در اسفند ٩٦ نوشته ای تحت عنوان «کارگران وخیابانهای جهان متحدشوید! (خطاب به تلاشگران افزایش دستمزد)»ازسوی نگارنده این سطور منتشرشد، وحدود یک ماه بعد ودرنقد آن، نوشته ای ازسوی آقای فرحان رئوف تحت عنوان«کارگران ودنباله روان«منطق» شورای عالی کار»، انتشاریافت که نوشته حاضرپاسخی است به آن.
لیکن خواستم برای کسانی که نوشته پیشین مرا نخوانده اند خلاصه ای ازآنرا دراینجا ارائه کنم اما دیدم رئوف این کارراانجام داده است.اومی نویسد:
«تمام تلاش شیدابافراست براین موضوع استواراست که باتحلیلی«واقع بینانه» فرق بین اعتراض خیابانی واعتصاب درمحیط کاررابه اثبات رساندوازاین طریق نقبی به ناهماهنگ بودن این دوحرکت اجتماعی درشرایط فعلی جنبش می زند.به همین دلیل اوبه موضوع خیزش دی ماه ٩٦ که به قول خودش در٦٠ شهر(که البته بابی اعتنایی به آمار١٢٠ شهررابه ٦٠ شهرتقلیل می دهد)روی داد،استناد می کند.بافراست درتحلیل خود ازاعتراضات خیابانی که «نه تنها اقتصادی بل سیاسی وتعرضی هم بود»نیزسخن می گوید.اودرتحلیل خودمعترف است که درخیزش دی ماه ٩٦کارگران شاغل وبیکار، پرستاران، معلمان، دستفروشان وغیره حضورداشتند.این اعتراضات خیابانی که نه تنها اقتصادی بل سیاسی وحتی تعرضی هم هست وازسوی کسانی صورت گرفته که کاردبه استخوانشان رسیده است،امابااعتصاب درمحل کار متفاوت می باشد.»(رئوف،«کارگران ودنباله روان«منطق»شورای عالی کار»)
رئوف تا اینجا (صرفنظرازقصد ولحن تمسخر آمیزش!) شرح مختصر و مفیدی ازبخشی ازتحلیل ما ارائه کرده است. وی دراین راه، ادامه می دهد:
«دراثبات این گفته، اومعتقداست که «بخشی ازاین مردم کارگربوده» که باسیاست و تعرضی وارد عرصه خیابان شدند اما درکارخانه ومحل کار مبارزه اش درحالت تدافعی قراردارد. با این تحلیل به این نتیجه می رسد که «تفکری نادرست درمیان فعالین کارگری شیوع یافته که خیزش دی ماه به منزله اعتلای مبارزه کارگران درمحیط کار بوده است.» وبا این تفکرنادرست است که درپیشنهاد مزد حداقل سال٩٧مبلغ ۵ میلیون تومان را اعلام کرده اند.ازنظراوتفکرصحیح این است که باید به کارگری که محافظه کارانه و تدافعی دراعتراض به حقوق عقب افتاده حاضرمی شود، رقم افزایش مزد را باید «گام به گام» وازمبلغ کم شروع کرد و حتی اگر١٠هزارتومان هم اضافه شود کم کم درروند تصاعدی رشداعتراضاتش به درجه قابل قبولی تکامل می یابد.»(همانجا)
تا اینجا را نیز رئوف درباره نوشته مورد نظرش درست گفته است بجزاین نکته که من گفته بودم کل کارگران ایران - که بخشی ازآن اینک درحال مبارزه برای حقوق معوقه هستند- به سبب سرکوب وحشیانۀ چنددهۀ گذشته و بویژه بدلیل قراردادهای موقت وسفیدامضاء، مرعوب شده وازمبارزه دورافتاده اند، به نیروی عظیمی که همبستگی شان ایجاد می کند واقف نیستند و به اعتماد بنفس جمعی شان - حتی درکارخانه های بزرگ و پُرتعداد-لطمه واردآمده است. حرف من این بودکه درصورتیکه روی انبوه به اصطلاح «احزاب کمونیست» پوشالی و دروغین ایرانی حساب نکنیم - که نبایدهم حساب کنیم-یعنی درشرایط فقدان سازمان سیاسی واقعی طبقه کارگرو نبود اتحادیه های واقعی، سراسری ونیرومند کارگری و عدم وجودهرگونه تشکل مستقلی که توده های کارگری یا دستکم بخش مهمی ازآنها را دربرگرفته باشد، و در شرایط وجود میلیونها کارگرسرکوب شده ومرعوب شده که طی ٣٦ سال گذشته، درنبرد با بورژوازی، دائماً شکست خورده وسنگربه سنگرعقب نشسته اند ولذا اینک حتی درکارخانه های بزرگ نیزبه این سادگی ها زیربار اعتصاب نمی روند، لازم است وچاره ای نداریم جزاینکه سطح مبارزه را ازپایین ترین سطوح انتخاب وآغازکنیم. ولذا برای لحظه حاضر، خواست ١٠٠درصدی افزایش دستمزد ازآنجایی که قابلیت بسیج کارگران بیشتری راداردمناسب ترازخواست ۵٠٠ درصدی است. واینکه کارگران حتی اگربرای افزایش ١٠هزارتومانی حقوقشان، به میدان مبارزه واردشوند و پیروزشوند، ارزش آن بسیاربیشترازآن افزایش۵٠٠ درصدی است که امسال وسالهاست برروی کاغذباقی مانده یعنی هیچ حرکت وهیچ اتحادی حول آن راموجب نشده و نخواهدشد.
بکلامی دیگر، وضعیت بگونه ای است که درشرایط کنونی هراعتصاب کارگری، برای هرخواست اقتصادی کوچک، همچون جزئی ازکلِ فرایند خیزش عمومی برای انقلاب محسوب می شود.
لذا مسألۀ بزرگ واصلی ما، فقط وفقط باید این باشدکه یک کارخانۀ بزرگ یا یک بلوک ازکارخانه های بزرگ، حتی برای کوچکترین خواست اقتصادی، دست به مبارزه بزنند و پیروز شوند.
