ماشین کشتار جمهوری اسلامی با سرعت برقآسا، تو کوچهها، خیابانها و منازل مردم، بیوقفه جانها میگیرد، خون میریزد و جلادان بر خونهای ریخته شده جوانان میرقصند. ظرف سه ماه گذشته، روزی نیست که خبر قتل چندین نفر را نشنویم. یا در خیابانها با گلوله جنگی سینه آنها را میشکافند، یا با وحشیانهترین شیوه، آنها را اسیر میکنند و با بیرحمی کامل زیر شکنجه، استخوانهای اسرا را خرد میکنند، زنجیر به دست و پایشان میبندند، تحقیر و آزارشان میدهند و عدهای هم لابد به جوخههای اعدام سپرده میشوند. اعدام محسن شکاری و مجید رضا رهنورد نمونه موخر این وضعیت دهشتناک است. آن دسته از اسرا هم که با قید وثیقه آزاد شدهاند روح و روانشان را چنان به هم ریختهاند که عدهای دست به خود کشی زدهاند.
جنگی تمام عیار و نابرابر در جریان است. دو لشکر روبروی هم صفآرایی کردهاند؛ از یک طرف رژیم تا دندان مسلح، و جلادان خونآشام مجهز به مدرنترین سلاحهای کشتار که برای بقا خود به خونریزی و جنگ نیاز دارد و از طرفی دیگر، دختران و پسران جوان با دستهای خالی که برای برون رفت از این وضعیت فلاکتبار و گریز از آیندهای تاریک، تنها سرمایه خود که جان عزیزشان است را قربانی میکنند. از یک طرف صدای گلوله و فوشهای جنسیستی جلادان اسلامی، گوش هر ناظری را میآزارد و از طرف دیگر طنین شعارهای فرا طبقاتی جوانان.
تردیدی نیست که قهرمانی و جانبازی جوانان هر چقدر با صلابت، جسارت و شجاعانه هم باشد مادام که فن و فوت رویارویی با لشکر مقابل را نداند، ماهیت سیاسی و قدرت دشمن خود را نشناسد و برای خنثی کردن و تضعیف قدرت آن خیز بر ندارد، حریف سازمانیافتگی و ماشین کشتار جلادان اسلامی نخواهد بود. اما آن عنصر اصلی که توزن قوا را در رویارویی این دو لشکر، به نفع توده مردم عوض کند، چیست؟
اگر بپذیریم که تحت حاکمیت سرمایه همه پدیدههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ماحصل سیاستهای اقتصادی و در عرضه و تقاضا تعریف میشوند آنگاه درک کالایی کردن همه پدیدههای زندگی از جمله خود انسان امری آشکار به نظر میرسد. رژیم جمهوری اسلامی یک رژیم سرمایهداری است، مافیایی سیاه اختاپوسی ضد بشر مرکب از آدمهای تبهکار، فاسد و دزد که قدرتشان در به کارگیری نیروی کار و استثمار کارگران به مثابه یک طبقه است. آنها نیروی کار کارگران را به کار میگیرند و مادام که از حاصل کار کارگران بهره بگیرند، تجارت بچرخد و انباشت سرمایه تداوم یابد، ماشین سرکوب، اعدام و کشتار این رژیم همچنان سرپا خواهد ماند.
اعتراضات خیابانی اگرچه لازم اما کافی نیست. هر زمان که میدان جنگ از خیابان به درون کارخانهها و مراکز کلیدی تولیدی هدایت نشود فتح سنگر خیابان شبیه آنچه که در شهر مهاباد روی داد برای لشکر تا دندان مسلح رژیم کار سختی نیست. شهامت و جسارت غیر قابل وصف جوانان به تنهایی از پس این ماشین کشتار بر نخواهد آمد. مردم در کردستان و سیستان و بلوچستان هر آنچه که لازم بود انجام دادند. از رشادت و جسارت و جان فدایی مردم، از جنگ و گریز خیابانی گرفته تا اعتصابات عمومی. حتی کولبرها و سوختبرها آنجا که جنگ خیابانی بود، جنگیدند و آنجا که اعتصاب بود، اعتصاب کردند. اعتراضات در حاشیهها ولو تاثیر سیاسی در بعد سراسری هم داشته باشد اما به تنهایی قادر به توقف ماشین کشتار رژیم نیست و جز هزینه بیشتر و گرفتن جان عزیز جوانانمان بهره دیگری ندارد.
