افق روشن
www.ofros.com

توافق هسته ای و کارگران بی تشکل

آزادی و سرمایه جهانی

رامین بهاری                                                                                                    پنجشنبه ٨ مرداد ۱۳۹۴ - ٣٠ ژوئیه ۲۰۱۵

توافق هسته ای و کارگران بی تشکل

تحول در ایران و حل چالش های بنیادی در آغاز دهه ۵٠ ضرورتی اجتناب ناپذیر بود. بر بستری از بحران ساختاری در جامعه نامتوازن آن زمان، شاه آنچنان خود را ابرقدرت خاورمیانه میدید که به عنوان ادامه تاریخ ٢۵٠٠ ساله در سال ١٣۵٠ تاجگذاری کرد. اما سرانجام تغییر صورت پذیرفت که البته تحلیل موشکافانه آن کار پرحوصله دیگری است. رژیم اسلامی نزدیک چهار دهه است با عبور از بحرانهای متعدد و سخت در ادامه انحصار قدرت و صدور انقلاب و خفقان داخلی ناتوان از حل معضلات اقتصادی سیاسی است و با تشدید شکاف طبقاتی در جامعه، گسل های جدیدی را در منطقه برای حفظ حکومتش دائما دامن میزند.
اشغال سفارت آمریکا سرآغاز جنگ سیاسی بیحاصل با آمریکا و بیرون راندن لیبرالها از دولت شد. هزینه های بقای حکومت اسلامی با ابعاد فاجعه بار و جنایات سنگین انسانی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی همچون جنگ ٨ ساله با عراق مانند کوه یخی پنهان است، که تنها نوک آن بحران هسته ای با هزینهای حدود ۴٠٠ میلیارد دلار برآورد شده است. (جهت مقایسه بحران بانکی وام مسکن سال ٢٠٠٨ در آمریکا ١٠٠٠ میلیارد دلار ورشکستگی به بار آورد). ادامه سیاست "پیروزی با رعب و وحشت" و حفظ و گسترش حکومت سرکوبگر ولایت فقیه با دستیابی به تکنولوژی بمب اتمی تکمیل میشد. از این رو سه دوره مذاکرات با غرب در ترکیه، بغداد و روسیه به شکست انجامید.
توافق برنامه جامع اقدام مشترک وین در تیر ماه ۴، ثمره سیاست نه جنگ و نه صلح ١٢ سالهای است که پیگیرانه از جانب اروپا و آمریکا دنبال شده است. در سال ٢٠١٢ نیز گزینه حمله به سایتهای اتمی ایران توسط امریکا و اسرائیل جدی شد. اوباما حربه قطع صدور نفت و ادعای مسدود نمودن تنگه هرمز توسط سپاه پاسداران را خنثی کرد و با اتکا به شش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران که با اجماع جهانی به انجام رسید و دو قطعنامه کنگره و دولت آمریکا و اتحادیه اروپا جبهه کارساز۵+١ را رهبری کرد. دولت دمکراتها با تحمیل جنگ تحریمی به ایران و وارد کردن بیشتر تولید نفت آمریکا به بازار جهانی قیمت نفت که مهمترین منبع درآمدی دولت اسلامی بود را تا ۵٠ درصد پائین آورد. ۵+١ با دیپلماسی فعال ٢٣ ماهه به نمایندگی اکثر کشورهای جهان ایران را که در بن بستهای داخلی گرفتار آمده بود پای میز مذاکره کشاند و دندان سرطانی و تهدیدآمیز بمب اتمی نظام ولایت فقیه را اگر نه از ریشه بیرون کشید.
رئیس جمهور آمریکا در نشست خبری بعد از توافق گفت: "وقتی این توافق اجرا شد و حجم زیادی از اورانیوم غنی شده ایران بیرون رفت، حجم کاری سانتریفیوژها پائین آمد، اهداف کاری تاسیسات آب سنگین اراک عوض شد و نظام بازرسی بر تمامی خطوط کارهای اتمی ایران شکل گرفت، دیگر اگر ایران بخواهد به سمت بمب اتمی برود ما از آن با خبر خواهیم شد... حالا یا باید مسئله اتمی ایران را با دیپلماسی و مذاکره حل کرد یا با جنگ و مداخله نظامی. این دو راه پیش رو است. هیچ یک از منتقدان گزینه بهتری پیشنهاد نمیدهد."
یکی از بن بستها جنگ داخلی دو مثلث قدرت در درون نظام است که با هدف حفظ حکومت با دو استراتژی متفاوت از طرف بیت ولایت خامنه ای، سپاه پاسداران و بازار و موتلفه و جناح مقابل رفسنجانی، روحانی، اصلاحطلبان و خاتمی در تقابل با یکدیگرند. البته که رهبری و سپاه همچنان دست بالا را دارند و موضع خامنهای در برابر توافق در عید فطر نشان داد که او حاضر به عقبنشینی نیست مگر فشارها پرزورتر باشد تازه در آن صورت هم به کندی و میلیمتری به مصالحه تن میدهد تا فرصتهای بیشتری از دست برود و افلاس مردم فزونی گیرد و اقتدارش بر بینوایان تداوم یابد. خامنهای با تردید نسبت به مراحل اجرایی توافق با "چه تصویب شود چه نشود" یاد کرد و به تیم مذاکرهکننده با تحقیر دلداری داد که اگر هم نشد شما اجر خود را بردهاید! او به روشنی نشان داد دلخوشی به بعد از توافق سراب است زیرا گفت: "در هر صورت، هیچ تغییری" نخواهد بود و ما همچنان به سیاست جنگطلبیمان ادامه میدهیم و "از حمایت دوستانمان در منطقه دست نخواهیم کشید" تا نظام ولایتفقیه در ایران حکمفرماست، آبی برای اکثریت مردم در تنگنای معیشت و بی نصیب از سلامت جان و روان گرم نخواهد شد.
خامنه ای با اشاره به انتقاد اوباما از دولتهای قبلی آمریکا در مداخله کودتا بر علیه دکتر مصدق و پشتیبانی از صدام، درباره صراحت گفتار غربیها در عدم اجازه دستیابی ایران به سلاحهای نظامی از این ضربالمثل استفاده کرد که "آنها لاف در غریبی میزنند" اما ادامه ضربالمثل که وضعیت حال خود ایشان است را نگفت: "لاف در غریبی، گوز در بازار مسگرها"! اگر مسئولان غربی لاف میزنند لااقل در برابر خبرنگاران جهان میایستند و به ظاهر پاسخگو هستند. اما خامنه ای معظم فقط در میان دولتی ها، نظامیان و بسیجیان معتقد به نظام ولایی که اگر مخالفتی هم میکنند همانند رفسنجانی و روحانی، کلام رهبر فصلالخطاب موضوعات و معضلات است، سخنرانی میکند. در میان هیاهوی خودیهای بله قربانگو درفشانی کردن همان رها کردن بادی در بازار مسگرهاست.
از آنسو پروژهای که جرج بوش با هزینه بسیار سنگین جنگ نظامی آن زمان در عراق صدام پیاده کرد، خاورمیانه را در مسیری متشنج تر و بحران سازتر درگیر کرد به طوری که ارتجاعی ترین نیروهای بدوی از اعماق جامعه چندپاره بعضا عقب مانده امکان جولان یافتند و خود آمریکا نیز زمینگیر شده است. اوباما به نمایندگی سرمایه‌داری تحولی در مدیریت نظام بهره‌کشی جهانی ایجاد نمود چنان که کوبا بعد از ۵٠ سال به عنوان دولتی متعارف در جریان بازگشایی سفارت شده است و ایران نیز بعد از ٣۵ سال به شکستن تابوی مذاکره مستقیم با آمریکا تن داده است. پس دستاورد "پیروزی بدون جنگ" بیشتر برای آمریکا تثبیت خواهد شد تا دولت‌های دیگر.
مقاله ای که نگارنده در تیرماه ٨۵ نگاشته و در ادامه میبینید با طرح سوالی به این موضوع میپردازد: طبقه و اقشاری که تنها با گرفتن دستمزد کار، زندگیشان را سامان میدهند باید هر تحول و یا درگیری اقتصادی، سیاسی - نظامی دولتهای خود با قدرتهای منطقهای و امپریالیستی را از زاویه منفعت طبقاتی خود ارزیابی کنند. آیا صلح، توافق و گردن نهادن دولت اسلامی به معادلات بین المللی و NPT چه ارمغانی به سفره معیشت ما میآورد؟ سالها بعد از جنگ جهانی دوم، هنوز آلمان هراسی کشور را در تنگنا قرار داده بود اما دولت آلمان در سال ١٩٩۵ با ابتکار متوقف نمودن اختیاری و آگاهانه تاسیسات اتمی، توانست مسیر رفاهی متفاوتی برای شهروندان بگشاید. هر چند اعتراضات مردمی ضد نیروگاههای اتمی هم نقش بسزایی داشتند.
اگر حمله داعش به سوریه و عراق و عکس العمل غرب و آمریکا (بمباران) موقعیتی را برای مردم کوبانی و تشکیل کانتونهای سه گانه رژوا برای خودگردانی زحمتکشان فراهم آورد.
اگر اقتدارگرایی امپراتورگونه اردوغان کار را به جایی رساند که رای دهندگان مصممانه برای اولین بار چپهای متعهد به خلق کرد ترکیه را وارد مجلس کردند. اگر تحمیل بهرهه ای کمرشکن و ریاضت کشانه حوزه یورو و بانک جهانی، مردم یونان را به واگذاری قدرت به حزب سیریزا ترغیب نمود.