این همان رخدادیست که می تواند جوِّ ترس و احتیاط را دربین کارگران بشکند ولذا مبارزۀ آنان رافراگیرکند و به سوی انقلاب سوق شان دهد. درست به این خاطراست که ماگفتیم ومی گوییم برای آغازِکارودراولین قدم، خواست افزایش دستمزد، هرچه پایین تر(حتی اندکی بالاترازآنچه دولت تعیین می کند)، وروش مبارزه هرچه نازلتر(حتی اعتصاب غذابجای اعتصاب کار)انتخاب شودزیرا بدینسان بخشهای وسیعتری ازتوده های کارگریِ سرکوب شده وترس خورده، به مبارزه وارد خواهند شد و این امر، شانس پیروزی، شانس عدم امکان سرکوبی آن را، افزایش خواهد داد. به بیان دیگر، درشرایط کنونی که درکلِ جامعه، پتانسیلِ بالقوۀ انقلابی وجود دارد،اعتصابات کارگری می توانند باخواسته های جزئی اقتصادی شروع شوند لیکن بسرعت به شکلِ خواسته های وسیع ترعلیه کارفرمایان یا قوانین و توأمان درسطح سیاسی علیه حکومت گسترش یابند. بویژه آنکه، اعتصابات درکارخانه های بزرگ، که همگی دولتی اند (یعنی درمالکیت بخشهای مختلف حکومت اند)، بطوربلاواسطه، دستگاه دولتِ کاپیتالیستی رابه چالش می کشد. مضافاً باید دانست که مبارزات تدافعی ومبارزات تعرضی را دیواری آهنین ازهم جدا نمی کند. یعنی مبارزه برای دریافت حقوق معوقه- تحت شرایط وجود یک پتانسیل بالقوۀ انقلابی- بسهولت می تواندبه خواسته هایی افزون طلبانه و تعرضی تبدیل و یا با آن ترکیب شود. ازاین جمله است «بیانیۀ شورای هماهنگی کارگران و کارکنان نگهداری خط وابنیۀ راه آهن» که بطور توأمان خواهان ۴ ماه حقوق عقب افتاده، تشکیل شورای کارگری، وحذف قراردادهای موقت شده اند.
وانگهی باید بگویم خواست افزایش ۵٠٠ درصدی دستمزد کارگران، به گمان من تصمیمی نیست که ازسوی کارگران صنعتی و دردرون کارخانه های بزرگ اتخاذ شده باشد بل این فراخوان های تخیلی مربوط به کسانی است که بیرون ازمحیط های بزرگ کارهستند و خود را«نماینده» یا «وکیل» ولذا تصمیم گیرنده برای کارگران محسوب می کنند. و درست بهمین خاطراست که مدام تیرشان به سنگ می خورد و طرح هایشان پادرهوا باقی می ماند و کارگران برای ابلاغیه های این حضرات کوچکترین وقعی قائل نشده و نمی شوند.ازاین جمله است پیش بینی احساسی و کودکانه شاپوراحسانی رادکه می پنداشت:
«بطورواقعی امسال طبقه کارگرایران......مطالبه حداقل دستمزدی پنچ برابردستمزد کنونی راباهمه قدرت وتوان خود فریاد خواهندکشید.»!! (احسانی راد،چالش«تعیین حداقل دستمزد»امسال، درمقابل دولت سرمایه داران-سایت اتحادیه آزادکارگران ایران-٩٦/١١/۴)
مضافاً من در نوشته قبلی و در نقد رویکرد احسانی راد آورده بودم: «لیکن و از آنجائیکه افزایش دستمزد از سوی حکومت، دربهترین حالت ٢٠ و گیریم ٢۵ درصد خواهد بود، خواست افزایش١٠٠درصدی ازسوی تشکلهای مورد بحث - بازهم تأکید می کنم دراولین گام وآغاز کار- شانس بیشتری برای به میدان آوردن کارگران رادارد. بااحتساب اینکه همه میدانیم حکومتیان زیربارهمان افزایش ١٠٠ درصدی نیز- بدون مقاومت ومبارزه- نخواهند رفت. واین مبارزه یعنی درگیرشدن کارگران باکارفرمایان وبویژه با«کارفرمای بزرگ» یعنی حکومت-همان رخدادیست که بایدآنرا از طریقی شدنی وامکان پذیرطلب کنیم.»(تأکید ها مربوط به همان نوشته است). واینکه درباره نگاهی که خواهان افزایش ۵٠٠ درصدی دستمزدهاست، نوشته بودم: «به اعتقاد من، نگاهی غیر واقعی به وضعیت حاضرجنبش کارگریست ولذا درمیان کارگرانی که شرح حالشان درفوق آورده شد نمی تواندهیچ پژواکی بیابد. بعبارتی لازم نیست که پیغمبرباشیم تابتوانیم پیش بینی کنیم محال است توده های کارگر ایران بااین وضعیت وروحیه شان، یکباره و بطور ناگهانی ازصفربه صدجهش کنند وحول خواست دستمزد حداقل ۵ میلیون تومانی دست به مبارزه-آنهم مبارزه ای گسترده وسراسری- بزنند (یابقول احسانی راد:آنرا«باهمه قدرت وتوان خودفریادخواهندکشید»!!)
بله،اینست خلاصه ای ازنوشته پیشین من موسوم به«کارگران وخیابانهای جهان متحدشوید!».
لیکن فرحان رئوف درنقد و نفی آنچه که درفوق درباره دیدگاه مان گفته شد،آورده است:
«واضح ترازاین نمی توان رفرمیسم را تقدیس کرد.این دوست «خردمند» طبقه کارگرکه درتحلیل خود بسیارهم شیفته «تئوری»گام به گام است، داده های آماری پیرامون معیشت طبقه کارگروخط فقر، نرخ تورم، هزینه سبدخانوار و همه آن مؤلفه هایی که درتعیین مزد حداقل تأثیرگذارند (وبه آسانی ازطریق داده های آماربانک مرکزی قابل دسترس است) راکنار می نهد ومعتقد است اعلام ۵ میلیون تومان مزدحداقل که ابتدا ازسوی سه تشکل کارگری- سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران وحومه، سندیکای کارگران نیشکرهفت تپه واتحاد بازنشستگان-اعلام گردید و سپس ازسوی بقیه تشکل ها مورد تأیید قرارگرفت راناشی ازدرک نادرست ازخیزش دی ماه ٩٦ گره می زند و راست روی خودرادرمتهم کردن تشکل های کارگری به عدم تحلیل صحیح ازمبارزه طبقه کارگرجلوه می دهد.»!!
رئوف ازاین جا ببعد، بیش ازنیمی ازنوشته اش را، معطوف به این موضوع می کندکه برطبق آمارهای مربوط به بانک مرکزی درباره تورم، دستمزدکارگران باید۵٠٠ درصدافزایش یابد. لیکن ما نفهمیدیم که اواین همه زحمت به خودداده تااین موضوعِ واضح، مسلم وحتی پیش پا افتاده رابه چه کسی اثبات کند؟-بعبارتی دیگر، وی گمان کرده که گویی بافراست به این سبب به دفاع ازطرح خواست١٠٠درصدی می پردازد که خبراز آمارها و وضعیت زندگی فلاکت بارکارگران ندارد! - درصورتیکه بافراست درنوشته اش علیرغم طرح خواست افزایش ١٠٠درصدی دستمزدها، تأکیددارد: «ناگفته پیداست که باوجود و استمرار ناگزیر تورمی تازنده که دراین سالها بر کارگران تحمیل شده و منبعد نیز خواهد شد،١٠٠درصدافزایش دستمزد درحقیقت یعنی هیچ.»(«کارگران وخیابانهای جهان.....»).وخودرئوف نیزدرابتدای نوشته اش-همانگونه که دراول نوشته حاضرازاونقل کردیم-عنوان می سازد که بافراست مبنای مخالفتش باخواست افزایش ۵٠٠ درصدی، دلایلی دیگراست!
