سی خرداد سال ٦٠ که با اوج گیری بحران قدرت سیاسی و اقدام و مداخله مستقیم سازمان مجاهدین در حمایت از بنی صدر آغار شد ضربه مهلکی بود برای تمامی سازمانها، گروه های سیاسی، تشکلهای دمکراتیک و بویژه جنبش چپ. تعداد دستگیریها و اعدامهای پس از سی خرداد سال ٦٠ در سراسر کشور بخصوص در تهران هراسی به پهنای ایران بوجود آورده بود و همه جا بوی وحشت، مرگ و اعدام میداد. هیچکس حتی مادران این فداکارترین فدا کاران در آن شرایط دهشتناک یارای اعتراض نداشتند. در آن شرایط آنها ساکت با چشمانی هراسان و نگران مزارها را در جستجوی آشنائی در می نوردیدند. سایه شوم اعدام جوانان، زنان و مردان در همه جا پراکنده بود و آزادیخواهان، انقلابیون و کمونیستهای کشورمان در این دهه بهای سنگینی برای آزادی بدون دست یابی به آن پرداخت کردند. اگر چه تاریخ کشورمان پر از حوادث و فجایعی است که "سرکوب" جزء جدا ناپذیر آن است ولی دهه ٦٠ و سرکوب وحشیانه این دوران بعلت وسعت آن ویژگی دیگری دارد.
فجایع سال ٦٠ و جنایت سالهای پس از آن بخصوص کشتار سراسری زندانیان سیاسی در تابستان سال ٦٧ را نمیتوان فراموش کرد و یا به سادگی از کنار آن گذشت. از همین رو و به همین دلیل دهه ٦٠ به نام زندانی سیاسی ثبت شده است. هیچ شاعر، نویسنده و تاریخ نویسی نیست که این دهه را با یاد زندانیان سیاسی شروع و خاتمه ندهد. آنچه که در این سالها در زندانهای جمهوری اسلامی گذشت در تاریخ مبارزات مردم و جنبش کمونیستی کشورمان ثبت شده است.
این دهه بخشی از مبارزات هزاران هزار زن و مرد، پدران، مادرانی و هر آشنائی است که باید به هر شکل و شیوه ای مستند شود تا نسلهای آینده و جوانان فردا با تاریخ واقعی و آنچه که در واقعیت اتفاق افتاد آشنا شوند، از آن بیاموزند و اجازه ندهند که تاریخ یک بار دیگر به صورت کمدی تکرار شود. که نسلهای آینده بیاموزند که آزادی را تنها با مبارزه میتوان بدست آورد و حفظ کرد. که مذهب بخصوص اسلام غیر از سرکوب آزادیهای دمکراتیک اعدام، قصاص، سنگسار، نا آگاهی، فریب، خرافات و نکبت برای مردم هیچ چیز دیگری نخواهد داشت. بیاموزند که مذهب خصوصی ترین مسئله هر انسانی است و نه چیزی بیش از آن. که مذهب و مذهبیون حق دخالت در امور دولتی و آموزش و پرورش و بطور کلی جامعه را ندارند. بیاموزند که در طول تاریخ بشریت مذهب همیشه با "آزادی" در ستیز بوده. تجربه عملی سی سال حکومت اسلامی به جز سرکوب آزادیهای دمکراتیک، اندیشه، بیان، قلم، حق تشکل، حق انتخاب و در نهایت سلب حق زیستن بگونه ای انسانی چیزی دیگر نداشته است و به گفته فیلسوف بزرگ قرن ما مارکس" مذهب ستم پوشیده ای است" که هرگونه حقی حتی اندیشیدن در پنهان را از انسان سلب میکند.
امسال سالگرد اعدامهای دهه ٦٠ را در شرایط دیگری برگزار میکنیم. شرایطی که برای مردم ما تعیین کننده و سرنوشت ساز است. پس از سی سال سرکوب مطلق و همه جانبه بار دیگر صدای آزادیخواهی مردم ایران در سراسر دنیا مطرح شده است. بر عکس آنچه که تکرار میشود موج مبارزات مردم از "انتخابات" و "تقلب انتخاباتی" آغاز نشده است آنچه که امروز شاهد آن هستیم از یک روند مبارزاتی که با حرکت سندیکای کارگران شرکت واحد، سرکوب شدید آن و دستگیری تعدادی از اعضاء این سندیکا شروع شد و سپس با اعتصابات کارگران در لاستبک سازیهای البرز و کیان، خودروسازی و هفت تپه که همه نوید تداوم واعتلاء مبارزاتی را نشان میدادند ادامه پیدا کرد.
