افق روشن
www.ofros.com

در باره کشته شدن ۳٠۱ کارگر معدن سوما در ترکیه


ماه منظر دیناروند                                                                                       شنبه ٢۴ خرداد ۱۳۹۳

"تنها منم ساکن این خیابان، بی آنکه دری در آن نامی از من بر رویش باشد"

کشته شدن کارگران در همه محیط های کار و در معادن چیز جدیدی نیست. درست همانطور که ١۴ اکتبر ١٩١٣، انفجار معدن سنگن هید در انگلستان، مرگ ۴٣٦ کارگر، که ١٠ مارچ ١٩٠٦ انفجار معدن کوریر فرانسه مرگ ١٠٩٩ کارگر، که ٢٦ آوریل ١٩۴٢ انفجار معدن بنکسیهو کولیری چین، مرگ ١۵۴٩ کارگر. هنوز نام سرمایه داران بر روی معدن ها باقی مانده، هنوز معدن ها منفجر می شوند و تعداد کارگران کشته شده، هنوز به عدد گزارش می شود؛ و ١٣ می ٢٠١۴، انفجار معدن سوما ٣٠١ نفر کشته. اعداد و ارقام و آمار ها سریعا به کار می افتند، احساس می کنی صدای تق تق ماشین حساب ها را می شنوی که از همین الان در کمپانی های بیمه به کار افتاده تا هزینه مردنت را حساب کند و در صورت سود و زیانش بگنجاند و اعلام می کنند: " در ترکیه به ازای هر یک میلیون تن زغال سنگی که تولید می شود ٢٢/٧ نفر کشته می شوند." کشتار جمعی ما در نظام سرمایه داری چیزی است که می تواند به همین سادگی با ٢٢/٧ اعلام شود. ما در ساختار اقتصادی-سیاسی ای، زندگی می کنیم که رکن اساسی و منطق آن این است که اکثریت عظیم توده های جمعیت که راهی جز فروش نیروی کارشان برای ادامه زندگی ندارند هیچ چیز نیستند جز کالایی به نام نیروی کار، که باید توسط سرمایه خریداری شود و در چرخه تولید و تحقق ارزش به کار بیفتد، و مانند هر کالای دیگری بهای آن به اندازه مدت زمان اجتماعا لازمی است که برای تولید و در مورد نیروی کار، بازتولید آن لازم است. هرچه کمتر بهتر، آنقدری که نیروی کار بتواند زنده بماند و فردا باز بر سر کار حاضر شود و تولید مثل کند و نسل آینده ی طبقه ی کارگر را بازتولید نماید. اگر ناچار شود برای این زنده ماندن وام بگیرد و همیشه دخلش از خرجش عقب باشد هم که چه بهتر، نیروی کار سر به راه تر و مطیع تری از آب در می آید. و بقیه ساعاتی که کار می کند به رایگان متعلق به سرمایه دار است و البته بدیهی است که با وقوع بحران ها و نزول نرخ سود بر اثر بالا رفتن ترکیب ارگانیک سرمایه به معنای افزایش سرمایه ثابت نسبت به سرمایه متغیر (سرمایه ای که صرف پرداخت دستمزد نیروی کار می شود) با افزایش سرسام آور بارآوری نیروی کار، برای جبران نرخ سود، عرصه را چنان بر زندگی کارگر تنگ می کند که حتی هزینه بازتولید آن، به معنای زنده ماندنش هم تأمین نمی شود، و این پایان ماجرا نیست این تازه آغاز آن است که در این منطق ما مانند ماشین آلات هیچ حق اعمال تصمیم و اراده ای بر اینکه چه باید بکنیم نداریم. ما نمیتوانیم تصمیم بگیریم که چه چیزی تولید کنیم و یا پروسه ی کار به چه گونه ای باشد و اگر هم قدرت تصمیم گیری به ما اعطا شود، در واقع در چارچوب منطق نظام سرمایه داری است. منطق سود. در این منطق هدف غایی کارکردن تمام