نکات مقدماتی:
۱- کاربرد نام جمهوری اسلامی، زيرکانه ماهيت سرمايهداری و بردگی - مزدی طبقهی کارگر ايران را پنهان می کند. به اين دليل، من همه جا از واژهی دولت سرمايهداری ايران استفاده خواهم کرد.
٢- اين ادعای سرمايه دار، که من سرمايه دارم و برای کارگرکار و نان فراهم می کنم، دروغ محض است. سرمايه دار هيچ سرمايه ای از خودش ندارد، بلکه سرمايه محصول تصاحب ارزش اضافی کارگر است. چرا؟ به اين دليل که: سرمايه دار بعد از اينکه به اصطلاح کارگر را استخدام کرد، پيش از شروع کار و با رعايت زمان پرداخت دستمزد يا تامين معاش يا پرداخت باز توليد نيروی کارروزانه، هفتگی يا ماهانه را به کارگر نمی دهد. بلکه، کارگر به هزينه ی خود نيروی کارش را بازسازی کرده و به فرايند توليد وارد می شود. در پايان يک روزکار، يک هفته يا يک ماه، کارگر علاوه برمعادل هزينه بازتوليد نيروی کار مقداری يا مقاديری ارزش اضافی نيز توليد کرده است. بدين ترتيب، سرمايه دار بدون هزينه کردن يک ريال، بعد از پرداخت دستمزد کارگر مقداری ارزش اضافی نيز تصاحب کرده است. سرمايه ی حاضر سرمايه دار نيز محصول فرايند توليد پيشين می باشد.
٣- به برداشت من، واژه ی برده ی-مزدی شفاف تر از کارمزدی چهره ی زشت رابطه ی غير انسانی سرمايه داری را عيان ی کند. هم از برده ی دوران باستان در رم و يونان سلب مالکيت ابزار توليد شده بود، و هم امروز از کارگر در روابط سرمايه داری. برده ی دوران باستان جسمش فروخته می شد و کارگر يا برده ی - مزدی نيروی کارش. اما فرق بين برده ی - مزدی روابط توليد سرمايه داری با برده ی عهد عتيق در اين است که برده دار يا لرد رم باستان انسانی رابرای تمام عمر برده می کرد، و به نوعی تا آخر عمر معاش برده را تامين می کرد. ولی، قرار داد سرمايه دار با برده ی-مزدی تازمانی ادامه می يابد که او ارزش اضافی توليد کند، به محض اينکه فرايند توليد ارزش اضافی مختل شد، سرمايه دار برده ی-مزدی را با بيرحمی به دهان گرگ بيکاری می اندازد. مارکس در نوشته هايش واژه ی برده ی مزدی را بکار برده است. با اين توضيح، من ترجيحا موافق استفاده از واژه ی برده ی - مزدی هستم.
صحبت در باره ی لغو بردگی-مزدی طبقه ی کارگر ايران طلب می کند، در دوعرصه ی سياسی و اقتصادی بحث کرد، يا به عبارت ديگر طبقه ی کارگرايران با کدام ابزار تشکيلاتی سرمايه داری ايران ،مبتنی بربردگی-مزدی، را سرنگون کند و کدام جامعه ای را بجايش آن سامان دهد.
طبقه ی کارگر ايران جزئی از طبقه ی کارگر جهان را تشکيل می دهد. هر تحولی در راستای تشکل يابی و مبارزه ی طبقه ی کارگر ايران در يک تشکل واحد شورائی، و با افق لغو بردگی-مزدی می تواند در رهيابی مبارزه ی طبقات کارگر ديگر کشورهای سرمايه داری تاثيرگذاشته و برعکس سازمان يابی شورائی طبقه ی کارگر با افق لغو بردگی-مزدی در ديگر کشورها در برونرفت طبقه ی کارگر ايران از آشفتگی تشکيلاتی و بی افقی طبقاتی تاثير خواهد کرد.
مثالی بياورم، همانطوری که شما هم قطعا می دانيد، در پی خود سوزی بوعلی تونسی به دليل بيکاری، گرسنگی و اعتراض عليه خشونت پليس ديکتاتوری زين العابدين بن علی، شعله ی جنبشی برخاست که نه تنها تونس بلکه حرکتی در وسعتی از جهان عرب را فراگرفت. در شهر مديسن، پايتخت ويسکانسن، يکی از ايالات آمريکا- در فوريه ی ٢٠١١، بيش از يک صد هزار نفر در پشتيبانی ازاعتصاب معلمين عليه اخراج راه پيمائی کرده و اعلام کردند که مديسن ميدان التحريرماست وغيره.
از سال ٢٠٠٨، جهان سرمايه داری در بحران ساختاری فرو رفته است. اين بحران با بحران های ادواری کلاسيک، که کم و بيش هر ده سال يک بار دوره ای از رکود و رونق را تجربه می کرد، فرق دارد، اين بحران ادامه يافته وتشديد خواهد يافت. سرمايه داری ايران مصون از روندهای بحران جهان سرمايه داری نيست. اکنون سرمايه داری ايران با %۵.۵ رشد منفی در سال گذشته وارد يک دوره ی رکود اقتصادی شده است. البته، اعمال تحريم های اقتصادی، بويژه تحريم نفت، در بروز بحران اقتصادی ايران سهمی داشته است. ولی، زمينه های بحران سرمايه داری ايران به سال های پيش از تحريم ها بر می گردد. سقوط ارزش ريال، نرخ بالای بيکاری، تورم بالا، شمار چندی از شاخص های بحران سرمايه داری ايران را نشان می دهند. سرمايه داری ايران هم زمان دچار رکود اقتصادی و تورم گرديده است، واقعيتی که آقای علی طيب نيا، وزير اقتصاد و دارائی ايران اذعان کرده اندد. فرض برداشتن تحريم های اقتصادی می تواند تعديلی در نرخ رکود ايجاد کند و نه تاثيری فراتر از اين. مطابق، جديد ترين گزارش صندوق بين المللی مالی، IMF، رشد اقتصادی و افزايش صادرات غير نفتی سرمايه داری ايران نياز به اجرای سياست های رياضتی در هر دو بخش توليد و خدمات، برای بالا بردن بارآوری کار و لاغر کردن هزينه های دولتی دارد. اعمال اين سياست ها باز هم در نرخ بيکاری تاثير کرده و حملات جديدی به سطح معيشت طبقه ی کارگر ايران وارد خواهد کرد. خلاصه ی کلام، از منظر اقتصادی سرمايه داری ايران با دو راه حل روبروست، يا ادامه ی استثمار طبقه ی کارگر ايران و يا انقلاب کارگری. اکنون، سئوال اين است که ساختار و رشد تاکنونی نيروهای مولدسرمايه داری ايران شرائط اقتصادی انقلاب کارگری را فراهم کرده است؟ در جواب به اين سئوال ضرورت دارد به اجمال به عروج روابط بردگی-مزدی و رشد نيروهای مولده ی سرمايه داری ايران اشاره کرد.
