان شاه بعد از اصلاحات ارضی می توانستند صبورانه، آرام و ادامه دار در درون کارگران حس تعاون،همبستگی، اعتماد به نفس و آگاهی طبقاتی پايه ريزی کنند. قطعا اين سبک کار به نسبت نوع مبارزه آن زمان خطرناکتر نبود. ولی، ديدگاه های سياسی و طبقاتی آنان کنش های ديگری را می طلبيد.
٢- بعداز سرکوب انقلاب بنام انقلاب و اعاده روابط بهره کشی سرمايه داری، رژيم ايدئولوژی مذهب شيعه گام به گام با پياده کردن سياست های آی ام اف، خصوصی سازی، وارد کردن پيمانکاران در صنايع بزرگ(به تقليد از غرب بويژه انگلستان) انقباض دستمزها، بيکارسازی، دستمزدهای زير خط فقر، استخدام موقت و سفيد امضا، ايجاد ارتش بيکاران ذخيره وغيره، وضعيت عدم تامين و تفرقه در درون کارگران را پياده کردند. مشابه اوضاع در تمام روابط استثمارگرانه سرمايه داری جهانی، بيکار تشنه اشتغال و کارگر شاغل در ترس از دست دادن شغلش محافظه کار گرديد، و به شغلش چسبيد(٢). وقتی کارگران کارخانه ای برای خواست پرداخت دستمزدهای عقب افتاده و يا بسته شدن کارخانه ازناچاری دست به اعتصاب زدند، کارگران شاغل موسسه توليدی ديوار به ديوار رويشان را برگردانده و از کنارشان گذشتند.
٣- در رخداد اعتصابات فراوانی که در مواقعی به راه روی و بستن جاده و تجمع در مقابل دستگا های بوروکراتيک گوناگون رژيم کشيده می شود، شما حضور همسران و فرزندان کارگران، چه رسد به اينکه قوم و خويشان را درحمايت از همايش کارگران رويت کنيد. در موارد بسيار نادر که همسران زن به صف تظاهرات کارگران اعتصابی پيوسته اند، نه به تشويق همسران مرد بلکه همبستگی با اعتصاب به ابتکار خود زنان بوده-نمونه اش اعتصاب معدنچيان بافق، که يک اعتصاب موفقيت آميز به نسبت اعتصابات ديگر پايان يافت. بيان اين نکته اهميت دارد که نيروهای سرکوبگر رژيم بنا به شرائط اجتماعی و سنت های جامعه دست شان به اعمال خشونت عليه زنان مشابه با مردان باز نيست.
۴- اکنون سئوال اين است که چرا مردان کارگرهمسرانشان را برای شرکت در اعتراضات کارگری تشويق نمی کنند. جوابش ساده است. تمام جوامع سرمايه داری، بگونه هائی ساختارهائی مردسالارند، و البته سرمايه داری ايران با ايدئولوژی مذهب شيعه آشکارا نابرابری جنسی را برابر با قانون شرع اسلام عرضه کرده است و اين نابرابری را تبليغ و ترويج می کند. سنت نابرابری جنسی تاثيرات دوگانه مضری کنش می کند، از يک سو، مرد برتری اش بر زن را حقی عرفی دانسته و از سوی ديگر، سنت مردسالاری موقعيت دون را در زنان تلقين کرده و زن را وادار به تمکين به مرد می کند. با اين سنت مردسالاری، مرد خود را نان آور خانه، و همسرش را زن خانه دار می بيند. کارگر مردسالارعاری از آگاهی طبقاتی است. او نه به رهائی اش از يوغ سرمايه آگاه است، چه رسد به اينکه به شعار راستين، رهائی زنان شرط رهائی جامعه است، آگاه باشد. بديهی است که چنين کارگری نمی تواند همسرش را برای تقويت نيروی صف اعتصاب و تظاهرات رهنمون شود. در موسسه ای که زنان ومردان اعتصاب کرده اند، شما جدائی تجمع زنان از مردان را مشاهده می کنيد. به نتيجه، کارگر مردسالارهمسرش را نه همرزم ميدان نبرد عليه عوارض سرمايه وعليه پايه و اساس سرمايه بداند، او با دست خود نيمی از قدرتش را ناديده گرفته است، و نا آگاهانه با دو شقه کردن طبقه کارگر به قدرت سرکوب رژيم کمک کرده است.
