افق روشن
www.ofros.com

:یک گام به پیش

پیش در آمدی بر سوسیالیسم، سازمان یابی و سبک کار حزبی


کاوه دادگر                                                                                                            دوشنبه ٢١ بهمن ۱۳۹٢

یک گام به پیش:

پیش در آمدی بر سوسیالیسم،سازمان یابی و سبک کار حزبی

جمعه ۱٠ آبان ۱۳۹٢

سرآغاز
بخش ۱ - سوسیالیسم به عنوان یک جنبش تاریخی
بخش ٢ - سازمان یابی طبقاتی
بخش ۳ - سبک کار حزبی
*
سرآغاز

سوسیالیسم محصول بلافصل و تاریخی جنبش کارگری و پدیداری این طبقه در ساحت اقتصاد سیاسی جامعه است.هرگونه انگاره ماقبل جنبش کارگری ،الزاما با صبغه های تخیلی، آرمان گرایانه و فانتاستیک رقم می خورد، که در جای خود مارکس و انگلس کاملا به این دسته و رده از سوسیالیسم های ماقبل خودشان پرداخته اند.
رشد و گسترش گرایش سوسیالیستی از جنبه تاریخی همواره با دو شرط عینی و پایه ای مربوط بوده است:
۱ - تحرک و توسعه جنبش کارگری
٢ - کاهش و یا ضعف سرکوبگری بورژوازی؛موقت و یا با فرجه ی طولانی تر.
این امر در دوران مارکس و متعاقب انقلاب صنعتی و انقلابات نیمه قرن نونزده،در آلمان،انگلستان،فرانسه،بلژیک ،هلند و تا اندازه ای روسیه،برقرار بوده و تا دوران پیش از غلبه فاشیسم در دهه ی پیش از آغاز جنگ دوم ادامه داشته است. در آسیا،جنش های آزادی بخش ملی در هندوچین،شرایط مساعدی را برای نفوذ و رشد اندیشه ها و گرایش های سوسیالیستی فراهم آورد.
در ایران،در ابتدای قرن بیست وبه دنبال انقلاب مشروط و تحرک جنبش توده ای علیه استبداد سیاسی و تشکیل پارلمان بورژوایی و سقوط استبداد منجر به پایه ریزی اولین حزب کمونیست در ایران گردید که دوره ای ده ساله از ١٢٩٩ تا ١٣١٠ را به خود اختصاص داد.در همین دوره مبارزه کمونیستی با امر انقلاب مشروطه ،آزادی سیاسی و حقوق مدنی ،مبارزه ضد استعماری علیه انگلیس و رهایی ملی ،جنبش جنگل و تاسیس جمهوری گیلان و سازماندهی جنبش کارگری نوپا و پراکنده در قلمرو یک جامعه عقب مانده فئودالی ،پیوند خورده است.
شرایط گشایش سیاسی ناشی از سقوط دیکتاتوری رضاخان در دوره ٣٢-١٣٢٠ مبارزات کارگری در متن مبارزه ضداستعماری و ملی متمرکز شده در جنبش ملی شدن نفت و در عین حال دستیابی به حقوق اولیه کارگری که با اقدامات سوسیال رفرمیسم حزب توده تعریف می شود دوره بعدی جنبش چپ مارا تشکیل می دهد.اما این بار نه در هیات انقلابی هم چون مبارزاتی که در چارچوب حزب کمونیست در ابتدای قرن انجام شد،بلکه با اقداماتی رفرمیستی دنبال گردید.
سپس در دوران پس از سقوط دیکتاتوری محمدرضا شاه در دوره ٦٠-١٣۵٧ ، این امکان را برای گرایش سوسیالیستی فراهم آورد تا درمیان کارگران و روشنفکران و دانشجویان و سایر لایه های اجتماعی نفوذ کرده و اعتبار نسبی بیابد.
در حال حاضر و در لحظه کنونی از حیات اجتماعی مردم ایران وتحرک نسبی و فزاینده جنش کارگری،این شرایط به طور عینی فراهم است که سوسیالیسم گسترده تر و ریشه ای تر از دوران گذشته،به پیشروی و فضاسازی و رشد چندجانبه ای دست یافته و به یک واقعیت غیرقابل چشم پوشی در قدرت سیاسی آینده کشور دست یابد.این امر در واقع در دور تازه ای که بلافاصله و در آستانه فروپاشی نظام شاهی از نیمه ی پنجاه و هفت آغاز گردید،به جز دوره موقت سرکوب خونین دهه شصت،مجددا از اوایل دهه ی هفتاد،شروع به احیاء و بازسازی خود شد.
نمودهای این احیاء و باز سازی در بخش های مربوطه نشان داده خواهد شد.
گزاره هایی که در نوشتار کنونی به عنوان پایه و بنیاد بحث آمده است و خود از تجربه تاریخی - به دیده ی ما - مستفاد گردیده به قرار زیرند:
الف-در هرجا ،رشد و توسعه ی سوسیالیسم در میان کارگر ان و سایر توده های تحت ستم،تحت تاثیر شرایط عینی حاکم بر جنبش کارگری بوده است.به این معنا که برآمد و اعتلای جنبش مطالباتی،اعتراضی و انقلابی کارگران،مهم ترین عامل و انگیزه برای توسعه ی سوسیالیسم در میان طبقه و جامعه است.
ب- در عین حال ،سست شدن مکانیزم های سرکوب توسط طبقات حاکم،به طور هم بسته و مستقیم،جنبش کارگری را به تکاپو در آورده و شرایط اجتماعی لازم را برای گسترش و نفوذ و اعتبار سوسیالیسم و مبارزات ضدسرمایه داری فراهم می آورد.
ج- به عنوان نتیجه ثانوی این فرایند،پیدایش و رشد و گسترش سازمان ها و احزاب چپ،رادیکال و کمونیستی حاصل و منتجه تاریخی و ذهنی این روند می باشد که متقابلا بر سیر عینی مبارزه طبقاتی در سطح جامعه تاثیر می گذارد.
بخش ١ - سوسیالیسم به عنوان یک جنبش تاریخی