ايران از اوائل سلسلهی قاجار در جهان سرمايهداری آنروز ادغام گرديد. يکی از منابع پژوهش جالب اين دوره، کتاب تاريخ اقتصاد ايران از ١٨٠٠ تا ١٩١۴ميباشد، که پژوهشگر آمريکائی چارلز عيسوی نوشته است. کتاب چارلز عيسوی مبادلات اقتصادی اين دوره را بطورمبسوط توضيح دادهاست. هم چنين بايد در بهبوهه ی انقلاب بورژوا-دموکرات ايران، يا معروف به انقلاب مشروطه، به وجود سيصد هزار کارگر ايران در سرزمين های روسيه ی تزاری از باکو تا آرخانگل گرفته تا عشق آباد اشاره کرد. اين شمار قابل ملاحظه ی کارگران مهاجرايرانی نشان می دهد که با فرايند طبيعی از جزئی از دهقانان ايران سلب مالکيت شده بود و آن ها مجبور شدند برای فروش نيروی کار به روسيه مهاجرت کنند.
رشد لاک پشتی روابط سرمايه داری ايران با اصلاحات ارضی شاه،که از سال ١٣۴١ شروع گرديد، به سرانجام رسيد. با سلب مالکيت وسائل توليد از دهقانان، که هيچ دارائی به جز فروش نيروی کار برای زنده ماندن نداشتند، نيروی کار در سطح عام به کالا تبديل شد و طبقه ی کارگرميليونی بوجود آمد. با اصلاحات ارضی و فرايند رشد سرمايه داری، ايران کشوری سرمايهداری گرديد. من در اينجا به اجمال به شماری از مراکز تعيين شده برای توسعهی اقتصاد سرمايه داری، در پس اصلاحاعت ارضی اشاره می کنم. تهران، کرج، قزوين، زنجان، تبريز، رشت، اراک، اصفهان، شيراز، اهواز، بوشهر، مشهد، کرمان، کرمانشاه، بندرعباس و غيره. در اين دوره تاسيس شبکه ی برق سرتاسری از مرز بازرگان تا بندرگواتر در بلوچستان شاخص برجسته ای از رشد صنعتی شدن ايران بود. رشد سرمايه داری ايران، يکی از سريع ترين فرايندهای رشد سرمايه داری، بويژه، پس از افزايش قيمت نفت از سال ١٣۵٣، را طی کرد. بعداز سرنگونی رژيم شاه و شکست انقلاب کارگری و روی کار آمدن رژيم سرمايه داری جديد با ايدئولوژی مذهب، عليرغم شروع جنگ ايران و عراق، هرگز بازسازی و رشد سرمايه داری ايران متوقف نگرديد. با پايان يافتن جنگ ايران و عراق، دوباره فرايند رشد سرمايه داری ايران به حرکت در آمد، و دولت هاشمی رفسنجانی پرچم دولت سازندگی را بالابرد.
بدين ترتيب با اصلاحات ارضی و فرايند رشد سرمايه داری در ايران، می بايستی کشمکش و تناقضات کار و سرمايه يا مبارزهی طبقهی کارگر با طبقهی سرمايهدار محور تمام مبارزات و مناقشات اجتماعی می گرديد. به سخن ديگر، انقلاب آيندهی ايران، بعد از اصلاحات ارضی و فرايند رشد سرمايه داری می بايستی بمثابه يک انقلاب ضد بردگی مزدی ارزيابی می شد. و طبقهی کارگر ايران ايجاب می کرد با هدف آتی سرنگونی روابط سرمايهداری، زير پرچم ضد بردگی مزدی در يک سازمان فراگير مستقل و واحد سياسی-اقتصادی متشکل میشد.
بررسی اجمالی ساختار اقتصادی روابط سرمايه داری ايران: امروز
١- نه تنها در شهرهای بزرگ، بلکه حتی در هرشهرکوچکی موسسات تحصيلات عالی تاسيس شده است. سالانه ٣.۵ ميليون نفر دانشجو در دانشگاه های ايران تحصيل می کنند. در سال ١٣٩٠، ايران در انتشار تعداد رساله های تحقيقات علمی (پيپر) در مجلات علمی دنيا در رده های بالا بود.. عده ای از دانشگاه های ايران علاوه بر آموزش رشته های تحصيلات عالی تا فوق دکترا، در حوزه های علمی و فنی گوناگون پژوهش می کنند. دانشگاه صنعتی شريف و همچنين دانشگاه مالک اشتروابسته به وزارت دفاع، در زمينه ی نانوتکنولوجی دستاوردهائی دارد-به ام ای تی- ماساچوست ايسنستيتوت آو تکنالوجی ايران معروف شده اند. اخيرا، مقامات ايرانی اعلام کردند که بواسطه ی فرار مغزها، سالانه ١۵مليارد دلار به اقتصاد ايران خسارت وارد می شود.