و اگر پیش از این سه دستاورد مهم و امیدبخش، جنبش سبز در سال ٨٨ برای اولین بار نظام غیرمنتخب رژیم ایران را به چالش کشید و باند مافیایی خامنه ای، سپاه و موتلفه و بازار را رسواتر کرد که ولایت فقیه دیگر نتوانست مانند گذشته مشروعیت خود را غالب کند. و از ترس دوباره اعتراضات مردمی دو کاندید مورد تایید شورای نگهبان را همچنان در زندان نگه میدارد.
اینها برایمان افقی را میگشاید تا هشدارمان دهد که جای وظیفه انسانی ما در لحظات تاریخی، مشخص و هموار میشود.
تجربیات مبارزات پراکنده و صنفی کارگران ایران حاکی است اکثریت آنان در باغ تحولات موقعیت آفرین نیستند. در حالی که جنبش کارگری فروکش کرده است و پراکسیس طبقه کارگر جهت و سطحی دارد که با آگاهی فعالان کارگری همسو نیست و راستایی دگرگونه دارد.
آنهایی که میخواهند نماینده و یا سخنگو و پیشتاز حزب طبقه کارگر باشند با دغدغه های گذشته و نوستالژیک خود درگیرند و نمیتوانند در مهیا نمودن و رهنمود دادن برای رفاه بیشتر سفره ی کارگران قدمی بردارند.
چپ ایران اسیرِ توهمات با تکرار حلوا حلوای دگمهای پرطمطراق سوسیالیستی تنها کام خود را شیرین نگه میدارد.
امید به آگاهی و تشکل کارگری از آزمون مبارزات عملی آنان حاصل میآید. سوسیالیستهای واقعگرا و صادق سعی میکنند شرایط بغرنج کنونی را عمیقا دریابند بلکه بتوانند تنها خشتی بر نهادهای اندکی که با خشت جان و استخوان کارگران و کمونیستهای پیشین ساخته شده است، بگذارند.

مرداد ماه ١٣٩۴

********************

آزادی و سرمایه جهانی

رامین بهاری تیر ماه ١٣٨۵

انسانها خود سازندگان تاریخ خویشتن‌اند اما نه به روش دلخواه خود و در شرایطی كه خود انتخاب كرده‌اند بلكه در موقعیت مشخصی كه از گذشته به جا مانده و مستقیما با آن روبرو هستند.
در حالی كه انسان روی طبیعت بیرون از خود تاثیر می‌گذارد و آن را دگرگون می‌كند در عین حال طبیعت ویژه خویش را نیز تغییر می‌دهد.
(ماركس)

شناخت جامعه كنونی وآگاهی از شرایطی كه در آن بسر می‌بریم نیازمند پژوهش گسترده و كارشناسانه از عملكرد نظام حاكم بر زندگی سیاسی - اقتصادی - فرهنگی ملت ایران در سه دهه اخیر می‌باشد. داده‌ها و كانال‌های متفاوت دریافتی نقش بسزایی در باورها و تحلیل جامعه دارد از این‌رو وجود رسانه‌های آزاد گوناگون ضرورتی انكار ناپذیر است كه در نبودش ارزش آن نیز پنهان می‌ماند.
هرچند وسایل ارتباط جمعی و تكنولوژی جانشین فرهنگ و تمدن بشری نیست، اما نظام ایده‌آل بدون مردمی آگاه و مراقب، ضربه‌پذیر می‌شود. زیرا بهای آزادی بیداری مداوم است.
پرتوافكنی به آنچه گذشته و جریان دارد آینده بهتری را می‌سازد. تاریخ جامعه بشری مملو از كشمكش و تضاد بوده است. تنها حدود سیصد سال از سه هزار سال تاریخ مدون بدون جنگ و خونریزی سپری شده است. انسانها در جوامع مختلف از گذشته تا كنون به دلیل موقعیت متفاوت اقتصادی، آحاد یكدست و همگونی نیستند. تقسیم جامعه به طبقات متخاصم مادامی كه ابزار تولید اجتماعی نشده و در مالكیت اقلیت محدودی می‌باشد، امری اجتناب‌ناپذیر است. جهانی شدن روابط تولید سرمایه داری مبارزه طبقاتی را هم جهانی كرده است. ستیز طبقاتی جامعه، مستقل از مبارزه و جنگ بین كشورها نیست. جنگ، تبلور رقابت بین جناح‌های سرمایه‌داری داخلی و خارجی است. كلاویز حدود دویست سال پیش برای اولین بار نوشت: هر جنگی امتداد و دنباله سیاستی است كه به روشی دیگر دنبال می‌شود.
سود یا زیان ناشی از هر تحولی در جامعه به موضع طبقاتی افراد درون آن بستگی دارد. حدود سی سال پیش بخشی از روحانیت كشور ایران با پس‌زمینه تضاد با اقشار دیگر نظامی و اداری وابسته به دربار قاجار و پهلوی (از مشروطه به بعد)، در فضایی از سیاست حقوق بشری كارتر و رایزنی‌های كشورهای اروپایی و بده بستان‌های سران ارتش ایران و آمریكا و همچنین بستری از مبارزات ضداستبدادی مردم علیه شاه و نهایتا قیام ٢٢ بهمن ١٣۵٧، قدرت را بدست آورد. هرچند با مبارزات سیاسی - پارلمانی جبهه ملی و... بعد از كودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ و نیز از سالهای ١٣٤٤ و بطور مشخص با مشی مسلحانه در سال١٣٤٩ توسط روشنفكران مسئول و متعهد در برابر سرنوشت مردم و انقلابیون آزادیخواه، این مسیر كوبیده و هموار شده بود.

طرح موضوع با یك سوال:
پس از ٢۵ سال از اشغال سفارت آمریكا توسط قشری از جوانان وابسته به روحانیت حاكم بر ایران اگر اكنون جناحی از طبقه سرمایه‌ی حكومت آمریكا چندین مكان استراتژیكی وابسته به نظام جمهوری اسلامی را اشغال كند، چه تاثیری بر سرنوشت شهروندان متكی به كار می‌گذارد؟
نتیجه اشغال و گروگان‌گیری سفارت آمریكا از جمله سقوط كابینه بازرگان بود كه با خشونت‌ها و تندروی حزب جمهوری اسلامی در قدرت مخالفت می‌كرد. سركوب گروه‌های مبارز و ازمیان برداشتن نهادها و سندیكاها و NGOهای برآمده از جنبش مردمی كه خواهان رشد مبارزه و اعتلای خواسته‌های اقشار رها شده از سلطنت و تغییر همه‌جانبه در اركان جامعه استبدادی بودند، ثمره دیگر حركت رو به عقب حزب‌الله مستقر در سفارت آمریكا بود.
آن زمان بخش‌هایی از اپوزیسیون با حركت كودتاگرانه دانشجویان وابسته به روحانیون حاكم تحت عنوان انقلاب دوم همصدا بودند و با شعار دانشجوی خط امام افشا كن همنوا شده، احساسات ناپخته جلوی سفارت را تایید می‌كردند. و تنها چند جریان كم‌شمار، حركت اشغال سفارت را خیمه‌شب‌بازی خواندند.
براندازی رژیم اسلامی و دولتمردان (به گفته بوش) نامنتخب ایران توسط آمریكا چه موضعی را در دستور كار اپوزیسیون به تنگ آمده و مردم عاصی از ستم نظام، قرا ر می‌دهد؟
جناح‌های مختلف حكومت چه هنگامی كه با یكدیگر و یا با دولتمردان اروپایی و امریكایی كباب می‌خورند و چه زمانی كه به عنوان سنت گرا و اصلاح‌طلب و یا جهان سومی و امپریالیسم جهانخوار به روی هم تیغ می‌كشند، فقط دود و آتش را نصیب حكومت شوندگان می‌كنند.
در یك سو كشاكش و مقابله بین قشرهای حكومتی برای تعیین حاكمیت سرمایه صنعتی در تقابل با سرمایه ماقبل مدرن و شیوه كهن جریان دارد و در سوی دیگر، كل این سرمایه‌ها با سرمایه جهانی شده امپریالیستی اروپایی و امریكایی در تضادند.آنچه سهم پایینی‌ها را در جنگی كه گاه دیپلماتیك و گاه قهرآمیز (خارج از اراده ما جریان دارد) برجسته می‌كند، همانا فروش بیشتر و بهتر نیروی كار است. اینكه توان فكری، خلاقیت و ابتكار و برنامه‌های مدونی كه بصورت كالا به بازار سرمایه ارائه می‌شوند را كدام یك از طرفین جنگ با قیمت بیشتری در خدمت می‌گیرد.
مسئله كلیدی برای شهروندی كه تنها كارش را حال به هرگونه كه تجسم یافته، به فروش گذاشته، این است كه هر یك از طرفین منازعه (تفاوتی میان سرمایه دار داخل و خارج در دنیای جهانی شده نیست) حاضرند هزینه بیشتری بپردازند.
هیچ كدام از مالكین ابزار تولید (داخلی و خارجی) در سهم‌بری از سرمایه، نمی‌خواهد ارزش كار به مفهوم گسترده آن را در ابعاد حقوقی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در نظر بگیرد و هزینه آن را به حساب جاری زندگی شهروند مولد واریز نماید.