۵- جان سختی بقای افق های سياسی جريانات سياسی مدعی رهبری طبقه کارگر و قائل شدن توده های ميليونی کارگران در اتحاديه ها با افق اقتصادی. ديدگاه نادرستی که بانی اش کارل کائوتسکی و مروجش اش لنين بود و سپس به عنوان يک اصل در تمام جريانات تاکنونی لنينی، ترتسکيستی وغيره تثبيت شده است. با اين تزکائوتسکی و پذيرش اش از طرف لنين ديگر تز مارکس رهائی طبقه کارگررسالت طبقه کارگراست، و اين رهنمود مارکس که اتحاديه ها بموازات مبارزه اقتصادی روزانه برای رهائی طبقه کارگر از روابط سرمايه داری تلاش کنند، کاملا رنگ می بازد(٣).
٦- اين سخن نيز گفته می شود که (کارگران نگران نان خانواده اند ولی همه کارگران شاغل متاهل نيستند) بهر حال جوانان مسئوليت خانوادگی ندارند، و می توانند حد اقل در ٨٠ شهر به پاخيزند.
به نظر من اين استدلال مصداق گفته مارکس است که در بالا اشاره کردم، طبقه کارگر انقلابی نباشد، توده ای وامانده است. اين، جوانان برای رقص و پایکوبی به خيابان ها هجوم نياوردند، آنها قيام کردند و می دانستند هزينه سنگينی خواهند داد. خاطرات سال ١٣٨٨ چندان دور نبود. زنی رزمنده و دلير با صدای بلند ندا می داد: نترسيد نترسيد ما همه با هم هستيم. دختر جوانی روسری اش را به چوب بسته و بالاگرفته بود. يکی از افراد نيروهای سرکوبگر به زنی در تظاهرات می گويد برويد، زن با جسارت به او می گويد من يک قدم به پس نمی گذارم، می خواهی مرا بکشی بکش. با اين همه، کارگران موسسات توليدی-خدماتی به قيام پشت کردند و حتی حاضر نشدند با قيام اعلام همبستگی کنند. بالاخره، همه جوانان نيز قيام نکردند، و خانواده هائی بودند که فرزندانشان را- که نان آور خانه نيز نبودند- از رفتن به خيابان بر حذر کردند. آن رقم عظيم جوانان قيام کننده، افرادی بی باک، جسور و شجاع بودند. يک ويژگی تلاش گران تحول اجتماعی بی باکی و به خطر انداختن است. کريس هجس(Chris Hedges) فعال اجتماعی شناخته شده آمريکائی اين بی باکی را ضرورت اخلاقی می نامد. قيام برده های جوان طوفانی بود که شديدا به ساختار و داربست حاکميت ايدئولوژی مذهب شيعه ضربه زد. کانون نويسندگان با قيام جوانان اعلام همبستگی کرد. همچنين، ٦ نفر از حقوق دانان سرشناس ايران اعتراضات را حق مردم دانسته و درخواست آزادی فوری بازداشت شدگان گرديدند. همينطور، بيش از ١۵۴ تن از شخصيت های مدنی، هنرمند،نويسنده، فعال مدنی و شاعر از اعتراضات مردم حمايت کرده و خواهان آزادی فوری بازداشت شدگان شدند. درجبهه حاکميت، افرادی از اصلاح طلبان اعلام کردند که مطابق قانون اساسی مردم حق اعتراض دارند. بی توجه به احساسات مردم، تندروها همچنان ترجيع بند تئوری پاخورده دسيسه خارج از کشور و ترهات ديگر را تکرار کرده و می کنند، خامنه ای، فرعون زمانه، زير فشار واقعيات و برخلاف واکنش اولش گفتند اعتراض و اجتماع حق مردم است...
اگر بنا به سازشکاری اصلاح طلبان اعتراضات سال ١٣٨٨، عقيم شد، امروز اعلام قطعنامه تشکيل اتحاد کنفدراليسم دموکراتيک خلق های ايران در ٢٠١٨/٠١/١١ ، پژواکی است از بی باکی، شجاعت، از خودگذشتگی وجان باختن قيام برده های جوان(۴) برای سامان دادن ايرانی آزاد و بری از استثمار انسان از انسان.