[آگاهی سوسیالیستی]
آگاهی سوسیالیستی ،موجودیت و ترویج آن در میان کارگران ،به طور کلی و در اساس توسط خود طبقه ی کارگر امکان پذیر است.مداخله آگاهانه و فعالانه پیش روان طبقه کارگر تعیین کننده و تضمین کننده این گرایش و این ترویج است.تنها یک گزاره فرعی و ضمنی به این اصل ضمیمه می گردد و آن نقش و جایگاه روشنفکران و عناصر آکادمیک و پیشرو متعلق به طبقات دیگر است که با ورود به این جنبش عملا با تلاش های تاریخی طبقه کارگر همراهی و اشتراک مساعی به عمل می آورند.این همراهی و مبارزه مشترک و هم سو تا آنجا به طور واقعی به امر تاریخی کارگران از لحاظ تحقق سوسیالیسم و یا زمینه یابی برای این تحقق مربوط می گردد و مدخلیت پیدا می کند که در آمیختگی با عینیت و واقعیت های جنبش کارگری موجود و مختصات این جنبش هم خوانی و هم گامی داشته باشد.در غیر این صورت ،هم چنان که در اشکال گوناگون سبک کاری متعلق به طبقات دیگر خودرا بازنمون می سازد،از لحاظ سیاسی نیز تاثیر اندکی بر پیشروی و تحول و اعتلای مبارزه ی کارگران دارد.سال هاست که جنبش چپ و کمونیستی ما به این تنگنا گرفتار است و کوهی از تجربه های نافرجام را پشت سر دارد.دستاوردها اندک اما ارزشمند است.
بنا براین ملاحظات،تصدی و جانشینی این نقش و وظیفه تاریخی توسط سازمان ها و تشکل های دیگر که دراساس و به ویژه در تداوم طولانی فعالیت های خود قادر نگردیده اند بر ورود و درآمیختگی خود با جنبش واقعا موجود کارگری موفق گردند،عدم درک این اصل پایه ای مارکس است که رهایی طبقه کارگر تنها توسط خود طبقه امکان پذیر است. در ربط تاریخی و زمانی مبارزه طبقاتی کارگران علیه سرمایه داران و سوسیالیسم پیشا مارکسی و پس از مارکس ،سخن رزا لوکزامبورگ ،از پیشروان جنبش کمونیستی آلمان،گویا و نمونه خوبی برای این معنا است که سوسیالیسم را در درجه ی اول بایستی در متن تاریخی خود مورد تاکید قرار دهیم و به طور ماتریالیستی،یعنی عینی و واقعی،به ارزیابی از تجربه تاریخی خود بپردازیم.می گوید:
“از لحاظ تاریخی ،مبارزه طبقاتی پرولتری آشکارا با نظام مارکسیستی همانند نیست.پیش از مارکس و مستقل از او،جنبشی کارگری و نظام های گوناگون سوسیالیستی وجود داشت که هرکدام از آن ها بنا به شرایط زمانه،به شیوه ی خود تجلی نظری مبارزه ی طبقه ی کارگر برای رهایی بودند.بنیان گذاری سوسیالیسم بر مفهوم اخلاقی عدالت ،برمبنای مبارزه علیه شیوه ی توزیع به جای مبارزه علیه شیوه ی تولید،درک از تضاد طبقاتی به مثابه ی تضاد بین فقیر و ثروتمند،تلاش برای الصاق” اصل تعاونی”به اقتصاد سرمایه داری،همه ی این ها چیزهایی هستند که در نظام برنشتین می یابیم و پیش از او وجود داشته است.و این نظریه ها در زمانه ی خود،با وجود نابسندگی خویش،نظریه های بالفعل مبارزه ی طبقاتی پرولتری بوده اند... اما پس از تکامل خود مبارزه ی طبقاتی و شرایط ااجتماعی آن که منجر به کنار نهادن این نظریه ها و تدوین سوسیالیسم علمی ،دست کم در آلمان ،شد دیگر سوسیالیسمی خارج از سوسیالیسم مارکسیستی و هیچ مبارزه ی طبقاتی سوسیالیستی خارج از سوسیال دموکراسی وجود ندارد.از آن پس ،سوسیالیسم و مارکسیسم ،مبارزه ی پرولتاریا برای رهایی و سوسیال دموکراسی ،یکسان هستند.”
)رزا لوکزامبورگ:گزیده هایی از رزا کوکزامبورگ،مقاله ی اصلاح یا انقلاب اجتماعی،ص ٩-٢٢٨ ،ترجمه حسن مرتضوی،نشر تیکا،چاب اول،١٣٨٦ (
برای اثبات این نکات کلیدی ،علاوه بر این که برپیش زمینه های تاریخی مساله در این یا آن کشور می شود استناد کرد ه و اتکا نمود،از لحاظ نظری و آن چه که به آموزه های مارکس بر می گردد ،نیز باید و می توان اتکا کرد.از سوی دیگر از جنبه عینی و آن چه که در سطح عینیات و واقعیت های جاری در جامعه می گذرد هم می توان دلایل مقنع و دقیقی برای این ادعا ارائه کرد.به ویژه نوشتار کنونی ما از نزدیک به این جنبه از واقعیت توجه می دهد و اگر بتواند نشان خواهد داد که جریان رشد و گسترش سوسیالیسم در تجربه تاریخی کارگران ما ،چه خصوصیاتی را با خود حمل نموده است.

[افق و آلترناتیو سوسیالیستی]
افق سوسیالیسم و یا در معنای عملی و استراتژیک خود،آلترناتیو سوسیالیستی،بدون پیش بردن آگاهی سوسیالیستی در میان طبقه کارگر و توده های متحد کارگران،،معنای حقیقی ای در بر ندارد.این افق سوسیالیستی تا آن جا که به حزب سیاسی پولتری مربوط می گردد. از طریق یافتن مکانیزم هایی برای انتقال این آگاهی و انجام این پروژه سوسیالیستی امکان پذیر است.یعنی به موازات توسعه و ترویج آگاهی سوسیالیستی در میان توده های کارگر و زحمتکش و اقشار دیگری که می توانند در عمل متحد کارگران در امر رهایی باشند،هست که این این امر همانند یک گوی برفین که غلطان در سرازیری قرار می گیرد،آگاهی بخش های مختلف اجتماعی را در خودش فشرده کرده و گسنرش یافته و به این ترتیب در فرآیند گستردگی و رشد،تبدیل به وجدان سیاسی و اجتماعی توده های کارگر و زحمتکش می شود. بر هم چنین بستر و زمینه ای است که تشکل ها ،اجتماعات و سازمان های سوسیالیستی شکل می گیرند،فراروییده می شوند و به طور خود به خودی ، زنده و مستقل بر جنبش های خودانگیخته ،مبارزاتی و اعتراضی استوار می شوند و اشکال سازمانی خود ویژه و کارکرد پذیری را به وجود می آورند.
آن کار اساسی و غیر قابل اجتنابی که بر عهده ی حزب کمونیستی و کارگری و آگاهان و فعالین جنش کارگری هست،اندیشه کردن در باره فرایند این پروژه می باشد.یعنی این که بتوانند مکانیزم هایی را که آگاهی سوسیالیستی را به بهترین نحو و با کمترین هزینه در میان کارگران توسعه و ترویج می دهد،یافته و در اختیار فعالین جنش قرار دهند.اشکال ،یافت این اشکال و عمل به آن ها ،مهم ترین وظیفه ای است که در لحظه ی کنونی بایستی دنبال نماییم.

[ترویج]
با نگاهی به فعالیت سازمان های مختلف چپ و هم چنین ارگان ها،سایت ها و دستگاه های انتشاراتی و آگاه گرانه که در میان فعالین جنش چپ و نیز سایر جریانات متعلق به طبقات دیگر و به طور کلی اپوزسیون،مشاهده می کنیم سرجمع می توانیم همه ی این مجموعه را به عنوان یک دستگاه افشاگری نسبتا کارا و گسترده به حساب آوریم؛که به جای خود به عنوان یک فعالیت افشاگرانه ارزشمند است.هر چند میتوانیم در همین قسمت ارزیابی های انتقادی خودرا نیز ایراد نماییم.از جمله این که برای نمونه،در این دستگاه افشاگری ،اطلاعات گسترده و عمیق و دست اولی را از جوانب گوناگون دستگاه ستم گرانه رژیم به دست دهد و به طور منظم ،با آمار و ارقام و اطلاعات مبسوط ،در اختیار مخاطبان خود در میان توده های کارگر و زحمتکش قرار دهد،می توانیم کم کاری ها و محدودیت های فراوانی را مشاهده کنیم.هم چنین ما تحلیل های اندک اقتصادی و جامعه شناختی در مورد شرایط کنونی جامعه مان در اختیار داریم.بیشتر تحلیل ها به اقتضای موضوع ،زمانه و شرایط جاری ،حول مسایل سیاسی بوده و در تمام دوران جمهوری اسلامی اساسا در اطراف این مسایل افشاگری و تحلیل به عمل آمده است.در مورد تحلیل بخش ها و ساختارهای دیگر رژیم و کارکرد این ساختار ها در پایداری نظام بورژوایی ایران ،کار کمتری انجام گرفته است.
از این مساله که بگذریم،ما به بخش دیگری از فعالیت های اجتماعی و انقلابی نیروهای چپ به ویژه بایستی توجه کنیم و آن مساله ی ترویج است.پرسش این است: ما در زمینه ترویج چه کارهایی انجام داده ایم؟ترویج را چگونه می فهمیم و تعریف می کنیم؟
آن چه که در عرف و سنت کمونیستی برای ترویج تعریف می شود،علی العموم و به ویژه حول ترویج سوسیالیسم می باشد و این که سوسیالیسم چیست و چگونه به عنوان یک مرحله تاریخی و یک وظیفه انقلابی ،جلوی پای توده های کارگر و زحمتکش قرار می گیرد.
در واقع امر –یعنی تا آن جا که به درک و تجربه ی ما از جنبش جهانی کارگری و کمونیستی مربوط می گردد- ترویج عبارت است از پیش برد آرمان های سوسیالیستی ،پیش برد اندیشه و منظومه ی سوسیالیسم علمی به عنوان یک آلتر ناتیو،یک متدولوژی ،یک راه حل تاریخی و در عین حال دریافت های دیگری در اطراف شیوه های مبارزه و سبک کار در متن مبارزه ی طبقاتی که هر روزه در جامعه های سرمایه داری گوناگون،مستقل از این که فعالین و نمایندگان و سخن وران این دوسوی مبارزه در باره ی سرشت جدال های طبقاتی خود چگونه می اندیشند،در جریان است. به این ترتیب ما در واقع وقتی که از یک برنامه معین در جنبش کمونیستی سخن می گوییم و سوسیالیسم را به عنوان پرچم خود اعلام می کنیم،بایستی مبانی ترویجی این کار را هم معرفی و در عمل و به طور روزانه و درنگ ناپذیری،دنبال نماییم.
این امر مستلزم یک کار منظم تئوریک - ایدئولوژیک ،رو به بیرون ،حول مساله پیش برد و ترویج اندیشه و عمل سوسیالیسم علمی و کارهایی که مارکس ،انگلس ،لنین و سایر پیش روان ،پیش کسوتان و رهبران جنبش کمونیستی و کارگری در طول یک صد و پنجاه سال اخیر دنبال کردند،ما نیز بایستی به پیروی از آنان دنبال نماییم و انجام این وظیفه را سرلوحه کارهای ترویجی و مبارزاتی خود قرار دهیم.این نگرش بایستی پایه و اساس پراتیک مارا در مبارزه سیاسی جاری تشکیل دهد و صرفا خود را به چند شعار و مطالبه ی ایدئولوژیک و اتوپیایی تقلیل ندهد.
در این زمینه و با چنین چشم اندازی است که وقتی به مجموعه ی فعایت های واقعی و بیرونی سازمان ها و احزاب چپ و کمونیستی می نگریم،چیز زیادی مشاهده نمی کنیم،به غیر از معرفی و آدرس دهی آثار ترجمه شده مارکس و انگلس و لنین و رهبران سیاسی و فکری دیگر،در حاشیه سایت ها و نشریات ،که در جای خود ارزشمند است ؛و کار دیگری به تقریب در هیچ یک از این تشکل ها دیده نمی شود.
این ،بخشی از مساله و مشکل است که به طور اسف باری بر جنبش کمونیستی و کارگری ما غلبه داشته و پیامدهای گرانبار سیاسی و عملی آن را بسیار تجربه کرده ایم.در این باره بایستی بسیار جدی و عاجل عمل نماییم و راه های گذار از این موقعیت ابتدایی،عقب مانده و نازل را به چالش بکشانیم.
مضافا این که تحولات بعدی پس از فروپاشی  سوسیالیسم روسی و پایان رسمی دوران جنگ سرد،که مقارن با و یا مقدمه ای بر هجوم تازه سرمایه داری جهانی در شکل و نسخه ی نئولیبرالیستی،میلیتاریزم تک قطبی و وقایع بعدی است،از سوی گرایش های دیگری و بعضا نوظهوری در جنبش جهانی کارگری و کمونیستی ،مورد ارزیابی و تجزیه و تحلیل قرار می گیرد.برخورد جنبش کارگری و کمونیستی ما با این تحولات و گرایش ها از اهمیت زیادی برخوردار است.در این زمینه نیز چندان پلمیک جدی،نقشه مند و پایداری از سوی جنبش کمونیستی و کارگری نزدیک و یا منسوب به ما با این جریانات و گرایش ها مشاهده نمی کنیم.

