افق روشن
www.ofros.com

نقش سندیکاها در شکست مبارزه طبقاتی در فرانسه


احمد بخردطبع                                                                                                     سه شنبه ٢٣ آذر ١٣٨٩

تظاهرات اعتراضی و اعتصابات در ماه اکتبر با همه ی پیشروی ها و نیز کاستی هایی که بن بست را به تار و پود آن کشاند، جامعه فرانسه را به لرزه درآورد و حاکمیت سیاسی نئولیبرال را در وضعیتی قرار داد که برای رهایی از جنبش یاد شده، چهره ی واقعی خود را که بر پایه توطئه و سرکوب لجام گسیخته بنا شده است ظاهر ساخت و استبداد سیاسی ـ اجتماعی را در مقابل اعتراضات میلیونی که بصورت صلح آمیز انجام میگرفت، برملا نمود.
در محافل سیاسی ایرانی در این زمینه زیاد گفته شده و نظرگاههای متفاوت و متنوعی از آن استنتاج گشته است و از آنجا که جنبش طبقاتی در فرانسه بخشی از مبارزه ی جهانی است که نقش ارزنده ای در هدایت و پیشبرد آن ایفا میکند، ما را برآن میدارد که با جدیت هر چه بیشتری بدان بنگریم. زیرا بن بست کنونی جنبش مبارزاتی، با درس آموزی همه جانبه ، راه روشنتری را پیش پای آن قرار خواهد داد و دقیقن از چنین زاویه ایست که مبارزه طبقاتی با استحکام بیشتری در آینده تداوم خواهد داشت. بویژه فرانسه همراه انگلستان، یونان، ایتالیا و اسپانیا میتوانند اروپا را به بیداری و تلاطم هر چه بیشتری سوق دهند و زنگها را علیه نظام سرمایه داری بیش از پیش به صدا درآورند. در این رابطه بلژیک را نباید فراموش نمود. کارگران بلژیک در همبستگی با مبارزات طبقاتی فرانسه قرار دارند و این مسیر را در پراتیک و در چارچوب همبستگی بین المللبی نشان میدهند. ما هنوز در نقطه پایانی دهه ی اول قرن بیست و یکم قرار داریم. قرن مذکور، قرن جنبش های پرولتری و تا انتهای آن قرن انقلابات سوسیالیستی است. از این نظر است که توجه کافی بدان مبذول میگردد و مبارزات اعتراضی، دفاعی و در یک کلام طبقاتی آن با ویژه گی نگریسته میشود. زمانیکه مارکس اقتصاد را به انگلستان، فلسفه را از آن آلمان میداند، مبارزه طبقاتی و سوسیالبسم را از آئینه فرانسه می نگرد. خود وی نیز در نوجوانی هنگامی که در فرانسه اقامت داشت با جنبش های اجتماعی قرن نوزده از نزدیک و در بطن آن آشنا میگردد و این زمینه ای برای بنیاد سوسیالیسم علمی از طرف مارکس را آماده می سازد. امروزه نیز سنت مبارزه در فرانسه با تمام سازش هایی که از بالا صورت میگیرد، به خاموشی نمی گراید و کارگران هر بار که ضرورت ایجاب نماید از حقوق خود دفاع میکنند و نیز در مواردی حالت تعرضی خود را در برابر نظم استثمارگر سرمایه داری برملا میسازند. جنبش اجتماعی، دفاع و تعرض را آمیخته میسازد.
