افق روشن
www.ofros.com

تاريخ جوامع بشری تاريخ مبارزه‌‌ی طبقاتی است


مراد عظيمی                                                                                                      دوشنبه ٩ اسفند ١٣٨٩

تاريخ جوامع تاکنونی، تاريخ مبارزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی طبقاتی ‌بوده‌است -

مانيفست کمونيسم، مارکس و انگلس (٢)

من درنوشته‌‌‌ی پيشين انقلاب دنيای عرب را به انقلابات قرن نوزدهم اروپا تشبيه کردم. ولی، در همان آن، به تفاوت ماهوی در ساختار اقتصاد آن برهه با دنيای فرورفته در باطلاق بحران سرمايه‌داری اکنون تاکيد کردم.
شاه ديکتاتور، پيش از اينکه قيام رخ داده و ماشين سرکوبش داغان شود، با استغاثه اعلام کرد: مردم ايران من صدای انقلاب شما را شنيدم. ولی هنوز انقلاب نشده‌بود. اکنون امپرياليسم جهانی و در راسش آمريکا همان حرف شاه را تکرار می‌کنند: مردم مصر انقلاب کردند و امپرياليسم آمريکا آماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌است برای تحقق دموکراسی به مردم مصر کمک کند! ولی آنچه در مصر رخ داده‌است، تنها آغاز فرايند انقلاب بوده‌است و نه تحقق اهداف انقلاب، يعنی آزادی و عدالت اجتماعی- زبانی گنگ برای سرنگونی سرمايه‌داری. در تاريخ ١١/٠٢/١١، خروش ٢٠ ميليونی مردم محمد حسنی مبارک را از مسند ديکتاتوری پائين کشيد. برابر با اظهارات بعضی از فعالين جنبش، ديکتاتور رفت ولی ديکتاتوری ماند. تازه، بايد کار طولانی رفت و روب کثافات رژيم شروع گردد.
پيش از ادامه‌ی مطلب، ضرورت دارد به دو نيروی اصلی مقابل هم در انقلاب مصر اشاره کنم. ژنرال های مصر چه کسانی هستند؟ اينها آموزش ديدگان مدارس نظامی آمريکايند. ژنرال ها، صرفا افسران عالی رتبه با حقوق بسيار بالا و امتيازات پيوست نيستند. اين فقط پاکستان و ايران نيست که به ترتيب ژنرال‌‌‌‌‌‌‌ها و سردار سپاه‌هايشان بخش معينی از اقتصاد را در اختيار دارند. گفته می شود ژنرال‌های مصر گذشته از صنايع، موسسات مالی و بانک ها ...، حتی در نانوائی‌های مصر سرمايه‌گذاری کرده اند. سخن کوتاه، ژنرال ها سمبل بقای رژيم گذشته‌اند. در جانب انقلاب، اکثريت غالب جمعيت مصر، هم چون ديگر کشورهای عربی، را جوانان تشکيل می دهند. اين نسل جوان با ناسيوناليسم خرده‌بورژوائی و اسلام گرائی پدران و پدربزرگ‌هايشان همخونی ندارد. اين جوانان فراگير، جوانان تلفن مبايل، انترنت، فيس بوک و تويترووو هستند. اين جوانان دوست دارند با بهره گيری از امکانات زمانه‌شان از زندگی لذت ببرند. اما، در سطح بنيادی اين جوانان خواهان آزادی، کار و يک زندگی انسانی ، يا خام و فرموله نشده ضد سرمايه‌اند. چرا که مصر و در بعد جهان عرب، به مثابه کشورهای سرمايه‌داری مبتنی بر کارارزان تحقق مطالبات بالا امکان‌پذير نيستند.
کنار رفتن مبارک محصول موازنه‌ی قدرت بين انقلاب و ضد انقلاب، در هيات ژنرال‌ها، بود. در خروش مردم فراگير، در يک سو ارتش ۴٠٠ هزار نفری مصر و ۴/١ ميليون نيروهای وزارت کشور- بخوان بسيجی ها-، به مثابه يک ساختار سازمانيافته، و در سوی ديگر مردم بپا خواسته مقابل همديگر صف کشيدند. ژنرال ها دريافتند برای حفظ روابط کنونی، جلوگيری از سرايت خيزش مردم فراگير بدرون ارتش و مآلا قيام سربازان، درجه‌داران و افسران رده پائين مبارک را کنار بگذارند. يا اينکه ژنرال ها می بايستی يک حمام خون ميليونی راه می انداختند، که به احتمال منجر به قيام در درون ارتش می شد. درهمان شب ١٠/٠٢/١١ تماس‌هائی از طرف پرسنل پائين با فعالين جنبش آغاز شد. بنابراين، نه ژنرال ها توانستند خروش عظيم فراگير مردمی را سرکوب يا منفعل کنند، و نه اردوی انقلاب آن‌چنان سمبه‌ی پری را دارا بود که شورای به اصطلاح عالی ژنرال ها را به کنار مبارک فرستاده و ماشين سرکوب دولت را داغان کنند. بنابراين، در سوی رژيم، ژنرال ها شق راه و کار جنگ فرسايشی را انتخاب کردند، تا با تحليل بردن انرژی مردم فراگير انقلاب را سرکوب کرده و اوضاع را به شرائط پيش از ٢۵ ژانويه برگردانند. در جانب انقلاب، مردم به پا خواسته مصمم شدند همچنان با اعمال فشار از پائين قدم به قدم ژنرال ها را در جبهه های جنگ فرسايشی عقب زده و گشتاور انقلاب را همچنان حفظ کنند. همايش روز جمعه١٨/٠٢/١١، تحت شعار «پيروزی و ادامه‌ی جنبش» معنای عملی‌اش ادامه‌ی گشتاور انقلاب بود. اما، خبرگزاری‌ های جهان سرمايه‌داری ترجيح دادند جنبه‌ی جشن پيروزی را برجسته و بزرگنمائی کنند- البته از زاويه‌ی آنها کاملا قابل فهم بود.
ولی اعمال فشار به همايش های جمعه محدود نبوده‌است. از همان شب برکناری مبارک، کارگران در سراسر مصر دست به اعتصاب زدند و خواهان افزايش دستمزد، بيرون کردن مديران موسسات و رهبران اتحاديه‌های دست‌ساز دولت شدند. مشابه نمونه‌‌ی ايران، کارگران خانه‌های شرکت های خانه‌سازی را مصادره کردند؛ در العريش (٢) مردم شهربانی شهر را تسخير کردند. آنها اعلام کردند تا لغو قوانين شرائط فوق‌العاده اجازه‌ نخواهند داد پليس از آنسوی کانال سوئز وارد شهر گردد... در تفسير اوضاع مصر، يک خبرنگار گفت: يکی از گرفتاری های ژنرال های مصر، مشکل بازار کاراست؛ بزبان آدمیزاد خيزش طبقه‌‌‌‌ی کارگر و ادامه‌ی اعتصابات کارگری. درسوی ضد انقلاب، ژنرال‌ها در دومين اطلاعيه‌شان از تعهد آنها به قرار دادهای بين المللی، يعنی احترام به قرار‌داد صلح بين مصر و اسرائيل را اعلام کردند (٣). ژنرال‌ها دولت منتخب حسنی مبارک، آقای احمد شفيق- فرمانده سابق نيروی هوائی-، را برکنار‌نکردند. به بهانه‌ی عدم تامين شدن امنيت جامعه، هنوز قوانين شرائط فوق العاده‌ی سی ساله را لغو نکردند؛ زندانيان سياسی را آزاد ننموده ‌‌‌‌ و مبارک را دستگير نکردند. اين کنش ها بروشنی نماد تداوم رژيم مبارک در