٢- سرمايه داری ايران نزديک به ١٠هزار کيلو متر برزگراه ساخته و طول راه آهن ايران ٨٠٠٠ کيلومتر می باشد.
٣- گذشته از متروی تهران، اکنون در شهرهای کرج، اصفهان، مشهد،تبريز، اهواز، شيراز و قم خطوط مترو ساخته می شود.
۴- در بيشتر شهرهای ايران بنا به موقعيت و بزرگی شهر فرودگاه های بين المللی، هوامرزی و داخلی تاسيس شده است.
۵-راه های دهات با جمعيت بيشتر از ٢٠ نفر آسفالت شده و به برق و وسائل ارتباطی، نظير تلفن، دسترسی دارند.
٦- ايران صنايع گوناگون دارد: صنايع هوا فضا، صنايع انرژي هسته ای، صنعت گسترده ی نفت و گاز، صنايع پتروشيمی و توليدات شيميائی، پالايشگاه های نفت به تعداد ١٢ واحد، و توانائی ساخت تصفيه خانه ی نفت، پالايشگاه های گاز ۴ واحد ،نيروگاه های برق ٨١ واحد، و توانائی ساخت نيروگاه برق، کارخانه های توليد اتومبيل، پيکاپ،وانت، اتوبوس، کاميون سازی عظيم تهران، کاشان، کرمان، و توانائی ساخت کارخانه های اتومبيل سازی، کارخانه ی تراکتورسازی، کارخانه های توليد وسائل اتومبيل، کارخانه های توليد ماشين آلات صنعتی، توليد ماشين آلات راه سازی، معدنی و ماشين آلات کشاورزی، کارخانه های توليد تجهيزات الکترونيکی والکتريکی، تلفن، تلفن همراه و تابلت، کارخانه های توليد مصالح ساختمانی و توليد وسائل منزل، کارخانه های توليد داروسازی ، صنايع ذوب آهن و صنايع فولاد ٢٧ واحد، کارخانه های توليد تايرمتنوع ٩ واحد، صنايع استخراج و بهره برداری از مواد معدنی گوناگون، ذغال سنگ، مس و صنايع توليدات مس، صنايع کشتی سازی، هواپيمای سازی- با همکاری اوکراين-، صنايع عظيم نظامی، صنايع توليد محصولات شيشه ای ٢٠ واحد، کارخانه های سيمان به تعداد ۵٧ واحد، کارخانه های تهيه ی آلومينيوم و توليدات آلومينيومی ۴٨ واحد، صنايع غذائی، کارخانه های نساجی ٢٨ واحد، کارخانه های توليد قند و شکر ٢۵ واحد، توليدات پوشاک، کارخانه های توليدات کاغذ ٢۵ واحد، صنايع سراميک و غيره.
ايران تعداد ٢۵٠ سد بهره برداری بزرگ و کوچک و ٧۵٠ سد در حال ساخت و در مرحله ی طرح دارد. تعدادی از سدهای در حال بهره برداری هم نيروی برق توليد کرده و هم آب برای مصارف کشاورزی و شهری تامين می کنند، بخش ديگری از سدها برای تامين آب ساخته شده اند. . ايران در کشورهای خارجی کارخانه های اتومبيل سازی و سيمان ساخته است. ايران سالانه ١۵ ميليون تن فولاد توليد می کند. صنايع گوناگون توليدات کشاورزی، دام داری، توليد انواع ميوه ها وسبزی جات البته، آنچه را که من در اينجا برشمردم ها شمه ای از صنايع و توليدات سرمايه داری ايران را شامل می شوند. علاقمندان می توانند جهت کسب اطلاعات بيشتربه سايت فارسی گوگول مراجعه نمايند، برای مثال بنويسيد کارخانه های فولاد ايران و غيره.
در همين سطح از پيشرفت نيروهای توليدی، سرمايه داری ايران قادر است نياز های اجتماعی آحاد مردم ايران را زير شعار «از هرکس به اندازه ی توانش و برهر کس به اندازه ی نيازش» را تامين کند.
اما، نيازهای عمومی اجتماعی ما کدامند:
١- مسکن مناسب با وسائل خانگی لازم
٢- خوراک و پوشاک، آب و برق و گاز
٣- بهداشت و درمان
٤- آموزش و پرورش
۵- تامين زندگی برای سالمندان
٦- وسائل نقليه ی عمومی
٧- امکانان تفريحی و غيره
با رعايت سطح توليد و گستره ی ارضی ايران، توليد و تهيه ی نيازهای اجتماعی آحاد مردم ايران امری شدنی است.
در قبال مسئوليت جامعه در تامين نيازهای اجتماعی آحاد مردم، «از هر کس به اندازه ی توانش وبرهر کس به اندازه ی نيازش»، هر فرد از آحاد مردم نيزمتقابلا مسئولند بنا به موقعيت فردی سهم مناسبش را به اجتماع و در توليد اجتماعی اداء کند. منظور اين است که جامعه و آحاد مردم نسبت به همديگر مسئوليت متقابل دارند، يا چنانکه گفته شده است رشد و شکوفائی هر فرد در گرو پيشرفت و بالندگی جامعه بستگی دارد.اين يک کنش دو سويه است. برابر با رشد نيروهای مولده در ايران، هرفرد بالغ با حداقل ١٨ سال و آماده ی کار، سهمش به جامعه را داوطلبانه در حداکثر ۵ ساعت کارروزانه و ٢۵ ساعت کارهفتگی ادا کند. در سال ١٨٣۵، کارگران نساجی منچسترخواستار٨ ساعت کار روزانه شدند، سپس انترناسيونال اول پرچم شعار ٨ ساعت روزکار را در سال ١٨۶۶ بالا برد. بالاخره، مطالبه ی ٨ ساعت کارروزانه ی کارگران شيکاگو در سال ١٨٨٦ به خون کشيده شد. با مقايسه ی سطح بسيار نازل نيروهای مولده در سال ١٨٣۵ با امروز، بعد از نزديک به دو قرن، انتظارمطالبه ی حداکثر۵ ساعت کارروزانه انتظار غير عادی نيست. عده ای از اقتصاددانان سرمايه داری انسان دوست: توصيه می کنند که با کاهش ساعات کار به ٢١ ساعت در هفته می توان به مشکلات بيکاری، توليد گازهای کربنی بالا و مضر به محيط زيست، فقر، نابرابری مزمن، ساعات کاربيش از اندازه ی ضروری، گشايش درمشکل مراقبت خانوادگی و نبود زمان آزاد و فراغت کافی برای پرورش جسمی و روانی، جواب داد. ملاحظه می شود آنچه را که ما می گوئيم آينده ای امکان پذير بوده، و تنها فرق ما با اين اقتصاد دانان در اين است که برای تحققق چنين افقی بايد روابط بردگی-مزدی سرنگون شود.