ولی در کنار تعاریف فوق، جنبش کارگری فرانسه از بیماری مزمن رفرمیستی عمیقن در عذاب است و این دیدگاه از بالا، یعنی از طریق سندیکاهای کارگری بدان تحمیل میگردد و تاروپود آنرا با سمومات بورژوایی احاطه میکند و هر زمان که مبارزه طبقاتی بردار اعتراض را بسوی سیستم سرمایه داری میگیرد، بیماری یاد شده چون دمل چرکینی در پیکر تنومند آن ظاهر میشود و مبارزاتش را به کجراه میکشاند. جنبش اجتماعی و در راس آن کارگران و زحمتکشان بویژه در ماه اکتبر ثابت کردند که اگر از یک برنامه انقلابی برخوردار باشند، قادرند پایه های سرمایه داری امپریالیستی فرانسه را در خطر جدی قرار دهند و در این مسیر هراندازه کارگران در مبارزه ی شان با سد سیستم سندیکایی مواجه میشوند، بیش از پیش یا از آن دور میگردند و یا از درون زبان به اعتراض می گشایند. قصدم پرداختن به روند تظاهرات و حوادث اکتبر نیست، چرا که همه از چگونگی آن آگاهی داریم. ولی هدفم متمرکز گشتن به مسائلی است که از طریق آن سیستم سرمایه داری موجبات تفوق و برتری خود را به جنبش کارگری فراهم می سازد و چند صباحی بر طبل پوشالی و عمیقن بحرانی خویش می کوبد. جنبش کارگری با تجارب و شناخت از چنین ابزارهای فرسوده ای است که خود را برای نبردهای آتی چه در عرصه اقتصادی و چه در زمینه سیاسی آماده می سازد و در مبارزه ای بغایت سخت و طولانی و در بطن رویدادهای عملی به نظرگاه صحیح و منطقی دست خواهد یازید و رفرمیسم بورژوایی خیانت بار را از صفوف خود طرد خواهد ساخت.

ملاحظه ای کوتاه بر وظایف سندیکایی
وظایف اتحادیه و یا سندیکا های کارگری مطالبه حقوق کارگران از کارفرمایان در نظام سرمایه داری است. آنان بدینوسیله راهکارهای اقتصادی مزدبگیران را موجب میشوند. مبارزه مذکور طبقاتی است ولی از سیمای اقتصادی آن تبلور مییابد. معدودی از اتحادیه های رادیکال، وظایف خود را نیز در چارچوب سوسیالیسم انقلابی هم معطوف میسازند (مانند سندیکای همبستگی سود در فرانسه). نگرش اتحادیه ی یاد شده قابل احترام است، ولی منطقی اینست که برای آن تسمه نقاله ی دیگری که در ارتباط ارگانیک با سندیکای همبستگی سود است، اختیار نمایند. تشکلات سندیکایی سه جانبه گرا هستند و جز این هم نمیتوانند بدیل دیگری اختیار کنند. بازنگری و نیز تعمق در روند عملی فعالیت های این نیروها، وظیفه ی خطیر و اساسی جنبش کارگری را از یک طرف در مبارزه با نظام سرمایه داری روشن می سازد و از طرف دیگر بخشی از دلایل شکست های گذشته جنبش سوسیالیستی را برملا میکند. وارد شدن به پیکار تجربی یاد شده، کارزاری است که شجاعت انقلابی می طلبد. شجاعت از طرح انتقاد و انتقاد از خود و بررسی عمیق مباحث گذشته که در تاریخ دنیای سوسیالیسم انقلابی ورق خورده است. جنبش طبقه ی کارگر درفش ظفرنمون جهانی دارد که برای رهایی بشریت مبارزه میکند. در یک کلام سوسیالیسم نتیجه نهایی مبارزه طبقاتی است که مستقیمن از بطن آن به ثمر میرسد و به همان اندازه سندیکاها و اتحادیه ها از نتایج مبارزه طبقاتی کارگران محسوب میشوند با این تفاوت که از بنیادهای انقلابی آن بی بهره اند و بصورت مشروط و در شرایط ویژه ای از مبارزه، در خدمت پیکارهای صنفی طبقه کارگر قرار میگیرند. از این نظر است که نمیتوان وظایف سیاسی ـ انقلابی به دوش آنها محول نمود، بلکه مبارزه آنها جهت مطالبات کارگری است که شکل دفاعی و نیز تعرضی بخود میگیرد و در چارچوب سه جانبه گرایی و در دورانها و وضعیت غیر انقلابی با کارفرمایان و دولت به مذاکره می نشیند. در چنین راستایی مذاکره و سازش دو رویکرد