افق روشن
www.ofros.com

تشکیلات = توطئه = دشمن هراسی


باران بامدادی                                                                                                 شنبه ۱٨ مرداد ۱۳۹۳

چند کلمه حرف حساب اینست: که همیشه در این سرزمین تبارشناسی اخلاق و منطق رفتار حکومت ها در این سه کلمه ی بالا خلاصه شده است: اینکه چراچنین است (؟) قبل ازهرچیز طرفداران ومبلغین رنگارنگ و سر در آخور اینگونه رژیم های سیاسی باید به این سوال پاسخ بگویند ! هیچگاه نگفته اندتشکیلات نه ! تشکیلات برای خودی بله و صد البته لازم و ضروری! ولی برای اقشار متفاوت مردم به دلیل نا اهلی و خطرناک شدن صدالبته مطلقاً ممنوع!!! خطر چی؟ اصلاً مصداق واقعی خطر چیست؟ باید ازاین حکومت ها پرسید که از چی می ترسید؟ آیا طبقات و اقشار اصلی ای که سنگ بنای اساسی یک جامعه را تشکیل می دهند می توانند خائن به منافع خود باشند و مانند دست و عامل بیگانگان اجیر منافع آنان باشند؟ کدام کارگر؟ کدام دانشجو ؟ کدام معلم؟ کدام بیکار میلیونی محروم از حقوق اجتماعی؟ چطور و چگونه می تواند با بانکداران و سفته بازان وال استریت رابطه برقرار کند؟ آیا ذاتاً می تواند موافق منافع آنان باشد؟! یا اینکه در نظم واحد جهانی پول و سرمایه فقط حکومت ها هستند که قهراً بنا به ماهیت چند جا نبه ی کارکردهای قدرت خود ناچارند در ائتلاف های رسمی و غیررسمی، آشکا ر و پشت پرده با قدرت های جهانی شرکت کنند و فقط و فقط برای حفظ قدرت خود حتی درگیر شبکه های امنیتی و ضد امنیتی موجود می شوند ولی برعکس همزمان برای سرکار گذاشتن مردمان هر از گاه شعار زنده باد و مرده باد بر این و آن را در بوق های خود می دمند ! باری معتقدم همه این چیز هایی که گفتم مشتی کلی گوییست ولی به عنوان مقدمه لازم است: همانطور که در آغاز گفتم رفتارشناسی حکومت ها در این سرزمین بنا به ماهیت بنیادین قدرت سیاسی و به موازات آن منافع اقتصادی طبقات و اقشار مسلط بر جامعه همواره این دگردیسی و چرخه ی مشخص سه واژه ی تشکیلات = توطئه = دشمن هراسی را بر پیشانی و تابلوی رسمی نظام های سیاسی آن بوجود می آورد . علت اینکه چرا تشکیلات حقیقی نه ! و تشکیلات فرمایشی آری!! مرا وامی دارد که به اختصار و به دور از هرگونه بحث های آکادمیک جامعه شناسی و تاریخی تا حدی که در حوصله ی مخاطبین این بحث بگنجد آن هم به صورت چند کلمه حرف بی پیرا یه و هرچند نامتعارف و شاید برخلاف ذائقه ی سیاسی جناح های گوناگون این جامعه بحثی را طرح کنم که شاید اندکی ناشی از تحقیقی بی طرفانه باشد!
من فکر می کنم : اگر قرار است راجع به ماهیت و چگونگی قدرت سیاسی در درون یک جامعه قضاوت کنیم قبل از هرچیز ناچاریم بضاعت و توانایی و مسائل مبتلا به تاریخی و اجتماعی اقشار و طبقات آن جامعه و تضاد های رایج ناشی از آن و شعائر و راه حل های نهفته در گفتار مرسومش را ببینیم و به دقت راجع به آن فکر کنیم با این حساب مشخص خواهد شد که آن جامعه آیا هیچ درکی حقیقی از ماهیت تضادها و چگونگی معضلات پیش روی خود دارد یا چون باری به هر جهت و به صرف اینکه درسراسر تاریخ همواره قشری خاص از همان جامعه خود را تاریخاً داعیه دار اصیل منافع و ارزش های عمومی آن جامعه معرفی می کند و یا شاید چون تصادفاً برحسب توهم توده ها و دلایل متعددی دیگر در دوره ای خاص از تاریخ مورد استقبال تب شورانگیز همان توهمات نیز واقع می شود پس بر اساس همین چرخه ی روز مرگی خود بخود منشا، اصالت قدرت سیاسی این چنین نظامهایی تعیین خواهد شد و لزوماً همین است و بس ! انهم اگر مخصوصاً این دروغ غلط انداز بزرگ تاریخی تحت عنوان ٩٨% رای را درپشت سر خود دا شته باشد با این انتخاب تاریخی بی حق عزل دیگر همه چیز برای همیشه حل خواهد شد ! آیا بعد از سرد شدن کسالت بار تنور شورها و هیجانات قیام ها و جابجایی قدرت؛ این مدینه ی فاضله ی تو خالی چگونه ماهیت خودرا به تماشا می گذارد؟ او که از ابتدا هیچ برنامه ومنشوری ولو اندک برای تحول جامعه درسر نداشت بناگزیردراینجا به غیر ازطرح شعارهای فرا گفتارا نه وعوامانه راهی دیگر خواهد داشت (؟) شعارهایی ازجنس عناوینی مجعول وکلاهبردارانه همچون مستضعف ، امت ، جهادفی سبیل ا لله، انقلاب توحیدی ، با نمادهایی به اصطلاح تضاد انگیز و متناسب با خود همچون شیطان بزرگ وکوچک ، حزب الله ......و غیره که اصلاً درزمینه ی طرح ادبیات سیا سی وجنبش های ملموس اجتماعی جهان مدرن معاصر هیچ جایگاهی نداشت بلکه در حقیقت تداعی گر بارمعنایی فرهنگ واپس گرایانه وبیانگر عقده های تاریخی چرکینی بود که یکسره به جهان تاریک قرون وسطای این سرزمین تعلق داشت ! خب مردمانی که درکنش های تاریخی وسیاسی خود جدای ازصف مستقل طبقاتی خویش وبدون وجهه نظر اجتماعی ان بدنبال این جماعت به راه می افتند اجر وپاداششان واقعاً همین بوق وباد وهواست ( ؟ ) یا اینکه تجربه ثابت کرده است که هرگاه درهر جا مدعیان قدرت سیاسی با همین گفتارهای یکجانبه ومطلق گرا وارتجاعی بصورت اقلیتی سازمان یافته بر توده های متفرق و بی سازمان سوار شده باشند تازه اول ماجراست ! چون اولاً به نیروی سرمایه برعا لم وادم سوار میشوند چون بستر واقعی جهان موجود از دیر باز سرمایه داریست و انحصاری ! دوم اینکه حتی اگر هر ایده و ذهنیتی ولو پیشا سرمایه دارانه هم داشته باشند ولی وقتیکه در جایگاه حاکمیت سیاسی سرمایه قرار می گیرند ماهیتاً ولزوماً در راستای منافع واقتضائات ان عمل می کنند کما اینکه همانطور از ابتدا تاکنون شاهدیم حتی اگر نظامشان درعمل شدیداً مبتلا به تناقضات روبنای سیاسی وحقوقی با زیربنای موجود اقتصادی سرمایه دارانه اش شده باشد سوم اینکه با تطمیع بخش وسیعی ازعقب مانده ترین ومنفعت طلب ترین تود ه های هوادار قدرت نوکیسه گان ضمن اینکه انان را با خود به لجن می کشند بلکه بوسیله ی چماق سرکوب آ نان نقش تاریخی ترمز را علیه اقشار پیشرو جامعه اجرا میکنند انهم اگر شرایط موازنه ی قدرت سرمایه ی جهانی بگونه ای نظیر جنگ سرد یا جنگ گرم یا هر وضعیت سرمایه ساخته ی دیگری باشد که مجموعاً چه در شرایط رقابت وتضاد یا حتی همسویی کاسبکارا نه ی همه قطب های معارض بورژوازی جهانی قرار داشته باشد یک چیز همیشه نشانی و آدرسش مفقود وناپیداست انهم مطالبات وحقوق اساسی ا نسان زحمتکش است به صرف اینکه چون ازدیرباز بدست سرمایه ومالکیت خصوصی تصاحب گرانه اش برهمه چیز نه تنها هرنو مالکیتش برابزار تولید خلع ید گردیده بلکه حتی از آب وهوای خشک و خالی هم محروم شده است ! وقتیکه درسال 57 بر بستر چنین اوضاع و صف بندی اجتماعی- تاریخی موجود آنروز مرتجع ترین ومستبد ترین قشرسرمایه بنمایندگی از خدا ومذهب وبا تبانی تاریخی شرکا ی لیبرال مذهبی رنگارنگ وبعضاً ناسیونا لیست خود قدرت سیاسی را از بالای سر نیروهای سیاسی واجتماعی پیشرو معامله کرد وبا وجه ا لمصالحه قرار دادن خونبهای مبارزین وقربانیان قیام ، بدینوسیله توانست طرف حسابهای امپریالیست خودرا قانع سازد که پشت رژ یم قبلی را خالی کنند و با زمینه سازی های پشت پرده قدرت را از سران وعوامل ر ژیم سلطنتی ورشکسته تحویل گرفتند وبه اوتحویل دادند اولین ماٌموریت نانوشته ی تاریخی اش بدلیل هار بودن وپتانسیل فوق العاده ی سرکوب گری اش این بود که دراین جغرافیای سیاسی استراتژیک سرمایه نه تنها جلوی تعرضات آتی نسلهای پیشرو ی قیام دیده را بگیرد بلکه بدلیل خصلت پوپو لیستی وعوامانه ی موجودیت اجتماعی و سازمان سنتی و سیاسی دیرینه اش ضمن تخطئه وانکار حقانیت خواسته های عینی ودرعین حال مدرن جامعه و پس گرفتن دست اوردهای قیام حتی برخی از حقوق و امتیازاتی که جامعه بدلیل گذار تاریخ وبسط وگسترش کار کرد های عمومی سرمایه خواه بشکل رفرم ویا اشکال دیگر تجربه کرده بود بر انها نیز خط بطلان بکشد ! اینجاست که نه تنها آن افق وآن منافع پیشرو وبدیل انسانی بعنوان مطالبات حداقلی جامعه در آن تاریخ بدست نیامد بلکه همه چیز بدست این جماعت ارتجاعی ، بیرحمانه لگد مال شد !