هيات ژنرال ها را برملا می کند. ولی، از سوی ديگر، اقدامات ژنرال‌ها مبنی بر دستگيری وزير کشور، وزير جهانگردی، وزيراطلاعات و يک کلان سرمايه‌‌‌دار، تشکيل هياتی از حقوق‌دانان برای تجديد نظر در قانون اساسی، اجرای انتخابات در شش ماه آينده و اخيرا منجمد کردن حساب‌های حسنی مبارک- برابر با اخبارمنتشر شده ٧٠ ميليارد دلار برآورد شده‌است- تحميل فشار از پائين به ژنرال‌ها، تا پيش از سومين همايش جمعه بوده‌اند. در روز، ٠٢/١١/ ٢۵، در سومين همايش ميدان التحرير مردم فراگير خواهان بر چيده‌شدن قوانين شرائط فوق‌العاده، آزادی زندانيان سياسی، دستگيری و محاکمه‌ی محمد حسنی مبارک، برکناری کابينه‌ی احمد شفيق و شتاب دادن به خواست‌های ديگر انقلاب شدند. در اين همايش دژبان‌ها، يا پليس نظامی با باتوم به عده‌ای از تظاهرکنندگان در ميدان تحرير حمله کردند. روز شنبه، ٢۶/٠٢/٢٠١١، دوباره مردم به ميدان التحرير سرازيرشدند و عليه حمله‌ی پليس نظامی اعتراض کرده و مطالباتشان را تکرار کردند. علاوه بر اظهار تاسف از طرف يکی از افسران ارتش، وب سايت شورای عالی ارتش آنچه را که شب پيش اتفاق افتاده‌بود، يک سوء تفاهم ناميد و از مردم عذر خواهی کرد. آيا اين واقعه يک سوء تفاهم بوده‌است، يا ژنرال‌ها می خواستند با اين برخورد و دستگيری هائی که روزهای پيشين رخ داده و نظاميان افراد بازداشتی را شکنجه کرده بودند، نبض انقلاب را بسنجند؟ اگرآنها چنين قصدی داشتند، هوشياری و آمادگی حضور در صحنه‌ی نبرد جواب اين توطئه را داد. بالاخره، همانگونه که ژنرال‌ها قول داده بودند،که طی ١٢ روز رونوشت تغيير قانون اساسی تهيه خواهد شد؛ هيات قضات بررسی کننده‌ی قانون اساسی، ملاحظاتشان را در اختيار ژنرال ها گذاشتند. قرار است محتوای رونوشت اصلاح قانون اساسی دو ماه ديگر انتشار يابد. ولی، مفادی چند از آن به ملا عام درج کرده است؛ اشعار براين دارد که دوره‌ی رياست جمهوری از ٦سال به ۴ سال کاهش يافته و هر فردی نهايتا دوباره می تواند به سمت رياست جمهوری انتخاب گردد، گذشته از اين رئيس جمهور نمی تواند با تغيير قانون اساسی دوره ی رياست جمهوری را دائمی کند. بالاخره، در مفادی ديگر تشکيل دولتی از اخوان المسلمين منع شده‌است!
آيا با اين توضيحات برکناری حسنی مبارک و تشکيل شورای عالی ژنرال‌ها را می توان يک کودتای دست ساز امپرياليسم و طبقه‌ی سرمايه‌دار مصرناميد؟ به نظرمن نه. گذشته از دلائل کنکرت تاکنونی، کودتا قواعدش را دارد. در فرايند کودتا، عاملان کودتا در موضع تهاجمی و مردم فراگير يا منفعلند و يا زير ضرب قرار دارند. نمونه‌‌های کودتای ٢٨ مرداد و کودتای پينوشه در شيلی. بالاخره، در کودتای ژنرال‌‌های ترکيه به رهبری ژنرال کنعان اورين درسال ١٩٨١، بگير و به بندها شروع گرديد.. در شهر ازمير سربازان کودتاگر، با تانک دروازه‌ی کارخانه‌ای را که کارگران اشغال کرده بودند، در هم شکستند. در مصر، ژنرال ها عقب نشينی هائی را متحمل شده‌اند. سخن کوتاه، هنوز تکليف انقلاب و ضد انقلاب روشن نشده‌است.
٢- من در نوشته‌ای پيشين به وزنه‌ی سياسی مهم مصر در جهان عرب و سرمايه‌داری جهان تاکيد کردم. مصر چپ خورده‌بورژوازی ناصر در جهان عرب پرچمدار ناسيوناليسم عرب شد. گردش به راست مصر توسط انور سادات و حسنی مبارک، يک استحکام سی ساله‌ی چرخش به راست را در دنيای عرب به نفع امپرياليسم را موجد شد. اکنون ما شاهديم که از مراکش، درشمال غرب آفريقا، تا شبه جزيره‌ی عربستان، جهان عرب در جوش و خروش است. حتی عراق از اين زمين لرزه‌ی انقلاب کنار نبوده است. درتاريخ٢۵/٠٢/٢٠١١، از جنوب عراق در بصره گرفته تا شهرهای کردستان تظاهرکنندگان عليه شرائط بد زندگی و شيوع فساد مالی و رشوه‌خواری به خيابان ها ريختند(۴ ). دراين تظاهرات نيروهای نظامی حد اقل ١٣ نفر را کشته و تعداد بيشتری را ‌زخمی کردند. آن معدود کشورهای عربی، که هنوزبه درون گردباد انقلاب کشيده نشده اند، مع الوصف ازوحشت کابوس انقلاب، ناگهان بياد کارگران افتادند. سلطان قابوس- پادشاه مستبد يا مطلق‌العنان- پادشاه عمان و دست‌نشانده‌ی آمريکا وانگليس دستمزد کارگران را افزايش داد. ولی، اين تمهيد کارساز نشد و روز ٢٧/٠٢/٢٠١١ مردم در مسقط، پايتخت عمان، دست به تظاهرات زدند. برابر با گزارش خبرگزاردی ها، در اين تظاهرات حداقل دونفر کشته شدند. بی دليل نيست که دويد کمرون نخست وزير امپرياليسم پير بريتانيا به شتاب از کشورهای عربی ديدن کرد. سپس جان مکين سناتور آمريکائی، از حزب محافظه کار، همراه با يک سناتور افراطی دست راستی وارد قاهره شدند. ولی، آيا اين شگرد و ترفندهای امپرياليست‌‌ها عظيم ترين فرايند انقلاب، در قرن بيست و يکم و بشارت ماه اول سال ٢٠١١، را به بيراهه خواهد برد؟ به نظر من نه. چرا که اين فرايند انقلاب، رويدادی در چهار چوب ارضی يک کشور نيست. جوانان و مردم فراگير يک کشورعربی دست به انقلاب می زنند. کشور ديگر عربی از آن نسخه برداری می کند. انقلاب از تونس به مصر می رود. سپس ميدان التحرير مصر سنتی می شود. بحرين از آن عکس برداری می‌کند و ميدان التحرير خودش، ميدان پرل يا مرواريد، را برپا می کند. جوانان و مردم مصرروزهای جمعه درهمايش‌هايشان تداوم انقلاب را فرياد می زنند. و تونس از جمعه های مصر کپی می کند و اکنون از روز ٢۵/٠٢/٢٠١١، مردم فراگير تونس خواهان برکناری دولت محمد قنوشی، نخست وزير يازده ساله‌ی آقای زين العابدين بن علی و کابينه اش هستند. آنها فرياد می زنند که رژيم انقلاب را دزديده‌است. در اين تظاهرات پليس چند نفر را کشته و عده‌ای را زخمی کرده‌است. روز ٢٧/٠٢/٢٠١١ زير فشار مردم فراگير محمد قنونوشی مجبور به استعفا گرديد. در تونس نيز انقلاب نشده، بلکه آنچه روی‌داده شروع انقلاب بوده‌است و هنوز انقلاب ادامه دارد.

