وضع موجود
سرمایه داری، شیوه و مناسبات تولیدی ای که صدها ميليون انسان را از داشتن مسکن و سرپناه، بهداشت و درمان، مراکز تحصیل و آموزش، و ابتدایی ترین امکانات زندگی محروم ساخته، گرسنگی و سوء تغذیه را به بیش از یک میلیارد انسان در سراسر جهان بویژه در ممالک موسوم به جنوب تحمیل کرده، اکثریت ساکنین این کرۀ خاکی را از لذت های یک زندگی انسانی بی بهره کرده، دهها ميليون انسان را بيکار نگاه داشته، میلیونها کودک و نوجوان زیر هجده سال را در کشورهای رشد نیافته و تحت سلطه به دستفروشی و تکدی گری در شهرهای بزرگ واداشته یا آنها را با نازل ترین دستمزدها در کارگاههای کوچک و بزرگ بکار گمارده، باز در آن جوامع زنان را بی هیچ دستمزدی ناچار به کار کردن در خانه و مواظبت از کودکان و یا سالمندان پرت شده از جامعه نموده، بانی جنگ های جهانی یا خونریزیهای داخلی در نقاطی از دنیا شده، و بعلاوۀ مصائب متعدد دیگر پلیس و نیروهای ضد شورش را برای حراست از وضع موجود از شمال تا جنوب تربیت کرده تا اگر اعتراضی روی دهد معترضین را کتک بزنند، بسویشان شلیک کنند و صدایشان را در حلقوم خفه کنند.
در حالیکه بوی گندیدگی و تعفن مواد خوراکی ذخیره شده در انبارهاى دول امپریالیستی آمریکا و اروپا همه جا را فراگرفته مردم کشورهای آفریقایی دسته دسته دارند از قحطى جان می سپارند. « بنا به جدیدترین آمار سازمان ملل متحد هر ساله میلیون ها کودک زیر پنج سال بعلت کمبود مواد مغذی و بهداشت بکام مرگ کشیده می شوند ». « طبق آمار رسمی در ایالات متحده بیش از پنجاه میلیون نفر در این کشور فاقد بیمه های در مانی اند، دهها میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می کنند و هر روزه آمار بی سرپناهان که زمستان ها و تابستان ها برای فرار از سرما و گرما بدرون ایستگاههای مترو پناه می برند افزایش می یابد ». آن کس چشم خود را روی این واقعیت ها می بندد یا آن کس به مدح و ثنای نظم وارونۀ مسلط بر جهان می پردازد اگر بورژوا نباشند حتماً سر در آخور بورژوازی دارند.
این نظم اقتصادی- سیاسی ضد انسان، استثمارگر و ناقض حقوق طبقات فرودست جهان برای دستیابی به سود و ارزش اضافۀ بیشترهیچگاه از یورش به سطح معیشت طبقۀ کارگر و تقلیل احتیاجات بدیهی آنان فروگذاری نمی کند و اصولاً آنچه برایش اهمیتی هم نداشته و ندارد، تأمین زندگانی ای انسانی و مرفه برای همگان، تأمین امنیت شغلی و فراهم نمودن ملزومات معنوی کارگران است. این سیستم بردگی مدرن زمینه ساز آن شده تا انسانها به پرولتر و بورژوا، به مزد بگیر و مزد بده، و به دارا و ندار تقسیم شوند. کاری کرده تا اکثریت نفوس جوامع بشری ناگزیر از فروش نیروی یدی و فکرى خود در ازای لقمه نانی بخور و نمیر به اقليتى ثروتمند باشند که از شیرۀ جان طبقۀ کارگر و زحمتکش روز بروز بر مال و مکنت خود می افزایند.