خب آن حقوق ومطا لبات اساسی در آن دوران قیام چی بود که آن همه از سوی نیروهای مبارز و پیشرو وازادیخوا ه تاکید میشد؟: به گواهی تاریخ واقعی که هنوز هم در جلوی دیدگانم حضور دارند وهر روز در بحبوهه ی تلاطمات پس از قیام نیزبه صدها زبان ازسوی نیروهای دلسوز تکرار میشد ولی انها که خصم حقیقتند که هیچ ! اما آنهائی که همیشه خودرا به خواب میزنندنه تنها بیدارکردنشان هرگز ممکن نخواهد بود بلکه حتی نام تبهکاری کلام و واژ ه ی شریفی برای شان هست! اری آن خواسته های مدرن وانقلابی که هم اکنون نیز لازم و ضروری ومطرح هست اینگونه بود:
١- حق بی قید و شرط انتخاب نمایندگان حقیقی برای هر فرد به منظورتصمیم گیری در مورد سرنوشت سیاسی واجتماعی خود ٢ - حق خلعیت مستقیم طی کنگره ها ومجامع عمومی همانطوریکه انتخاب کرده است میتواند خلع کند ٣ - الغای واقعی هر نوع تبعیض جنسی، قومی، نژادی ملی، مذهبی، ونظارت واقعی مداوم ومستمر بمنظور اجرای دقیق آنها ۴ - برقراری کلیه ی حقوق سیاسی ومدنی واقتصادی برابر برای همه افراد جامعه ۵- برقراری حقوق برابر برای کلیه زنان ومردان در همه زمینه ها وممنوعیت تعدد زوجات ٦- الغای هر نوع پوشش اجباری حکومتی وبرقراری آزادی پوشش به انتخاب افراد ٦- تفتیش عقاید ممنوع و برقراری حق انتخاب آزاد عقیده اعم از مذهبی یا لامذهبی ٧- حق انتخاب هر مسلک سیاسی وآزادی فعالیت برای تحقق انها ٨ - حق دریافت مزد برابر در ازای کار برابر توسط زنان ومردان ٨ - حق تعیین سرنوشت برای ملیتها اعم از انتخاب وتصمیم گیری مبنی براتحاد وهمزیستی برابر یا جدایی کامل از یکدیگر ٩ - نفی والغای دیپلماسی سری و انحلال دستگاه های نظامی وامنیتی مافوق مردم وتاسیس و جایگزینی نهادهای مربوطه بشکل دمکراتیک آن ١٠ - ایجاد وتاسیس شور اهای ازاد وانقلابی درمحل زندگی، محل کار وتولید،کارخانه ، مدرسه، دانشگاه ، ادارات برای اداره جامعه ازطریق انتخابات مستقیم ، ازاد ، سراسری ١١- برقراری تمام پست های قضائی ازطریق انتخاب ونفی والغای محاکمات سری وغیرعلنی برقراری جلسات علنی باحضور وکیل مدافع وحضور هیئت منصفه ١٢ - ازادی بی قید وشرط بیان ، مطبوعات ١٣-ازادی اعتصاب برای افراد بمنظور احقاق خواسته ها ومطالبات ١۴ - حق بکار گیری زبان ملی هر قوم از سوی آن قوم در مکاتبات رسمی واداری وآموزش وپرورش ١۵ - آزادی و حق بی قید وشرط همه افراد برای ایجاد هرنوتشکل اعم از اتحادیه ،سندیکا ، حزب ، جمعیت ، انجمن ونظایر آن واختیار کامل در پیوستن ویا ترک همه انها ١٦- جدایی دین ازدولت وقطع هرنوع کمک دولتی به نهادهای مذهبی از منابع بودجه عمومی وممنوعیت تعلیمات مذهبی درآموزش وپرورش که اتفاقاً این دو خواسته ی آخری نکات کلیدی جنبش نیروهای پیشرو در سال ۵٧ بود علیرغم اینکه برعکس ازهمان ابتدا نیز انگیزه ی اصلی این ضد انقلاب عریان غیر ازاین بود او با افتخار تمام حتی پیش از سوار شدن بر اریکه ی قدرت رسمی طی اعلامیه ی مشترک سه ماده ای خود با رهبری جبهه ی ملی و هماهنگی مباشرین وحق ا لعمل کاران نهضت ازادی در نوفل شاتو فرانسه نه تنها تکلیف نیروهای مبارز و انقلابی حاضر در صحنه را معلوم وپیشاپیش آ ب پاکی را کف دستشان ریخته بود وبه دنیا نیز اعلام کرد که نهضت ما یک نهضت دینی و اسلامیست وهمه ی مردم مسلمان ایران نیز سالها بصورت خود جوش بدنبال رهبری آن ( یعنی خودخودش ) به راه افتاده اند وتا پیروز ی کامل پیرو اش میباشند خب ! پس تا اینجا این ضد انقلاب غالب پان اسلامیست عربده جو نه تنها برای یک ا مارت اسلامی بلکه به توصیه ی کتاب آسمانی خود برای برای خلافت جهانی با شعاری بنام مستضعفین وارثان حقیقی زمینند داشت می آمد ! ! هنوز جای نشستنش خوب گرم نشده بود که همه ی گروه های سیاسی یکشبه گروهک شدند وانحصارگری و تمامیت خواهی بنیادین وغریزی این جاهلیت بگونه ای بود که با بسیج ضد انقلابی لمپن ترین وضد اجتماعی ترین اقشاردرهمان ماههای اول اعلام کرد : ( اگر ازهمان ابتدا همه ی قلم ها را می شکستیم و همه ی روز نامه های وابسته ...........راتعطیل میکردیم و میزدیم ومی کشتیم وحبس میکردیم دیگر این غایله ها و مصیبت ها پیش نمی امد ) درواقع پشیمان بود که چرا نکرد ! بر بستر چنین اوضاعی از فردای همان روز لشکر جرار این نماینده ی خدا درتمام شهرهای این سرزمین بصورت الهی و خودجوش تمام مراکز و دفاتر ونشریات بسیاری از گروههای سیاسی را مورد هجوم و تاخت وتاز قرار دادند ! این روند سرکوب بوسیله ی احیای مجدد جریان چماقداری حتی وسیعتراز رژ یم قبلی ، علیرغم مقاومت ها ودفاع مداوم جریانات سیاسی تا خرداد ٦٠ تکرار میشد که پس از هجوم همه جانبه وکودتا گرانه اش در همین ماه بصورت بگیروببندها واعدام های گسترده وفجایع باور نکردنی در درون زندان ها از همین دوره سیاهترین اختناق تاریخ را بر جامعه تحمیل کرد وهمزمان با بهره برداری از ابزار جنگ خارجی وایجاد فضای هیستریک نظامی وامنیتی به پشتوا نه ی بوق ایدلوژیک خانمانسوز خود تا پایان این دوره جامعه را در قبضه ی اشغال مطلق خود گرفت که بعداً نیزبدلیل تحولات زود گذر اعتراضات سیاسی سال 76 از سوی مردم باز باعقب نشینی کوتاه مدت این حاکمیت توحش سرمایه ، این بازی سرکوب و توطئه تا امروز ادامه یافت و نه تنها به بهای خطرناک ترین فجایع انسانی علیه ی همه ی نسل های دیروز و امروزاین سرزمین بلکه بقای او علیه تمام بشریت کماکان ادامه دارد ! ! اگر توان مبارزاتی جامعه در مقابل گفتارهای تحمیل گرانه و تمامیت خواهانه او راهی دیگر را پیش رو می گذاشت امروز دستکم تمام کارکرد های فرهنگی و سیاسی و اقتصادی او تبدیل به ساختار نمی شد و باز دستکم این توانایی می توانست در صورت بروز برخی فرصت های مبارزاتی مساعد داخلی و جهانی حق حیاتی و انکارناپذیر تشکیلات در عرصه های گوناگون سیاسی ،صنفی، فرهنگی، مدنی و هنری به عنوان یک جریان عادت شده ی جامعه و ادامه دار به این حاکمیت تمامیت خواه و گروه های مخوف طرفدار او تحمیل نماید. بنابراین روشن است که هیچ چیز غرش رعد در آسمان بی ابر نیست! پس در حقیقت اگر مردمان پیشرو عملاً با ایجاد تشکیلاتهای موثر بتوا نند آن مطالبات و حق های پیش گفته را بصورت جدی و ادامه دار از حاکمیت سرکوب گران مطالبه نمایند پس در واقع همین روند باعث خواهد شد هرچیزی به اسانی به صورت تقلبی به جامعه غالب نگردد ! وگرنه همه چیز مشتی شعار بی پشتوانه و میان تهی و فرافکنانه ای خواهد بود که دست آویز و بهانه ی دروغگویی و دورویی نه تنها برای حاکمان بلکه حتی مرض مسری برای ساخت نهادی ودرونی شخصیت وزندگی آن جامعه به صورت عادی ترین پدیده ها خواهد شد و در اخلاق و روابط عادی آن جامعه متاسفانه بیداد خواهد کرد !! یک جامعه زمانی می تواند توانمند باشد که همزمان با توفیق در تولید ثروت اجتماعی و توزیع عادلانه ی آن لزوماً زمینه و استعداد مطالبه حق سیاسی و مدنی و امر حقیقی نظارت بر قدرت را در عرصه عملی زندگی خود اثبات کند وانقلابات اجتماعی در هر سطح نیز جدا ازاین حقیقت تاریخی نیست ! و گرنه هرگونه ادعا در مورد کرامت و