انسان ها، نه تولید ارزش استفاده برای خود و دیگران به معنای کالاهایی که ما نیاز به مصرف آن داریم بلکه تولید سود است. پس در این ساختار چه باک اگر که نیمی از مردم جهان در گرسنگی غوطه ور باشند، اما حجم عظیمی از ارزش های تولید شده اجتماعی در لباس سرمایه صرف تولید تسلیحات و کالاهای لوکس شود. و در این ساختار چه باک از اینکه بخشی از جمعیت زیر فشار ناشی از ساعات طولانی کار سخت جان بکنند و بخشی دیگر با گرسنگی ناشی از بیکاری دست و پنجه نرم کنند. بیکاری و گرسنگی از زائده های قابل درمان نظام سرمایه داری نیست، جزء لاینفک منطق آن است که در آن افزونی عرضه بر تقاضا از قیمت کالا می کاهد، پس باید جمعیت بیکاران وجود داشته باشد تا ارزش نیروی کار را پائین نگه دارد و باید گندم را به دریا ریخت و اجازه کشت آن را نداد تا قیمت آن بالا بماند. اینجا ما هیچ چیز نیستیم هستی و هویتی نداریم جز کالایی به نام نیروی کار که می توان میزان نابودی اش را در قبال تولید کالای دیگری به نام زغال سنگ قیاس کرد. لازم نیست در تونل های معادن حبس شویم و بمیریم تا یادمان بیاید که در نظام سرمایه داری تمام حق زندگی از ما سلب شده است.
آقای اردوغان هم به درستی و به سادگی یادآور می شود که " متاسفانه ماهیت این شغل همین است" بدیهی است که ماهیت این شغل و هر شغل دیگری، در نظام سرمایه داری همین بوده و همین باقی می ماند. این اتفاق (عدم انفجار معادن) هم مانند تمام اتفاقات دیگر در این ساختار زمانی خواهد افتاد که منطق سود و بقای نظام سرمایه داری ایجاب کند. اردوغان تاکید می کند که این کار خطرات خودش را دارد که این خطرات تنها در منطق سود و مناسبات سرمایه داری بدیهی هستند، این درحالی است که ما با مبارزه متشکل خود می توانیم از مردن در معادن و شرایط برده وار کار تن بزنیم و سرمایه را به عقب نشینی وادار کنیم. مبارزات ماست که می تواند آقای اردوغان را وادارد که ببیند این جمله خارج از منطق سود، به هیچ رو بدیهی نیست. در امریکا سال های سال کارگران معادن زغال سنگ سخت ترین شرایط زندگی را متحمل شدند و در سنین پائین از بیماری های ریوی مردند تا اینکه بهره برداری از معادن زیر زمینی زغال سنگ به دلیل کمتر بودن سودآوری آن نسبت به معادن روباز مدام کاهش یافت به حدی که تعداد کارگران این معادن ظرف ٤٠ سال به کمتر از نصف رسید و حدود ۵۵٠،٠٠٠ نفر را بیکار کرد. و در این نظام تازه رها شدن ما از گورهای زیر زمینی معادن نه نقطه امید، بلکه تهدیدی بر مرگ زودترمان است چرا که تازه آغاز دست و پنجه نرم کردن با بیکاری و گرسنگی است. زمانی که منطق سود چنین ایجاب کند، سرمایه ابایی از این ندارد که کارخانه هایی را ببندد، معادنی را تعطیل کند و کارخانه ها و معادن دیگری را که سودآوری بیشتری دارند جایگزین آنها کند. تا زمانی که مناسبات فروش نیروی کار و تولید ارزش اضافه در زندگی ما پا برجاست هیچ چیز این قانون آهنین را تغییر نمی دهد. هیچ چیز نمی تواند نزدیکی ١٣ می ٢٠١۴ را یادآور شود جز صدای خشم ما که از این بردگی تن می زنیم.
