افق روشن
www.ofros.com

طبقه کارگر و نان و آزادی

مراد عظيمی                                                                                        یکشنبه ١١ مرداد ۱٣٨٨

* هروقت بيسوادی، فقر، گرسنگی، ستم و نابرابری ريشه کن شد انقلاب به ثمر رسيده است.
* شاه گناهش همين بود که می گفت آنچه من می گويم، نه آنچه ملت می خواهد، امروز هر کس اين منش را تکرار کند کاری مطرود و محکوم را انجام داده است. سخنرانی حجت الاسلام سيد علی خامنه ای در حوزه علميه قم.

به تشبيه مثل معروف خياط در کوزه افتاد. تو گوئی آقای علی خامنه ای داشتند وصف حال خود، ولايت فقيه وجمهوری اسلامی سرمايه در آينده را پيش بينی می کردند.
برآمد جنبش ضد رژيم ’استبداد سرمايه داری شاه‘ (ا س ش) در پايه از بحران روابط توليد سرمايه داری نشات گرفت. درماندگی رژيم ا س ش در برون رفت از بحران اقتصادی، آنرا به بحران سياسی تسری داد. سرنگونی رژيم ا س ش و به قدرت رسيدن جناح ملی- مذهبی طبقه سرمايه دار، به رهبری آقای خمينی، شکست رژيم ا س ش را در حل بحران سياسی جبران کرد. بدين ترتيب ضد انقلاب ملی- مذهبی، بنام انقلاب، انقلاب ايران، يعنی خواست نان و آزادی طبقه کارگر و اقشار زحمتکش را سرکوب کرد.
می گويند سه نفر آخوند در کتابی خواندند که اگر از ميوه درخت اباذير بخورند داناتر می شوند. آنها در جستجوی درخت اباذير شهرشان را ترک کردند. مدتی بعد، تنها يک آخوند برگشت. لخت و پاپتی، اما عمامه ای بس بزرگ بر سر. مقلدانش از هيکل لخت او سر به زير انداخته، با صدائی گرفته، گفتند آقا کجا بوديد، ما نگران حال شما شديم. دو نفر آخوند ديگر کجايند. آخوند با طمئانينه داستان ميوه درخت اباذير را نقل کرد و در آخر گفت ما هر سه نفر از ميوه درخت اباذير خورديم. آن دو مردند ولی مرا باکی نيست. مصداق اين حکايت، رژيم استبداد سرمايه داری شاه به همان دلائلی که از آقای علی خامنه ای در نقل قول بالا آمد سرنگون شد ومرد. ولی آقای خامنه ای و رژيم استبداد جمهوری اسلامی سرمايه(ا ج ا س) را از تکرار همان شيوه حاکميت شاه باکی نيست.
در نقل قول بالا، آقای علی خامنه ای ريشه کن شدن بيسوادی، فقر، گرسنگی، ستم و نابرابری در رژيم استبداد سرمايه داری شاه را بر می شمارد. امروز ما شاهديم که ج ا س نرخ استثمار طبقه کارگر را به نسبت رژيم ا س ش بسی هولناکتر افزايش داده است. ما سی سال است که عطيه های مبارک حکومت ولايت فقيه سرمايه از طرف خدا را در سطوح اقتصادی سياسی تجربه می کنيم. قرار دادهای سفيد امضا، قرار دادهای موقت، قلم زدن قراردادهای دائمی، کم کردن از نيروی کار کارخانه ها و نتيجتاً تشديد استثمار کارگران باقی مانده، اخراج و بستن کارخانه ها، تحميل کار اجباری- در شکل ندادن دستمزد زير فقر کارگران برای ماه ها و حتی بيش از يک سال؛ افزايش ساعات کار، اجبار به داشتن دو شغل و گاهاً سه شغل برای کارگران، کاهش تعطيلی آخرهفته- به پشتوانه نيروی سرکوب، سرمايه داران آنچنان گستاخ، پررو و وقيح شده اند که حتی از کارگران می خواهند تا روز های جمعه را نيز کار کنند-، تحميل اضافه کاری تا سرحد بيگاری. بيک کلام، بر بستر تهاجم وحشيانه ج ا س به سطح معيشت وکار طبقه کارگر، دره بين موقعيت اجتماعی طبقه کارگر و طبقات دارا عظيم و عظيم تر گرديده است. کارگر فقيرتر و نزار تر و سرمايه داران ثروتمند تر و ثروتمند تر شده اند. در ا ج ا س در صد بيکاری، کار کودکان، فقر، فلاکت، موقعيت فرو دست زنان، تن فروشی، اعتياد ووو ابعادی شايسته اين رژيم خدائی پيدا کرده است. در بعد سياسی، ا ج ا س، ا س ش را تکامل داده است. اين رژيم ساواک شاه را در شکل ساواما به ماشين سرکوب بس وحشتناکتری گسترش داده است. شعار غير انسانی و پروقاحت يا روسری يا تو سری را به زنان تحميل نموده است.
آدم کشان حزب اله و نيروی بسيج، اين بيماران روانی يا ساديست، خيابان های شهرها را قورق کرده، شهروندان معترض را آزار، اذيت، شتم، ضرب، زخمی و خونين و مالين کرده، با قساوت می کشند يا شکارشان می کنند. رژيم ا س ش، هر بدی داشت، بدی هايش را در نسخه تاييد ازخدا نمی پيچيد. اين رژيم اسلامی سرمايه داری ولايت فقيه است که تمام جناياتش را- از يک سو با توسط به نيروی قهر و ازطرف ديگر با چنگ زدن به عقب افتاده ترين باورها و خرافات مذهبی- درقالب خواست و موهبت الهی توجيه می کند. جمهوری اسلامی سرمايه تناقض ضدين است. جمهوريتش ظاهرا اراده شهروندان، دخالت آنها در سياست، حق انتخاب کردن و حق انتخاب شدن را مستفاد می کند. اسلاميت اش حق دخالت و اراده مردم در سياست را نفی می کند. در کنار مجلس نيم بند- چرا که کانديداهايش بايد غربال شوند-، مجلس خبرگان، شورای نگهبان، شورای مصلحت نظام و بالاخره بر فرق همه اينها استبداد ولايت فقيه را قرار داده است.
اما، چگونه شد که دو عامل متضاد و متناقض روبنای سياسی، جمهوريت واسلاميت در هم آمدند و لاجرم زمينه ساز جزئی از تنش های سی ساله ج ا س گرديدند. واقعيت اين بود که در شرائط موازنه قدرت در اوائل انقلاب، و پيش از شکست آن، مضاف جمهوری به مضاف عليه اسلامی تحميل شد، همچنان که بسياری از اصول قانون اساسی. ولی حاکميت استبداد سرمايه داری ولايت فقيه، همچون تمامی حکومت های سرمايه داری آنچه را که ديروز روی کاغذ ناگزير از پذيرش اش شده بود، زمانی کوتاه با شکست انقلاب و با تکيه بر قدرت قهر نقض کرد.