فضیلت زندگی آن جامعه هیاهو و غوغایی رذیلانه خواهد بود. فقر و عجز و ناتوانی همیشه مستمسک و بهانه و دورویی و دروغ تولید می کند و عیار جامعه و شعور آ ن را به حدی تنزل می دهد که گاه و بیگاه مردمانش به بهایی پشیز خود را می فروشند و به جای حق طلبی؛ شوربختانه سیاهی لشکر و آتش بیار و عمله ی ظلم می-شوند. انحصارگران قدرت هیچگاه نمی توانند بفهمند که فقط یک جامعه آزاد و مطالبه جو و توانمند می تواند بیندیشد و سر خود را بلند کند و در میان جهانیان حرف خود را بزند و الگوی موفق دنیای دوران خود با شد آیا در دنیای امروز اصلاً قابل قبول هست که بدبختانه همین اکنون در همین سرزمین یعنی جایی که براقیانوسی از طلای سیاه درحال غارت خوابیده است اگر درجایی چهارنفر کارگر، دانشجو، معلم یا بیکارصرفاً از سر زور بدبختی وگرسنگی و نگرانی های معیشتی، صنفی و غیره خود را ناچار می بینند دور هم بنشینندتا شاید برای دفاع ار حریم ابتدایی ترین حقوق انسانی خود چاره اندیشی بکنند. تازه جالب اینجاست که حتی قبل از آن از سازمانهای رسمی این اربابان ما رسماً تقاضای مجوز هم کرده باشند ولی بازعلیرغم علنی بودن همه چیز بعداً با چشم خود می بینید که میر غضبان هارش مثل برق وباد میایند و می ریزند وریزو درشت را با دستبند و پابند روانه ی زندان و قتلگاه میکنند ! اولین جرم اخلال در امنیت.و دهها................دیگر تازه باید با هر جان کندنی ثابت کنید که آقا من همان مش رجبعلی حمال هستم سگ کی باشم ! مرا چکار به اخلال در امنیت یا رابطه با استکبار ریز و درشت.... ! اینجاست که دراثرترس و و ناتوانی جامعه دربیان خواسته های خود نه تنها در عرصه ی کنشهای عمومی همه چیز سرّی می شود بلکه اقلیت انحصارگر در قدرت نیزهر چیز ساده و ابتدایی را سیاسی و امنیتی می کند و اتفاقاً جرم تاریخی ای که در قبال جامعه مرتکب می گردد جامعه را آنچنان زبون و خوار بار می آورد که مردم عادی نیز فقط به دلیل ترس از گرفتار شدن حتی در روابط عادی داخل خانواده نیز شدیداً ناچار از دروغ و سیاست بازی می شوند و خواسته ها و نیت ها و انگیزها ی حقیقی خود را پنهان می کنند و آثار مخرب این روحیات و تسری روزافزون آن بر جامعه مخصوصاً در خانواده ها آسیب های جبران ناپذیری بر تربیت فرزندان و روح و منش آزادگی آنان برجا خواهد گذاشت نسلی که به دلیل انحصارگری و منفعت طلبی وسازشکاری پیشینیان و اسلاف خود نتواند ببالد و بیندیشد گرفتار حماقت تاریخی می شود زیرا چنین جوامعی همیشه در نهایت قهراً نظام های سیاسی شان در اثر شوری فاقد شعور لازم بر سر کار می آیند و پس از آن که شور و هیجان زودگذرشان مخصوصاً بدلیل سرکوب ضد انقلابی ما جراجوترین اقشار ارتجاعی طبقه ی مسلط تهی و تبدیل به یاس گردید یکی از آثار توقف و ایستایی و روزمرگی به این صورت بر جامعه حاکم خواهد شد که درنتیجه همواره در این رهگذر عده ای از آدم های معمولی و سازشکار و غیرخلاق و فرصت طلب با استفاد ه از فرصت های این ارتجاع تثبیت شده همیشه با غوغا و هیاهو وبا کمک مشتی جیره خوار چنان برای خود نفوذ سیاسی ومعنوی دست و پامیکنند که تمام هنرشان دراین خلاصه میشود که با عقب راندن مطالبات مردم و تشکل خواهی آنان آنچنان تشکیلات زرد و بنفش و شنگول و منگولی را بر عالم و آدم غالب -کنند تا از طریق تبلیغ گفتار هایی که پیوسته یک سلسله مقبولیت های ساختگی و عوامانه را ترسیم می کند در نهایت در راس مسئولیت های کلان قرار گیرند. منطقاً چنین جریاناتی پس از رسیدن به منافع و موقعیت های جدید فقط به ثبات وضع موجود می اندیشند و تمام هنرشان در تصدی هر امری در این خلاصه خواهد شد که روند مشغول سازی و سگ دو زدن مردم را به عنوان جریانی لازم برای تداوم ثبات و آرامش روح کش جامعه ادامه دهندو بزرگترین دغدغه های آنان فراتر از این نخواهد رفت! اینکه حکومت ها تا چه حد در مورد حال و آینده ی جامعه ی تحت حاکمیت خود مسئولیت دارند یا اینکه پیشاپیش در ذات خود چنین چیز هایی را سه طلاقه کرده باشند عیار سنجش این مسئولیت توسط کارکرد هایی خود را نشان می-دهد که قبل از هر چیز بر خاسته از منافع ذاتی وطبقاتی و تاریخی طبقه ای باشد که خود مخا لف هر گونه استثمار و تبعیض وبی حقوقی است و بر اساس خصلت رهایبخش واقعی خود پاسخگوی نیاز ها و مطالبات روزافزون فرزندان و نسل های جدید جامعه باشد و در غیر این صورت تحمیل هر نوع محرومیت و لگد مال کردن خواسته های برحق آنان همان نابودی حاکمیت انسانی خواهد بود یعنی دقیقاً همین حاکمیت سیاهی خواهد شد که اکنون پیش روی ماست که درست مثل رژیم قبل از خود درطول همه ی این سالها با تحمیل بدترین محرومیت ها وتبعیض ها حتی اجازه فکر کردن و اندیشیدن به هیچ نسلی نداد تا حس کنند که ما در اینجایی که زاده شدیم اگر نتوانیم حق زندگی انسانی و ازاد وبرابر خودراثابت کنیم دراین صورت مثل همیشه تعلق واقعی واگاهانه وفرجام اندیشانه ی ما نسبت به زندگی فقط به صورت یک کنشگر مغلوب و منفعل عملا گسیخته هست والبته این خواست تبهکارانه ی این رژیمهاست ! رژیم هایی که قبل ازهر چیز با کار کردهای امنیتی و خنثی گرانه ی خود نسبت به این حس تعلق عمداً یا مدلهایی ازاعتیاد ،انحراف انزوا وگوشه گیری وبن بست و به فراموشی سپردن خودرا برای نسل جوان تدارک وتبلیغ میکنند یا اینکه با تبلیغ نوعی حس عظمت طلبی متناقض دربسیاری از زمینه ها از ورزش تا موضوعات فرهنگی ومسائل سرزمینی از یکسو عقده هایی را انباشته میکندکه حتی نیز هیچ پاسخ متعا رفی برای این هیجانات ندارند جز اتلاف زندگی وانرژ ی انسان ! وبعد تبلیغ انواع خشونت مقدس ! خشونتی که از لایه های متضاد این زندگی در واقع مغلوب شده همواره بیرون میزند وشوربختانه خشم کوری خواهد بود که تاریخاً همیشه فقط می داند که فلان چیز را نمی خواهد ولی هرگز نمی داند به جایش چه چیز را می خواهد!! وقتیکه در همیشه بر همان پاشنه ی آشیل می چرخد و انسداد و تسلب شرائین فضای نفس کشیدن این جامعه را می گیرد و برحق ترین خواسته ها و نیاز ها بی پاسخ می ماند و تلمبار می شود چنین جوامعی فقط تاریخاً استعداد آن را دارند که قهرمان شهید را پرورش دهند زیرا عجز و ناتوانی همیشه به جای ساختن تاریخ واقعی زندگی ، بدبختانه تاریخ انتحار آن را می سازد و عدالت همان تابوی دست نایافتنی و مقدسی خواهد بود که اگر ا نسان محروم چنین جوامعی بر آن دست یابد دیگر سنگ بر سنگ بند نخواهد آمد و تاریخ پرافتخار مصیبت و عظمت تراژدی دیگر تکرار نخواهد شد! من این روند تاریخی تخریب و درجا زدن را به این صورت سروده ام:
بازی هیجان آوریست، جالب و باشکوه/ تو اول به سوی من شلیک می کنی با افتخار تمام !!/ بعد پیراهن خونین من بر سر دست ها می چرخد/ من قهرمان می شوم تو کارخانه قهرمان سازی/ وقتی که بعد ها به نام عدالت تیربارانت کرده اند/ عدالت نیز به مرخصی می رود!/ تا برگردد و دور جدید بازی را/ به دست تازه نفس ها شروع کند!/ببین چقدر همه چیز خوب و دقیق پیش می-رود !/ درود بر این تکرار بی پایان !! درود بر این تاریخ افتخارآمیز !!