ثانیاً، و نکته کلیدی اینجاست که مشکل امثال رئوف واحسانی راداینست که درهنگام تعیین خواست افزایش دستمزد۵٠٠ درصدی،صرفاً به میزان تورم و نیازمعیشتی کارگران توجه می کنند ونه درعین حال به شرایط مبارزه و سطح مبارزه ی آنان. واینکه جان کلام این آقایان اینست که میزان افزایش دستمزد درخواستی، مساله ای است که به واقعیت سرکوب وحشیانه و طولانی طبقه کارگر، وجود٩٣ درصد قرارداد موقت وسفیدامضاء، وسطح کنونی مبارزه خواهی ومبارزه طلبی کارگران کوچکترین ربطی نداشته ونمی تواندداشته باشد بلکه ملاک ومتر ومعیارایشان برای خواست افزایش دستمزد، فقط وفقط باید آمار بانک مرکزی درباره تورم باشد وبس! بعبارتی این دوستانِ ما ظاهراًمی خواهند بگویند خواستۀ افزایش دستمزدهارا طوری تعیین می کنیم که آمار بانک مرکزی گفته باشد، خواه (این اندازۀ افزایش دستمزد) باسطح مبارزاتی کارگران مطابقت داشته یا نداشته باشد، خواه موجب براه افتادن مبارزات (وسیع وجدی) کارگری بشود یا نشود!
بدیگرکلام اگرحقیقتاً پای بند این نظرباشیم که «انقلاب کارخودتوده هاست»،آنگاه مسأله اصلی کنونی مان آن خواهد بود که چگونه به خود توده ها ی کارگری کمک کنیم تابه میدان مبارزه واردشوند حتی اگرشده، (درگام اول) برای رقم ناچیز١٠هزارتومان افزایش دستمزد، تا طعم اتحاد و پیروزی را بچشند، اعتماد بنفسِ منکوب شده شان راباز یابند، وبه مبارزات وسیعترومهمتری دست بزنند. مسأله اصلی کنونی مان آن خواهد بود خواسته هایی مطرح کنیم که برای اولین گام وآغازکار، بخشهای هرچه بزرگترو وسیعتری ازکارگران (وحتی مرعوب شدگان وترس خوردگان) رامتحد نماید و به مبارزه بکشاند و پیروز کند. چراکه یک پیروزی حتی اندک و یک گام حتی کوچک درارتقاء وپیشرفت مبارزه ی خودتوده های کارگر، ازدهها بیانیه و قطعنامه ای که سالهاست برروی کاغذ باقی مانده، ارزشمندتراست. واین دقیقاًهمان چیزیست که گویی اساساً مسأله ی امثال احسانی راد ورئوف نیست. بعبارتی ظاهراً بنظرمیرسد برای این آقایان، تنهاهمین کسب افزایش دستمزد (گیریم ۵٠٠ درصدی) اهمیت دارد و نه کمک به رشد وارتقاء مبارزات خودکارگران وسیرحرکت این طبقه بسوی هدف نهایی. واین یعنی رویکردی رفرمیستی به جنبش کارگری (همان اتهامی که رئوف به مانسبت داده بود بدینسان و درواقع دربارۀ خودش مصداق می یابد!).
درهمین ارتباط لازم به ذکراست که فرحان رئوف می نویسد:
«اعلام ۵ میلیون تومان مزدحداقل که ابتدا ازسوی سه تشکل کارگری- سندیکای شرکت واحداتوبوسرانی تهران وحومه، سندیکای کارگران نیشکرهفت تپه واتحاد بازنشستگان-اعلام گردید و سپس ازسوی بقیه تشکل ها مورد تأیید قرارگرفت....»(همانجا)
رئوف بدین طریق به این موضوع می نازد وقصد دارد آنرابه رُخ ما بکشدکه خواست افزایش ۵٠٠ درصدی دستمزدها، خواسته ای است که از سوی حداقل سه تشکل کارگری وبنابراین از سوی کارگران مطرح شده وازاینجا تلویحاً نتیجه بگیرد که خواست مزبور، قطعاًحرف درستی است!
لیکن درپاسخ باید بگوییم که درستی یا نادرستی هرسخن یابیانیه ای، نهایتاً، منوط به محتواومضمون آن است ونه این که امضاء کنندگان آن چه کسانی هستند. با این وجود باید گفت که درهنگام تصمیم گیری درباب چنین مسأله ای،غایبین با اهمیتی وجودداشته است: کارگرانی ازنفت و پالایشگاهها، خودروسازی ها و بطور کلی صنایع بزرگ واصلی کشور(که عمدتاً درمالکیت دولت-یعنی هیئت حاکمه-قراردارند). بعبارتی، کارگران کارخانه های بزرگ، یعنی کسانی که باید تعدادشان تا آن حد باشدکه دستکم دوسومِ مجمع تصمیم گیرندگان را تشکیل دهند چراکه فقط دراین حالت یعنی درحالت حضورِپُرتعدادِ کارگران کارخانه های بزرگ است که می توان جلوی ارائه و تسلط آرای تخیلی و بی مصرف امثال احسانی راد و رئوف راگرفت. درغیر اینصورت هرساله دربرهمین پاشنه خواهدچرخید وهرساله بیانیه ای صادرمی گرددکه فقط بدرد خاک خوردن می خورد وبس. بیانیه ای که هیچگاه درمیان توده های میلیونی کارگران پژواکی نخواهدیافت واجرایی نخواهدشد.
بگذریم. نکات دیگری نیزدرنوشتۀ دوست عزیزما، آقای فرحان رئوف، وجود دارد که لازم است توضیح مختصری دربارۀ هریک ازآنهابدهیم.
