"عریانی تضاد طبقاتی، در تنگنای فشارهای اقتصادی"
پیرامون اعتصاب کارگران قطعات توربین شهریار
طی سالهای اخیر موج گستردهای از اخراجها، در تمام صنایع گریبانگیر کارگران شده است و کارگران را برای زندگیشان آوارهی شهر ها و کشورهای دیگر نموده است. موج اخراج ها علی الخصوص با آغاز تحریم ها به بهانه هایی نظیر سودآور نبودن تولید، عدم دسترسی به قطعات و مواد خام اولیه و یا بالا رفتن قیمت ارز شدت گرفت. چنانچه اگر در ابتدا با کارخانه های کوچکی نظیر کارخانجات تولید لوازم خانگی آغاز شد امروز به کارخانجات بزرگی نظیر قطعات توربین شهریار نیز رسیده است.
چند سال پیش که یارانه را به تازگی از روی حاملهای انرژی حذف کرده بودند، (که البته این عامل تنها در کنار عوامل دیگری که در بالا گذرا به آن اشاره شد، اثرگذار می شود) کارخانه هایی مثل یخچال سازی آزمایش، لوازم خانگی پارس، دوچرخه سازی قوچان، ایران دو چرخ، لاستیک پارس و بسیاری دیگر به ناگهان چنان خلوت شدند که انگار خاک مرده رویشان پاشیده اند. نمی شد وارد شهرکهای صنعتی گسترده ی شهرهای کوچک مثل شهرک صنعتی کاوه، شهرک صنعتی البرز و یا شهرک صنعتی رشت شد و به این اندیشه نکرد که این حجم عظیم کارخانه های از کار باز ایستاده که خود تجمیع حاصل نیروی کار کارگران است و حتما کارگران بسیاری در آنها مشغول به کار بوده اند اندیشه نکرد. کارگرانی که علی الخصوص در شهرهای صنعتی چه بسا از شهر و روستای خود برای کار به آن شهرک صنعتی مهاجرت کرده بودند و حالا با بیکارسازی ها و از کار افتادن کارخانه های کوچک معلوم نبود دیگر باید برای کار آواره ی کدام شهر و کشور شده باشند. کارگرانی که به این دلیل که نیروی کارشان را با سرمایه مبادله کرده اند، دیگر هیچ حقی برای تصمیم گیری نسبت به سالها انباشت نیروی کارشان در قالب ابزارهای تولید، محصولات کارخانه و یا حتی خود کارخانه ها ندارند و سرمایه که به راحتی به هرجا که سود بیشتری انباشت کند مهاجرت می کند چه آسان با بهانه ی عدم سود آوری آنان را که هیچ پشتوانه ای ندارند و اگر یک روز نیروی کارشان به فروش نرسد، نمی دانند چگونه زندگی کنند به خانه هایشان می فرستد.
در جریان رقابت بین سرمایه ها، با ابتدای موج تحریم ها و حذف یارانه ها سرمایه های کوچکتر به دلیل عدم توانایی در رقابت به نفع سرمایه های بزرگتر حذف شدند و این نیز خود به
خود سبب شد که تجمع سرمایه ها هر چه بیشتر و بیشتر گردیده و سرمایه هر چه بیشتر به صورت یک هیبت عظیم که به تمام ابزار های قدرت و اعمال سلطه مسلح است شیره ی جان کارگران را بمکد. این سرمایه های کوچک نیز خود عمدتا به بخشهای سودآورتر جابه جا شدند و به همین هیبت عظیم پیوستند، اکنون که این موج بی کار سازی و اخراج وکاهش عمومی دستمزدها به پشتوانه ی ارتش ذخیره ی عظیم بیکاران که در طول این سالها جمع شده است، گریبان کارگران صنایع عمده و بزرگ را نیز گرفته است، چقدر روشن و واضح می توان دید که اگر آن روزها در مقابل هجوم سرمایه به زندگیمان مقاومت می کردیم، امروز چنین وقیحانه رشته را بر گردنمان تنگ نمی انداختند. که اگر کارگران به صورت جمعی و در تمام صنایع از کارگران صنایع کوچکتر حمایت می کردند امروز سرمایه به زندگی خودشان دست اندازی نمی کرد. اما باز هم هر چه پیشتر می رویم و هرچه این حمله ی سرمایه به زندگی و آزادی کارگران فزونی می گیرد، هر چه دستمزدها کمتر می شود و قدرت خرید کاهش می یابد ما چنان بیشتر و بیشتر درگیر کارهای دوم و سوم و نجات جان خویش می شویم که از اندیشه به این حقیقت درد آور باز میمانیم که اعتصاب و اعتراض کارگرانی که امروز دست اخراجهای بی امان گریبانشان را گرفته است، گامی برای نجات فرداروز ما از چنگ همین وقایع است که اگر با آنان متحدانه پنجه در پنجه ی سرمایه نیفکنیم، شکست خواهد خورد.