درپایان بی پایان قسمت اول بحث تشکیلات = توطئه= دشمن هراسی سروده ای را آوردم که روایت شاعرانه ی دورتسلسل هستی غم انگیز اجتماعی ماست! امادربحث قدرت براثرروندگی وسیالیت گوناگون پدیده ها آنهم ازنوع اجتماعی آن معمولا شاهد چرخه ها و دگرگشت هایی هستیم که هیچگاه نمیتوان قیاس به نفس کرد وپدید ه ها وعناصریک جریان اجتماعی رابراساس نیتمندی آن سنجید ! زیراکه هرحرکت انسان به منظوردست یافتن به هدف خاص تازمانی که بصورت یک خواست معطوف به هدف مطرح است درحقیقت یک نمای ذهنی ازموضوع مورد نظراست یک رویکردبالقوه موجود یک فراگردپیشین وقبلی دراجتما ع دارندگان اراده های گوناگون ومتفاوت ومعارض ورقیب که به صورتی ذهنی به وجودامده است اما هنگامیکه این اراده وخواست ازمتن خودجدامیشودووارداجتماع کنشگران متفاوت ورقیب میگردد دیگریک نیت نیست اویک کنش است وارزشهای اودیگربراساس ان ویژگی هایی که ازخودتعریف میکند نیست ونمیتواند باشد بلکه دراین مرحله چونکه دردنیای واقعی زمینه ی کنش قرارگرفته است ارزش وتوانایی های اودرزمینه تاثیرگذاری و تفوق بر دیگران خود بخود بوسیله تواناییها و قابلیت ها و اهداف و ارزشهای رقیب محدودومقیدمیشود ،تعریف خودخواسته ازهستی هاوبضاعت خود دراین مرحله درمعرض کنش های متقابل اراده ی بالفعل دیگرانی قرارمیگیردکه انان نیز دراین صحنه به منظوردستیابی به همان اهداف مشترک گردهم آمده اند تادرعمل صحت وکفایت یک توانایی و قابلیت را در راستای علایق خویش برای رسیدن به یک حق معلوم ومشخص نمایند اگرراه های تحقق و شکفتن انسان کنشگربازباشد وبوسیله بسیاری ازحق های ساخته وپرداخته ی پیشین مسدود نگردد وبازی بهمراه قاعده اش بوسیله ی ساختارهای معطوف به گذشته مصادره نشود دستکم با کنشگرانی روبروخواهیم بود که اندکی اصالت خواهند داشت وخواست تغییروتحول درسرنوشت جامعه درمسیرپویایی حقیقی خود قرارخواهدگرفت درغیر این صورت حق هایی به صورت مطالبه جویی های قهری ظهور می نماید که همواره داغ حرمان ها وعقده های گوناگون وتبعیضات دیرین را برجبین دارد ! بلایی که نظامهای سیاسی نوستالژیک برسر یک جامعه می اورد همیشه ریشه های اصلی انگیزه های تبعیض را به شکل سفاهت امیزی بازتولید می کند نوعی جاهلیت افتخارامیزدرزیرپوسته ی ملتهب ان تلمبارمی کند که نفس وماهیت وجود ان فقط بوسیله یک دورتسلسل باطل خود رااحیاء می نماید بی خردی دراثراستبداد حاکم برعادی ترین امور زندگی به شیوه ای اشمئزاز اور بیداد می کند ! همیشه می خواهد بگوید که انچه راکه درگذشته کهن بدست توانای اسطوره ها واسوه هایش روی داده است بی شک اصیل و صحیح بوده وهست ! انجایی که نه توبودی ونه من ! بلکه همانا فقط انان بوده اند و بس ! همان ابرانسان های خداگونه و عاملین وشاهدین صدیق سیاسی ان نیزبنوبه ی خود ریشه درناکجا اباد رندانه و اغواگرانه دارد بنابراین قبل ازهرچیز فلسفه هنجارمندی های زندگی درچنین نظام هایی همیشه ادرس ونشانی هایش نامعلوم است ! افتابه ولگن هزاردست! غذا هیچی! یزد دور ! گز نزدیک ! همینجا بپر ببینم چند گز میپری! مسلم است هرطرحی که از ازل سرکلافش ناپیداست همیشه موجب ایستارهای ذهنی برای مخاطب خودهست! هرچه سند ومدرک مطالبه بکنی بازهم به نامعلوم ترهاحواله ات میدهند خب اینکه طرحی واقعی وبه روز برای خیل عظیمی که چشم به دست ودهانش دوخته اند ندارد بسیارعادی ومنطقی است ! پدیده ای که همواره از زیرذره بین ازمایش وپرسش فرارمیکند وهیچگاه اجازه راست ازمایی ادعاهای خودرا به هیچکس نمیدهد پس قهراً بایدچنین ریشه وعقبه وفلسفه ی وجودی را داشته باشد تابا چنین پیشینه ای منافع عینی روزمره ( بخوان انحصاری ) خود راتوجیه کند ! ولی ایا چنین روحیه ای تنها درحاکما ن چنین جوامعی میتواند وجود داشته باشد؟! بی شک پاسخ این پرسش منفی است ! زیرا درتکوین شخصیت جامعه چند پاره گی هایی وجود دارد که هرچند علت های بنیادین ابعاد دیگر کل شخصیت ان میتواند بدلیل ویژگی های موروث ژنی وبه موازات و متناسب با ان شرایط زیستی واقلیمی اش ، ماتریال ادمهایش را اینگونه پرورده باشد اما به هرحال علتهای ثانوی چگونگی زندگی وروابطش بااقشارمتفاوت ومتضاد همنوعان وپدیده های پیرامونی دقیقاً مقوله ای اجتماعی واکتسابی است وتاحدی میتوان با روش شناسی چند پارگی شخصیت جامعه وافرادش انرا توضیح داد ! وقتیکه ازکودکی هیچ منشور وثیقی ندارد که قبل ازهرچیزامنیت وثبات اورا تضمین نماید وهمزمان در هرمرحله اززندگی ودرهرمحیط اجتماعی ازخانواده تامکتب ومدرسه وتا هرجای دیگردرازای برخورد با هرموضوع واحد پاداش یاپاسخی متفاوت وگاه حتی متضاد می بیند خلاصه نهایتاً خوی وعادات واخلاق ملون چنین جوامعی معجونیست که ثباتش دربی ثبا تیست وتشتت و تزلزل اراء ان همیشه ناشی ازمعمای بدوبدتر است حتی تاریخاً واجتماعاً عقلای سیاست ورز چنین جوامعی همواره بشد ت ازچنین قاعده ای پیروی می کنند چراکه عقل سلیم انان منشوربی منشوری را تجویز میکند ! خب منشوراخلاقی یا اخلاق منشوری وقاعده مند وروشمند چگونه بوجود میاید اصلاً ایاادمی که مجبوراست ومختارنیست وحداقل امنیت راازنظرمدنی وسیاسی واقتصادی ومعیشتی نداشته باشد میتواند یک انسان مسول درقبال سرنوشت خود وهمنوعان خود باشد (؟) ایاروحیه انفعال ولاقیدی نسبت به سرنوشت اجتماعی درچنین جوامعی ناشی ازچیست (؟) ایاهیچگاه اگرهمه ان حقوق ثابت ولایتغیر بعنوان مطالبات حداقلی درقالب هر منشور و قاعده ای طرح گشته باشد هرگز ازسوی اربابان جامعه حتی خوش اخلاق ترین ها وخوش نیت ترین هایش قابل تضمین واجرا هست (؟) یااینکه همواره مهر تضمین هرحقی فقط بوسیله قدرت چند جانبه تشکیلات مستقل صاحبان حقیقی ان برپشت قبا له ی ان حک می شود ! بگذریم ازاینکه عادی ترین رفتارروزمره ی مردم به همین دلایل همیشه زیرزمینی است ورفتارسیاسی شان بمراتب شدیدتر اینگونه خودرا نشان میدهد ! ولی درطرف مقابل نیزمستثنا نیست یعنی درصفوف حاکمان علیرغم اینکه بصورت یک اقلییت تشکیلات دارند ولی ازانجاییکه بشیوه ی امریت خالی ازمدیریت برمادون خود حکم میکنند ورابطه کیش شخصیت بصورت مزمن ازبالابه پایین جریان دارد وتصمیمات فردی وعدم پاسخگویی بالا به پایین واطاعت پذیری ناشی ازترس ومنفعت طلبی وسازش کاریهای دریوزانه ی پایینی ها خود بخود شیوه ی رفتارقدرت حاکم براین تشکیلات ها رانیزغیردمکراتیک میکند بنابراین بسیارعادی و متطقی است که در دو روی قضیه شاهد رفتارهای پیش بینی ناپذیرباشیم زیراکه تاحدی به همین دلیل ودلایلی دیگر که جای بحثش نیست چنین جوامعی کمتر دارای حافظه ی تاریخی هستند زیراکه تصمیمات واقدامات کوچک وبزرگ سرنوشت سازش هیچگاه به محک اگاهی وتجربه ونقد عمومی فرمانبران درنمی اید وتبدیل به سنت نمی شود بدبختانه این داستان عسرت وبربادرفتگی درخصوص این جریان یعنی موضوع عدم انتقال تجارب مفید نسل پیشین به نسل های بعد وجدید همواره عمدی است زیرا که اگربه تاریخ تلاطمات اجتماعی جامعه توجه جدی داشته باشیم پیوسته مقارن وموازی با دوران انتقال قدرت سیاسی ازدست عده ای به دست عده ای دیگر صورت میگیرد یعنی هنگا میک عده ای جای عد ه ای دیگررامی گیرند وبه محض ورود گفتاری رادرتمام زمینه های جامعه مخصوصاً دراموزش وپرورش ، دانشگاه ها، رسانه ها ،هنر،ادبیات سینما .......................