اعتراض و خیزش انقلابی جوانان، زنان، و اقشار متکی به ”نیروی کار“ به دنبال مرگ مهسا امینی و تداوم ۷۰ روزهی آن، نشان داد، دستیابی به مرحله جنبش انقلابی برای تکوینِ نظامی نو و سکولار قابلیتِ گسترش دارد.
شعار کنونی ”زن زندگی آزادی“ که سراسر خیابانهای ایران و شهرهای دیگر جهان را فرا گرفته است، خود بر بستر ۴ دهه مبارزاتِ طاقتفرسای اقشاری از طبقه کار جامعه از جمله هزاران زن از ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ کمتر از یکماه بعد از پیروزی انقلاب (مقارن با ۸ مارس روز زن) به مدت ۶ روز در تهران با شعار ”ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم“ علیه تحمیل حجاب از جانب خمینی، آغاز شد.
تلاشهای پیگیر قشرهایی از مردم کردستان و ترکمن صحرا و کارگران بیکار برای تحقق خواستههایشان از همان روزهای قدرتگیری حزب روحانیت جمهوری اسلامی سوکمندانه به خون نشست. سازمانهای آزادیخواه نیز به بهانه جنگ با عراق که ولایت فقیه آغازگر آن بود، درسال ۱۳۵۹ و ۶۰ توسط رژیم اسلامی سرکوب و اعضایشان زندانی یا اعدام و پناهنده شدند، مسئله ”رهایی طبقایی“ که با قیام ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ اوج گرفته بود شکست خورد. جنگ و سرکوب از جمله کاهش همهجانبهی اشتغال زنان را پدیدآورد. طی سالهای ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۵، نرخ مشارکت نیروی کار زن از حدود ۱۳درصد به ۸ درصد رسید. در سالهای ۹۰ تا ۹۳ نیز نرخ رشد متوسط جمعیت فعال نیروی کار دارای تحصیلات عالی برای مردان ۱/۶ و برای زنان ۱/۳ درصد شد. ناامیدی از یافتن کار، بخش عمدهای از زنانِ دارای تحصیلات دانشگاهی را به جمعیت کار خانگی کشاند.
اجباری شدن حجاب در تیرماه سال ۱۳۵۹ و تصویب قانون مجازات اسلامی برای عدم رعایت حجاب در ۱۸ مرداد ۱۳۶۲ چنان تأثیری بر حذف زنان از چرخهی اشتغال گذاشت که در دههی ۱۳۶۰ شاهد کمترین میزان مشارکت زنان با نرخ ۱۰ درصد هستیم (پاپلی یزدی، ۱۳۹۷) آمار دهه کنونی که دیگر فاجعه است، برای نمونه در یک سال گذشته با نرخ تورم ۴۸درصدی تقریبا نیمی از حاصل کار و سرمایه هر زن و مرد ایرانی توسط نظام به تاراج رفته است.
کشتار سال ۶۰ تا ۶۳ و بیش از ۴۰۰۰ نفر (به گفته منتظری جانشین خمینی) زندانیانی که حکم حبس داشتند در تابستان ۶۷، ترور نویسندگان در قتلهای زنجیرهای، ممنوع کردن واکسن خارجی کرونا توسط خامنهای، جنایت رژیم اسلامی را به نسلکشی رساند. شمار قربانیان همهگیری كرونا از زمان شروع همهگیری کووید-۱۹ در زمستان ۱۳۹۸ تا پایان تابستان ۱۴۰۰ به علت نبود و حرام کردن واکسن به ۲۵۷هزار شهروند بیگناه رسید. در طول ۲۱ ماه هر روز به طور متوسط ۴۰۷ انسان با فتوای ننگین رهبر به کام مرگ رفتند. خامنهای کرونا را انکار کرد، همچنان که به میدان آمدن مردم در اعتراضات را اغتشاشات جزیی و کار دشمن میداند، به دستور رهبر در این مدت به طور میانگین روزانه با گلوله مستقیم به جان عزیز ۷ نفر آزادیخواه، شهروندان ایران را داغدار میکند.
در حاکمیت ۴۳ ساله جمهوری اسلامی ”جنبش اعتراضی“ بیشتر عنصر مفهومی بوده تا نهادهای سازمانی و تشکیلاتی اما نمود برجسته و درخشانِ آتش زدن روسریها، راهپیماییهای بدون حجاب زنان و دانشجویان و دانش آموزان و ایستادگی علیه حجاب اجباری با شعار مدرن و عمیق «زن، زندگی، آزادی» مبارزات گذشته را وارد فاز نوینی در همه ی ابعاد اجتماعی و سرنگونی نظام کرده است.
.
پس از یک دهه از شلیک گلوله به ندا آقاسلطان تا نیکا شاکرمی توسط بسیجِ آتش به اختیار نظام ولایی، اینک بلوغ آگاهی است که مسیر آزادی از ستم مضاعف فرمانفرمایی آخوندی در دستور نسل جسور و زندگیخواه جامعه ایران قرار میگیرد.
