افق روشن
www.ofros.com

کمونیستهای انقلابی کیانند؟

ف. فرخی                                                                                        سه شنبه ١٧ شهریور ۱٣٨٨

اوضاع سیاسی اخیر را شرکت توده های میلیونی در تظاهراتهای خیابانی، سرکوبهای وحشیانه، استفاده از کثیف ترین متدهای مقابله با شورشیان و به قسمی تبانی و به قسمی دیگر ادامۀ اختلافات درون حکومتی رغم زد. شور و هیجانی که در توده های مردم شعله افکنده بود، به میزان وسیعی فروکش کرده و به غور و لندهای پراکندۀ مردم در گوشه و کنار مبدل شده است. این شرایط بیشتر بعد از کنار کشیدن جناح رفسنجانی از معرکه (به احتمال قوی در پی تبانی با جناح مقابل و در واقع با زیرکی خاص از ترس کشیدن کار به جاهای باریک) بوقوع پیوست. همانگونه که من در مقاله ام (اوضاع سیاسی جاری ایران، طبقۀ کارگر و کمونیستهای انقلابی) هم مطرح کردم این جناح حتی انزجارش از جناح دیگر نیز بدلیل ترسش از انقلاب میباشد، اما با حادتر شدن اوضاع و با به تقابل کشیده شدن کل حاکمیت اسلامی در طول آن حرکتها، با وجود تسلط نسبی آنها بر تظاهراتها، همین اساسی ترین مسئلۀ این شرایط، یعنی ترس از انقلاب، موجب عقب نشینی این اصلی ترین جناح از معرکه شد.
من در همانجا گفتم که این اوضاع ایجاد شده، یک وضعیت انقلابی از منظر کمونیستهای انقلابی نیست ولی پتانسیل تبدیل شدن به چنین بدیلی را در خود حمل میکند. دلیل آن هم بسادگی اولأ شرکت گستردۀ کارگران در آن (البته همانطور که قبلأ هم اشاره کردم نه به عنوان یک طبقه) و ثانیأ شکسته شدن یخی که سالیان سال بر حرکت توده ای از این نوع بسته شده بود. تاریخ نشان داده است که این بیرون آمدن توده ها از خمودگی و یخ زدگی به هر دلیل ممکنی میتواند اتفاق بیافتد. در ایران با تقلب در انتخابات، در یونان با کشته شدن یک نوجوان و غیره. اما موضوع اساسی و مهمتر جهت و اهداف این جنبشهاست. آگاهی ازاینکه بخش اعظم یک تظاهرات میلیونی در یک جامعۀ سرمایه داری را بناچارکارگران و خانواده هایشان تشکیل میدهند، احتیاج به کارل مارکس بودن ندارد و امریست بدیهی. اما بازهم تاریخ به ما نشان داده است که این به حرکت در آمدن احاد میلیونی، هم میتواند در بثمر رسیدن اهدافی انسانی و هم در جهت کثیف ترین اهداف بکار گرفته شود. هم میتواند انقلابی پرولتری باشد و حکومت شوراها را بنا نهد و هم میتواند به قدرت گیری منفورترین نیروها بیانجامد و حکومت اسلامی را جایگزین گرداند.
از همین مختصر هم پیداست که نوع، اهداف و نتایج حرکتهای توده ای نه وابسته به یک عامل بلکه مخرج مشترک عوامل متعدد و درگیر میباشد، حال عواملی با اهمیت کمتر یا بیشتر. بررسی این عوامل نیت این مقاله نمیباشد، بلکه من در اینجا میخواهم با انگشت گذاشتن بر گوشۀ مهمی از این پروبلماتیک به این مسئله بپردازم که یک حرکت عظیم توده ای دیگر را شاهد بودیم و نشانی از تأثیرگذاری کمونیستهای انقلابی در آن نبود، حالا چه؟ یا به قول لنین، چه باید کرد؟ و از کجا باید آغاز کرد؟
از عوامل یادشدۀ بالا اگر از عامل مهمی چون اوضاع جهانی با صفبندی هایش، تقابل نیروهایش و غیره که بگذریم، یکی از اساسی ترین عوامل دخیل در تعیین سمت و سوی حرکتهای اجتماعی، وضعیت طبقۀ کارگر کشور در طغیان است. این خود به موئلفه هایی چون سطح تشکل طبقه، میزان آگاهی طبقاتی آن، آرایش صف دوستان و دشمنان آن و غیره بستگی پیدا میکند. چیزی که در این حرکتهای سه ماهۀ اخیر بسیار بارز بود و در واقع انگیزۀ اصلی برای نوشتن این سطور هم میباشد، محروم بودن طبقۀ کارگر از حزب واقعأ انقلابی خودش میباشد. نمی خواهم بگویم که دیگر موئلفه ها مانند سطح تشکل و غیره به چشم نمی خورد، اما این یکی از آن موئلفه هایی است که اولأ ربط مستقیم به کمونیستهای انقلابی پیدا میکند و در ثانی بسیار تأثیرگذار در دیگر موئلفه هاست. مگر شور انقلابی کارگرانی که در قیام بهمن ١٣۵۷ شرکت داشتند از شور انقلابی کارگرانی که حکومت شوراها را در شوروی بپا کردند چیزی کم داشت؟ پس چگونه است که یکی به دیکتاتوری پرولتاریا و دیگری به دیکتاتوری بورژوازی میانجامد؟ شاید بتوان لیست بلندبالایی از عوامل مؤثر و دخیل در این باره تهیه کرد، اما من معتقدم که وجود بلشویسم را باید در ردیف عوامل سطر بالای این لیست محسوب کرد. به این هم واقفم که کسان یا گروههایی هستند که علت وجودیشان دقیقأ در تقابل با همین گذاره بنا شده، ولیکن بقول مارکس و انگلس در قطعنامۀ کنگرۀ عمومی بین الملل « طبقۀ کارگر در مبارزۀ خود علیه قدرت متحدۀ طبقات ثروتمند، تنها هنگامی میتواند به عنوان یک طبقه فعالیت کند که یک حزب سیاسی خاص، که در مقابل تمام احزاب کهنۀ متشکله از طبقات ثروتمند قرار دارد، تشکیل دهد.»
