انتخابات اخیر در تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، هم چنان که به تعبیر بسیاری از سازمان ها و احزاب سیاسی و نیز افزایش و پدیداری مطالبات توده ای در کوتاه مدت، به عنوان یک مفر، یک تنفس گاه و عرصه ی بسیار ناپایداری از حرکت توده های محروم از پایه ای ترین حقوق اجتماعی یعنی حق آزادی بیان و تشکل و اعتراض، قلمداد می گردد،در عین حال فرصت مناسبی است که فعالان و پیشروان جنبش کارگری و کمونیستی، درک و استنباط خود را از این رویداد اجباری و تا اندازه ای خود به خودی،عرضه نمایند.
در نوشته اخیر، بی آنکه مستقیما و به طور منظم به این درک ها و استنباط ها برخورد شود، می کوشیم استنباط و ارزیابی خود را از جنبش موسوم به چپ و کمونیستی و کارگری ارائه دهیم و انتقادهای مشخص خود را صرفا به منظور اصلاح و بهبود روند جنبش انقلابی و سوسیالیستی، به طور اجمال ترازبندی نماییم. در این این ترازبندی هیچ گونه ترتیبی رعایت نگردیده، اما در عین حال هریک از این ملاحظات به یکی از سه حوزه متفاوت جامعه، یعنی حاکمیت سیاسی، مردم و حزب سیاسی که در این جا سازمان ها و احزاب چپ و کمونیستی مدنظر بوده است،می پردازد.
١ - تا آن جایی که به واقعیت حضور توده های مردم در این رویداد و نیز عملکرد رژیم سیاسی حاکم بر ایران مربوط می گردد، اطلاعات و آمارهای ارائه شده از میزان شرکت مردم در این انتخابات بایستی با احتیاط عمل کرد. آمارهای موجود و رسمی تا اندازه ی زیادی ساختگی و یا بهتر است بگوییم غیرواقعی می باشد. به طور معمول برای ترسیم "حماسه" مشارکت مردم و"گرم کردن تنور انتخابات" و "زدن مشت محکم در دهان شرق و غرب"، و همه ی این ها به منظور ایفای کاراکتر مشروعیت برای این رژیم نامشروع، میزان مشارکت مردم تا حد زیادی نسبت به آمار واقعی رای دهندگان، رقم سازی می شود. برای اثبات این ادعا جدای از استنباط شهودی و از نزدیک و تخمین های تجربی، می توان به نمونه های مشخص "مهندسی انتخابات" در دو دوره ی انتخاباتی ٨٤ و ٨٨ اشاره کرد. هم چنین تاخیر در اعلام نتایج انتخابات اخیر نشان دهنده ی باز بودن دست رژیم در دست کاری و دست سازی نتایج و آمارهای انتخاباتی است. عدم حضور هرگونه ناظر بی طرف و فقدان ارگان های مستقل و دموکراتیک و آزاد اعم از سازمان ها و احزاب سیاسی و سازمان های اجتماعی ومطبوعات آزاد و سایر رسانه های توده ای و مستقل از حکومت در وارسی جریان انتخابات،گواهی بر عدم سلامت انتخابات در ایران است و تلاش و اصرار رژیم در امنیتی کردن فضای انتخابات و بستن هرگونه راه های دموکراتیک در دخالت گری ارگان های مستقل و مردمی، چیزی جز افشای این عدم سلامت نیست.
٢ - تبلیغات ما تاثیر اندکی بر روی افکار عمومی دارد و درصد انگشت شماری را بر گرد شعارها و فراخوان های خود به حرکت در می آورد.در خارج کشور این نسبت از میزان استقبال اپوزیسیون خارج کشور از آکسیون هایی که به تحریم انتخابات می پردازند به دست می آید که نسبت قابل توجهی از ایرانیان خارج کشور را در بر نمی گیرد.این مساله با توجه به پیوند بسیار ضعیف فعالان جنبش چپ و کمونیستی در کشورهایی که در آن زیست می کنند،و درک بسیار ضعیف رهبری جنبش و در نتیجه فعالان این عرصه از هرگونه کار انترناسیونالیستی و همبستگی و پیوستگی با جنبش های اجتماعی و سازمان های صنفی ،سیاسی و اجتماعی این کشورها،در مجموع حاصل کار سی سال فعالیت آکسیونیستی در خارج کشور را در حد بسیار نازلی نگه داشته و به نظر نمی رسد تغییری در این واقعیت در آینده ی نزدیکی شاهد آن باشیم.بنابراین جنبش کارگری ما به یمن بی خبری صرف جنبش کمونیستی و احزاب سیاسی مدعی در این عرصه در حیطه ی فعالیت انترناسیونالیستی،نبایستی انتظار چندانی از همبستگی بین المللی کارگری و رادیکال از خارج داشته باشد.
