افق روشن
www.ofros.com

تاثیر وقایع ٨٨ بر جنبش مطالباتی طبقه کارگر، موانع، موقعیت و چشم اندازها


جعفر عظیم زاده                                                                                               دوشنبه ٦ خرداد ۱۳۹٢

مقدمه
اخیرا مصاحبه هایی از نشریه آرش با چند تن از فعالین کارگری بر روی برخی سایتها درج شده است. هر خواننده ای که این مصاحبه ها را مطالعه کرده باشد قبل از هر چیز متوجه یک نقطه در همان سوال اول و دوم این مصاحبه میشود. این نکته عبارتست از عقب نشینی در جنبش کارگری با استناد به تعداد اعتصابات و اعتراضات کارگری. به عبارتی مصاحبه کننده سوالاتی را با این ذهنیت که جنبش کارگری عقب نشینی کرده است با استناد به تعداد اعتصابات و اعتراضات کارگری و شرایط اقتصادی موجود مطرح میکند و اغلب مصاحبه شونده ها نیز با قبول ضمنی نفس سوال(عقب نشینی و افت مبارزات کارگری)، هر کدام از زوایای مختلفی پاسخهای خود را میدهند. این مصاحبه در بهمن ماه سال گذشته انجام گرفته است.
گذشته از نفس سوال نشریه آرش، باید گفت این سوال به خودی خود بر روی میز مصاحبه کننده این نشریه قرار نگرفته است. اساس این سوال را باید در تبیین و طرح مسائلی در جنبش کارگری جستجو کرد که در پی وقایع سال ٨٨ و از آن تاریخ به این سو، بویژه طی ماههای گذشته در میان طیفی از فعالین چپ جنبش کارگری صورت گرفته است. بر این اساس عده ای با خیزی که جریانات راست در پی وقایع سال ٨٨ به سوی جنبش کارگری برداشته اند مقابله با این خطر را بر جسته کرده اند. آن دیگری با قرار دادن اعتصاب در مقابل طومار اعتراضی، اعتصاب را تقدیس و طومار اعتراضی را تقلیل میدهد. دهها مقاله در باره منصور اسالو و سندیکای واحد آذین بخش صفحات سایتها شده و بار دیگر بحث دو قطبی سندیکا و شورا داغ شده است. برخی دیگر با سر هم کردن توهماتی خیره کننده صحبت از صف آرائی های جدید در جنبش کارگری میکنند. فعالین کارگری داخل کشور و رویکرد و پراتیک روزمره آنها و تشکلها و نهادهای مستقل کارگری دستمایه برخی دیگر برای ایفای نقشی در جنبش کارگری شده است. دیگرانی سرکوب و به موازات آن فعالیت علنی را عامل قانونگرا شدن فعالین و نهادهای کارگری مستقل میدانند. برخی دیگر کمیته پیگیری را زمین گیر، کمیته هماهنگی را جریانی مجازی و فعالیتهای اتحادیه آزاد کارگران ایران را در سطح خانه کارگر میدانند. عده ای تقدیس سندیکای کارگران شرکت واحد و هفت تپه را همچنان وظیفه ای مهم برای خود می بینند و در نقطه مقابلش برخی دیگر با کمی احتیاط، کار این سندیکاها را تمام شده تلقی میکنند. بسیار کسان دیگری اتحاد عمل تشکلها و نهادهای مستقل کارگری موجود را یک راه حل کلیدی برای پیشروی مبارزات کارگران میدانند و دیگرانی نیز فرقه گرایی در جنبش کارگری را یک عامل اصلی عدم پیشروی در این جنبش ارزیابی میکنند و...
تصویر فوق با همه سایه روشنهایی که در آن دیده میشود منظره ای تمام نما از همه آن دغدغه ها و مباحثی است که امروزه در میان طیفی از فعالین چپ جنبش کارگری خود نمائی میکند. تصویری که در آن، ذره ای دخالت گری فعال در جنبش مطالباتی کارگران و درک رابطه معادلات سیاسی اجتماعی با افت و خیزهای موجود در جنبش کارگری قابل مشاهده نیست.
