آنچه این روزها در جامعه سوئد جریان دارد حدیث مختصر گوشه ای از رویدادهای روز، در سرتاسر جهان بردگی مزدی است. ائتلاف راست تر سرمایه، در انتخابات ۴ سال یک بار پارلمان و دولتشهرها و شوراهای استانی، برای دو بار پی در پی، شکستی فاحش را بر ائتلاف دیگر بورژوازی، موسوم به « چپ»! یا « سرخ و سبز»! تحمیل کرده است. حزب سوسیال دموکرات در همان حال که با تفاوتی بسیار اندک، در مقایسه با محافظه کاران راست ( مودرات) هنوز هم بزرگترین حزب کشور است، به ضعیف ترین و فرسوده ترین موقعیت سیاسی خود در کل عمر یکصد و بیست و یک ساله اش، سقوط نموده است. آراء نازل حزب چپ باز هم نازل تر شده است، حزب محافظه کار در منتهی الیه راست احزاب پارلمانی در قیاس با ١٠ سال پیش، آراء خود را از دو برابر هم بالاتر برده است و بالاخره « حزب دموکرات های سوئد»، یک حزب تمام عیار راسیست و نازیست، نه فقط برای نخستین بار وارد پارلمان شده است که ٢٠ کرسی مجلس قانونگزاری را به خود اختصاص داده است. همین حزب در انتخابات مدارس بیش از ١٢% آراء کل دانش آموزان کشور را نصیب خود ساخته است و باز همین حزب در شهرهائی که بیشترین جمعیت مهاجر و پناهنده را داراست، کرسی های هر چه بیشتری از مجالس دولتشهرها یا شوراهای استانی را تصاحب نموده است. ده ها حزب چپ از طیف اردوگاهیان سابق، تروتسکیست ها، سندیکالیست ها و مانند این ها، با پیشینه حیات سیاسی چندین ده ساله، بر روی هم کمتر از ١% آراء را کسب کرده اند، هیچ کدام آن ها، این بار نیز به هیچ سطحی از آرزوی دیرینه خود یعنی جلوس بر کرسی پارلمان سرمایه و سرنشینی ماشین دولتی سرمایه داری دست نیافته اند!!، شمار راه یافتگان کل آن ها به مجالس محلی نیز کمتر گردیده است. ٢۵% کارگران عضو اتحادیه سراسری سوئد آراء خود را به راست ترین بلوک قدرت سرمایه تقدیم کرده اند و عقد اخوت سنتی و تاریخی خود با سوسیال دموکراسی و چپ بورژوازی را در سطحی وسیع فسخ نموده اند. بر اساس همه گزارش ها جمعیت نسبتاً کثیری از اعضاء همین اتحادیه کارگری حتی در میان ائتلاف راست و حزب نازیستی « دموکرات های سوئد»، دومی را انتخاب کرده اند!!
ماجرای انتخابات سوئد، اوجگیری اقتدار راست ترها و بسیار مهم تر از هر چیز، وضعیت بسیار موحش و فاجعه آمیز جنبش کارگری، شرح غم شب های تاری است که همه اروپا را در خود فرو برده است. قصه راست و راست تر یا بد و بدتر بورژوازی هر گاه که گفتگوی راهکار و تعیین تاکتیک پیکار توده های کارگر باشد، نغمه زشتی است که از حلقوم رفرمیسم ساز می شود. بحث ما مطلقاً از این سنخ نیست. تا جائی که به رویکرد ضد کار مزدی مربوط است فقط یک چیز واقعیت دارد. بخش های مختلف بورژوازی برای برنامه ریزی رابطه خرید و فروش نیروی کار، تعیین دقایق سازمان کار سرمایه در شرائط متفاوت مبارزه طبقاتی، چگونگی تضمین ماندگاری سرمایه داری و شیوه تحمیل نظام بردگی مزدی بر توده های کارگر لزوماً نسخه تمام عیار واحدی ندارند. در اینجاست که به طور معمول تقسیم می شوند، گروه هائی راست و گروه هائی راست تر می گردند. صدر و ذیل این راست و راست تر بودن هر چه هست به سرمایه مربوط است و هر چه هست در خدمت حل و فصل معضلات سرمایه داری و سرشکن ساختن کوه سیه روزی های ناشی از این معضل بر زندگی توده بردگان مزدی است. راست و راست تر را ما با این مفهوم به کار می بریم و تمایز میان آن ها در بهترین حالت حجم و مقدار و شدت توحش یا وسعت دامنه درندگی و سبعیتی است که احزاب مختلف بورژوازی برای حصول هدف فوق پیش می گیرند. با عزیمت از همین معناست که می گوئیم از سال ها پیش شاهد عروج، سرکشی و اوجگیری طیف هر چه راست تر و هر چه هارتر بورژوازی در همه کشورها هستیم. در فرانسه سالیان طولانی است که راست ترین ها حکم می رانند. سوسیال دموکراسی و انصار چپ و سبزش در آلمان تا آنجا به ورطه سقوط رفته است که کل فلسفه حیات خود را در ایفای نقش