پیرامون فاجعه معدن ترکیه اعتصابات و تظاهرات زیادی شکل گرفته است. دولت تحت فشار مردم ۵ نفر را متهم و مدیران 3 کمپانی را دستگیر کرده است. جناح های دیگر قدرت و اتحادیه ها که هر روز بیشتر و بیشتر در لباس عمله نظام سرمایه داری رخ می نمایند، خشم مردم را جهت دهی می کنند تا فردی به نام رئیس جمهور را که تنها یکی از جایگاه های حامی این ساختار است، نشانه رود. رئیس جمهور و دولت، مدیران معدن را دستگیر می کنند و حزب CHP حزب اپوزیسیون اردوغان دولت وقت را به بی توجهی متهم کرده و می گوید دولت باید جرائم سنگین تری را برای مدیران معدن در نظر بگیرد. هر کس در این میان منافع خودش را پیگیری می کند و ما، بین منافع آنان پاسکاری می شویم، دیکتاتور شیادی به نام آتاتورک سمبل مبارزات می شود.
سالانه ٩،٠٠٠،٠٠٠،٠٠٠ تن زغال سنگ به ارزش ۵۴٠ میلیار دلار بر ویرانه های زندگی ما، بر سخت ترین شرایط کار تولید می شود و اعتصابات پیاپی معدنکاران در سرتاسر جهان حکایت از دستمزدهای پائین و شرایط وحشتناک کار آنان دارد.
سرمایه در بهره برداری از طبیعت موانعی را پیش روی خود می بیند که بسیاری از آن ها را با تخریب ماندگار و ایجاد اثرات وحشتناک در زیستگاه فرزندان ما در بلند مدت، به سخره می گیرد و به برخی به ناچار، گردن می نهد. اما حفظ زندگی کارگر و ایجاد نکردن مداوم خطر مرگ او هیچ کجای این موانع طبیعی نمی گنجد. مرگ ٣٠١ نفر در معدن سوما تحت هر شرایطی از ایمنی پائین و عدم توجه هم که رخ داده باشد، می توانست با طمع کمتر، با معدنکاری در اعماق کم تر و رها کردن ذخیره های پر عمق، رخ ندهد. اما مسئله این است که کارگر در نظام سرمایه داری تنها یکی از ابزار های تولید است. (ابزار تولیدی که به مدد ارتش ذخیره بیکاران به راحتی، قابل جایگزینی است، مرگ هر کارگر، کارگر دیگری را که اتفاقا هنوز آسیب ناشی از استنشاق گرد زغال سنگ را متحمل نشده است به سر کار می آورد) کارگران در طول سه قرن در بدترین شرایط در معادن زغال سنگ کار کرده اند و آنجائیکه سرمایه دست از ذخیره های پر عمق کشیده است تنها جایی بوده که دیگر سودآوری کافی نداشته است و آن زمان هم عذر کارگران را به صورت جمعی خواسته و آنان را رها کرده تا با بیکاری و همه تبعات آن دست و پنجه نرم کنند.