مقوله ی کار چيست؟
اساسا کار کنشی است همانند ورزش کردن، موسيقی نواختن، رقصيدن، نوشتن، مطالعه کردن، کوهنوردی کردن و غيره. هر کدام از اين کنش ها، به نسبت نوع فعاليت نياز به مصرف مقداری ازانررژی بدنی يا فکری دارد. اما، يک تفاوت ماهوی بين بازی فوتبال و کار در کارگاه توليد روابط بردگی-مزدی سرمايه داری وجود دارد. يک نفر نقاش هر اندازه برای کشيدن نقاشی اش سخت کارکرده باشد، او در پايان، کاری خلاق انجام داده و محصول توليد او به خودش برمی گردد. او از توليدش لذت برده و از خستگی اش در می آيد. برعکس، کار در روابط سرمايه داری، يا کاربردگی-مزدی کنشی است که به کارگر تحميل می شود، و در پايان محصول کارش از او بيگانه شده وميوه اش را سرمايه دار تصاحب می کند. به گفته ی مارکس کارگر هر چه بيشتر کار کند، محصولش در هيات کارمرده، يا سرمايه همچون هيولائی در مقابل او سرمی کشد.
چرا کار داوطلبانه؟
١- مطالبه ی کار داوطلبانه، يک خواست عجيب و غريبی نيست. همانطوری که بديل تاريکی روشنائی است و بديل سرما گرما و بديل شب روز، روشن است که بديل کار اجباری در روابط بردگی- مزدی سرمايه داری، بايد کار داوطلبانه در جامعه ی پسا-سرمايه داری يا جامعه ی همياری، يا جامعه ی توليدکنندگان تعاونی عمومی باشد. به سخن ديگر، روابط بردگی-مزدی سرمايه داری بر کار اجباری طبقه ی کارگر بنياد شده است. بنابراين نفی روابط بردگی-مزدی در توليد سرمايه داری، يا رهائی کار، ضرورتا نياز به نفی کار اجباری دارد و براين سياق استقرار کار داوطلبانه طليعه ی جامعه ی پسا-سرمايه داری است.
٢- انسان به عنوان يک اندامواره يا ارگانيسم زنده اساسا نياز به فعاليت دارد، کارکردن نيز يک نوع فعاليت است. کارگر بيکار دچار افسردگی،سستی، بی حالی، بيماری های جسمی و روانی، اعتياد، تخلفات و جرائم گوناگون می گردد. در بعضی از کشورها، برای جلوگيری از بروز بيماری های ناشی از عدم فعاليت بازنشسته ها مانند افسردگی، امکانات فعاليت های اجتماعی گوناگون، مانند گردش های گروهی، سالن های تفريحی متنوع و امکانات باغبانی برای باز نشسته ها فراهم کرده اند. افراد سالمند و بازنشسته های ايران نيز حق دارند از اين امکانات و طرح های مناسب ديگر برخوردارشوند. هم چنين، بسياری از بازنشسته ها تجارب غنی شغلی دارند. اين افراد می توانند ساعاتی محدود فعاليت خلاق برای شادابی خود و بالندگی جامعه انجام دهند. ولی ما شاهديم که درجوامع ی سرمايه داری، واز جمله ايران، ميليون ها کارگربيکارند، و توان و ذوق و استعداد گوناگون آنها هدر می رود، در مقابل کارگران شاغل مضاف بر ۴٠ تا ۴٨ و حتی بيشتر ساعت کار روزانه ی متداول، مجبورمی شوند برای تامين معاش زندگی اوليه ساعات بيشتری نيز اضافی کاری انجام دهند. از اين گذشته، بخش قابل ملاحظه ای از کارگران از حق تامين شغلی محروم بوده، بسياری از استخدام ها موقتی و بخشی از استخدام ها بدون قرار داد و بعضی از استخدام ها در ايران به سفيد امضا معروفند، در موارد نه چندان کم سرمايه داران ماه ها دستمزد ناچيز کارگران را ملاخور می کنند. سرمايه داران معمولا برای تصاحب ارزش اضافی بيشتر، شاغلين سالمند را اخراج کرده و معمولا کارگران جوان را با دستمزد پائين تر استخدام می کنند. سن بازنشستگی را افزايش داده و بعد از سال ها درد و رنج استثمار شدن ، کارگران بازنشسته در دوران بازنشستگی نيز از يک زندگی انسانی محرومند.
با لغو بردگی مزدی و برپائی جامعه ی پسا- سرمايه داری:
الف: کار اجباری در رابطه ی بردگی-مزدی سرمايه داری به امری داوطلبانه تبديل گرديده و افراد جامعه به ميل و رغبت خود داوطلبانه سهم شان را به جامعه ادا خواهند کرد. با کاهش ساعات کار معضل بيکاری و عواقب مضر ناشی از آن از بين رفته، و کار به خصلت يک فعاليت سودمند،لذت بخش و خلاق دگرگون می شود.
