رزا لوکزامبورگ در پنجم مارس ۱٨٧٠ در لهستان متولد شد و زمانی که دانش آموزی بیش نبود به تشکل "پرولتاریا" در ورشو پیوست و به دلیل فعالیت های سیاسی از همان نوجوانی تحت پیگردهای شدید امنیتی قرار داشت، تا جائی که مجبور به ترک لهستان گردید و از سال ۱٨٨٩، یعنی در ۱٨ سالگی در شهر زوریخ (سوئیس)، سکنا گزید. در دانشگاه زوریخ در سال ۱٨٩٨ با ارائه ی تز در مورد "توسعه ی صنعتی لهستان" به اخذ دکترا در رشته ی "علوم طبیعی و اقتصاد سیاسی" نائل گشت و در همین سال به آلمان مهاجرت نمود و در برلین وارد فعالیت سیاسی در حزب "سوسیال دموکرات آلمان" گردید. کارل لیبکنخت نیز در سال ۱٨٧١ در لیپزیگ آلمان متولد می شود و پدرش "ویلهلم لیبکنخت" (Wilhelm Liebknecht) یکی از موسسین "حزب سوسیال دموکرات آلمان" بود. در همین دوره "برنشتین" با ارائه ی تئوری های سازشکارانه از آرمان های برابرطلبانه ی اجتماعی فاصله می گرفت که رزا با انتشار نوشته ای بنام "رفرم یا انقلاب" به افشای تزهای رویزیونیستی "برنشتین" در "حزب سوسیال دموکرات آلمان" می پردازد و در این راه "کارل لیبکنخت" با رزا همکاری می نماید. در همین سال ها رزا با "حزب سوسیال دموکرات روسیه" ارتباط داشت و همراه لنین مبارزه ی پیگیرانه ای را علیه نمایندگان سازشکار با نظام سرمایه داری را پیش می بردند و در ضمن از انتقاد به نظرات یکدیگر غافل نمی گشتند. در سال ٢٠١٢ در بطن مقاله ای بنام: "معضلات جنبش کارگری در آئینه بحران سرمایه" و در دومین قسمت آن به بخشی از این مسائل که دخالت گری آنها به رشد و پالایش جنبش کارگری جهانی کمک می نمود، پرداخته و نوشتم:
"تاریخ در ادوار مختلف ثابت کرده است که هر زمان مبارزه با دیدگاه های بورژوایی نقصان مییافت و از افشاگری همه جانبه شانه خالی می نمود، دمل چرکین رفرمیسم در اشکال متنوع آن سر باز می نمود که تا امروز نیز تداوم دارد. شاهد این مدعا به قتل رساندن رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت در ١۵ ژانویه ۱۹۱۹ در آلمان بدست حاکمین و خائنین سوسیال ـ دموکرات است که حزب کمونیست آلمان موتور مبارزه در کیفیت بالای خود را از دست میدهد و انقلاب اکتبر که به تنهایی قادر به تداوم عمل سوسیالیستی نبود، بغایت تنها میشود و باردیگر رفرمیسم و ایده های بورژوایی بنام کارگران و جنبش سوسیالیسم کارگری، نشو و نما مییابد. فقدان اینگونه مبارزات آسیب های دیگری را نیز موجب میشود، زیرا مقابله با رفرمیسم و نظرات بورژوایی که رکن اساسی را ایفا می نماید در عین حال انحرافات درونی را نیز کاهش میدهد. بعبارت دیگر جنبش انقلابی سوسیالیستی هم نیاز به مبارزه ی درونی دارد تا بتواند روزنه های مستقیم و غیر مستقیم بورژوایی را حذف و خود را پالایش دهد. بعنوان نمونه رزا لوکزامبورگ، کتاب "چه باید کرد" لنین را که در سال ۱۹٠٢ نوشته شده بود، در سال ۱۹٦٠ به نقد میکشد و یا با ایده های ناسیونالیسم و انکشاف آن تا به صحن مبارزات پرولتری و سوسیالیسم فاصله می گیرد. او مبارزه ای سخت و رفیقانه ای را با لنین و بلشویسم بویژه پس از انقلاب کبیر اکتبر به پیش میراند و در سال ۱۹۱٨ عنوان میدارد که دیکتاتوری پرولتاریا و به طریق اولی شوراهای کارگری در تهدیدی مستمر قرار دارد و دیکتاتوری تنی چند از سیاست مداران حزبی، میرود که بجای آن قرار گیرد.
