افق روشن
www.ofros.com

شورش برده‌های سرمايه


مراد عظيمی                                                                                              یکشنبه ٢٣ مرداد ماه ١٣٩٠

بعداز ظهر روز پنجشنبه ٠۴/٠٨/١١، پليس با شليک گلوله «مارک دوگن،Mark Dougan»(١) را کشت. پليس خبر داد که مارک مسلح بود. او به طرف پليس شليک کرد و يک نفر از پليس ها را زخمی کرد. متقابلا، مارک به ضرب گلوله‌ی پليس کشته شد. ولی، در اخبار بعدی بيان شد که هر دو گلوله را پليس شليک کرده‌ بود(٢). دو روز بعد، روز شنبه، تعداد٢٠٠ نفر از اهالی محل به همراه خانواده‌ی «مارک» به سمت کلانتری «تاتنهام،Tottenham»(٣) راه افتادند. بعضی از آنها با خود پلاکاردهائی حمل می کردند- که رويشان نوشته شد بود ما خواهان اجرای عدالت هستيم. معترضين جلو کلانتری صف کشيدند و از پليس خواستند توضيح قانع‌ کننده‌ای راجع به چگونگی کشته شدن مارک به آنها بدهد. وقتی جمعيت با بی توجهی پليس روبرو شد، عده‌ای از آنها خشمگين شدند و کبريت در انبار باروت انداخته شد. شورش برده‌ها آغاز شد.
در تاريخ معاصر انگلستان، اين اولين شورش برده ها نبود. سال ١٩٨١، «بريکستن، Brixton»، ناحيه‌ای در «باروی لمبث،Borough of Lambeth» واقع در جنوب رودخانه‌ی تايمز شاهد شورش برده‌ها شد. سپس، در سال ١٩٨۵، شورش معروف «برود وترفارم،Broad Water Farm» در تاتنهام اتفاق افتاد. اما، هيچ يک از اين دو شورش از محدوده‌ی باروهای مربوطه فراتر نرفتند. ولی، شورش برده‌های کنونی، چه بلحاظ وسعت ارضی، تکثر شرکت کنندگان، ترکيب نژادی و مخصوصا تفاوت تکنولوژيک ارتباطاتی با هر دو شورش پيشين فرق کرد. شايد اظهار اين گمان زنی بيربط نباشد که، اگر سه دهه‌ پيش تلفن موبايل و تسهيلات ارتباط‌ گيری منضم آن وجود داشت محتملا آن شورش ها نيز فراتر از «بارو» های مربوطه گسترش می کردند. اما، چرا، شورش ها از ناحيه‌ی «بريکستن»، در «باروی لمبث»، و «تاتنهام» در «باروی هرينگی» سر کشيدند و نه از باروی «کنزينگتن و چلسی، Kensington & Chelsea»- باروی ميليونرها؟ دليلش ساده‌است. در اينجا انسان هائی زندگی می کنند که هم از جنبه‌ی اقتصادی- بيکاری و مصائب ناشی از آن- و هم تبعيضات نژاد پرستانه رنج برده و درد می‌کشند.
اما، اين مردم به چه نژادی تعلق دارند؟ اين مردم، به نژاد آفريقائی-آمريکائی تعلق دارند(۴). در پیامد پايان جنگ جهانی دوم و آغاز دولت رفاه، انگلستان کمبود نيروی کار، در بخش ترابری، راه آهن، صنعت خانه سازی و وزارت بهداری- توسعه‌ی بيمارستان ها و نياز به کارگر پرستار، بهيار ووو- داشت. دولت انگلستان کارگران زن و مرد جزاير دريای کارائيب، به ويژه جامائيکا، را تشويق کرد تا به انگلستان مهاجرت کنند.
تصوير زير پياده شدن تعدادی از کارگران جامائیکائی از کشتی، در سال ۴٨، در بندر«تيلبری» واقع در «اسکس، Essex» را نشان می دهد.