راه تغییر
پیشوایان کبیر پرولتاریا، کارل مارکس و فردریک انگلس با آثار علمی و پربار خود ضمن اثبات اجتناب ناپذير بودن کمونیسم در نتیجۀ حرکت و روند تاریخ، بر مبارزه برای منهدم کردن سرمایه داری بدست پرولتاریای متشکل و متحد، و بر نیاز کل اهالی جهان به تأسیس يک نظام اقتصادى- اجتماعى شایسته و انسانی تأکید کردند و راه آنرا به بهترین وجه نشان داده اند. مارکس و انگلس با نقد عمیق سرمایه داری، جامعه اى را که بر کوشش و فعالیت های مملو از نوآوری و خلاقیت همۀ انسانها جهت مرتفع کردن نیازمندی هایشان استوار خواهد بود، جامعه ای را که در آن انسان حرمت و منزلت دارد و هویت اش سلب نمی گردد و به چشم فردی که حامل کالایی با ارزش مبادله می باشد نگریسته نخواهد شد، جامعه اى را که در آن وسائل توليد و توزیع به تصاحب و مالکیت همگان در می آیند و همه چیز مال همه کس خواهد شد، جامعه اى بدون طبقه، بدون کارمزدی، بدون تبعیضات ملی و مذهبی و جنسی، بدون پرچم و مرز و دولت، و بلاخره جامعه ای برابر و آزاد را به تصویر درآوردند. آری، مارکسیسم در کنار تعریف مختصات جامعۀ کمونیستی، برای خاتمه دادن به عمر مناسبات ظالمانۀ تولیدی این عصر، پرولتاریا را به ایجاد انقلاب کارگری فرا خوانده است. انقلابی که بورژوازی را از اریکۀ قدرت پائین می کشد و قدرت سیاسی را برای پیشروی انقلاب و دستیابی به کل اهداف سوسیالیستی، تماماً قبضه می کند. مارکس و انگلس بدنبال تجربۀ کمون پاریس در این رابطه گفتند: « وظیفۀ طبقۀ کارگر انقلابی درهم شکستن کامل ماشین بوروکراتیک نظامی- دولتی است ». و لنین این رهبر بزرگ پرولتاریا که کاملاً به برداشت مارکس از کمونیسم همانا ماتریالیسم پراتیک اعتقاد داشت، بدور از ولونتاریسم و نخبه گرایی عمل انقلابى برایش معنای اجتماعى و طبقاتى داشت، رابطۀ شفافی میان تئوری و پراتیک انقلابی برقرار ساخت، بر امکان پذیر بودن سوسیالیسم انگشت گذاشت و مهمتر از این برای تحقق آن کوشید، در مورد انقلاب نوشت: « مسئلۀ اساسی هر انقلاب قدرت سیاسی است ».
اما، تردیدی وجود ندارد بدون استنتاجات درست و عملی از این آموزشها جهت برپایی انقلاب پرولتری و آنگاه سازماندهی اقتصاد سوسياليستى در راستای زیر و رو کردن مناسبات اقتصادى حاضر و نیل به استراتژی نهایی یعنی گذار به کمونیسم یا برپایی جامعۀ کمونیستی، هر پيروزى ای دست آخر به شکست خواهد انجامید زیرا تجربه نشان داد، با آنکه در 1917 میلادی یک انقلاب پرولتری به رهبری خردمندانۀ لنین و حزب بلشویک بوقوع پیوست و آن انقلاب توانست قدرت سياسى را از چنگ بورژوازى روسیه درآورد. *اگرچه در دورۀ حیات لنین تمامی تلاش ها و فعالیت های سياسى، فرهنگی و حتی نظامى طبقات سرنگون شدۀ روسيه و دول امپریالیستی که اعادۀ نظم سياسى کهنه را در آن کشور درسر داشتند به ناکامی کشیده شد، اما بعدها در سالهای آخر نیمۀ دوم دهۀ بیست و پس از مرگ لنین، امر اشتراکى کردن وسائل کار و توليد و مبدل نمودن آنها به مایملک جمعى شهروندان به فراموشی سپرده شد و بدین شکل آن اقتصاد سرمایه داری دولتی ای که تنها بدیل طبقۀ بورژوازى براى جان بخشیدن دوباره به مناسبات کاپیتالیستی در آن مقطع تاریخی بشمار میرفت، سبب تحکيم شکل دیگری از روابط تولیدی قدیم گردید که پی آمد عینی آن برابر با باز پس گیری پيروزى سياسى طبقه کارگر شوروی و تبدیل حکومت انقلابى و کارگرى زمان حیات لنين به يک بوروکراسى متمرکز دولتى بر آن کشور بود.