جدال قشرها و باندهای حكومتی از آغاز قیام ٢٢ بهمن ١٣۵٧ تا كنون برای به كرسی نشاندن منافع و سیاست‌های استثماری سرمایه صنعتی با بقایای مناسبات كهنه همچنان ادامه دارد. خواست جنبش اصلاحات سیاسی و حقوقی جبهه دوم خرداد و خاتمی طی هشت سال، در اختیار گذاشتن ابزارهای قدرت دولتی به صاحبان صنایع و سرمایه ایران بود تا به رانت‌خواری و منافع اقتصادی و سودهای سرسام آور از دهها اسكله اختصاصی قاچاق كالای آخوندها و فرماندهان ارشد پاسدار و بسیجی وابسته محافل قدرت دولتی، پایان دهد. نمونه‌اش در آخرین روزهای دوره خاتمی بعد از گشایش فرودگاه جدید تهران بود كه نظامیان سریعا پروازها را بستند تا قرارداد پرسود خدماتی با تركیه را به نفع شركتهای وابسته به سپاه تغییر دهند. در گیر و دار مشاجرات هشت ساله اصلاح‌طلبان حكومتی با سردمداران نظام اسلامی آنچه برای جامعه ماند ریزش نیروهای وابسته به جناح‌ها و زدودن توهمات مردم و شفافیت و آمادگی آنها برای دور جدیدی از مبارزات مردمی با تمامی حاكمیت است.
درگیری كنونی جناح‌های قدرت حاكم بر ایران بر سر پرونده اتمی است. باند احمدی‌نژاد و مجلس كه در درون حاكمیت نیز حقانیت چندانی ندارند در زمانی كوتاه موفق شدند پروژه اتمی را به شورای امنیت سازمان ملل ببرند. حسن روحانی به نمایندگی از جناح رفسنجانی و خاتمی تمایلی برای تعیین تكلیف پرونده هسته‌ای ایران نداشت زیرا نمی‌خواستند صاحبان صنایع و سرمایه‌های ایرانی و خارجی را فراری دهند بلكه آنها را قانع كنند كه این جناح در تدارك رژیم مطلوب آنها در ایران است. اقشار مختلف سرمایه در ایران برای ادامه سودبری و قدرت در جنگی گاه نهان و گاه آشكار درگیرند. نزاع سیاسی داخلی حاد شده و به دیپلماسی خشن با اروپا و امریكا كشیده شده است.
واكنش امریكا در برابر طبقه حاكمه ایران اشغال نظامی نیست. بمباران تاسیسات اتمی و فقط مقر فرماندهی حاكمان در تهران كه با پیشرفته‌ترین تكنیك‌های نظامی میسر است، پاسخ سیاست آشنای مرگ بر آمریكای ولایت فقیه است كه اینك در ابعاد گزینه نظامی از جانب بوش و استفاده از سلاح نفت از سوی خامنه‌ای در دستور طرفین دعوا قرار گرفته است. این جنگ به هر صورتی سیاسی یا نظامی ربطی به بخش مهمی از جامعه ایران ندارد. آن بخش كه روابط درونی‌اش را با كار و تلاش تولید و خدمات توسط شهروندانش تنظیم و ادامه می‌دهد، منافعی در ستیزه‌جویی كنونی و جنگ احتمالی آینده ندارد.
در جنگ‌های كلاسیك مثلا جنگ آلمان و روسیه در آغاز قرن بیستم كارگران آگاه و بلشویك‌ها شركت نداشتند و جنگ با خارجی را به جنگ داخلی طبقاتی بین دولت - ملت كشاندند.
تضادهای درونی حكومتگران بدون آن كه حكومت شوندگان نقش تعیین‌كننده‌ای بر آن داشته باشند به مرحله خشونت‌آمیز می‌رسد و جنگ ضرورت می‌یابد. مردم زحمتكش و نمایندگان روشنفكر مدافع آنها در مقاطعی می‌توانند از این تضاد به نفع خود سود ببرند و با یكی از آن جناح‌ها همسو شوند همچنان‌كه در دوم خرداد مردم در عین اینكه می‌خواستند رژیم اسلامی نابود شود ولی همان مردم می‌خواستند رژیم اسلامی تعدیل شود و با رای به خاتمی و قانون‌مداری مورد ادعایش به ناطق نوری سمبل دیكتاتوری موجود نه گفته و كل رژیم را یك قدم به عقب راندند. در سطح جهانی هم تضادهای دول امپریالیستی زمینه‌ای برای سست و فروپاشی نظام است كه خلق در بند، می‌تواند از آن سود برد.
بعد از چند دهه جنگ سرد از ١٩۴۵ تا سال ١٩٨٩ با سقوط بلوك شوروی، ساختار پیشین قدرت در سطح بین‌المللی كه بر تقابل نظامی - سیاسی و به درجه كمتری اقتصادی دو بلوك شرق و غرب منتهی بود، فرو ریخت پیمان ناتو عملا پدیده بی‌مصرفی شد و امریكا تنها ابرقدرت جهان گردید.
قدرت نظامی از گذشته ابزار برتری سیاست خارجی امریكا بود كه جنگ ویتنام آن را فلج كرد. گرانادا و پاناما موقعیت مورد نظر را به ارتش آمریكا باز نگرداندند. بحران خاورمیانه و درگیرشدن آمریكا مجرایی برای شكل دادن به ساختار سیاسی جهان سرمایه‌داری در جهت حفظ موقعیت برتر آمریكا به عنوان ابرقدرت است. به گفته بوش پدر: "شبح ویتنام برای همیشه در شن‌های شبه جزیره عربستان مدفون شده است."
سقوط شرق مترادف با تحول غرب بعنوان قطب مقابل بود یعنی زوال آن موجودیت اقتصادی- سیاسی نظامی و ایدئولوژیكی كه برای محاصره و شكست بلوك شوروی پس از جنگ دوم جهانی آماده شده بود. غرب چه به عنوان یك مفهوم و چه به عنوان یك واقعیت اقتصادی سیاسی بر مبنای هژمونی و یا به اصطلاح نقش رهبری ایالات متحده بنا شده بود. حفظ این نقش و یا حتی گسترش آن در دنیای متحول سیاست پس از جنگ سرد، چكیده دورنمای امریكا برای یك نظم نوین جهانی شد.
وقوع جنبش‌های اسلامی و حمایت آمریكا از آنها در برابر رقیبش شوروی سابق، استراتژی كمربند سبز را در دستور غرب قرار داد. یكی از پارامترهای فروریزی دیوار برلین و سپس شوروی از درون، هزینه‌های سرسام‌آور نظامی و پایین بودن سطح دستمزدها و بی حقوقی مردم بود. (درخواست چكمه از طرف معدن‌چیان در آخرین ماه‌های قبل از سقوط گویای فاجعه تاسف‌بار جامعه‌ای است كه خود را بعنوان بلوك قدرتمند سوسیالیسم به مردم جهان معرفی كرده بود.)
جهانی شدن سرمایه، جهانی شدن رسانه‌ها و اینترنت و تولید سلاح‌های كشتار جمعی را هم به دنبال دارد. گسترش تروریسم از درون یك كشور و سرایت آن تا برج های دوقلو در جهان پیشرفته موقعیتی خاص و استثنایی را برای مردم دربند استبداد و گرفتار معیشت سخت، بوجود آورده كه خارج از اراده و تدبیر دولت‌ها شكل یافته است. امپریالیسم با نظم نوین جهانی بعد از پایان دوران جنگ سرد، لیبرالیزه كردن جهان سوم را در دستور كار غرب گذارد.
با اشغال سفارت و سقوط دولت متعارف بازرگان، آمریكا نتوانست اهداف خود را در ایران پیاده كند و تنها به بلوكه كردن دارائی‌های ایران و تحریم های نسبی و جنگ لفظی و قطع رابطه بسنده كرد.
كیسینجر آن زمان گفت: ما این كارشكنی‌ها را تحمل می‌كنیم تا ایران آینده ما را درك كند. چشم‌انداز او تنها راهی بود كه در فرآیند كامل جهانی شدن جامعه تعریف می‌شد. برژینسكی شاه را در ناتوانی تحول همه‌جانبه جامعه ایران مقصر می‌دانست زیرا بخش بزرگی از كشور را منزوی كرده بود و با بازشدن فضای سیاسی، ساخت‌های بی‌قواره شیوه‌ی كهن (روحانیت) در مقابل مدرنیته ناقص شاه ایستاد و سعی در بازگشت جامعه به عقب داشت. متاسفانه مخالفان سلطنت با تهاجم بقایای شیوه كهن همراه شدند.
شتر بادیه‌نشین بنیادگرایی بعد از چند دهه قتل و تخریب جامعه شرقی (همان‌طور كه دولت وقت الجزایر با نادیده گرفتن آرای اسلام‌گراها در شوراهای محلی، بهانه كشتار هر روزه و خونین مردم شهر و روستا توسط تروریست‌ها و نظامیان شد) در سال‌های آغازین قرن بیست و یكم برابر برجهای سر به فلك كشیده سرمایه غربی مهار افكند. كشتار چند هزارنفری، شوكی بود تا سرمایه‌داری آمریكا خطر تروریسم برآمده از گور جهل را نزدیك خود احساس كند. بدین ترتیب ناقوس مرگ و جنگی بدون جبهه از سوی دشمنی بی‌چهره برای مقابله با بهشت سرمایه جهانی به صدا درآمد.