ملت- دولت

ملت يک هستی واقعی و دولت يک ساختار اجتماعی ساختگی است. بيش از ۵٠٠٠ سال قبل در بين النهرين، يا مسوپوتميا، با انقلاب کشاورزی و پديدار شدن شهرنشينی، مدنيت، Civilisation، تقسيم جامعه به طبقات، دولت بوجود آمد. دولت حاکميت يک طبقه عليه طبقه يا طبقات ديگر را شامل می شود. هيچ دولتی مردمی، يا به سخن ديگر نگهبان منافع جامعه نيست. قدرت دولت درتسلط اش برجامعه استوار است. جامعه برای رهائی ازحاکميت دولت، بايد سلطه دولت بر جامعه را درعرصه های گوناگون چالش کرده، با تسخيرجامعه سامان ملت-دموکراتيک را جانشين دولت-ملت يا مدرنيته سرمايه داری قرار دهد. با سامان يابی ملت-دموکراتيک پديده دولت رخت بر می بندد.
ما پيشتراز قدرت يابی رضا شاه، دولت ايران يا ملت ايران را نداشتيم. ملت و دولت ملی پديده ای سرمايه داری است و تاريخش به اوائل قرن نوزدهم بر می گردد. با انقلاب بورژوا-دموکراتيک يا مشروطه در اواخر سلسله قاجارو با قدرت گيری رضاشاه مقولات ايران(انتخاب واژه ايران به تاسی از تجليل هيتلراز نژاد آريا)، ملت ايران، دولت ملی، ملی گرائی، يا ناسيوناليسم فارس هويدا می شود، که به نسبت تاريخ درازگذشته پديده ای بالنسبه جديد است. در واقع واژه ايران تداعی اقليت فارس زبان را می رساند ونه دربرگيرنده تمام تبارهای مردمی در نقشه گربه را، و پايه ناسيوناليسم و شوينسم فارس ها را تشکيل می دهد. بی دليل نبود که از زمان رضا شاه تبعيض های گوناگون عليه مردمان غيرفارس جا افتادند. رضاشاه اسامی شهرهای ترکی و کردی و عربی و بلوچی را با اسامی فارسی تغيير داد: اسم اروميه شد رضائيه، سلماس به شاپور، محمره به خرمشهر، ساوجبلاغ به مهاباد و دزآپ شد زاهدان، ديلمقان به آذر شهر، قوشا چای به مياندوآب و قس عليهذا؛ رضا شاه و ناسيوناليست های فارس هزاره فردوسی را جشن گرفتند ، سرود فاشيستی ای ايران... ساخته شد.
سرزمينی که امروز ايران ناميده می شود، قرن ها مردمان فارس، آذری، کرد،عرب، ترکمن وبلوچ، و باورمندان مذاهب سنی، شيعه، مسيحی ويهودی، صوفی، يارسايان با آرامش کنار همديگر زندگی می کردند. ناسيوناليسم فارس رضا شاه و سپس حاکميت ايدئولوژی مذهب شيعه عامل مضاعفی شدند در پاشيدن بذرسم ناسيوناليسم و تخم تبعيض و تفرقه بين مردمان ايران. ايدئولوژی مذهب شيعه در مسند قدرت و بويژه ملی گرائی يا ناسيوناليسم از هر نوعش می تواند به عنوان ابزاری در راستای منافع سياسی دول امپرياليستی و منطقه ای بکار برده شود. تنها به نمونه های عراق وسوريه بسنده می کنم، که ميليون ها انسان را از خانه و کاشانه شان آواره کردند، بيش از يک ميليون نفر کشته و زخمی شدند و ويرانی همچون انداختن بمب های اتمی آمريکا به شهرهای هيروشيما و ناکازاکی را ياد آور شدند.

رهائی جامعه از دولت

قدرت دولت در جامعه ريشه دارد، با چيرگی بر سلطه دولت بر جامعه دولت از بين می رود. عرصه های مبارزه در جامعه عبارتند از:
يکم، کارگران شاغل در موسسات توليدی- خدماتی.
دوم، فضای بين محلات کارگری وموسسات توليدی-خدماتی.
سوم، محلات کارگری.
مقدمتا بايد بگويم که پراتيک جنبش های چپ مردسالار(تک بنی) در دو قرن گذشته، با هر سياستی درست يا غلط روی کارگران شاغل در کارخانه ها سرمايه گذاشته بودند.
يکم. موسسات توليدی- خدماتی. در بالا موقعيت کنونی کارگران شاغل در موسسات توليدی-خدماتی مورد بررسی قرار گرفت. همچنين در پرداختن به عرصه محلات کارگری بحث کارگران شاغل تکميل خواهد شد.