القصه که امروز نزدیک به ٢۵ روز از اعتصاب کارگران شرکت قطعات توربین شهریار در مقابل موج بیکار سازی ها، تعویق دستمزدها و قراردادهای موقت می گذرد. شرکت قطعات توربین شهریار بزرگترین شرکت تعمیرات توربینهای گازی در خاورمیانه است و در جهان نیز از جایگاه بالایی برخوردار است. اگر این صنعت عظیم و استراتژیک که امروز به بهانه ی عدم سود آوری می خواهد دست کارگران را از کار کوتاه کند و یا دستمزد آنان را کاهش دهد، تا امروز هم سر پا ایستاده با تحمیل فقر روز افزونی بر کارگران بوده است. با این وجود به هیچ رو نمی توان از روی حساب سازی هایی که برای فرار از مالیات صورت می گیرد، به این نتیجه رسید که سود آوری این شرکت کمتر از نرخ سود میانگین است، چه بسا اگر مدیریتی که می توانست عملکرد شرکت را سامان دهد و از هزینه های غیر ضروری و تشریفاتی بپرهیزد، می شد به خوبی نشان داد که سود حاصل از تولید ارزش اضافی در این مجموعه بسیار بالاست و از همین رو نیز هست که بخش خصوصی در کمین آن نشسته است، این شرکت که در گذشته تماما متعلق به وزارت نیرو بوده، اکنون حدود ٢٠% سهام آن متعلق به شرکت مپناست و زمزمه های آن نیز می رود که عن قریب تمام آن توسط شرکت مپنا که تقریبا مالک بی قید و شرط تمام صنعت نیروگاهی ایران است، خریداری شود. طبیعتا در سرمایه های بزرگی نظیر گروه مپنا رانتهای دولتی و ارتباط سرمایه با نظام حاکم آنقدر مستحکم و قوی هست که خصوصی سازی های نظیر این به راحتی انجام شده و چنین شرکتی به مفت به چنگ سرمایه ی خصوصی بیفتد و چه بسا مثل نیروگاه های سیکل ترکیبی پرند (با سرمایه ی حدود ۵٠٠ میلیارد تومان) و سنندج (به ارزش برآوردی حدودا ۵٠٠ میلیارد تومان) و تمام املاک شرکت توانیر به عنوان بخشی از بدهی دولت به این شرکت به آن واگذار شود. این موضوع به هیچ وجه به این معنا نیست که سرمایه ی دولتی ارجحیتی نسبت به سرمایه ی خصوصی دارد، بلکه از این جهت مطرح می شود که نشان دهد در چنین ابعادی سرمایه در مقابل نیروی کار، به صورت یک کل دیده می شود، و خط مرز و تفاوت مشخصی بین سرمایه ی دولتی و سرمایه ی خصوصی و حتی سرمایه ی سرمایه داران مختلف نیست و کلیت ساختار دولت نیز حافظ منافع سرمایه به عنوان یک کل است.