[کادر سازی]
بنابر آن چه که به طور اجمال از آن سخن گفتیم،در این لحظه بایستی به طور جدی ترویج را با توجه به آن چشم اندازی که اشاره گردید،سرلوحه ی کار خود قرار دهیم و تا آن جایی که به فعالیت درونی حزب کارگری و کمونیستی مربوط می گردد،آن را با مقوله ی کادر سازی گره بزنیم.به این معنا که کادر سازی را با وظایف ترویج سوسیالیستی عجین و مربوط نماییم.یعنی این که مقوله کادرسازی را در توان مند کردن فعالین کارگری و کمونیستی در مبانی ترویجی سوسیالیسم علمی در میان کارگران و زحمتکشان مورد تاکید قرار دهیم.
از جنبه بیرونی و روی به سمت توده ها،این امر مستقیما به فعالیت ها و نقش کادر ها در سطح جامعه و طبقه کارگر مربوط می گردد.یعنی در حقیقت کادرها به عنوان حاملان و سخن وران سوسیالیسم علمی بایستی بتوانند در عرصه های مختلف کار و زیست و دیگر حوزه های گوناکون اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی به ترویج ایده های سوسیالیستی بپردازند و راه حل و یا آلترناتیو کارگری را در میان لایه ها و بخش های گوناگون اجتماعی توسعه داده و در جهت نفوذ و پراکندن آن تلاش ورزند.
به این ترتیب است که امر ترویج به عنوان زیر مجموعه ی چشم انداز سوسیالیستی ،بلافاصله و بلاواسطه مطرح می گردد.بنابراین آن جایی که ما از روند و یا پروژه ی آلترناتیو سوسیالیستی و یافتن مکانیسم هایی برای پیش برد این پروژه صحبت کردیم ،در واقع بلافاصله به ترویج می رسیم و درک این مکانیزم ها در حوزه ترویج مطرح می گردد،که چگونگی و شکل انجام آن را معین و مشخص می سازد.
این مجموعه ای از مکانیزم ها،مباحث و ملاحظات را به پیش می آورد که ما بایستی قدم به قدم آن را به عنوان یک منظومه و مجموعه تکمیل کرده و در عمل پیاده نماییم.

*************************

یک گام به پیش :