این نیز مبارزه ای درونی و انقلابی بود و خون تازه ای به رگ های جنبش سوسیالیستی می دمید. در تمام این مبارزات درونی بویژه با لنین، به باور من در مواردی محق بود و در نکاتی از روی اشتباه، انحرافاتی را حمل می نمود. این شمه ای از مبارزه ی درونی بزرگانی از سوسیالیسم انقلابی بشمار میرود که میتوان گفت حیاتی بود.".
رزا لوکزامبورگ در رابطه با "حق تعیین سرنوشت ملل" اختلافات اساسی با لنین داشت که در کنگره ی انترناسیونال دوم در سال ۱۹۱۴ بحث اساسی دیگری را به خود اختصاص داده بود. او به درستی در همان دوره ها پس از به ثمر رسیدن انقلاب کارگری روسیه، نوعی فشار حزبی را در چارچوب برقراری شوراهای کارگری، احساس می نمود. ولی سوسیال دموکرات ها و چپ های بورژوایی نباید این اختلافات را تا به سطح آزادی ها و پلورالیسم سیاسی در حکومت کارگری بشمار آورند. زیرا اگر درب بر این پایه به گردش آید، به حکومت کارگری و آرمان های سوسیالیستی و کمونیستی آن خیانت می شود. زیرا "دیکتاتوری پرولتاریا" نه در مقابل منافع مردمی است، بلکه در برابر قدرت و بسیج سرمایه می باشد، و اگر آزادی همگانی در چارچوب موازین پارلمانی برقرار شود، بطور حتم کسب دوباره نظام استثماری، هموار می گردد. بنابراین بین آزادی ها در حکومت کارگری باید تفاوت قائل شویم و با دموکراسی بورژوایی یعنی آفتی که برای قدرت سیاسی کارگری است و بویژه امروزه از طرف سوسیال دموکرات ها و یا بطریق اولی چپ بورژوایی تبلیغ می گردد، بطور جدی فاصله گرفته شود. در حکومت شوراهای کارگری باید به نظرات مختلف در راستای پیشبرد جنبش سوسیالیسم انقلابی احترام قائل گردید و نباید با چسباندن اتیکت های مختلف، اتهامات بورژوایی را فراهم آورند زیرا تداوم آن باعث کشتار و حذف فیزیکی می گردد. برای اثبات این مسئله ی مهم، نمونه ای از مواضع رزا لوکزامبوزگ را در زیر می آورم:
همه میدانیم که از قبل انقلاب اکتبر و پس از ارائه ی تزهای آوریل، بلشویک ها با برقراری مجلس موسسان در چارچوب حکومت بورژوایی کرنسکی ها که با حمایت و مشارکت منشویکی و از جمله سوسیال رولوسیونرها همراه بود، (باید خاطر نشان سازم که حتا بخشی از بلشویک ها به رهبری "استالین، کامنف، زینوویف و حتا تسره تلی" با تزهای آوریل به نوعی مخالفت می کردند و رفرانس آنها هنوز بر مبنای حاکمیت دموکراتیک و بر اصل "دو تاکتیک سوسیال دموکراسی برای انقلاب دموکراتیت" روسیه بود که لنین در سال ۱۹٠۵ تئوریزه نموده بود و پس از انقلاب فوریه ۱۹۱٧ در روزنامه پراودا انتشار می یافت.). زیرا مجلس موسسان ارگان بورژوایی است و نه پرولتری. ولی پس از تحقق انقلاب کارگری اکتبر، بلشویک ها با مجلس موسسان توافق نداشتند و به دلیل فشار داخلی بویژه آن بخش قابل توجه ای از "رولوسیونرهای چپ" که از قبل انقلاب اکتبر به بلشویک ها پیوسته بودند، متاسفانه مجبور می شوند که بپذیرند و فراخوان آنرا نیز اعلام می کنند. ولی در ژانویه ۱۹۱٨ در اولین روز بطور رسمی منحل می گردد. زیرا از نمایندگان احزاب مختلف بورژوایی که در آن شرکت داشتند، در ابتدا سئوال می گردد که آیا این "مجلس"، حکومت جدید کارگری را که محصول انقلاب اکتبر است، به رسمیت می شناسد؟ همه ی نمایندگان احزاب آنرا نپذیرفتند و بلشویک ها نیز مجلس موسسان را منحل ساختند. بلافاصله رهبران "حزب سوسیال دموکرات آلمان" تصمیم جاری را محکوم نمودند ولی رزا لوکزامبورگ چنین انحلالی را نقد ننمود، زیرا می دانست که بر ضد حاکمیت شوراهای کارگری سازمان دهی می شود. برای اثبات به کتاب "دست نوشته های سیاسی ۱۹۱٧ ـ ۱۹۱٨ چاپ دوم انتشارات ماسپارو" از رزا لوکزامبورگ به زبان فرانسه مراجعه شود.