با اینحال هیچیک از دغدغه هایی که در تصویر فوق دیده میشوند بی ارتباط با جنبش کارگری نیستند و اگر کسی جنبش کارگری ایران را جنبشی در خود و خارج از چهارچوب معادلات سیاسی اجتماعی در ایران ببیند آنوقت تک تک مسائلی که این دوستان مطرح میکنند به واقعیتی انکار ناپذیر و به اصلی ترین مسائل جنبش کارگری بدل میشوند. مهم تر اینکه همه آنها با استثناهایی اندک و با سایه روشنهایی (منجله سوال نشریه آرش)، یک نقطه حرکت مشترک نیز دارند و آن تدافعی بودن جنبش کارگری، عقب نشینی آن، زمین گیر شدن این جنبش و مسائلی از این دست است.
اینکه فعالین جنبشی، چنین رویکردی را در مقابل خود بگذارند و نکته تیز بحث هایشان تلاش برای ثابت کردن عقب نشینی آن جنبش و یا خرده گیری از این تشکل و آن تشکل و یا ثابت کردن تقلیل مبارزات کارگری باشد راستش برای من قابل فهم نیست. این را می فهمم که نقد یک پایه دائمی پیشروی در هر جنبشی است اما درز گرفتن اخبار کارگری و بر این اساس ارائه تحلیلی کاملا مغشوش از یک جنبش بزرگ اجتماعی را، چه در قالب سوال و چه در قالب پاسخ نمی فهمم. سوال نشریه آرش به نظر من از این جنس است. لذا در نوشته حاضر تلاش خواهم کرد با نگاهی به سوال نشریه آرش، جنبش کارگری ایران را بر بستر کل معادلات اجتماعی سیاسی پس از وقایع سال ٨٨ مورد کنکاش قرار دهم و از اینجا، استنتاجی از موانع، موقعیت و چشمندازهای این جنبش ارائه کنم.

سوال نشریه آرش
سوال این نشریه با بیان تاثیر اعتراضات جهانی کارگران بر اعتراضات کارگری در ایران و افزایش فشارهای ناشی از گرانی های سرسام آور بر زندگی و معیشت کارگران آغاز میشود و در ادامه با توجه به این فاکتورها، مصاحبه کننده با ذکر این نکته که اعتصابات کارگری با این وضعیت قاعدتا باید افزایش پیدا میکرد، اعلام میکند نه تنها اعتصابات کارگری نسبت به سال قبل (٩٠) افزایش پیدا نکرده است بلکه بسیار کمتر شده و در عوض اعتراضات کارگری بیشتر به نوشتن نامه و طومار تقلیل پیدا کرده است.
گذشته از اینکه عقب نشینی و پیشروی یک جنبش اجتماعی نمیتواند بطور بلاواسطه ای از تعداد اعتصابات و یا اعتراضات آن استنتاج شود، باید گفت اساس سوال نشریه آرش بر ذهنیت از پیشی استوار است که وجه مشخصه آن عقب نشینی و به محاق رفتن جنبش کارگری است. به همین دلیل نیز مصاحبه کننده بطور خیره کننده ای اخبار اعترضات کارگری را منطبق با ذهنیت خود کرده و مسائلی را مطرح نموده است که حتی از یک پایه خبری درستی نیز برخوردار نیستند.