پیش در آمد ی بر سوسیالیسم،سازمان یابی و سبک کار حزبی(بخش دوم)*

دوشنبه ۹ دیماه ۱۳۹٢

”صورت های ایدئولوژیک” و تحول سرمایه
در تبیین مبانی اقتصاد سیاسی تحول سرمایه داری و گرایش ها و فرآیندهای تعیین کننده ای که به جای تولید دمکراسی و اندیشه ی لیبرالیسم،در روبنای سیاسی جامعه دیکتاتوری و استبداد سیاسی و اندیشه گی را به بار می آورد ،اگر به تحولات روبنایی و “صورت های ایدئولوژیکی که آدمیان از طریق آن ها به این تصادم ها[ی طبقاتی] آگاهی می یابند و با یکدیگر به مبارزه برمی خیزند ”نپردازیم،از تبیین به حد امکان حقیقی آن چه که به چارچوب گفتار مربوط می گردند و در تناسب واقعی با آن هستند،فرو مانده ایم. این به آن معنی است که به طور مستقل بخشی را به این بحث اختصاس دهیم که این “صورت های ایدئولوژیک”چگونه بر فرایندهای عینی تحول سرمایه و مباریه میان طبقات اجتماعی در هر مرحله ی تاریخی تاثیر گذارده اند و صورت بندی اجتماعی متفاوتی را با آن چه که در سرمایه داری غرب شاهد آن بوده ایم،به بار آورده است.بحثی که به تقابل دیالکتیکی روبنا و زیربنا مربوط بوده و به حد کافی و در حد احتیاجات بحث تئوریکی ما ،در نوشته های مارکس و انگلس تشریح گردیده است.
برای این منظور لازم است در چرخش گاه های تاریخی ،یعنی آن نقاط عطفی که توازن قوای طبقاتی پس از کشاکش های نسبتا درازمدتی که میان نیروهای اجتماعی کهنه و نو،استثمارگر و طبقات زحمتکش و تحت انقیاد نظام های پیشا سرمایه داری و نیز پرولتاریای نوپا،درگیر بوده و در نهایت به سود طبقه ی استثمارگر –بورژواملاک و بورژوازی کاملا از موانع و قیودات زمین داری رها شده پس از اصلاحات ارضی دهه ی چهل-پایان یافته ،نقش و تاثیر “ صورت های ایدئولوژیک”،دستگاه های ایدئولوژیک و نهادها و مرجعیت های سنتی را در صورت بندی و سامان دهی ایدئولوژیکی حاکم و ساز و کارهای رژیم سیاسی مستبد و دیکتاتور ارزیابی نماییم.
این ارزیابی از لحاظ منافع طبقه کارگر و حزب وی بسیار اهیمت ارد.حزب کارگری به عنوان یک حزب سیاسی به طور معمول در عرصه های سیاسی به جدال با بورژوازی و دستگاه رسمی و دولت وی ،یعنی رژیم سیاسی حاکم می پردازدو به ساختارهای اقتصادی و مناسبات تولیدی به عنوان پیش گزاره های خود به بازخوانی و تعمق بیشتر نمی پردازد.این امر در کارزارهای روزانه حزب و مبانی و مضمون های ترویجی و تبلیغی که در هر موقعیت اتخاذ می نماید،اساسا با تکیه براین پیش گزاره ها،به طور غالب و گسترده،به رژیم سیاسی حاکم در تعینات سیاسی و ایدئولوژیک آن می پردازد.از این رو ضرورت دارد حزب کارگری و کمونیستی از دستگاه ها و کارگردهای اندیشگی و نظری و ایدئولوژیک رژیم سیاسی در چشم انداز تاریخی خود ،آگاهی داشته باشد؛تا بتواند در این عرصه ی مهم از مبارزه طبقاتی ،به طور رادیکال و انقلابی عمل نماید.بر مدها و هیجانات و رویدادهای سطحی و رسانه ای توقف نکند و مبانی تبلیغی و ترویجی خودرا بر اصول و محورهای اساسی طبقاتی ،یعنی سوسیالیسم استوار سازد و همه ی رویدادهای ریز و درشت اجتماعی را بر بستر پیشروی اندیشه و عمل سوسیالیستی خود مورد ارزیابی و اتخاذ تاکتیک قرار دهد.
ما در جای دیگری(دیکتاتوری سرمایه:ضرورت یا اختیار،منتشر نشده)به تناسب و جای جای در توضیح فرآیندهای اقتصادی و اجتماعی که در خود ضرورت های شکل گیری و برپایی دیکتاتوری را برای بورژوازی الزامی می سازد ،به جنبه های ایدئولوژیک و مبانی و مرجعیت های اندیشگی و فرهنگی و سنتی که از سوی رژیم های سیاسی در جدال های طبقاتی علیه مردم زحمتکش به کار گرفته شده اند،پرداخته ایم.در این نوشته هدف تاکید بر و تشخیص محورها و جنبه های راهبردی چشم انداز سوسیالیستی و الزامات و وظایف بلافصل و حتمی کارگران و حزب سیاسی کارگری و کمونیستی در این عرصه است.این امر به ما یاری می رساند تا مبانی تاکتیکی که کارگران در روند مبارزات جاری خود با آن روبرو می شود را ترازبندی کنیم؛مبانی تاکتیکی حزب خودرا در برخورد با جدال های ایدئولویک-سیاسی رژیم سیاسی استوارتر و روشن تر معین نماییم و کارزار سیاسی خودرا در گستره ای مناسب و با اشراف به دورنمای تاریخی پیگیری نماییم.کارگران انقلابی بایستی بتوانند با روشنی تمام موانع و دست اندازها و توهمات ایدئولوژیک و خرافی را جسورانه از پیش پای خودو همرزمانشان بردارند و با قدرت و استحکام نظری،پراتیک جاری و تاریخی خود علیه سرمایه داری را سازمان داده و به پیش ببرند.
سوسیالیسم علمی به عنوان یک تئوری علمی و به همین معنا به عنوان علم رهایی طبقه کارگر و تمام انسان های استثمار شده در جامعه طبقاتی ،به عنوان علم رهایی و تبیین دیالکتیک این رهاییاز جامعه ی طبقاتی و ستمگری و استثمار،و گذار به جامعه ی بدون طبقه و عاری از استثمار و ستم طبقاتی،مانند هر دانش نظری و تجربی دیگر که درخدمت انسان باشد،بایستی آموخته شود.این دانش چراغ راهنمای توده های محروم است که برای مبارزه همگانی ،متشکل و آگاهانه علیه این ستمگری ها به کار برده می شود. در عین حال سوسیالیسم به عنوان یک ایدئولوژی ،طبعا یک کاربرد عقیدتی دارد و آگر صرفا در همین حوزه نگریسته شود ماهیت و مضمون دیگری پیدا می کند که از دوحال خارج نیست:
یا برای پراتیسین ها که از فراگیری این نظریه علمی ،این دانش سیاسی برکنار باشند به عنوان یک سری دگم ها،تعصبات و اعتقادات مسلکی در می آید و لاجرم می تواند به شکل نگره های بسته و فاقد پویایی تبدیل به قید و بند و موانع تازه ای در پیشروی جنبش کارگری شود.این امر در برخورد با دستگاه های عظیم ایدئولوژیک و ساختارهای پیچیده ی رسانه ای مهندسی افکار عمومی سرمایه داری،تاب مقاومت نداشته و به صورت یک نهاده صرفا ایدئولوژیک،شکسته شده و درهم فروپاشیده می شود و در پیامد خود ،بی اعتقادی و هرج و مرج فکری و ناامیدی را جایگزین خود می نماید.
و یا این که فراتر از ایدئولوژی نگریسته می شود و در پیش پراتیسین جنبش کارگری مبنای مبارزه تاریخی و روزمره خود قرار می گیرد.در این حالت دفاع از منافع طبقه در راستای دفاع از سوسیالیسم و امر رهایی کارگری واقع می شود و این دو هیچ گونه اختلاف فازی نخواهند داشت و بر دوگانگی و جدایی عین و ذهن در جنبش تاریخی پرولتاریا و مبارزات روزانه وی با سرمایه داران و دولت آنان خاتمه داده می شود.
بنابراین از هرسو که نگاه کنیم، سوسیالیسم بایستی فراگرفته شود.
سوسیالیسم علمی در اساس و به طور عمده بر نظرات دوران ساز مارکس استوار است.بنابراین ارجاع به سوسیالیسم در عین حال به معنای ارجاع به اثار دست اول مارکس است که با همکاری و پیگیری انگلس در یک مجموعه سترگ از نوشته هایی که نونز به طور کامل چاپ نگردیده،تقریبا همبسته ،بسیار گسترده و فراگیر،در اختیار ما قرار گرفته است.ما به عنوان فعلین و پیکارجویان طبقه ی کارگر و نیز به عنوان یک کارگر پیشرو و آگاه بایستی این دانش را به طور روز آمد فرا بگیریم و در عینیت ها و عرصه های مبارزاتی خود ،از این دانش و عمل ذهنی یک صورت مادی بسازیم و در تطبیق با شرایط متغیر مبارزاتی خود از آن بهره ببریم.همه ی این مجموعه سبب می گردد که آموزش سوسیالیسم را در همه ی حوزه های اجتماعی ،سیاسی،و اقتصادی پیکار طبقاتی پرولتاریا،به شکل مخفی ،علنی،نیمه علنی و آشکار،قانونی و غیر قانونی،به طور جدی و پیگیر و وقفه ناپذیر دنبال کنیم و هیچ گاه آن را در حوزه ی صرف ایدئولوژیک –تئوریک صرف نگاه نکنیم ؛بلکه به عنوان نیاز علمی و دانشی که همواره شکل های عملی و مادی آن را بایستی در مبارزات خود معنی نماییم،نگریسته و فرا بگیریم.