در این میان اتحادیه ها و احزاب چپ و راست، کنترل خشم کارگران را که در اعتصابات و تظاهرات بروز یافته به دست می گیرند و آن را متوجه دولت وقت می کنند تا مبادا مناسبات سرمایه داری را نشانه رود، بسیاری از جناح ها هم در این میان از آب گل آلود ماهی می گیرند و با تهییج و تحریک کارگران، آنان را گلوله ی دم توپ منافع خود می کنند تا سهم بیشتری از منافع حاصل از استثمار طبقه کارگر عایدشان شود. این سوگیری اتحادیه ها که رؤسایشان برای حفظ ساختار موجود دستمزد های کلان می گیرند به هیچ رو هم تعجبی ندارد. آن ها جزئی از ساختار موجود در سطح کلان هستند، ساز و کارهایی که نظام سرمایه داری در طول قرن ها به تجربه در درون خودش ساخته و پرداخته تا مبارزات کارگری را که منطق ساختار، می داند گریزی از آن نیست، مهار بزند. سرمایه به خوبی می داند که در درون مناسبات موجود با استثمار کارگر ارزش اضافه می آفریند و سرمایه انباشت می کند و می داند که شرایط اسفناک زندگی کارگر راهی جز مقابله پیش روی او نمی گذارد، پس در طول سالیان آموخته که تنها سرکوب عریان جوابگوی مقابله با این مبارزات نیست و باید راهکاری برای به انقیاد کشیدن این مناسبات در چارچوب نظام سرمایه داری تعبیه کند. این اتحادیه ها حتی پا را از چانه زنی هم فراتر می گذارند و در بازی های سیاسی جناح های مختلف سرمایه ایفای نقش می کنند و سهم خود را هم خواهند گرفت و سر ما را با بررسی میزان ایمنی معادن گرم می کنند، اما ما می توانیم از آنان بپرسیم که اساسا مگر این ایمن تر بودن امکان پذیر است. بزرگ ترین فاجعه معادن زغال سنگ بریتانیا در ١٩١٣ در «سنگن هید» جان ۴٣٦ کارگر را گرفت. آنچه که از آن زمان تا امروز شاید آمار حوادث را پائین آورده باشد نه پیشرفت سرسام آور تکنولوژی بلکه کاهش معدنکاری زیرزمینی زغال سنگ به علت سودآوری کمتر آن نسبت به معادن روباز و جای گزین شدن بخشی از زغال مصرفی با سوخت های فسیلی بوده است. (١)
مبارزه ما در مقابل این شرایط به خصوص آنجائیکه دوران رونق می گذرد و فشار بحران برخاسته از ذات نظام سرمایه داری کارد بر استخوان ما می گذارد امری طبیعی و ذاتی است، این تخاصم طبقات از بدیهیات هر جامعه ی طبقاتی است اما این هم بدیهی است که طبقه مسلط ساز و کارهایی را و سوپاپ اطمینان هایی را برای آن طراحی کند تا نظام موجود در هم نشکند. از جمله این ساز و کارها خود اتحادیه ها هستند، اتحادیه ها با القای این امر که مبارزات کارگران مبارزه ای صرفا اقتصادی است، در جهانی که به هیچ رو اقتصاد و سیاست از هم جدایی پذیر نیستند، و برخورد خود سرمایه با مبارزات کارگری نشان می دهد که این مبازات ذاتا سیاسی است و از اولین نطفه های شکل گیری هم سیاسی بوده است، در وهله اول مبارزات کارگران را عقیم می کنند و به آن شکل چانه زنی در چارچوب قوانین و مقررات مناسبات نظام کار مزدی و سرمایه را می دهند، و در وهله های بعدی وظیفه اصلی خود را در قبال نظام سرمایه داری آنجا بر عهده می گیرند که چون منافع سرمایه اجازه پیش روی نمی دهد، جلوی اعتصابات و اعتراضات کارگری را سد می کنند، مقصر فجایعی را که ذاتی نظام سرمایه داری اند این یا آن جناح قدرت نشان می دهند و زد و بندهای خود را هم با جناح های قدرت دارند و مطالبات کارگران را جهت دهی می کنند. وقتی ١٠،٠٠٠ کارگر معادن زانگولداک بعد از فاجعه ای که منجر به مرگ ٣٠٠ نفر از همقطارانشان شد یک روز اعتصاب می کنند و دولت سرمایه داری که این معادن را هنوز به دست بخش خصوصی نسپرده است دو روز حقوقشان را جریمه می کند، اتحادیه ها در مقابل