خاله نیکا شاکرمی مینویسد:”هرچه میخواهید در مورد او بدانید را در دخترهای اطرافتان جستجو کنید. آنها نیازمند برابری هستند. فهم این آسان نیست اما ممکن است. او با آگاهی و چشمانی باز انتخاب کرد ویدیوهایش را دیدهاید. رفت و جنگید و دیگر برنگشت.“
از دهه ی ۲۰۰۰ میلادی جنبش مردم کرد و زنان وارد مرحلهی نوینی شد، بازتاب آن را میتوان در برگزاری مراسم خاکسپاری زنانی دید که به بهانهی ناموسی به قتل رسیده بودند، پیکرشان بر دوش زنان و انجام مراسم تدفین توسط آنان تمامی جامعهی سنتی را دگرگون کرد. این تشییع جنازههای اعتراضی و رادیکال، نمادی از توانمندی زنانی بود که شعارشان: ما زن هستیم. ما ناموس کسی نیستیم، بود. تجربهی انقلاب روژاوا دستاورد و گامی مهم در جنبشهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه و نیز تاریخساز برای جنبش زنان بهویژه زنان خاورمیانه محسوب شده است. نبرد کوبانی در سال ۲۰۱۴ نقطهی عطفِ شناساندن آرمان: ژن، ژیان، ئازادی به سراسر جهان بود. پیآمد این نبرد پیروزی قاطعانهی زنان علیه تشکیلاتی تروریستی، زنکش و زنستیز در سال ۲۰۱۷، بود. در جریان آزاد کردن رقه، مرکز تشکیلات داعش، گروههای مختلف مبارزاتی زنان، همچون نیروهای سوریهی دمکراتیک (SDF)، یگانهای مدافع زنان(YPJ) و یگانهای زنان شنگال (YJŞ) در نبرد مشارکت داشتند، این پیروزی برای زنان سراسر جهان الگویی شد که اولین بار زنان نهتنها از خود در برابر دشمن دفاع کردند بلکه گامی مترقی و تازه برای ساختن آرمانشهر خود برداشتند.
جنبشهای بدون رهبر و حزب در دو دهه قرن حاضر با خواستههای مشخص، در اعتراض به بیدادِ رهبران سیاسی و ناکارآمدی دولتها در راستای حقوق نیروی کار، دستیابی به حق فردی و اجتماعی شهروندی به میدان آمد. جنبشهایی که دیگر منبع الهام یا تکیهگاه ایدئولوژیکی پیشینی نداشتند، وابسته به افقهای فکری و سیاسی گوناگون بودند و برای دموکراسی واقعی، آزادی و عدالت اجتماعی تشکل یافتند. جنبش اتپور مقاومت سازمانی سیاسی در صربستان از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۴ بود، مبارزه برای مقابله با مقامات صرب تحت تسلط اسلوبودان میلوشوویچ متشکل شد. اتپور به جنبش مدنی جوانان مبدل شد که اوج فعالیت آن در ۵ اکتبر ۲۰۰۰ مقارن با سقوط میلوشوویچ شد. این جنبش بدون خشونت در سرتاسر کشور بسط یافت. در روزهای اوج آن هفتاد هزار نفر طرفدار داشت و در براندازی میلوشوویچ در ۵ اکتبر نقش ایفا کردند. جنبش اتپور رهبری نداشتند، یعنی همه جوانان با هم برابر بودند و هیچ کسی قرار نبود رهبری آنها را بر عهده بگیرد، و این کار را برای دولت میلوشوویچ سخت میکرد. چون نمیدانست انگشت روی چه کسی بگذارد.
جنبش جوانان ۶ آوریل گروه فیسبوکی مصری بود در بهار ۲۰۰۸ برای حمایت از کارگران شهر صنعتی محله الکبری که برای اعتصاب در تاریخ ۶ آوریل برنامه داشتند ایجاد شد. در مصر، خشم عمومی به خاطر شرایط اقتصادی نامساعد، فساد فراگیر، عدم توجه دولت، سیاست خارجی نادرست و سرکوب سیاسی در دوران ۳۰ ساله ریاست جمهوری مبارک، شدت گرفته بود. بسیاری از مردم مصر از بیکاری، تورم، افزایش بیرویه قیمت مواد خوراکی و سطح پایین زندگی رنج میبردند، در واقع بیش از ۴۰ درصد مردم با درآمد کمتر از ۲ دلار در روز زندگی میکردند. در عین حال پس از گذشت سالها از تقلب انتخاباتی، رژیم از جانب حزب دموکراتیک ملی حاکم با تقلب نتیجه انتخابات پارلمانی نوامبر ۲۰۱۰ را از آن خود نمود. در همین زمان وبلاگنویسها از اینترنت جهت سندسازی موارد نقض حقوق بشر و اطلاعرسانی در خصوص خشونت پلیس استفاده میکردند.