تئوری و پراتیک سوسیالیستی
نشریه تئوریک حزب کارگری و کمونیستی،بهترین ،اساسی ترین و فراگیرترین عرصه ی حیات نظری و مبارزه ی تئوریک جنبش کارگری و در حقیقت مرکز ثقل مبارزه طبقاتی پرولتاریا در وجه مبارزه ی تئوریک است.دو وجه دیگر یعنی اقتصادی و سیاسی ابزارها و ارگان های ویژه خودرا دارند که مهم ترین آن ها در سازمان حرفه ای و تشکل های اتحادیه ای برای مراحل معینی از مبارزه ی اقتصادی و حزب سیاسی کارگری و کمونیستی به عنوان ارگان و دستگاه مبارزاتی بخش پیشرو و پیگیر جنبش که خودرا به صورت حزب سیاسی متحد و متشکل نموده است،بازنموده می شوند.این که مضمون ،جایگاه و اهمیت مبارزه اقتصادی و سیاسی در چیست و این دو رده از مبارزه و تشکل های خودویژه بر چه سامان و مناسباتی با یکدیگر در گردش هستند موضوع این نوشته نیست.همین قدر گفته شود که به هیچ روی سه عرصه ی یادشده به وسیله ی دیوار چین از یکدیگر جدا نمی گردند و نیز به هیچ وجه از مرحله بندی خاصی تبعیت نمی کنند.این ها و سایر وجوه مبارزه در مناسبات دیالکتیکی-یعنی پویش تاثیر و تاثر متقابل بر یکدیگر –با هم قرار دارند.
نشریه تئوریک حزب معین کارگری ،بایستی نشانگر و خصلت نمای سطح مبارزه ی نظری و کیفیت و ژرفش و گستره ی این مبارزه باشد.نشریه و مضمون و کیفیت و میزان مقالات مندرج در آن ،بهترین نشانه گر(گرماسنج) توانایی و روشن بینی حزب کارگری و کمونیستی است.از همین رو ،توانایی مجموعه ی نیروهایی که خودرا پیش روان انقلابی و کمونیست کارگران می دانند و در مبارزه روزمره آنان فعالانه شرکت دارند،و در این یا آن حزب معین سیاسی متشکل گردیده اند،بایستی در نشریه تئوریک منعکس گردد.اگر این توانایی ها در پیشروان باشد که قادر به مبارزه منظم و پیگیر و قدرتمندانه مباحث اساسی انقلاب و دولت کارگری،وظایف بین الملی و ضرورت همبستگی جهانی کارگران به عنوان یک طبقه با منافع مشترک تاریخی و سایر استنتاجات و ملزومات چشم انداز سوسیالیستی مبارزه خود در انقلاب پیش رو را داشته باشد،طبعا حزب سیاسی مربوطه و اعضا و فعالین و هواداران آن توانسته اند در این عرصه وضیفه انقلابی و کمونیستی خودرا انجام بدهند و یا در حال انجام دادن آن هستند.در غیر این صورت در حیات ساسی حزب،خلائی وجود خواهد داشت که آن نقصان و خلاء با هیچ ماده و پراتیک دیگری پر نخواهد شد.هرچند ممکن و محتمل است که اسناد پایه ای و برنامه ای آن حزب از استحکام نسبی و موقتی برخوردار باشند،اما تجربه تمام جنبش کمونیستی برای ما مبرهن ساخت است که برنامه حزبی یک امر تمام شده و یکبار برای همیشه نیست که بتواند مارا در چالش های و رویدادها و حوادث جاری مصون نگهدازد.یک گام اصولی از یک دوجین برنامه ارزشمندتر است.اما گام اصولی امری است تاکتیکی که از چالش های جاری در عمیق ترین لایه های مبارزه طبقاتی ناشی شده و روی صحته می آید و روزانه ،پرولتاریا را به مبارزه می طلبد.
در باب ضرورت جدی گرفتن و ورود بلاواسطه در عرصه ی کار تئوریک،سخن بسیار است و هر کارگر آگاه و کمونیست،در ضرورت تدقیق و روشنگری مبانی ایدئولوژیک-طبقاتی مبارزه ای که هم اکنون در آن درگیر است و ساز و کار این مبارزه در جدال با اردوگاه سرمایه که در کمال سازمان یافتگی و اقتدار است- و این که بحران های خودرا یکی پس از دیگری و در طول بیش از یک قرن ،به زیان پرولتاریا و توده های زتحتکش و استثمارشده و در مقیاس جهانی پشت سر می گذارد،نشانه ی مهم و آشکار این اقتدار است-تردیدی ندارد.این در واقع عرصه ای است که از شروع پیدایش سوسیالیسم علمی و کارهای گرانمایه ،سترگ و تاریخی مارکس در پیش روی جنبش کارگری و کمونیستی بوده است؛و به بیان دیگر همین سوسیالیسم مارکسی خود علاوه برهرچیز دیگری ،استنتاج ،حاصل و نتیجه اصلی مبارزه طولانی مارکس و انگلس با انواع سوسیالیسم های ماقبل خود بوده است.امری که در متن و بطن جنبش کارگری اروپا به وقوع پیوست.این سوسیالیسم ،پس از آن توسط جنبش انقلابی کارگران و پیشروان کمونیست آن و یک رشته از رهبران و نظریه پردازان پیرو مارکس دنبال گردیده است که ازهمکار نزدیک مارکس یعنی انگلس و سپس کائوتسکی و تروتسکی و لنین و رزا لوکزامبورگ تا همین امروز ادامه یافته است. همه ی این اندیشمندان،مبارزان و نویسندگان انقلابی و سوسیالیست و کارگران فکری تاریخ جنبش کارگری و کمونیستی در متن همه ی افت و خیزهای جنبش جهانی کارگران،پی گیر اندیشه انقلابی و تاریخ ساز این رهبران بوده اند و تا هم اکنون نیز در روشن گری گوشه های دیگری از نظریه و عمل سوسیالیستی،از حرکت باز نایستاده اند.
اگر از منظری وسع تر و چشم اندازی بلند مرتبه تر به کل مبارزه ی طبقاتی تاریخی و جاری جامعه های انسانی نگاه کنیم،مبارزه تئوریک – ایدئولوژیک پرولتاریا علیه استثمارگران و دشمنان طبقاتی خود،در هیچ یک از دوران های تاریخی گذشته و نظام های طبقاتی پیشا سرمایه داری،سابقه و بدیلی نداشته اند.کوهی از ادبیات کلاسیک،رمانتیسم،اسطوره و پهلوانی و سلحشوری،عاشقانه و رزمی،شعر و افسانه و نمایش و موسیقی و هنر های تجسمی،در دوران پیش از پیدایش سرمایه داری و حضور بورژوازی و پرولتاریا در عرصه ی اقتصاد و سیاست جامعه،همه و یا اکثریت مطلق آن ها،بیان گر و منعکس کننده ی حیات فکری ،سیاسی و عقیدتی طبقات حاکم و استثمارگر ،اعم از برده دار،زمین دار،خان و مالک،ارباب و شاه و سلطان خون ریز و کشور گشا و در یک کلام یعنی ستمگر و بهره کش ،بوده است .هیچ و تقریبا هیچ رد و نشانه ای از منافع ،عقیده و رویکرد و تلاش و کار زحمتکشان ،استثمار شده گان و به زنجیرکشیده های نظام های پیشین نبوده است.شاید دین ،آن گونه که در سخن ژرف مارکس آمده،در برحه هایی و به ویژه در مراحل و لحظاتی که به پرچم و مضمون اعتراضات توده ای و شورش های هرازگاه ستم دیده گان تبدیل می گردیده است،به عنوان آه مظلوم ،منعکس کننده ی خاستگاه،غرش و ستم دیده گی و آرزوهای دست نیافتنی توده های تحت ستم و جان به لب رسیده بوده است،آن جا که در نقد ”فلسفه ی حق”هگل می گوید:
“فلاکت دین یک باره هم بیان و هم اعتراض علیه فلاکت واقعی است.دین آه آفریده ی ستم دیده،دل جهانی بی دل،و روح شرایط بی روح است.افیون توده هاست”.
این سطور را همواره ،جز با خشمی آگاهانه و کینه ای طبقاتی و تاریخی ،هیچ کارگر آگاهی نمی تواند بخواند و خاموش بماند.
نقد تئوریک-ایدئولوژیک جامعه ی سرمایه داری ،در بستر جهانی و ملی خود،یک امر یک باره و پایان یافته و یک بار برای همیشه نیست و حزب سیاسی طبقه کارگر وظیفه دارد که همواره این نقد را نو به نو شونده و پویا و با نظر داشت همه ی تغییرات تدریجی و ناگهانی ،به عمل آورد و به روز رسانی کند تا از ورطه ی سکون و رکود و انفعال محفوظ بماند.روشن بینی و روشن گری در باب جزئیات و جنبه های ناشناخته و یا بی سابقه و کم سابقه ی جامعه ای که در آن به سر می بریم،مجموعه ی سیاست ها ،برنامه ها و تاکتیک هایی که بورژوازی در سطح جهانی و ضرورتا در چارچوبه های ملی و منطقه ای،برای حفظ خود و منافع فوری و تاریخی و کلی اش و به ویژه در مراحل بحرانی هم چون وضعیت و لحظه ی کنونی ،بر علیه کارگران و زحمتکشان به کار می گیردو ضرورت دریافت نظری عمیق و مارکسیستی از این مکانیزم ها،بخشی از ضرورت های فوری و کلی مبارزه ی تئوریک است.
از جنبه ای دیگر و این بار در نگاهی به درون طبقه،ضرورت بازشناخت طبقه کارگر در سطح جهانی و ملی،تغییرات دموگرافیک،سازمانی ،روانشناسانه،فکری و مبارزاتی و به طور کلی تغییرات و تحولات عینی و ذهنی طبقه،ضرورتی است که اگر به درستی فهمیده شود،امری نیست که یک بار و برای همیشه انجام گرفته باشد و حزب کارگری نیازی به نوبه نو شوندگی و روز آمدی این شناخت نداشته باشد.پیداست که عدم درک این بازشناسی و دقت در و شناسایی مجموعه ی این تغییرات،و استنتاج تئوریک از منظر اندیشه گی و استراتژیک،حزب سیاسی کارگری و کمونیستی را در ورطه ی تکرار ،سکون ،رکود و انفعال نظری و بنابراین انفعال تاکتیکی و روزمره گی و دوری از عرصه زنده و پویا و واقعی مبارزه طبقاتی فرو می افکند و در بهترین حالت آن را به دنبالچه جنبش خود انگیخته ی توده ها و طبقه کارگر و دنباله روی از احزاب غیر کارگری و حتی ضد کارگری در می غلطاند.شواهد تاریخی در این باره،در سطح ملی و بین المللی فراوان است و نیازی به تکرار مکررات نیست.