کارگران زن و مرد آفريقائی-آمريکائی مهاجر، بخش قابل ملاحظه‌ای ازکارگران مهاجر از مستعمرات انگلستان بودند، که سهم مهمی در بازسازی اقتصاد بيمار و پياده شدن دولت رفاه ايفا کردند. ولی نبايد فراموش کرد، که اين کارگران بموازات کار سخت، دستمزدهای پائين توهين و تحقير شدند. در صنعت معدن، حتی يک نفر کارگر آفريقائی-آمريکائی استخدام نشد. ولی بهر رو، اين کارگران زن و مرد شاغل شدند. برابر با سطح دستمزدهايشان برای خود زندگی ای دست و پاکردند. اين انسان‌های شريف ازدواج کردند و بچه دار شدند. تا اينکه، بالاخره دوره‌ی رونق اقتصادی بعد از جنگ در دهه ی ١٩٧٠ به سرآمد و ديو بحران سرمايه‌داری دهان باز کرد. در مبارزه با بحران، دولت تاچر کارخانه‌های زيادی را تعطيل کرد، ميليون ها کارگر را بيکار کرد. نه تنها اين، بلکه خانم تاچر بيرحم بودجه‌ی بسياری از امکانات رفاه اجتماعی را قطع کرد. ناگهان ديو بيکاری کارگران آفريقائی-آمريکائی را بلعيد. ميدانيم بيکاری مادر هزاران درد اجتماعی است. اگر کارگران آفريقائی-آمريکائی نسل اوليه مسن شدند، و درد بيکاری و توهين نژاد پرستی را با خود حمل کردند. ولی فرزندانشان، بجای پذيرش تمکين به شرائط غيرانسانی، خشم و نفرت فردی و جمعی‌شان را فرو نخوردند. اينکه، شورش از تاتنهام و در عمق عظيم ترين بحران جهان سرمايه‌داری روی می‌‌دهد، رويدادی بديهی است. اما، اين تنها بردگان سرمايه از نسل آفريقائی-آمريکائی نيستند که سرمايه زير ضرب شلاق گرفته‌است. شورش بردها، نه به يک نژاد و رنگ، بلکه تمام نژادها و رنگ‌های پوست مردم انگلستان را فراگرفت. شورش برده ها از تاتنهام ،ناحيه‌ای در باروی هرينگی، به باروهای انفيلد، هکنی، نيوهم، لوئی شام، کرويدن، پکم، کلپم کامان، وانزورث، ایلينگ تا باروی کينگستن در لندن بزرگ سرايت کرد. اما شورش برده ها به لندن محدود نشد. شورش به شهرهای لوتن، ليدز، منچستر، سالفورد، مرسی سايد، بيرمنگم، ولورهمپتن، بريستول، گلاسگو و غيره کشيده‌شد.
دولتمردان و عموم رسانه‌های گروهی، اقشار طبقات سرمايه‌دار شورش برده ها را عمل يک عده جنايت کار تعريف کردند. آشکار است که چنين موضعی می خواهد خود را از داشتن هر گونه مسئوليت اجتماعی از شورش برده ها مبرا کند. آقای ديويد کمرون ميليونر و اشراف زاده، فارغ التحصيل کالج «ای تن، Eton» و آکسفورد و نخست وزير انگلستان، ضمن ابراز تهديدات غلاظ و شداد عليه شورش برده ها، گفتند بخشی از مردم بيمار روانی شده‌اند. ولی، آيا اين روابط سرمايه داری نيست، که بيماراست؟ دولت برای جلوگيری از ورشکست ‌شدن بانک‌ها، يک و نيم تريليون دلار به يک عده بانکدار سوداگر و قمار باز پول داده‌است. اکنون، دولت می خواهد تاوان اين بخشش را طبقه‌ی کارگر به‌پردازد. دولت سرمايه‌داری در تمام جبهه ها به سطح معيشت و کار و رفاه طبقه‌ی کارگر حمله کرده‌است. اگر نوجوانان در صف بردگان شورشی، با شهامت جلو پليس ضد شورش می ايستند، دشنامشان می دهند و به صورتشان تف می اندازند، بايد دليلش را سراغ گرفت.