در داخل کشور به دلیل عدم حضور سازمان ها و احزاب چپ و مخالف جمهوری اسلامی و نیز فقدان رسانه های فراگیر که صدای این جریانات را به گوش مردم برسانند و نیز در مورد مشخص انتخابات مواضع و تحلیل های این جریانات را در میان مردم اشاعه دهند، نمی توان بر نفوذی پایدار و با گسترشی قابل قبول اتکا کرد. مثلا جنبش اعتراضی سال ٨٨ نشان دهنده ی این واقعیت هم هست که کماکان سازما ن ها و احزاب چپ و کمونیست، تاثیر بسیار اندکی بر رویداد های جاری آن روزها و ماه ها را داشتند و آن چه که در کف خیابان اتفاق می افتاد عمدتا به ابتکار جوانان و دانش جویان و مردمی بود که در یک تجربه مشخص اجتماعی یعنی انتخاباتی که به شیوه ای اهانت بار و ضد مردمی حتی در همان چارچوب کنترل شده و میخ کوبی شده نیز مخدوش گردیده و نتایج آن به طرزی آشکار و رسوا دست کاری گردیده بود، دست به اعتراض و مقاومت زده بودند.
در انتخابات اخیر نیز بایستی در ارزیابی رویدادها و تشخیص جایگاه اجتماعی خود این ملاحظات را در نظر داشته باشیم.عدم اقبال عمومی نسبت به انتخابات ناشی از تجربه مستقیم توده ها و بی اعتباری رژیم است و این یک امر عینی و اجتماعی است که البته تبلیغ و ترویچ "چپ" هم در این فرایند بی تاثیر نیست.بنابراین نتیجه گیری از عدم حضور حدود ١٦ ملیون از واجدین حق رای در انتخابات بایستی واقع بینانه و عینی بوده و از تحلیل سرسری و شتابزده و خوش بینانه جدا بایستی خودداری ورزید.
٣ - در چشم انداز تحولات سیاسی و از لحاظ تمایلات و مطالبات مردم،لیبرالیسم کماکان مهم ترین افق سیاسی آنان را تشکیل می دهد. ظرفیت سیاسی و ایدئولوژیک لیبرالیسم هنوز در ایران تحقق نیافته و خود بورژوازی لیبرال - بورژازی در اپوزیسیون، بورژوازی متوسط و خارج از انحصارات و الیگارشی بنگاه های اقتصادی دولتی و شبه دولتی و خصوصی - قادر به تحقق شعارهای خود نیست.
بر جنبش کارگری - کمونیستی است که با رادیکالیسم خود از این عرصه عبور کند و حقانیت مطالبات رهایی بخش کارگری را برای توده ها تشریح نماید. تا آن جا که به امر سوسیالیسم و جنبش انقلابی و کارگری مربوط می گردد هیچ راه میان بری جدای از تجربه ی مستقیم کارگران و توده های زحمتکش وجود ندارد. برای تبلیغ و ترویج سوسیالیسم هیچ آزمون دیگری جز مبارزه جاری و مستقیم و شرایط عینی ای که توده ها در آن به سر می برند و با مشکلات و سختی های آن دست به گریبان هستند، کارساز نیست.از درون همین شرایط عینی است که امکانات عملی فراروی از شرایط موجود و تحول ذهنی و آمادگی عملی و ایدئولوژیک - سیاسی برای عبور از وضعیت موجود پدیدار می گردد. آلترناتیو کارگری و سوسیالیستی امری جدای از مبارزه ی جاری نیست و نمی تواند باشد. درک حقیقی و حتی الامکان نزدیک و واقعی ازشرایط عینی و ذهنی کارگران و توده ها، یک وظیفه ی مهم و برگشت ناپذیر کارگران کمونیست و مبارزان و فعالان پرولتاریا در همه ی زمان ها و در همه ی جاها بوده است. حزب کمونیستی و کارگری بر اساس درک و انجام درست و اصولی چنین وظیفه و نقش سترگی اسن که می تواند با اتخاذ تاکتیک مشتق شده از این دریافت ،راه خودرا در ماین توده های ملیونی کارگر و زحمتکش بگشاید و به پیش رود.
۴- آنارشیسم حاکم بر ذهنیت های چپ امکان تحلیل صحیح از تغییرات داخلی و جهانی را از آنان گرفته است. به طور کلی در این مورد مشخص تحلیل ها بین دو قطب کاملا متفاوت در نوسان هستند. از انتهای یکی به انتهای دیگری.
یا هیات حاکمه همه کاره است و براساس سناریوهای از پیش تعیین شده عمل کرده و در هرحال موفق می شود این سناریوها را به مرحله اجرا درآورد. نمایشنامه نویس و کارگردان و بخشی از بازی هارا ولی فقیه به عهده دارد و وی فعال مایشاء و همه کاره ی صحنه ی سیاست و اقتصاد جامعه است.