١- رئوف نوشته است:
«اماشیدا بافراست که ازموضع تحلیل سیاسی به نفی افزایش مزد پیشنهادی تشکل های کارگری می پردازد توانسته است تحلیل واقع بینانه ای ازاین زاویه ارائه دهد؟ ازنظرما او در تحلیل سیاسی ازجامعه و جنبش کارگری هم موفق نبوده است.»(همانجا)
هم این سخنان وهم پاراگرافی که درابتدای نوشتۀ حاضرازوی آوردیم نشانگرآنست که رئوف این تحلیل ماراقبول نکرده که گفته بودیم:«خیزش شهری در دی ماه گذشته نشانگروجود شکاف یا فاصله ای است که میان اعتراضات خیابانی وجنبش کارگری(اعتصابی) پدیدآمده بطوریکه اولی ازدومی به اندازۀ قابل ملاحظه ای پیش افتاده است.» واینکه: «لازم است که میان جنبش های اعتراضیِ خیابانی وجنبش های اعتصابی(درمحیط کار) تمیزقائل شویم.». ودرهمین ارتباط گفتیم که:«تظاهرات خیابانی مردم کارگرومحروم، قدرمسلّم بدون تأثیربرروحیۀ کارگران درپیشبرد مبارزۀ اعتصابی شان درمحیط های کارنیست، اما این الزاماً بمعنی یک تأثیرگذاری بیواسطه، فوری وآنی(اتوماتیک) نیست. یعنی فرازوفرودِ هریک ازاین دو وجه جنبش توده های مردم کارگر- درعینِ تأثیرپذیری ازآن دیگری- تاحدی وبه نوعی، ازشرایط خاص خویش نیز پیروی می کند. واین که آنانی که بهرشکلی دستی درمحیط های کار، وبویژه کارخانه های بزرگ دارند بوضوح می بینند ومی دانند که نه درهمان روزهای تظاهرات خیابانی دی ماه و نه اینک وضعیت درکارخانه ها آنقدرها دلچسب نبوده ونیست که درخیابانها!». واینچنین بود که شاپوراحسانی راد را موردانتقاد قراردادیم که وی دچارخطاست آنگاه که درنگاهش«خیزش خیابانی مذکور بمنزلۀ رشد واعتلای مبارزۀ کارگران (درمحیط کار) تلقی گردیده یعنی- بلاواسطه- با آن یکی گرفته شده است»، واین تصورخطا باعث شده که وی به این پیش بینی اشتباه برسدکه: «بطورواقعی امسال طبقه کارگرایران....مطالبۀ حداقل دستمزدی پنج برابردستمزد کنونی را باهمۀ قدرت وتوان خودفریاد خواهد کشید.»!
بیک کلام، فرحان رئوف بحث مادرباب لزوم توجه به واقعیتِ تمایزمیانِ خیزشِ شهری در دی ماه گذشته ومبارزات کارگری درمحیط های کار راقبول نداشته وآنرا«تئوری بافی های سیاسی»نامیده است واینکه اونیزهمچون احسانی راد ارتقاء سطح مبارزات خیابانی راعیناً بمعنی رشد جنبش اعتصابی گرفته است!-بنابراین ماهمان پرسشی راکه درمقابل احسانی راد قرارداده بودیم، اینک درمقابل رئوف نیزخواهیم گذاشت:«اگرموضوع به همین سادگی و«اتوماتیک وار» بود که خوش خیالانِ ماتصورمی کنند، درهمان روزهای دیماه باید شاهد برآمد و گسترش جنبش های اعتصابی کارگران نیزمی بودیم، امانبودیم!» («کارگران وخیابانهای جهان متحدشوید!»،تأکیدازمتن است)
ومطمئن هستیم که رئوف نیزهماننداحسانی راد،ازاین سؤال خوشش نمی آید وازآن روی برمی گرداند!
درراستای همین موضوع بایدگفت که شعار«مرگ برکارگر، درودبرستمگر»،برخلاف تصوربرخی توجیه کنندگان وضعیت موجود، که عنوان می سازند (این شعار)محصول ابتکارات کارگری است، برعکس، معلول ترس خوردگی کارگرانی است که حتی هنگام درخواست حقوق معوقه شان، دچارمحافظه کاریند. رئوف واقعیت مرعوب شده گی توده های کارگری ایران، یعنی محصولِ طبیعیِ بیش ازسه دهه سرکوب وقراردادهای موقت وسفیدامضاء رانمی بیند و باورنمی کند(این حقیقت که حداقل دستمزدکارگران ایران دستکم۵ برابرزیرخط فقراست واین واقعیت که ٩٣ درصد ازآنان دارای قرارداد موقتند بخوبی گویای شکستهای پی درپی وعقب نشینی های سنگربه سنگرجنبش کارگری طی حدود ۴ دهۀ گذشته درمقابل بورژوازی ایران است). لذا درک او از«طبقۀ کارگر»، یک درکِ انتزاعیست؛ و نه توده های کارگران ایرانِ کنونی باخود ویژگی هایش.
٢- رئوف می نویسد: «بافراست توجه نکرده که سالهای پیش هم که خبری ازجنبش دی ماه ١٣٩٦ نبود برخی ازتشکل های کارگری وسازمانهای سیاسی مبلغی برای مزدحداقل پیشنهادمی کردند که بسیار نزدیک به پنج میلیون تومان درماه بود.(۵/٣ میلیون و٣ میلیون تومان درماه درسال های پیش).علت این امرآن بود که هم درسال ٩٦ وهم پیش ازآن معیارواحدی برای تعیین مزدحداقل به کارگرفته می شدکه امروزهم درست است: این معیارعبارت است ازهزینۀ متوسط زندگی خانوارشهری طبق آماربررسی هزینۀخانوارتوسط بانک مرکزی.»(همانجا)
درپاسخ بایدگفت خواست ۵٠٠ درصدی افزایش دستمزد، درسالِ قبل وسالِ قبل ترازآن نیز، اشتباه محض بوده است زیرا فقط تورم رامحاسبه کرده بود و نه (ودرعینِ حال) سطح مبارزاتی کارگران را، وبهمین سبب ازآن هیچ استقبالی درمیان توده های کارگران نشد وهیچ اتحاد وحرکتی راموجب نگردید. واینکه اعتصاب غذای بزرگ خودروسازان درسال٩٣- که به حدودا٢۵ درصد افزایش دستمزد ثابت (پایۀحقوق) درنیمۀ سال یعنی علاوه برافزایش دستمزدسالانه، انجامید- بخوبی نشان دادکه کارگران واقعی،هیچ اعتنائی به قطعنامه هایی که رئوف ازآنها سخن می گوید، نکرده ونمی کنند. حتی اگروی رفتارکارگران خودروسازی به سبب آنکه نه۵٠٠ درصد بلکه فقط ٢۵ درصدافزایش دستمزد گرفتند را، رفتاری«راست روانه»و «رفرمیستی» بنامد!!