٣- انقلاب دنيای عرب و مقوله‌ی جنگ طبقاتی
در مصر ۴١% کارگران پائين تر از ٢ دلار در روز دستمزد می گيرند و بی اغراق خيلی بيشتر از ۵٠% از طبقه‌ی کارگر مصر زير خط فقر زندگی می کنند. در ليبی ثروتمند ٣٠% در صد از طبقه‌ی کارگرزير خط فقر زيست می کنند. سرمايه‌داری های دول جهان عرب، ديکتاتوری مضاعف اقتصادی-سياسی را به طبقات کارگر اين کشورها تحميل کرده‌اند. اين واقعه که چاشنی خروش انقلاب با خودسوزی محمد بن عزيز بيکار تونسی زده‌شد، بی هيچ ابهاهمی مويد محوری بودن مسئله‌ی اقتصادی است. مطالبه‌ی دموکراسی سياسی ريشه در ديکتاتوری اقتصادی دول سرمايه‌داری عرب دارد. همه جا مردم عليه بالاتر رفتن قيمت مايحتاج ضروری بپا خواستند. زين العابدين بن علی تونس قول کذائی ايجاد ٣٠٠٠٠٠ شغل را دارد. حسنی مبارک در لحظه‌ی افتادن از پرتگاه قدرت قول داد که يارانه‌های ضروری چون نان ووو را افزايش خواهد داد. معمر قذافی قول افزايش ۵٠ تا ١۵٠% دستمزدها و حقوق را داد ووو. طبقات کارگر الجزاير، مراکش، اردن، يمن، بحرين و غيره از فقر و بيکاری گسترده رنج می برند. با اين همه، چرا وجه اقتصادی و طبقاتی، دره‌ی گشاد بين دارا و ندار، تفاوت بين طبقات سرمايه‌دار و طبقات کارگر و در يک کلام زبان طبقاتی غائب است(۵)؟ اکنون، تازه بايد در ادامه‌ی مبارزات جاری صف طبقات دارا و ندار، طبقات سرمايه‌دار و طبقات کارگر از هم جدا شوند. اين چالشی است که مجموعه شرائط تاکنونی از سوسياليسم دروغين شوروی و فروپاشی اش، وجود احزاب سوسيال دموکراسی بورژوائی، احزاب سوسياليستی و کمونيستی فاسد ومنحط، احزاب سوسياليستی خرده‌بورژوائی، تبليغات ديوانه‌وار و هار ضد سوسياليستی و ضد آرمان رهائی طبقات کارگر توسط سی ان ان، بی بی سی ووو امپرياليست‌ها، اشاعه‌ی افيون مذهب و کنش اتحاديه‌های سرمايه‌داری به طغيان و خروش طبقات کارگر جهان عرب تحميل کرده‌است. ولی اين چالش به دنيای عرب ختم نمی شود. بلکه، طبقات کارگر سرمايه‌داری های جهان، از آمريکا گرفته تا يونان، ايرلند، پرتقال، اسپانيا و ايتاليا، مجارستان و غير با همين چالش روبرويند. ولی، بالاخره يخ ها دارند آب می شوند. اکنون، هر عقب نشينی اقتصادی نه تنها اقتصاد سرمايه‌داری جهان عرب، بلکه به اقتصاد دول امپرياليستی فشار وارد خواهد کرد. گذشته از امتيازات اقتصادی کلان- برای نمونه ٧۵% امتياز شرکت نفت عربستان به آرامکوی آمريکا تعلق دارد- هزاران بوروکرات کشورهای امپرياليستی در جهان عرب از امتيازات شغلی و مالی قابل ملاحظه‌ای بهره‌مندند.... طوفان جهان عرب، آنچنان که معماران فکری غرب به آن لقب خواست دموکراسی داده‌اند، در ادامه‌اش مقوله‌ی اقتصاد را جلو صحنه خواهد آورد، و دوران زبان طبقاتی فراخواهد رسيد.