گروههای جناح چپ در قاهره، یکدیگر را ملاقات کردند تا تظاهرات عمومی علیه رژیم را سازماندهی کنند و اعلام کردند «اعتراضات گسترده ما در روز ۲۵ ژانویه آغاز یک پایان خواهد بود، پایان سکوت و تسلیم... و آغاز یک برگ تازه.« «ما خواهان حقوق خویش هستیم و زین پس دیگر سکوت نخواهیم کرد.» طبق برنامه، هزاران اعتراضکننده در مرکز شهر قاهره، میدان تحریر، جمع شدند. آنها میگفتند: «ما اینجا را ترک نخواهیم کرد تا زمانی که خواستههایمان برآورده شود.» اگرچه پلیس شورش، تظاهرکنندگان را آن شب متفرق کرد، اما میدان تحریر تبدیل به یک سمبل انقلابی شد، مرکزی برای معترضان مصری که هفتهها، روز و شب در آنجا جمع میشدند و خواهان تغییر بودند. علیرغم آشفتگیهای پس از دوران مبارک، جوانان راه خود را برای ایجاد فرهنگ جدید سیاسی دموکراتیک در مصر ادامه دادند. بنا به گفته احمد ماهر یکی از فعالین جنبش «تغییر واقعی که ما دربارهاش صحبت میکنیم... تغییر رژیم و تغییر قواعد بازی سیاسی است. تغییر مورد نظر تغییر ذهنیت و فرهنگ است. دستیابی به رویای ما درباره دموکراسی آسان نیست. این تغییر سالها طول میکشد.»
اعتراضهایی که در سال ۲۰۱۰ کشورهای شمال آفریقا و جنوب غرب آسیا را درنوردید به بهار عربی معروف شد. ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰، محمد بوعزیزی دستفروشی در تونس به سبب فشار ماموران دولتی خود را به آتش کشید، و جوانان با شعار برابری، کار و احترام به کرامت انسانی به خیابانها آمدند. این جنبش بازتاب جهانی و نتایج سیاسی فرهنگی و اجتماعی داخلی مهمی داشت. در روز ۱۴ ژانویه ۲۰۱۱، جهان عرب در نهایت حیرت، شاهد اعتراضات گروههای مردم بوده و فرار رئیسجمهور تونس بن علی را تجربه کردند. در میدان تقسیم استانبول ۲۸ می ۲۰۱۳ اعتراض جوانان به قطع درختان پارک گزی برای ساختن یک مجتمع فرهنگی آغاز شد و بیشتر شهرهای ترکیه را فرا گرفت، چندین شهروند کشته و دهها نفر زخمی و زندانی شدند.
در اوکراین ۲۱ نوامبر ۲۰۱۳ نیز جنبشی خود انگیخته بدون رهبر و در اعتراض به خودداری رئیسجمهور اوکراین از امضای قرارداد تجاری با اروپا به راه افتاد و به انقلاب ۲۰۱۴ میدان اروپا و کرامت معروف شد.
از خیزشهای بدون رهبر و حزبِ قرن بیستویکم جنبش اشغال وال استریت بود که در ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱ در نیویورک آغاز شد و تا ۲۴ مارس ۲۰۱۲ در جریان بود، بیش از ۹۵ شهر در ۸۲ کشور جهان گسترش پیدا کرد و بیش از ۶۰۰ محل در آمریکا را فرا گرفت. خواسته اشغالکنندگان وال استریت رفع نابرابریهای اقتصادی، مبارزه با فرهنگ اقتصادی سرمایهداری و از بین بردن دسترسی و نفوذ دلالان شرکتی و غولهای پولی در دولت آمریکا بود. جنبش مدنی ”دل آزردگان“ ۱۵ ماه می ۲۰۱۱ در یکی از میدانهای مادرید در اسپانیا بهپا شد و به بیش از ۱۰۰ شهر جهان از جمله پاریس راه یافت، صدها هزار نفر در آن شرکت کردند نزدیک به ۵۰۰ سازمان غیردولتی به حمایت از آن جنبش برخاستند. معترضان خواهان دموکراسی واقعی بودند و با خودسری رهبران سیاسی که ویژهگی آنها فرو بستگی نظامهای دو حزبی دموکراتیک است، مخالفت ورزیدند. این جنبش دستاورد مهمی در کشورهای غربی بجا گذاشت. در تمامی جنبشهای غیرحزبی کنشگرانِ خواهان نظام نوین تا مدتها خیابان و میدانها را ترک نمیکردند هر چند از تحرکی برنامهریزی شده برخوردار بودند، اما به دعوت سندیکا یا حزب و رهبری مشخص برای نمایش قدرت در یک روز معین بسنده نمیکردند. بعضی خیزشها به سرنگونی نظام حاکم منجر میشد، چون معترضین از عقبنشینی خودداری میکردند، در واقع اگر جنبشی به خشونت کشیده می شد مسئول اصلی آن نیروهای دولتی بودند. خیزش سرکه برزیل با اعتراض به افزایش ۹ سنتی کرایه اتوبوس آغاز شد، ۱۳ ژوئن سال ۲۰۱۳ در سائوپائولو هنگامی که پلیس با نارنجکهای آتشزا به راهپیمایی آرام مردم حمله کرد معترضان به خشونت روی آوردند و به مراکز استانها و پایتخت کشور کشیده شد، مردم برای جلوگیری از گاز اشکآور و گاز فلفل، سرکه با خود حمل میکردند از این رو این جنبش سراسری را سرکه نامیدند.
