جنگ جهانی اول میان قدرت های بزرگ سرمایه داری در اوایل قرن بیستم، تجربه ی بسیار بزرگی را به جامعه بشری شناساند. این جنگ پایان نیافت بلكه قدرت هایی كه در آن مشاركت داشتند آن چنان از نفس افتادند كه ادامه ی جنگ را به دو دهه ی بعد موكول كردند.
در حقیقت جنگ جهانی دوم نیز ادامه جنگ هایی بود كه قدرت های بزرگ سرمایه داری برای تقسیم جهان میان خود به راه انداختند. اما آن چه در این جنگ ها اهمیت دارد، تجربه ی فراوانی است كه مردم تحت ستم و كارگران كشورهای مختلف از آن به دست آوردند. در نتیجه ی این جنگ ها، بسیاری ازمردم مستعمرات استقلال خود را به دست آوردند( از جمله هندوستان، الجزایر، ویتنام و كشورهای غربی خاورمیانه) و در بسیاری از كشورها، مردم تحت ستم حق رای عمومی را به دست آوردند. تا قبل از جنگ های جهانی در هیچ كشوری زنان حق رای نداشتند و كارگران نیز در بسیاری از كشورها از حق رای محروم بودند. احزاب سیاسی یا وجود نداشتند یا تنها عده ی قلیلی از نخبگان سیاسی آن ها را رهبری می كردند.
دراین جنگ ها برای اولین بار ، با ضعیف شدن حكومت های جنگ طلب، كارگران و زحمت كشان شهری یاد گرفتند كه چگونه خود را اداره كنند. در بسیاری از كشورها كارگران مستقیما تولید را به دست گرفتند و سربازان و دریانوردان نیز با تشكیل شوراهای منطقه یا خود سرنوشت جنگ را تعیین كردند. آن هنگام كه ناتوانی دولت ها در تامین آذوقه ی عمومی یا رهبری جنگ مشخص می شد، زحمت كشان شهری و كارگران ماهر و سربازان با ابتكار خود دست به كار شده و زندگی خودشان را از طریق شوراهای به وجود آمده اداره می كردند. پس از این جنگ ها بود كه حقوق انسان ها و ارزش كار زنان و مردان كارگر شناخته شد و ارزش های انسانی و حقوق بشر بیش از پیش مد نظر قرار گرفت.
اكنون پس از گذشت ده ها سال از این جنگ ها، بار دیگر شعله های جنگ در كشورهای مختلف از جمله در خاورمیانه زبانه كشیده است. شرایط جنگی در لبنان،عراق و افغانستان برقرار است و زبانه های جنگ می رود كه سایر مناطق را نیز در برگیرد. بحران سرمایه داری كشورهای اروپایی و امریكایی را نیز در هم نوردیده و میلیون ها انسان برای زندگی بهتر در همه جای دنیا به خیابان ها ریخته اند.در چنین شرایطی، آگاهی از تجربه ی كارگران و مردم زحمت كش پس از جنگ جهانی اول بسیار ارزشمند خواهد بود.
نویسنده ی "كتاب شوراها در غرب" با توجه به تجربه ی كارگران در جنگ جهانی اول در كشورهای مختلف مطالب را به گونه ی بیان كرده است كه كارگران در سراسر از آن درس بگیرند. او در مقدمه ی كتاب خود در سال ١٩٨۵ چنین می نویسد:
"دفاع كارگران در برابر بیكاری شدید و هم چنین مقاومت آنان در برابر حذف برنامه های رفاه اجتماعی، مجددا مساله تغییر انقلابی را در دستور كار قرار داده است هر چند كه این مساله دراز مدت باشد.
در عین حال، در شرایطی كه بسیاری از كارگران به پارلمان بی اعتماد بوده و آن را عوام فریبی می دانند، كسانی كه آلترناتیو وضع موجود را جعبه ی رای می دانند، درحال كاهش هستند. تاریخ بیانگر آن است كه شوراهای كارگری به عنوان آلترناتیو سیستم سرمایه داری بوده. آلترناتیوی كه هنوز تا به امروز ادامه دارد. این مساله از نظر بعضی برنامه ریزان مورد توجه قرار نگرفته است. كارگران و دهقانان روسیه در سال های ١٩٠۵ و ١٩١٧ همانند همتایان خود در آلمان ١٩١٨ و لهستان ١٩۵٦ یا شیلی ١٨٧٢ به دنبال یك برنامه به راه نیافتادند. آنها نوعی از دموكراسی مردمی را ایجاد كردند كه بتواند بحران سرمایه داری را به نفع اكثریت مردم حل كند. از نظر تاریخی قدرت سازمان دهی كارگران از درون شوراها بیرون آمد كه این قدرت بزرگترین چالش را در مقابل قدرت دولتی سرمایه داری بوجود آورد. اكنون بار دیگر سیستم با بحران رو به رو شده است . بی شك تجربه ی كارگران در هر یك از این بحران ها می تواند برای كارگران امروز مفید باشد."