غرض از اشاره به این رخداد تاریخی بواقع یادآوری این موضوع بود که یکچنین تجربۀ ذی قیمتی (شکست و پايان نوع تجربه شده ای از سوسياليسم بورژوايى و مدل سرمايه دارى دولتى در اروپای شرقی) ، به اضافۀ تجربیات گران بهاء دیگری که طی قرن های نوزدهم و بیستم میلادی در کشمکش با طبقات بالادست در اطراف و اکناف دنیا حاصل شده اند، حاوی درسهای بزرگی برای پیشروان رادیکال پرولتاریا و کمونیست های جهان می باشند. آن تجربیات ارزشمند، کمونیست ها را با در نظر داشتن شرایط و توازون قوای موجود در هر کشوری برای تحقق و تثبیت انقلاب کارگری، و رسیدن به اهداف استراتژیک طبقاتی، آنهم در این مقطع حساس از تاریخ یاری می رسانند که نه فقط ناکارآمدی این نظام تولیدی در فراهم کردن رفاه و آسایش برای بشریت مجدداً ثابت شد، بلکه نشانه های میل به تغییر و دگرگونی در میان طبقۀ کارگر و فرودستان کلیۀ جوامع بشری پس از دو دهه گرد و خاک بپا کردن، رجزخوانی و نعره های گوش خراش بورژوازی جهانی مبنی بر تفوق ابدی سرمایه داری و بازار آزاد بر تمامی ایده ها و پایان تاریخ، کمابیش آشکار گردیده است.
اهمیت آموزش
یکی از مهمترین وظایف کمونیست ها پیوند زدن کارگران با مبارزات کمونیستی است. از اینروی مارکسیسم، این علم شرایط رهایی طبقۀ کارگر و استثمار شوندگان بایستی پیگیرانه تر از قبل به توده های کارگر آموزش داده شود. رسالت کمونيستها اینست که مارکسيسم یا دیدگاه و رویکرد کمونيستى را درون طبقۀ کارگر گسترش دهند و چنان بستری را مهیا سازند تا اين دانش، این تئوری اجتماعی و این رویکرد انتقادی و حقیقت جو که يک تبيين ژرف، ریشه ای و پر محتوی از جامعۀ سرمايه دارى بدست می دهد، از جانب توده های کارگر جهت از میان برداشتن سیستم اقتصادی- سیاسی حاکم بر دنیای معاصر و خلاصی از ستم و استثمار، بکار گرفته شود.
طبقات له شده بایستی توأم با درک ضرورت اتحاد و همبستگی طبقاتی، بیآموزند این نظام تولیدی فقط و فقط در تعقیب افزایش همیشگی بارآورى کار و نرخ ارزش اضافه از گردۀ طبقۀ کارگر و به قیمت تحمیل فقر و گرسنگی مضاعفی است که خودشان با گوشت و استخوانشان آنرا لمس کرده اند. (همان شروطی که بواقع جنبه های حیاتی برای ممانعت از سقوط نرخ عمومى سود دقیقاً در شرايطى اند که بطور مداوم بر حجم سرمايه ثابت افزوده می شود.) طبقات استثمار شونده درحین مبارزات روزانۀ خود بر ضد اعمال ستم ها و بی حقوقی ها از طرف کارفرمایان و دولت های آنها، میباید توسط رهبران آگاه خویش و کمونیست های واقعی مطلع شوند که پیشرفت های تکنولوژیک در حوزه های متنوع، بهبود در تولید و... که بورژواها به حساب مناسبات و روابط تولیدی سرمایه داری می گذارند، به خود انسانها برمیگردد که همواره در طول تاریخ بدنبال تحصیل دانش و بهتر کردن کیفیت زندگى اشان بوده اند. این واقعیت را دریابند که هرچند نظام سرمایه داری ابتکارات و فعالیت های علمی و تحقیقی را گسترش داده، هرچند دگرگونی های درخور توجه و خيره کننده اى را به لحاظ علمی و فنی موجب گشته، اما اين سیستم کوشش های ذاتى انسانها را که منشاء اصلی همۀ این پیشرفت های علمی و تکنولوژیک بوده و خواهد بود، تنها برای کارکرد بهتر اقتصاد کاپیتالیستی ( سودآورى و تسهیل کسب سود، انباشت هرچه بیشتر سرمايه و بدین نحو تثبیت اقتدار اقتصادی و سیاسی صاحبان ابزار تولید) به خدمت درآورده است. بدانند تمام مايحتاج روزانه ای که تولید می شوند، و تمام امکانات شگرفی که در همۀ زمینه ها تا به حال در دنیا ساخته شده اند و باز ساخته می شوند، در جهت تأمین این اهداف طبقاتی اند و دریابند حتی تولید دارو و وسائل مدرن پزشکی که در وحلۀ نخست برای درمان طبقات فوقانی است، باز در خدمت همین مقصود قرار گرفته اند و امروزه کارخانه های دارو سازی، مراکز درمانی خصوصی ( کلینیک ها و بیمارستانها ) و مؤسسه های تحقیقاتی در امور پزشکی بیش از هر چیز برای پول ساختن و سودآوری دائر می شوند تا ارائۀ خدمات به انسانهای ناتوان و درمانده یا مقابله با بیماریهای مهلک. سرانجام متوجه شوند که سرمایه داری با برانگیختن "رقابت و حس منفعت طلبی" در بین انسانها توانسته به مقاصدش برسد.