البته رئوف بااین طرزفکرش، بایدرفتارکارگران خودروسازی رابیک سبب دیگرنیز«راست روانه» و «رفرمیستی» بخواند وآن اینکه کارگران یاد شده به اعتصاب غذا دست زدندآنهم وقتی که می شودبه اعتصابِ کار پرداخت وخط تولید را متوقف نمود، واین یعنی«تقلیل گرایی»،«راست روی» وپیروی ازروش«گام به گام» وتفکرانحرافی «امکان گراییِ بافراستی»!! (کسانی که نوشتۀ رئوف راخوانده اند می دانند که اینها ازجمله اتهاماتی است که وی بادست و دلبازی کامل نثارماکرده است. وی حتی ازاین حد نیزفراتررفته وعنوان ساخته که بافراست «درکنارتحلیل گران سرمایه داری وشورای عالی کاروحتی عقب افتاده تراز آنها قرارمی گیرد....)!
لیکن کارگران خودروسازی دراین موردنیز، به این طرزفکررئوف واین معصومیت کودکانۀ او، وقعی نگذاشته وکارخودراانجام دادندوپیروزشدند (واین اولین اعتصاب کارگران سایت مرکزی ایرانخودرو پس ازسال٧٢ یعنی بعد از٢١سال- بودکه پیروزشد وبدین سبب بسیارحائز اهمیت شمرده می شود).ولذاهم ٢۵ درصدبه دستمزد ثابت شان افزوده شدوهم سطح مبارزه شان را-حتی اگریک گام کوچک که باشد-رشدواعتلاء بخشیدند.
مضافاً من قبلاً به توضیح این نکته پرداختم که کارگران خودروسازی بطورآگاهانه حرکت اعتصاب غذا رابرگزیدند زیرا شروع مبارزه، از پایین ترین سطوح، این امکان رافراهم می ساخت (وساخت) که تعدادهرچه وسیع تری ازکارگران-که اغلب به سبب قرادادهای موقت وحتی سفیدامضاء مرعوب شده وترس زده اند-شهامت درگیرشدن و ورود به مبارزه رابیابند. چراکه ازنظر اینان هزینۀ مشارکت در اعتصاب غذا، کمتر و پایین ترازاعتصابِ کاراست. و درست اینچنین بود که اعتصاب غذای مزبورحدود٨٠ و در برخی ازسالنها ٩٠ درصد ازکارگران(وحتی تکنسینها، کارمندان وکارشناس ها) را بخود جلب کرد و دقیقاًبه سبب همین فراگیر شدنش توانست پیروزشود. بعبارتی راز پیروزی این مرحله ازمبارزات خودروسازان درهمین بودکه تحلیل درستی ازوضعیت (ومشخصاً وجودقراردادهای موقت ومحصولِ ناگزیرآن یعنی مرعوب شده گی توده های وسیعی ازکارگران) داشتند ولذامطالبات ونیز شکلِ مبارزاتیِ متناسب باآن رابرگزیدند.
مضافاً اعتصابِ اخیر رانندگان کامیونها نیز-یکباردیگر- درستی وصحتِ جانمایۀ دیدگاه ما،وبطلان نظر احسانی رادورئوف رانشان داد:خواست ٧۵ درصدافزایش کرایه بار،ونه۵٠٠درصد!
مامی پرسیم چندموردِ دیگرازاین اعتصابات لازمست وقوع یابد تابه این آقایان وهمفکرانشان-این«مغزهای متفکر با آن هوش های سرشارشان»!- ثابت شودکه درطرح پیشنهاد افزایش ۵٠٠ درصدی، دراشتباه هستند؟
بیک کلام، امثال احسانی راد و رئوف آدم های نازنینی هستند ولذا کارگران ایران جنابِ ایشان رابسیار دوست می دارند؛ لیکن، ایشان راهِ خود می روند، و کارگران راهِ خود!
٣- فرحان رئوف می نویسد:«ماشاهدهستیم کارگران وسایرمزدبگیران دراعتراضات وتجمعات خوداز مبلغ ۵ میلیون تومان درماه دفاع می کنند.»(همانجا)
درپاسخ باید بگوییم : ماشاهد نیستیم!
بعبارتی، اگرمنظوررئوف اینست که کارخانه های مهم وتأثیرگذاری به این سبب دست ازکارکشیده و«تجمعات»داشته، یادستکم ازطریق امضای طومارهایی پیگیرچنین خواسته ای شده اند، بهتراست که بطورمشخص ازآنها نام ببرد و بگوید کدام کارخانه ها؟- درغیراینصورت مابه خودحق می دهیم که بگوییم این سخن اوچیزدیگری نیست بجزحرفِ مفت! ودرست اینجاست که مارئوف وامثال او را سوسیالیستهای تخیلی می نامیم چراکه آنها ابتداً آنچه که دوست می دارندوآرزومی کنند، یعنی آنچه که هیچ ربطی به واقعیت های موجود نداردرا، بجای واقعیت می گیرند و بعنوان پیش فرضِ مسلّم وقطعیِ بحثِ خودقرارمی دهند و سپس نتایجی را ازآن استنتاج می کنند که طبیعتاً آنهانیزنمی تواند با واقعیت های موجود همخوانی داشته باشد. واینکه ظاهراً رئوف واحسانی راد گمان می کنندآن (حدوداً) دویست نفرِثابت و شناخته شده ای که گاهی روبروی مجلس وگاه درمقابل وزارت کارتجمع می کنند، همانا خودِطبقه کارگرند! ولذا ملاک و معیار ایندو برای طرح شعار یاخواسته ای، روحیه وخواستۀ همان دویست نفراست، و نه میلیونها نفراز کارگرانی که هیچ رابطه ای بااین گروه ندارند، واین گروه هیچ مراوده ای باآنان! (این چهره هاچنان برای وزارت اطلاعات تکراری شده اندکه او حتی می داند که در این به اصطلاح تجمعات، معمولاًچه کسی باچه کسی می آید و چه کسی تنها؛ وحتی با خصوصیات اخلاقی و روحیاتِ اکثر این اشخاص نیز آشناست!-آفرین! الحق که به این می گویند «تلفیقِ مبارزۀ علنی و مخفی» بطرز خلاقانه ومبتکرانه!!)