مصاحبه کننده نشریه آرش در حالی با قاطعیت صحبت از "بسیار کمتر شدن اعتصابات کارگری در سال ١٣٩١ نسبت به سال ١٣٩٠" میکند که در پی وقایع سال ٨٨ ، سال گذشته یکی از معدود سالهایی بود که نه تنها اعتصابات و اعتراضات کارگری دامنه بیشتری پیدا کرد بلکه پس از گذشت چند سال از وقایع سال ٨٨، برای اولین بار کارگران شرکت واحد تهران (بخوانید سندیکای کارگران شرکت واحد) دست به چندین تجمع اعتراضی زدند و برخی از فعالین موثر این سندیکا بار دیگر به صحنه فعالیت پا گذاشتند. صفی از زنان کارگر در تجمعات هر چند کوچک اما با خواستی سراسری حول طومار اعتراضی در مقابل مجلس و وزارت کار نقش رهبری این تجمعات را ایفا نمودند. مجلسی ها و وزارت کار به ناچار پای صحبت فعالینی از جنبش کارگری نشستند که در مورد آنها گفته شده بود: این طومار سر دارد و این سر قابل معامله نیست. نزدیک به چهل هزار کارگر در اقدامی کم سابقه با ذکر اسم و رسم و محل کارشان امضای خود را بر پای طوماری گذاشتند که در راس آن فعالینی مستقل و شناخته شده از جنبش کارگری قرار داشتند که تا دیروز بسیاری از همین کارگران بدلیل فضای امنیتی و خطر اخراج و سرکوب و علیرغم میل باطنی شان تمایلی به همکاری و نزدیکی با آنان نشان نمیدادند. در شرایطی که سیاست دولت و وزارت کار از چند سال پیش بر انجماد حداقل مزد استوار شده بود طومار اعتراضی سی هزار نفری و اعتراضات کارگران شرکت واحد در سال گذشته، کار را بجایی رساند که علیرغم بسته شدن افزایش حداقل مزد به میزان ١۵ درصد، در آخرین لحظات ناچار شدند آنرا به میزان ٢۵ درصد افزایش دهند. بطور کم سابقه ای در جنبش کارگری ایران دو فعال این جنبش رضا شهابی و بهنام ابراهیم زاده از داخل زندان حرفهایشان را زدند و تحت فشارهای بین المللی کارگری به مرخصی آمدند. فعالین کارگری در شهر سنندج بویژه اعضای کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری پر شورتر از همیشه به میدان آمدند. جنب و جوشی در سندیکای کارگران هفت تپه آغاز شد و در ادامه این سطح از تعرضات از سوی فعالین و نهادها و تشکلهای شناخته شده کارگری در سال گذشته بود که مراسم اول ماه مه امسال نیز گسترده تر و پر شورتر از هر سالی در پس وقایع سال ٨٨ برگزار گردید.
اما گذشته از این تعرضات از سوی فعالین و نهادهای شناخته شده کارگری که در نوع خود در پس وقایع سال ٨٨ و نسبت به سال ١٣٩٠ کم نظیر بود تا آنجا که به اعتصابات و اعتراضات محلی و کارخانه ای کارگران نیز مربوط میشود با استناد به اخبار منتشره باید گفت اگر چه تعداد اعتصابات و اعتراضات کارگری این چنینی در سال گذشته بیشتر از سال ١٣٩٠ نبوده باشد کمتر از آن نیز نبوده است.
اما مصاحبه کننده نشریه آرش در وفاداری به ذهنیت خود مبنی بر عقب نشینی و به محاق رفتن جنبش کارگری، دانسته و نادانسته دست به مخدوش کردن دو سطح از مبارزات کارگری نیز میزند و با یکی قرار دادن مبارزات محلی و کارخانه ای با مبارزات سراسری کارگران، ادامه سوال خود را چنین تبیین میکند: شکل اعتراضات کارگری در سال ١٣٩١ نسبت به سال ١٣٩٠ از اعتصاب به طومار تقلیل پیدا کرده است.
یک چیز در این میان تا آنجا که به نفس خبر مبنی بر طومار نویسی کارگران مربوط میشود درست است و آن اینکه در سال ٩١ کارگران ایران در سطحی سراسری طوماری سی هزار نفری را برای افزایش حداقل مزد و دیگر مطالباتی که در فقط یک بعد ملی قابل دست یابی هستند به پیش بردند و این حرکت در صدر اخبار کارگری قرار گرفت. اما به نظر میاید برای مصاحبه کننده و برخی مصاحبه شونده های این نشریه کافی بوده است تا طوماری اعتراضی در میان کارگران شکل بگیرد و آنان از اینجا با مخدوش کردن و یکی انگاشتن دو سطح از مبارزات کارگری یعنی سطح محلی و کارخانه ای با سطح سراسری، به این نتیجه دلخواه برسند که گویا اعتصابات کارگری جای خود را به طومار نویسی داده است.