ب- مارکس در مفهوم ماترياليستی تاريخ می گويد: روابط توليد و ساختار اجتماعی منبعث از آن، در هر مرحله ی تاريخی پايه و اساس ساختارهای حکومتی، قوانين، فرهنگ وغيره، يا روبنای آن جامعه را تشکيل می دهند. نگرش انسان ها نسبت به شيوه ی کار در جامعه ی سرمايه داری تحت تاثير فرهنگ غالب جامعه، يعنی فرهنگ طبقه ی سرمايه دار، قرار دارد. از منظر طبقه ی سرمايه دار، طريق کار کردن همين است که هست، کار بايد اجباری باشد. آنها با سخره خواهند گفت که گفتمان کار داوطلبانه تخيلی بيش نيست و اگر کار داوطلبانه باشد آدم ها به بهانه های گوناگون ازکار کردن طفره می روند. اين يک ادعای سخيفی است: اولا ، همانطوری که کاراجباری همگن با فرهنگ روابط بردگی - مزدی سرمايه داری است، کارداوطلبانه سازگار با فرهنگ جامعه ی پسا-سرمايه داری است. دوما، در همين جامعه ی سرمايه داری بسياری از بيکاران برای کار کردن له له می زنند تا دوباره جزئی از شاغلين و افراد فعال جامعه گردند. سوما، کم نيستند افرادی که برای حفظ سلامت و شادابی بعد از بازنشستگی داوطلبانه کار می کنند. بالاخره، در بعد اجتماعی و حتی فراملی افراد بسياری دور هم جمع شده و خدمات رايگان در اختيار افراد ديگر قرار می دهند. (هزاران نفر داوطلبانه از کشورهای گوناگون در برنامه نويسی های رايانه ای نظير ليناکس و جوملا خدمات رايگان برنامه نويسی را در اختيار علاقمندان قرار می دهند).
بعد سياسی انقلاب ضد سرمايه داری و لغو بردگی - مزدی
در مقدمه ی بحث گفته شد که تحقق انقلاب لغو بردگی-مزدی به فراهم شدن دو بعد اقتصادی و سياسی لازم نياز دارد. در سطح اقتصادی نشان داده شد که با رشد نيروهای مولده ی سرمايه داری ايران تحقق لغو بردگی مزدی و برپائی جامعه ای از «هر کس به اندازه ی توانش و بر هر کس به اندازه ی نيازش» امکان پذير گرديده است.
در بعد سياسی لغو بردگی-مزدی ضرورت دارد به مسئله ی اصلاحات ارضی ١٣۴١ و و موقعيت طبقه ی کارگرايران در فاصله ی فرايند سرمايه داری شدن تا برآمد انقلابی١٣۵٧ دوباره رجوع کنيم. چرا که هنوز شبح تسويه حساب با مسائل بنيادی انقلاب شکست خورده ی ١٣۵٧ بر وجدان سياسی بسياری از فعالان کارگری سنگينی می کند. با اصلاحات ارضی شتاب آور، در سطح عام نيروی کار به کالا تبديل شد و بموازات آن با فرايند سريع رشد نيروهای مولده، ايران جامعه ای سرمايه داری شد. بدين ترتيب، با اصلاحات ارضی و فرايند رشد سرمايه داری، می بايستی کشمکش و تناقضات کار و سرمايه يا مبارزهی طبقهی کارگر با طبقهی سرمايهدار محور تمام جنگ و جدال ها و مناقشات اجتماعی می گرديد. يا اينگونه بگويم انقلاب آيندهی ايران بعد از اصلاحات ارضی و فرايند صنعتی شدن بمثابه يک انقلاب ضد بردگی- مزدی ارزيابی می شد. و طبقهی کارگر ايران ايجاب می کرد با هدف آتی سرنگونی سرمايهداری، زير پرچم ضد بردگی مزدی در يک سازمان مستقل سياسی-اقتصادی متشکل میشد.
اما، اوضاع سياسی ايران و جهان و موقعيت طبقه ی کارگر در فاصله ی اصلاحات ارضی تا بروز بحران اقتصادی در سال ١٣۵۵ چگونه بود؟
١- در دههی چهل شمسی، در يک سو آمريکا و متحدانش و در جبههی مقابل دو اردوگاه شوروی سابق و چين خلقی، هردو با ساختار اقتصادی سرمايه داری دولتی، صف بندی کرده بودند. هر دو از اين قدرت ها، شوروی و چين حاميان سازش طبقاتی و طرفدار جنبش های اصلاح طلب خلقی بودند. شوروی سابق با تز راه رشد غير سرمايه داری و مشی مسالمت آميز و حکومت چين خلقی طرفدار همان سياست های سازش طبقاتی از طريق مبارزهی قهرآميز چريکی بود.
در چنين شرائطی اپوزيسيون رژيم شاه را بويژه جناح بورژوازی با ايدئولوژی مذهب به سرکردگی خمينی و جريانات خلقی، چريک های مجاهد خلق و چريک های فدائی خلق تشکيل می دادند - اين جريانات خلقی مستقيم و غير مستقيم زير نفوذ جهان بينی دو اردوگاه سرمايه داری دولتی روسيه و چين بودند.
موقعيِت طبقهی کارگر ايران دردههی چهل شمسی. درکنار کارگران نسل قديمی آغشته به سياست های حزب توده ی رفرميست و شوروی-محور، با بينش اتحاديهگری تک-پا، نسل تازهی ميليونی کارگران وارد بازار کار شدند. برای نسل جوان طبقه ی کارگر، فاصله ی بين اصلاحات ارضی در سال ١٣۴١ تا سرزدن بحران سرمايه داری در سال١٣۵۵، فرصتی بود که اين نسل جوان طبقه کارگر ايران بتواند با آموختن از کارگران نسل قديمی سنتها و علائق پيشا-سرمايهداری را از ذهنش پاک کرده و آگاهی طبقاتی کسب کند.