۴- خواست افزایش دستمزد، هرچند مرحله ای اجتناب ناپذیرازرشد مبارزۀ کارگران است، با این وجود از آنجائی که بهرحال درچارچوب مناسبات سرمایه داریست،خواستی رفرمیستی محسوب می شود، خواه١٠٠ درصدد ۵٠٠ یا هر مقدار دیگرکه باشد. لذا دوگانۀ «رفرمیست/انقلابی» دراینجاهیچ موضوعیت و مصداقی نداشته و نمی تواند داشته باشد. وانگهی، اگرموضوع اینگونه بوده باشدکه رئوف می گوید و هرکس خواستۀ ١٠٠درصد افزایش دستمزدرامطرح کند رفرمیست بوده و آن که ۵٠٠ در صدی راطرح می نماید انقلابی است، مامی گوییم برمبنای این منطق، هرآنکس که٦٠٠ درصدرامطرح نمایدانقلابی تر (بااحتساب اینکه درتورم اعلام شده ازسوی بانک مرکزی قیمت مسکن-آنهم درتهران-یااصلاً لحاظ نمی شود یا بطورواقعی درنظرگرفته نمی شود)، و اگرکسی پا را ازاین هم فراترنهاده وخواست ٧٠٠ درصدی رامطرح کند وبرندۀ این «مزایده» شود،(او)همانا رهبرانقلاب محسوب می گردد! وانگهی ازاینطریق می توانیم کلاً صف رفرمیستها ازانقلابیون رابطورکامل ازهم جداکنیم!
امان ازدست این ساده لوحان با این کوره سوادِ رقت انگیزشان!
رئوف بازدن اتهام «رفرمیست»به ما، فقط اثبات کردکه حتی الفبای سوسیالیسم مارکسی رادرک وفهم نکرده است. لیکن ازآنجائی که اووهمفکرانش بجای تلاش برای رشد و ارتقای مبارزۀ خودکارگران، فکروذکرشان اینست که میان سطحِ دستمزد وسطح هزینۀ آنها بالانس ایجاد کنند، مصداق بارزرفرمیسم هستند!
۵- رئوف حتی این رانیزنمی داندکه کلمات یااصطلاحات معینی رادرجای خاصی می توان بکاربُردو درجای خاص دیگری نه. بعنوان مثال اصطلاح پیشرفت ازطریق«گام به گام»، درآنجایی که عنوان می شود سرمایه داری می تواندازطریق پروسه ای تدریجی و«گام به گام»-یعنی بدون نیازبه انقلاب-به سوسیالیسم تبدیل شودنظریه ای نادرست است لیکن هنگامیکه پروسۀ تکوین انقلاب راازطریق مراحل روبه اعتلاء،اعتلای انقلابی،موقعیت انقلابی،وسرانجام،قیام-یعنی ازطریقی«گام به گام»مد نظر دارد وتوضیح می دهد، یگانه راه بیان واقعی ودرستِ موضوع است. لذانمی توان بطورکلی وعام، باوربه رشد«گام به گام»را، غلط یا درست نامید بلکه باید دقت نمودکه این اصطلاح کجا ودرارتباط باچه موضوعِ مشخصی بکاربُرده شده وآنگاه ارزیابی کردکه مصداق دارد یا ندارد.البته امیدوارم که رئوف براین نظرنباشدکه جنبش های توده های کارگرو زحمتکش نباید ولازم نیست دچارمسیررشد«گام به گام» که نوعی انحراف «امکان گرایی بافراستی»است شود بلکه باید ولازم است بیکباره از وضعیت شکست ورکود،به قیام مسلحانۀ توده ای تبدیل گردد!!
بله، برای دگماتیسم خرده بورژوایی همه چیز وهرچیز، یا«خوب »است یا«بد». یعنی اگراین فکرکه سرمایه داری می تواند به تدریج وازطریقِ رفرم و بصورت«گام به گام»به سوسیالیسم تبدیل گردد(نظریۀ برنشتاین، یکی ازلیدرهای حزب کارگری آلمان دراوایل قرن بیستم) نظریه ای غیرممکن،غلط وبداست پس هرنظریۀ مربوط به رشد وتکامل، که هرگونه سخن ازتدریج و«گام به گام» به میان آورَد، بد است وغلط،ازجمله نظریۀ تکامل داروین!!
٦- گروهی که فرحان رئوف به آن تعلق دارد حتی نامش تخیلی ست وتوّهم بار:«کارگران انقلابی متحدایران»!!
این نام هم خصلت خود فریبی داردوهم کارگران ایران رافریب می دهد، ودرعین حال مضحک نیزهست. چراکه این معنا رامتبادرمی کندکه «کارگرانِ انقلابی»درایران«متحدشده اند»وگروه مزبورراتشکیل داده اند!! لیکن، مامی پرسیم کدام کارگران انقلابی وتحت چه فرایند، کدام پلاتفرم یابرنامه،و کدام کنگره ودرکجا متحدشده اند که هیچکس باخبرنشده است!
بعبارتی حتی این نامگذاری نیزنشان می دهدکه رئوف گرایش به آن داردکه آرزوهایش رابجای واقعیت بنشاند. چراکه «کارگران انقلابی متحدایران»همان آرزویی است که این جمع کوچکی که وی عضوی ازآنست، تبدیل شدن به آنراتعقیب می کندلیکن هرآدمی که حتی ازحداقل عقل وخردبرخوردارباشد بسهولت درمی یابدکه درلحظۀ حاضروهنوز، آن «آرزو»،یک چیزاست وواقعیتِ موجود، یک چیزِدیگر؛ ومیان این دو، فاصله ای غیرقابل چشم پوشی وجوددارد!
بیک سخن، مادراینجا مجبوریم یک فرض واحتمالِ قوی که بیانگریک توهم خطرناک نیزهست رامطرح کنیم: رئوف وگروه گوچکش،خودرا«نماینده»،«وکیل»و«جانشینِ»خودگماشتۀ طبقۀ کارگرتلقی می کنند!
بنابراین، وهمانگونه که نشان دادیم، توّهم-درانواع واقسام مختلفش-درسخنان رئوف موج می زند،که برخی ازآنها می تواندعواقب بسیار زیانباری نیزداشته باشد. واینکه درچپ ایران، تعدادکثیری«حزب کمونیستِ تلویزیونی»، و«حزب کمونیستِ بیانیه ای»داریم (یعنی دربهترین حالت، نوعی«کبریت بی خطر»هستند، یامصداق آن«امامزاده ای که نه کورمی کند ونه شفا می بخشد»!) که انگیزه شان برای دفاع ازخواست ۵٠٠ درصدیِ افزایش دستمزد، درحقیقت مطرح کردنِ خودشان ازطریق اینگونه «گُنده گوئی»هاست. این احزاب حدود٣ الی۴ دهه است که مشغول فکرکردن درباب این پرسش هستندکه چرا هنوز نتوانسته ونمی توانند (ونخواهند توانست!) کوچکترین پیوندی باکارگران برقرارکنند، وجالب تراینکه هنوزپاسخی برای آن نیافته اند! واینکه بزرگترین«هنر»آنها فرقه گرائی شان است ولیدرهایشان نیز دههاسال است دچارهمین اوهامی هستندکه رئوف گوئی به تازگی دچارآن شده است!-دقت کنید: اونمی گوید«
گروهی (یا، جمعی) ازکارگران انقلابی متحدایران» (که این نیزخلافِ واقع ولذا نشانگر حدی ازتوهم است)، بلکه به آن عمومیت وشمولیت بخشیده وکلاً مدعیست که اینان همانا: «کارگران انقلابی متحدایران»هستند!!