دوم، فضای بين محلات کارگری و موسسات توليدی-خدماتی. اين فضا عرصه کنش های گوناگون از تظاهرات، اعتراضات خيابانی، کشيده شدن اعتصابات کارگران به خيابان ها يا جاده ها، حرکات و کمپين متنوع برای حفظ محيط زيست، عليه آلودگی هوا(مشکل ريزگردها و خشک شدن درياچه اروميه و تالاب ها، بهبود موتورهای سوخت فسيلی،گازوئيل و بنزين، و انتقال به انرژی پاک)، صرفه جوئی در مصرف آب منازل، موسسات و بويژه کشاورزی و باغبانی، کمک و تهيه جا و مکان برای زنانی که با تجاوز و خشونت خانواده مواجه می شوند(در اين حوزه فعالين اجتماعی سالهاست تلاش می کنند). کودکان خيابانی، مشکل مسکن شرکت در انتخابات شوراهای دهات و شهرها. هم اکنون نمونه هائی ازشرکت زنان و انجام خدمات ارزنده به مردم تجربه شده است. همچنين در مواردی مردم عليه اعمال نفوذ عوامل دولتی در انتخابات اعتراض کرده و آنها را به عقب نشينی هائی وادار کرده اند. نکته مهم در انتخابات شوراها اين بوده است که در شهرهای کوچک و متوسط به نسبت شهرهای بزرگ دست مردم در دخالت در انتخابات باز تر بوده است. هم اکنون، در يکی دوشهر زنان شهردار شده اند. مردم در انتخابات شوراها می توانند به کانديدهای مورد اعتماد و دل سوز و پذيرای پلتفرم برای بهبود شهرشان رای بدهند. بايد تاکيد نمود که دخالت هرچه بيشتر مردم در شوراهای شهر و دهات يک عرصه دخالت گسترده برای دموکراتیزه کردن جامعه در درون همين رژيم ايجاد می کند. داير کردن کلاس های سواد آموزی و ارائه اطلاعات مفيد به شرکت کنندگان . فعاليت در عرصه صرفه جوئی و هدر نرفتن آب که ناآگاهانه يا به عمد صورت می گيرد. بدون هيچ توجيهی هدردادن آب رفتار بدی است و فراتر از اين چنين فردی مشکل آب به عنوان يک معضل کشوری و فراکشوری را متوجه نمی شود. کمپين عليه انداختن آشغال روی زمين يا مکان های عمومی و پرورش روحيه جمع آوری آشغال در اماکن عمومی، حفاظت از درختان و بسياری کنش های سهل وساده وبدون هزينه تلاش هائی هستند برای بوجود آوردن روحيه همبستگی اجتماعی گری و بهبود بوم زيست تلقی ميشوند. يک دکترمشهدی با همسرو فرزندش برای کمپين عليه لغو کنسرت در مشهد، با دوچرخه روانه شهرهای ديگرشدند. يک فعال حفظ محيط اهل مريوان با نيت ترويج برای بهبود بوم زيست از مريوان با دوچرخه به تهران مسافرت کرد. خلاصه، هرچه مردم در عرصه های گوناگون اجتماعی و با ملاحظه وجود و يا ايجاد فضا برای کنش دخالت نمايند به همان درجه روحيه همبستگی، اعمال دموکراسی در جامعه گسترش خواهد يافت.