جدا از جريان ارتجاعی ايدئولوژی مذهب، ظاهرا در مقابل رژيم ديکتاتوری شاه، بنا به نفوذ ايدئولوژی های دو قدرت شوروی و چين، شق سوم عمل و پراتيک برای طبقهی کارگر ايران وجود نداشت. به اين دليل، پراتيک جريانات خلقی، يا سازش طبقاتی و ضد امپرياليست با هدف ملی کردن سرمايههای بزرگ و حمايت از سرمايههای کوچک از يک سو و جريان بورژوازی با ايدئولوژی مذهب ميداندار فضای سياسی جامعهی ايران شدند. شعار ضد امپرياليسم جهانخوار، متجاوز و غارتگر، و نه امپرياليسم به مثابه رابطهی بردگی مزدی جريانات خلقی لولای مشترک همسوئی اينان با شعار ضد استعماری جريان ايدئولوژی مذهب به رهبری خمينی گرديد. آقای خمينی بی آنکه خود اعتقاد داشته باشد، به عنوان قهرمان ضد امپرياليست جريانات خلقی شناختهشدند.
از دههی چهل شمسی تا اواسط دهه پنجاه، طبقهی کارگر و بويژه فعالين کارگری سياستهای مستقل طبقاتی نداشتند.عده ای ازفعالين کارگری کارخانه و کارگاه ،زمين مبارزه ی طبقاتی را رها کرده و چريک فدائی خلق و شايد بعضا چريک مجاهد خلق شدند. بسياری کارخانه ها را ترک نکردند، اما تحت نفوذ جريانات خلقی، ايدئولوژی حزب توده و جريان ايدئولوژی مذهب باقی ماندند. بدين ترتيب طبقهی کارگر نه دموکرات شد، چه رسد به اينکه ضد سرمايه شده باشد.
با بروز بحران سرمايه داری ايران، اولين جرقه ی انقلاب کارگری از حلبی آباد خاک سفيد، در شرق تهران بيرون زد. در اينجا برای جلوگيری از تخريب آلونک هايش از طرف شهرداری کارگران زن و مرد با ژاندارم ها جنگيده و آنها را به عقب نشينی واداشتند. اما، اين بارقه ی نبرد کارگری در ادامه اش به شعله های جنگ طبقاتی کشيده نشد. طبقه ی کارگر ايران بنا به موقعيت بردگی-مزدی، همچنان که بارها در کشورهای سرمايه داری ديگر اتفاق افتاده بود، در موسسات توليدی و خدماتی تشکلات شورائی تشکيل دادند، که مظهری از جنبه ی سياسی حکومت کارگری بود.
با قيام ٢٢ بهمن- که عوامل خمينی به خيابان ها دويده و داد می زدند آقا هنوز فرمان قيام نداده- کارگران کارخانه ها و موسسات خدماتی را اشغال کرده و اينجاو آنجا هتل ها و خانه های سرمايه داران را مصادره کردند. اين ها نيز، جلوه های بدوی بلحاظ اقتصادی انقلاب کارگری وضد سرمايه داری طبقه ی کارگر ايران بودند. اين، نه قدرت پروپاگندای آخوندها از منابرمساجد، بلکه اعتصابات سرتاسری کارگران و به خصوص اعتصاب کارگران نفت بود که با فشردن گلوی اقتصادی سرمايه داری ايران، کمررژيم شاه را شکست و آقای خمينی و دار و دسته اش، به عنوان نمايندگان جديد بازسازی سرمايه داری ايران فهميدند که طبقه ی کارگر چه غولی است. بايد اين غول را دوباره در شيشه کرد. پس خمينی آگاه به منافع طبقه ی سرمايه دار را واداشت که بگويد خدا هم کارگر بوده است، و پزقول برق و گاز مجانی را بدهد. باز در دست داشتن شيرهای نفت توسط کارگران نفت بود، که رهبری ضد انقلاب در لباس انقلاب را واداشت تا با شتاب به جنوب رفته و رهبران ناآگاه صنعت نفت به منافع طبقه ی کارگر را اغفال کنند تا شيرهای نفت را، که به روی رژيم ديکتاتوری شاه، آفريقای جنوبی و اسرائيل بسته بودند، بخاطر آنها دوباره باز کنند. اين چنين بود که رژيم ديکتاتوری سرمايه داری شاه سرنگون شد، ولی سرمايه داری شکست نخورد، و قدرت سياسی سرمايه با پرچم ايدئولوژی مذهب دوباره قد راست کرد.
درس های شکست انقلاب کارگری ١٣۵٧:
١- اصلاحات ارضی و فرايند رشد سرمايه داری، هم کميت طبقه ی کارگر و هم مقياس روابط سرمايه داری پيشتر را افزايش داد. تا کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢طبقه ی کارگر ايران نيم قرن پشتوانه ی تجربی داشت، و در تحقق جنبش ملی شدن صنعت نفت طبقه ی کارگر ايران نقش محوری ايفاکرده بود. تا پيش از کودتای ٢٨ مراد ١٣٣٢، کارگران در صفوف صد هزار نفری در خيابان های تهران همايش برپا می کردند.
٢- امروز، فراتر از يک قرن بعداز انقلاب بورژوا-دموکراتيک- يا آنچه انقلاب مشروطه ناميدند-و ٣٦ سال بعد از شکست انقلاب کارگری، به باور من طبقه ی کارگر ايران الزام دارد که صف استقلال طبقاتی اش را از تمام طبقات سرمايه دار و خورده سرمايه دارحفظ کند.