، حاکم میکنند که هرتجربه ای راکه ازغیرخودیست نه برای خود ! بلکه برای جامعه زیانبار وشروشیطانی میدانند وانکارو تخطئه دیگری سکه رایج روزگارمیشود واین گسست نسل جدید ازهرنوع رابطه وتجارب سازنده وسلیم گذشته بدلیل دیواربلند انکاروتخطئه فقط به انگیزه ی انحصارگرانه قدرت صورت میگیرد واثارزیانبار ان اتفاقاً دورتسلسل اتلاف انرژی وعمرنسل های پی درپی جامعه رابشکل مصیبت باری بازتولید میکند ! اگراز نسلهای سوخته بپرسید که درسرزمین تان معنای زندگی چه بود ( ؟ !)جزاین پاسخ نخواهید شنید : که زنده ماندن بود درگیرودار بیم وامید ! حال این صاحبان بیم وامید ! ببخشید یاصاحبان حقیقی حق که دربدنه ومتن جامعه درجای جای ان حضوردارند ایا جداً فقط بدلیل روحیه ی انفعال وگاه بدلیل تکروی وگریزازکارجمعی ناشی ازموانع اجتماعی وسیاسی پیش گفته همواره نمی خواهند ونمی توانند یا بعبارتی عرضه ی انرا ندارند که خودرامتشکل سازند ( ؟ ) صرفنظرازان علت ها فقط مروروبازخوانی تجربه و سوابق معا صرتشکیلات دراین سرزمین کارنامه ای دیگررا پیش روی ما میگذارد حقیقت این است که مشکل اصلی را باید درکنش ها ی ساختاری – کارکردی نظام سیاسی قدرت جستجوکرد ریشه و بنیاد این کارکردها قبل ازهرچیز به چیستی وچگونگی فرایند اجتماعی ای برمیگردد که نظام قدرت سیاسی ان به هرکیفیت بر بسترسیالیت وروند گی گرایشها ی متفاوت وگاه متضا دومتناقض یک جنبش اجتماعی برسرکارامده باشد وگرنه همواره درطی چند ین دهه گذشته جریان اعتراض وحق خواهی ومطالبه جویی به اشکال گوناگون راکم وبیش باتشکیلات یا بدون تشکیلات درسطح جامعه شاهد بوده ایم هرچند که بدلیل تعرض مداوم گروهای مسلط اجتماعی وسیا سی نظا م قدرت درداخل مانند تعرضا تی که بنوعی همسو باجریان نو محافظه کار ی طبقه مسلط جهانی سرمایه بعداز دهه هفتاد میلادی به سطح معیشت وحقوق وامتیازات تثبیت شده ی پیشین طبقات واقشار زحمتکش ومزدبگیر جامعه صورت گرفته بودبنابراین قبل ازهرچیزانگیزه و هدف این اعتراضات نیزبناگزیرمتو جه ازدست داده های گذشته ی خوداست سیاست خانمان سوز وسیستم قراردادی ها، کاغذ سفید ،پیش قراردادی ، علاف ول معطل ! حمال بی مزد ومواجب ! درکنارعقب راندن فزاینده ی خواسته ها ومطالبات شاغلین به همراه حذف وفقدان مستمرومرحله به مرحله ی امکانات بهداشتی ودرمانی وبیمه های مربوطه،وحقوقهای معوق چندماهه وگاه چند ساله به حدی که نیروی کار له شده ومورد تعرض ناچارازکندن وفروختن کلیه ی خویش برای سیرکردن شکم خود وعایله اش است همه وهمه خروجی یکسان سازی عمدی و قهری انکشاف اجتماعی درحال رشد صنفی وحرفه ای قبلی جامعه پایمال کردن وجهه نظرها ومنش ها ی سازنده ی سیاسی وفرهنگی پیشین اقشار گوناگون ان میتواند باشد معلمی که از سرناچاری مسافر کشی می کند کارگرو تکنسینی که پادو بنگاهی میشود معلوم است که افق اینده ان جامعه چگونه خواهد بود وچند پارگی شخصیت ان جامعه درروند پرورش وتربیت خود منطقاً درچنین تابلوونمودارها ئی نتایجش رانشان خواهدداد ! ! خب تا اینجا توصیف روشمند کنشهای متقابل درونی این جامعه واندکی ازنتایج درونی اشکار ان بود ولی اینکه چرا وچگونه کنش های اعتراضی بخشی ازهمین جامعه تاکنون نتوانست بخش وسیع تری ازان راباخودهمسوو همراه کند (؟) ایا دلا یل ان فقط دراثرسرکوب فیزیکی وترس ووحشت حاصله ویا صرفاً دراثرضعف وتدافعی بودن تشکلهای اعتراضی است ؟ یااینکه براثر همه این دلایل ثانوی بعلا وه ی دلایلی بنیادی تر است که گفتار رسمی نظام سیاسی قدرت رابه صورت تشکیلات = توطئه = دشمن هراسی درمی اورد وبرای این جامعه اجرائی می کند ! با این حساب اول اول با یک حساب سرانگشتی به وضع ظاهری منا زعات شخصی افراد جامعه نگاهی بیاندازیم اگربه عنوان ادم این جامعه به فرض خوشبینانه تاکنون سروکارتان با دادگاه و کلانتری وغیره نبود قبول زحمت بفرمایید یه توک پا به این جاها سری بزنید اگرسوزن بیاندازید پایین نمی اید چندین سال پیش دراظهارنظری رسمی ازسوی شاهرودی رییس سابق قوه قضا ییه درجریان یکی ازبازدید هایش چنین میگوید: امسال حدود هشت میلیون ورودی پرونده به دستگاه ثبت شده است بخشی ازان رسیدگی وبخشی دیگردرحال رسید گی است . بعد درادامه میگوید : ( این یعنی هشت میلیون اختلاف ، هشت میلیون منازعه و درگیری وناهنجاری دریک ملت هفتاد میلیونی ! ) خب این هشت میلیو ن برای خودش یک ملت است مگرجمعیت برخی ملت ها چقدراست ( ؟)به طوردقیق تر به موضوع نگاه کنید هشت میلیون بارخنثی، هشت میلیون شکاف درسقف هویت مشترک همگروهای اجتماعی وتبعات وعواقب مشخص بعدی روزمره ی ان ، خب این عده ازبه اصطلاح کنشگران اجتماعی که این جوری به قاچ زین چسبیده اند پس مابقی پیشکش ! راستی ان عده بزرگتر وبیشتر که اندکی ازاین قضایا فارغ تراند اگر سمت وسو وامکان تشکل پذ یری دارند چه چیزی را به اشتراک می گذارند تا هویت مشترکی را برای خود بوجوداورند ؟ ضمن اینکه اگر صرفاً ازدریچه ی سیاسی به موضوع نگاه نکنیم نظام رسمی قدرت درسوی مقابل ان بقدر کافی امکانات گوناگون دارد که بین نیروهای چند جانبه ی خود ازبالا به پایین ودرسطوح مشترک به اشتراک بگذارد !حال بطور کل مقدمتاً درهمین رابطه به چند شاخص اساسی و بنیادین راجع به پتانسیل اجتماعی ومنابع عمومی انسانی قدرت اشاره میکنم چون به بحث اصلی ما مربوط میشو د: ازدیر باز معلوم و روشن است که این منابع برای عاملین وحاملین انسانی ان به صورت های زیروجود دارند :غذا، دارو ودرمان برای بقاء واستمرارزندگی نفوس انسانی ، اسلحه برای استفاده های متعدد، میکروب وویروس که عمداً یاضمنا درحین همزیستی غالبین ومغلوبین بدواً وجودداشته وغالبین امکان درمان وایمن سازی خود رادارند ولی مغلوبین خیر ! پول واعتبارکه امروزصرفاً مظهرتبادل پذیری کالاها نیست بلکه خیلی ازچیزها را می توان بوسیله ی ان خرید وبدست اورد درنهایت اطلاعات راجع به روابط درونی خود و چگونگی روابط درصفوف مقابل ، دانش تولید واشاعه نمودها ونمادها وعلایم سیستماتیک که امروزه دیگرازحوزه نشانه ها فراتررفته وبوسیله ی قرارداد ها پیام های خودرامنتقل میکنند وقابل فهم میشوند درنهایت جیزی دیگرنیزباقی است که ان ا یدئولوژی است که هرچند بعضی ها مدعی اند که عصرآن به سررسیده است اما با توجه براینکه این پدیده را بعنوان منشاء قدرت دربرخی ازمحدوده های جغرافیای سیاسی منطقه ای وجهانی بصورت حی وحاضر مشاهده میکنند ولی باتکیه بر برخی ازنظریه های ژورنالیستی وارداتی این جریان را ندیده میگیرند درصورتیکه مخصوصاً درارتبا ط باجامعه ای که ما در ان زندگی می کنیم مصداق کامل دارد به هرحال اینها : یعنی ایدئولوزی وچیزهای دیگر نیز درحقیقت همان زیرساخت های نها دی یادرونی قدرتند که بعداً تبدیل به ساخت های بیرونی ومجسم قدرت شده اند ! راستی مورد دیگراعتیادوایدز وگسترش ویرانگر ان درصفوف مقابل یعنی پایینی ها یا مردم است که معمولاً واگرد ودگردیسی بازگشت پذیر وبی اجتناب گونا گون ان خود به خود دامن حاکمان وعواملشان را نیز می گیرد و حوزه ی قدرت انان را تابع قانونمندی های سودا گرانه ی ان میکند که این خود بحث حداگانه