خشم کارگران، به این بسنده می کنند که بگویند ما چانه می زنیم تا این دو روز جریمه تقلیل یابد. چرا که در نهایت امر برای ترکیه ای که به خصوص در شرایط کنونی اقتصادش بر دوش سرمایه گذاری مستقیم خارجی سوار است، منطق حکم می کند که از اوج گیری مبارزات کارگری که ممکن است امنیت سرمایه خارجی را به خطر اندازند جلوگیری شود، اما در عین حال تا جایی که خطر ساز نباشد از مبارزات کارگران استفاده شود، تا سرمایه ها و حکومت های خارجی مجاب شوند که از جناح های دیگر بورژوازی در ترکیه برای در دست گرفتن قدرت دفاع کنند. اتحادیه های کارگری در اعتصاب معدنکاران معادن پلاتین آفریقای جنوبی بنا به ماهیت خود لباس دفاع از کارگر را در می آورند و در مقابل کارگران که کارد به استخوانشان رسیده است می ایستند به این بهانه که تولید ملی به خطر نیفتد، اتحادیه های کارگری معادن زغال سنگ بریتانیا هم در زمان جنگ جهانی اول کاهش حقوق کارگران معادن زغال سنگ را به نفع منافع ملی می پذیرند و هیچ کدام هیچوقت این سوال را مطرح نمی کنند که چرا باید هزینه های جنگی را که منافع سرمایه ایجاد کرده است کارگران بپردازند تا کشتار هم طبقه ای هاشان در کشورهای دیگر سرمایه داری به نفع سرمایه ملی آسان تر صورت پذیرد. احزاب و اتحادیه ها، ارتجاعی ترین زمینه های ناسیونالیسم را درون کارگران تقویت می کنند تا اینجا و آنجا آنان را قربانی منافع سرمایه داری ملی، استانی، قومی، و جنگ های سرمایه دارانه کنند و چه باک اگر از دل تقویت این گرایش های قومی و مذهبی و ناسیونالیستی، گروه های تروریستی ای زاده شوند که بر مردم عادی رگبار می بندند اما می توان در راستای چرخش منافع از آنان بهره جست.
نظام سرمایه داری بودجه ای را به تحقیقات در زمینه اتوماسیون استخراج معادن زیرزمینی اختصاص نمی دهد چرا که به مدد نیروی کار ارزان که اگر هم در خود آن کشور مهیا نشد همین نظام در جای جای جهان تولید کرده و می تواند به عنوان نیروی کار مهاجر گرسنه، بی سر وصدا و سر به راه وارد کند، این سرمایه گذاری ها هیچ عوایدی برای نظام سرمایه داری نخواهد داشت. (٢) وقتی معیار، تولید ارزش اضافه و سود باشد، تمام محاسبات سرمایه گذاری هم بر این مبنا خواهد بود، جان کارگر طبیعتا، هیچ اهمیتی ندارد و سرمایه به جایی می رود که سود بیشتری تولید کند. به هر حال کشتار جمعی کارگران در معادن نهایتا هم از خرابی بسیاری از تجهیزات تولید که امری طبیعی است، خرج کمتری بر می دارد. در طول سه قرن هرگز چنین اندیشه ای در نظام سرمایه داری پر و بال نیافته نه به این دلیل که به فکر کسی نرسیده است، تنها به این دلیل که منطق آن چنین ایجاب نمی کند. معدن امروز کالاهای ناشی از پیشرفت تکنولوژی اعم از موبایل ها، کامپیوتر ها تلویزیون های سه بعدی و ... که از ملزومات زندگی شده اند پشت ویترین ها برق می زنند. پیشرفت تکنولوژی در این عرصه ها سودآور است و طبیعتا بودجه ای برای مکانیزه کردن معادن صرف نمی شود. (٣) و در نهایت این کشتار ها چیزی نیست جز ضربه هایی که می تواند ما را به خودمان بیاورد، که چرا نور خورشید را نمی بینیم، چرا در اتاق های دربسته ی شرکت ها و تونلهای معادن حبس شده ایم و کارهایی می کنیم که ارزش اضافه حاصل از آن ها می تواند برای تمام مردمان زندگی مرفهی تولید کند و ما باز هم بعد از ساعات طولانی کار که به خانه بر می گردیم حساب و کتاب دخل و خرج و اجاره خانه و قسط های عقب مانده رهایمان نمی کند. از تمام آنچه که می خواسته ایم باشیم چشم پوشیده ایم تا زنده بمانیم و در آن هم چندان موفق عمل نمی کنیم.