لذا لازم است مصاحبه کننده نشریه آرش به این سوالات پاسخ دهد که سال گذشته کارگران چندین کارخانه در ایران برای دست یابی به مطالبات محلی خود اعتصاب را به کناری گذاشتند و به طومار نویسی روی آوردند؟ و باید پاسخ دهد در کدام تاریخ و در کدام سالی در طول بیش از سی سال گذشته (سال نود پیشکش) کارگران ایران برای افزایش حداقل مزد و دست یابی به مطالباتی با ماهیتی ملی و سراسری دست به اعتصاب زده اند که اینک و در سال ٩١ طومار سی هزار نفری کارگران در مقابل آن گامی به عقب تلقی شود. نه تنها این، بلکه ایشان باید پاسخ دهد که در طول بیش از سی سال گذشته به جز در سال ٨٧ و در سطحی محدود تر، کارگران ایران کجا و در کدام تاریخ در یک بعد سراسری حتی در سطحی پایین تر از طومار اعتراضی به پای طرح و پیشبرد مطالباتی با ماهیتی سراسری رفته اند که اینک با توجه به کل اوضاع و شرایط فلاکت بار موجود، طومار سی هزار نفری کارگران گامی به عقب تلقی گردد.
متاسفانه باید گفت مصاحبه کننده نشریه آرش در جهت وفاداری به ذهنیت خود مبنی بر عقب نشینی جنبش کارگری تا بدانجا پیش میرود که بین اعتصاب و اعتراض برای خواستی محلی و کارخانه ای و اعتصاب و اعتراض برای خواستی سراسری فرقی نمیگذارد و از همینجا دو سطح از بروز اعتراضات کارگری در سال گذشته ( اعتراضات محلی و کارخانه ای و اعتراضاتی در بعد سراسری) را یکی میگیرد تا ذهنیت خود مبنی بر عقب نشینی و تقلیل سطح مبارزات کارگری را ساپورت بیشتری دهد.
راستش من تعمد چندانی در پرسشهایی که مصاحبه کننده نشریه آرش مطرح کرده است نمی بینم اما یک چیز مهم تری را در اینکه چنین سوالی با پایه های خبری و تحلیلی وارونه ای در نشریه آرش مطرح شده است می بینم و آن بن بست فکری و عملی طیفی از فعالین چپ جنبش کارگری در پس وقایع سال ١٣٨٨ است.

تاثیر وقایع ٨٨ بر جنبش مطالباتی طبقه کارگر، موانع، موقعیت و چشمندازها
آنگاه که تلاطمات شدید سیاسی، جامعه ای را در خود فرو می برد همه نگاهها در ابعادی اجتماعی به مسائل حاد و بلافصل سیاسی معطوف میشوند و بر این بستر جنبشهای مطالباتی با به حاشیه رانده شدن، جای خود را در پله دیگری و در چهارچوب کشمکشهای بزرگتری پیدا میکنند. این واقعیت وجودی بر آمدهای سیاسی در هر کشوری و بویژه در کشورهایی مانند ایران است که از یک پایه و روندهای اجتماعی متعارفی برخوردار نیستند.
تلاطمات شدید سیاسی در سال ١٣٨٨ از جمله این نوع وقایع بود و علیرغم اینکه نتوانست در تداوم خود منجر به بر آمد کشمکشهای بزرگتر و تعیین کننده تری بشود اما با التهابات حاد سیاسی که بمدت نزدیک به دو سال بر جامعه حاکم کرد تا حدود نسبتا چشمگیری تاثیر خود را در به حاشیه رفتن جنبش مطالباتی کارگران ایران بر جای گذاشت.
این وقایع با ایجاد تکانی شدید در کل معادلات اجتماعی سیاسی کشور، مطالباتی فراتر از مطالبات اقتصادی جنبش کارگری را در بطن خود داشت. به این معنا این جنبش مطالباتی کارگران نبود که در پس وقایع سال ٨٨ متوقف شد بلکه جامعه ای که میخواست در تمامی ابعاد اقتصادی و سیاسی اجتماعی تغییراتی را در خود ایجاد کند بمدت نزدیک به دو سال در التهابی سیاسی بسر برد و این پروسه آنچنان شرایطی را پدید آورد که جنبش خود ویژه مطالباتی کارگران، حتی برای خود طبقه کارگر نیز تا حدود نسبتا زیادی به مسئله درجه دومی تبدیل گردید. لذا به نظر من رانده شدن کارگران به این نقطه را در پی وقایع سال ٨٨ نمیتوان به عقب نشینی در جنبش کارگری تعبیر کرد و عدم بروز میدانی جنبش مطالباتی طبقه کارگر را از استیصال و درماندگی کارگران و یا وجود ضعفها و رویکردهای غلط در این جنبش نتیجه گرفت بلکه و به معنای عینی تری می باید از منظر کل معادلات اجتماعی سیاسی که در دل وقایعی همچون وقایع سال ٨٨ در هر جامعه ای بوقوع می پیوندد این جنبش و موقعیت آنرا مورد ارزیابی قرار داد.