در ادامه حرکتهای پراکنده کارگران در واحدهای تولیدی و صنعتی برای مطالبات اقتصادی و سیاسی، اعتصاب و حرکت سراسری معلمان باز هم مژده اعتلاء مبارزات را به ما میداد. در کنار آن و همزمان جنبش زنان و حرکتهای اعتراضی مداوم آنها که "برابری طلبی" را در مقابل قوانین ارتجاعی و تبعیض آمیز اسلامی قرارمیداد باز هم نشانه های امید بخش روند رو به اعتلاء مبارزات را مشخص میکرد.
حرکتها و اعتراضات دائمی دانشجویان این نسل همیشه بیدار در سراسر کشور و حرکت اخیر آنها در ١٣ آذر سال ٨٦ همه حاکی از استمرار مبارزه طبقاتی و آزادیخواهانه است که ما امروز شاهد بر آمد آن هستیم. به همین دلیل اختصاص دادن جنبش مردمی یک ماه و نیم گذشته به "انتخابات" و "تقلب انتخاباتی" اشتباه بزرگی است که روند مبارزات کارگران، زنان، دانشجویان و جوانان را نادیده میگیرد. مبارزات مردم در جریان "انتخابات" و پس از آن نقطه ثقل و همگرائی مبارزاتی است که بصورت پراکنده و از سوی صنفها و لایه های اجتماعی در این چند سال در جریان بود.
جنبش سبز ارتجاعی
از ابتدا مشخص نیست چرا و از سوی چه کسانی و یا چه گروهی واژه "جنبش" بکار برده شد ولی حتی اگر این واژه را بپذیریم آنچه که مشخص است این جنبش از بالا و توسط جناحی از حاکمیت کنونی در مقابل جناح دیگر سازماندهی شده است. جنبشی که اساسا اسلامی است و رنگ آنرا از نام "میرحسین" گرفته اند. جنبشی که طیفی از رانده شدگان از قدرت سیاسی و مخالفان قدرت مطلقه ولایت فقیه یا همان اصلاح طلبان و روشنفکران مذهبی (عبادی، گنجی، حجاریان دفتر تحکیم وحدت، و...) را در بر میگیرد این طیف با هزاران رشته فکری، مذهبی، سیاسی و افتصادی به نظام و حکومت اسلامی وفادار است و هرگز نمیتواند سرنگونی طلب باشد، بر عکس در حفظ و نگهداری جمهوری اسلامی همه تلاش خود را خواهد کرد. جنبش سبز تنها و تنها در پی تعدیل قدرت مطلقه ولایت فقیه و کسب و تقسیم قدرت سیاسی بوجود آمده است. از همان ابتدای شکل گیری، رهبران آن با ملاحظه کاری و دور اندیشی تمام تلاش خود را در محدود کردن آهنگ حرکتهای مردمی و رادیکالیزه شدن آن بکار بردند.
رهبران جنبش سبز تا امروز هیچ بیانیه و یا اطلاعیه ای که حاکی از حمایت از مبارزات مردم در مقابل سرکوب وحشیانه و یا محکوم کردن جناح دیگر حکومتی نداده اند و هیچ خواسته ای بجز باز شماری آرای انتخاباتی ندارند. جنبش سبز از ابتکارات رادیکال مردم و طرح شعارهای سرنگونی میترسند به همین دلیل از زاویه حفظ نظام موجود جنبش سبز ارتجاعی با سرکوب مردم موافق است و از آن برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکند همانگونه که در دهه ٦٠ از سرکوب نیروهای انقلابی و کمونیستها برای تثبیت قدرت خود در آن سالها استفاده کرد.
در این میان اگر چه حزب توده و اکثریت در خارج از کشور سعی در تقویت جنبش سبز دارند ولی در داخل کشور در همین مدت کوتاه سبز ارتجاعی بسیار کمرنگ تر از آن شده که بتوان باور کرد.