ای دارد اما هدف اصلی بحث اول ما ترسیم جگونگی وچیستی تضادهای درونی است که این نظامها ی اید ئولوزیک ودرعین حا ل سرمایه داری وانحصارطلب وهار درسازمان قدرت سیاسی خود بدلیل شیوه رفتارشان با منابع قدرت به ناگزیر به ان مبتلا هستند ! برگردبم به هسته ی اصلی موضوع :: وقتی که حاکمان برسرکارامده انهم دراثرجنبش ::! بدلیل تمامیت خواهی وانحصارگری چندجانبه ی خود بشکل کادرمعینی و بمرورزمان ازمتن جامعه فاصله میگیرند قطعاً بنابه ریشه وسنخیت وخاستگاه اجتماعی وتاریخی وفرهنگ وسیاست قشرخاص خویش باتوجه به امکانات گونا گونی که دارند درگذر زمان کارکرد هایی رادرزمینه های متعدد جامعه ازسوی خود خلق و ایجاد می کند که بی شک محصول ماهیت همه ی کنش های مسلط وپیشین این حاکمان است که مرحله به مرحله وبه تجربه برای دست یافتن به کلیه ی منابع قدرت به ان رسیده اند وبسته به استقبال وپذیرش متن جامعه درقبال گفتارها وشعا ئر انها فرایندی ایجاد گردیده که نتیجه اش همین ساختارهای ذهنی وعینی امروزاست که اثار ان بایدبتواند سوخت وساز روابط فرمانبران یا متن را ازیکسودردرون خود واز سوی دیکر با او بگونه ای تنظیم کند که حداقل هنجار مندی ها وعادی سازی های لازم را داشته باشد !! این هنجار مندی ها بر اساس سطح توقعات جامعه وتکامل نیروهای درگیردرمتن ان متغییر است ودرهر دوره قبل ازهرجیز بستگی به شرایط ملموس وعینی توازون قوا مابین حاکمان وفرمانبران جامعه دارد تا حدی که تاثیر ان حتی میزان تمکین وجهت گیری بخش خاموش ودر نوسان جامعه را در راستای همراهی با نا فرمانان ومعترضین ان نیز تعیین میکند انچه که در این رابطه حتی با نگاه به رفتارهای روز مره ی جا معه در دو سوی دگردیسی های یک قضیه مثال زدنی است چیزی است که امروزه شاهدیم :: مردمی که بخش بخش وسیعی ازان چند سال قبل بطور جدی به خیابان میایند و فریاد میزنند رای من کو ؟ وبعد حتی ازان نیز فراتر میروند وخواهان واژگونی هم میگردند حال اینکه این خیزش تا چه حد از سوی طبقه متوسط بود یا ازسوی طبقات واقشاری دیگر بحث جداگا نه ای است اما افت خیزهای جریان مطالبات همین جامعه ضمن اینکه اکنون یعنی درسال 92 برایند ی دیگر پیدا کرده است به این معنی که خود رادردوران انتخابات اخیربا ویژگی های رسمی اشکارش نشان داد بشکلی که همگی درهمین جلوی صحنه شاهدیم که بنا وضع وحال وتوانایی اقشارموثرتر جامعه اکنون همه ی انتظارات به پایان انتخابا ت موکول شد به این صورت که بعداً تازه چشم های منتظر همین مردم باید دوباره بدنبال نتایج احتمالی مذاکرات هسته ای باشد تا شاید به خیرو سلامتی براثر توافقات ازبالا وبرداشتن تحریم ها وهمچنین ازبین رفتن فضای جنگ وتهدید وگز ینه های نظا می اندک مفری برای گذر ازفلاکت های شدیدتر اتی ایجاد شود ! راستی این گزینه های به اصطلاح سرنوشت ساز دراین سوی قضیه یعنی دربخشی ازمردم اعم ازمتشکل ویا غیر متشکل در هر سطح ان جداً متناسب با میزان ضعف موجود وتوازن قدرت جامعه وخواست تغییر شرایط موجود زندگی اش حتی درحد واندازه ی روزمرگی ان وانهم باز درانتخاب بین بد وبدتر نیست ( ؟ ) که بشکل معنا داری ناچاراً همسو باشکاف ها وتضاد ها وتصمیما ت قدرتها ودولت های معارض ورقیب در دو سوی قضیه خود را امیدوار میکند که برحسب شانس واقبال و معجزه ، ..........این دوران مصیبت راپشت سربگذارد !هرچندهمزمان یک بخشی دیگرازهمین مردم که بعنوان نیروی کار مزدبگیر درسطح بسیاری ازشهرهای ما هستند که بصورت بیکار ویا شاغل مفت ومجانی در خدمت سرمایه بوده وهنوز نه تنها عادی ترین مطالبا ت بلکه حتی حقوق های معوق خودرا حتی یک شاهی دریافت نکرده اند دستمزهایی که براستی اشکارترین شاخص های زندگی درزیر خط فقراست وهیچ گوش شنوایی برای رعایت واحقاق ابتدایی ترین حقوق و خواست هایشان درهیچ جا وجود ندارد وپیشروترین این بخش از جامعه مدتها ضمن اینکه پیوسته تحت فشارهای پلیسی وضد امنیتی سرکوب واخراج وزندان را تحمل میکنند در حالیکه سالهاست که عملاً ونظراً به این نتیجه حقیقی رسیده اند وباوردارند که نه تنها هیچ کدام ازاین معجزات از بالا هرگز نمی تواند حتی ذره ای تغییر در سرنوشت اجتماعی و سیاسی شان ایجاد نماید زیرا که ماهیت چنین نظامی نه تنها بدلیل بهره کشی شدید و قرون وسطایی ازنیروی کار بمنظور انباشت یک شبه ی سرمایه شدیداً ضد کارگری است بلکه هیچ نوع تشکل واقعی کارگران را تحمل نخواهد کرد !! زیرا هرتشکل مستقل درهرحد و اندازه ای درهر قشراز کارگر ودانشجو ومعلم تا اقشار دیگراگر بتواند اندکی هم طبقه ای های خود رامورد خطاب مستقیم قرار دهد وبه اوضاع واقعی و مسایل مشترکشا ن بپردازد معنایش این خواهد بود که قبل ازهرچیز با رویکرد و گفتاری متفاوت انهم بصورت بدیل قدرت وسلطه ی بلامنازع این نظام را به خطرخواهد انداخت ! انچه که امروز بصورت واقعی شاهدیم به همین دلیل است که تاکنون به شیوه های گوناگون سرکوب وخنثی گری وتوطئه هیچگاه اجازه وامکان نداد که درگفتار وچه دررفتار یک هویت مشترک قاطع وتعیین کننده دراین سوی قضیه شکل بگیرد تا دست کم بعنوان یک قطب اجتماعی و سیاسی منسجم انچنان مقبولیتی درهمین طبقه ی اصلی واقشار با لند ه و همسو ان ایجاد کند که باتوجه به بحران های درونی وتضادهای روز افزون واشکاراین نظام درعرصه ی بین المللی ومنطقه ای قدرت انرا به مبارزه ونبرد بکشا ند همان طوریکه این نظام پیوسته درعرصه ی داخلی نیز بدلیل شیوه ی عملکرد قدرت سیاسی انحصاری خود با رقابت شدید وقهر امیز جناح ها ی مسلط وافراطی اش وریزش مداوم نیروهایش ازطریق کنار زدن طیفها ی میانه رو باز مشکلاتش بصورت لاعلاج ادامه دارد به همین دلیل هسته ی مسلط این رزیم سیاسی ایدئولوزیک انحصاری فقط به رقبای خود گاهی اجازه میدهد برای مزیین کردن بساطش ومشروعیت بخشید ن به ظاهر ان البته بدون دسترسی به ارگان های کلیدی واصلی یعنی دستگاه قضایی ،نظامی ،امنیتی واویزان بودن به دستگاه اجرائی ونهادهای حاشیه ای یعنی دولت وشوراهای شهروروستا انهم بصورت مهندسی شده درعرصه ی قدرت حضور وشرکت داشته باشند ! اینجاست که باوجود چنین فضای تنگ و بسته وتسلب شرائن ازنظر چرخش قدرت حتی درسطح طبقه ی حاکم دیگر نمیشو د ازهیچ روزنه ی مدنی ومتعارف برای بالا امدن ومشارکت احاد اصلی مردم در صحنه ی قدرت وسرنوشت سیاسی خویش سخن گفت ! پس انچه که می ماند درواقع فقط وفقط امر تغییر وتحول باجراحی عمیق اجتماعی انست ! که مانند یک نیا زحیاتی همچون اب وغذا واکسیژن برای مردم این سرزمین لازم وضروریست زیرا امروزصرفاً ودقیقاً زندگی فقط وفقط بعنوان یک معنای انسانی این وظیفه مبرم تاریخی را برای نجاتمان بردوش ما می گذارد ! تابسیاری ازکا رکردهای مهلک وسرطانی این نظام چند رگه یا استثمارفعال مایشایی دین وایین و اوراد سرمایه را برای همیشه با جا روی عظیم خود رفت وروب نماید ولی هماطوریکه قبلاً کفته شد انچه که اکنون می بینیم ازانجایکه همان نیروهای پیشرو قطب بد یل تاکنون نتوانسته بعنوان پیش اهنگ تحول قبل ازهرچیز خود را متشکل سازد تابمراتب طبقه وقشر اصلی خویش رانیز منسجم کند وگفتار وموجودیت وموضوعات ومطالبات خود را به موضوع اصلی کل جامعه تبدیل نماید وبرزندگی ان تاثیر مستقیم وتعیین کننده داشته باشد به همین جهت دراغازراه نیز نتوانست از فضای عدم مقبولیت وبحران مشروعیتی که این نظام وحاکمیت سیاسی ایدئولوزیک ان ازدیرباز به ان مبتلاست حداقل بهره برداری را بنماید واین انفعال نیزاتفاقاً بنوبه خودوبرعکس موجب بقای رژیم شد تا علیرغم نابسامانی وبی کفایتی اشکاربه تخریب هست ونیست ما ادامه دهد این قضیه فقط یک ورشکستگی اشکار برای یک رژیم دیکتاتوری نیست بلکه درحقیقت یک فاجعه ی بزرگ وغم انگیزانسانی علیه ماست که کارکردهایش بتدریج درتمام زمینه ها انباشته شد وامروز بشکل درد انگیز و نابودکننده ای برای ما هشداردهنده میباشد واینجاست که این رژیم سالهاست که موضوع کارش هیچگاه به اصطلاح مدیریت جامعه نبوده ونیست بلکه هدفش ازدسترسی به همان منابع قدرت مورد بحث فقط وفقط خنثی گری قدرت متراکم وتجدید شونده ی ماست ! که انهم پیوسته درگفتار ورفتارش به صورت مدیریت توطئه خود را نشان میدهد !