در عوض مازاد انباشت سرمایه (که ذاتی نظام سرمایه داری است (۴)) مدام سد راه انباشت می شود و خود را در تخریب ها، در جنگ ها، در بودجه های کلان نظامی و کالاهای لوکس تخلیه می کند و ما در سوراخ هایمان جان می کنیم تا ساختاری که با مکیدن خون کارگر زنده می ماند ادامه حیات دهد.
رادیکال ترین موضعی که از جانب جناح چپ اتحادیه ها اتخاذ می شود موضع علیه خصوصی سازی است. کارگری می گفت سرمایه خصوصی نقش بهره ور کردن اقتصاد را بر عهده دارد و بنابرین کاهش دستمزدهای کارگران و یا فشار بیشتر بر شرایط معیشت آنان امری طبیعی است. بهره ورتر کردنی که مستقیما بر شانه های زندگی کارگر سوار است. در ایران هم اکنون دستمزد کارگران بخش های خصوصی کمتر از نصف دستمزد همکاران آن هاست، در بخش هایی از همان محیط های کار که هنوز خصوصی نشده است. در ترکیه هم هزینه های معدن کاری با هزینه کردن جان کارگران در بخش های خصوصی به یک ششم بخش های دولتی تقلیل یافته است، اما این امر خود در درجه اول ماهیت نظام سرمایه داری کنونی جهان است، خصوصی سازی در چارچوب اقتصاد نئولیبرال تنها مرحله ای از گذار نظام سرمایه داری جهانی است که به خصوص در کشورهای در حال توسعه، تضادی را بین سرمایه دولتی و خصوصی به چشم می آورد که تنها تضادی روبنایی است. (۵) چرا که این مرحله در سیر طبیعی حیات سرمایه داری و در مواجهه با بحران های ذاتی آن پا به عرصه گذاشته و لذا جدا کردن سرمایه دولتی و خصوصی از منظر کلی اشتباه است، چرا که در شرایط کنونی و در چارچوب نظام سرمایه داری امری است اجتناب ناپذیر، و در درجه دوم تفاوت آنچنان هم که نشانش می دهند فاحش نیست. چرا که کارگران همین معادن منطقه زانگولداک تحت مدیریت دولتی هم چند ماه پیش در اعتراض به شرایط نا امن محیط کار اعتصاب کردند و همین خطرات تهدیدشان می کند. بخش اعظمی از این تفاوت هزینه ها، تنها هزینه ریخت و پاش های بوروکراسی دولتی است، هزینه برای حفظ مناسبات بردگی مزدی است که دولت سرمایه طبیعتا در این ساختار وظیفه حفظ این مناسبات را بر عهده دارد.
تیم امداد معدنکارن را به سه دسته تقسیم کرده بود و دسته اول لیست نجات آن هایی بودند که دانش فنی بالاتری داشتند، درست همانطور که از ماشین های گران قیمت تر بیشتر مواظبت می شود. دانش فنی ما مایملک سرمایه است که برایش کمی هزینه برداشته و حاضر نیست آن را دوباره بپردازد.