در دوره ی مورد نظر، دقیقا پس از جنگ جهانی اول، اروپا شاهد شكوفایی عظیم فعالیت های انقلابی و در مقابله با بحران امپریالیسم بود. مقایسه ی اختلاف كشورهایی نظیر روسیه ، انگلستان، آلمان، ایتالیا مفید است و می توان از آن درس های كلی گرفت. مطالعات كلی رنگ و لعاب سنت های محلی را دارد، بنابراین تاریخ نویسان بریتانیایی این دوره غالبا تحت تاثیرمسایل اتحادیه هایی هستند كه از سیاست گریزانند. نویسندگان آلمانی برعكس، افكارشان از حركت های سیاسی تاثیر گرفته است و به سختی تغییرات را در سطوح كارگری مورد توجه قرارمی دهند.
جنبش كارگری بخشی از مبارزه ی طبقاتی است كه از مرزهای ملی فراتر می رود. مقایسه های بین الملی همواره برای این دوره ی خاص مناسب تر هستند. زیرا جنگ جهانی اختلافات زیادی را در میان مبارزات طبقه ی كارگر در اروپا به وجود آورد.
جنبش شورایی كارگران در سطح سیاسی رسمی شكل نگرفت. همان گونه كه گرامشی در این باره می گوید: باید به این پیش زمینه توجه شود كه در حالی نیروی كار در كارخانه ها در مراحل اولیه ی آگاهی به سر می بردند، سرمایه داری از امتیازات بی شماری در قوانین خود سود می برد... در حقیقت رابطه ای كه بین آنان برقرار بود، رابطه ی ستمگر و تحت ستم ، استثمار گر واستثمار شونده بود، در وضعیتی كه برای كارگران آزادی و دموكراسی وجود نداشت.
شوراهای كارگری بخشی از شورش سراسری طبقه ی كارگر در اروپا بود كه علت بلافصل آن جنگ خونین ١٩١۴ تا ١٩١٨ بود. این جنگ كه ١٣ میلیون نفر كشته و ٣٦ میلیون زخمی داشت، محصول رقابت سرمایه داری بود. اما این مساله بیشتر گام كوچكی از رقابت موجود در بازار بود تا یك جنگ امپریالیستی در میدان های نبرد.
رزا لوگزامبورگ در سال ١٩١۵ از سلول زندان خود چنین نوشت: ما با این انتخاب مواجه هستیم : یا پیروزی امپریالیسم و سقوط همه ی فرهنگ ها ... نابودی، تخریب ، نسل كشی و از میان رفتن بخش وسیعی از مردم یا پیروزی سوسیالیسم، پیروزی طبقه ی كارگر آگاه بین المللی، از بین بردن امپریالیسم و شیوه های آن."
در پایان جنگ سوسیالیست ها تنها كسانی نبودند كه احساس می كردند جهان سرمایه داری در حال فرو ریختن است. قبل از آنها للوید جرح در كنفرانس صلح پاریس هشدار داد اروپا در برابر یك انقلاب قرار دارد. وضعیت موجود اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به وسیله توده های مردم در سراسر اروپا به چالش كشیده شده بود. حتا در انتهای سال ١٩١٨ در بریتانیا ، محكم ترین حكومت اروپایی ، یك گزارش محرمانه ی دولتی خبر از گسترش ویروس بلشویسم می داد. این گزارش اضافه می كرد كه حركت گسترده ی وسیعی در میان طبقه ی كارگر احساس می شود به صورتی كه سلطنت قدیمی و شورا بهترین شكل حكومت برای دموكراسی شده است.
در این سال ها مبارزه به صورت سراسری و متنوعی در آمد و در ١٩١٦، از شرق دوبلین تا روسیه گسترش یافت.از اعتصابات عمومی در سیاتل تا شورش هایی در امریتسار(شهری درهند) همه گیر شد. در دوران پس از جنگ امپراتوری های بزرگ مركز اروپا (اتریش، مجارستان و آلمان) قبل از موج شورش كارگران از هم پاشیدند. در شورش های فرانسه، هنگامی كه به اوج خود رسید، خدمه ی كشتی ، ناوی ها، معدن كارگران و مهندسان در حمایت ازكارگران راه آهن به آنان پیوستند، جمهوری شوروی در روسیه به وجود آمد. مجارستان و باواریا دارای شوراهایی شدند كه نیروی قدرت مندی را در دست داشت.