یا هیات حاکمه در مرحله ی سقوط است و مردم آماده هستند که کار را یک سره کنند. تحت این روایت و درک از وضعیت هیات حاکمه، مثلا سال ٧٦ رژیم و توده ها در چنین مرحله و فازی از رویارویی بودند و رژیم با تنظیم و اجرای سناریوی اصلاح طلبی و با بازیگری نقش اول محمد خاتمی، سناریوی ولی فقیه به اجرا درآمد.در این جا می بینیم که هر دو دیدگاه برای یکدیگر آتش تهیه تدارک می بینندو به یک نتیجه می رسند.
۵- در بحث و تحلیل ازرژیم سیاسی، اکثریت تحلیل گران و در راس آنان جریانات چپ و کمونیست به درستی بر تضادها و شکاف های میان شاخه ها، فراکسیون ها، باندها و محافل و دسته جات و جناح های درون هیات حاکمه انگشت گذارده و آن رابه عنوان یکی از پایه های تحلیل خود از ارزیابی از هیات حاکمه قرار میدهند و می کوشند تفاوت ها و گرایش ها و پیش روی ها و به طور کلی افت و خیز های آنان را بررسی نمایند. با این وجود در عرصه ی انتخابات، جدای از برخی تحلیل های ژورنالیستی و به همین اعتبار سطحی و غیر مارکسیستی-فقدان درک ابژکتیو و دیالکتیکی در این تحلیل ها - به تئوری سناریوها و نمایش ها برمی گردند و همه این تضادها و چالش های درون طبقه ای را به دست فراموشی می سپارند.
شکاف های درون اردوگاه هیات حاکمه و رژیم سیاسی حقیقت دارد و این شکاف ها خودرا در عرصه و زمان انتخابات ها نشان می دهد. منتها چون ما قادر نیستیم به طور پراتیک از این شکاف ها به سود طبقه مان و به صورت اصولی و واقعی بهره ای ببریم - چون به طور کلی نقش چندانی در این پراتیک نداریم - عطای آن را به لقایش بخشیده و برای مرزبندی با تاکتیک های رفرمیستی و اپورتونیستی که از سوی پدرخواندگان رویزیونیسم مدرن ده ها سال است که به وفور صادر و وارد میشود، اصولا به غیر از تاکتیک تحریم - که در جای خود اصولی و صحیح است اما بردی ندارد - به چیز دیگری نمی رسیم و نمی توانیم هم برسیم.
تاکتیک تحریم و یا در بیان اخیر تحریم فعال در شرایطی که کمونیست ها تاثیری در فرایندهای سیاسی و مبارزه ی جاری توده ها ندارند، در بهترین حالت تنها یک اعلام موضع صحیح محسوب می گردد و ربطی به مقوله پراتیک و عمل انقلابی و به همین اعتبار مناسبتی با تاکتیک ندارد. از درون این موضع هیچ گاه تاکتیک به عنوان یک عمل مشخص سوسیالیستی به بار نیامده و به پیش کشیده نشده است. بیماری مزمن جنبش کمونیستی که خودرا به صورت آکسیونیسم و خرده کاری و سکتاریسم نشان می دهد، هیچ گونه امکانی برای نقد و پیشروی از این تنگنای تاکتیکی فراهم نمی آورد. برعکس در شرایط کنونی به نظر می رسد آکسیونیسم با چنان جان سختی و "انقلابی گری"در تمام بخش های جنبش، جا خوش کرده است که به نظر نمی رسد بتوانیم به این سادگی از آن عبور نماییم.گفتن این که این انحراف عمده بر چنبش چپ ما، یک فرایند و سبک کار و بینش خرده بورژوایی است، چندان دردی را دوا نمی کند.کار اساسی آن است که بی فایدگی، بی ریشه گی و بی ربطی این این سبک کار را با مبارزه ی جاری توده ها و طبقه کارگر نشان دهیم و مدلل نماییم که آکسیونیسم فاقد هرگونه تاکتیک توده ای و پرولتری است و به همین اعتبار از تاثیر گذاری بر جنبش کارگری کاملا ناتوان است.این امر البته در دو سطح تئوریک و تاریخی بایستی نشان داده شود. در سطح تاریخی منظور همین دورانی است که مثلا از ابتدای دهه ی پنجاه خود را در "مشی چریکی" نشان داد و در ماه های پس ازقیام ۵٧ در سکتاریسم و خرده کاری "خط سه" باز تولید شد و در حال حاضر در غرقاب آکسیونیسم غوطه ور است. تا آن جایی که به سبک کار ما مربوط می گردد، این یک سبک کار اکسیونیستی، سکتاریستی و ناپیگیر است و کلا مهر و نشان روش و منش و سبک کار خرده بورژوایی را بر پیشانی دارد.برای مبارزه علیه این سبک کار و بینش و روش غیرکارگری که همه ی عرصه های نظری، سیاسی و ایدئولوژیک مارا در خود فشرده است ،از همین امروزآستین هارا بالا بزنیم.فردا خیلی دیر است.
کاوه دادگری - ٢٠١٣/٠٧/٢٠