حتی اگر این جریان به حیات خود ادامه دهد خواهی نخواهی با گسترده شدن مبارزات کارگران، دانشجویان و زنان به کنار گذاشته خواهد شد. زیرا میرحسن موسوی و دیگر اصلاح طلبان که زمانی در جنایات این رژیم دست داشته اند از آزادی و دمکراسی که مردم در جستجوی آن هستند وحشت دارند. آزادی و مبارزات آزادیخواهانه امروز مردم در تقابل کامل با هر گونه حکومت مذهبی و بنیادهای مذهبی است. نمود چنین آزادیخواهی را در شعارهای اخیر مردم" مرگ بر دیکتاتور" و " استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" که جدائی خود را از جنبش سبز منعکس میکند میتوان جستجو کرد. اگر چه هنوز مفهوم جمهوری ایرانی نا روشن و مبهم است ولی ضدیت خود و نفی سیستم ولایت فقیهی و مذهبی را در خود منعکس میکند.
جنبش چپ و وظایف ما
ضربه ای که جنبش چپ و کارگری در دهه٦٠ متحمل شد قابل جبران نیست. تعداد زیادی از کادرها، اعضاء و فعالین آن در این دهه یا کشته و یا در زندانها اعدام شدند بطوریکه باز سازی دوباره آن عملا کاری غیر ممکن بود. از طرف دیگر بحران ایدئولوژیک جهانی هم بر پراکندگی نظرات در جنبش چپ و انشعابات متعدد بی تاثیر نبود،. بطوریکه اکنون ما با یک طیف بزرگ و غیر متشکل چپ ایرانی مواجه هستیم که حتی بر روی ابتدائی ترین مطالبات هم نمیتواند نقطه نظر مشترک داشته باشد.
جنبش کارگری کشورمان در نبود تشکلهای واقعی خود علیرغم بیکاری، گرانی سرسام آور، اخراج ها و تمام شرایط مادی در موقعیتی نیست که بطور مستقیم در جریان رویداهای کنونی کشورمان نقش محوری و یا تاثیرگذار داشته باشد.
شاید بتوان گفت که آنچه که در حال حاضر در ایران در جریان است و آنرا جنبش اعتراضی مینامیم بیشتر متشکل از زنان و مردان جوان نسل پس از بهمن ٥٧ است که در راس مبارزات قرار گرفته اند، یا همان خرده بورژوازی شهری است که با از خود گذشتگی بسیار در مقابل رژیم تا دندان مسلح ایستاده است. خرده بورژوازی که پس از سی سال سرکوب، تبعیض، نابرابری، نقص حقوق ابتدائی با مذهب و حکومت مذهبی از در مخالفت به پا خواسته است و آزادیخواهی و آزادیهای دمکراتیک را در راس مبارزات خود قرار داده است.
از سوی دیگر اختصاص دادن تمامی مبارزات آزادیخواهانه ای که در حال حاضر در جریان است به سبز ارتجاعی به صرف اینکه طبقه کارگر در راس آن قرار ندارد و عدم حمایت از مبارزات کنونی زنان، معلمان و دانشجویان اشتباه بزرگی است. در حالی که در طی این سالها و در دفعات متعدد و مشخص تمامی سازمانهای چپ و ما فعالین چپ مستقل از مبارزات آنها حمایت کرده ایم.
در حال حاضر و با توجه به پراکندگی جنبش چپ و کارگری به علت سرکوب وحشیانه، دستگیریها، شکنجه های مرگ آور در زندانها ما فعالین چپ و زندانیان سیاسی سابق بر اساس پرنسیپ سیاسی و انسانی باید از همه امکانات خود در داخل و خارج در پیش برد خواستهای این دوره از مبارزات مردم و برای ارتقاء مبارزات کارگری استفاده کنیم. از این رو مطالبات زیر تنها پلاتفرم عملی هستند که میتواند با توجه به شرایط کنونی و وضعیت جنبش کارگری با آن اتفاق نظر داشت.
آزادی بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی
ممنوعیت شکنجه
لغو مجازات غیر انسانی اعدام
جدائی کامل مذهب از دستگاه دولت و آموزش و پرورش
این مجموعه خواستهای حداقلی هستند که در شرایط کنونی میتوانند محور اتحاد عمل و نظری ما باشند.
مرجان افتخاری- ٨ اوت ٢٠٠٩
Eftekahri_marjan@yahoo.com