مبارزان راه آزادی، توده های محروم و بنده مزد كافی است در این پیش‌درآمد تاریخی و شوك وارده به بوش به او گوشزد كنند كه نیروی كار با رهایی خود، خواهان آزادی انسان سرمایه‌دار هم هست اما بنیادگرایان نابودی كل بشریت را می‌خواهند. نیروی كار در جبهه‌ای رویارو و متمدنانه پیكار می‌كنند و با ریشه نابرابری‌ها یعنی با مالكیت ابزار تولید در دستان اقلیت سر جنگ دارد. اما تروریسم در خوش‌بینانه‌ترین صورت با معلول می‌ستیزد، هرچند تروریسم كور مذهبی از مردم كوچه و بازار قربانی می‌گیرد و هنری جز این ندارد. در تجربه مبارزات آزادیبخش مردم جهان، تروریسم جایگاه چندانی ندارد.
در ادبیات ماركسیستی بحث‌های كارشناسانه در مقوله تروریسم و انواع آن انجام یافته است. بر پایه آن اگر سخنی از تروریسم انقلابی به میان می‌آید، افشاگری‌ها و به چالش كشیدن‌های مكتوبی است كه بعد از عمل انتشار می‌یابد. روشنگری و دیالوگ بعد از ترور با شهروندان در سطح گسترده همیشه اساس عملیات تروریستی بوده است. انتخاب سوژه و شناسایی مورد ترور كه باید از افراد كلیدی نظام باشد از اهمیت ویژه برخوردار است زیرا پیام مهمی را به مردم انعكاس می‌دهد.
تروتسكی می‌گوید: "ترور سرخ سلاحی است كه بر ضد طبقه‌ای كه محكوم به نابودی است اما نمی‌خواهد بمیرد مورد استفاده قرار می‌گیرد. حال اگر ترور سفید تنها بتواند خیزش تاریخی طبقه بالنده (پرولتاریا) را به تاخیر اندازد اما ترور سرخ انهدام و نابودی بورژوازی را شتاب خواهد بخشید."
آنچه در عملیات تروریستی در نیویورك و افغانستان و هم اكنون در عراق در جریان است محصول سرشكستگی و ضعف و احساس خطر قشری است كه هیچ بدیل عقلانی و مدرنی برای معضلات جامعه ندارد.
گرچه سرنگونی صدام اراده مردم عراق را آزاد نموده اما سازوكار اقلیت عقب‌مانده جامعه عراق را نیز فعال كرده است. قشر حاشیه‌ای جامعه به متن آمد و سوخت و ساز بازتولید تروریست‌های انتحاری و منبع تغذیه آن شد. اقشار حاشیه شهری و لومپن در حكومت استبدادی صدام یا خود از عوامل او بودند و یا در زمره بنیادگرایان با رژیم بعث مقابله می كردند اما توان كاربرد خشونت را در آن زمان نداشتند. گروه‌های تروریستی از سنی و شیعه و بعثی در دولت برآمده از انتخاب مردمی و فضای آزاد سیاسی به شدت فعال شدند و به آتش ستیزه‌های مذهبی و قومی دامن می‌زنند.
عملیات خشونت‌آمیز كور در كشورهای دمكراتیك تثبیت شده (سوئد، فرانسه و ...) كه از دستگاه قضایی مقتدر و قانونی و نیز نهادها وNGOهای با سابقه مردمی و قوی برخوردارند، بسیار كم به چشم می‌آید. همین‌طور در دولت‌های سركوبگر مستبد (سوریه، عراق صدام، ایران و ...) نیز كمتر نشانه‌ای از آنها می‌توان یافت. هر دولت ملی و دمكراتیك، جنبش ارتجاعی مخالف را در تنگنا قرار می‌دهد. اما در دولت‌های در حال گذار كه نه استبداد خشن سابق وجود دارد و دولت جدید هم هنوز پایه های دمكراسی‌اش را به اعماق جامعه گسترش نداده، تروریست‌ها دست بالا را در جولان‌دهی و قتل و انتقام پیدا می‌كنند.
خبرگزاری فرانسه از آتن بیانیه‌ای را به مناسبت سومین سالروز حمله آمریكا به عراق منتشر كرد حاكی از اعلام حمایت ۵۶ حزب كمونیست و كارگری از ۵٠ كشور جهان كه از روند مقاومت مردم در عراق حمایت كرده و خواهان همبستگی با مردم و ایستادگی در برابر دخالت‌های امپریالیسم جدید در منطقه شده بودند.
آیا كشتار و گروگان‌گیری كارگران و متخصصین شركت‌های اروپایی، آمریكایی، خبرنگاران، اساتید دانشگاه و ... نشاندهنده مقاومت مردم زحمتكش عراق است؟ بنیادگرایانی كه با كار و ابتكار و ترقی رابطه‌ای ندارند، نه تنها بدیلی برای عوارض نكبت‌بار جامعه سرمایه‌داری نیستند بلكه می‌خواهند عقده‌های نفرت‌بار خود را جایگزین خشونت و بی‌سامانی سوداگری كنند. احزاب كمونیستی بعنوان نماینده و سازمانده نیروی كار كشورها باید از كارگران و دستیابی آنان به امكانات بیشتر و بهتر زندگی دفاع نمایند نه اینكه جنگ ارتجاع با سرمایه را مقاومت مردم قلمداد كنند. گروه‌های تروریستی اساسا با گروگان‌گیری و باج‌خواهی و كشتن مردم عادی و بیگناه و نه از فرماندهان آمریكایی چه توضیحی جز جنایت پیشگی خود می‌توانند ارائه دهند. مسئولیت كشتار بی‌هدف و غیر نظامی هر روزه دهها شهروند عراقی به عهده قاتلان تروریست است. متاسفانه برخی از روشنفكران و سیاسیون همانند امضا كنندگان بیانیه فوق، جنایت‌های نفرت‌بار تروریست‌ها را محكوم نمی‌كنند و سخنی از نكبت اقدام آنها به میان نمی‌آورند.
انگیزه حمله امپریالیستی در كابل و بغداد با هدف یورش آمریكا در دهه‌های گذشته در نقاط دیگر از یك جنس نیست. اگر بغداد صدام همان هانوی هوشی‌مین بود دهها هزار نفر با پر كردن خیابانها (با توجه به فضای آزاد عراق) امپریالیسم آمریكا را محكوم می كردند. تظاهرات ضد جنگ در اروپا و آمریكا وجدان و انگیزه برگزاركنندگان را كه حاكی از انسان دوستی و فشار مالیات جنگی بر آنان است را پاسخ می‌دهد اما در درون جامعه عراق، افغانستان و ایران بازتابی نخواهد داشت. استقرار آمریكائیان در عراق بیشتر تروریستها را تحریك و بسیج كرده و نه مبارزات مردمی علیه آنها را. هنگام حمله آمریكا برای آزاد سازی كویت در سال ١٩٩٠ بیش از ١۵ استان عراق آزاد شدند اما با وجود جان باختن ٣٠٠ هزار تن، مردم نتوانستند رژیم عراق را سرنگون كنند. سركوب خونین صدام آن چنان توازن قوا را به نفع خود تغییر داده بود كه خلق كرد با آمادگی و مبارزات پیگیرانه‌اش نیز كاری از پیش نبرد. مبارزات طولانی در طی سالیان متمادی از خلق كرد ملتی با فرهنگ و آزادیخواه سازمان داد اما بدست آوردن حق تعیین سرنوشت با ضربه نهایی آمریكا علیه صدام برای كردستان به ارمغان آمد.