اینست که دراین جغرافیای فلاکت لحظه به لحظه درزیر منگنه ی سودطلبی وسرمایه اندوزی در یکسو وفقروخشونت وویرانگری درسوی دیگر فقط جان وروح انسا نها بی وقفه وبی رحمانه تلف میشود نگاهی به زندانها وبیمارستان ها ودادگاهها و داد سراها ومراکز پلیس وتیمارستانها واسا یشگاهها ومراکزپخش وگسترش انواع مواد مخدر بیاندازیم انچه که شاهدیم فقط نابودی وانحطاط است و بس !اما دردل همین اوضاع همان معجزات ازبالاست که اتفاقاً برای جماعتی فربه وفاسد ، سوداگرهمچون بهشت برین شکل میگیرد جماعتی که استخوان بندی اصلی وستون فقرات رزیم است چند لایه وهزار کاره و چند منظوره ! ! جماعتی که شب و روز بشکل جنون امیزی بفکر انباشت پول وسرمایه ی خود هستند ! کم نیستند ویی شمارند ! که ازطریق احتکار و بازارسیاه تا سازماندهی شبکه های مافیایی معاملات زیر زمینی طلا وارز وخرید وفروش رای وپست و مقام که اتفاقاً همین جماعت نیز بعنوان شخصیت چند پاره دراین روزها انچنان مزورانه کلیه جریانات این نشست ها ومذاکرات وتوافقات اتمی وغیره وشایعات وهیاهوهای روانی انرا تعقیب میکنند که بمحض احتمال بهم خوردن ویا به توافق نرسیدن یک نشست یا یک قضیه دربالا درجا چنان قحط وغلاء برا می اندازند که بعداً حتی بسیاری ازضایعات متروکه ی خودرا به قیمت های وحشتناک به مردم قالب میکنند وغالباً هم به همان انحصارات جند منظوره ی حکومتی ورسمی مرتبطند ! با این تابلوی تمام نمایی که از چکونگی رویکرد های ذهنی ومادی متضاد جامعه میتوان دید روشن است که میزان پیوند و دسترسی عملی اقشار وطبقات متعدد جامعه نسبت به منابع اصلی قدرت چگونه است یعنی همان منابعی که هرگروه اجتماعی باید بواسطه ی پیوندهایش مابین هم گروهی های خود به اشتراک بگذارد ومبادله نماید تا موقعیت وسلطه ی خود را تامین کند این سلطه وهزمونی همانطوریکه تاریخاً تجربه کردیم وحتی بطور مشخص درسال 57 دیدیم که این بخش سنتی بازار بعنوان یک قشر متنفذ از طبقه ی سرمایه دار چگونه توانست ازیکسو به پشتوانه ی دین و سنت وایدئولوک های سیاسی خودوازسوی دیگر بوسیله ی پیوند عملی وگسترده با شبکه ی پول واعتبار و کالا انچنان گفتارمعنوی وهویتی مشترک برای خود بسازد وبپردازد که اتفاقاً بوسیله همین ابزارتبلیغاتی مشروعیت ومقبولیت رزیم گذشته را بسرعت زیرسئوال ببرد وبه مبارزه بکشد تا حدی که مخصوصاً در ماههای اواخر عمر رژیم بسیاری ازمردمان عادی چنان به این سقف مشترک ساخته وپرداخته اعتماد ووابستگی وارتباط پیدا کرده بودند که بسیاری از داشته ها و ناداشته ها ی خود را به صورت یک جریان و یک مدار سوخت و ساز اجتماعی در زیر همین سقف با هم مبادله می کردند گویی آن چنان تبی در آن برهه از تاریخ آن هم چه زیبا و مهندسی شده در این جا گل کرده بود که عادی ترین امور که تا چند وقت پیش به سادگی انجام می شد این بار رنگ الهی یافته بود و ضمن این که عده ای حالا دیگر رژیم وقت را به عنوان طرف مراجعه ی خود نمی دانستند و قبولش نداشتند و حتی کلیه ی مرافعات و نزاع ها هم با کدخدامنشی معتمدینی حل و فصل می شد که در حقیقت مبلغین همین نهضت آسمانی و فی سبیل الله بودند !! کمی درنگ کنید و این بازی تاریخ را با چشمی سوال انگیز تماشا کنید!! این دگردیسی را که آن روز تلفیقی بود مرکب از هاله تقدس حرف و توهم، جهل و فریب و خرافه، پول و سرمایه و کالا، همان مرد رندی کهنه و ارتجاعی که هیچ ظرفیت انقلابی گری اجتماعی و سیاسی را در ذات خود نداشت و با سوار شدن بر جنبش، از همان لحظه ی اول قصد مهار آن را داشت و رهبرش که هنوز از قالیچه سلیمان خود پیاده نشده بود در پاسخ سوال خبرنگاری راجع به احساسش در یک کلام گفت: هیچ !! زیرا که با داغ و درفش از سوی خدایانش برای سلاخی انسان داشت می آمد ! سلاخی عریان حتی برای کوبیدن ابتدایی ترین حق فردی و مدنی انسان !! خب این دگردیسی تاریخی ارابه ی خدایان که اتفاقا این جا با فرهنگ خون و شهادت آمده بود تا مالکیت خصوصی، سرمایه و موجودیت طبقات را بسیجی وار از تعرض انقلاب و نیرو های پیشرو ی حقیقی آن نجات دهد: فرماندهی و هسته ی اولیه ی آن بر فرهنگ و بینش و منش تاریخی و اجتماعی مشتی بورژوازی تجاری فاسد استوار بود که تاریخا هم از کیسه می خورد و هم از توبره و تمام نق و نوق ها به همراه کرنش های گاه و بیگاه رقیبانه اش نسبت به شاه و رژیم سلطنتی هیچگاه به خاطر مردم و حقوق و آزادی های آن ها نبود بلکه فقط و فقط برای به چنگ آوردن امتیازات مربوط به منابع اصلی و کلیدی انباشت سرمایه بود.یعنی اجازه فعالیت و تجارت در زمینه های استراتژیک مانند بنادر، راه ها، مخابرات و همچنین مواد اولیه صنعتی نظیر نفت، گاز، پتروشیمی و سیستم اعتبار یعنی بانک ها که مجموعاً این اهرم ها چون که همیشه می تواند نبض رشد سود سرمایه ها در عرصه تولید و تجارت را مخصوصا در رشته های فرعی و پایین دستی کنترل و تضمین و تامین نماید بنابراین فرماندهی سرمایه های استراتژیک بر سرمایه های فرعی و پایین دستی خود به خود داد این گونه سرمایه داران را درآورده بود آن هم در شرایطی که به صورت هم زمان برخی از افراد نزدیک به دستگاه رژیم سلطنتی به عنوان رقبای نوکیسه توانسته بودند در قالب خانواده هزار فامیل به بعضی از آن امتیازات دسترسی داشته باشند. این موضوع خود به خود بغض قضیه را شدیدتر می کرد چون دعوا در اصل سر جیب بود اما مثل همیشه ی تاریخ این دعوا باید یک قالب گفتاری و تبلیغی برای خود داشته باشد که اتفاقا این جاست که تشنگی و عطش دین و درد دین داری به صدها زبان گل می کندو داستان عظیم و مقدس بازگشت به خویشتن و هزاران حرف صدتا یک قاز خر رنگ کن البته در طیف به اصطلاح روشنگری دینی در محافلی چون حسینیه ی ارشادها و غیره بشکل نمایشی پهلوان پنبه ای و متقلبانه بازار داغی پیدا می کند ، سخن کوتاه ! این دعوای سنت و مدرنیسم چون همیشه معرکه گیرانش در این سرزمین مشتی رمال و متقلب کاسبکار در دو سوی قضیه بوده اند بنابراین هرگز موضوع سکولاریزم به عنوان یک جهان بینی گیتیانه اصلا امری جدی و حقیقی نبود. اگر از این بحث تئوریک بگذریم به همان موضوع جیب یعنی لحاف کهنه ی ملا برگردیم باید گفت که این را می دانیم که همین سرمایه های تجاری و سنتی به دلیل قدمت و نفوذ تاریخی خود منتها بر شبکه ی تجارت در زمینه های منابع اولیه سنتی و کشاورزی و منسوجات و غیره به خوبی مسلط بودند زمینه-هایی که اتفاقاً پیش از رفرم ارضی یا اصلاحات ارضی سال های 41 تا 47 به دلیل این که یک پای آنان در تجارت داخلی و خارجی کالا بود و پای دیگرشان در زمین! با این حساب هم به عنوان مالک فئودال یا ارباب زمین از بستر مناسبات ارباب رعیتی اضافه محصول استخراج و استثمار می کردند و هم از سود تجاری ناشی از معاملات آن نیز برخوردار بودند که اتفاقاً همین اوضاع مطلق و بی رقیب وقتی که از سوی رژیم وقت آن هم به دلیل ضرورت تاریخی بسط و گسترش منافع و موجودیت سرمایه مورد تغییر و تحول و در حقیقت مورد تعرض قرار گرفت! به طور طبیعی رهبران معنوی و سیاسی این قشر هزارکاره و هزار چهره و ارتجاعی صدای لعن و نفرین و مخالفتشان بلند شد که آن هم یکی از پیش پرده های بازی-های ملوّن این جماعت بود که همیشه نقش تاریخی ترمز و توقف را بازی می کرده اند. خلاصه این که همین جماعت در سال 57 بازی دگردسیک خود را می بایست با کدام متحد طبقاتی و هم گروهی اجتماعی مطلوب خود آغاز می کرد ؟ با همان مبلغین حسینیه ی ارشادی یا همان وارثان سلاله علی وار خون و شهادت که هم خود را روشنفکر غیر متجدد می دانستند و هم زمان نیز ابتدایی ترین مسایل و موضوعات روزمره ی مردم را در قالب مذهب طرح و تبلیغ می کردند ؟ همان کسانی که به قول خودشان در سوربن فرانسه درس خوانده بودند و تمام هنر بی اصالتشان به عنوان پیشگامان کوتوله ی تاریخ فقط تلاش برای تبدیل دین به ایدئولوژی بود ! ؟.آیا اینان می-توانستند با آنان کار کنند و یار وفادارشان باشند؟ (منظور همه آن-هایی که امروز به نام ملی-مذهبی –ملی بی طبقه ی توحیدی که بعداً تبدیل به با طبقه ی توحیدی - نیم طبقه - و چند طبقه شدند که در نهایت امروز در حسرت لیبرالیسم اسلامی اردوغان به سر می برند!! خیر است انشاء ا... و الحمد ا... منه!! نه ! نه! همگی دیدیم که چگونه شد! خب و به غیر از آن: پرولتاریای صنعتی چی ؟ که در هسته ی اصلی مناسبات کار و سرمایه آن هم در عرصه های بزرگ در طی چندین دهه ظاهر شده بود و عملاً شکل و موجودیت داشت اینهم نیز هیچگاه به دلیل واقعیت طبقاتی و پیشرو و بالنده ی خود نمی توانست برای آنان تره خرد کند! پس آن چه را که می باید به عنوان شریک و همراه خود می ساخت و به دنبال خود می کشید همان قشر لمپن اجتماعی بی شکل و حاشیه ای بود که هیچ وزن و اعتباری در سازمان کار و تولید و توزیع اجتماعی نداشت !! همان تیره هایی که در حوالی بازارها و مساجد و گاراژها و چاله میدان ها و عشرتکده ها بودند یا با لونگ جمع کنی و معرکه گیری ها روزگار می گذراندند !! تا اینجایش در عرصه ی شهرها، اما در روستاها چطور؟ به نظر می رسید کار در آن جا مشکلاتی داشت و چندان آسان نبود زیرا روستاییان هنوز تازه چند سالی بود که صاحب زمین شده بودند تا دیروز رعیت بی زمین و امروز دهقان دارای زمین که مزه ی مایملک را چشیده و بیزار از ستم خان ها به نوعی خود را وام دار شاه می دانستند. خب در اکثر مناطقی که مسئله ارضی به وسیله ی رفرم حل شده بود پس انگیزه ی طرفداری از این حضرات نورسیده چطور باید زاییده می شد برایشان آسان بود دامن زدن به اختلافات محلی، درمناطقی که کمتر قومی و قبیله ای بودند و خانواده هر چند در روستا زندگی می کردند ولی شیوه زندگی آن قدر مدرن شده بود که خانواده به عنوان یک نهاد هسته ای و مستقل حقوقی وجود داشت ولی در این مناطق دست کم تضاد بین خانواده ها و فامیل و غیر فامیل برای آب و علف و امثالهم به حدی وجود داشت که برای تلافی و استفاده ی ابزاری خود را به کانون های قدرت نورسیده نزدیک کنند و بعد مابقی قضایا! اما در مناطقی که به مراتب پیشرفته بود و حتی سیستم کشت و صنعت و دامپروری به صورت وسیع به کار افتاده بود مانند ترکمن صحرا- یا گرگان ودشت موضوع فرق می کرد چون که بسیاری از مردم که قبلاً در این مراکز تولیدی کار می کردندبه دلیل سقوط رژیم قبلی ، بعداً خود مبتکرانه با هدایت و آگاهی های جریانات سیاسی موجود به تازگی در قالب تعاونی های واقعی متشکل شده بودند و این از همان ابتدا برای این اربابان تازه نفس خطر سیاسی بزرگی بود که از همان لحظات اول به شدت آن را احساس می کردند و هم چون مور و ملخ نه تنها جوجه لشکر جرّار لمپن خود را از مرکز بلکه حتی از استان های همجوار برای سرکوب این جنبش گسیل می داشتند. جالب اینجاست که آن روزها از عده ای از آن بچه مکتبی های این شجره ی مقدس الهی می پرسیدیم که دیگر چه شده-است شمایی را که از سلاله حق خواهی و مبارزه هستید چرا دیگر برای سرکوب زحمتکشان دست به اسلحه بردید؟ آن هم به همان اتهامی که تا چند ماه پیش رژیم شاه در مورد همه ی مخالفان خود حتی در مورد شما هم بکار می برد ! ایا باز داستان عامل بیگانه و اجانب؟ دیگر بس نیست؟ جواب بسیار معلوم بود ! آخر ما فرق می کنیم !! خب در این قسمت از همان لحظه ی اول شمشیر را از رو بست و جماعتی که همه چیز را به شکل سفید وسیاه قضاوت می کند نتیجه عملش همان سرطان لاعلاج است!! و تکلیفش هم روشن ؟ حالا در جاهایی که به دلیل فاصله ی شدید قومی، مذهبی، زبانی و فرهنگی از دیرباز ستم ملی نیز وجود داشت نظیر کردستان قاعده بازی این جماعت نیز کاملا فرق می کرد چون که در دوران پیش از سقوط رژیم پیشین به موازات برآمد سیاسی مردم آنجا؛ در حقیقت یک جنبش اجتماعی رادیکال هم وجود داشت که بعداً برای دفاع از خود ناچاراً شکل مسلحانه یافت اینجا بود که این ارتجاع عریان نیز تمام ظرفیت های سرکوبگرانه ی خود را برای بسیج رمه وار عقب مانده ترین و فرصت طلب ترین لایه های اجتماعی آن روز بکار گرفت و با بهره برداری از این شکاف های متعدد اول بوسیله ی عمل اشغال نظامی و بعداً جنگ خارجی نیزکه به تازگی به کمکش آمد ه بود از طریق جذب و لایه سازی بعضی از اقوام در اقلیت سابق آنجا که از نظر مذهب و یا زبان به او نزدیک تر بودند توانست قشری از بازماندگان شهیدان گلگون کفن خود را با حقوق و امتیازات ویژه بپروراند و بر جامعه ی آن مناطق غالب سازد. شاید هم زمان نیز عده ای از طرفداران خود را از مناطق مرکزی و همجوار به طریق کوچ نظامی و مستقر کردن در اطراف پادگان ها و پایگاه ها به شکل حساب شده به این لایه های مصنوعی اضافه می کرد که امروز نتیجه ی این سیاست تحمیل گرانه ی ترکیب سازی جمعیتی با انگیزه های امنیتی و سیاسی را در سطح شهرهای این مناطق به روشنی شاهدیم. از این بخش اگر بگذریم در ارتباط با مراکز تولید بزرگ و متوسط و کوچک نیز همگان به خاطر داریم که از آغاز چگونه با سرکوب و هجوم وحشیانه عمل کرد و ضمن اعلام جنگ علنی علیه همه ی تشکیلات های کارگری که به سرعت و بسیار گسترده و پرشور به وجود آمده بودند هم زمان تشکیلات های زرد و ضدکارگری خود را به نام انجمن اسلامی، شورای اسلامی کار- بسیج مستضعفین کارخانجات و غیره را تحمیلاً پیش روی کارگران گذاشت. اینجاست که مجموع این کارکردهای سیاسی و امنیتی اش درطی چندین دهه از دیر باز این سیاست رسمی وسرکوب گرانه ی تشکیلات = توطئه = دشمن هراسی را آشکارا تبدیل به به مردم هراسی می کند!!

باران بامدادی