گروه مپنا با ٣٣ شرکت زیر مجموعه ی خود در حال حاضر، اولین و بزرگترین پیمانكار عمومی نیروگاهی در خاورمیانه و غرب آسیا، اولین و بزرگترین سازنده كلیه تجهیزات اصلی نیروگاهی در مناطق فوق و اولین و بزرگترین سرمایهگذار طرحهای نیروگاهی خصوصی در كشور محسوب می¬شود. این شرکت در سال ١٣٧٢ با سرمایه ای معادل ٢ میلیون تومان کار خود را آغاز نمود، و تنها با سه بار افزایش سرمایه در قالب آورده ی نقدی در سالهای ١٣٧٣، به مبلغ ١٠ میلیون تومان، سال ١٣٨٠ به مبلغ ٢٠٠ میلیون تومان، و در سال ١٣٨۴ به مبلغ ٣٠٠ میلیارد تومان، اکنون با سرمایه ی ۵/٩٩٧ میلیارد تومان به کار خود ادامه می دهد. این حجم عظیم انباشت سرمایه در طول سالیان از حاصل نیروی کار کارگران به دست آمده است و امروز به بهانه ی عدم سودآوری می خواهد دست همین کارگران را از ادامه ی کار کوتاه کند.
در گزارشی که در خصوص این شرکت منتشر شده، آمده است " این شرکت که در سال ٧٢ با بیست میلیون ریال کار خود را آغاز نمود، هم اکنون با سرمایه ای معادل ٩٩٧۵ میلیارد ریال در حال فعالیت می باشد، و در خردادد ٩١ برای خرید ٦ دستگاه توربین گازی متعلق به نیروگاه گازی توس با ظرفیت ٩۵۴ مگاوات، اقدام به انتشار ٢٠٠٠ میلیارد ریال اوراق اجاره با نرخ سود ٢٠% در سال تا پایان خرداد ٩۵ نموده است. " (جدول ١)
طنز تلخ داستان از آنجا شروع می شود که این ٩٩٧ میلیارد سرمایه در کنار ٢۵ روز اعتصاب کارگران قطعات توربین شهریار در اعتراض به دستمزدهای معوقه صورت می گیرد. آنجا که بررسی این نکته را بر ما واجب می گرداند که با وجود تأثیرات غیر قابل انکاری که تحریمها و بحرانهای سرمایه بر سودآوری تولید گذاشته است، سود خالص همین گروه مپنا در سال ١٣٩٠ در قیاس با سال ١٣٨٩ ، حدود ١٧٠ میلیارد تومان افزایش داشته است و این در حالیست که تولید و فروش کاهش یافته و هزینه های عملیاتی و مالی نیز به دلایل مقابله با شرایط تحریم افزایش یافته است. (جدول ٢)
در این خصوص در این گزارش آمده است که "در سال ٩٠ بهای تمام شده نسبت به فروش کاهش یافته، و درآمدهای حاصل از سرمایه گذاری نیز افزایش یافته است که با توجه به ترکیب شرکتهای تابعه ی مپنا و افزایش نرخ فروش برق انتظار می رود، این روند در سالهای آتی نیز ادامه پیدا کند."
در پروسه ی تولید هر کالایی که در بازار به فروش می رسد، سرمایه ی ثابت اولیه ای در قالب مواد خام و ابزار تولید و انرژی لازم برای تولید به کار می افتد، نیروی کار را در بازار به ارزش متداولش خریداری می کند و در پروسه ی تولید به کار می گیرد تا ارزش نهفته در قطعات و مواد اولیه و ابزار تولید را در این پروسه به محصول جدید انتقال دهد و در عین حال با صرف کاری که انجام می دهد ارزش جدیدی بیافریند، به این معنا ارزش کالایی که در این پروسه تولید می شود عبارتست از ارزش تمام قطعات اولیه و فرسایش ابزار تولیدی که ارزشش به آن انتقال داده شده است به علاوه ی مدت زمان کاری که صرف تولید آن شده است. در این پروسه که اساس آن بر سودآوری بنا نهاده شده است سرمایه ای به میزان M وارد چرخه ی تولید می شود و پس از انجام کار در پروسه ی تولید و به فروش رفتن محصول این پروسه در بازار به میزان مشخصی بر آن افزوده شده و به صورت M’ باز می گردد. اما اگر سرمایه دار تمام قطعات و مواد اولیه را به ارزش مشخصشان دربازار می خرد، نیروی کار جدیدی را در پروسه ی تولید بر روی آن به کار می گیرد و نهایتا ارزش این میزان کار جدید صرف شده به ارزش مواد خام و سایر مایحتاج اولیه ی تولید اضافه می گردد، و ارزش مبادله ی کالای جدید را شکل می دهد، آنچه که هسته ی سود او را تشکیل می دهد، کجا رقم می خورد؟ تمام هستی نظام سرمایه داری دقیقا بر همین نقطه ی کوچک بنا نهاده شده است که او به عنوان مالک ابزار تولید (مالک سرمایه) نیروی کار را به عنوان یک کالا در این بازار به ارزشی خریداری می کند که برای بازتولید آن ضروری است و این امر وابسته به ارزش سبد کالائی است که مایحتاج ضروری وی است برای اینکه زنده بماند و قادر باشد در پروسه ی تولید به کار ادامه دهد، که خود در شرایط تاریخی و اجتماعی گوناگون تغییر می کند. در این میان میزان کاری که در مجموع لازم است تا مستقل از نوع کار، ارزش سبد کالای مذبور را رقم زند، خود مقداری است به عنوان مثال برابر ۴ ساعت. اما در سوی دیگر این معامله، سرمایه دار با خرید نیروی کار وی به ارزش تعیین شده اش در بازار، مالک تمام روز کار او که حداقل ٨ ساعت در روز می باشد می شود و نطفه ی سود وی دقیقا در همینجا رقم می خورد که او در مثال فرضی ما ۴ ساعت نیروی کار را به کار می گیرد که بهایی بابت آن پرداخت ننموده است، اما در بهای کالایی که به فروش می رساند به درستی و به عنوان کار اجتماعا لازمی که بر قطعات و مواد خام اولیه صرف شده منظور می گردد. اینجا تازه داستان سود آغاز می گردد، اما به همینجا ختم نمی شود.
آنچه که اهمیت دارد و هسته ی این فشار مضاعفی را که شرایط تحریم و یا بحران اقتصادی بر دوش طبقه ی کارگر می گذارد، ایجاد می کند این است، که اگر سود سرمایه دار رو به کاهش گذارد، او آن را نه از چهار ساعتی که خود در پروسه ی استثمار کارگر و به دلیل مالکیتش بر ابزار تولید به دست آورده، (به عبارتی نه از سود خود) بلکه با حمله به آن چهار ساعتی که در واقع دستمزد کارگر و هزینه ی بازتولید نیروی کار اوست تامین مینماید، وحلقه را از دو طریق بر نیروی کار تنگ می کند که هر دو به نوعی به معنای واقعی کاهش دستمزد او خواهند بود. در واقع سرمایه دار در دو عرصه با کارگر وارد مبادله میشود:
١- در پروسه ی تولید و به عنوان خریدار، که طی آن نیروی کار کارگر را به مبلغی از وی می خرد و مالک کل روز کار او می شود، و طبیعتا به مانند هر خریدار دیگری تلاش می کند که در این خرید بهای نازلتری را بپردازد.
٢- در بازار مصرف، که این بار به عنوان فروشنده ی کالاهای مورد نیاز کارگر در برابر وی قرار می گیرد و طبیعتا مانند هر فروشنده ی دیگری تلاش می کند که کالای خود را به بهایی هرچه گزاف تر به فروش رساند.