بدون شك انقلاب روسیه در سال ١٩١٧ حادثه ی مهم این دوره ی مشخص بود. در آن سال كارگران تزار را سرنگون كردند و پس از یك دوره ی تغییر و تحولات، قدرت را به دست گرفتند. اولین انقلاب كارگری موفقیت آمیز موجب نفوذ سوسیالیسم به كشورهای دیگر بود. این مساله نشان داد كه زمینه برای نوع جدیدی از حكومت كه بر مبنای شورا قرار داشت بوجود آمده و شوراهای كارگران به همان اندازه ی حزب انقلابی اهمیت داشت.
مشاركت توده ها نمی تواند به وسیله ی یك گروه كوچك بروكرات هایی به دست آید كه برای یك طبقه كار می كند، بلكه فقط به وسیله ی توده هایی امكان پذیر است كه خودشان را برای به دست آوردن مناسبات قدرت، سازمان داده باشند. چنین سازمان دهندگانی باید خواست های توده ها را تا سرحد امكان مستقیما بیان كنند و تا آنجایی كه می تواند بوروكراسی را به حداقل برساند. این مساله هم چنین باید به طور آزادانه و مستقیم به وسیله ی اكثریت تنظیم شود و سراسر دموكراتیك باشد. با این دیدگاه مشخص است كه كنترل دموكراتیك قدرت یك انتخاب فوق العاده برای كارگران نیست. یك مبنای واقعی برای ساخت دولت كارگری است. بدون دموكراسی واقعی تشكیل چنین دولتی نیروی كافی برای بسیج توده ها ندارد. بدون متمركز كردن حاكمیت، كارگران نمی توانند مقاومت سرمایه را در هم بشكنند. برای كارگران قدرت اجتماعی به معنای تحكیم فرد نیست، بلكه به معنای تجمع تولید كنندگان همه ی ثروت است. تمركز شوراها در محیط های تولیدی تقویت می شود و حقوق آنان را در راس قدرت دولتی قرار می دهد.
درهر جا كه قدرت دولتی تضعیف می شود و حاكمیت درگیر در جنگ دیگر نمی تواند قدرت خود را اعمال كند، كارگران با تشكیل شورا تولید را مستقیما به دست گرفته و امور را خودشان اداره می كنند. در آلمان شوراهای كارگری همراه با شوراهای سربازان و دریانوردان امور كشور را به دست گرفتند. در ایتالیا و انگلستان نیز همین مساله به صورت دیگری به وقوع پیوست.
در انگلستان اساس كمیته ی كارگران "كلید" رهبری یك اعتصاب غیررسمی مهم بود. در شرایط عادی كمیته ی اعتصاب آزادی عمل محدودی داشت و پس از تمام شدن اعتصاب ازمیان می رفت. اما در بحران جنگ، این مساله تبدیل به یك سری كامل از جریان های اعتراضی شد. در جریان آن مبارزات، رابطه ی محكمی میان تعدادی از كارخانه ها شكل گرفت و كمیته های اعتصاب به صورت دائمی درآمدند. این كمیته ها در برابر این درخواست اتحادیه ها و كارفرمایان مقاومت می كردند كه هر كسی باید نتایج جنگ را بپذیرد. اما خواست سراسری كارگران برای افزایش دستمزد و هم چنین خواست های دیگر سبب پیوستگی بیشتر كارگران شد. در طی اعتصاب ها نمایندگی واقعی كارگران تحت نام كمیته ی مركزی حفاظت از نیروی كار ظاهر شد. به این ترتیب شوراهای كارگری در جریان جنگ در انگلستان بوجود آمد. كمیته ی كارگران"كلید" نهاد ساده ای بود كه هفته ای یك بار جلسه تشكیل می داد و هیات نمایندگی ٢۵٠ تا ٣٠٠ كارخانه در آن حضور داشتند. قدرت آن در بسیج كارگران و توانایی آن بستگی به نمایندگانی داشت كه در كارخانه ها انتخاب می شند. كمیته ی كارگران كلید در حقیقت شورای مركزی كارگرانی بود كه مستقلانه تشكیلات خود را بوجود آورده بودند. به تدریج از درون همین شورا، صدای مخالفت با جنگ و امپریالیستی بودن آن به گوش رسید. پیشروان این شورا می گفتند :" تنها جنگ ِارزشمند، جنگ طبقاتی است" هم چنین این كمیته تا آن جا پیش رفت كه پیشنهاد دولتی شدن صنایع و منابع ملی را داد. آنها هم چنان پیشنهاد دادند كه اگر صنایع و منابع از مالكیت خصوصی در آیند كارگران می توانند مستقیما آن ها را اداره كنند. ... كارفرمایان حاضر بودند به جای آنكه قدرت شان را بر كارگران از دست دهند، جنگ را ببازند...