متضادی خواهند داشت. زیرا پیشبرد منافع کارگران در دوران های غیرانقلابی دفاع از نیروی کار در برابر سرمایه است. در صورتیکه سازشکاری، مطالبات کارگران را در برابر نیازهای سرمایه فدا میکند و در خدمت سیستم غالب استثماری منگنه میشود. اتحادیه ها تسمه های انتقال صنفی کارگران میباشند. ولی متاسفانه بسیاری از آنها از نظر ساختاری و مناسبات درونی در چارچوب مسئولیت های فردی که نیز حق ویژه ای برایشان درنظر گرفته میشود، عمل میکنند و با موازین جنبش کارگری عمیقن در تضادند. مناسبات و موازینی که راهکارهای بورژوایی دارد و روشن است که در یک مبارزه ی همه جانبه باید تصحیح شود. ولی اگر منافع و مطالبات طبقاتی کارگران بوسیله تشکلاتی که با موازین و ساختارهای غیرطبقاتی و پوپولیستی آرایش یابد در نهایت در خدمت سرمایه علیه نیروی کار قرار میگیرد، چیزی را که در فرانسه مشاهده گشت و توانست مبارزات میلیونی را به کجراه سوق دهد و به بن بست منتهی سازد.
اگر بخواهیم مبارزات طبقه کارگر فرانسه را حداقل از سال ١٩٩۵ از دیده عبور دهیم، اکتبر ٢٠١٠ به دلیل سازشکاری (بخوانید خیانت) اکثر سندیکاها، بزرگترین شکست را متحمل گشته است که رهبری سندیکای س ژ ت در به بن بست رساندن مبارزات پر شور کارگران و زحمتکشان، نقش بارزی ایفا می نماید. زمانیکه در نوامبر ٢٠٠٧ مبارزه علیه خصوصی سازی و برنامه بازنشستگی جریان داشت، در مقاله ای تحت عنوان «اعتصاب کارگری فرانسه و نقش "عالیجناب سارکوزی"» سازشکاری رهبری سندیکای س ژ ت را بصورت مستند عنوان ساختم. اکنون سه سال از نگارش مقاله ام میگذرد و امروزه که سال ٢٠١٠ را به پایان میرسانیم و شکست اکتبر را در همین سال چشیده ایم، جا دارد که مروری بر آن نمائیم. زیرا با موقعیت مشابه ای روبرو میشویم با این تفاوت که در سال ٢٠٠٧ پایه های سندیکاها همراه "سندیکای همبستگی سود" با ابتکار ویژه ای سازش رهبران را تا حدودی خنثا نمودند. ولی اینبار بالایی ها با تجربه ای که از قبل داشتند، بر پایه ها یعنی پائینی ها فائق میآیند و به جنبش میلیونی خیانت میورزند. از جمله در آنجا نوشته بودم: «سارکوزی مرد بحث و دیالوگ نیست. ولی با ابزارهای دیگری موفق میشود که اهداف را به نفع خویش در خدمت گیرد و این خصلت بارز همه دیکتاتورهاست........ زمانیکه به ریاست جمهوری میرسد، در مورد بازنشستگی کارکنان حمل و نقل و"EDF - GDF" بدون پیشبرد دیالوگ و بحث همه جانبه با شاغلین این بخش اجتماعی، لایحه ای را آماده میسازد که مطابق آن سابقه سی و هفت سال و نیم به چهل سال افزایش مییابد........ برنارد تیبو (رهبر سندیکای س ژ ت) قصد دارد که بخشی از اعتصاب کنندگان را در رابطه با دفاع از منافع شان در برابر دولت قانع سازد و دولت سارکوزی نیز با موافقت خود، به کمک برنارد بشتابد و بدین شکل اعتصاب را تضعیف سازد........ سندیکای SUD که در واقعیت امر از منشعبین و مبارزان رادیکال بخش های متفاوت در فرانسه میباشند و نیروی قابل توجه ای چه از نظر کیفی و چه از دیدگاه کمی را تشکیل میدهند، خواهان مبارزه تا به آخر و عقب نشینی کامل دولت "فییون" و نیز حاکمیت سارکوزی از اصلاحات مورد نظر هستند. از چنین زاویه ایست که مواظب تاکتیک ها و اعلام مواضع از طرف دبیر کل سندیکای س ژ ت یعنی برنارد تیبو میباشند........ سندیکای CFDT از قبل با دولتمردان توافق نموده بود و خواهان قطع اعتصاب و از سرگیری فعالیت ها گشته بود. البته تعجبی ندارد، زیرا سندیکای یاد شده در اغلب اعتصابات و بویژه در مراحل حساس با قدرتمندان از در سازش بیرون میآید.»(١).