شکوفایی جنبش کنونی سراسری ایران با حضور خیابانی و دانشگاهها، خبررسانی و فراخوان تجمات اعتراضی و گفتمان از ”برای“ همه چیز در ابعاد گوناگون چه نفی و نیز اثبات ”زندگی“ ، در شبکههای اجتماعی واقعا روابط قابلاتکایی ایجاد کردهاند، چنانکه شکلهای خودسازماندهیِ متنوع و خلاق در اکثر شهرها دستاوردی مهم شدند که توانسته رژیم حاکم را علیرغم سرکوب شدیدش اندکی به عقب براند.
جنبش انقلابی ایران، حرکتی از پایین دارد و از خودانگیختگی اجتماعی برخوردار است. نخبهگرایی که رسالت خود را تنها آگاه کردن تودهها میداند، جایی ندارد. عاملان واقعی جنبش، خودگردانی میکنند و بسترِ رها شدن انرژیهای خلاق اجتماعی شدهاند. زمینهای از تشریک مساعی، قدرت تشخیص و توانمندی اجتماعی فراهم آمده است. علی رها در مقاله دیالکتیک جنبش انقلابی در نقد اقتصاد سیاسی مینویسد: «. . .تکاپوی عمومی برای خودفرمانی، برای برقراری یک روش جدید زندگی، بهطور تلویحی تجسم شکل گرفتن یک خرد جمعی است. مفهوم آزادی در درون این شعور نقادانهی جمعی که زادهی خودانگیختگی است، مستتر است که میباید ما را به چالش کشیده و نیاز به یک برخورد جدید فکری را در ما بیدار کند.
. . . تئورى یک نيروي مادى است، به شرطی كه مشخص و جامع باشد، به شرطی كه كاملاً درونى باشد، و بهحدی پرورانده شده باشد كه بتواند معادل «خودبيانى» سرشتِ یک جنبش انقلابی شود. ... بهجای مصلوب کردن جنبشهای نوپای کنونی، باید تأکید کرد که ماحصل یک تحول عمیق اجتماعی صرفاً در به زیر کشیدن قدرت سیاسی وقت خلاصه نمیشود. توانمندی یک جنبش نه در قدرت انهدام که در خودسازی و بلوغ سوژههایی است که در مسیر حرکت استعدادهای نهان خود را شکوفا کرده، قدرت و معناسازی میکنند تا سرنوشت خود را خود بهدست بگیرند. حقیقت، انضمامی است. پس برای دریافتش باید به محتوای خود جنبش، به درخواستهای مشخص آن، و به تمامیت اجزا و عناصر سازایش رجوع کرد. ... در فرایند دیالکتیکی، آنچه ابتدا یک هستیِ در خود بود، اکنون به ”هستیای برای خود“ تکوین یافته است. ... جنبش رهایی زنان برای گسترش و تعمیق و از آنجا خودانکشافیاش نمیتواند نسبت به واقعیت وجودی محرومترین بخش جنبش، زنان کارگر و تهیدست و درخواستهای معین آنها، بیتفاوت باشد. به این مسأله، میتوان تبعیضهای قومی زنان بلوچ یا کرد را نیز افزود .... ارادهی انقلابی هنگامی میتواند به هدف سوبژکتیو عینیت بخشد که از درون این فعالیت خود-واسطهگر عبور کرده و به خود بازگشته باشد. در واقع وظیفهی روشنگری این است که با اشراف به ضرورت چنین فرایندی، خردِ نظری نهفته در خردِ عملی را خودباور کند و آن دو را به تعامل برساند. فراروی از جدال حال و آینده، بین ”آنچه هست“ و ”آنچه باید باشد“ که به صورت تنش بین ”امر واقع“ و ”امر ایدهآل“ نمادین میگردد، در گرو وحدت نظریهی انقلابی با کنش انقلابی است. تعینیابی یک انقلاب بنیادین، اساساً وابسته به درهمتنیدگی اندیشهی آزادی با خردی است که در کنشِ خودِ سوژه زیست میکند.»