بعبارتی دراین نامگذاری، بوی تندوزننده ای ازفرقه گرائی به مشام می رسدچراکه این نامگذاری درواقع نشانگرتفکریست که معتقداست،خارج ازاین حلقه، هیچکس نمی تواند جزء کارگرانِ انقلابی ای که با یکدیگر متحد نیزشده اند، محسوب شود!- (فرقه های دیگرایرانی لااقل یک برنامه یا پلاتفرم هرچندسطحی وآبکی دارند، که این یک، نه فقط آنرافاقداست بلکه اساساً حرفش را نیزنمی زند!)
٧- گفتیم که نه فقط احسانی راد بلکه رئوف نیزوجودتفاوت وتمایزمیان خیزش شهری دی ماه گذشته و مبارزات کارگران درمحیط های کار ولذا وجوداختلاف سطح میان ایندوراندیده ونمی پذیرند و از اینرو وجود خصلت تدافعی درمبارزات کارگران (درمحیط های کار) را نیزقبول ندارند. بعبارتی آنها هردوی این ها یعنی خیزش خیابانی ومبارزات اعتصابی کارگران رادریک سطحِ یکسان ودرموقعیت تعرضی ارزیابی می نمایند. رئوف درتأیید و بسط همین دیدگاهش، و بنقل ازیکی ازبیانیه های«کارگران انقلابی متحدایران»می نویسد:
«اماکارگران تنها برای خواست های اقتصادی واجتماعی کارکنان کارخانه یاصنعت وحرفۀ خاص خودمبارزه نمی کنند بلکه برای منافع عام ومشترک تمام مزدبگیران وهم طبقه ای های خودنیزدست به مبارزه می زنند.» (تأکیدازخود بیانیه است)
عجب! ازرئوف باید پرسید درکجا چنین شده که همه بی اطلاعند؟
اوبلافاصله ادامه می دهد:
«یک نمونه ازاین مبارزات عام کارگران که ازچارچوب خواست ها ومنافع حرفه یاصنعت خاصی فراترمی رودمخالفت واعتراضات پیگیرکارگران با به اصطلاح «اصلاح قانون کار»است....» (تأکیدازخودبیانیه است)
رئوف چنان می گوید«یک نمونه»، که انگارنمونه های متعددوفراوانی ازمبارزۀ کارگران یک کارخانه دردفاع ازمبارزۀ کارگران کارخانه ای دیگر یا دفاع ازمنافع عام کارگران وجودداردکه اوبه سبب جلوگیری ازطولانی شدن بحث، اشاره به«یک نمونه» راکافی دانسته ومعتقداست که «مشت نمونۀ خرواراست»!!
درصورتیکه حتی مریخی هانیزمی دانند که درایرانِ سال ٦١ به اینسو، اساساً هیچ «خرواری» وجود نداشته تا آنچه که رئوف ازآن یادمی نماید «نمونه»ای ازآن باشد!-وانگهی خودهمین «نمونه»ی مورد نظررئوف نیزچیزی بیش ازاعتراضاتی جزئی وپراکنده نبوده است زیراهیچ کارخانه ای برای این موضوع، دست به اعتصاب-حتی اعتصاب غذا- نزد. حتی یک کارخانۀ درجۀ ٢ و٣ از نظر تعداد کارگران واهمیت آن. وانگهی،آنگاه که معدنچیان راشلاق می زدند وآن دیگران رابه گلوله می بستند، کجا بودند آن کارگرانی که بگفتۀ رئوف«برای منافع عام ومشترک تمام مزدبگیران وهم طبقه ای های خو دنیزدست به مبارزه می زنند»؟
البته من تردیدی ندارم که کارگران ایران یک روز (و نه چندان دور) به آن مقامی خواهند رسیدکه مبارزه شان راهمبسته کنند. اما تفاوت دراینست که من-وهمۀ آدم های واقع بینی که ازخودفریبی به دورند-می دانیم ومی فهمیم که آن«یک روز»،همین امروزنیست!
بدینسان می توان گفت که فرحان رئوف مدتی است که ازغلوکردنِ بی جاوبی معنادرهنگام توصیف مبارزات کارگران ومردم،عبورکرده، واینک کلاً درفضا سیرمی کند!
٨- رئوف می نویسد بافراست باطرح خواست ١٠٠ درصدی افزایش دستمزدبدنبال «منطق یک موازخرس کندن »است واین بمعنی نظریۀ«امکان گرایی»ازنوع«امکان گرایی بافراستی»
است!(همان نوشته)
ومادرپاسخ بایدبگوییم که این بمعنی کج فهمیِ بحث ماست، ویا یک اتهام زدن بی ارزش به سبب فقراستدلال وفقدِ بلوغ فکری!
٩- رئوف حتی در تیتر نوشتۀ خویش ما را متهم به یکسانیِ«منطق» باشورایعالی کار نموده است! (تیترنوشتۀ او چنین است: کارگران و دنباله روان«منطق»شورایعالی کار).
آیامنطق شورایعالی کاراینست که کارگران باید ولازم است درابتدا وآغازمبارزه شان سطح پایین تری ازخواسته ها و نیزسطح پایین تری ازاشکال مبارزاتی را درنظربگیرند تا ازاین طریق بتوانندتوده های هرچه وسیعتر و فراگیرتری را به میدان مبارزه باکارفرمایان وحکومت بکشانند؟
بله، ما قضاوت دربارۀ صحت یاعدم صحت این اتهام رابه خوانندگان واگذارمی کنیم.
