زنان و مردانی که ترس و وحشت را در خشم خروشان خویش اسیر نموده و به بند کشانده اند، زیرا نظام جمهوری اسلامی، ۴۳ سال است همراه با فساد، فریبکاری، سرقت اموال حقوقی مردمی و بویژه کارگری و نسل کشی فرزندان این مرز و بوم، روزگار نگبت بار خویش را سپری می سازد و اینگونه بطور مستمر اعتراضات عمومی را موجب می گردد. در تاریخ ایران اگر از جنگ و درگیری های خونین خارجی که بوسیله ی حاکمان سیاسی به مردم تحمیل می گردید بگذریم، در دو دوره با کشتار دست جمعی یعنی نسل کشی گسترده (ژنوسید) روبرو می شویم که اولی در سلسله ی ساسانی و زمان پادشاهی خسرو انوشیروان به وقوع می پیوندد و متعاقب آن در قرن ششم میلادی فقط بین ۲ و ۳ روز، تقریبن هشتاد هزار مزدکیان در سراسر ایران، به دلیل حمایت از عقاید اشتراکی در تولید و توزیع اقتصاد داخلی، قتل عام می گردند که انوشیروان قاتل از طرف حاکمیت، “عادل” شناخته می شود و بر مبنای استمرار نظام پادشاهی در ایران، لقب تقلبی و ضد انسانی یاد شده در تاریخ درونی و در دروس مردمی، حفظ می گردد. همین فاجعه ی هراسناک باعث آن گشت که مردم ایران در این دوره علیه پادشاهی سلسله ی ساسانی، آتش زیر خاکستر شوند و دقیقن در همین قرن، زمانی که اعراب با یاری و مدد تنی چند از عناصر “متفکر” داخلی به ایران حمله ور گشت، مطابق با تحقیقات مورخین متفاوت داخلی و خارجی، یزدگرد سوم پادشاه ساسانی نتوانست از پشتیبانی گسترده ی مردمی برخوردار شود و اکنون نظام جمهوری اسلامی دومین پدیده ای است که در طول ۴۳ سال قتل عام آشکاری را بنام مذهب و نصایح تخیلی آسمانی بر واقعیت زمینی این مرز و بوم مرتکب می گردد و به طور واقعی یک نظام تروریستی است که با وجود ایجاد کشتار و ترور، مرعوب جنبش سراسری و عمیقن شجاعانه ی مردمی گشته است و همین ترس و ارعاب درونی است که بالاخره دیر یا زود، نظام جمهوری اسلامی را همانند نظام پادشاهی گذشته، به زباله دان تاریخ رهسپار خواهد کرد. در این جا است که شعار: “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر” مصداق واقعی مییابد. این یک روند و پیام تاریخی سیاسی است که آگاهانه از طرف آحاد تحتانی جامعه که اکثریت جمعیت ایران را تشکیل می دهند، فضای سیاسی کشور را احاطه می نماید.
چرا در فقدان آلترناتیو انقلاب اجتماعی بسر می بریم!:
خیزش مردمی با تمام صلابت، شجاعت و از خود گذشتگی و همبستگی سیاسی، فاقد عنصر تعیین کننده ی انقلابی است و به استثنای گوشه هایی از اعتراضات، قادر نیست وزن طبقاتی را در تظاهرات خونین سراسری برجسته نماید. این جنبش با آنکه از طرف پائینی ها و محرومان حقوق مدنی ، اجتماعی و اقتصادی خروشان نموده است و با آنکه عمیقن مستعد پالایش به مواضع برابرطلبانه است و با ابتکار و تجربه هایی از گذشته، با طرح شعار “نترسید، نترسید ما همه با هم هستیم”، پیامی که از یک طرف به ارتقای اتحاد و نیز روحیه ی مبارزاتی دامن می زند و از طرف دیگر به ریزش ترس مردمی همت می نماید و اینگونه در طول سه ماه روی پای خود ایستاده، ولی نتوانست شعارهای طبقاتی را بر فراز اتحاد شجاعانه ی خویش ترسیم کند.