پیشگامان جنبش انقلابی کنونی نیز در خیابانها آغاز رستاخیز تغییر جامعه است که ستونهای سنگرشکنِ طبقه کارگر، زحمتکشان و تهیدستان و همهی خلقهای ستمدیده را به میدان میآورد. انقلاب چنان فراگیر است که قتلهای جنایتکارانه و تراژیک دختران جوان و کُرد و لُر و آذری؛ ژینا امینیها و نیکا شاکرمیها و حدیث نجفیها، و ... اجرای همان دستور خامنهای ”النصربالرعب“ داعشی است که علیه مردم بیدفاع سیستانی و خلق کرد و ۱۵۰ شهر ایران بهکار میرود. اعتراضات گسترده به خون آغشته از هفته آخر شهریور و مهرماه و آبان ناشی از مکانیسم مناسباتِ مالکیتِ عقبمانده و غارت منابع ایران بوده که سیستم تجاوزگر ولایت دیکتاتوری آخوندی به نیروی کار ایران تحمیل کرده است. تضاد طبقاتی به مرحله حادی رسیده که در کف خیابان تعیین تکلیف میشود. بعد از سرکوب خونین ۱۷ شهریورِ۴۴ سال پیش هر چند ضربه نهایی اعتصابات کارگری که شاخص آن نفتگران بودند کمر رژیم شاه را شکستند، اما متاسفانه با پذیرفتن رهبری خمینی، جنبش کارگری به آمال خود نرسید و زمینگیر شد. اکنون نیز جمعی از کارگران هفتتپه (یکشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۱) در کانال مستقل کارگران هفتتپه اعلام کردند: ”نظام سرکوبگر سرمایهداری، علاوه بر تحمیل استثمار و ستم بر مردان و زنان کارگر، همچنین بر زنان، ملیتها، اقوام، گروههای مختلف اجتماعی، افراد با گرایشهای جنسی متفاوت از اکثریت جامعه و نیز افراد با عقاید و باورهای متفاوت ستم و تبعیض مضاعفی تحمیل میکند. به باور ما همه این گروههای اجتماعی ضمن مطالبه و مبارزه برای کسب خواستههای اختصاصی خود، لازم است که مضافا، به صورت متحدانه علیه مناسبات سرکوبگرانه و تبعیضآمیز و استثمارگرانه مبارزه کنند. تفرقه و چند دستگی به سود دستگاه سرکوب است. ما وظیفه خود میدانیم که به طور همزمان و متحد و بدون تفرقه علیه همه این ستمها باشیم. بار دیگر میگوییم که قتل دولتی مهسای عزیزمان، ما را خشمگینتر و متحدتر کرده است. قتل دولتی- حکومتی مهسا بیپاسخ نخواهد ماند. ما سکوت نمیکنیم بلکه اعتراضات را علنیتر و وسیعتر میکنیم.“
شعار امروز جامعهی در آستانه تغییر: همان خواست سوسیالیستی کارگران با تعبیر مدرن است برای جلب طبقه متوسط، جوانان، زنان و خلق کرد، بلوچ، آذری، عرب.
زن: به مثابه آفرینشگر، مبنای تولیدِ نعمات مادی و فکری، کارِ خانگی و کلان در محیط کار و جامعه.
زندگی: در راستای رفاه و آسایش همگان، برخورداری از نیروی کار خود و فراغت بیشتر برای رشد تفکر و ایدهآلهای بشری
آزادی: آزاد شدن از کار اضافی و استثمار نیروی کار. بردگی مزد، رهایی از خودبیگانگی انسان که شاخصه جامعه سرمایهداری است. آزادی انتخاب در شیوه زندگی و اندیشه.