بنابراین دو اهرم فشار وی برای نجات دادن نرخ سود خود، عبارتند ازتشدید استثمار کارگر در تولید و در مصرف.
در عرصه ی تولید، موارد زیر از جمله اهرمهایی هستند که او برای تشدید استثمار به کار می گیرد:
- با موج اخراجها و بیکار سازی ها و با تولید ارتش ذخیره ی عظیمی از بیکاران، عرضه ی کالای نیروی کار را زیاد و تقاضا را برای آن کم کرده و در بازار آزاد ارزش مبادله ی آن را می کاهد. که درقالب کاهش روز افزون قدرت چانه زنی نیروی کار بر سر حداقل دستمزد هویدا می شود.
- از سوی دیگر فشار را تحت نام افزایش بهره وری، بر روی دوش کارگران باقیمانده در تولید فزونی می بخشد. که این موضوع مثلا در قالب اضافه کاریهای بدون پرداخت مجسم می شود.
- تعویق در پرداخت حقوقها و کاهش ارزش واقعی دستمزدها در قالب حذف کارانه ها و پاداشها .
اما در روی دیگر این سکه، در روی مصرف، به دلیل مواد خام و قطعات اولیه ای که به خصوص در بازار های بین الملی به علت کاهش ارزش پول، با قیمت بالاتر خریداری می شوند، کالای تولید شده نیز با قیمت بالا تری عرضه می گردد. . این به این معناست که قیمت ها به طور عمومی رو به افزایش می گذارند، به عنوان مثال در گزارشی که در خصوص وضعیت همین شرکت مپنا منتشر شده آمده است که: " با توجه به آزادسازی قیمت حاملهای انرژی و تاکید دولت مبنی بر اجرای کامل قانون هدفمندی یارانه ها، شرکت مپنا با در اختیار داشتن ٩ نیروگاه از جایگاه مناسبی برخوردار بوده و با جهش سودآوری همراه خواهد شد" بر این اساس همین شرکت مپنا، نه تنها کاهش نرخ سود خود را در فروش برق به قیمت گزاف تر جبران می نماید، بلکه آن را افزایش نیز می دهد. افزایش قیمت حاملهای انرژی فراتر از مصرف عمومی آنها توسط توده های مردم - که هم اکنون نیز نسبت به گذشته با قیمت بالا تری خریداری می شوند، و با حذف کامل یارانه ها این قیمت بالاتر از این هم خواهد رفت- در انرژی مصرفی کارخانه های تولید کننده ی مواد مصرفی توده ی مردم، به عنوان مثال کارخانجات صنایع غذایی، اهمیت می یابد. که نتیجتا کالاهای تولید شده توسط این کارخانه ها را نیز با یک جهش قیمت روبرو خواهد نمود. برای اشاره ی کوچکی به نرخ بالا رفتن قیمت ها، قیمت برخی کالاهای اساسی سبد کالای مصرفی خانوارهای کارگری را در جدول زیر طی ۵ ماه اخیر مقایسه می کنیم. (جدول٣))
این دو گزاره در کنار هم به صورت منگنه ای دیده می شود که مدام بیشتر و بیشتر زندگی ما کارگران را به جنگی شبانه روزی برای زنده ماندن تبدیل می کند و به سادگی نشان می دهد که سرمایه هرجا که عرصه را بر نرخ سود خود تنگ ببیند بیشتر و هارتر به چپاول زندگی کارگران بر خواهد خواست و سبد کالای گفته شده برای باز تولید نیروی کار را مدام کوچکتر و کوچکتر خواهد نمود. طبق برخی گزارش های پزشکی در خصوص نسل های جدید ایران میانگین قد در طول چند سال اخیر، رو به کاهش گذاشته است و محققان دلیل آن را صرفا در سوء تغذیه و عدم دسترسی به مواد غذایی مناسب در سنین رشد دانسته اند، که خود نشانه ی کوچکی از کاهش سبد کالای مصرفی خانوارهای کارگری است.