بیشتر قربانیان با گاز گرفتگی مونوکسید کربن کشته شده اند. می دانید گازگرفتگی مونوکسید کربن چگونه است. شما هیچ چیز حس نمی کنید. نه درد، نه احساس خفگی، آرام آرام می میرید. درست همانطور که در نظام سرمایه داری زندگی می کنیم. آرام آرام می میریم طوری بدیهی است که انگار داری اکسیژن تنفس می کنی، اما آرام آرام تمام نیروی زندگی را از تو می گیرد. خونت را می مکد درست همانطور که مولکول های مونوکسید کربن به جای اکسیژن به هموگلوبین خون می چسبند. درست همانطور. بعد نمایش شروع می شود:
بازی های فوتبال عقب می افتند، دولت سه روز عزای عمومی اعلام می کند، اتحادیه KESK ( عضو کنفدراسیون ترید یونیون) یک روز اعتصاب عمومی اعلام می کند، روحانیون اعلام می کنند که در تمام مساجد کشور برای کشتگان نماز جماعت خوانده می شود، آقای سوما صاحب معدن صفحه ی اصلی وبسایتش را رنگ سیاه می زند. خشم کارگران به اشتباه باز هم تنها سراغ دولت می رود. ماشین اردوغان توسط خانواده ی کشته شده ها محاصره شده و با سنگ و چوب بدرقه می شود. تظاهر کنندگان در سرتاسر ترکیه علیه دولت شعار می دهند و با گاز اشک آور و واترتانک های پلیس متوقف می شوند. اتحادیه ها تقصیر رابه گردن خصوصی سازی که خود مسیر محتوم سرمایه بوده می اندازند و هیچ کس دنبال مقصر اصلی نمی گردد. اگر اجبار سرمایه به تولید ارزش اضافه بیشتر و بیشتر نمی بود شاید هرگز نیازی به معدنکاری تا اعماق ٣ کیلومتری زمین نبود و اگر بود می توانست به گونه ای صورت پذیرد که جان انسان ها قربانی تولید زغال سنگ نشود. ٢٢/٧ نفر به ازای هر میلیون تن در طول سالیان. و گوگل صفحه اصلی خود را در ترکیه به روبان سیاهی مزین می کند که بر آن نوشته شده تسلیت به همه ی ما! و هیچ کس نمی پرسد این همه ی ما چگونه در یک کاسه قرار می گیریم.
جنبش کارگری در هر دو شکل رفرمیستی حزبی و اتحادیه ای در ترکیه قدمت زیادی دارد و همین امر هم دست و پای جنبش طبقه ی کارگر ترکیه را امروز بسته است، بند حزب و سندیکا در بر پایش بسته شده باشد و ساختار نظام سرمایه داری با همه ابزارهایش نگاه و افق جنبش های کارگری را به بند کشیده باشد. اما ما اگر می خواهیم از بند بردگی مزدی خود را رهایی بخشیم نمی توانیم در قالب هایی که بورژوازی به ما دیکته می کند و بعد خودش آنها را هدایت می کند متشکل شویم. ما تنها سلاحمان اتحادمان است و تنها افق پیش رویمان مبارزه با ریشه ی مناسباتی که تمام ارکان زندگیمان را به بند کشیده است. ما اگر می خواهیم محیط کار ایمن، ساعات کار کمتر و زندگی مرفهی را که حقمان است به دست بیاوریم، باید افق مبارزاتمان مبارزه با هست و نیست مناسبات کار مزدی باشد و ما اگر می خواهیم حق کنترلمان را بر شرایط کار و تولید به دست آوریم باید نطفه های آن را از همین امروز و در مبارزاتمان آغاز کنیم و عنان مبارزاتمان را به دست اسب تروای بورژوازی در قالب حزب و سندیکا نسپاریم. باید شوراهای خود را که در نهاد، دشمن سرمایه داری اند، در محیط های کار و زندگی تشکیل دهیم، با یکدیگر ارتباط بگیریم تا زنجیره ی سراسری از شوراهای ضد سرمایه داریمان گورکن نظام بردگی مزدی و نیروی کار کالایی باشد.



.................................................................................................................................................................
...............................................................................................................................................................

(١) البته زغال سنگ کماکان به علت ارزان بودن (نگهداری و انتقال آسان) و علیرغم آلودگی های زیست محیطی فراوان حدود ٤٠% سوخت جهان را که بخش عمده ای از آن در کشورهای در حال توسعه متمرکز است تامین می کند.

(٢) واردات نیروی کار به شدت ارزان در قطر و تحمیل وحشتناک ترین شرایط زندگی به کارگرانی که مازادسازی نیروی کار در آسیای جنوب شرقی و غربی، آنان را گرسنه به دامان مهاجرت فرستاده است از درخشان ترین نمونه های این امر در نظام سرمایه داری است.