٣- همانطوری که مارکس می گويد: طبقه ی کارگر از شکستش بيشتر می آموزد تا از پيروزی اش، طبقه ی کارگر ايران نيز شايسته است از شکست انقلاب کارگری ١٣۵٧ آموخته و خود را برای انقلاب لغو بردگی-مزدی آماده کند. ترجمان عملی اين نگرش می طلبد که فعالين کارگری حول تشکل يابی واحد سياسی- اقتصادی، و امکان پذير بودن لغوبردگی مزدی وبرپائی جامعه ای از «هر کس به اندازه توانش و بر هر کس به اندازه ی نيازش» را تبليغ و ترويج کنند.
۴- تقسيم سازمانيابی طبقه ی کارگر به دو تشکل متفاوت، يک تشکل سياسی، به مثابه ستاد رهبری طبقه کارگر، و سامان يافتن کارگران فراگير در اتحاديه های کارگری با هدف محدود بهبود شرائط کار و معاش يک بدعت ناسالم از طرف رهبران اتحاديه های کارگری انگلستان به سال ١٨٦٨ برمی گردد. در اين مقطع تاريخی رهبران اتحاديه های کارگری انگلستان با پشت کردن به مطالبه ی خواست حق رای همگانی از سوی «انترناسيونال اول» يا «انجمن جهانی کارگران»، به رهبری مارکس، و با پذيرش پيشنهاد بورژوازی ليبرال انگلستان به دادن حق رای به تعداد محدودی از کارگران رهنمود انترناسيونال اول را ناديده گرفتند. از اين زمان فعاليت برای مطالبات اقتصادی روزمره در چهار چوب مقدورات روابط سرمايه داری در درون اتحاديه های کارگری انگلستان تثبيت شد. مارکس دو سال پيشتر در رساله ی معروفش تحت عنوان «گذشته، حال و آينده ی اتحاديه های کارگری» به چنين چرخش به راست اتحاديه های کارگری هوشدار داده بود. گفتنی است که امروزکم نيستند فعالين کارگری ايران که عليرغم پذيرش اتوريته ی عمل-فکر، يا پراکسيس مارکس، آگاهانه رهنمود صحيح او در رابطه با اتحاديه های کارگری را ناديده می گيرند.
امروز، ما شاهديم که اتحاديه های کارگری، به مثابه تشکلات اقتصادی درچهار چوب مقدورات سرمايه، مسئولانه رفتار کرده و موی دماغ سرمايه داری فرو رفته در بحران سرمايه داری نمی شوند. اين ها هر از چند گاهی، يک تظاهرات فرمايشی و گروهی يک روزه، همچون سوپاپ اطمينان، برای خالی کردن خشم کارگران تشکيل می دهند، و بس. در خلال ٧ سال گذشته بدون سازش اتحاديه های کارگری دول سرمايه داری نمی توانستند به اين آسانی به حملاتشان به سطح کار و معيشت طبقات کارگر ادامه دهند. گرچه، دولت سرمايه داری ايران تشکل اتحاديه ای را به رسميت نمی شناسد، معهذا گرايش اتحاديه ای از طرف احزاب و تشکلات رفرميستی ايران تائيد و حمايت می شود.
برای من سازمان يابی شورائی، به مثابه يک تشکل واحد اقتصادی-سياسی طبقه ی کارگر ايران، که هم زمان با هدف مبارزه برای تحقق خواست های روزمره ی اقتصادی، آزادی های دموکراتيک گوناگون و مسائل اجتماعی ديگر، همچون مبارزه عليه تخريب محيط زيست،از يک طرف، و همچنين به مثابه ارگان طبقاتی برای هدف سرنگونی سرمايه داری و لغو بردگی-مزدی تنها تشکل مناسبی است.
گفتمان تشکل سياسی-اقتصادی واحد طبقهی کارگر جهان، هرگز انديشه و ابداع چند نفر نبوده است. بلکه اين بينش به گذشتهی تشکل واحد “سياسی-اقتصادی” طبقات کارگر جهان رجعت دارد. انترناسيونال اول-تاسيس ١٨٦۴ - يک تشکل واحد اقتصادی و سياسی طبقهی کارگر جهان بود. انترناسيونال اول هم برای خواست های روزمره، يا اقتصادی، و هم برای رهائی طبقهی کارگر جهان ازبردگی مزدی مبارزه می کرد. بند اول آئين نامه ی موقت انترناسيونال اول نوشته ی مارکس در سال ١٨٦۴، که در کنگره ی ژنو از طرف نمايندگان کارگران کشورهای مختلف تائيد شد، چنين می گويد: رهائی طبقات کارگر بايد بدست خود طبقات کارگر به سرانجام رسد، و مبارزه برای رهائی طبقات کارگر نه مبارزه برای کسب امتيازات انحصاری برای يک طبقه، بلکه برای کسب حقوق و انجام وظايف برابر برای همه، و لغو هرگونه حاکميت طبقاتی است. مع الوصف، انترناسيونال اول آغازگر چنين گرايش تشکل واحد برای طبقات کارگر جهان نبود. پيشتر، در سال ١٨٣١، ويليام بنبو،William Benbowيک کفشدوز و فعال کارگری انگليسی، در تبليغ و ترويج سازمان دادن اولين اعتصاب عمومی، که او آن را يک ماه تعطيلی مقدس ناميد، برای سرنگونی طبقه ی سرمايه دار انگلستان بيانيه ای در اختيار کنگره ی تشکيل شده ی طبقات توليدکننده قرار داد. ويليام بنبو انتظار داشت که اعتصاب يک ماهه يا يک ماه تعطيلی مآلا منجر به سرنگونی دولت سرمايه داری انگلستان گردد. اين را نيز اضافه کنم که بيانيه ی ويليام بنبو جنبه هائی بدوی از تئوری مبارزه ی طبقاتی مارکس را بيان می کرد. در ادامه ی مبارزات دهه ی ١٨٣٠، در سال ١٨٣٩، بيانيه ی منشور يا چارت کارگری انتشار يافت و جنبش چارتيست ها برای تحقق منشور اقدام به فعاليت نمود. مارکس در اولين سفرش به همراه انگلس به انگلستان، در سال ١٨۴۵، با جنبش چارتيست ها و بويژه با رهبران جناح چپ، جرج جوليان هاروی و ارنست جونز آشنا شد و سپس اين دوستی به پيوندی نزديک تبديل گرديد. با انتشار مانيفست کمونيست در سال ١٨۴٨، جرج جوليان هاروی آنرا به انگليسی ترجمه کرد. خود جنبش چارتيست ها متاثر و ادامه دهندگان مبارزات اقتصادی-سياسی کارگران يا “جنبش ژاکوبنهای نزديک به نيم قرن پيشتر انگلستان بودند.
