نوشته کوتاه آیت نیافر زیر عنوان" جايي كه منافع طبقه كارگررنگ مى بازد" و بازنویس وسیع ان در تارنماهای کارگری مرا بر ان داشت که نکات زیر را برای توجه دادن خواننده به بینش حاکم بر ان به عنوان مثالی از دیدی که مثل خوره به جان جنبش فعالین کارگری و سوسیالیستی افتاده یاد آور شوم.
لب کلام این مقاله، از نظر من نوعی که به زبان لفافه(؟) این رفیق نویسنده آشنایی ندارم، این است که دیگرانی خارج از تشکلات کارگری به اسم دفاع از کارگران و حمایت از خواسته های ایشان از کانال پوشش رسانه ای دادن به اخبار کارگری که "هیچ تشکل کارگری در داخل پیگیر آنها نشد" وارد شده و با "دخالت های غیر خرد مندانه" خود که ناشی از "فرصت طلبی" آنها بود به "تفرقه اندازی" و وارد کردن "علایق و سلیقه شخصی و اعمال آرای خود بر تشکل ها" "که بعضا شخصی بوده"پرداخته و " باعث اعمال نفوذ در راستای منافع طبقاتی و سیاسی طبقه" (اعمال نفوذ منفی؟) شدند." این دخالت ها تا جایی پیش رفت که موجب شد رییس سندیکای نیشکر هفت تپه در زندان به سربرده" و "کارگران ... علی نجاتی را از سمت رییس خلع نموده" و این امر "صف کارگران حامی سندیکا را نا امید کرد" "آنجاست که منافع طبقاتی طبقه کارگر رنگ میبازد" و بورژوازی توانست بر صف کارگران مبارز و انقلابی انشقاق یافته و موجب فروپاشی تشکل کارگری شد و این دستاورد امیال شخصی " این افرادیست که از خارج از تشکلات کارگری به دخالت پرداختند و "بایست حد و مرز این دخالت را روشن کرد"
در هیچ کجای این مقاله به اینکه کجای کار این دخالت کننده ها نادرست بوده و آنها چه سیاست و موضع هایی را نمایندگی میکردند، یا چگونه بائس به زندان انداختن علی نجاتی شدند اشاره ای نمیشود. در اصل اگر شما این یک قلم (به زندان انداختن علی نجاتی، که نویسنده ادعا میکند بدلیل دخالت های ان دخالت گران صورت گرفت) را فاکتور بگیرید، و پیش فرض ضد کارگر بودن آنها را هم که نویسنده شاکی ما القا میکند بتوانید از خاطر پاک کنید، اشکالی نمیماند که بتوان به آنها چسباند. مثلا فرض کنیم این افراد خارج از سندیکا سوسیالیست های کارگری هستند که تلاششان در جا انداختن خط سوسیالیستی به جای خط سندیکالیستی حاکم بر تشکل کارگری است. آنوقت باز هم به آنها میتوانید ایراد بگیرید؟ البته این یک فرض هست، و من یقینی به ان ندارم، فقط میخواستم روشن کنم که این مقاله چیزی بیش از یک شکایت نامه علیه کسانی که نویسنده معترف است حداقل در جایی که تشکل های دیگر کارگری پیگیر خواسته های تشکل مورد نظر نویسنده نشده بودند، آنها به یاری (حالا از هر دید منفعت طبقاتی جویانه) تشکل رفیقمان آمدند. رفیقمان در عین حال تفوق سرمایه دار را بر تشکل تکه پاره شده کارگری به گردن ان به اصتلاح خوارج منافق و مداخله گر میاندازد. ولی مگر مبارزه طبقاتی غیر از این است که سرمایه در هر گام در پی شکست هر تشکل نیم بند کارگری هست؟
شما را نمیدانم، ولی از دید من در صحنه مبارزه طبقاتی حواس هر طبقه و هر فعال طبقاتی بایست جمع باشد و اگر نه جای گله و اه و ناله و شکایت از اینکه دیگران آمدند منافع مرا زیر پا گذاشتند وجود ندارد.
اگر این رفیق حرف مشخصی حتا در حیطه سبک کار ولی غیر از گلایه و شکایت داشت میتوانست بطور مشخص، و نه با کلی گویی و متهم کردند دیگرانی که مطابق با منافع طبقاتی ای که درست تشخیص داده بودند عمل کرده اند، میآمد و روشن میکرد که کجای سبک کار و اعمال و گفتار و سیاست و استراتژی این افراد خارج از سندیکا نادرست بوده تا هم برای همه روشن شود و اگر خطایی صورت گرفته منبع درس آموزی برای جنبش کارگری شود و هم کسانی که متهم شده اند امکان دفاع از خود بیابند.
این طور گلایه پراکنی که در تارنماهای کارگری هم بازتاب پیدا میکند ملهم از طرز تفکر محفلی است. طرز تفکر خرده بورژوایی ای که جلوی وسعت دید را فرا تر از حیطه محدود محفل و سندیکا، و خورده کاری های آنها، میگیرد. و این محدودیت افق دید جلوی گام برداشتن به سوی ایجاد حزب کارگران سوسیالیست که اعضا و کادرهای ان روابطی حرفه ای و نه محفلی با هم دارند را سد کرده است.
آیا جنبش فعالین سوسیالیست کارگری توان بالاتر از این ها را ندارد؟ به نظر من که چرا، ولی پیش از ان بایست مرض خورده کاری و مهفلیسم را از خود بشوید. رفقا را دعوت میکنم یاد بگیریم که در عین صمیمی بودن (ارزش قایل بودن برای تک تک فعالین کارگری سوسیالیست)، روابط حرفه ای طبقاتی را برتر از روابط محفلی و جرگه ای و سکتی و تشکیلاتی بدانیم و برای حاکم شدن چنان روابطی به انتقاد اصولی و نه گلایه های محفلی (خاله زنکی) از هم بپردازیم.
بهمن فیروز - هشتم اکتبر ۲۰۱۰