(٣) در چین که نرخ مرگ و میر کارگران به ازای هر میلیون تن زغال سنگ، یک پنجم این نرخ در ترکیه است، در سال ٢٠١٢، ۴۵٠٠ و در سال ٢٠١٣، ۵۵٠ کارگر معادن زغال سنگ بر اثر انفجار یا ریزش دیواره معدن کشته شدند و این در حالی است که این نرخ مرگ و میر به ازای هر میلیون تن زغال تولید شده در چین فقط یک پنجم همین نرخ در ترکیه است.

(۴) با افزایش بهره وری نیروی کار که با پیشرفت تکنولوژی و بر اثر رقابت در درون سرمایه داری بیشتر و بیشتر اتفاق می افتد، هر واحد سرمایه نیروی کار کمتری را به کار می گیرد، یا اصطلاحا ترکیب ارگانیک سرمایه افزایش می یابد، با این افزایش از آنجا که ارزش اضافه که بنیاد سود است از قبل ساعات کار پرداخت نشده نیروی کار استحصال می شود، لازم است که سرمایه بیشتری به جریان افتد تا تعداد کارگران بیشتری را به کار بگیرد و ارزش اضافه بیشتری تولید کند تا بتواند حتی الامکان سقوط اجتناب ناپذیر نرخ سود، یعنی نسبت ارزش اضافه تولید شده به کل سرمایه به کار افتاده، را به تعویق بیندازد. همچنین افزایش سودآوری در زمانی که هنوز تکنولوژی جدیدی برای افزایش بهره وری کار در یک صنعت عمومیت نیافته است اساس تولید حداکثری آن شاخه در رقابت با سرمایه های رقیب است. این واقعیت ها بخشی از منطقی است که وجود مازاد انباشت سرمایه را در دوره های مشخصی از چرخه سرمایه اجتناب ناپذیر می کند و باید مفری برای سرمایه گذاری مجدد این سرمایه های انباشت شده در درون سیستم تولید شود چرا که حیات سرمایه در به کار افتادن و استثمار مداوم نیروی کار است که تأمین می شود. این است که می گوئیم سرمایه خود سد راه انباشت سرمایه است.

(۵) در آمریکا هم با وجود خصوصی سازی در شرایطی که سرمایه به خطر بیفتد دولت چند صد میلیون دلار به سرمایه دارن وام بلاعوض می دهد و حتی در ایران در بخش های دولتی هم منطق سود است که ایجاب می کند کار در بنگاه های اقتصادی مختلف از شهرداری ها گرفته تا شرکت نفت در دست پیمانکاران جزء پخش شود تا استثمار نیروی کار در بدترین شرایط، آسان تر صورت پذیرد و مگر وقتی که کارگران معدن چادرملو در اعتصاب به حقوق های معوقه شان و برای احقاق آن از سرمایه خصوصی دست به اعتصاب می زنند، نهاد های پلیس دولت سرمایه و قوه قضائیه برای به بند کشیدن آن ها دست به کار نمی شوند، مگر دولت حق و حساب خود را از بسیاری بنگاه های خصوصی سرمایه که حقوق کارگرانشان هم ماه ها به تعویق افتاده است نمی گیرد و هرجا که لازم باشد مجددا این سرمایه ها را به جیب سرمایه خصوصی واریز نمی کند.
سرمایه دولتی و خصوصی هیچ تفاوت و تضاد ماهوی با یکدیگر ندارند، فقط هر کدام در استثمار نیروی کار و حفظ مناسبات نقش مشخص خود را ایفا می کند. (از آنجا که مجال پرداختن مشخص به این موضوع در این صفحات فراهم نیست به ذکر چند مثال بسنده کردیم تا در مطلبی دیگر مشخصا به آن پرداخته شود)

ماه منظر دیناروند - خرداد ٩٣