به این معنا و بطور عینی در پی وقایع سال ١٣٨٨ جنبش کارگری ایران تا آنجا که به بروز اعتصابات و اعتراضات مطالباتی مربوط میشود بدلیل وجود کشمکشهای سیاسی و بر پا شدن بساط بگیر و به بند و زندان در ابعادی وسیع و مهم تر از آن، بدلیل معطوف شدن نگاه کارگران به بحران حکومتی و التهابات عظیم سیاسی ناشی از آن، تا اواخر سال ١٣٨٩ در حاشیه قرار گرفت و از اوایل سال ١٣٩٠ با اعتصابات کارگران پتروشیمی های ماهشهر شروع به اوج گیری کرد که تا به امروز، همچنان و با افت و خیزهایی که ویژگی هر جنبش اجتماعی است ادامه دارد.
اما اتفاق بسیار مهمی که در دل این پروسه برای جنبش کارگری ایران افتاد این بود که علیرغم به حاشیه رفتن جنبش مطالباتی کارگری در پس وقایع سال ٨٨، از سوی دیگر انتظارات از این جنبش برای به صحنه آمدن و در صحنه ماندن بیشتر شد و در غیاب ابراز وجود جنبشهای دانشجوئی و زنان و مهم تر از آن در نتیجه کل معادلات سال ٨٨ و روندهای اجتماعی سیاسی پس از آن، جنبش کارگری بطور کم سابقه ای در مرکز توجه افکار عمومی خواهان تغییر قرار گرفت. این یک واقعیت عینی در باره موقعیت و جایگاه جنبش کارگری در پس وقایع سال ٨٨ و در دوره حاضر است. بطوریکه نه تنها جریانات راست جامعه بر اساس این واقعیت عینی بر روی این جنبش خم شده اند بلکه موقعیت و جایگاه جنبش کارگری بمثابه یک نیروی عظیم اجتماعی و عینیت تعیین کنندگی آن بر بطن اوضاع جاری، چنان مادیتی در میان افکار عمومی پیدا کرده است که هادی مرزبان کارگردان صاحب نام تئاتر می گوید: "امروز یک حرکت کوچک کارگر هزاران نتیجه دارد".
اما علیرغم این جایگاه و موقعیت برجسته ای که طبقه کارگران ایران در پس وقایع سال ١٣٨٨ بدست آورده است یک دو گانگی بسیار جدی نیز در این میان وجود دارد و آن، موقعیت بر جسته این جنبش و وجود پتانسیل بالقوه در میان کارگران برای حرکت از این موقعیت از سوئی و عدم بروز گسترده جنبش مطالباتی کارگران علیرغم این موقعیت از سوی دیگر است.