این گوشه ای از سازشکاری سندیکاها با حاکمیت سرمایه داری در سال ٢٠٠٧ را نشان میدهد و زمانیکه از برنارد تیبو دبیر کل سندیکای س ژ ت صحبت بمیان میآید، معضل فقط در فردیت نیست. بلکه او نماینده جریان رفرمیستی و سازشکارانه ای است که در مراحل ویژه ، مبارزات کارگران و زحمتکشان و بیکاران فرانسه را به سازش میکشاند. "حزب کمونیست فرانسه" یکی از سردمداران پوپولیسم که متاسفانه خویشتن را در لباس کمونیسم آراسته است، با پرچم رفرمیستی از برنارد تیبو در سندیکای س ژ ت حمایت میکند. بنابراین در اینجا خط و مشی سازشکارانه علیه جنبش کارگری فرانسه، سازماندهی شده است. در فرانسه ٨ سندیکا موجودند که اکثر آنها مبارزه را به بن بست میکشانند. فقط اتحادیه همبستگی سود و بطور نسبی سندیکای معلمین از رادیکالیسم برخوردارند. بویژه "سندیکای همبستگی سود" در مبارزات سپتامبر و اکتبر گذشته نشان داد که به منافع کارگران وفادار است. او در بسیاری موارد بر مبنای مواضع طبقاتی با همه سندیکا ها از جمله س ژ ت امضا مشترک نمیدهد.

خلاصه ای از فروکش شدن مبارزات اکتبر
زمانیکه در فرانسه مبارزه ای اقتصادی جریان مییابد، کارگران و زحمتکشان یعنی پائینی ها آنرا تا سطح شعارهای ضد سرمایه داری ارتقا میدهند. وضعیت مذکور بویژه از پس بحران اقتصادی و در تظاهرات سالهای ٢٠٠٨ و ٢٠٠٩ مشاهده گردید و در اکتبر ٢٠١٠ تداوم یافت. مطابق با آخرین آمار"بنیاد گابریل پری" که در تاریخ ٢ دسامبر در روزنامه "اومانیته" انتشار یافت، بیش از ۵٠ در صد از مردم فرانسه، نظام سرمایه داری را عامل فقر و ناتوانی شان میدانند. ٧٠ در صد مردم نیز از تظاهرات و اعتصابات کارگران و زحمتکشان و نیز کارکنان بخش دولتی و خصوصی حمایت میکردند. همه اینها ثابت میکند که جو مبارزاتی علیه حاکمیت امپریالیستی فرانسه آماده بوده است. آماده برای به عقب کشاندن قدرت وحشیانه نئولیبرال و تحقق مطالبات کارگران و همه ی مزدبگیران. بر چنین مبنایی تظاهرات میلیونی در سراسر فرانسه جریان داشت. ولی همانطور که همه میدانیم، تظاهرات به تنهایی قادر به تحقق اهداف نیستند، بلکه اعتصابات بخش های مختلف و تبدیل آن به یک اعتصاب عمومی میتواند حاکمیت را نسبت به مطالبات اجتماعی به عقب راند.