دولت پيشين، بر متن رونق کذائی صنعت مسکن، در مبارزه برای کاستن از فقر، به فرزندان کارگران کمک هزينه‌ی تحصيلی مقرر کرد. اين امکان ناچيز را آقای «مايکل گوو، Michael Gove» وزير فرهنگ راست افراطی قطع کرد. دولت سرمايه‌داری بيشترين فشار را عليه جوانان بيکار کمتر از ٢۵ سال اعمال کرده‌است. حق بيکاری و حق مسکن اين گروه بيکاران کمتر از استاندارد عادی برای افراد بيکار بالای سن ٢۵ است. دولت بودجه‌ی امکانات رفاه عمومی نظير کتابخانه ها ، سالن های تفريحی ووو جوانان را قطع يا کاهش داده‌است. مسئول يک کاميون سيارمجهز به کامپيوتر می گويد: من با کاميون در محلات هکنی- يکی از باروهای لندن- می گردم. جوانان می آيند و از اين امکان استفاده می کنند. او با درد می گويد بودجه‌ی اين امکان محدود را قطع کرده‌اند. دولت شهريه‌ی دانشگاه را سرسام آور زياد کرده‌است ووو. آيا، اين فهمش صقيل است، که چرا شورش ها در دوره‌های بحران سرمايه‌داری رخ می‌دهند، و نه در برهه‌ی رونق اقتصادی؟ اگر کسی از منظر بيکاری، فقر، نداری، محروميت به اين رخداد بنگرد متوجه خواهد شد که چرا نسل جوان، دانش‌آموز، دانشجو، جوان بيکار ووو طغيان و شورش می‌کنند؟ کسانی که طعم تلخ بيکاری، نداری، محروميت جسمی و روانی را نچشيده‌اند، وقيحانه اين شورش را محصول کنش يک عده جنايت کار به حساب می آورند؛ و يا مادران تک والدی را مسبب تربيت بد فرزندانشان و تعبير و تفسير می کنند. اين جماعت، از قبل مصادره‌ی ارزش اضافی طبقه‌ی کارگر به زندگی انگلی شان ادامه می دهند. و دقيقا به اين دليل، با نفی ارتباط شورش برده‌ها با بحران روابط توليد سرمايه داری از موقعيت خود دفاع می کنند. اينها از دولت طبقاتی‌شان می خواهند شورش برده ها را با اقدامات شديدتر پليس و احکام دادگاهای سرمايه جواب دهد.
سی سال پيش، وقتی برده های سرمايه در ،بريکستن و تاکسته، با پليس سرمايه نبرد کردند، تصادفا آن موقع نيز حزب محافظه‌کار، برای برون رفت از بحران سرمايه داری امکانات اجتماعی را قطع کرد. دولت شورش برده ها را کنش يک عده جنايت‌کارمحکوم کرد. «مايکل هزلتاين، Michael Heseltine»، يکی از وزرای دولت محافظه‌کار وقت، در يادداشت‌های خصوصی از کابينه می نويسد، بالاخره شورش «بريکستن» باعث شد که دولت از خواب بيدار شود و برای کاهش اوضاع فلاکت بار محلات کارگر نشين اقداماتی فوری انجام دهد. اکنون نيز، عليرغم اطلاعيه‌های بی پايان دولت در بر خورد شديد با به اصطلاح جنايت‌کاران، توفيق پليس در دستگيری تعداد هر چه بيشتری از متخلفين، فعاليت بيست و چهار ساعت دادگاه‌ها برای صدور احکام عليه شورشيان دستگير شده، اعلام نپخته‌ی جناب آقای نخست‌وزير در دعوت از و استفاده از تجربيات پليس آمريکا- که موجب اعتراض از طرف روسای پليس و ديگران شده‌است- دولت بيش از دو راه کار ندارد. يا دولت، بعد از همايش قدر قدرتی کوتاه آمده و ريشه‌ی دلائل اجتماعی شورش برده ها را به پذيرد؛ و برای تخفيف محروميت‌های نسل جوان طبقه‌ی کارگر اقداماتی انجام دهد. و يا، در الزام به فرمان کور سرمايه، قولش را در بکارگيری وسائل سرکوب فراتر از باطوم، از ماشين آب پاشی و گلوله‌ی پلاستيکی ووو استفاده کند.

مراد عظيمی - ١٣/٠٨/١١

پای نويس

١- مارک دوگن ٢٩ ساله سه فرزند دختر داشت. گذشته از اين، دوست دخترش حامله ی فرزند پسری بود. ورای اظهارات گوناگون، آنچه قرين به يقين است، مارک دوگن ٢٩ساله، شغل متعارفی نداشت و محتملا به باندهای معاملات مواد مخدر تعلق داشت.