٢۵ دسامبر ٢٠١٣

*************************

یک گام به پیش :

پپیش در آمد ی بر سوسیالیسم،سازمان یابی و سبک کار حزبی(بخش سوم)*

همبستگی جهانی طبقه کارگر
چرا همبستگی جهانی طبقه کارگر یک امر ضروری در پیش جنبش کارگری و فعالان کمونیست در هر کشوری ،می باشد؟
چرا این همبستگی از امر مبارزه ی طبقاتی در هر کشور جداگانه،جدایی ناپذیر است؟
چرا این همبستگی ضرورتا به اتحاد و انسجام کمونیست های انقلابی به شکل و در سطح بین المللی منجر می شود و یا باید منجر شود؟

این گرایش ها و ضروریات خود را با یک سری الزامات دیگر که از متن شرایط عینی و ذهنی مبارزه کارگران در گوشه و کنار جهان ،با درجات متفاوتی از رشد و نفوذ سرمایه داری و مبارزه طبقاتی و سازمان یابی کارگران ،برخاسته می شود،همراه شده و ضروری می گردد.در ادامه می کوشیم به مهم ترین و فوری ترین این الزامات بپردازیم و در هر مورد با گوشه چشمی به وضعیت ویژه جنبش کارگری در ایران ،در مشخص کردن شرایطی که در آن به سر می بریم،تلاش نماییم.
بیش از یکصد و شصت سال از زمانی که مانیفست کمونیست ،بنا به درخواست کنگره مجمع بین المللی کارگران که در نوامبر ١٨۴٧ در لندن تشکیل گردیده بود،توسط مارکس و انگلس تنظیم گردید و اول بار در فوریه ١٨۴٨ به چاپ رسید، می گذرد.مانیفست کمونیست از همان ابتدا به اعتباری خدشه ناپذیر در میان کارگران پیشرو و انقلابی در بسیاری از کشورها،نائل آمد. هم چنین در میان نسل های مختلف کمونیست ها به عنوان پرچم راهنمای سازمان دهی و مبانی تبلیغ و ترویجی آنان در میان کارگران کشورهای خود ،از نفوذی قاطع برخوردار بوده است.
مانیفست به تنهایی یکی از مهم ترین اسناد جنبش کمونیستی و کارگری است که در آن با بیانی روشن و قاطع،به ارائه ی تحلیلی ماتریالیستی از نظام سرمایه داری،شکل گیری دوطبقه اصلی جامعه یعنی بورژوازی و پرولتاریا،مبارزه طبقاتی گریز ناپذیر و بی وقفه میان آنان و چگونگی فروپاشی این نظام و انقلاب سوسیالیستی و محو جامعه طبقاتی و کار مزدی را تشریح می نماید.
مانیفست کمونیست همواره آموزه های مهمی برای جنبش های کارگری و کمونیستی در سراسر جهان داشته است. هم اکنون نیز علیرغم گذشت این همه سال و انبوهی از تجربه های تلخ و گران ،و با توجه به قسمت ها و جنبه هایی از این متن که ضرورتا مشمول مرور زمان گردیده و نیازی به تکرا ر و تاکید بر آن ها نیست،در حال حاضر نیز ،بایستی عنوان داشت که اصول،دیدگاه و روش منتجه از مانیفست،قطعا هم چنان برای ما کمونیست ها از اهمیت بالایی برخوردار است.اهمیت و جایگاه همبستگی جهانی کارگران و وظیفه دایمی حزب ها و فعالان جنبش های کارگری و کمونیستی در هر گوشه جهان،از این دست درس آموزی هاست که همواره می توان به این سند پایه ای و تاریخی رجوع کرد و آن را در پرتو تجربه های تازه،به به پراتیک کارگری تبدیل نمود.
جنبه مهمی از انکشاف و توسعه ی بلاوقفه نظام ،درمتن رقابت لگام گسیخته و خشونت بار میان بنگاه ها،شرکت ها ، اتحادیه ها و دولت های سرمایه داری ،الزاما به خارج از مرزهای هریک از این کشورها منتقل می گردد.به این ترتیب سرمایه تسلط خودرا به زور اقتصاد کالایی،تجارت و در صورت لزوم از طریق کاربرد قدرت نظامی و سیاسی در اطراف و اکناف جهان می گستراند.
از سوی دیگر ،هم چنان که سرمایه ،جهانی میشود ؛توده ه ای ملیونی از کارگران و زحمتکشان در سراسر گیتی به عرصه ی ظهور می رسند.هم چنان که این امر در تمام دوران قرن 19،به پیدایش کارگران صنعتی در مهم ترین کشورهای اروپایی انجامید.
مبارزات کارگران چه در داخل کشورهای پیشرفته سرمایه داری و چه در سطح کشورهای کمتر رشد یافته،تحت سلطه و تا کمتر از سه دهه پیش در داخل کشورهای مستعمره ،نیمه مستعمره و یا استقلال نیافته،در یک عرصه نابرابر و بی توازن با بورژوازی خودی و یا بورژوازی امپریالیستی، در جریان بوده است.منظور این است که بورژوازی علی رغم رقابت وقفه ناپذیر میان خود،که به صورت انواع دسیسه های سیاسی،کودتا،دو جنگ جهانی و بسیاری جنگ های منطقه ای دیگر رخ نموده است،اما با بیش از یک قرن و نیم استیلای سیاسی و اقتصادی بر بزرگ ترین کشورهای متروپل،علاوه بر دست یابی به پیشرفته ترین اشکال سازمانی در ساخت دولت های ملی در مقیاس هر کشور معین،مشتمل بر دیوان سالاری پیچیده،سازمان های سرکوب گر نظامی و امنیتی و پلیسی،و دستگاه عظیم تبلیغاتی و ایدئولوژیک،درمقیاس جهانی نیز با ایجاد وهمدستی بلوک بندی های مختلف اقتصادی،سیاسی و نظامی،حاکمیت سرمایه داری را بیش از هرزمان دیگر آسیب ناپذیر ساخته است و یا حداقل این گونه ،در پیش چشم ملیون ها انسان تحت ستم و استثمار در سراسر جهان ،عرض اندام کرده است.همه ما آگاه هستیم که در دهه های اخیر و پس از موج تازه هجوم به دستاوردهای کارگران در همه جای گیتی و تحت پرچم و برنامه نئولیبرالیسم،چگونه تاریخ خودرا ابدی و همیشگی جلوه داده است.
در مقابل، این روند جهانی شدن سرمایه و در ادامه ی رشد و توسعه ی بین المللی نظام سرمایه داری،مضمون و جهت بین المللی جنبش ها و انقلاب های کارگری را در هر جای گیتی،معین و مشخص ساخته است.
سوسیالیسم در هرجا که در دستور کار جنبش کارگری قرار می گیرد و از درون و بیرون این جنبش سر بر می آورد،نمی تواند بر یک سوسیالیسم به اصطلاح ملی،محدود و منطقه ای تکیه کند.سوسیالیسم در این معنا،هم چون بسیاری از واقعیت های جهان امروز ،از حقیقت و مضمونی جهانی برخوردار است و در مقیاس جهانی ،معنا و مضمون واقعی خودرا می یابد.چه بسیار “سوسیالیسم ” های وطنی و منطقه ای و ملی،در لحظه ها و موقعیت های تاریخی مختلف و در کل دوران قرن بیستم ناظر آن بوده ایم.تز “سوسیالیسم در یک کشور” که روبنای ایدئولوژیکی،سیاسی و تاکتیکی کمونیسم روسی و رژیم استالینی را حتی در دوران پس از مرگ وی و تغییرات نسبی در سیاست های داخلی و خارجی روسیه در بسیاری از نقاط جهان تشکیل می داد،خصلت نمای تمام عیار و تاریخی این گونه توهمات ایدئولوژیکی است.
این رویکرد به این معنا نیست که انقلاب سوسیالیستی ،به طور هم زمان و یک باره در مقیاس جهانی و در تعداد کثیری از کشورها ،پدیدار می گردد.منطقا چنین استنتاجی از جهان شمولی سوسیالیسم ،کاملا ذهنی و انتزاعی بوده و با واقعیت هم خوانی ندارد.پیام مانیفست در این باره کاملا روشن است،آنجا که به جدال انقلابی طبقه کارگر می پردازد:
“هر چند پیکار پرولتاریا با بورژوازی،دارای مضمون ملی نیست،اما در آغاز از نظر شکل ملی است.بدیهی است که پرولتاریای هر کشوری در مرحله ی نخست باید کار را با بورژوازی خودی به فرجام رساند”
این امر که مبارزه طبقاتی در هر کشور جداگانه موکول به امر انقلاب جهانی سوسیالیستی نیست،در عین حالی که از درون مایه ملی برخوردار نیست ،اما ازااما به این معنا نیست که شکل تجربی معینی و منجمدی را بر مبارزات کارگری تحمیل نماییم.در همین معنا بیان انگلس هشدار دهنده است.در نامه به شورای فدرال اسپانیایی بین الملل به تاریخ ١٣ فوریه ١٨٧١ می گوید:
“تجربه همه جا نشان داده که بهترین وسیله رهایی طبقه کارگر از سلطه ی حزب های قدیمی در هر کشور ،ایجاد حزب پرولتری با سیاستی خاص خود است.سیاستی که به طور روشنی از دیگر احزاب جدایش کند.چرا که باید بیانگر شرایط ضروری برای رهایی طبقه کارگر باشد.این سیاست در جزئیات خود،بنا به موقعیت های ویژه در هر کشوری می تواند تفاوت کند؛ولی همان طور که مناسبات بنیادین میان کار و سرمایه همه جا یکسان است،و سلطه ی سیاسی طبقه های دارنده ی ثروت بر طبقه های استثمار شونده نیز واقعیتی موجود در همه جاست،اصول و هدف های سیاست پرولتری نیز همه جا دست کم در کشورهای غربی یکسان خواهد بود”
اکنون در تجربه تاریخی جنبش کارگری ،و تا آن جا که به انترناسیونال سوم بر می گردد ،که در پی انقلاب پیروزمند کارگری اکتبر ١٩١٧ روسیه با هدایت و رهبری بولشویک ها تاسیس گردید نگاه کنیم، می توانیم انحراف بزرگی را که در این ستاد رزمنده ی پرولتاریای جهان توسط وارثان نالایق و منحرف همان انقلاب بروز نمود به خوبی مشاهده نماییم.
انترناسیونال که در مارس ١٩١٩ تشکیل گردید،در دوران استالین به ابزار دست حزب کمونیست روسیه و الیگارشی و باند های حاکم بر آن تبدیل گردید.حزب و نظام توتالیترو ضد کارگری که قبلا حساب خودرا با انقلاب و شوراهای کارگری و طبقه کارگر روسیه ،از طریق استقرار نظام پلیسی و سرکوب منظم مخالفان و دسیسه چینی و توطئه ،صاف کرده بود ونظام استبدادی بسیار پیچیده تر و سهمناک تر از رژیم تزاری را بر گرده کارگران و خلق های مختلف امپراتوری حاکم نموده بود،با تاکید بر این سیاست و پیگیری مستقیم و اپورتونیستی از منافع حزبی و نظام روسیه،در عرصه جهانی نیز سیاست های توسعه طلبانه و ناسیونالیستی خود را ریاکارانه و متقلبانه به نام سوسیالیسم و طبقه کارگر به پیش می برد.
تروتسکی که همپای لنین یکی از دو رهبری بود که انقلاب کارگری روسیه را به هدایت می کرد در جایی در پیشبینی خود از توافقنامه ی استالین-هیتلر در مقاله ای در مارس ۱۹۳۳ می نویسد:
“گرایش بنیادین سیاست بین المللی استالین در سالهای اخیر چنین بوده است: او جنبشهای طبقه ی کارگر را همانطور معامله میکند که نفت و منگنز و سایر کالاها را. در این گفته سرسوزنی مبالغه در کار نیست. استالین به بخشهای کمینترن در کشورهای مختلف و به مبارزه ی آزادیبخش ملتهای تحت ستم همچون پول خردی در معامله با قدرتهای امپریالیستی مینگرد. کمک فرانسه را که میخواهد، پرولتاریای فرانسه را زیر یوغ بورژوازی باقی میگذارد. وقتی باید از چین علیه ژاپن دفاع کند، پرولتاریای چین را زیر یوغ کومینتانگ میگذارد. اگر با هیتلر به توافق رسید چه میکند؟ شکی نیست که هیتلر برای خفه کردن حزب کمونیست آلمان نیاز چندانی به کمک استالین ندارد. تازه، وضعیت ناچیزی که این حزب خود را در آن مییابد با تمام سیاست پیشینی آن تضمین شده است. اما احتمال بسیاری دارد که استالین بپذیرد تمام یارانه هایی که به طور غیرقانونی در آلمان واریز میشود قطع کند. این یکی از کوچکترین امتیازاتی است که او میبایست بدهد و او حاضر به انجام آن خواهد بود. در ضمن باید انتظار داشت آن کارزار پر سر و صدا و هیستریک و توخالی علیه فاشیسم که کمینترن در چند سال گذشته پیش برده است رندانه جمع میشود”
زمانی نه چندان دیر ،حمله ی هیتلر به روسیه ،این “اشتباه” و اپورتونیزم مزمن و درمان ناپذیر باند استالین را به روشنی آشکار ساخت.در این مرحله نیز هم چون گذشته از طریق باج دهی و زانوزدن در مقابل شرکای امپریالیست خود یعنی آمریکا و انگلستان،به طور کلی ته مانده های کومینترن را تحویل آنان داد و به عمر پر ادبار آن برای همیشه خاتمه بخشید.
جنبه ی دیگری که در راستای درک نزدیک تر و عینی تری از وظایف ومسئولیت ها بایستی به آن بپردازیم و نیز در توضیح شرایطی که فعالین جنبش های کارگری و کمونیست ها در آن به سر می برند،تاکید بر امر مداخله گری در عرصه ی مبارزه طبقاتی حال حاضر کارگران و سایر طبقات و قشر های زحمتکش و تحت استثماردر هر گوشه ی جهان است.مداخله گری پیش شرط هرگونه گرایش کمونیستی و کارگری در سطح انترناسیونالیستی است.این مداخله گری در عرصه ی مبارزه ی طبقاتی در کلیه ی جنبه ها معنا می دهد. در این جا ما با یک مقوله ی نه چندان تعریف شده تحت عنوان پراتیک روبرو هستیم.در این معنا،انترناسیونالیسم و وظایف مرتبط با آن صرفا یک گرایش نظری،یک اعلام موضع و یا صدور قطعنامه های پرآب و تاب انقلابی اما فاقد پشتوانه ی پراتیکی نیست؛بلکه در راستای پراتیک یک جنبش معین کارگری- مثلا در ایران – و نیز در سطح بین المللی معنا پیدا می کند.کمونیست ها و مبارزان و پیشروان طبقه کارگر درست به میزانی که پای در زمین جنبش داشته و پتانسیل و نیروی محرکه ی طبقه را در پشت سر داشته باشند ،می توانند بر فعل و انفعالات عرصه ی بسیار متغیر و بی ثبات سیاست ،تاثیر گذاری داشته باشند.آری،اندیشه و آگاهی به مجردی که در میان توده ها نفوذ کند و اعتبار یابد ،خود تبدیل به یک عامل مادی می گردد و در این لحظه در سوخت و سازهای پیکار طبقاتی موثر واقع می گردد.اما همه ی سخن این است که این پروسه بدون امر مداخله گری و تامین پراکسیس مبارزه ،یعنی تلفیق نظریه و عمل امکان پذیر نیست.به بیان دیگر ،نفوذ و اعتبار بخشی هر عنصر آگاهی که بر تاکتیک و عمل مشخص مبارزاتی در این یا آن جدال اقتصادی و سیاسی استوار باشد بدون تجربه مستقیم توده ی کارگری و سازمان دهی امر مبارزه و بنابراین بدون سنجش و آزمون هریک از این عناصر آگاهی و تاکتیکی،انجام پذیر نیست.
یکی دیگر از جلوه های حضور و نماد حرکت انترناسیونالیستی در عرصه جنبش های سوسیالیستی و کارگری،وجود گرایش ها،همکاری ها و نشست های مشترکی است که میان جریانات مختلف مارکسیستی و چپ هر از گاهی نمود پیدا می کند و فراخوان ها ی معینی را به منظور اعلام مواضع،ایجاد تحرک در میان هواداران و جلب توجه و تحرک در میان پیروان جریانات چپ و رادیکال صادر می نماید.تا آن جا که به رادیکالیسم و پیشینه ی انقلابی و رزمندگی این جریانات مربوط می گردد،و بی آن که اصولیت و پرنسیب های اعتقادی آنان را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم،بایستی این اختلافات و گرایش ها را به رسمیت شناخته، مورد توجه قرار داده و با آنان همراهی نماییم هم چنان که در متن جنبش کارگری تلاش کمونیست ها همواره بر اتحاد،تشکل و سازماندهی مبارزات و اعتراض های این جنبش است،و در سطح حزب ها ،محافل و عناصرکمونیست ،به گردآوری و همکاری و نزدیکی با آنان تلاش می ورزد،در سطح بین المللی نیز بایستی این جریانات و گرایش های عمومی و نسبتا گسترده و جهانی را-هرچند ممکن است در این یا آن کشور معین فاقد پایه و نفوذ توده ای باشد- پیگیری کرده و در ایجاد ارتباطات و همکاری ها و اتحادعمل های مناسب،اقدامات لازم را به عمل آوریم.تمام تجربه های جنبش های کارگری و کمونیستی در دوران مارکس و لنین،مشحون از مبارزات و تلاش هایی است که در جهت نزدیک شدن و متحد کردن این جریانات گونه گون و ناهمساز ،به عمل آمده است.