سوم، محلات کارگری
کارگران شاغل، خانواده های کارگری، درمواردی با خويش، کارگران بيکار، بازنشسته ها، معلولين و بيماران فيزيکی يا روانی در محلات کارگری زندگی می کنند. درمحلات کارگری همسايه ها باهمديگرمراوده کرده، قوم و خويش ازمحلات و يا محلات شهرهای ديگر از محله ديدن می کنند. بدين ترتيب، محلات کارگری شريان ارتباط طبقه کارگر در سراسرکشور را تشکيل می دهد.
منازل کارگران چه بلحاظ القاء ايدئولوژی دولت سرمايه و برعکس چالش دولت جايگاه ويژه ای دارد. منازل کارگری کارگاه توليد نسل نيروی کار و بازسازی نيروی کار کارگر است. رژيم سرکوب می تواند خيابان ها را قرق کند، ولی منازل کارگری را نمی تواند. منازل کارگری می توانند به تريبون يا سالن کوچ آموزش و روشنگری خانواده ها تبديل گردند. من در عرصه کارگران شاغل در موسسات توليدی-خدماتی به موضوع بس مهم مردسالاری و عوارض زيان بارش در تضعيف قدرت طبقاتی کارگران بحث کردم. منازل کارگری مکان بسيار مهمی غلبه برمردسالاری . زنان ومردان آگاه بر پايه های تئوريک مردسالاری نياز است آستين ها را بالا برده و زنان و مردان آلوده به افکار سم مردسالاری روشنگری کنند. زنان و مردان رها شده از چنبره مردسالاری ديگر نه مرد نان آور و زن خانه دار بلکه رفقای همسنگر مبارزه خواهند شد. زنان دست بچه ها را گرفته و به صف اعتراض کارگران خواهند پيوست.
محلات کارگری مشکلات و نيازهای فراوانی دارند. به درجه ای که روشنگری در منازل گل کرد، اهالی محله از شهرداری و شورای شهربا رعايت شرائط معين يک يا چند مطالبه، مانند مهد کودک، زمين بازی برای بچه ها، رختشوخانه عمومی با فردی مسئول، سالن محله وغيره را مطالبه خواهند کرد. خلاصه، با پويائی محله جوانه کمون محلات پا خواهند گرفت. با واقع بينی رسيدن به هر درجه ای از جنبه های برشمرده در بالا نياز به کنش صبورانه و پيگيردارد، و از پيش سهولت يا سختی کنش درون خانه های کارگری را نمی توان حدس زد.

مراد عظيمی - ۲۰۱٨/۰۱/۱۴


توضيحات


۱- البته، سهم زنان و مردان با بالاتر از ٣٠ سال ناديده گرفته نمی شود. برای نمونه يک زن شجاع در جواب يکی از نيروهای سرکوبگر که از وی می خواهد محل را ترک کند می گويد: با شهامت می گويد من همينجا می ايستم می خواهی مرا بکشی بکش، من يک قدم پس نمی کشم.

۲- الن گرينزپن،Alan Greenspan، رئيس خزانه داری آمريکا از سال ٢٠٠٦-١٩٨٧، بعداز کناررفتن از سمتش، درجواب به کميسيونی ازکنگره آمريکا می گويد: کاری که من در دوره تصدی ام درخزانه داری کردم اين بود که طبقه کارگر آمريکا را وامانده کنم. سياستی که جمهوری اسلامی در ايران پياده کرد.

٣- گرچه، يکی دو تا جريان چپ ايرانی با رساله مارکس ˮگذشته، حال و آينده اتحاديه ها “آشنائی دارند، ولی اينان زيرکانه رساله مارکس و پيامش را نشنيده گرفتند. من از يکی از رهبران يک جريان تروتسکی در باره اين رساله سئوال کردم، هيچ اطلاعی نداشت، سپس متن را برايش ارسال کردم. من انتظار داشتم حد اقل دريافتش را بمن اطلاع دهد! همينطور، رساله را دراختيار يک جريان تروتسکی ديگرگذاشتم. جواب دادند، متن مختصر خوبی بود!

۴- كنفدراليسم دمكراتيك، ملت دمكراتيك و خودمديريتى دمكراتيك آلترناتیو خاورمیانه و ایران است" در قطعنامه پایانی ضمن تأ‌کید بر گذار از جمهوری اسلامی با تکیه بر سیستم خودمدیریتی دمکراتیک حول خودویژگیهای فرهنگی و اجتماعی و آیینی، خواهان آزادی عبدالله اوجالان رهبر خلق کُرد شده است.