مضاف بر این دادن سیمایی واضح از کمونیسم مارکس و نیز ارائۀ مفهومی روشن از اهداف سوسیالیستی بسیار الزامی است و باید حجم عظیم تری از کار کمونیست ها را به خود اختصاص دهد. قدر به یقین سوسیالیسم زمانی برای پرولتاریا کشش زیادتری از آنچه فعلاً می بینیم خواهد داشت، و می تواند نيروى این طبقه را برای تغییرات ریشه ای تماماً بکار اندازد که کمونیست ها همزمان با انتقاد از نابرابریها و تبعیضات نظام سرمایه داری و دخالت بیش از پیش در پیکارهای جاری، با زبانی ساده آرمانهاى سوسیالیستی را تشریح نمایند. به دیگر سخن کمونیست ها وظیفه دارند مکرراً به تعریف مشخصات و تفاوت های جامعۀ مورد تعقیب با جامعۀ فعلی در میان توده های کارگران، و ممکن بودن تأسیس این جامعه که تولید برای تأمین نیازمندیهای واقعی سازماندهی می شود، خدمات رفاهی و درمانی و آموزشی بطور مساوی و رایگان به کل شهروندان ارائه می گردد، مالکیت اشتراکی جای مالکیت بورژوایی (خصوصی) را می گیرد، و در متن حرکت روبه پیش خود اندک اندک یک نظام اقتصادی بری از پول و بری از کارمزدی راه اندازی می شود، بپردازند. بیان این موضوع که در آن جامعه دولت هم راه زوال خود را خواهد پیمود، نباید از خاطر رود و این گفتۀ مارکس را که در کتاب "فقر فلسفه" نوشته است: « طبقۀ کارگر در جریان تکامل، بجای جامعۀ کهنۀ بورژوایی آنچنان اجتماعی بنیاد خواهد کرد که وجود طبقات و تقابل طبقات را غیر ممکن میسازد. دیگر هیچگونه قدرت حاکمۀ سیاسی خاصی وجود نخواهد داشت، زیرا همانا قدرت حاکمۀ سیاسی مظهر تقابل رسمی در درون جامعۀ بورژوایی است. » یا این سخن لنین را که در این باره گفته است: « بنا به گفتۀ مارکس، پرولتاریا فقط دولتی لازم دارد که زوال یابنده باشد،... » برجسته کنند. (دولت و انقلاب- لنین)
مسئلۀ انتقال آگاهی طبقاتی و رشد آن که به مبدل شدن کارگران از طبقه ای درخود به طبقه ای برای خود می انجامد و توده های کارگر را برای انقلاب کارگری تجهیز می کند، از اهمیت زیادی در جنبش کمونیستی جهان برخوردار است. همپای این فعالیت های نظری، تبلیغی و شرکت در جنبش ها باید بر تلاش برای همه گیر شدن موضوع تحزب در میان طبقۀ کارگرهمچون یکی از شروط پیشرفت مبارزۀ طبقاتی علیه طبقات حاکم، افزود. متشکل شدن کارگران در حزب کمونیستی که ستاد رهبری کنندۀ مبارزات سیاسی و ایدئولوژیک طبقه جهت انهدام ماشین بوروکراتیک نظامی- دولتی بورژوازی و دستیابی به قدرت سیاسی است، یک ضرورت عاجل است که مادیت یافتن این امر هم بسته به میزان فعالیت در ارتقای سطح آگاهی طبقاتی دارد.