تکیه گاه برای راست ترین ها تلخیص کرده است. در انگلیس لایه های مختلف بورژوازی، یک از یک راست ترند، اما باز هم هارترین ها هستند که سکانداران واقعی کشتی قدرت می باشند. ماشین دولتی سرمایه در دانمارک را حزب راسیستی و فاشیستی « مردم» می راند، وضع در نروژ، هیچ از این بهتر نیست. هلند، بلژیک، اطریش، کشورهای اروپای شرقی، ایتالیا، حوزه بالکان و در یک کلام، هر جا که طبقه سرمایه دار هنوز اسیر بازی دموکراسی و حزب داری است، همه و همه میدان یکه تازی بی مهار هارترین لایه قدرت بورژوازی هستند. چرا چنین است و چه روی داده است که چنین شده است؟ چرا هر چه بانیان نظم تولید و سیاست و حاکمیت سرمایه درنده ترند به همان اندازه نیرومندترند و به همان اندازه از حمایت پارلمانتاریستی ساکنان کشورها، از جمله سکنه کارگر و فرودست جوامع نیز برخوردارترند؟!! پاسخ سؤال ساده است اما آموزنده و قابل تعمق نیز هست. پاسخ را باید در عمق رابطه سرمایه و موقعیت پیکار توده های کارگر جستجو نمود. راست و راست تر بودن نمایندگان بورژوازی صرفاً تابعی از شروط ارزش افزائی سرمایه و مقتضیات بازتولید نظام بردگی مزدی در یک سو و چگونگی آرایش قوای طبقاتی درون جامعه در سوی دیگر است. راست ها به این دلیل راست تر نیستند که سیاست ها، طرح ها و ساز و کارهای خود را برای رتق و فتق مشکلات ماندگاری سرمایه پاسخگوتر می بینند و راست ترها نیز در تشریح جهتگیری و تعیین سیاست های خویش همین استدلال را دارند. نقد سوسیال دموکراسی بر نئولیبرالیسم را هر گاه از پوسته های دروغین و پوپولیستی خود خارج سازیم فقط یک چیز از آن باقی می ماند، اینکه دومی ها با فشار سهمگینی که بر معیشت توده های کارگر وارد می سازند، موج انفجار خشم کارگران را دامن می زنند و از این طریق کشتی حیات سرمایه را دستخوش طوفان می کنند. عصاره انتقاد نئولیبرال ها به رقبای سوسیال دموکرات خویش نیز همین است. آنان هم زمین و زمان را از استدلال پر می سازند که هر ریال بهبود معیشت کارگران ریالی در کاهش سود سرمایه و گشایش باب تهدیدی علیه ارکان قوام سرمایه داری است. میدان مصاف راست و راست تر بورژوازی اینجا است. داور واقعی مصاف هم تا جائی که به نظام سرمایه داری مربوط می شود، سوای خود سرمایه هیچ نیروی دیگری نیست. سرمایه است که یکی را بر تارک تصمیم گیری و سیاستگذاری نصب می کند و دیگری را در بدنه ماشین دولتی خویش جاسازی می نماید تا متناسب با سیر رویدادها و سرنوشت روز مبارزه طبقاتی درون جامعه برای موقعیت بعدی هر کدام و جا به جائی احتمالی آن ها تصمیم گیرد. این را نیز از یاد نبریم که دست قدرت سرمایه برای انجام این کار از آستین توده های کارگر و فرودست بیرون می آید و دموکراسی هوشمندترین و سازمان یافته ترین قابله سرمایه برای این زایش و برای تحقق این باژگونه پردازی هاست. سرمایه نمایندگان غیرراست تر خود را هنگامی مجال حاکمیت تفویض می کند، که خطر جنبش کارگری بالفعل باشد و سبد اضافه ارزش سهم وی از استثمار کل طبقه کارگر بین المللی هم برای چشم پوشی از افزایش سهمگین شدت استثمار کارگران حوزه مستقیم استثمار و حاکمیتش کفاف دهد. در غیر این صورت به طور قطع بر سینه راست دست رد می کوبد و کل امور بازتولید، ارزش افزائی و فرمانروائی خود را به راست ترها محول می سازد. سرمایه تاریخاً چنین کرده است، اما این فقط یک رویه سیر ماجرا است. رویه دیگرش روند تحولات درونی سرمایه در طول تاریخ است. « سرمایه خود سدی واقعی بر سر راه توسعه خود است» شیوه تولید سرمایه داری از زمان ظهور تا امروز غول آساترین ابعاد گسترش را پشت سر نهاده است و کل جهان موجود و هستی بشریت حاضر را در تار و پود هستی خود منحل ساخته است، نظام سرمایه داری در بندبند این انکشاف غول آسا مجاری توسعه و بازتولید خود را نیز هر چه بیشتر و مهلک تر مسدود و مین گذاری کرده است. هر چه زمان می گذرد تناقضات ذاتی رابطه