(Ecrits Politique1917-1918 Oeuvres 2 – Roza Luxembourg).
زمانی که در آغاز جنگ جهانی اول بسیاری از رهبران "حزب سوسیال دموکرات" از جمله "کارل کائوتسکی" در خیانت به جنبش کارگری همراه تشکل های دیگری در اروپا، در موضع ناسیونالیستی دفاع از میهن به جنگ امپریالیستی روی می نمایند، رزا لوکزامبورگ همراه رفیق خود "کارل لیبکنخت"، فراکسیون "اسپارتاکیست ها" را در این حزب بوجود می آورند و به تبلیع کمونیسم انقلابی پرداخته و این حزب را "حزب سوسیال شوونیستی" می نامند و عملن حیات سیاسی این دو جریان از هم جدا می شود. بعد ها این دو رفیق انقلابی، "حزب کمونیست آلمان" را ایجاد می نمایند و در کنگره ی آن در ٣١ دسامبر ۱۹۱٨ و در افتتاحیه این کنگره رزا بحث انقلابی ارائه می دهد و عنوان میدارد که "حزب سوسیال دموکرات آلمان" به لاشه ی بورژوایی تبدیل شده است. بحث کامل رزا در کتاب فوق به زبان فرانسه درج گردیده است. پس از بحث در کنگره رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنخت فقط ١۵ روز در حیات بودند. زیرا حزب کمونیست آلمان در حال گسترش بود و زمینه ها را آماده می کرد تا با انقلاب کارگری، قدرت سیاسی و حاکمیت کارگری روسیه را تقویت نماید تا ضربات کاری به نظام سرمایه داری جهانی وارد شود. آنزمان قدرت سیاسی آلمان با نام سوسیالیسم خود را آذین ساخته بود و رئیس جمهوری این دولت جنایت کار "فریدریش ربرت" نام داشت. حزب خائن سوسیال دموکرات آلمان با حاکمیت سیاسی همکاری نزدیک می نمود و دشمن قسم خورده ی رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنخت بود. کارگران حزب کمونیست آلمان بلافاصله پس از برگزاری کنگره ی خویش در حال بسیج عمومی و تظاهرات بودند و حتا در برابر حملات شدید پلیسی و نظامی از خود دفاع مسلحانه می کردند. از روز ششم ژانویه ۱۹۱۹، فرمانی صادر می شود که در همه جا از طریق بسیج شبه نظامیان راست "فرای کورپس" و نیز نظامیان، کارگران شورشی و طرفداران حزب کمونیست آلمان را به قتل رسانند. از این نظر بر روی دیوار شهرها این شعار نوشته می شود: "اگر می خواهید صلح، کار و نان داشته باشید، رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنخت را بکشید". رفقا رزا و کارل مجبور می شوند که خود را مخفی سازند. متاسفانه در روز ١۵ ژانویه ۱۹۱۹ بوسیله ی نظامیان، مخفی گاه آنها برملا و دستگیر می گردند و در همان روز بلافاصله بطریق وحشیانه ای با شکنجه به قتل می رسند.
حاکمیت سیاسی آلمان، جنایت کارانه هیچگاه قتل رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنخت را نپذیرفتند تا از اتهامات عظیم توده ای بر حذر باشند. امروزه کسانی که می خواهند دست خونین حزب خائن سوسیال دموکرات آلمان را در همکاری مستقیم با قتل این دو رفیق مخفی دارند، باید توضیح دهند که از روز ششم ژانویه، چه قدرتی به شبه نظامیان راست افراطی و نیز نظامیان دستور داده شد که این دو رفیق باید کشته شوند. این دستور بطور واقعی از طرف حاکمیت سیاسی آلمان بود. از آن زمان ١٠۴ سال سپری می شود و کارگران جهان یاد این دو رفیق را گرامی میدارند.
احمد بخردطبع
٢۴ دی ١۴٠١ ـ ١۵ ژانویه ٢٠٢٣