نان و آزادی
ج ا س انقلاب ايران را که گوهرش نان و آزادی بود سرکوب کرد. اما هر سرکوبی همسان نابودی و محو شدن نيست. حيات انسان به نان و آزادی بستگی دارد. تا تحققش، همچون کابوسی دهشتناک نان و آزادی استبداد سرمايه داری ولايت فقيه را رها نخواهد کرد. نان و آزادی به مثابه پرچم ضد سرمايه داری طبقه کارگر، دراولين قدم، معنای کنکرتش، يعنی حق قانونی و نيروی اجتماعی تحقق داشتن شغل با حد اکثر هشت ساعت کار در روز و حداقل دو روز تعطيلی درهفته، حق داشتن مسکن، حق برخورداری از درمان و آموزش رايگان، حق بيکاری برابر با حقوق متوسط يک کارگر شاغل، حق بازنشستگی مکفی برای بازنشستگان، حق دستمزد به زنان خانه دار، ممنوعيت کار کودکان زير سن هيجده سالگی، برابری قانونی و عملی زن و مرد، ملغی کردن حجاب اجباری، جدائی کامل دين از دولت، حق اعتصاب، حق بيان و حق تشکل ووو.
رژيم شاه به نفع طبقه سرمايه دار، حق نان و آزادی را بر طبقه کارگر ايران محروم کرد. جناح ملی-مذهبی به رهبری آقای خمينی، نان و آزادی را در بسته اسلام به طبقه کارگر- غول بيرون آمده از کوزه- ولی ناآگاه فروخت. چون بسته اسلامی قلابی بود، همان تعريف آقای خامنه ای از رژم شاه وصف حال طبقه سرمايه دار جديد گرديد. خواست نان و آزادی سرکوب شد، ولی از بين نرفت.

معضل ج ا س
مشکل جريان ملی- مذهبی در هيات ج ا س، اين بوده است که، اينان گرچه قادر شدند انقلاب را در کمال وحدت نظر و عمل سرکوب کرده و بجای رژيم ا س ش، گونه ای ديگر از اختناق واستبداد را در شکل استبداد سرمايه داری ولايت فقيه جايگزين کنند. ولی با تثبيت حاکميت رژيم افتراق سليقه ها چه درعرصه سياست و مخصوصا در اداره اقتصاد ، که تحميل حکم فرايند توليد سرمايه داری بود وحدت کلمه آقای خمينی را به تشتت و تفرقه درکلمه تبديل کرد. زيگ زاگ های رژيم چه در دوره های رياست جمهوری آقای اکبر هاشمی، ظهور و افول دور اول اصلاح طلبان به رهبری آقای خاتمی، پا بميدان گذاشتن دوباره اصلاح طلبان به نمايندگی آقای حسين موسوی ادامه نا همگنی و بروزات تفرقه در درون حاکميت را نشان می دهند. آنچه امروز در پيامد تقلب در انتخابات شاهدش هستيم، تجلی دو ديدگاه و بروز شکاف در هيات حاکمه سرمايه داری را عيان می کند. به باور من، جناح تحت رهبری آقای خامنه ای هر عقب نشينی در برابر طبقه کارگر و اقشار ديگر را آغاز پا گذاشتن در سراشيبی سرنگونی حاکميت اسلامی سرمايه تبيين می کند. برعکس، جناح اصلاح طلبان بر اين عقيده پای می فشارد که باز گشائی فضای نسبی* اقبال طبقه کارگر و اقشار زحمتکش را بسوی حاکميت سرمايه داری زمينه ساز شده و به حکومت ج ا س قوام می بخشد. اما، عليرغم افتراق دو جناح، بايد به اين حقيقت انگشت گذاشت که، جناح اصلاح طلبان همچون طرف مقابل در بيرون کشيدن بالاترين نرخ ارزش اضافی يا استثمار طبقه کارگر همصدا و وحدت نظر و عمل دارند.