۴- انقلاب مصر و تاثيراتش در غرب
اگر کشورهای غربی و بويژه امپرياليسم آمريکا هم اکنون يک دوره‌ی شکوفائی اقتصادی را طی می کردند، حرف زدن از تاثير انقلاب دنيای عرب و بخصوص انقلاب مصر در غرب محلی ازاعراب را جايز نمی کرد. ولی اوضاع اقتصادی درکشورهای غربی عموما و مخصوصا در آمريکا بحرانی است. گرچه، هميشه دولت های آمريکا نماينده‌ی طبقه‌ی سرمايه‌دار، تجلی‌اش سرمايه‌های صنعتی و مالی بوده‌اند. ولی در هيچ دوره‌ای همانند برهه‌‌‌‌‌‌ی حاضر دولت آمريکا نماينده‌ی بخش مالی يا وال ستريت نبوده‌است. دولت‌های بوش و اوباما برای جلوگيری از ورشکست شدن بانک‌ها و موسسات مالی تريليون‌ها دلار هزينه‌‌‌ کرده‌اند. گذشته‌ ازاين، دولت مرکزی با ٣/١ تريليون دلار کسری بودجه روبروست. گفته می شود بازپرداخت بهره ی کسری بودجه‌ی دولت فدرال يا مرکزی در ١٠ سال آينده کسری بودجه را به ١٠تريليون دلار افزايش خواهد داد. چه کسی بايد اين هزينه‌ها را بپرداز؟ البته نه ميليادرهای وال ستريت، بلکه طبقه‌ی کارگر آمريکا، يا آنچه مهندسان فکری طبقه‌ی متوسط(٦)می نامندش. گذشته‌ از اين بايد تفاوت بحران کنونی آمريکا با بحران های گذشته را فراموش نکرد. در بحران‌های کلاسيک، بعد از يکی دو سال رکود، رونق اقتصادی آغاز می شد. ولی، اکنون بعد از سه سال هيچ روزنه‌ای برای برون رفت از بحران وجود ندارد(٧)
پيش از تمرکز روی تاثير انقلاب مصر در غرب، لازم است در چند کلمه طبقه‌ی سرمايه‌دار آمريکا را تعريف کرد. اين طبقه ازهمان بدو تکوينش طبقه‌ای ددمنش، بيرحم، غارتگر و مهاجم، يا جينگويسم، بوده‌است. يا به سخن جاودانه‌ی مارکس، وقتی سرمايه زائيد از هر منفذش خون بيرون می زد.
در قرن شانزدهم، زمانی که مهاجرين اروپائی به سرزمينی که امروزه ايالات متحده ناميده‌می شود، وارد شدند خاکی عاری از انسان نبوده‌است. دراين سرزمين يک ميليون مردم بومی زندگی می کردند. اينها ساختار اجتماعی قبيله‌ای اشتراکی داشته و طبيعت‌گرا بودند. بوميان آمريکا باور داشتند که تمام موجودات روح دارند؛ آنها اعتقاد به توتم ، يا توتمگرا بودند. گفتار بوميان زبانی شعری داشت. اين بوميان در اين سرزمين فراخ عمدتا در مرحله‌ی شکار حيوانات و زراعت ذرت زندگی می کردند. بزودی با تقسيم مهاجرين اروپائی به طبقه‌ی کارگر و سرمايه‌دار، در هيات دلال، نزول خور و سرمايه‌دار صتعتی و کشاورز، طبقه‌ی سرمايه‌دار با توسل به نيرنگ و اعتياد به الکل(٨) و جنگ مردم بومی را کشتند و تا اوائل قرن نوزدهم آنها را در شرائط غيرانسانی به طرف زمين های خشک و بی آب کوچ دادند. سرمايه‌داری آمريکا از قرن شانزدهم تا قرن نوزدهم ٧٠٠٠٠٠ نفر از اهالی بومی را کشت. گذشته از سلاح های آتشين پيشرفته، ارتش آمريکا از ابزار جنگ ميکربی- آبله- برای نابودی مردم بومی استفاده کرد(٩). بعداز کوچ دادن باقيمانده‌ی اهالی بومی، در بدترين شرائط، به صحراهای آريزونا، کاليفرنيا و غيره، سرمايه‌داری آمريکا تمام اراضی آنروز را تصاحب شد. ولی هنوز ولع توسعه‌ی ارضی سير نشده‌بود. در سال ١٨۴٦، بی هيچ دليل موجهی ارتش آمريکا به مکزيک حمله کرد و نيمی از سرزمين اين کشور را بلعيد. اين چنين بود که نقشه‌ی امروزين آمريکا زاده شد. امپرياليسم آمريکا به کلمبيا در آمريکای لاتين حمله و دولتی تحت الحمايه بنام پاناما، برای ساختن کانال پاناما، تاسيس کرد. آمريکا در انقلاب نيکاراگوا و کوبا عليه اسپانيا دخالت کردووو. همه‌ی اينها تا پيش از پايان قرن نوزدهم رخ دادند. از ربع قرن آخر قرن نوزدهم، سرمايه‌داری آمريکا مشاهده کرد که بازار داخلی جواب سرمايه را نمی دهد. سياست گسترش به بازارهای جهان، چه بی توسل و يا با توسل به جنگ، اتخاذ شد. آمريکا جزاير هونولولو در اقيانوس کبير را اشغال کرد. آمريکا به فيليپين حمله کرد و بیرحمانه صدها هزار نفر از مردم فيليپين را، که با اسلحه‌ی سرد از سرزمينشان دفاع می کردند، کشت و اين سرزمنين را تسخير کرد. من به سياست های تجاوزکارانه‌ی آمريکا در قرن بيستم و بيست و يکم اشاره نم کنم.
در پی جنگ عليه انگلستان، آمريکا در سال ١٧٧٦ مستقل گرديد. تامس جفرسن هوادار دوران روشنگری، قانون اساسی آمريکا را تاليف کرد. اين قانون ،زنان نيمی از جمعيت، و حدود ١٠ ميليون بردگان سياه را از حق رای و حقوق دموکراتيک محروم کرد! ظاهرا آمريکای مستقل کشوری دموکراتيک و سمبلش مجسمه‌ی آزادی شد. چه عدم تشابه يا تناقضی. آبراهم لينکلن به آزاد کننده‌ی برده‌ها معروف شده‌است. لينکلن هرگز به خاطر آزادی برده ها با جنوب وارد جنگ نشد. بلکه، آن زمان که معتقد شد جنوب برده دار قصد دارد از اتحاديه بيرون رود، با شعار آزادی برده ها به رياست جمهوری رسيد. ولی واقعيت کريه اين شد که برده‌های نگون‌بخت از شکل بردگی درمزارع پنبه آزاد شدند، ولی از تمام حقوق دموکراتيک ماندندد. تازه، سياهان می بايستی بعداز جنگ جهانی دوم، برای حقوق دموکراتيک، حقوق مدنی يا سويل رايت، مبارزه می کردند. اگر بعداز جنگ دوم جهانی وزارت دفاع آمريکا به پنتاگون- پنج گوش- معروف است، سرمايه‌داری آمريکا از بدو تشکيلش رويای تسلط بر جهان را داشته‌است.
با اين مختصر می توان ابعاد سرشکن کردن هزينه بحران سرمايه‌داری آمريکا بردوش طبقه‌ی کارگر اين کشوررا در قارچوار گسترش يافتن صف سوپ، يا کيچين سوپ، ازدياد بيکاری و افزايش کارت های خريد مايحتاج نازل از فروشگاه‌های ويژه، بی خانمانی و غيره را در آمريکا تجسم کرد. بموازات کسری بودجه‌ی دولت مرکزی، هر کدام از ايالت ها ميلياردها دلار کسری بودجه دارند. فرمانداران ايالات مختلف برای غلبه بر کسری بودجه کمربسته‌اند بيرحمانه بکار گران در سطوح گوناگون از اخراج گرفته تا کاهش سطح دستمزد ، تنزل حقوق بازنشستگی، بستن موسسات خدمات عمومی، لغو هرچه بيشتر قوانين و مقررات ناظر بر روابط کار دست يازند. اينها هيچ ابائی از احضار گارد ملی و کشتن کارگران اعتصابی و درس عبرت دادن، يا نسق گرفتن، از طبقه‌ی کارگر آمريکا ندارند.
اکنون بيش از يک هفته است که ده‌ها هزار نفر کارگر در مديسن پايتخت ايالت ويسکانسن عليه حمله‌ی فرماندار اين ايالت، آقای سکات وکر، به سطح معيشت و کارشان دست به اعتصاب زده‌اند. آقای ووکر علاوه بر تهديد به احضار گارد ملی-بسيجها- در تجليل از صدمين سال تولد رونالد ريگان رئيس جمهور راست افراطی آمريکا چنين گفته‌است: گذشته از هر چيز من از اقدام ريگان در سال١٩٨٦ برای اخراج ١١٠٠٠ کارگران فنی فرودگاه ها از او تجليل می کنم. با اين کنش، ريگان به کارگران ديگر نشان داد که او هرگز در مقابل اعتراض کارگران کوتاه نخواهد آمد. آقای سکات وکر می گويد ما هم بايد به کارگران درس عبرت بدهيم.
کارگران اعتصابی ايالت ويسکانسن سکات ووکر را به محمد حسنی مبارک آمريکا تشبيه کردند(٩ آتن). قرين به يقين بلند شدن کارگران به ويسکانسن محدود نخواهد شد. آيا طبقه‌ی کارگر آمريکا بعد از چندين دهه عقب نشينی قامت راست خواهد کرد؟ من اين پيش بينی را نه جبری بلکه بسيار محتمل می دانم.