ویژگی مهم جنبش حاضر همراهی بیش از ۱۰۰ هزار ایرانیان خارج از کشور است که با شور و امید به خیابانهای کانادا، اروپا، آمریکا، و ... سراریز شدند تا صدای این انقلاب در حال تکوین را به مردم و دولتهای جهان منعکس کنند، بلکه در سیاستهای منفعتطلبانه سرمایهداری غرب با جمهوری اسلامی خللی ایجاد کند و انگیزه دهنده و مشوق بخشی از مردمی شود که هنوز به خیابان نیامدند. برای برهم زدن توازن نیروی سرکوبِ رژیم در مقابل دستانِ خالی اما پر امید تحولخواهان بر اساس نظریه 5/3 درصد از جمعیت یک کشور برای هر تحول حدود ۳ میلیون نیرو در خیابان ضروریست. ما متاسفانه با این میزان فاصله زیادی داریم. اما این معیار برای ایرانیان خارج از کشور با حدود ۷ میلیون نفر ۲۵۰هزار خواهد شد، که برای اثرگذاری در آنجا لااقل نیمی به میدان آمدند. برآورد راهپیمایی کانادا ۵۰ هزار و برلین ۸۰ هزارتن بوده است. از مبارزین خیابان میآموزیم هرگاه فضایی برای تغییر دیدند، در آن پراتیک کرده و ایدههایشان را سازمان میدهند و خود آموخته و از دیگران نیز میآموزند، تئوریهایشان را بارورتر کرده تا شرایط و خود را تغییر دهند.کارگران پیشرو نیز در این هماوردی پراتیکها مسئولیت میپذیرند، تا نوع دیگری از تجربهی انقلاب ۵۷ تکرار نشود. اندیشگر مارکسی با همراهی روند جنبش انقلاب اجتماعی و موانعی که آن را تهدید میکند، چگونگی اشکال نوین خودگردانی سوسیالیستی مناسبات اجتماعی جایگزین و نقش نهادهای شکل یافته تازه ”شورای محلات“ را کاربردی میکند. نسل اول انقلاب ۵۷ شاید به نقد مداوم باور نداشت اما به تجربه آموخته که مشارکت و دموکراسی مستقیم و از پایین میتواند راهگشا باشد. عمر بخشی از نسل ما که در ”کاروانِ آرمانخواهی“ بیش از نیم قرن برای تغییر جامعهی بیدادگر شاه و شیخ همراه و همدل بودیم، رو به پایان است. اما زنگ هشدار مسئولیتهای اجتماعی، سیاسی، ما را از ایستادن برحذر میدارد هر چند سقوط و شکست و مرگِ همسفران این قافله، امانِ ما را بریده و غمگین کرده باشد. و بغض در گلو از نفس زدن برای ادامه مسیر نیز در تنگنا باشیم، اما گویی از ادامه راه گریزمان نیست.
راهپویی پیگیرانهتر در امر ”سوسیالیسم مارکسی“ در انتهای زندگی و کارزار مبارزاتی ما، میتواند اندکی از ضایعه جدایی و حرمان ۴۴۵ به خون خفته بکاهد. هرانا، خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران منتشر کرد که شمار کشتهشدگان اعتراضات از ۲۶ شهریور تا ۳ آذر به ۴۴۵ تن رسیده که ۶۳ نفر از آنان کودک - نوجوان جانباخته بوده است.
رفیقی نکتهبین در اندیشه مارکسی با گوشه چشمی به نظر دکتر ناصر زرافشان درآغاز رویداد جنبش کنونی، برایم نوشت:
«نباید هراسید! برشعلههای برخاسته به امید رهایی از استبداد نباید خاکستر پاشید! آن دسته از چپ ناکام ایرانی به طور عام، بار دیگر، تنیده در کلیشههای سکتاریستی ناکارآمدِ چهل سال گذشته خود، ناتوان از درکِ پویایی مستتر و جاری در بطن جامعهای منکوبِ استبدادِ تبهکاران و جنایتکاران و خود نیز چه بسا از ستمدیدگان و سرکوبشدگان اصلی این ستمکارانِ تباهپیشه، جامانده به تقصیر یا بیتقصیر از همراهی جنبشهایِ اعتراضیِ مکررِ اجتماعی، به روالِ گذشته، امروز هم به دنبال این رخدادِ عظیمِ اجتماعی، در توجیه جاماندگی خود، با نفی هر آنچه که با کلیشههای ذهنی او تطابق ندارد به ارائه تز و نظریه میپردازد،...
اینک که شعلههای انقلابی سرکش بر دل مردمانی زیر ستم و فقر و تبعیض، خواهان آزادی و رفاه و... نور رهایی و امید رستن میپاشد، جاماندگانی به نصیحت برخاستهاند در از رمق انداختن ”جنبشی انقلابی“ که آغاز راه است شاید به رهایی... از هشدار به جنگ داخلی و قومیتی تا تجزیه”مملکت“ گرفته تا دلسوزاندن برای از دست رفتن جانهای جوان و بیباک جلودار صحنه. این پیامها مشخصا چه چیزی را تبلیغ میکند... جز آنکه دست نگهدارید، انقلاب نکنید... شورش نکنید... جنبش نکنید ... خیزش نکنید... خون خود هدر ندهید... بمانید در خانه تا به وقتش ما بیائیم ”تجربه“ چهل سال موی سپید کردن را به شما انتقال و آموزش دهیم، سپس به ”سردمداری“ ما ببینیم چه غلطی میتوان کرد! و اینک، این عزیز گرامی هم علیرغمِ نقشِ معین و قابل ارجی که به اقتضای حرفه خود در دفاع از آسیبدیدگانِ استبدادِ مستقر، در این سالهای سیاه داشته و بهایِ سنگینی هم به ازای آن پرداخته است، اما از این روند مبرا نبوده و نیست. در اثبات این ادعا، با رجوع به همین نقطهنظرِ کوتاهِ وی به جنبش انقلابیِ جاری، همان بس که دینامیسم اعتراضِ اجتماعیای به این عظمت، سراسری و همگانی، در اندازه و ابعادِ یک انقلاب اجتماعی که مستقیم و بلاواسطه موجودیت کل سیستم حاکم را نشانه گرفته است را نه حتی در حدِ یک ”جنبش“ که به ”خیزش“، فرو میکاهد. گرچه به دلسوزی خود را همراه میکند، اما با نگاهی از بالا، حرکت انقلابی، رادیکال و از جان گذشته این جوانان پیشتاز را که دامنه عملشان جمع روز به روز افزونتری از پیر و میانسال را نیز به میدان کشانده عملا ”کودکانه“ ارزیابی میکند و پیشاپیش ندای شکست آن را سر میدهد. انگار پیششرط شروع هر”خیزش“ و جنبش و انقلابی خصوصا حرکتهای اعتراضی خود جوش، الزاما پیروزی است... الزاما ”خط“ گرفتن از این و آن است... تا اگر نشد... ”ما که گفته بودیم!“ انگار تاریخِ خونبارِ این چهل و اندی سال ثابت نکرده است که برخاستن به برانداختنِ این استبدادِ کریه و سیاه، با حلوا حلوا کردن و پخش نقل و شیرینی و دعوت به گفتگو و شرکت در انتخابات و دنبالِ سبز و بنفش افتادن، میسر نمیشود که نشد... که جان میطلبد و سر پر سودا»
انقلاب پدیدهای دستوری نیست، انقلاب تاریخِ از پیش تعیین شدهای ندارد. انقلاب روییدنیست، انقلاب محصولِ نهاییِ کنش و واکنش اعتراضیِ مسالمتناپذیرِ توده مردمان در بطن جوامع استبداد زده است، میوهایست که به وقتش میرسد، حال هر ”سر و سازمان و سردمداری“ که در متن آن کنش و واکنش، به هنگام و آماده بود و نقش داشت و در میدان همراه بود میتواند به وقت مقتضی، آن را به سیاق خود به پیش برد. هر آن کس که در سر امید به رهایی از استبداد دارد، با هر پرچم و مسلک و روش و ابزاری که میشناسد باید به تعمیق این جنبش کمک کند. این جنبش انقلابی را به هر شکل و توان و ظرفیت باید تقویت کرد، با حضور در میدان یا به پشتیبانی میدان، با تبلیغ و تهییج به اعتصابات در گسترده کردن دامنه آن به سایر اقشار، با دامنه بخشیدن آن به حضور اعتصابی کارگران. همراه شو عزیز ... نباید هراسید، انقلابی در راه است،... انقلابی به راه افتاده است... نباید هراساند.
نفس انقلاب، نفی ستم حاکم است چه پیروز شود، چه به یغما رود، چه سرکوب...که از خاکستر انقلاب نیز، انقلاب برمیخیزد.
راهبرد پروسه جنبش انقلابی که از نیمه ۱۴۰۱ آغاز شده به دست کنشگران و ساماندهندگان تحولخواه محلات سرتاسر شهرهای ایران که با سرکوبگران رژیم اسلامی مقابله میکنند، خود نیز در ایجاد نهادهای شورایی در محیطهای کار و سکونت مردمی قابلیت و توانمندی رهبری را دارند.
همافزایی منظم نیروها توسط شوراهای متنوع در واقع نیروهای انقلابی حرفهای تشکیلاتی، مبارز کنشگر و معترض را به گونهای هماهنگ و همسو میکند تا بتواند بالاترین درجه از تاثیرگذاری را از کنش جمعی آنان تامین کند. و با نقشه راه توسط رهبری و سازماندهیشان به هدف جنبش انقلابی دست یابند .اردوی کار شامل تهيدستان شهر و روستا، بيکاران و بازنشستگان، دانشجویان، پرستاران و معلمان، کارگران صنعتى و کارمندان، زنان خانهدار، لايههايى از صاحبان وسائل توليدى خرد در جنبش کنونی به میدان آمده. از درون اين انبوه نیروی کار، ائتلافى از طبقات و لايههاى اجتماعى گوناگون شکل خواهد گرفت که میتواند به صورت اردويى عظيم برای حل تناقضات جامعه سرمايه دارى و اعمال ” کنترل اردوى کار بر توليد و توزيع“ چارهاندیشی کند. در جامعه سرمايه دارى مبارزه براى کنترل کارگرى نيز محور اصلى مبارزه طبقاتى است در واقع جمهورى سوسياليستى نیز همه مناصب حکومتى را انتخابى و قابل عزل میداند. همچنین تمام نمايندگان نيز مىتوانند توسط انتخابکنندگان عزل شوند. چشمانداز شورای محلات، راه حلهای ریشه ای و حداکثرى حقوق دموکراتيک است، زیرا گذار به سوسياليزم در معنای هرکس به اندازه کارش، بدون گسترده ترين حقوق دموکراتيک غيرممکن خواهد بود. نبرد براى سوسياليزم مبارزه براى گسترش حقوق دموکراتيکِ نیروهای اردوی کار است. مارکس نیز به قدرت رسيدن پرولتاريا را ”پيروزى در نبرد براى دموکراسى“ مىداند.