• خبرگزاری فرات
• بروکسل
• شنبه, ١٣ ژانویه ۲۰۱٨, ١٠:۲

قطعنامه پايانى كنفرانس پلاتفرم دمكراتيك جنبش‌ها و خلق‌هاى ايران منتشر شد. در قطعنامه پایانی ضمن تأ‌کید بر گذار از جمهوری اسلامی با تکیه بر سیستم خودمدیریتی دمکراتیک حول خودویژگیهای فرهنگی و اجتماعی و آیینی، خواهان آزادی عبدالله اوجالان رهبر خلق کُرد شده است. قطعنامه‌ پایانی سیاست‌های اتحادیه اورپا در قبال مسائل حقوق بشری را مورد انتقاد قرار می‌دهد.

متن کامل قطعنامه پایانی کنفرانس "پلاتفرم دمکراتیک جنبش‌ها و خلق‌های ایران" به شرح ذیل است:


"ما در جهانى زندگى مى‌كنيم كه استثمار انسان توسط انسان، اعمال ستم و تبعيض گسترده بر زنان، تخريب زيست محيطى كره زمين براى همه موجودات آن به امرى روزانه تبديل شده است. جنگ، بيكارى، بردگى، به کار گماردن كودكان، تن فروشى، رقابت و كاهش سطح زندگى مزدبگيران، روال عادى زندگى در جهان و به‌خصوص در خاورميانه و ايران شده است. تمام دولت‌‌های موجود در جهان و به ویژه خاورميانه در ايجاد اين وضعيت بدرجات مختلف سهيم و ذينفع هستند. اين دولت‌ها هر نام و نشانی كه داشته باشند در واقع دولت‌های استثمارگر هستند. طى چند دهه اخير، از یک‌سو اقدامات بعضى از نيروهاى جهانى براى ترسيم خاورميانه‌اى نو و منطبق با منافع سياسى و اقتصادى خود در منطقه و از سوی دیگر اصرار بر حفظ موقعيت خود از سوى دولت‌ملت‌هاى مستبد و تماميت‌خواه منطقه از جمله جمهورى اسلامى ايران منطقه را به آشوب كشيده است و مصيبت‌ها و ويرانگرى های مضاعفى را بر خلق‌هاى منطقه تحميل كرده است. در اين گير و دار خلق‌ها و جنبش‌هاى دمكراتيك آن‌ها تلاش‌هایی را که براى تامين منافع خلقى انجام داده‌اند ولى متاسفانه به دليل نارسایی‌‌هاى عملی و برنامه‌ريزی‌هاى تاکتیک و استراتژي تاکنون نتوانسته‌اند راه به جايى ببرند و به دليل برخوردهاى مستبدانه در كوتاه‌ مدت به انحراف و شكست کشیده شده‌اند و لذا زمينه براى یغماگری و سرکوب نيروهاى مردمی، هموار گشته است.

هم‌چنین بهار عربى در كشورهاى عربى و اعتراضات مردم در ايران در سال ٢٠٠٩ تحولاتى را از سر گذراندند و تجارب تلخ و آموزنده‌اى را كسب كردند. اين جنبش‌ها به این دلیل مطالبات اصلى، صريح و سراسرى نداشته‌اند با بن‌بست روبرو شده‌اند، اين هم ما را ناچار مى‌گرداند كه به جستجوى راهكارهاى واقع‌بينانه و عملى بپردازیم. تجربه موفق و تا كنونى كنفدراليسم دمكراتيك در شمال سوريه(روژآوا) نشان مى‌دهد كه راه ممكن و آلترناتيو عملى ديگرى هم وجود دارد، آلترناتيو امروز براى خاورميانه و بالاخص ايران مى‌تواند با كنفدراليسم دمكراتيك، ملت دمكراتيك و خودمديريتى دمكراتيك در كمون‌های خود گردان با توجه با خصوصيات اتنيكى، فرهنگى و اجتماعى هر منطقه به سازماندهى بپردازد.