بخش دیگری از وظایف و الزامات جنبش کارگری و کمونیستی در سطح جهانی ،تعریف و تشخیص سطوح و جوانب و عرصه هایی است که به طور میانجی و واسط، به مبارزه کارگران مربوط می گردد.منظور مجموعه ی مطالبات و اعتراضاتی است که در خارج از طبقه کارگر و خودویژگی های مبارزاتی ما به طور عینی در جریان است.در متن بحران اخیر جهان سرمایه داری در کشورهای متروپل و نیز کشورهای پیرامونی،شاهد گسترده ترین،عمیق ترین و میلیتانت ترین این اعتراضات و مبارزات در بعد از جنگ دوم جهانی هستیم.هم زمانی و هم سویی این مبارزات که به سقوط و فروپاشی دیکتاتوری ها خاورمیانه و شمال آفریقا،اضمحلال هرچه بیشتر آلترناتیو اسلام سیاسی با شمایل های مختلفی از لیبرالیسم اسلامی تا جریانات و دسته جات ماوراء ارتجاعی هم چون طالبان و القاعده،به بن بست رسیدن پروژه اقتصادی نئولیبرال در هر دو حوزه ی کشورهای متروپل و پیرامونی،و چنگ اندازی اجتناب ناپذیر بورژوازی و انحصارات به سطح معیشت و کار توده های ملیونی کارگر و زحمتکش در سراسر جهان،به پیدایی جنبش های معینی در میان کشورها و ملت های چهارگوشه ی گیتی انجامیده است.جنبش های مختلفی هم چون دفاع از محیط زیست،دفاع از حقوق بشر و بسط دموکراسی،اعتراض و مخالفت با پیامدهای سیاست های نئولیبرالی و روند جهانی سازی ،حقوق زنان،سرنوشت بیکاران،تحرک در جنبش های خودمختاری،فدراتیو و جدایی و استقلال-به طور مثال در جنبش مردم کردستان در جغرافیای سیاسی هر چهار کشور ایران ،سوریه،عراق و ترکیه-و نیز جنبش هایی که به اشغال کارخانه و مصادره فروشگاه ها منجر شده است – به طور مثال در اسپانیا- و بسیاری جنبش های خودانگیخته و توده ای دیگر،حاصل این فرایند است.
در مورد این جنبش ها وبسیاری از جنبش های تاریخی و بزرگ دیگر از جمله جنبش های ملی و آزادی بخش،مبارزه علیه بیکاری ،علیه اعدام،انواع جنبش های آزادی خواهانه و دموکراتیک و ضد دیکتاتوری و استبداد که به ویژه مضمون اصلی جنبش های اخیر شمال افریقا و خاور میانه را تشکیل داده است،از گذشته می دانستیم – یعنی مارکس،انگلس و لنین و نیز تجربه تاریخی پرولتاریا و کمونیست ها در بسیاری جاهای دیگر به ما آموخته اند –که این جنبش ها در مقابل و ناهمسو با جنبش طبقاتی کارگران و دیگر کمونیست ها در هیچ کشوری نیستند.این جنبش ها دقیقا و اصالتا در راستای جنبش تاریخی طبقه کارگر و در جهت سوسیالیسم به عنوان یک جنبش و دوران تاریخی تعریف می گردند.نکته این جاست که این جنبش ها و کشمکش ها،علیرغم ماهیت دموکراتیک- و بنابراین بورژوایی خود- در بسیاری از بخش های سیاسی و جمعیتی جهان ما،مطالباتی انقلابی محسوب می گردند و درست به سبب همین خصلت انقلابی خود،از ظرفیت و توان لیبرالیزم و جنبش و اتوریته ی سیاسی و تاریخی بورژوازی و سخن وران و نمایندگان آنان – به طور عمده لیبرال ها و به درجات مختلف محافظه کارها و سوسیال دموکراسی-خارج است.بنابراین ار لحاظ عملی – یعنی تاکتیکی –کمونیست ها به هیچ روی پتانسیل و رهبری و اقدامات و نقش و اهمیت سیاسی و اجتماعی این جنبش ها را به این دسته از کار به دستان بورژوازی وا نمی گذارند و در انبان لیبرال ها مصادره نمی کنند وبه حساب آنان واریز نمی نمایند؛تاکتیکی که به طور مثال به کرات در حین قیام ١٩٧٩ (١٣۵٧ ) ایران و نیز تحولات به سرعت رادیکالیزه شونده انتخابات ٢٠٠٩(١٣٨٨)در میان ما کمونیست های ایرانی رخ داده است.بلکه با نگرشی عینی و اصولی و واقع بینانه و به دور از کلی گویی های فضیلت مآبانه و فرقه گرایانه و فضل فروشی های فاقد ارزش و بی خاصیت و منفعلانه،همه ی این جنبش ها را به رسمیت می شناسند؛در آن ها فعالانه شرکت می کنند؛آن را به طور مناسب سازمان می دهند؛و لذا شرایط و امکانات لازم را برای رهبری کارگران و گرایش سوسیالیستی و آلترناتیو تاریخی پرولتاریا،به هر میزان که امکان پذیر باشد و به هر اندازه که پتانسیل آن جنبش معین ایجاب می نماید،برای این اعتراضات و مبارزات فراهم می آورند.این ها همه استنتاجات بسیار بدیهی،آشکار و کاملا تجربه شده ای است.طبعا در برخورد به این جنبش ها ،انحراف و اشتباهاتی نیز رخ می نماید.از جمله این که کمونیست ها در مناسبات خود با گرایشات مختلف نظیر لیبرالیسم،رفرمیسم و فرصت طلبی،ناسیونالیسم و آنارشیسم و سایر گرایشات غیر کارگری و ضد کارگری دیگر ،به صرف این که آن ها نیز به طور هم زمان در گیر مبارزات خود هستند،به هیچ روی تاکتیک هم سویی و همکاری و ائتلاف را وظیفه خود قرار نمی دهند.وظیفه ی کمونیست ها همواره این بوده است که مواضع خودرا آشکار و به هیچ گونه پوشش و پنهان کاری اپوتونیستی ،به آگاهی کارگران و مردم برسانند و به طور بی امان و پیگیر و خستگی ناپذیر به افشای خط مشی ها و گرایشات و دیدگاه هایی که به پیش روی و استقلال جنبش کارگری و سمت گیری سوسیالیستی آن زیان می رسانند بپردازند و علیه این گرایشات بدون هیچ گونه پرده پوشی مبارزه نمایند.
داشتن یک درک و استنتاج مارکسی از رابطه ی میان انقلاب و اصلاحات ،چگونگی مناسبات میان مبارزه اقتصادی و سیاسی و این که هیچ دیوار چینی میان این دو روند میارزاتی و جود ندارد و نیز تشخیص مضمون و وظایف دموکراتیک و سوسیالیستی، و چندین مقوله ی پایه ای دیگر –که اکنون مجال طرح آنان در این جا نیست- و ضرورت منجمد نکردن این مفاهیم و بنابراین دیالکتیکی نگریستن همه آن ها و چگونگی تاثیرات متقابل آنان در یکدیگر و مناسبات بسیار متغیر و منعطفی که با هم برقرار می کنند و مساله ی فراروی از چارچوبه ها ی بورژوایی و نظام کارمزدی و درک و استنتاج نظری و تاکتیکی از نظریه انقلاب مداوم و ضرورت برگشت ناپذیر مجموعه اقدامات و ارائه ی آلترناتیو سوسیالیستی و انقلابی در پیش پای توده های کارگر و زحمتکش،بنیان محکم و استواری را برای ما فراهم می آورد که در عرصه بین المللی،به امر تشکیلات و سازمان واحد و ستاد رزمنده ی پرولتاریای جهانی بپردازیم و گام های شایسته و بایسته ای را به هر میزان و به هر اندازه از توان و مقدورات خود، همراه و همگام با سایر پیش روان و انقلابیون و کارگران کمونیست در سایر نقاط گیتی به پیش بگذاریم .باشد که این تلاش ها ،به سهم خود راه دشوار و سترگ مبارزه تاریخی و انقلابی پرولتاریای جهانی را در مصاف با بورژوازی و نظام سرمایه داری،هموارتر و سرراست تر و آسان تر سازد.

کاوه دادگری ٣١ ژانویه ٢٠١۴