این یکی از پایه ای ترین اصول علم سیاسی است که طبقات را احزاب سیاسی و اینها را رهبران آنها که مجربترین و محبوبترین و با مسئولیت ترین اعضای حزب هستند، رهبری میکنند (نقل به معنی از کتاب بیماری کودکی "چپ گرایی" در کمونیسم، اثر لنین) و این هم بهیچوجه تازگی ندارد که کسان یا گروههایی به مقابله با ضرورت حزب انقلابی در پیکار طبقۀ کارگر برخیزند، گو اینکه این موضوع پیشینه ای یک قرنی دارد. تفاوت آنها در این است که در دورههای مختلف به دلایل مختلف سر برمیآورند، مثلأ لنین علت سربرآوردن "کمونیستهای چپ آلمان " را شکست شوراها در آنزمان در آلمان و سرگیجگی کمونیستهای چپ از اینکه ناگهان میبایستی کار علنی را با کار غیر علنی(که به آن آشنایی چندانی نداشتند) تلفیق میکردند، میدانست. چیزیکه باعث یاوه گویی هایی از این نوع میشد. اما در مورد سر برآوردن این یاوه ها از نو مثلأ در چپ ایرانی میتوان از جمله به سرخوردگی اینان از رکاب زدن در کنار احزاب تاکنون موجود چپ سرمایه در ایران نام برد که یکی پس از دیگری بی ربطی شان را به جنبش طبقۀ کارگر بروز دادند، اما بداقبالی اینان از آنجا ناشی میشود که ناچارند به ترجمه های دست چندم و بلغور یاوه های کهنه شده اکتفا کنند.
این فقدان یک حزب واقعأ انقلابی طبقۀ کارگر در همان قیام ۵۷ هم یکی از اساسی ترین علل شکست آن بود (صرفنظر از عوامل عدیدۀ دیگر از جمله توازن قوا در صفبندیهای امپریالیسم جهانی و غیره)، همین فقدان در اوضاع اخیر چشمگیر بود. حزبی متشکل از آگاه ترین، زبده ترین و بانفوذترین عناصر طبقۀ کارگر که با کار خستگی ناپذیر و انضباتی آهنین با تبلیغ و ترویج تاکتیکها و سیاستهای اصولی، اعتماد تمام اقشار طبقه را بخود جلب کرده و بتواند به عنوان رهبر واقعی طبقه، در موقع مناسب، همۀ یا اکثر اقشار طبقه را بحرکت درآورده و پیچ و خمهای این جدال طبقاتی را به آنان نشان دهد. و از طرفی دیگر به عنوان حافظ و حامل آگاهی طبقاتی هم در اشاعۀ این علم شرایط رهایی در اذهان همۀ اقشار طبقه و هم در مبارزه با علف های هرز مبارزۀ طبقاتی که رویششان ناگزیر است، کوشا باشند.
اما در اوضاع موجود ایجاد یک چنین حزبی امری دور بنظر جلوه میکند، زیرا که اولأ نیروهای آن پراکنده اند و هیچ انسجامی در بین آنان نیست. در ثانی خود این " آموزگاران باید آموزش ببینند". یعنی اینکه کمونیستهای انقلابی باید قادر باشند که مرزبندیشان را با تمام انواع کمونیسمهای نیمبند و همچون قارچ سربرآورده از جنبشهای طبقات دیگر مشخص کنند.
در هر صورت باید از جایی شروع کرد.
به نظر من اولین قدم در این راه این است که ما با خود اتمام حجت کنیم که در واقع چه کسانی را متعلق به کمونیستهای انقلابی میدانیم؟ این شاید در نظر اول یک نوع برخورد اسکولاستیک جلوه کند، اما هیچ حرکتی بدون گذشتن از این مرحله امکانپذیر نیست، زیرا که این تنها ضامن اتحاد است که در واقع اولین قدم در راه گذار از سد یادشدۀ بالا، یعنی پراکندگی نیروهاست. این یک سوی قضیه بود. سوی دیگر لزوم طرح چنین سئوالی این است که بدلایل کاملأ عینی و ملموس(که در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست) در طول حیات مارکسیسم، یعنی از زمان علمی شدن سوسیالیسم، هم به تعداد و هم به انواع مارکسیسمهای جعلی و کمونیسمهای غیر کارگری افزوده شده. به همین دلیل هم کمونیستهای انقلابی باید هم در عمل و هم به صورت تئوریک بتوانند وجه تمایز خود را از این مصنوعات و جعلیات نشان دهند و به طبقۀ خود ثابت کنند که تنها نیروی قابل اعتماد و یگانه سخنگویان راستین طبقه اند.