انقلاب بورژوادمكراتیك به معنای تحولی ریشه‌ای برای واژگونی تولید شیوه كهن و مناسباتی كه بر ویرانه آن جامعه‌ای مدرن و مرفه بر پایه دمكراسی و قانون مدنی را سامان دهد، آرمان اولیهء هر چپ مبارزی بوده است. این هدف در كردستان عراق در مسیر تحقق یافتن است. این دستاورد با برنامه‌ریزی سرمایه جهانی به سركردگی امریكا برای مردم كردستان بدست آمده حال می‌توان با برخورد كلیشه‌ای كه امپریالیسم مثلا ماهیت ویرانگر دارد و... و... ، صورت مسئله را پاك كرد. اما كوشش در فهم و توضیح مكانیزم‌های این تناقض، پاسخگو و درمان‌ساز است. تبیین اینكه: همسویی مبارزان راه آزادی و برابری با سرمایه‌داران متجاوزی كه به دنبال كار ارزان‌اند از كدام ضرورت اقتصادی، سیاسی، جهانی ناشی می‌شود؟
هم‌راستا بودن دو منفعت متضاد در این مقطع حساس ویژگی استراتژیك و بلوك بندی جدیدی در دنیاست. سازمان همكاری شانگهای از تركیب روسیه، چین و كشورهای آسیای میانه كه هند، پاكستان و ایران هم بعنوان ناظر در آن حضور دارند، در سال‌های اخیر فعال شده است. جمهوری اسلامی سعی دارد اجلاس فوق را به ناتو شرق علیه غرب فعال كند. این بلوك در تقابل با امریكا و اروپا چه برنامه و دستور كاری را پیش می‌كشد؟ از طرفی استراتژیست‌های طبقه كار جهانی، در كارزار این میدان كدامین چشم‌انداز را بر روی تشكل زنان، جوانان، رهایی خواهان از بندگی مزد می‌گشایند و در چیدمان بلوك‌بندی‌های فوق از بده بستان‌ها و همسو شدن و یارگیری‌های جدید و نهایتا سازماندهی جنگ كار و سرمایه، چه روش مرحله‌ای و گام به گام را در خدمت گشایش معیشتی و آزادی مردمان كار اتخاذ می‌كنند. شرایط سیاسی دنیای كنونی بشدت متغیر است. هر رویدادی، هر رابطه دوستی، دشمنی و جنگ بین دولت‌ها، هر اعتراض گروهی و اعتصاب قشر و نهادی و هر شورش طبقه‌ای بر علیه حكومت مستبد از زوایا و منافع گوناگون قابل بررسی و انكشاف است. با یك موضع‌گیری و حركت مشخص جای دوست و دشمن سریعا تغییر می‌یابد. از جمله: با فروش برنامه‌های پیشرفته برای ارسال امواج مزاحم بر روی فرستنده‌های اپوزیسیون خارج كشور از سوی كشورهای اسكاندیناوی به دولت ایران، جویبار آگاهی و هوشیاری مردم نسبت به سیاست‌های ضد انسانی جمهوری اسلامی بسته می‌شود. با در اختیار گذاشتن فیلترهای قوی بر روی اینترنت از سوی غرب، اعصاب و روان كاربران جستجوگر حقایق در ایران سركوب می‌شود. پذیرفتن قاضی مرتضوی سانسورگر ارتجاعی مطبوعات و قاتل زهرا كاظمی خبرنگار، بعنوان نماینده ایران در شورای تازه تاسیس حقوق بشر سازمان ملل، آغازی زشت و پشت كردن دبیركل آن، كوفی عنان به مردم آزادیخواه كشور بود. كشورهای دمكراتیك عضو، برخوردی جدی در محكومیت نماینده بنیادگرا و ضد حقوق بشر ایران نكردند. اما چند نیروی اپوزیسیون از جمله دكتر لاهیجی حركت‌های شایان توجهی در رسوا كردن حكومت ایران داشتند. این موارد وظایف تازه و ویژه‌ای را در دستور مخالفان نظام قرار می‌دهد.
در دورانی كه جهان و بخصوص غرب را سایه تروریسم و بربریت فرا گرفته و دولتمردان آمریكا و انگلیس دغدغه آن را با جنگ فرافكنی می‌كنند، كارگران و كمونیست‌های ماركس‌گرای امروز كه برای تحقق انقلاب سوسیالیستی از كمون پاریس در سال ١٨٧١ با تلاشی پیگیر و جانفرسا ١٣۵ سال پیكار تئوریك - فرهنگی - اجتماعی و خونین را بر دوش دارند می‌توانند با صدایی رسا از زبان ماركس باز هم جهان را به انقلاب فراخوان دهند و مباهات ورزند پیكارگر دنیایی هستند كه بر فرازش "هر كس به اندازه كارش" نقش بسته باشد.

"شكل‌گیری آگاهی كمونیستی در مقیاس كلان و همچنین موفقیت این آرمان نیاز تحول انسان در مقیاس كلان است. تحولی كه تنها در یك جنبش سیاسی و یك انقلاب می‌تواند شكل گیرد. بدین ترتیب وقوع چنین انقلابی ضروری است. نه فقط به دلیل آن كه طبقه حاكم به هیچ طریق دیگری واژگون نخواهد شد بلكه به این دلیل نیز كه طبقه‌ای كه آن را واژگون می‌سازد تنها در یك انقلاب است كه می‌تواند خود را از تمامی آلودگی‌های اعصار منزه سازد و شایستگی ساختن جامعه نوین را بدست آورد." "ماركس ایدئولوژی آلمانی"

در نیمه اول سالهای ١٣۶٠، آمریكا می‌توانست شاهد اعدام و كشتار هر روزه دهها و صدها تن از زحمتكشان، انقلابیون و چپ‌های ایران باشد كه رسما از تلویزیون و روزنامه‌ها اعلام می‌شد و هیچ نهاد بین‌المللی هم اعتراض نكند. جنایاتی كه آمریكاییان در ویتنام و پاناما و گرانادا توسط نظامیان خود و همین طور پینوشه در شیلی انجام دادند، در ایران توسط روحانیون و وابستگان تحصیلكرده مذهبی آنان كه امروز اصلاح‌طلب نام گرفته‌اند، قاطعانه و تا آخرین نفس به تنهایی به انجام رسید. دیروز كه تروریسم افسارگسیخته، قتل‌های زنجیره‌ای‌اش را حتی در اروپا و مقابل چشم جهانیان انجام می‌داد چون سوژه ایرانی و جهان سومی بود، اعتراض كمرنگ و احتمالی انها با باج‌بری نفت، خفه یا پنهان می‌ماند. اما وقتی خشونت بن لادن‌ها و ملاعمرها كه جنتی "افسوس حكومت امن‌شان را به زبان آورد" گریبان‌گیر شهروندان اروپایی شد كه لابد خونشان رنگین‌تر است، خطر هیولای تروریسم جدی بشمار آمد و بوش جهانیان را بر نابودی آن صف كرد. اما نمی‌توان بر هم‌سرنوشتی شهروندان گرفتار تروریسم در ایران و آسیا ، اروپا و امریكا چشم بصیرت بست.
متاسفانه سلاح خونین بنیادگرایی ماقبل سرمایه‌داری، بعد از گذشت دو دهه از دریدن سینه دهها هزار آزادیخواه در شهرهای ایران، اینك از چندین هزار تن در نیویورك، اسپانیا و لندن قربانی می‌گیرد.
خون رنگین‌تر آمریكائیان و اروپایی‌ها، بوش و بلر و ... را بیدار كرد كه هم‌پیمانان مسلمان دیروزی آنها قابل اعتماد نیستند شاید در قراردادهای آنها نیامده بود كه شرقی و غربی تر و خشك با هم می‌سوزند. حال با استفاده از بی‌اعتمادی موجود- حتی بطور مقطعی - روشنفكر انسان‌گرای عاصی از دنیای ضدبشری و واژگونه و كارگران بنده مزد می‌توانند بهترین بهره را از وضع موجود بنمایند. بوش نماینده قدرتمند سرمایه جهانی هنگامی كه از گروگان بودن ایرانی‌ها در دست حكومتی غیردمكراتیك سخن می‌گوید به نیروی كار جامعه ایرانی با سابقه تمدن و فرهنگی طولانی توجه دارد. او نیروی كار ارزان می‌خواهد ولی حقوق مدنی و فردیت یافته در جهان سرمایه‌داری را نیز به رسمیت می‌شناسد در حالی كه رقیب او خامنه‌ای فردی از امت در صحنه را مد نظر دارد كه همه وجودش در دست ولی فقیه اسیر باشد.
دیكتاتوری تمامیت‌خواهی كه بر ایران امروز حكومت می‌كند زمینه و بستر جنگ احتمالی با آمریكا را پیشاپیش فراهم كرده است. نظام كنونی برخاسته از تفكر تروریستی و قرون وسطایی فدائیان اسلام در نیم قرن گذشته، كسروی تاریخ‌نگار و دكتر فاطمی روزنامه‌نگار و سیاست ورز ضد استبداد را ترور كرده بود و در آستانه تغییر رژیم سلطنتی، همان تفكر، فاجعه سینما ركس آبادان را بوجود آورد و آتش عقب‌ماندگی و جهل، حدود ۴٠٠ انسان بیگناه را سوزاند.
موتلفه اسلامی بعد از دستیابی به قدرت اجرایی و تشكیل قوه قضائیه و ارگان‌های رسمی سركوب و دادگاهها، دست از ترور برنداشتند و كارگران بیكار و مبارزان زندان كشیده خلق تركمن و دكتر سامی ها در قتل‌های زنجیره‌ای را قربانی تروریسم كور و نفرت‌بار خود ساختند. رهبران نظام جمهوری اسلامی در جناح سنت‌گرا و اصلاح‌طلب در تابستان ١٣٦٧ در كمتر از ۴۵ روز ۴١۴٨ زندانی را كه حكم‌هایی غیر از اعدام داشتند به دستور مستقیم خمینی به دار آویختند. آیا این جنایت ضدبشری از جنگ آمریكا علیه حكومت ایران خشونت‌بارتر نیست؟
رهبری نظام در برابر وزیر امور خارجه و معاونین... می‌گوید: "هرگونه عقب‌نشینی در مقطع كنونی زنجیره‌ای تمام نشدنی از فشار و عقب‌نشینی‌های دیگر را در پی خواهد داشت. بنابراین، این راه برگشت ناپذیر است و دستگاه سیاست خارجی از این حق شجاعانه دفاع كند." دفاع از "حق شجاعانه" همان مسلح شدن به سلاح‌های هسته‌ای است كه رژیم برای بقای خود جنگ را به مردم ایران تحمیل می‌كند.