مراد عظيمی - ٢٧/٠٢/٢٠١١

ملاحظات

١- مطلب حاضر بخش دوم نوشته ای تحت نام بالابوده‌است. ٢- العريش در شمال شبه جزيره‌ی سينا واقع شده‌است.
٣- قرار داد صلح مصر با اسرائيل سه هدف استراتژيک را برای آمريکا و چماقش اسرائيل تامين کرد. الف- مصر را در حوزه‌ی نفوذ آمريکا قرار داد. بر اين پايه جناح راست در خاورميانه تقويت شد. ب- برابر با يک مفاد از صلح شبه جزيره‌ی سينا منطقه‌ای غير نظامی، بافر زون- شد. بدين ترتيب حق استقرار نيروی نظامی در سينا از مصر سلب شد. پ- مصر پذيرفت که از سياست اسرائيل نسبت به مسئله‌ی فلسطين پيروی کند.
۴- انقلاب دنيای عرب بحث جديدی را در رابطه با حمله‌ی آمريکا و انگلستان مطرح می کند. حمله‌ به عراق حد اقل ١٠٠٠٠٠کشته، چندين برابر زخمی جسمی و روحی، آوارگی، بدبختی ووو را نصيب مردم عراق کرد. اگر دو امپرياليست آمريکا و انگلستان، تحت بهانه‌ی سرنگونی صدام ديکتاتور به عراق حمله نمی کردند، مردم عراق بدون هزينه کردن صدمات هولناک بالا، امروز صدام را کنار حسنی مبارک می فرستادند.
۵- در سال ١٩۴٨کارگران پنبه کار کناره‌ی نيل مصر مانيفست کمونيسم را بعربی مطالعه می‌کردند.
٦- موضوع طبقه‌ی متوسط صرفا خلط مبحث از طرف مهندسان فکری غرب نيست، بلکه اصلاح‌طلبان يا رفرميست‌های ما نيز عامدا يا سهوا دچار مرض طبقه‌ی متوسط‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اند. گروه اول، با چنين نامگذاری طبقه‌ی کارگر را نفی می کند. گروه دوم کارگر فکری با شرائط فروش کار بهتر را نه کارگر بلکه طبقه‌ی متوسط بشمار می آورد. تعريف مارکسی اشعار براين دارد که صرف داشتن ابزار توليد يا دارائی، چون مغازه، صاحبش را در زمره‌ی طبقه‌ی کارگر قرار نميدهد. بلکه، صاحب ابزار يا مغازه بايد کسی را استخدام کند، فردی را استثمار کند تا لقب طبقه‌ی متوسط را بوی داد.
٧- به دنبال جارو کردن بخش قابل ملاحظه‌ای از صنايع آمريکا و صدور به کشورهای در حال توسعه، بويژه چين، توليد ارزش اضافی آمريکا کاهش يافت. دراين جابجائی، رونالد ريگان ١١ ميليون نفر از طبقه‌ی کارگر آمريکا را بيکار کرد.
٨- اگر در دوران جنگ‌های ارتش آمريکا با بوميان ترياک، هروئين و کوکائين وجود داشتند، بی ترديد سرمايه‌داری آمريکا از اين مواد مخدر برای معتاد کردن بوميان استفاده می کرد.
٩- به احتمال قريب به يقين امپرياليسم آمريکا اوليل دولت سرمايه‌داری است که از ابزار ميکربی در جنگ استقاده‌ کرده‌است.

****************

تاريخ جوامع بشری تاريخ مبارزه‌‌ی طبقاتی است - مارکس

مراد عظيمی                                                                                                   پنجشنبه ١۴ بهمن ١٣٨٩