٢- برابر با آمار، در ١٠ سال گذشته تعداد ٣۴٠ نفر ، يا هر ١٠ روز يک نفر در بازداشتگاه پليس درگذشته‌است. ولی، تاکنون حتی يک نفر پليس محاکمه نشده‌است.
٣- شهر لندن به سی و سه ناحيه، يا بارو تقسيم شده‌است. با رعايت اينکه لندن شهربزرگی است، هر کدام از باروها مقياس يک شهرک تا يک شهر را شامل می شوند. يکی از باروهای بزرگ و پرجمعيت شهر لندن را هرينگی تشکيل می دهد. هرينگی، باروئی کارگر نشين می باشد، و از درصد بيکاری بالا و محروميت های اجتماعی رنج می برد.
٤- ريشه‌ی واژه‌ی آفريقائی-آمريکائی. در بحث عروج سرمايه‌داری، مارکس می گويد عروج روابط سرمايه‌داری، نه محصول تبديل سرمايه‌های خورد- طی دوره‌ی- به سرمايه‌‌های کلان بوده است. بلکه، مقدمتا تکوين روابط سرمايه‌داری نياز به وجود يک انباشت اوليه داشته‌است. برای نمونه، درآمد نفت نقش انباشت اوليه را در فرايند رشد روابط سرمايه‌داری ايران کنش کرد. در خصوص انگلستان، غارت طلاهای کليسای کاتوليک و تجارت برده ها از آفريقا به مستعمرات آمريکا عوامل دوگانه‌ی انباشت اوليه‌ی رشد روابط توليد سرمايه داری را تشکيل دادند. کليسا و سرمايه‌داران خداپرست پرتستان، مردم سياه آفريقا، اين انسان‌های نگون بخت را بخاطر پوست سياه‌شان موجوداتی پست تر از انسان «Subhuman» تعريف کردند. با اين استدلال و به سبک فتوای گنده آخوندهای مسلمان، پس استثمار وحشيانه‌ی در مزارع نيشکر و پنبه و تجاوز، شکنجه، توهين و رفتار نژاد پرستانه عليه برده‌ها امری عادی نمود. در قرون ١٦، ١٧و ١٨کشتی ها کوچک بودند. برای اينکه بيشترين برده‌ را از آفريقا به قاره‌ی آمريکا حمل کنند، سرمايه‌داران خداپرست دخترها و پسرهای برده را درون ظرفی، مانند تابوت، در چندين رديف و طبقه زنجير می‌کردند. در خلال يک و نيم ماه سفر دريائی ، اين نگون بختان خود را کثيف می کردند. معمولا، در طول سفر يک چهارم از برده‌ها جان می باختند. در يک مورد، طوفان شديدی می وزد. برای جلوگيری از غرق کشتی، بدستور کاپيتان تمام برده های زنده را به آب می اندازند. سرمايه‌دار خداپرست، بخاطر از دست دادن کالا- انداخته شدن ن برده‌های زنده به اقيانوس- از بيمه ادعای خسارت می‌کند. اما، بيمه ادعايش را رد می کند. سرمايه‌دار به دادگاه شکايت می کند، و قاضی خداپرست برله‌اش حکم می دهد!!! بدين ترتيب، پديده ی تجارت برده و تمام عواقب غير انسانی ناشی از آن در واژه‌ی سياه انتزاع می شد. کلمه‌ی سياه واژه‌ای تحقير آميز، يا انگ «Stigma» تلقی می کند. به صرف رنگ سياه پوست‌شان، نژاد پرستان تحقيرشان می کنند. براين سياق، واژه‌ی مرکب «کار سياه»، در غرب و ازجمله در انگلستان، به اشتغالی اطلاق می شود که فردی غير قانونی کار کند، ولی در همان آن حقوق بيکاری نيز دريافت کند. در اصل «کار سياه»، يعنی استخدام کارگران سياه در شغل های يدی،و سخت و کسل‌کننده . در جنبش سياهان آمريکا، برای کسب حقوق مدنی در دهه‌‌های١٩۵٠ و ١٩٦٠، واژه‌ی مرکب آفريقائی-آمريکائی، بجای «انگ سياه»، ابداع شد.