طبقه کارگر و مقوله مزد بگيران
بی اغراق، امروز حداقل ٪۷٠ جمعيت زنان و مردان و خانواده شان را مزدبگيران، يعنی طبقه کارگر تشکيل می دهد. (در حاشيه بايد اين را نيز اضافه کرد که در صد ايرانيان زن و مرد کارگر- يا درموقعيت کارگر- درخارج از کشوراگر بيشتر از درصد داخل ايران نباشد، محتملا کمتر نيست). با رعايت اين حقيقت، هر جا بجائی در چهار چوب ج ا س به نفع جناح اصلاح طلبان به سياهی لشگر شدن طبقه کارگر بستگی دارد. در انقلاب شکست خورده ايران غول طبقه کارگر از کوزه برون شد. ولی اين غول به قدرت و رسالت طبقاتی اش آگاه نبود. غول طبقه ای بود در خود و نه طبقه ای برای خود. جريان ملی- مذهبی به رهبری آقای خمينی، از ناآگاهی اين غول استفاده کرد، فريبش داد و غول رها شده از کوزه را دوباره در کوزه کرد- سپس عرقش را پاک کرد و از انبساط نفسی عميق کشيد.
اما شکست انقلاب آموزنده هم بود. در بعد عمومی، بسياری از مردم تا ديروز اسلام را به عنوان نوعی عرف قبول داشتند، که چندان پر آزار نبود. از اينرو، به صرافت تفکر، تفحص و تحقيق در اسلام بطور عام و مذهب شيعه بطور خاص نشدند. اما، عروج اسلام شيعی در قدرت و پروراندن زشت ترين و چندش آورترين خوی ها، همچون سنگسار کردن و حض تماشای اين جنايت و بسياری جنايات ديگر موجب شد که ورق برگردد. بسياری بيدار شدند. کنجکاوی و کنکاش و کالبد شناسی اسلام شروع شد.
در سطح طبقه کارگر، طيفی از فعالين کارگری علل دگرديسی شورا ها، طوق جريانات رفرميسم سرمايه داری، چپ ملی گرا و ملی- مذهبی بر دست و پای طبقه کارگر را بررسی کردند. اين شعار جاودانه نجات طبقه کارگر رسالت طبقه کارگر است دوباره آويزه گوش فعالينی از طبقه کارگر گرديد. برای اين فعالين کارگری اين حکم بيش از پيش اهميت پيدا کرد، که طبقه کارگر نبايد به هيچ وجه در صف طبقات دارا ادغام شود. برعکس، بايد استقلال طبقاتی و صف متحدش را از طبقات ديگر، منجمله اصلاح طلبان، جدا کند. از شکست انقلاب ۱۳۵۷ اين درس آزمون شد که طبقه کارگر به مثابه مبارز پيگير و خستگی ناپذير دموکراسی بموازات مبارزه برای لغو کارمزدی، با برافراشتن پرچم نان و آزادی رفرميست ها را هر چه بيشتر راديکاليزه کند؛ از سوی ديگر تزلزل و خيانتشان به دموکراسی را بی امان افشا کرده و ماهيت سازشکارانه آنها را به مردم فراگير نشان داده و آنها را منزوی کند.
اکنون، با قلبی پر از اميد، نگاهمان به فعالين کارگری است که از اين فرصت کشمکش در درون جناح های متخاصم سرمايه داری برای متشکل کردن طبقه کارگر حول پرچم نان و آزادی و ورود در ميدان مبارزه طبقاتی استفاده کنند. ج ا س با تمام نيروی سرکوبش توان مقابله با قدرت لايزال طبقه کارگر را ندارد. کمر رژيم شاه را، نه سوگواری های هفتم و چهلم عزيران به خاک افتاده، بلکه درصدر، اعتصابات گسترده طبقه کارگر، اراده و پايداری اعتصاب کارگران نفت و بستن شيرهای نفت، شکست. امروز نيز، همانند ديروز، شيشه عمر رژيم ج ا س در دست طبقه کارگر قرار دارد. هوشدار که قدرت طبقه کارگر وجه المصالحه و آلت دست جناح های طبقه سرمايه دار نگردد.

مراد عظيمی، ۲٨/۴/۱۳٨٨


* رجوع شود به نامه سرگشاده آقای اکبر هاشمی رفسنجانی، سخنرانی آقای علی خامنه ای، خطبه آقای اکبر هاشمی در نماز جمعه و انتقاد آقای محمد يزدی از وی.