طوفان انقلاباتی که از شمال افريقا تا يمن را فراگرفته‌، ياد امواج انقلابات ١٨۴٨ اروپا را زنده می کند. آنزمان مارکس نوشت: شبح کمونيسم در اروپا در گشت و گذار بود. آنروز انقلابات در جزء کوچکی از کره‌ی جهان رخ می دادند. بخش کلان جهان آنروز حتی به روابط غالب سرمايه‌داری گام نگذاشته‌بود. چهره‌ی امروزجهان با دوران انقلابات اروپای آن زمان تفاوت ماهوی دارد.
امروز، نماد توسعه ‌يافته‌ترين سرمايه‌‌‌‌‌‌‌‌‌داری جهان، يعنی آمريکا، عملا ورشکسته‌است، و بی‌اغراق گفتگو از تکرار بحران مالی ٢٠٠٨، در چند سال آينده زمزمه می شود. در پس هژمونی اش در فردای پايان جنگ جهانی دوم، تحت اسم رمز مبارزه با کمونيسم، امپرياليسم آمريکا برای تصاحب بازارهای جهان کودتاها راه انداخت. مدارس نظامی آموزش آدم کشان و تروريست ها را تاسيس کرد. تنها در ويتنان حد اقل سه ميليون ويتنامی را کشت، و دست کم دوبرابر را معلول و زخمی کرد. بنام جهان آزاد، از آسمان ويتنام بمب های ناپالم را فروريخت. مواد شيميائی مسموم کننده روی جنگل‌های ويتنام پاشيد. و امروز مادران ويتنامی بچه‌های ناقص می زايند....
ولی راهکار کارخانه‌ی کودتاسازی و کشتارهای جمعی امپرياليسم کارگر نشد.
امپرياليسم آمريکا تدبيری ديگر انديشيد و ابزار نوی صيقل داد- صدور دموکراسی و طراحی انقلابات رنگين- البته به استثنای رنگ سرخ. اگر کاربرد کودتا، اعمال قهر و روان کارکردن جويبارهای خون در مرحله‌ی پيشين از آمريکای لاتين گرفته تا ‌‌آسيا و آفريقا دکترينی يکدست، همگن بود. برعکس ادعای صدور دموکراسی از همان بدوش ضد ونقيض نمود. چرا که، در همان آن که امپرياليسم آمريکا و شرکا ندای دموکراسی و حقوق بشر را سردادند، رج ديکتاتورها پشت سر امپرياليسم آمريکا به صف شده بودند. امروز، اين تناقض به عريانترين شکلی خود را آشکار می کند. آقای اوباما و خانم کلينتون زبانشان لال می شود که به صدای دموکراسی خواهی شمال آفريقا لبيک گويند. مگر شما مروج و حاميان دموکراسی نبوديد...؟
امروز تمام کشورهای عربی از مراکش در شمال غرب آفريقا گرفته تا کشورهای شبه جزيره‌ی عربستان دهه‌هاست که وارد روابط غالب سرمايه‌داری گرديده و نيروی کار در سطح وسيعی کالا شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌است. با اين تحول بنيادی، طبقات کارگر و فرندانشان اکثريت جمعيت اين کشورها را تشکيل می دهند. براين مبنا، تضاد کار و سرمايه و مبارزات طبقات کارگر وسرمايه داران اين کشورها محور تمام تناقضات و کشمکش های اين کشورها را رقم می زند. برپائی و تداوم ديکتاتوری، چه در شکل سلطانی عربستان، يا گونه‌ی سلطان قابوس قمه به کمر بسته درعمان، تا حکومت های ديکتاتوری جمهوری پادشاهی همه مولود و نياز روابط سرمايه‌‌‌داری در جهان عرب می باشند. در مراکش پادشاهی، همان شعار خدا، شاه و ميهن به عربی بر سينه‌ی کوه ها سنگين چين شده‌است. قذافی ۴٢ سال، حسنی مبارک ٣١ سال، علی عبداله صالح رئيس جمهور يمن ٣١ سال وووبر مسند ديکتاتوری نشسته‌اند- زين العابدين بن علی تونس فراری ٢١ سال. همه‌ی اين ديکتاتورها فرمانروايان ديکتاتوری سرمايه‌اند.
براين مبنا، اين دروغ است که مشکل تونس، مصر ووو فقدان دموکراسی است. و طبقات کارگر اين کشورها تنها و صرفا خواهان دموکراسی سياسی‌اند. در اين کشورها، ديکتاتوری سرمايه موجد ديکتاتوری سياسی گرديده‌است. طبقات کارگر از شمال آفريقا گرفته تا يمن نه تنها خواهان دموکراسی سياسی بلکه خواهان دموکراسی سياسی-اقتصادی، يا انقلاب کارگری‌اند. درتمام اين کشورها، طبقه‌ی کارگر عامل مستقيم تحولات اجتماعی اند. در تونس ٪۵۵ فرزندان کارگران تحصيلات عالی دارند. خوب يا بد، چندين دهه پيش مصر انقلاب دموکراتيک را پشت سرگذشت. اين جوانانی که در خيابان ها می رزمند، به گزارشگران دستگاه‌های سخن پراکنی سرمايه‌داری های غرب با صلابت می گويند مرگ بهتر از اين زندگی نکبت باراست. اين ها جوانان بی هويت طبقاتی نيستند، يا فی الحال کارگرند و يا فرزندان کارگران. اينکه خبرنگاران دستگاههای مهندسی فکری سرمايه‌داری يک کلام از کارگران و طبقه‌ی کارگر تونس و مصر حرف نمی زنند، نه علتش غيبت طبقه‌ی کارگر در صحنه‌ی انقلاب، بلکه معرف ترس اين ها از طبقه‌ی کارگر و انقلاب کارگری است. پاره پاره کردن جهان عرب عکس برگردان قطعه قطعه کردن آمريکای لاتين و قيچی قيچی کردن آفريقای سياه محصول سياست های دول امپرياليستی بوده‌است. اما، عليرغم بالا بردن ديوارهای کذابی ملی بين طبقات کارگر دنيای عرب، شرائط استثمار کارمزدی از ورای اين حصار ها زمينه‌های هم سرنوشتی کارگر عرب را از مراکش گرفته تا يمن فراهم کرده‌است.
امروز، نه تنها طبقات سرمايه‌دار کشورهای عرب، بلکه امپرياست های کهنه‌کار و روسيه‌ی قبا عوض کرده از انقلابات طبقات کارگر عرب هراس دارند. مهندسان فکری امپرياليست ها طرح های الف، ب، پ ... برای شکست انقلاب و اعاده‌ی شرائط پيشين پياده می کنند. بعداز ديدار بن علی ديکتاتور تونس از بيمارستان و عيادت از محمد بو عزيزی- کارگری که خود سوزی کرد- او يک قدم ديگر عقب نشست. اعلام کرد ٣٠٠٠٠٠ کار ايجاد می کند، قيمت نان را پائين می آوردووو. ولی انقلاب مهار نشد. امپرياليست ها گفتند هرچه می خواهی بردار و برو تا اوضاع را سامان دهيم. بن علی ديکتاتور و آگاه به بحران جهانی و بی ثباتی دلار کاغذی، يک ونيم تن طلا، ارزش اضافی توليد شده‌ی طبقه‌ی کارگر تونس را دزيد و رفت. نخست وزيرش محمد قونوشی به انقلاب قول داد شش ماه ديگر انتخابات برگزار می کند و سپس کنار می رود. ولی انقلاب گفت، دعوا سر يک مهره نيست همه‌ی شما بايد برويد. امپرياليست ها، و بخصوص امپرياليسم آمريکا، که از واژه‌ی کارگر، تشکل کارگری و کمونيست رم می کند، به حزب کمونيست- کپی حزب توده‌ی آشنای ما- و فدراسيون اتحاديه های کارگری سرمايه محور و دست ساز بن علی متوسل شدند. ولی فشار انقلاب باعث شد که اين ها از دولت کنار بکشند. رشد القنوشی رهبر جريان افراطی اسلامی- که مدت بيست و يک سال در لندن و تبعيد بود، ديروز وارد تونس کردند.... ولی همچنان قلب انقلاب تونس می طپد.