در ماه اکتبر که اوج مبارزات بچشم میخورد و وضعیت اجتماعی ، مستعد پذیرش اعتصاب عمومی بود، رهبری سندیکاها و در راسشان س ژ ت ، از پذیرش آن خودداری می ورزند. در چنین مسیری پایه های سندیکاها و بسیاری دیگر که حتا آگاهانه هیچگونه وابستگی سندیکایی ندارند در بخش های نفت، گاز، انرژی و پتروشیمی شجاعانه در اعتصاب مداوم روی میآورند و بدین سان هراس عظیمی در دل دولت "فییون" و حاکمیت سارکوزی ایجاد مینمایند. ولی سندیکاها نه فقط مبارزه ی پر شور و شجاعانه اعتصاب در این بخش های اجتماعی را تکامل نمی بخشند، بلکه برعکس، زمانیکه اعتصابیون در مناطق مختلف زیر ضربات و یورش وحشیانه پلیس قرار میگیرند، از آنها پشتیبانی به عمل نمی آورند و با چنین روشی به مبارزه طبقاتی در فرانسه خیانت ورزیده و به نجات حاکمیت سرمایه داری نئولیبرال همت می گمارند. فقط "اتحادیه همبستگی سود" و سندیکای معلمین و "حزب نوین ضد سرمایه داری" و چند نیروی دیگر، در همه جا شعار "اعتصاب عمومی" را تبلیغ و ترویج می نمودند.
واقعیت اینست که جنبش اعتصابی اکتبر نسبت به سالهای ١٩٩۵، ٢٠٠٣ و ٢٠٠٧ بسیار ضعیف بود. ایستگاههای قطار، مترو و فرودگاههای کشور نقش فعالی نداشته و بیشتر به اعتراضات مقطعی روی میآوردند، لذا جنبش از تداوم سازماندهی بی بهره بود. اداره پست برخلاف سالهای گذشته فاقد پتانسیل نسبی اعتصابی بود و کمتر از ۵٠ در صد وارد عمل شدند.
دانش آموزان و دانشجویان در مقایسه با سالهای قبل شرکت وسیع و همگانی نداشتند. همه ی اینها علت اساسی دارد و آن عدم حمایت و سازماندهی مسئولین کنفدرال سندیکایی است که هیچگونه توجه ای جهت پیشبرد مبارزه ی واقعی نکردند و بدین صورت و در تعاقب آن اعتصاب عمومی بوسیله سندیکاها مدفون گشت و مهر خیانتی دیگر از طرف رهبران اتحادیه های باصطلاح کارگری بر سیمای مبارزه طبقاتی سنگینی نمود. حاکمیت امپریالیستی فرانسه با آگاهی کامل از سازش سندیکاها، به اعمال جنایتکارانه ای روی میآورد و با دستور از حاکمیت سرمایه و "عالیجناب سارکوزی" به سرکوب عریان اعتصابیون در بخش های انرژی، بنزین، نفت، گاز و پتروشیمی می پردازد و حق ابتدایی اعتصاب را با دیکتاتوری، منکوب می نماید. این روند مفهوم کامل سیاسی دارد و ثابت میکند که دموکراسی بورژوایی در پراتیک اجتماعی نمیتواند وجود داشته