در این رهنمود، جنبش جاری ایران در خیابان، محل کار، مدرسه، دانشگاه، مجامع بین المللی خارج کشور با ترکیب قوای درونی و در توازن نیروهای سرکوبگر اگر بتواند رژیم را ساقط سازد، در روند رو به پیش، بار طبقاتی ضد سرمایه داری و بیان تعلق کارگری مییابد و از سنگر پیکار با بهره کشی میتواند علیه بردگی مزدی، خود را سازمان دهد.
سرنگونی طلبی رژیمهای خودکامه بدون دست بردن به لغو ساختار خرید و فروش نیروی کار، شهروندان آن کشورها را به رفاه و حقوق همهجانبه نمیرساند.
همزنجیران طبقاتی توده وسیع کارگران برای رهایی از فقر و فلاکت، مجبورند حاصل کار و تولید خود را از چنگال قهر و خون و جنایت و سبعیت سرمایهداران آزاد کنند.
اینکه چاره رنجبران داشتن تشکیلات است به معنای دستورپذیری از حزب متولی و قیممابانه زحمتکشان نیست، بلکه مشق کردن، تفکر و فهم آزمون و خطا در چرایی سازمانپذیری جنبش امروز است که ادامه استثمار را چگونه مختل کند؟ انسانهای متکی به کار، مسئولیت برنامهریزی، اجرا، پیشبردِ چرخه تولید کار و زندگی فردای انقلاب را از روابط انسانی، اجتماعی، طبقاتی موجود، تحلیل و کنشگری میکنند، وظایف و چاره گری، سیاستگذاری و برنامه ریزیها را بر دوش میگیرند، تا از سرمایه شدن حاصل کارشان جلوگیری کنند و سازمان اجتماعی کار شورایی را به اجرا گذارند، از مسکن، خوراک، پوشاک، وسائل خانه، مایحتاج معاش، امکانات رفاهی، تفریحی، آجتماعی با کیفیت بهرهمند شوند.
وقتی روند و هدف جنبش زن زندگی آزادی، کار و تولید برای زندگی آسوده، مدرن، مرفه، رشد فکری آزاد و شکوفا باشد، هر تلاشگری که نقش خود را در چنین بستری با موقعیت و بضاعت خود ایفا میکند، طبعا در مسیر مبارزات سوسیالیستی قرار میگیرد.
سراسر چرخه کار و تولید سرمایه داری را اردوی وسیع و متنوع کار به حرکت درمی آورند، مگر خوراک، پوشاک، مسکن، وسائل خانه، آب، برق، گاز، مایحتاج زندگی را که سرمایهداران تولید میکنند، حمل و نقل زمینی، دریائی، هوائی را صاحبان سرمایه انجام نمیدهند، سرمایهداران نیستند که در مدارس و دانشگاهها به تدریس مشغولند، کار درمان میلیونها بیمار را مالکان، تراستها و هولدینگها بر دوش ندارند، ساختمان و راه و جاده و بندر با زور بازوی دولتمردان سرمایه داری و مالکان سرمایه ساخته نمیشود. همه این مواهب مورد نیاز جامعه را خود کارگران انجام میدهند، امور تخصصی، تحقیقی، برنامهریزی، فنی، علمی فرایند کار در حوزههای مختلف نیز بر دوش انسانهای شاغل، کارگر صنعتی و ساده، خانه دار، معلم، نظافتچی، متخصص، کارگر ساختمان، تکنیسین کامپیوتر، بهیار، پرستار، راننده، مهندس، پزشک، کارمند، دانشجو، دانشآموز به مثابه یک طبقه سازمانیافته ضد سرمایه داری با دانش، مهارتهای مختلف با رای، عقل، شعور، درایت، با دخالت مستقیم در تولید، توزیع و برنامهریزی توسط جمعهای شورایی، نهادسازی میکنند.
در آلترناتیو اداره شورایی آنچه زیر نام ارتش، سپاه، پلیس، بسیج، لباس شخصی، دولت، مجلس، قوه قضائیه، شورای نگهبان، نهاد تشخیص مصلحت نظام، حوزه علمیه و سایر ابزار تبلیغی و فیزیکی سرکوب، دیگر ضرورت ندارد و برچیده میشود.
هرچند شرکتکنندگان در اعتراضات عمدتا از طبقه متوسطاند، اما تکوین ساختار مبتنی بر مدیریت اشتراکی جامعه آتی نیز توسط دغدغه مندان و سازماندهندگان جنبش انقلابی کنونی تحقق مییابد. فعالان و جریانهای سازمانده اعتراضات و قیام مردمی با تشخیص و درک ضرورتهای پیشبرنده جنبش امروز، خود مناسب ترین امکان برای رهبری پروسه انقلاب ایران خواهند بود.
رامین بهاری آذرماه ۱۴۰۱