دستیابی به فناوری هسته‌ای ارتباطی با پیشرفت تكنولوژی در كشور ندارد. كره شمالی و پاكستان دارای رآكتور اتمی، از كدام تكنیك برجسته‌ای در ابعاد صنعتی برخوردارند؟ صنایع نفت ایران توان تامین بنزین داخلی را ندارد و ۴۵ درصد از مصرف داخلی (علیرغم داشتن مواد اولیه) هنوز از خارج وارد می‌شود. كمبود انرژی را با بهره‌برداری از باد و آفتاب كه در ایران فراوان است می‌توان با هزینه بسیار كمتری جبران كرد و از تكنولوژی عقب‌افتاده روسیه كه در سال ١٩٧٦ حادثه چرنوبیل را به بار آورد، مصون بود. نشت نیروگاه اتمی بعد از سال‌ها در كیف كه در چند صد كیلومتری چرنوبیل است نوزادان ناقص‌الخلقه‌ای را به جای گذارد. امنیت شهروند را ولایت فقیه خودكامه و مسلح به بمب هسته‌ای هیچگاه تامین نمی‌كند و آنها را به مخاطره می‌اندازد. صنعت و مدرنیسم با دمكراسی ارتباط مستقیم دارد نه با انرژی هسته‌ای و تولید سلاح‌های كشتار جمعی. دمكراسی و حقوق بشر مخالفان رژیم را در داخل و خارج متحد می‌كند اما پروژه اتمی موضوعی است كه بسیج بیشتری از مردم را حول حكومت علیه آمریكا و اروپا جمع می‌كند.
جنگ اعلام نشده‌ای هم اكنون در جاده های مرگبار ایران در جریان است. در سال ٨۴ بیش از ٢٨٠٠٠ شهروند در تصادفات جاده‌ای جان باختند ( ایران مقام اول را در دنیا دارد). همچنین روزانه ٢٧ نفر از ساكنین تهران بر اثر آلودگی هوا به كام مرگ می‌روند. خسارت ناشی از مرگ و میر آلودگی هوا حداقل ٣٨۶ میلیون دلار برآورد شده است. مدیران نالایقی كه توان برنامه‌ریزی جاده های امن را ندارند و از سالم‌سازی هوای آلوده عاجزند خود اشغالگر وزارت راه و سازمان‌های وابسته به ترافیك و محیط زیست و ... می‌باشند.
از زاویه منافع شهروندی كه در معرض چنین خطرات جانی است و از ناامنی شغلی و بی حقوقی و ارزان فروشی نیروی كار خود در رنج جسمی و روحی بسر می‌برد، تفاوتی ندارد مسببین این فجایع ژنرال های آمریكایی باشند یا سرداران و وزرای ایران اسلامی.
آزادی عقیده به مفهومی كه در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده جنگ های مذهبی و ایدئولوژیك را نفی می‌كند در حالی كه جمهوری اسلامی از ابتدا تا كنون با ستیزه‌جویی و خونریزی و اهانت به اقلیت‌های مذهبی (بهایی، سنی، دراویش و....) به این خشونت‌ها دامن می‌زند.
دولتی برنامه‌ریز و امكان‌ساز برای زندگی بهتر از عوامل جنگ می كاهد و با ایجاد كانال‌هایی برای پذیرش حق آزادی همگان، به كاهش جنگ مبادرت می‌ورزد. در اینجا دیگر ملیت و نژاد كارگزاران دولتی كه در راستای تحقق این هدف گام برمی‌دارند، نقشی نخواهد داشت. انتخاب بین بهشت بیگانه و آتش خودی را قشرهای مختلف مردم خود برمی‌گزینند.
در كشوری كه ٣٠٠ هزار پاسدار و بسیجی امانت دار صندوق رای شورای نگهبان و ولایت فقیه می شوند و می‌توانند در فاصله چرت كروبی كه خوابش را به اصحاب كهف تعبیر كرد، او را از گردونه نامزدی ریاست جمهوری خارج كنند و برای شخص دوم نظام رفسنجانی راهی باقی نمی‌گذارند جز آن كه به خدایش پناه ببرد، خود نشانه قدرت تشكل این اقلیت كم‌شمار است كه منافع اقتصادی بالایی در حفظ شرایط كنونی ایران دارند و از هیچ اقدامی پروا نخواهند كرد.
رفسنجانی می‌گوید: "بنده صلاح نمی‌دانم در این شرایط كه دشمنان ایران تلاش دارند حاكمیت و مسئولان نظام را نامشروع جلوه دهند برگی به آن اضافه كنم. چون اگر آنچه را می‌دانم مطرح كنم آنها بیشتر سوءاستفاده می‌كنند. البته مطمئن بودم كه اگر شكایت كنم نتیجه درستی از آن بدست نمی‌آید چون آنهایی كه باید به شكایت رسیدگی كنند خودشان مقصرند و در تخلفات شریك بودند... ولی من نمی‌خواهم به انقلاب آسیب برسد من آمده‌ام كه به انقلاب آسیب نرسد و اگر الان بخواهم مسائل انتخابات را افشاگری كنم درست بر ضد هدفی كه وارد انتخابات شدم نتیجه می‌گیرم. آنها هم می‌دانستند كه من این كار را نمی‌كنم ... در این شرایط هم كه تهدیدات جدی‌تر شده قطعا چیزی بیان نمی‌كنم."
سخن رفسنجانی را این گونه بخوانیم: دشمنان ما كه اكثریت مردم ایرانند مسئولان نظام را بحق نمی‌دانند و دلایلی هم دارند اگر بخواهم حرف بزنم سند روشنی به پرونده غیرمردمی بودن خودمان اضافه می‌شود. شكایت هم كه نمی‌شود كرد زیرا حكومتی كه خود ساخته‌ایم از ابتدا با تقلب و تضییع حقوق مردم بنا شده بنابراین اگر دخل و تصرف در رای مردم را افشا كنم امت در صحنه و خودمان را نفی كرده‌ام، شرایط جهانی هم كه برای سقوط ما مهیاست پس راهی ندارم جز اینكه تا آخرین نفس بر تحمیل این نظام بر مردم ایستادگی كنم و حرفی كه واژگونی ما را سرعت بخشد به زبان نیاورم.
منافع و برنامه آمریكائیان در بكارگیری كار ارزان كارگران، نیروی خدمات، متخصصان، كاربران تكنولوژی و روشنفكران وابسته به اقشار مختلف طبقه كار ایران به گرد پای هموطن رانت خوار و باج بگیر حاكم، نخواهد رسید.
آیا ایرانی پاسدار و بسیجی كه راست‌ترین محافل نظامی را نمایندگی می‌كنند و ارتجاعی‌ترین آخوندها و بیرحم‌‌ترین اشخاص وزارت اطلاعات، اصلاح‌طلب‌ها و روشنفكران دینی هواخواه نظام اسلامی كه هموطن و باصطلاح خودی‌اند چه رجحانی بر بیگانه غیرخودی دارند؟!
كدام مقام آمریكایی در عراق می‌تواند آن چنان آرای مردم را دستكاری كند كه همانند انتخابات اخیر ایران، شركت ١٦ میلیونی یعنی ٢۵ درصد شركت كننده را به ٢٧میلیون افزایش دهد و رای احمدی‌نژاد را از ٨ میلیون به ١٧میلیون برساند!
در انتخابات خبرگان فقط ۵ درصد از دارندگان حق رای در تهران شركت كردند تا خامنه‌ای مادام العمر بر مسند رهبری تكیه بزند، خبرگانی كه همگی دست‌چین خود او هستند.
این بمباران ذهن و خاك پاشیدن به چشم و اعتماد مردم و اشغال رای و سرنوشت آنها توسط حاكمان ایران بیشتر خسارت به بار می‌آورد یا بمباران تشكیلات زندگی حكومتیان دشمن مردم و اشغال پایگاه‌های نظامی و موشكی و نیز هسته‌ای ایران به دست آمریكا كه دولتیان برای حفظ نظام اسلامی‌شان بر پا داشته‌اند!
جناح‌های مختلف حكومتی طی ٢٧ سال علیرغم تفاوت در شیوه بكارگیری سركوب فقط توانسته‌اند بی‌حقوقی و تحقیر نیروی كار و مزدبگیران را سازماندهی كنند و تا ٣۴ درصد، نرخ خرید كار، خلاقیت و عمر شهروندان را نسبت به سال ۵٨ پائین آورند. این به زنجیر كشیدن تهیدستان با تجاوز به قول خامنه‌ای دشمن، یكی است و تفاوتی ندارد. مسئله این است كه یك فروند هواپیمای جنگی با قیت متوسط ۵٠ میلیون دلار معادل قیمت یك میلیون دستگاه جاروبرقی است.
دشمن خودی یا بیگانه هیچگاه دغدغه لغو بیگاری زنان در كار خانگی را ندارند از این رو همچنان به جنگنده‌های خود می‌افزایند. سختی محنت كشیدگان را دردمندی از رنج بردگان هم‌سرنوشت درك می‌كند نه خامنه‌ای یا بوش كه انسان‌های اسلامی و سرمایه‌اند.
آنچه رهایی‌بخش جامعه ایران است آگاهی و تشكل نیروی كار به معنای گسترده و امروزین آنست. كارگران به نیروی كار و آگاهی و تشكل برنامه‌ریزی شده، رها می‌شوند و در پرتو تلاش آنها اقشار دیگر هم به رهایی دست می‌یابند. اما این نباید منجر به دگمی شود كه تشكل‌های كارگری و زنان و ... را از استفاده موقعیت‌های مهمی كه در منطقه در جریانست و شرایط آماده‌ای كه برای به عقب راندن ارتجاع حاكم فراهم شده، باز دارد.