اما، در قياس با تونس، انقلاب مصر هيبتی ديگر دارد. مصر پرجمعيت ترين، پيشرفته ترين کشورعربی و قلب دنيای عرب است. اگر انقلاب ١٩۵٤ مصر پرچم ناسيوناليسم را در دنيای عرب بالا برد، امروز، انقلاب مصر نه تنها قادر است امواج سونامی انقلاب کارگری را در جهان عرب به جريان اندازد، بلکه فرتر از اين پژواکش دژهای امپرياليسم جهانی را بلرزاند. آيا اينها روياست؟ خواهند گفت کدام انقلاب؟
چه کسی، کدام نظريه پرداز نابغه‌ای می توانست خودسوزی محمد بوعزيزی را شروع انقلاب تونس تعبير وتفسير کند. ولی ديديم که اين خودسوزی همچون جرقه‌ای انبار باروت خشم کارگران فراگير را منفجر کرد. انقلاب واقعی است که اتفاق می افتد. ولی وقوع انقلاب نياز به پايه‌های مادی دارد. انقلابات در روابط سرمايه داری نه در خلاء تضادهای طبقاتی بلکه برای حل تضاد بين کارسرمايه رخ می نمايند.
اتقلاب نه يک روزه اتفاق می افتد و نه پرچم آرمان و اهداف شفاف انقلاب از همان بدو طوفان کارگران بالا می رود. هميشه چنين بوده است. وقتی زنان کارگر فرانسه در صف مقدم به باستيل حمله بردند، چه کسی می توانست اين يورش را آغازگر انقلاب کبير فرانسه پيش بينی کند. وقتی در فوريه‌ی ١٩١٧، زنان کارگر نساجی پطروگراد اعتصاب کرده و در خيابان راه پيمائی کردند، باز چه کسی می توانست با اين حرکت صدای شيپور انقلاب روسيه را بشنود. وقتی در سال ١٣۵۶، کارگران زن و مرد در حلبی آباد شرق تهران با ژاندارمهای شاه ديکتاتور جنگيدند چه کسی می توانست اين جنگ تن به تن را پيشقراول انقلاب ايران تعريف کند...
آنچه در تونس و مصر روی می دهد، شروع انقلاب کارگری‌است. خيزش کارگران مصر مولفه های چندی از انقلاب تا قيام را گام به گام جلو برده است. انقلاب مقررات حکومت نظامی در شب را زير پا گذاشته است. حاکميت سرمايه ارتش را روانه‌ی خيابان‌ها کرد. کارگران و فرزندان کارگران سوار تانک ها شده، با سربازان خوش و بش کردندد. کارگران به سربازان گل دادند و آن ها با روی خوش گل های اهدائی برادران کارگر را گرفتند. ديکتاتوری سرمايه، برای مرعوب کردن همايش عظيم کارگران و فرزندان شان، جت جنگنده را بالای سر کارگران پرواز داد تا ديوارصوتی را بشکند. ولی ژنرال حسنی مبارک و ژنرال هايش کورخواندند. جمعيت کارگر محکم در ميدان ماندند و با خروششان تاکتيک حاکميت را به سخره‌ گرفتند. برای برهم زدن همايش ميدان آزادی- التحرير- حاکميت سرمايه به راه کار جديدی متوسل شد. در زندان ها را باز کردند. زندانيان و نيروهای امنيتی لباس شخصی را برای دزدی روانه‌‌ی منازل کارگران کردند. انقلاب ساکت نه نشست. کارگران با چوب، چماق، اسلحه ی سرد و گرم شروع به پاسداری از محلات شدند. اکنون، به گونه‌ای کارگران کنترل شهرها را در دست دارند. يک حالت دوگانه- يک شاخص مهم انقلاب-، حاکميت نمی تواند حکومت کند و کارگران نمی خواهند حکومت شوند برقرار شده‌است.
اگر، امپرياليسم در تونس به برکناری زين العابدين بن علی تن داد، چنين راهکاری را برای مصر مناسب نمی بيند. حسنی مبارک کابينه‌اش را اخراج کرد، فرمانده سابق نيروی هوائی را به سمت نخست وزيری و رئيس سازمان امنيت را به عنوان معاون رئيس جمهوری انتخاب کرد. مهره های سرمايه، از البرادعی ليبرال بزدل گرفته تا اخوان المسلين- بهمان درجه سازشکار- به جلو دوربين های تلويزيون های سرمايه آورده شدند. همه جا از واشنگتن گرفته تا لندن و پاريس و برلين، همه ی سران سرمايه سخن از گفتگو، عدم توسل به قهر را ترجيع بند تکرار می کنند. ولی تمام تجربه‌ی غنی امپرياليسم جهانی و رسانه‌های گسترده‌اش برای شکست انقلاب کافی نيستند. اينها زمانی کارساز خواهند شد که کارگران به انتخاب سرمايه داری مصر و امپرياليسم جهانی تمکين کنند. اينها می خواهند انقلاب را به رفرم سياسی نيم بند تقليل داده، و سپس همين را نيز بازپس بگيرند.
ولی، بن علی و حسينی مبارک، نه سمبل ديکتاتوری سياسی، بلکه نماد ديکتاتوری سرمايه‌اند. اين نفس کارکرد سرمايه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جهانی است که بختک ديکتاتوری را در جهان عرب، از مراکش گرفته تا مصر، از اردن تا عربستان، يمن و عمان ... برقرار کرده‌است. خروش ميليونی کارگران مصر در شعارهای مرگ بر حسنی مبارک، او بايد برود، می خواهند نه تنها او بلکه همه‌ی اطرافيانش بروند. اين را شفاف به خبرنگاران خارجی می گويند. مسئله به حسنی مبارک ختم نمی شود. کارگران با فرياد مرگ بر حسنی مبارک، خواهان مرگ بر سرمايه‌اند.
امروز سه شنبه ٠١/٠٢/٢٠١١، در مصر اعتصاب عمومی برگزار شد. در قاهره بيش از يک ميليون و در شهرهای ديگر صدها هزار راه پيمائی کرده و شعار برکناری حسنی مبارک را خواستارشدند. حسنی مبارک کارت ديگری را رو کرد. او گفت حاضر است دوره‌ی رياست جمهوری را کاهش دهد.
يک خبرنگار از يک کارگر جوان تظاهر کننده پرسيد شما بعد از رفتن مبارک چه می خواهيد، جواب داد، فعلا نمی‌‌‌دانم. جوابی عاقلانه. سير انقلاب اهدافش تعيين خواهد کرد. سپس، خبرنگاراز دختر کارگر جوانی می پرسد، آيا می ترسی يا ذوق زده هستی؟ او جواب می دهد، من نمی ترسم، بلکه ذوق زده هستم. اين جواب ها در نوع خود نشان می دهند که عليرغم بستن انترنت، موبايل ووو و بمباران تبليغات جهان سرمايه‌داری به جلو دوربين آوردن مهره های سرمايه و تبليغات همه باهم بودن، کارگران همچنان نگاهشان فراسوی تمهيدات سرمايه دوخته شده است. بی اغراق وحشت انقلاب ارودی سرمايه را قبضه کرده و به اردوی کار عبور از شکست های تاکنونی را بشارت می دهد. قيام ايران از کادرهای هوانيروز آغاز شد. آيا قيام طبقه‌ی کارگر مصر اتفاق خواهد افتاد؟ اگر آری. چگونه و ازکجا؟

مراد عظيمی - ٠١/٠٢/٢٠١١