باشد و تبلیغ آن بوسیله مداحان سرمایه داری، فریبی بیش نیست که با ظاهری آراسته و با ترفند در اختیار مردم عامی و نیز ساده لوحان سیاسی قرار میگیرد. امروزه دموکراسی فقط از زاویه جنبش کارگری معنا و مفهوم واقعی دارد و هر آلترناتیو دیگری جز خدمت به بورژوازی کار دیگری از پیش نخواهد برد. بعنوان نمونه تئوری کهنه "انقلاب دموکراتیک نوین" که آنرا با شعار رهبری و هدایت طبقه کارگر طرح میکنند، در نهایت در خدمت سیستم سرمایه داری جهانی است. پلیس سرکوبگر فرانسه با تبعیت از حاکمیت سرمایه جهت "خدشه دار" نمودن تظاهرات میلیونی، با لباس شخصی و نیز با چسباندن آرم و نشان س ژ ت به روی سینه هایشان، به شکستن شیشه های مراکز خصوصی و دولتی می پرداخت و به توطئه و حشونت روی میآورد (در این رابطه فیلم و سند آن موجود است که مورد اعتراض سندیکای س ژ ت قرار گرفت). در روند عمل یاد شده دبیر اول سندیکای F.O. (نیروی کارگری) آقای "مایی" ، با وقاحت هر چه تمامتر استفاده آرم را بوسیله نیروی پلیس شخصی، امری عادی قلمداد می نماید و این ثابت میکند که چگونه سندیکاهای زرد تحت پوشش دفاع از منافع کارگران، دخالت پلیس سرکوبگر را توجیه میکنند.
یکی دیگر از دلایل شکست جنبش کارگری اکتبر، مواضع فرصت طلبانه "حزب سوسیالیست فرانسه" است. این حزب بورژوایی که "دومینیک استراس کان"، مسئول "صندوق بین المللی پول" (FMI) ، عضو آنست و نیز مستقیمن بوسیله نیکلا سارکوزی بدین مقام برگزیده شده است(٢)، انتظار دیگری نمیتوان داشت. این را بیشتر از این نظر عنوان می سازم که بعضی از اتحادیه های کارگری فرانسه ، بینش و راهکارهای خود را در مقاطع مختلف با گرایش سیاسی حزب مذکور منطبق میکنند. مجموعه شرایط فوق، مبارزه طبقاتی کارگران و زحمتکشان فرانسه را به شکست میکشاند که سندیکاهای کارگری در آن نقش درجه اول را ایفا میکنند و به بورژوازی فرانسه و نیز سرمایه داری جهانی روی خوش نشان داده و به منافع طبقه کارگر خیانت می ورزند. ولی جنبش کارگری فرانسه خارج از بروکرات ها و اشرافیون سندیکایی، سری افراشته دارد و در آینده یکی از پرچمداران مبارزه طبقاتی در اروپا برای کسب حقوق برابرطلبی خواهد بود. روشن است که این مبارزه را همراه با همبستگی انترناسیونالیستی که راهی دشوار و طولانی دارد، به پیش خواهد راند.