جنگ آمریكا با جمهوری اسلامی را نباید با امریكاستیزی توضیح داد و افشا كرد. هر جریانی كه تقابل خشونت‌آمیز را با آمریكا در دستور داشته باشد خود بخشی از برنامه جنگی را پیش می‌برد كه به نفع جمهوری اسلامی تمام می‌شود. امریكا در موقعیت سیاسی نظامی است كه به انرژی و نیروی كار ارزان منطقه و بازار امن نیاز بسیار دارد.
صدور سرمایه به اكثر نقاط جهان و لزوم بهره‌وری آن برای تداوم حیات سیستم سرمایه‌داری امریكا ضروری است. لوكوموتیو سرمایه‌داری، انباشت و سرمایه‌گذاری مجدد است. اما طی ٩ ماه اول سال ٢٠٠٢ سرمایه‌گذاری تجاری در آمریكا ٢۵ درصد كاهش یافت ... میزان ظرفیت تولیدی مورد استفاده در این سال پائین‌ترین رقم از سال ١٩٨٣ به بعد بود. اگر به دلیل محدودیت بازار یا به هر دلیل دیگری، انتظار این برود كه سود آتی حاصل از سرمایه‌گذاری ناچیز باشد، سرمایه‌گذاری جدیدی انجام نمی‌گیرد.. مسئله سرمایه، امروزه ایجاد موقعیت‌های مناسب در نقاط مختلف جهان برای به گردش درآوردن و كسب سودهای سرشار از آن است. مشكل اصلی مازاد انباشت سرمایه پولی و مكفی نبودن میزان تقاضا در برابر آن است.
وضعیت دوگانه امریكا هم سیاست وابسته تمام‌گرا و هم ستیزه‌جویی با آن را با ناكامی مواجه می‌كند. اگر در چنین شرایطی آزادیخواهان ایران به این نكته تاكید ورزند كه مقابله با حكومت اسلامی و استقرار دمكراسی تنها توسط خود مردم انجام گیرد، رهنمودی انزواجویانه نخواهد بود؟ جنبش دمكراتیك در نظر داشته باشد كه مردم ایران دیگر توان هزینه سنگین در برابر رژیم را ندارند از این رو به كمك همه نیروهای دمكراتیك جهان و دولت‌ها برای سرنگونی استبداد حاكم نیاز دارند.
در حاكمیت دمكراتیك، تشكیلات وابسته‌ای مثل خانه كارگر نمی‌تواند زبان گویای رهبر سندیكالیست اسانلو را پاره كند و شهردار قالیباف هم مانند شهردار نیویورك كه مجبور به پذیرش خواسته‌های كارگران مترو شد، باید پاسخگوی اعتصابیون شركت واحد باشد. در ایران خامنه‌ای، رهبر ساده‌ترین تشكل‌ها یعنی سندیكا زندانی می‌شود و این نشاندهنده به رسمیت نشناختن حداقل خواست‌های كارگران است.
برای فعال كارگری، فروش نیروی كار به قیمت بیشتر است كه ملاك ارزیابی بین سیستم سرمایه‌داری پیشرفته دولت بوش با بقایای شیوه‌ی كهن آسیایی خامنه‌ای قرار می‌گیرد.
ماركس در بند یك انترناسیونال اول رهایی اقتصادی طبقه كارگر را اصل و هدف می‌داند كه هر جنبش سیاسی باید تابعی از آن باشد.البته تشكیلات برآمده از جنبش مهم است نه تشكیلات فرقه‌ای.
شعارهای ضدامپریالیستی تا آنجا كه آرمان تولیدكنندگان محروم از مواهب كار را بازگو می‌كند می‌تواند چراغ راه و هدف باشد، اما اجرایی كردن این خواست بلند بشری راهكاری گام بگام را می‌طلبد. تشكل‌های كارگران، زنان، روشنفكران انقلابی ایران، فضای موجود عدم توازن قوا را در مقابله با سیاستگزاران آمریكا مد نظر داشته باشند.
رخدادی مشخص مانند سرنگونی طالبان یا صدام، تفسیرهای متفاوت و متضادی را شكل می‌دهد. شكاف طبقاتی، اجتماعی، فرهنگی و قومی موجود جامعه بر اساس منافع و هم‌سرنوشتی لایه‌های گوناگون مردم، در رای و چشم‌انداز آنان نقش تعیین‌كننده‌ای دارد. آزاد سازی یا اشغال نامیدن جامعه افغان و عراق بستگی دارد به اینكه از كدام بخش و اقشار گوناگون این جوامع دفاع شود.
در سال‌های حكومت صدام انتخابات آزادی نبوده، اما بعد از سرنگونی او، مردم علیرغم حركت واپسگرایان تروریست در سه انتخابات مهم شركت كردند كه در كشورهای عربی بی‌سابقه است. بویژه زنان در افغانستان بعد از سرنگونی طالبان بخش اندكی از آزادی فردی خود را بدست آوردند. از زاویه بی‌حقوق‌ترین افراد آن جوامع، این پیروزی است.
در ایران امروز قشرهای محدودی بدون اینكه وابستگی با حكومت و دولت داشته باشند از آزادی برخوردارند. آزادند كه حقوق شهروندان را رعایت نكنند، كالایشان را به قیمت دلخواه بفروشند، درآمدهای بدون ضابطه كسب كنند، عقاید خرافی و ضد حقوق انسانی را تبلیغ كنند و زمینه نظرات غیر اسلامی را هر چه بیشتر محدود كنند. ازادی در زمان معین و مكان مشخص برای طبقات و اقشار گوناگون ضرورت و الویت‌های متفاوت و گاه درك‌های متناقض می‌یابد. آزادیخواهی روشنفكران نسبی است و با موضع سیاسی و معیشتی آنها تعریف می‌شود.
اكبر گنجی افشاگر نقش مقامات حكومتی در قتل‌های زنجیره‌ای، بروشنی نقش روزنامه‌نگاری را در كسب فضای آزاد و عقب راندن سركوب و سانسور تبیین نمود. او این تحلیل و آگاهی را زندگی كرده و هزینه آن را با شش سال زندان و رنج اعتصاب پرداخت نموده است. ایشان در حاشیه دریافت جایزه قلم طلایی در مسكو گفت: "در ایران حكومت فاشیستی به معنای آنچه در شوروی استالین بوده وجود ندارد. ما به جبهه رفتیم از وطن دفاع كرده، حق كسی را پایمال نكردیم، اگر كسی را سركوب كردم بگوید. دهه ۶٠ حرفهایی دارد، در سال ٦۴ تا پای اعدام هم رفتیم كه در فرصت مناسب بیان می‌كنم."
وقتی گنجی پرونده جنایات جمهوری اسلامی را از سال ۶٠ تا ٦٧ تا اطلاع ثانوی مسكوت می‌گذارد، به گفته خودش در رادیو فردا "سكوت در مقابل جنایت هم به نوعی شركت در جنایت محسوب می‌شود." او یا اعدام‌های دهه اول جمهوری اسلامی را جنایت نمی‌داند و سزای هر معترض و براندازی! را در برابر اسلام و خمینی اعدام می‌داند. و یا اگر قتل‌ها و خونریزی‌های سال‌های ٦٧- ۶٠ را محكوم می‌كند باید با تك‌تك دوستان اصلاح‌طلب خود از عبدالله نوری، حجاریان، عبدی،جلایی‌پور تا خاتمی، موسوی خوئینی‌ها، پورنجاتی و علوی تبار و ... تسویه فكری و سیاسی كند زیرا همگی یا دست اندركار اعدام‌ها بوده‌اند یا در برابر جنایات همراهان دولتی و غیردولتی خود سكوت اختیار كرده اند. منتظری تنها مسئولی بود كه در اردیبهشت ٦٨ مخالفتش را بیان داشت. اعتراض منتظری، گنجی‌ها را از هرگونه بهانه‌ای خلع سلاح می‌كند تا آنجا كه بریدگان از سیستم فعلی پذیرای مسئولیت خود به هر صورت همراهی، همصدایی و سكوت باشند!
شخصیت اصلاح‌طلب و جسوری مانند گنجی كه به باندهای جنایتكار رژیم پرتوافكنی كرد و دستهای آغشته به خون عالیجنابان روحانی رده بالا را نمایان می‌كند چگونه بسته شدن نطفه همه‌ی سركوب‌گری و ستم‌های تا كنونی را در ماه‌های بعد از قیام بهمن ۵٧ نمی‌بیند.
كروبی بعداز بهم خوردن سخنرانی رفسنجانی در قم می‌گوید: "باید آن روزی كه جلسه سروش را به هم زدند و دگمه پیراهن ایشان كنده شد یا وقتی سخنرانی هادی خامنه‌ای و محتشمی را بهم زدند، جلوی این اعمال را می‌گرفتند."
آنچه سبب ندیدن و فراموشی میتینگ‌هایی كه در سال‌های ۵٧ و ۵٨ توسط گروههای حزب‌الله از هم می‌پاشید و بعضا سركوب خونین می‌شد، منافع و بند نافی است كه گنجی‌ها گرفتار آن هستند. گنجی از حقوق بشر جهانی، از شهروند جهانی و جمهوری جمهوری‌ها و صلح جهانی سخن می‌گوید. چرا جنگ سال ۵٩ را مقابله دو سیستم دیكتاتوری خمینی و صدام تفسیر نمی‌كند. آیا ایشان مشكل شناختی و نبود اطلاعات دارد. مسئله اینست كه او اگر بقول كانت جرات دانستن داشته باشد باید هویتش در انقلاب اسلامی را نقد و زیر سوال ببرد. قبول كند كه نظام اسلامی در اولین سال‌هایش نیز نه تنها برای گنجی جوان ارمغانی نداشته بلكه شخصیت او را نیز تخریب و در خدمت تئوریسین های نظام اسلامی مانند سروش یكی از اعضای شورای انقلاب فرهنگی مسئول اعدام، دستگیری، تبعید دانشجویان در سال‌های ۵٩ به بعد ، شكل داده است. او چاره‌ای ندارد كه با گذشته خود كاملا قطع رابطه كند.