در آلمان نیز پس از انگلستان در سال های ١٩١٨ و ١٩١٩ جنبشی به راه افتاد كه وسیع تر از جنبش كارگری انگستان بود. این جنبش می رفت كه قدرت دولتی را نیز تصاحب كند. در آلمان اتحادیه كارگران فلزكار با بیش از ۵٠٠ هزار عضو، یكی از قوی ترین اتحادیه ها بود. در كنار آن حزب سوسیال دموكرات آلمان با رهبرانی نظیر كائوتسكی، لیبكنخت و رزا لوگزامبورگ بزرگ ترین حزب در مناطق صنعتی بودند. در چنین شرایطی لوگزامبورگ جزوه ی خود را به نام اعتصاب مردمی بیرون داد. او می گفت: "هر گونه عمل سیاسی وسیع توده ها، پس از رسیدن به اوج خواسته های سیاسی به سمت اعتصاب های وسیع برای خواست های اقتصادی حركت خواهد كرد."...
هر چند رهبران حزب سوسیال دموكرات با نظرات انقلابی او موافق نبودند و سازماندهی كارگران و مبارزات اقتصادی آنان را وظیفه ی اتحادیه ها می دانستند،اما حركت های بعدی نشان داد كه كارگران و شوراهای كارگری نظرات لوگزامبورگ را بیشتر قبول داشتند. كلارا زتكین به فراخوان لوگزامبورگ برای مخالفت با جنگ پاسخ مثبت داد ... دراین تظاهرات علیه جنگ، زنان بسیاری شركت كردند. در آوریل ١٩١٧ اولین اعتصاب سراسری در برلین باعث بوجود آمدن اولین شورای های كارگری در این شهر شد. این شورا نه تنها خواهان غذا و سوخت بود، بلكه خواهان صلح بی درنگ ، پایان سانسور، لغو محدودیت قانونی برای كارگران و آزادی زندانیان سیاسی و انتخابات آزاد بود. شوراهای دیگری در سایر نواحی بوجود آمدند. ...
تنها تفاوت شوراهای آلمان و روسیه آن بود كه آنها مسلح نبودند. یكی دیگر از نقاط ضعف شوراهای كارگری آلمان همكاری سوسیال دموكرات ها با جناح راست بود. شوراهای كارگری به تنهایی نمی توانستند پیشرو طبقه ی كارگر باشند. هر چند انتخاب دموكراتیك نمایندگان آنان در محل كار بیان گر ایده های اكثریت كارگران باشد...
در ایتالیا شكل گیری شوراهای كارگران از نمونه های دیگر متفاوت بود. این شوراها در پایان ١٩١٩ شكل گرفت. شوراهای تورین تحت رهبری گرامشی تلاش كردند تا یك دولت شورایی در این شهر بوجود آورند. تورین از نظر صنعتی همانند شهرهای گلاسكو و برلین بود. در تورین درگیری میان كارگران و كارفرمایان بیشتر بر سر پروسه تولید بود تا دستمزد. ارزش بالای سرمایه گذاری كارخانه های مدرن، توجه كارفرمایان را به حفظ رشد تولید معطوف می كرد و آنها خواهان نیروی كار مطیع بودند تا به پیش رود. شوراهای كارگری ایتالیا دارای این مشخصه بودند كه از احزاب رسمی جدا شدند و خیلی زود تكلیف خود را با آنان روشن كردند. در شورش های تورین همانند شهرهای دیگر، زنان طبقه ی كارگر در راس قرار داشتند. شورش در تورین از كارخانه تسلیحاتی آرسنال شروع شد كه بیشتر كارگران آن زن بودند. در یكی از گزارش های تعطیلی كارخانه ها چنین آمده است:
"ما كار را تعطیل كردیم و در بیرون كارخانه جمع شدیم. با صدای بلند فریاد می زدیم: ما خوراكی نداریم و نمی توانیم كار كنیم. ما نان می خواهیم. رییس كارخانه به كارگران قول شیر و عسل داد. و گفت با بخش تداركات نظامی تماس می گیرم و یك ماشین پر از نان سفارش می دهم. اما به خاطر خودتان و به خاطر خانواده تان لطفا به سرعت به كارخانه برگردید.
كارگران برای یك لحظه ساكت شدند. به چشم یكدیگر نگاه كردند. سپس همه با هم فریاد زدند: ما فقط به خاطر نان فریاد نمی زنیم، ما صلح می خواهیم - مرگ بر سودپرستان - مرگ بر جنگ...
نسخه پی دی اف كتاب را می توانید
اینجا دانلود كنید.
نویسنده: دانی گلاكشتاین - مترجم: علیرضا ثقفی
كانون مدافعان حقوق كارگر