١٠- همانگونه که نشان دادیم، تمام تلاش فرحان رئوف معطوف به این بودکه وجود واقعی تفاوتِ سطح میان خیزش خیابانی دی ماه گذشته باجنبش اعتراضی یا اعتصابی کارگران درمحیط های کاررا نپذیرد. تمام کوشش اومتوجه این بودکه بحث ما درباب لزوم تلاش برای ارتقاء سطح مبارزۀ کارگران درمحیط های کارو پیوند آن بااعتراضات خیابانی را مردودشمارد واساساً طرح چنین بحثی ازسوی مارا«تئوری بافی های سیاسیِ بافراست»نامیده بود. رئوف درست بهمین خاطردربارۀ بافراست نوشته بود:«ازنظرما او درتحلیل سیاسی ازجامعه وجنبش کارگری هم موفق نبوده است.»(همانجا). اماجالب اینجاست که دربیانیه ای دیگرازرئوف وگروهش موسوم به «کارگران انقلابی متحدایران» ناگهان به سخنانی برمی خوریم که هرچندشاید باکلماتی دیگر، لیکن مضمون وجانمایۀ آن کاملاً همانندِ تحلیل ما ازوضعیت جاریست. چه، بیانیۀ مزبورموسوم به«پیش به سوی ارتقای جنبش اعتراضی مردم وخیزش انقلابی طبقه کارگروزحمتکشان ایران»، پس ازبرشماری مسائلی که زمینه های خیزش دی ماه ٩٦ رافراهم آورده است می نویسد:
«دروضعیت حاضرتهی دستان شهری، دانشجویان ودانش آموزان، معلمان وگروه هائی ازکارگران بیکاردراین جنبش فعال هستند اما شاهد حضوروسیع کارگران بخش های تولیدی وخدماتی دراین اعتراضات نیستیم.»(تأکیدازمنست.ش.ب)
واین سخنان معنای دیگری ندارد بجزآنکه از نظررئوف میان خیزش خیابانی دی ماه گذشته وجنبش کارگران درمحیط های کار، باید تمیزقایل شد و متوجه بود که هنوز دومی، درسطح اولی، خودراعرضه نکرده است. و ما نیزچیزی بجزاین نگفته ایم!
مضافاً بیانیۀ مزبور در چند سطر پایین تر وآنگاه که : «وظایف کارگران انقلابی و پیشرو و روشنفکران پرولتری نسبت به جنبش کنونی» را برمی شمارد،می نویسد:
«ب) ضرورت دعوت ازکارگران و و کارمندان، بویژه شاغلان واحدهای بزرگ تولیدی وخدماتی برای ابرازهمبستگی عملی باجنبش اعتراضی مردم وشرکت وسیع آنان درجنبش باطرح خواست های روشن خودواتخاذروش های مبارزاتی مناسب؛چنین شرکتی درشرایط بحران کنونی رژیم وضعیت غیرقابل تحمل کارگران واتحادوهمبستگی کارگران بایکدیگروسایرتوده های زحمتکش می تواندزمینه های اعتصاب عمومی سیاسی رافراهم سازد؛»(همانجا- تأکیدها ازمتن است)
واین گفتارنیز معنای دیگری نداردجزاینکه ازنظررئوف ودوستانش لازم است که سطح مبارزۀ کارگران (درمحیط های کار) رابه سطح مبارزاتی خیابانی ارتقاء داده و میان آندو پیوند برقرار نمود.واین نیزیعنی دقیقاًهمان نظرِما!
حال زمان آن رسیده تاپرسیده شود :پس اینهمه هیاهو وجنجالی که رئوف براه انداخته، برای چیست؟
١١- یک تناقضِ دیگر در سخنان رئوف وجوددارد. وآن اینکه دیدیم وی نوشته بود: «هم درسال ٩٦ وهم پیش ازآن معیارواحدی برای تعیین مزدحداقل به کارگرفته می شدکه امروزهم درست است:این معیارعبارت است ازهزینۀ متوسط زندگی خانوارشهری طبق آماربررسی هزینۀ خانوار توسط بانک مرکزی. » (همانجا، تأکیدها از منست)
بعبارتی رئوف ازیکسو می گوید: «معیارواحدی»باید برای تعیین حداقل دستمزدبه کارگرفته شود که: «این معیارعبارت است ازهزینۀ متوسط زندگی خانوارشهری طبق آماربررسی هزینۀ خانوارتوسط بانک مرکزی». واین یعنی فقط یک معیارو یک عامل، و نه بیشتر. یعنی هیچ فاکتور یا پارامتر دیگری نباید درهنگام تعیین مزد حداقل دخالت داده شود. ازسوی دیگر،او در بخش قابل توجهی ازهمان نوشته اش درصدداست که اثبات کندبرخلاف آنچه که بافراست متصور است سطح کنونی آگاهی و مبارزه طلبی وآمادگی برای اعتصاب کارگرانِ کشورچنان بالاست که هیچ مشکلی بامبارزه برای ۵ برابرشدن افزایش حداقل دستمزد ندارند وعنقریب آن را«باهمۀ قدرت وتوانِ خود فریادخواهندکشید»!
لیکن وبدینسان رئوف پذیرفته که آن معیارِواحد، چندان هم «واحد»نبوده بلکه لازمست به معیارِ دیگر و دوم، یعنی به سطح آگاهی ومبارزه طلبی وآمادگیِ کارگران نیزتوجه شود!
کدامیک ازاین دوگونه سخن راباورکنیم؟
آیا بهترنیست که انسان ابتدا معلوم کندباخودش چند چنداست، وسپس بادیگران واردبحث شود؟
١٢- و کلام آخرآنکه، آن تفکری که طرفدار«مبارزۀ مسلحانۀ جدا ازتوده» بود واین تفکری که اینک، بیکباره وبی مقدمه، خواهان افزایش دستمزد۵٠٠ درصدی شده است، درحقیقت،هم خانواده اند. چراکه هردوی آنهاسطح مبارزاتی توده های مردم رانمی بینند ولحاظ نمی کنند. هردوی آنها اصلاً مسأله شان به حرکت درآمدن جنبش مردم نیست وهیچگاه- نه آنموقع که چریکیست بودند و نه اکنون که گویا به جنبش طبقه کارگرپیوسته اند- سرسوزنی به رشد و ارتقای جنبش مردم کارگرکمک نکرده ونمی کنند. واینکه گسست ازچریکیسم، فقط کنارگذاشتن اسلحه نیست، بل خواستن و نیز توانستن درکمک به رشد واعتلای جنبش خودمردم است. بعبارتی، این تفکرِعقب مانده، چه آنگاه که بااسلحه به«مبارزه» می پرداخت (وخیال می کردکه درحال پیشبردمبارزه ای واقعی ومؤثربابورژوازی است!)وچه اینک که بدون اسلحه، بهرحال بسیار و بیش ازاندازه ازمردم جلو وجدا افتاده و میافتد ولذا کوچکترین اثری بررشد وارتقای مبارزات مردم نداردالبته اگربه آن آسیب نزند، که معمولاً آسیب زا نیزهست!
بیک سخن، دغدغه وتلاش صادقانۀ دوستان ما ازجمله احسانی راد و رئوف برای افزایش دستمزد کارگران قابل تقدیراست، با این وجود به اعتقاد من طرح مطالبۀ بیکبارۀ۵٠٠ درصدی افزایش دستمزد، درواقع محصول یک رادیکالیسم دروغین و سطحی است!
شیدا بافراست - ٩٧/٣/١٩
افق روشن: کارگران و دنباله روان «منطق» شورای عالی کار -
فرحان رئوف
برای مطالعه
اینجا کلیک کنید.
«کارگران و خیابانهای جهان متحد شوید» شیدا بافراست!
برای مطالعه
اینجا کلیک کنید.