هر مدعی امروز دمكراسی و آزادی كه در ایران دیروز و اسلامی شاهد اعدام‌ها بوده و آن هنگام زبان به اعتراض نگشوده باید به تاریخ، وجدان و افكار عمومی و همچنین ریگی كه به كفش داشته، صریحا و شفاف پاسخ گوید.
محسن سازگارا در نامه به احمدی‌نژاد می‌نویسد:
"آن روی سكه حاكمیت فعلی، زجر و شكنجه و تبعید و بدبختی و اعدام است. نمی‌دانم شما و آقای خامنه‌ای چطور می‌توانید در راس چنین حكومتی باشید. من به سهم خودم بابت یك دهه كه با این نظام همكاری كرده‌ام ولو بیشتر در بخش‌های صنعتی بوده‌ام، بارها با خدای خودم خلوت كرده‌ام. توبه كرده‌ام، گریسته‌ام. به انقلابی‌گری و خشونت‌های آن نفرین كرده‌ام، از قربانیان این خشونت‌ها حلال بودی طلبیده‌ام اما هنوز دلم آرام نیست."
جنایات جمهوری اسلامی در دهه اول حكومت كه گوینده به همكاری با آن اعتراف دارد ناشی از نهاد عقب افتاده روحانیون معتقد به ولایت فقیه بود كه محسن سازگارا در پاریس هر شب پوشه آبی رنگی را برای امام آن تدارك می‌دید تا او را در جریان تحلیل‌ها و نظرات شخصیت‌های سیاسی قرار دهد. سپاه نهادی مسلح در خدمت روحانیتی بود كه كمبودها و عقده‌های صدساله‌اش از مدرنیسم را با اعدام و سركوب روشنفكران، شوراها و خلق‌های كرد و تركمن و ... تخلیه كرد. اما سازگارا یكی از موسسین سپاه پاسداران اینك كاسه و كوزه را بر سر انقلابی‌گری خراب می‌كند.
انقلاب هم مانند هر پدیده دیگر تعریفی طبقاتی دارد و فهم و درك آن بر مبنای زندگی، آرزوها و دل‌مشغولی و دغدغه‌های انقلابیون متفاوت و دگرگونه است. در كمون پاریس در اولین دولت انقلابی كارگران، اگاهانه گیوتین‌ها را به آتش كشیدند تا بعد از آن انسانیت شاهد اعدامی نباشد. شعار كارگران پاریس این بود: فرانسه مرد. زنده باد بشریت!
در انقلاب بلشویكی تا سال‌ها بعد از ترور لنین، اعدامی در كار نبود. انقلاب سفید شاه و انقلاب سیاه خمینی كه سازگاراها تیغ نظامی آن را تیز كردند و به همراه بهزاد نبوی‌ها سازمانده اعلامیه ده ماده‌ای دادستانی در مقابله با گروههای اپوزیسیون بودند، تنها در نام با انقلاب‌های موفق جهانی تشابه دارند. اسمشان یكی است و رسم‌شان جداست. سازگارا برای خلاصی از جرمی كه در سیاهه زندگی حكومتی خود دارد و پاك كردن ننگ زیر عبای ولایت فقیه بودن، انقلاب را در مفهوم عام زیر سوال می برد. اماحاضر نیست از اسلام سیاسی مسبب عقب ‌اندگی مایه بگذارد. در همین نامه می‌نویسد:
"شما بهتر است به جای خط و نشان كشیدن برای دمكراسی بپذیرید كه حكومت از امور عقلی است و خداوند هم اراده كرده كه امر حكومت توسط خود بشر و با كمك عقل او مدیریت شود. برای استبداد از نوع حاكمیت فقها در ایران هم از خدا و پیغمبر خرج نكنید."
سازگارا چرا عالم بی‌عمل است و از انقلاب و انقلابی خرج می‌كند همانطور كه منافعی او را وامی‌دارد تا از اسلام رحمان و رحیم‌اش دفاع كند.، كارگران و مبارزین هم برای زدودن كثافات جامعه ضد انسانی كنونی و رسیدن به منافع حاصله از دسترنج خود به انقلاب پاك دل بسته‌اند.
او همچنان می‌نویسد: "من هم زمانی كه در دهه اول انقلاب سرگرم كارهای مملكت بودم گاهی كه چیزهای می‌شنیدم می‌گفتم صحت ندارد و شایعه ضدانقلاب است." باوركردنی نیست كه ایشان نداند محمدی گیلانی قاضی دادگاههای انقلاب در تابستان شكار و سركوب مخالفین جمهوری اسلامی گفت: "تعزیر باید پوست را بدرد و از گوشت عبور كند و استخوان را در هم بشكند...مگر در تهران چقدر اعدام شدند از این گروهك ها؟ فقط هزار و اندی ..."
سخن گیلانی دیگر شایعه ضدانقلاب نبود و در روزنامه كیهان ٢٨ و ٢٩ شهریور سال ۶٠ رسما اعلام شده است. سازگارا همخوانی خود با گیلانی جلاد را انكار می‌كند آنگاه به در و دیوار انقلابی‌گری می‌كوبد!
گنجی و چند اصلاح‌طلب انگشت‌شمار كنده شده امروز از حكومت، با وجود گیلانی معتقد به شكنجه‌یی كه پوست را بدرد و از گوشت عبور كند و استخوان را خرد كند در آن زمان همچنان به همكاری با حكومت اسلامی در اندازه‌های مختلف ادامه دادند. انها با هیچ توجیهی از جمله اینكه این رفتارها واكنش ترور بوده، نمی‌توانند از مسئولیت حداقل سكوت فردی در برابر جنایات ضدبشری حكومتشان شانه خالی كنند.
حدود هفت سال پیش آلبرایت وزیر امور خارجه كلینتون از ملت ایران به سبب نقش امریكا در كودتای ٢٨ مرداد و زیان‌های آن طی چند دهه به ایران عذرخواهی كرد، می‌توانست نمونه باشد برای اپوزیسیون داخلی رژیم اسلامی تااز كردار و تفكر و همدلی‌ها و همراهی خود با نظام اسلامی، از مردم به ستوه آمده ایران رسما، علنا و شفاف پوزش بخواهند و مثل یك شهروند به زندگی‌شان ادامه دهند.آنها در این زمینه از دشمن امپریالیست خود عقب‌ترند.
مسئولیت اشتباه را پذیرفتن نیازمند خودآگاهی و پژوهش و بازاندیشی بی‌مهابا در تفكر خویش است. روندی كه وجدان فردی به وجدان همگان پیوند می‌خورد و اگاهی را به نسل بعدی می‌رساند. شناخت جامعه از تاریخ گذشته و حال از تكرار خطاها می‌كاهد. فراموشی از تكیه‌گاههای نظام‌های توتالیتر در بازتولید استبداد و جهل است. انقلابیون برای دگرگون كردن شرایط غیرانسانی خواهان تحول عمیق‌اند. آنها برای تغییر اساسی مناسبات جامعه، قشری را كه خواهان حفظ وضع موجودند و فقر و فلاكت را بازتولید می‌كنند، كنار می‌گذارند.
مبارزان راه آزادی در برابر افكار عمومی جامعه، تئوریسین‌ها و استراتژیست‌های دینی، فرهنگی، سیاسی، نظامی سرمایه در تقابل با كار و خلاقیت را افشا و منزوی می‌كنند. انقلابیون انتقام نمی‌گیرند اما روابط و شبكه‌های اقتصادی كه ستمگر و جلاد و رانت خوار را بازتولید می‌كند قاطعانه در هم می‌شكنند سعی میكنند خونی ریخته نشود اما از مقابله خونین با قشری كه رگ‌هایشان از مفت‌بری و تولید دیگران و از رابطه به جای ضابطه تغذیه می‌شود و حیات خود را بر جهل و نااگاهی، سانسور افكار عمومی و فقر اكثریت گره زده‌اند، پروایی ندارد.
انقلابیون بعد از پیروزی می‌بخشند چون در كشتار ذره‌ای منافع ندارند بلكه با كار بر روی برنامه و ساخت جامعه بدون بهره وری از دیگران پیوند خورده‌اند، اما فراموش نیز نمی‌كنند و راهكارهای كارشناسی و علمی عملی برمی‌گزینند تا گذشته سیاه بندگی مزد هرگز باز نگردد.
"فراموش كردن یعنی گذشتن از چیزی كه اگر بخواهیم عدالت و آزادی برقرار بمانند گذشت‌ناپذیر خواهد بود. چنین گذشتی، موجب بازآفرینی شرایطی می‌شود كه زمینه را برای رواج بی‌عدالتی و بندگی فراهم می‌آورند. چشم پوشی از رنج‌های گذشته به مفهوم نادیده گرفتن و فراموش كردن نیروهای بانی آن رنج‌ها است، بی آن كه شكست‌شان داده باشیم."
(هربرت ماركوزه)