این آموزش و فراگیری آن دیوار محکمی در برابر اندیشه های کسانی ایجاد می کند که تحت لوای مارکسیسم میخواهند تحریفات تئوریک مضرشان را به خورد طبقۀ کارگر بدهند. اجازه نمی دهد تا رویزیونیسم و رفرمیسم که از ابزارهای مبارزۀ بورژوازی برضد پرولتاریاست، بوسیلۀ روشنفکران خرده بورژوا که زیر نقاب مارکسیسم مخفی شده اند کماکان بجای کمونیسم معرفی گردند. مانع از آن میگردد تا گرايشات بظاهر سوسياليستى طبقات غير پرولتر که زیر نام کمونيسم و سوسياليسم کارگران را در حصار تريديونيونيسم محصور کرده اند، منبعد کاری از پیش ببرند. راه را بر کسانی که ریاکارانه و با دوروئی سنگ این طبقه را به سینه میزنند و کارگران را به دنباله روی از جناح چپ طبقات حاکم (سوسیال دموکرات ها) ترغیب می کنند، ببندد و نگذارد بیش از اینها مبارزات و جانفشانی های کارگران و زیردستان جوامع بشری را از مسیر اصلی اشان خارج کنند. و خلاصه اینکه کارگران را با پرچم مارکسیسم- لنینیسم و آموزه های ارزشمند آن به جنگ تمامی گرایشات مذکور ببرد.
از بین بردن وضعیت خطرناک و تألم بار حاکم بر جهان (رشد اکسترمیست و بنیادگرایی مذهبی، سردرآوردن دوبارۀ فاشیسم و راسیسم، میلیتاریسم و لشکرکشی امپریالیست ها، آغاز پایان دولت های رفاه، * پدید آمدن مجدد بحران های متوالی سرمایه داری و معضلات بی شمار دیگری که پیشتر آمد.)، جلوگیری از روند بازگشت به بربریت، روبیدن تمامی اشکال ستمگری، رهایی و در یک کلام ساختن دنیایی نوین، با همت طبقۀ کارگری صورت واقعیت پیدا می کند که مارکسیسم را چراغ راه خود کرده باشد. کمونیسم و سوسیالیسم علمی بعنوان یک افق بالقوه و تهديد کنندۀ کارگرى که در قالب تألیفات و آثار بی بدیل مارکس، انگلس و لنین در تقابل عمیق با سوسیالیسم و کمونیسم تخیلی، خرده بورژوایی و بورژوایی قرار دارند، سلاح کارگران جهان است که اگر کوشید تا بدقت آموخته شوند، آن آگاهی سوسیالیستی ای که لازمۀ درک منافع طبقاتی و بدین سان اتحاد طبقاتی است، لازمۀ بیرون آمدن از مبارزات صرفاً اقتصادیست، لازمۀ تشکیل حزب سیاسی خود، لازمۀ اندیشۀ حرکت بسمت انقلاب و برپایی دولت کارگری به قصد مضمحل کردن سیادت تام و تمام بورژوازیست، در ابعاد جهانی جوانه خواهد زد و به ثمر خواهد نشست.
زنده باد کمونیسم
زنده باد انقلاب کارگری
فرشید شکری
٠١/١٢/٢٠٠٩
* مدت کوتاهی پس از پیروزی انقلاب اکتبر، شوروی درگیر یک جنگ داخلی شد و مورد حملهٔ ارتشهای تجاوزگر ١۴ کشور، از جمله آمریکا، بریتانیا، کانادا، فرانسه و ژاپن قرار گرفت. تحت چنین شرایطی، در حالی که کشور از کمبود مواد غذایی و صنعتی رنج میبرد، نظام نه چندان خوشایند اخذ مازاد تولید از دهقانان در دستور کار قرار گرفت و دستمزدها یکسان شد، که از آن با نام سیاست کمونیسم جنگی یاد میکنند. پس از پیروزی ارتش سرخ در جنگ داخلی و بیرون راندن متجاوزان خارجی از کشور، اقتصاد شوروی ویران شد. ظرفیت تولیدی کشور به شدت کاهش یافته بود و تولید کشاورزی حتی از سطح تولید پیش از سال ١٩١۴ هم پائین تر بود. ضرورت مبرمی به گردآوری سرمایه و رشد سریع نیروهای مولد احساس میشد. در سال ١٩٢١ لنین سیاست اقتصادی نوین "نپ" را به جای اقدامهای شدید دوران کمونیسم جنگی معرفی کرد. که به بیان لنین به علت شرایط ناگزیر دوران جنگ به کشور تحمیل شده بود. (نشریۀ کانادایی سپارک- برگردان : حبیب مهرزاد)
* همۀ بحرانها و آشفتگی های اقتصادی با عواقب ويرانگر و رکودهاى حادشان ذاتى سرمايه دارى اند و اساساً دول بورژوایی هر بار به منظور کنترل دامنه و گسترۀ اين بحران ها با دخالت در اقتصاد (رجوع به نظریات کینز) و اجرای جرح و تعدیلاتی در قوانین حاکم بر بازار به فکر نجات این مناسبات تولیدی میافتند.