تکرار این نکته حائز اهمیت است؛ مادام که کارخانهها و مراکز تولید به شکل روتین در کنترل سرمایه است و نیروی کار همچنان به بردگی گرفته میشود، ماشین کشتار هم در خیابانها روی خون جوانان که فرزندان همان کارگران هستند، رژه میرود.
رژیم اسلامی به پشتوانه گردش چرخ تولید، دار اعدام بر پا کرده و هر روز حکم اعدام صادر میکند و تعدادی از کارگران و جوانان طبقه کارگر را به جوخه اعدام می سپارد. اپوزیسیونهای بورژوایی هم البته خواستار اعتصاب سراسری کارگران هستند که هر چه زودتر رقیبشان، را توسط کارگران از قدرت به زیر بکشند و خود به اریکه قدرت صعود کنند. اما هدف از اعتصاب عمومی کارگری، نه صرفا برای ساقط کردن جمهوری اسلامی که تصرف سرمایههای است که خود و نسل های قبل از خود خلق کرده اند.
شکی نیست که عدم اعتصاب عمومی کارگران و تداوم وضعیت پادگانی جامعه، بغرنج و اسفناک است اما اسفبارتر اینکه؛ خیابانهای شهرهای ایران پر از شعارهای سرنگونی طلبی بیمحتوا و تو خالی و بی ربط به حال و وضع کارگران است. برای نمونه؛ شعار "میجنگیم، میمیریم، ایران را پس میگیریم" یا شعار "رهایی زن، رهایی جامعه است" زمانی که جامعه خود اسیر سرمایه است، رهایی زن در چنین جامعهایی که مناسبات متعفن سرمایه از در و دیوار آن بالا میرود چگونه ممکن است؟
این نوع شعارها را احزاب دست راستی از طریق مدیاهای مسخ شدهشان به جامعه پمپاژ میکنند و عمده جریانات چپ هم که نمیخواهند از قافله عقب بیافتند و به بهانه اینکه شعار برخواسته از کف خیابان است، آن را طوطیوار تکرار میکنند. شعارهای بیمحتوا و بی ربط به مصائب زندگی کارگران و مردم فرودست و ستمدیده. این شعارها در حقیقت شاهکار سرمایهداران درباری دوران پهلوی است که ایران را ملک خود و میلیونها کارگر ظلمدیده را رعیت خود میپندارند. پس گرفتن ایران به معنای پس گرفتن ملک و املاک تسخیری است که در دوران انقلاب سال پنجاه و هفت، همین سرمایهداران بیمایه از ترس کارگران پا به فرار و سرمایههایشان را جا گذاشتند. کارگران کارخانهها را تسخیر و کنترل آن را به شکل شورایی برعهده گرفتند. فارغ از ماهیت شوراهای کارگری در آن زمان و فارغ از اینکه ج.ا کارهای ناتمام شاه را تمام کرد و با دستگیری و اعدام هزاران کارگر معترض و رهبران آنها، کارخانهها را برای خود بازپس گرفت و شوراها را منحل کرد. در نتیجه برای کارگران چه فرقی میکند که خامنهایی با عمامهاش آنها را استثمار کند یا شاهنشاه آریامهر با تاج طلاییاش. برای زنان و مردان در ایران چه فرقی میکند که از طرف خامنهایی با عبای اسلامیاش مورد آپارتاید و بیشترین حملات فاشیستی و تحمیل یک زندگی عاری از هر گونه حرمت انسانی قرار گیرند یا از طرف شاه تاج طلایی با کت و شلوار و کراوت رنگیاش. حضور مسیح علینژاد در دفتر مکرون و رقص زومبای او با پمپئو، و یا حضور فرح پهلوی و شهدختشان در سنای فرانسه و لیسیدن اشکهای او توسط موگولی، چه دردی از زن ستمدیده بلوچ و کرد و لر و عرب که غیر از ستم طبقاتی و جنسیتی، ستم ملی را هم تجربه میکنند، کم میکند و یا آن زن فرودستی که در تهران و تبریز و شهرهای دیگر روزانه نصف تناش در زبالهدانهاست. سیستم همان سیستم است و ستم همان ستم چه از نوع اسلامیاش باشد چه از نوع غربیاش.