چرائی این دوگانگی را باید در کجا دید؟ آیا این وضعیت همانگونه که طیفی از فعالین چپ جنبش کارگری با سایه روشنهایی بر آن تاکید دارند ناشی از معضلات و سوخت و سازهای درونی این جنبش از قبیل عدم اتحاد تشکلها، فرقه گرائی، صنفی گری، زمین گیر شدن تشکلهای موجود، قانون گرایی، رو آوری به طومار نویسی و مسائلی از این دست است؟
پاسخ به این سوال از نظر من منفی است چرا که گذشته از کل معادلات اجتماعی سیاسی حاضر در صحنه تحولات امروزی ایران، تا آنجا که به بروز جنبش مطالباتی طبقه کارگر در این کشور مربوط میشود اساسا هیچ شکل اجتماعی شده ای از جنس جنبش مطالباتی در حیات تاکنونی طبقه کارگر ایران بویژه از کودتای ٢٨ مرداد سال ١٣٣٢ به این سو قابل مشاهده نیست و اگر در مقطعی از انقلاب ۵٧ شاهد شکل گیری تشکلهای کارگری و به میدان آمدن طبقه کارگر هستیم حتی در آنجا نیز به نظر من این به میدان آمدن بطور نسبتا بلاواسطه ای ریشه در مسائل حاد سیاسی آندوره دارد تا در وجود یک جنبش عظیم و قوام یافته مطالباتی در میان کارگران ایران. به این معنا باید گفت جنبش مطالباتی که امروزه در ابعاد و سطوح مختلفی در میان کارگران ایران جاری است یک جنبش جوان است که هنوز به هزار و یک دلیل تاریخی که مجال بحث اش در این مقاله نیست نهادهای اجتماعی خود ساخته اش را بنا نکرده است، هنوز بمثابه یک جنبش مطالباتی از پایه ها و سنتهای تعمیم یافته و قوام گرفته ای برخوردار نشده است و بسیار مهمتر از اینها، تا آنجا که به شرایط داده شده و زنده امروز جنبش مطالباتی کارگران ایران مربوط میشود این جنبش جوان، روند رویکرد مطالباتی و تبدیل شدنش به یک جنبش عظیم اجتماعی را در شرایطی طی میکند که سیر تحولات در ایران بویژه از چندین سال پیش به این سو در مقطع بسیار حساس و تعیین کننده ای قرار گرفته است و باز شدن تمامی مسائل در هم پیچیده و قفل شده اجتماعی و اقتصادی سیاسی و انکشاف عظیم جنبشهای اجتماعی بطور عینی در گرو تحولات بلافصل سیاسی قرار گرفته است. این واقعیت عینی شرایط امروز ایران است و اساس دو گانگی موجود در جنبش کارگری را نیز باید در این انسداد و عینیت یابی بیش از پیش تحولات بلافصل سیاسی دید.
با اینحال و علیرغم این موانع (که اساسش در شرایط حاضر نه در درون جنبش کارگری و ضعفها و رویکردهای آن، بلکه در انسداد کل اوضاع اقتصادی و اجتماعی سیاسی حاکم بر ایران نهفته است) برای چپ زنده ای که جنبش کارگری امرش باشد آنوقت این جنبش بر بستر کل معادلات سیاسی اجتماعی موجود در ایران از چنان فاکتورهای عینی و تعیین کننده ای برای پیشروی و ایفای نقشی تاریخی در صحنه تحولات برخوردار است که بندرت در تاریخ جنبش کارگری کشوری رخ می نماید. این فاکتورها عبارتند از:
١- مادیت یابی بسیار بالای مطالبات کارگری و به این معنا وجود افقی روشن برای انکشاف جنبش مطالباتی طبقه کارگر
٢- موقعیت بسیار بر جسته، عینی، تاریخی و تعیین کننده جنبش کارگری بر متن کل معادلات سیاسی اجتماعی جاری در صحنه تحولات ایران
٣- ماهیت ضد سرمایه داری جنبش مطالباتی طبقه کارگر ایران
۴- حضور و وجود صفی از رهبران مصمم، تیزبین و نهادهای شناخته شده در جنبش کارگری
۵- وجود بحران اقتصادی و بن بست جهانی سرمایه و گسترش و تعمیق اعتراضات جهانی کارگران به مثابه فاکتوری مهم در تحکیم پایه های افق چپ در میان طبقه کارگر ایران
٦- وجود درجه بالائی از آگاهی در میان کارگران ایران و پتانسیل بسیار بالای آنها برای تشکل یابی
٧- فاکتورهای تعیین کننده دیگری از قبیل [.........]
اینها آن فاکتورهای عینی و غیر قابل انکاری از واقعیت زنده جنبش کارگری ایران بمثابه تسمه نقاله ای برای یک پیشروی تاریخی هستند که نمیتوان آنها را از طول و عرض و تعداد اعتراضات مطالباتی فی الحال موجود طبقه کارگر ایران نتیجه گرفت بلکه همه آنها ریشه در کل معادلات تاریخی و سیاسی اجتماعی موجود در صحنه تحولات ایران دارند و به نحو بارزی چشمنداز بسیار روشنی را برای پیشروی جنبش کارگری ایران در مقابل آن چپ دخالتگری میگذارند که امرش طبقه کارگر و افق اش، افق این طبقه بزرگ اجتماعی باشد.

جعفر عظیم زاده ششم خرداد ماه ١٣٩٢