ولی در عرصه کنونی نظام سرمایه داری در بحران جهانی فرو رفته است. بحران مذکور نه دوره ای که ساختاری است و در همه ی شاخه های آن نفوذ نموده و در یک کلام تار و پودش را فرا گرفته است. تئوریسین های بورژوازی یا از مهار بحران صحبت میکنند و یا حداکثر با طرح "دوره ای" آن، سال ٢٠١٢ را نقطه پایانی اش قلمداد می نمایند. آنان بدین ترتیب آگاهانه و یا "خوشبینانه" در رویا به سیر و سفاهت مشغولند و خواب های طلایی برای سیستم سرمایه داری می بینند. در واقع نقطه پایانی بحران زمانی است که در هر کشور ، طبقه کارگر با انهدام نظام حاکم و با برقراری قدرت شوراها، موازین کارمزدی را ملغا سازد. بنابراین بحران تداوم خواهد داشت و بارآوری کار کارگران در رابطه با افزایش نرخ سود و بطریق اولی کسب هر چه بیشتر ارزش اضافی، ارتقا خواهد یافت تا بدین ترتیب قادر شوند حالت عمیقن بیمارگونه سرمایه داری را "شفا" بخشند، غافل از اینکه اینگونه داروها بجز شفاهت مقطعی و موقت و زودگذر، کار دیگری نخواهد کرد. در چنین بلوایی، سراسیمه از طریق بانک جهانی و صندوق بین المللی پول به هر طرفی حمله ور میشوند و علیه کارگران و زحمتکشان تهاجمات گسترده ای را سازماندهی مینمایند تا بارآوری کاری را که در فوق از آن صحبت نمودم و از طریق کار مولد ناشی میشود، به نفع نیروی سرمایه به خدمت گرفته شود، زیرا کار مولد از یک طرف در زمان کار لازم و از طرف دیگر در چارچوب زمان کار اضافی تبلور مییابد. در چنین چالشی کارفرمایان و سیستم استثمارگر سرمایه داری از کار لازم میکاهند و به کار اضافی می افزایند. زیرا فقط کار اضافی است که منجر به تولید ارزش اضافی میگردد. بعنوان مثال بالا بردن ساعات کار و ثابت ماندن دستمزد که امروزه تهاجم نظام سرمایه داری به حقوق اولیه کارگران محسوب میشود، در موازین کار لازم و کار اضافی نهفته است. نئولیبرالیسم سیاست اقتصادی خود را چهار نعل با روش یاد شده در فوق به پیش میبرد و اینگونه به دستاوردهای طبقاتی کارگران می تازد و قانون اصلاحات بازنشستگی در فرانسه نیز در خدمت همین اهداف استثمارگرانه ی حاکمیت سرمایه قرار دارد.
مارکس دوگانگی یاد شده در کار مولد و از دست دادن هرچه بیشتر موازین حقوقی کارگران را در قرن نوزدهم پیش بینی کرده بود و آنرا مترادف با رشد سیستم سرمایه داری میدانست.
بنابراین خطای بزرگی خواهد بود که ما تجاوز سرمایه به حقوق کارگران ، آنهم در کشورهای غربی را بعنوان «شیوه استثمار مطلق ارزش اضافی" به حساب آوریم. نظریه ای که در مقاله "مقاومت سراسری کارگران فرانسه در برابر لایحه ضد کارگری "اصلاح قانون بازنشستگی" نیکلا سارکوزی» بوسیله "جمعی از کمونیست های ایران (آذرخش)" طرح میشود.زیرا به همان طریقی که در فوق به توضیح آن پرداختم ، نمیتواند شکل استثمار مطلق به مفهومی که مارکس آترا در کاپیتال تحلیل میکند، متحقق گردد. البته ارزش اضافی نسبی شیوه ای از بازتولید است که از دیدگاه استثمار نتیجه ی ارزش اضافی مطلق است و در عین حال میدانیم که ارزش اضافی نسبی همواره نتیجه رشد و پیشرفت سرمایه داری نخواهد بود. بعبارت دیگر هر زمان نرخ استثمار به دلایل بحران و یا هر شکل دیگری افزایش یابد و دستاوردهای کارگران در زمینه های اجتماعی به همان دلایل پس گرفته شود، نتیجه رجعت به ارزش اضافی مطلق را به دنبال نخواهد داشت، بلکه در چنین بستری تضاد کار و سرمایه تشدید بیشتری مییابد. زیرا ارزش اضافی مطلق به مفهوم شدیدترین نرخ استثمار است که در روند تولید و بازتولید اجتماعی خود را می نمایاند و باز پس گرفتن بعضی از دستاوردهای کارگران نمیتواند بمثابه بازگشت ارزش اضافی نسبی به شکل مطلق آن قلمداد شود و امروزه بیشتر در کشورهایی که عمق وابستگی شان به جوامع امپریالیستی افزایش دارد، این روند فوق سود را فقط در حیطه اقتصادی کشورهای متروپل سرازیر میکند و از آنجا که فوق سود یاد شده بازگشتی جهت انباشت سرمایه در کشور وابسته نخواهد داشت، عرصه و پروسه استثمار را بر نیروی کار ارزان به جایی میرساند که نرخ استثمار بر مبنای ارزش اضافی مطلق آن بررسی میگردد. البته روشن است که در کشورهای پیشرفته سرمایه داری ارزش اضافی مطلق در کارگاههایی که فعالیت اقتصادی با ساعات طاقت فرسا صورت میگیرد، مشاهده میشود ولی اینگونه بخش ها زمینه های محدودی هستند که به هیچ عنوان شرایط غالب در تولید اقتصادی بشمار نمی روند.