همان‌طور كه همه به درستی می دانیم، ايران سرزمینی است با خلق های متعدد و جغرافیای متنوع، از این‌رو، در چهارچوب طرح كنفدراليسم دمكراتيك هر يك از اين خلق‌ها، از حق تعيين سرنوشت خویش، با تشكيل ملت دمكراتيك و با ايجاد خود مديريتی دمكراتيك به منظور حق تعيين سرنوشت در مقياس محلی و سراسری برخوردار است. يعنى به‌جاى تشكيل یک «دولت - ملت» مى‌توان به برساخت ملت دمکراتیک با تنوع فرهنگ‌ها و زبان‌هاى گوناگون در این سرزمین مشترك پرداخت. يعنى جامعه ايران متشكل از تمام خلق‌ها در سرزمینی مشترك با اتحاد داوطلبانه و با حقوق برابر در چهار چوب ترسيم قوانین و مقررات دمكراتيك است و از این رهگذر مى‌توانند در كنار هم به همزيستى مسالمت‌آميزى دست يابند. بدين ترتيب تمام خلق‌هاى ايران هم به حقوق ملى - دمكراتيك و حق تعين سرنوشت خود خواهند رسيد و هم با ايجاد اتحاد دمكراتيك و داوطلبانه مانع گسست اين خلق‌ها كه داراى روابط تاريخى مشترک و طولانی هستند خواهند شد. بدیهی است، اگر این خواست برحق محقق نگردد، خلق‌های تحت ستم داخل جغرافياى ايران اعم از آذرى، بلوچ، عرب، كرد، فارس، تركمن، لر و ... اين حق را خواهند داشت كه آلترناتيوهاى ديگر را تا سطح گسستن و ايجاد ملت - دمكراتيك خود برگزينند.

بر كسى پوشیده نیست كه سياست آسميلاسيون و استحاله ارزش‌هاى فرهنگى خلق‌ها و بنیادهای هویتی ايران، روز بروز عميق‌تر مى‌گردد. زنان در زير لواى قوانين شريعتى و مردسالارانه جمهورى اسلامى بيش‌ترین سرکوب و ظلم را متحمل شده‌اند؛ كودكان، جوانان، دانش‌جويان و کارگران روز‌به‌روز بیش‌تر مورد تعرض و سركوب سياست‌هاى ارتجاعى جمهورى اسلامى قرار گرفته‌اند، به‌طور کلی ايران به پرچم‌دار نقض حقوق بشر تبديل شده است. زندان، شكنجه و اعدام مخالفین به امرى روزمره تبديل گشته است. در نتيجه اختلاس‌های دولتى و تبعيض‌هاى طبقاتى، گرسنگى، بيكارى و فقر روز‌به‌روز افزايش يافته است. در نتيجه سياست‌هاى سركوبگرانه و توتاليتاريستى جمهورى اسلامى هر روز بيش‌تر از پيش عرصه بر دگر انديشان و مخالفان سياست‌هاى جمهورى اسلامى تنگ‌ شده است. بدون ترديد مى‌توان به موارد زيادى اشاره كرد كه به وضوح دلالت بر سياست سركوبگرانه و غير دموكراتيك جمهورى اسلامى دارد. آن‌چه كه همچنان در شرایط کنونی و با توجه به تحولاتی که در سطح جامعه در جریان است موجب نگرانی می شود، سكوت بسيارى از نهادهاى بين‌المللى در برابر اين سركوبگری‌ها است.

با توجه به برگزارى كنفرانس ما در پارلمان اتحاديه اروپا، ذیلاً به نكاتى در قبال مواضع دولت‌هاى عضو اتحاديه اروپا با جمهورى اسلامى اشاره می‌کنیم:

١- اتحاديه اروپا در برابر سياست‌هاى زن‌ستيزانه، نقض حقوق بشر و اعمال زندان، شكنجه و اعدام از سوى جمهورى اسلامى موضعی جدی اتخاذ نکرده و در خصوص اين برخورهاى غيرانسانى آن را به‌طور صريح محكوم نمی‌کند و تنها به منافع و روابط اقتصادی خویش می‌اندیشد.

٢- اتحاديه اروپا در برابر بی‌عدالتی‌های سياست‌هاى غيرانسانى جمهورى اسلامى در قبال كودكان و جوانان و گسترش و افزایش بی‌عدالتی‌های اجتماعى كه موجب افزایش فقر و فشار مضاعف بر طبقات پايينى جامعه ايران می‌شود کاملا بی‌تفاوت است.

۳- کنفرانس پلاتفرم دمکراتیک جنبش‌ها و خلق‌های ایران مصراً خواستار آزادی سریع و بی‌قید و شرط همه زندانیان سیاسی ایران و خاورمیانه از جمله آزادی رفیق عبداله اوجالان است که از دو سال پیش تاکنون اطلاعی از وضعیت او در دست نیست.