پس دوباره به سئوال خود بازمیگردیم. براستی کمونیستهای انقلابی کیانند؟ و چگونه از دیگر نیروها تفکیک میشوند؟
من در اینجا به اختصار و لیست وار نکاتی را که به نظرم میرسد مطرح میکنم، شاید که لیستی کامل نباشد، اما در هر شکل قدمیست در راه این مهم. اساس موضوع به هر صورت این است که کمونیست انقلابی در واقع تاریخأ تعریف شده است و در لحظۀ کنونی باید بتواند مرز خود را با تمام علفهای هرزی که در جریان مبارزۀ طبقاتی پرولتری، از زمانی که جنبش طبقۀ کارگر در جامعه جلوه گر شده است، روئیده اند و خواهند روئید، مشخص کند. البته اینها را باید به شکل عینی ـ تاریخی و به عنوان نیاز جنبشهای غیر کارگری درک کرد و نه فقط به عنوان یک اسم. از آن جمله اند: رفرمیسم، رویزیونیسم، آنارشیسم، سندیکالیسم، اپورتونیسم، استالینیسم، مائوئیسم، تروتسکیسم، شوراگرایی و ....
یک کمونیست انقلابی باید معتقد باشد که:
١ - سوسیالیسم تنها راه نجات انسانهاست.
٢ - پرولتاریا تنها از راه اعمال قهر طبقاتی، یعنی دیکتاتوری پرولتری، میتواند پیروزی خود و تداوم آنرا تضمین کند.
٣- پیروزی انقلاب سوسیالیستی در گرو انترناسیونالیسم پرولتری، یعنی اتحاد بین المللی پرولتاریای همۀ کشورها یا لااقل چندین کشور پیشرفتۀ سرمایه داری جهان است.
۴ - سوسیالیسم علمی یا مارکسیسم راستین، علم شرایط رهایی پرولتاریاست .
٦ - او تنها به نیروی خود و با رهبری حزب انقلابی اش قادر به آزادسازی خود و کل بشریت از ستم و استثمار و بهره کشی است.
٧ - عمدۀ احزاب موجود باصطلاح کمونیستی نه سخنگویان لغو کار مزدی بلکه نهایتأ تعدیل کنندگان کار مزدیند.
٨ - عمدۀ سندیکاهای باصطلاح کارگری و تمامی پارلمانهای بورژوایی تنها اجزایی از دستگاه عریض و طویل سرمایه اند و طبقۀ کارگر نباید توهمی نسبت به آنها داشته باشد.
این لیست به هیچ وجه داعیۀ کامل بودن ندارد.
لذا اگر شما خود را در این راستا احساس میکنید و یا حتی پیشنهاد یا انتقادی به آن دارید، میتوانید تعلق، پیشنهاد و یا انتقاد خود را به آدرس ایمیل سایت کمونیستهای انقلابی (info@k-en.com) بفرستید.

ف. فرخی - ۷ / ٩ / ٢۰۰٩