مجموعه شرایط در بحران جهانی اقتصاد، مبارزه ی نیروی کار را در برابر سرمایه تشدید مینماید. در ایران یکی از جنبه های باصطلاح مقابله با بحران در چارچوب منافع سیستم سرمایه داری، طرح "هدفمند کردن یارانه ها" ویا در حقیقت حذف یارانه ها میباشد که فشار را به طبقه کارگر ایران افزایش هر چه بیشتری خواهد داد و به همان اندازه اردوی کار و سرمایه حدت خواهد یافت. جنبش کارگری فرانسه نیز از به بن بست رسیدن مبارزات پر شور و شجاعانه خود در ماه اکتبر درس های ارزنده ای خواهد گرفت و میادین نبرد را علیه سیستم سرمایه داری تشدید خواهد نمود و خود را برای مبارزات آتی با درس آموزی از شکست امروز، آماده خواهد ساخت.
بعد از نگارش : زمانیکه نگارش مقاله فوق را به پایان رساندم با نامه سرگشاده ای روبرو شدم که در آن سندیکای س ژ ت کارخانه "گودیر" در شهر "آمی ین" واقع در شمال از منطقه "پیکاردی" ، مسئولیت شکست مبارزات کارگران را متوجه رهبری و مسئولین سندیکای س ژ ت نمود. آنان در نامه ای سرگشاده متذکر میشوند که در ماه سپتامبر در نامه ای که برای سندیکا نوشته بودند، استراتژی سندیکای را در رابطه با اصلاحات بازنشستگی توضیح داده اند. ولی مسئولین آگاهانه سدی در برابر انرژی مبارزاتی ایجاد مینمایند و.....(٣).

احمد بخردطبع - ١۴ دسامبر ٢٠١٠
(١) ـ «اعتصاب کارگری فرانسه و نقش "عالیجناب سارکوزی"». نوامبر ٢٠٠٧ ـ احمد بخردطبع
(٢) ـ در انتخابات ریاست جمهوری سال ٢٠٠٧ ، نیرویی در درون "حزب سوسیالیست" در رابطه با کاندیداتوری خانم "سگولن رویال" که با اکثریت آراء از اعضای سراسری حزب سوسیالیست انتخاب شده بود، فعالیتی نکردند و بدین طریق آگاهانه کمک فراوانی به جناح رقیب یعنی آقای سارکوزی نمودند. پس از اینکه سارکوزی به ریاست جمهوری میرسد به پاس خدمات ارزنده ای که "استراس کان" در همین رابطه انجام داده بود، وی را از طرف فرانسه به ریاست "صندوق بین المللی پول" می گمارد و در آنجا نیز رای کافی را از آن خود میسازد.
همانطور که میدانیم صندوق بین المللی پول (FMI) بوسیله امپریالیست ها و در خدمت نیازهای آنان انجام وظیفه مینماید و آقای استراس کان "سوسیالیست" ، ریاست آنرا بعهده دارد و احتمالن یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری سال ٢٠١٢ در فرانسه خواهد بود.
٣- SYNDICAT CGT GOODYEAR AMIENS USINE NORD:
Lettre ouverte aux confédérations et autres syndicats