در این میان بر خلاف ما کارگران که هنوز در نیافته ایم که باید متحدانه در مقابل هجوم سرمایه به مبارزه و مقابله با آن بر خیزیم، سرمایه خود، از این رشته ای که سخت به گردن معیشت و زندگی ما انداخته در هراس افتاده و نهادهای سرکوب را به شکل روزافزونی قدرت بخشیده است. زمزمه های سرکوب امنیتی، اعتصاب اکنون ٢۵ روزه ی کارگران شرکت قطعات توربین شهریار را تهدید می کند. طبق آخرین خبری که در این خصوص منتشر شده است، کارگران علیرغم اینکه مدیریت به بخشی از درخواستهای آنها مبنی بر پرداخت حقوقهای معوقه و عقد قراردادهای یکساله پاسخ مثبت داده است، هنوز در اعتصاب به سر می برند، به این دلیل که شرط کارگران را مبنی بر اینکه اخراجها متوقف شوند و در صورتی که بخواهد اخراجی صورت پذیرد نماینده ای از جانب کارگران باید در کمیته ی انضباطی مربوطه نظارت داشته باشد، نپذیرفته است.
سرمایه از همه سو به زندگی ما هجوم برده است؛ اخراج، بیکارسازی، تشکیل خیل عظیم ارتش بیکاران، کاهش دستمزدهای واقعی، سازمان های ضد شورش، همه و همه و در جهت تولید ارزش اضافی هر چه بیشتر، و یا در بدترین حالت نجات دادن نرخ سود از تنگنایی که خود نظام سرمایه آن را ایجاد کرده است و به بهای پا گذاشتن بر زندگی توده های عظیم اکثریت جامعه صورت می پذیرد و ما جز ایستادگی متشکل در برابر آن هیچ دستاویز دیگری نداریم. شرایط بحرانی ما را با وضوح هرچه بیشتری به تقابل با سرمایه می کشاند. چرا که چهره ی کریه این استثمار و بردگی مزدی هر روزه را، بیشتر و بیشتر به تصویر می کشد. طی سالها به تجربه دریافته ایم که مبارزه ی گسسته و بدون حمایت سایر حلقه های جنبش کارگری راه به جایی نمی برد و در بهترین حالت دستاورد و پیروزی ما، باز هم مقطعی خواهد بود و سرمایه هر زمان که شرایط ایجاب کند، سر خانه ی اول بر می گردد.
چگونه می توان بیم و امید هر روزه ی صدها خانواده ی کارگری را در طی بیست و پنج روز به تصویر کشید و چگونه می توانیم وقتی که خسته و کوفته از کار روزانه به خانه مان بر می گردیم و حوصله ی بچه هایمان را که می خواهند از سر و کولمان بالا بروند نداریم، تصویر کودکان صد کارگر اخراج شده ی قطعات توربین شهریار که با خانواده هایشان در مقابل درب کارخانه تجمع کرده اند در ذهنمان نقش نبندد و بذر خشم در دلمان نکارد. کارگران تمام کارخانه های بلوار مپنا که هر روز از کنار شرکت قطعات توربین شهریار رد می شوند اکنون باید هر روز آنقدر سخت مشتشان را به هم فشرده باشند، که ناخنهایشان ردی همیشگی بر کف دستهاشان به جا گذاشته باشد. ردی که کاش می توانست حداقل امضایی باشد پای برگه ای، که ما می دانیم که تمام بدنه ی کارگری یک پیکره ی بزرگ است که ما می دانیم اخراج کارگران کارخانه های دیگر، در حداقل تبعات خود به معنای کاهش قدرت چانه زنی ما بر سر دستمزدهایمان خواهد بود. که اگر ما هنوز به حمایت از همکاران خود بر نخاسته ایم اما شعله های خشم در چشمان و در جان ما زبانه می کشد.
"چند کارگر"
"چند کارگر"