شعارها در شورشهای خیابانی از اهمیت بالایی برخوردار است و دور از انتظار نیست که شعارها سیمای طبقاتی به خود گیرند و آن را پراتیک کرد. اخیرا یکی از فرماندهان سپاه گفته مشکلات مردم اقتصادی است اما شعارها اقتصادی نیست. فرمانده سپاه مشکلات جامعه را فهمیده و خود را برای سرکوبش هم آماده کرده است اما جریانات راست و لیبرال و مشخصا فاشیستهای سلطنت طلب این موضوع را نفهمیده و یا نمیخواهند بفهمند. حقیقت این است که، بیکار سازی های گسترده منتج ازسیاست های اقتصادی و اجتماعی؛ قراردادهای ننگین و اسارت آوری تحت عنوان قراردادهای موقت و سفید امضاء؛ دستمزدهای به مراتب زیر خط فقر؛ طرح های شرم آور و تحقیر آمیزی نظیر طرح کارورزی و در واقع بیگارورزی و آزاد گذاشتن کامل دست سرمایه داران برای استثمار و تحقیر هر چه بیش تر و گسترده تر کارگران و فرزندان شان؛ تبعیض و بی حقوقی زنان؛ ارزان سازی بی رحمانه و فزاینده ی نیروی کار در بخش های مختلف تولیدی و خدماتی و پروژه ای تا حد کار برده وار با حقوق هایی بسیار ناچیز و بدون بیمه و خدمات اجتماعی؛ درهم شکستن تدریجی تشکل های فعالین کارگری و سندیکاهای مستقل موجود؛ اخراج و زندانی کردن و بیحرمتی به فعالین کارگری و دانشجویان پیشرو و مبارز، معلمان، پرستاران و بازنشستگان و دهن کجی و بی حرمتی بی محابا به همه آزادیخواهان؛ ضرب وشتم دستفروشان و کشتار کارگران کولبر در ابعادی وسیع و...؛ همه اینها کارد را به استخوان مردم بی حقوق و تحت ستم رسانده است.
کارگران، گورکنان نظم سرمایه و به تبع آن، جمهوری اسلامی هستند. اعتصاب کارگری و هدایت جنگ خیابانی به مراکز کار و تولید نیازمند آماده سازی است و این چیزی نیست که با فراخوان این یا آن جریان که ربطی به منافع کارگران ندارند، صورت بگیرد، آن را کادو کرد و دو دستی به آنها تقدیم کرد.
تظاهرات اخیر مردم زاهدان و حضور پرچم سه رنگ که میانه آن از همه اقوام و ملیتهای ایران اتحاد طلب میکرد، بیانگر این واقعیت است که جز اتحاد و همبستگی طبقاتی کارگران و زحمتکشان، و تلاش برای تغییر وضعیت معیشت آنها ، فارغ از رنگ و نژاد و ملیت، هیچ پرچم و هیچ قدرت ماورایی به داد آنها نخواهد رسید. طبقه کارگر ایران تجربه یک انقلاب را با خود حمل میکند. آنچه غایب است اما عدم تشکل و اتحاد است. شکی نیست که طبقه کارگر به این وضعیت بسنده نمی کند و دست به اعتصاب می زند و تشکلهای تودهای طبقاتی خود را برپا و پرچمش را برافراشته میکند. اعتصاب عمومی کارگران به منزله خلع ید سرمایهداران است. آنجاست که خود امر تولید وتوزیع را شورایی بدست گیرد و برای پایان دادن خرید و فروش نیروی کار دست به کار شود.
صدیق اسماعیلی - ۱۴ دسامبر۲۰۲۲