صد البته دلیل فقدان پیشبرد مبارزه ی طبقاتی از طرف خیزش همه گیر و سراسری آحاد تحتانی جامعه از زنان و مردان مبارز ناشی نمی گردد. در چنین جهتی اکثر نیروهای سیاسی که خود را کمونیست و یا چپ اجتماعی می دانند و از اندک حمایتی در خیزش کنونی برخوردار می باشند، نه اینکه قادر نیستند مرحمی انقلابی بر زخم های مردمی شجاع و به پا خاسته بپاشانند و موجب ارتقای مواضع طبقاتی گردند، برعکس به دنبال آنها روانند و شعارهایشان را در مجموعه ای از بیانیه و اطلاعیه های خویش تکرار می کنند. طرح شعار “زنده باد آزادی، زنده باد سوسیالیسم” بطور انتزاعی شعاری بورژوایی است. این شعار زمانی مصداق طبقاتی می یابد که با آلترناتیو حکومتی عجین گشته و بازتاب یابد. به همان میزان طرح شعار “ضد دیکتاتوری” لازم و ضروری است و باید همه جا مطرح شود، ولی نه بصورت جبهه ی متحد و یا واحد ضد دیکتاتوری که سیاست ضد کارگری استالینی و “توده ای” است. ولی زمانی شعار “ضد دیکتاتوری” از حالت ضرورت به کافی بودن، یعنی کفایت مبارزه مبدل می شود و دگردیسی انقلابی می یابد که شعارهای “اداره ی شورایی بر مبنای حکومت آحاد تحتانی جامعه و بطور روشن، کارگری را پوشش دهد. این مسئله از آن جهت حائز اهمیت می یابد که کارگران را هر چه گسترده تر، متحد تر و هدفمند تر به میادین مبارزات انقلابی می کشاند. بنابراین و متاسفانه اکثر نیروهای متشکل کمونیست و چپ، کاملن و متلقن خود را در حصارهای سوسیال دموکراسی محبوس ساخته اند. تمام نیروها و عناصری که شعار های ضد دیکتاتوری و یا “زن، زندگی، آزادی” و سایر شعارهای دموکراسی بورژوایی را تبلیغ و ترویج می نمایند و آنها را با حذف موازین طبقاتی و عدم طرح مواضع و آلترناتیو حکومتی آذین می سازند، با هر نام و صفتی که خود را معرفی کنند، مبلغ مواضع طبقه ی بورژوایی در خیزش پرصلابت و شجاعانه ی مردمی محسوب می شوند و دقیقن به این علت است که ما هنوز در اعتلای انقلابی بسر می بریم و هنوز وارد مرحله ی وضعیت و موقعیت انقلابی نگشته ایم.
در نتیجه؛ بیائیم به خیزش مردمی، وزن طبقاتی و استثمار اقتصادی مبتنی بر موازین کار علیه سرمایه را تبلیغ و ترویج نمائیم تا موجب قدرت گیری بخش های دیگری از طبفه ی استثمارگر بورژوازی در جامعه نگردیم. ما در آزمون تاریخی حساسی قرار گرفته ایم. همکاری و اتحادهای ما باید بر مبنای وزن طبقاتی جامعه و بر ضد نظام سرمایه داری تحقق یابد. زیرا این مسئله نه تاکتیک، بلکه در زمره ی اصول مبارزاتی ارزیابی می گردد. می توان در بخش های روبنای سیاسی همانند مبارزه علیه دیکتاتوری و طرح شعارهای مدنی و اجتماعی با لایه ها و نیروهای مترقی اجتماعی وارد همکاری های مقطعی گردید و این به سود ارتقای جنبش اعتراضی و مردمی است، ولی نمی توان در رابطه با وزن طبقاتی پا به عقب نهاد زیرا در چنین راستایی خارج از اینکه خود را چگونه به تعریف آوریم، مسیر قدرت گیری اپوزیسیون راست، یعنی نیروهای دیگر بورژوایی را جهت کسب قدرت سیاسی، هموار می نمائیم.
مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر!
زن، زندگی، آزادی
کار، نان، آزادی، اداره ی شورایی
آزادی، برابری، حکومت کارگری
زنده باد آزادی، زنده باد سوسیالیسم
احمد بخردطبع
۲۷ آذر ۱۴۰۱ ـ ۱۹ دسامبر ۲۰۲۲