وقتی مارکس در سال ١٨۴٦، اقدام به ساختن «کميته ارتباطات کمونيستی» در برکسل نمود، نيم قرن پيش از اين واقعه، يعنی در سال ١٧٩٢ تامس هاردی «انجمن ارتباطات لندن» را با ٨ نفر ديگر تشکيل داد که به سرعت فراتراز لندن هزاران نفر در شهرهای ديگر انگلستان، چونان ليدز، شفيلد، منچستر، ناتينگهام، لستر، بردفورد و شهرهای ديگر عضو «انجمن ارتباطات لندن» شدند و جنبش ژاکوبن های انگلستان ظهور کرد. آقای تامس هاردی کفاش بود و خودش آئين نامهی «انجمن ارتباطات لندن» را تدوين کرد. جنبش ژاکوبن های انگستان نيز يک جنبش سياسی-اقتصادی بود. بالاخره، دو قرن جلوتر، در انقلاب بورژوا- دموکراتيک انگلستان ، بتاريخ ١٦۴٨ Levellers ،و Diggers ، مساوات طلبان و گودال کنان اولين جنبش جنينی کمونيستی واقتصادی-سياسی کارگران را پراتيک کردند. در اينجا اولين شورای سربازان و افسران دون پايه تشکيل شد. شورای سربازان و افسران با رهبران جنبش غير نظامی درمراوده بودند. برای مدت کوتاهی تصميمات شورائی به جای دستورات سلسله مراتب ارتشی قرار گرفت.
بعد از تثبيت ديدگاه اتحاديه گری تک-پا، يا فعاليت يک جانبه ی اقتصادی اتحاديه های کارگری انگلستان اين بدعت به کشورهای اروپائی ديگر سرايت کرد. کارل لگن، رهبر دست راستی اتحاديههای کارگری آلمان، در سال ١٨٩٨، توانست توافق حزب سوسيال دموکرات آلمان را برای ممانعت از فعاليت سوسياليستی در درون اتحاديه های کارگری را بدست آورد. و کارل کائوتسکی با تز “کارگران فراگير از افق اتحاديهای فراتر نمیروند”، محمل تئوريک برای اتحاديه گری تک-پا گرديد. همچنين، او بود که تز به غايت نادرست سوسياليسم محصول انديشهی دانشوران طبقات داراست، را تئوريزه کند.
نقش فعالين کارگری ضد بردگی مزدی در سازمانيابی برای لغو بردگی - مزدی
برخلاف باورمندان دوتشکلاتی، قائل شدن يک تشکل اتحاديه ای با هدف محدود اقتصادی و يک سازمان حزبی به مثابه ستاد رهبری سياسی طبقه ی کارگر ايران، گرايش لغو بردگی-مزدی از سازمان يابی شورائی پشتيبانی کرده و به کنش کارگران فعال ضد بردگی-مزدی، در تبليغ و ترويج رهائی طبقه ی کارگر ايران، در درون و نه از بالای سر طبقه ی کارگر، تاکيد دارد. هر کارگر، بويژه با رشد عظيم نيروهای مولده و کاربرد وسيع وسائل توليدی اتوماتيک الکتريکی و الکترونيکی، روبات ها در فرايند توليد از بسته ای از کار فکری ويدی استفاده می کند. مارکس، به عنوان کسی که از راه روزنامه نگاری و قلم زدن بخشی از گذران زندگی اش را تامين می کرد، خودش را کارگر فکری می دانست.
طبقه ی کارگر از خانواده های کارگری، شامل کارگران شاغل در موسسسات توليدی و خدماتی، کارگران بازنشسته، کارگران بيکار، محصلين و دانشجويان خانواده های کارگری تشکيل شده است. عده ای از محصلين ودانشجويان بنا به موقعيت معيشتی والدين مجبورند در حين تحصيل کار کنند. تا زمانی که محصلين و دانشجويان خانواده های کارگری تحصيلاتشان به اتمام نرسيده است، بنا به پيوند خانوادگی و بعضا تحت تاثيرات آگاهگرانه ی والدين بخشی از طبقه ی کارگر را تشکيل می دهند. اينکه، بعد از ورود به بازار کار در چه جايگاهی قرار گيرند، پيوند طبقاتی پيشين قوی تر و يا گسسته خواهد شد.
به برداشت من، تشکل شورائی طبقه ی کارگر ايران دو عرصه ی شوراهای موسسات توليدی و خدماتی، و شوراهای محلات کارگری را شامل می شود. کارگران فعال ضد بردگی-مزدی در موسسات توليدی و خدماتی و عناصر فعال ضد بردگی-مزدی در محلات کارگری در ارتباط و مراوده ی متقابل جنبه های گوناگون مبارزه برای لغو بردگی-مزدی را تبليغ و ترويج خواهند کرد.
بالاخره، در پايان لازم است اين نکته را بگويم که پيدائی و رشد جنبه ی سياسی افق انقلاب لغو بردگی مزدی طبقه ی کارگر ايران با موانع و مشکلائی روبروست، که برای نمونه، می توان برای طبقه ی کارگر انگلستان قائل شد.
مراد عظيمی - ٢٠١۴/٠۴/١١