تولید اضافه ارزش حادتر و سرکش تر می شود. سرمایه مدام سطح تکنیک، بارآوری کار اجتماعی، ظرفیت تولید، قدرت افزایش اضافه ارزش نسبی و ترکیب ارگانیک خود را در ابعاد تصاعدی هولناک بالا می برد. شمار کثیر شرکت های عظیم چند ملیتی فقط در طول همین چند دهه اخیر حجم تولید خود را تا هزاران بار افزایش داده اند و همزمان شمار کارگران مورد استثمار خود را به صورت بسیار حیرت آوری تنزل داده اند. متوسط ترکیب آلی سرمایه در قطب های پیشرفته تر سرمایه داری به اوج رفته است و آنچه نرخ سود این بخش سرمایه جهانی را از سقوط انفجاری روزمره باز می دارد، صرفاً سیلاب سرکش اضافه ارزش هائی است که از استثمار طبقه کارگر سراسر دنیا به حوزه بازتولید سرمایه های این قطب ها سرازیر است. تشدید بی امان و مرگبار فشار استثمار در نقطه، نقطه جهان سرمایه داری و سلاخی لحظه، لحظه دار و ندار معیشتی توده های کارگر در چهارگوشه دنیای روز، تنها مفر ماندگاری سرمایه داری شده است. چند میلیارد برده مزدی با سهمگین ترین فشار ممکن استثمار می شوند، حجم اضافه ارزشی که هر سال تولید می کنند در ابعاد نجومی از سال پیش افزون تر است، نرخ اضافه ارزش ها به صورت بسیار وحشت آوری رو به صعود می رود و همزمان نرخ سودها با سرعتی چشمگیرتر از سابق و با قدرتی کوبنده تر از پیش پروسه نزول طی می کنند. حجم سرمایه جهانی به جائی رسیده است که نرخ اضافه ارزش های کهکشانی میلیاردها کارگر هم تضمین لازم بازتولید آن را نمی دهد. وحشتناک تر از هر چیز این است که نظام بردگی مزدی این شرائط و این فاز انسداد مجاری بازتولید را در زمانی تجربه می کند که جنبش کارگری جهانی زیر فشار شکست های موحش پی در پی و به یمن میدان داری سالیان دراز کمونیسم بورژوائی، سوسیال دموکراسی، رفرمیسم منحط راست اتحادیه ای و رفرمیسم چپ حزب سالار از همه سو زمینگیر شده است و به بدترین موقعیت آرایش قوای طبقاتی خود فرو غلطیده است.
سرمایه در دل این شرائط، راست تر را بر راست ترجیح می دهد، زیرا که از یکسو بدون هارترین تعرضات بی وقفه به ته مانده های هستی توده های کارگر، قادر به تداوم ماندگاری خود نمی باشد و از سوی دیگر با هیچ جنبش نیرومند ضد سرمایه داری طبقه کارگر هم مواجه نیست. سرکشی تاریخاً بی سابقه تناقضات درونی رابطه تولید اضافه ارزش، وضعیت همه جا بحران خیز سرمایه داری، کوتاه شدن بیش از پیش فواصل بروز بحران ها، کوبنده شدن هر چه بیشتر فشار هر بحران، در مجموع، نظام بردگی مزدی را به شروع و توسعه یک جنگ اعلام نشده بسیار سبعانه، سراسری، فاجعه بار و منهدم ساز علیه طبقه کارگر جهانی سوق داده است. سرمایه در دل این اوضاع نملیندگان و ترکیب ماشین دولتی خود را از میان هارترین، مصمم ترین و درنده ترین جنگجویان طبقه خود انتخاب می کند و مابقی را به صورت پیاده نظام به پاکاری این جنگجویان سوارکار ماهر و چیره دست مشغول می دارد. نظام سرمایه داری آرایش قوای لازم این جنگ را نیز داراست، نه به این دلیل که بسیار نیرومند است، نه از این لحاظ که ساز و برگ جنگی بسیار دارد و نه از آن روی که استحکاماتش تسخیرناپدیرند، نه، بالعکس، در تمامی این زمینه ها بسیار فرسوده، پوسیده، شکست پذیر و آماده فروپاشی است، رمز واقعی رویکرد او به چنین جنگ دهشتناک، این است که اولاً مجبور است اما بسیار اساسی تر اینکه میدان را کاملاً خالی می بیند و همان گونه که گفتیم، یک جنبش کارگری سازمان یافته افق دار، آگاه و ضد کار مزدی را در برابر خود به صف نمی بیند.
سرمایه دهه هاست که این سیاست را اعمال کرده است، ده هاست که موحش ترین جنگ های تعرضی ویرانگر را علیه طبقه کارگر راه انداخته است. در همین راستا، ماشین جنگی خود را در همه جا، حتی در آراسته ترین و پرفریب ترین دموکراسی ها به دست هارترین راست ها و راست ترها داده است. از راست ها خواسته است که راست ترین شوند و سمتگیری هر چه راست تر را شرط وفاداری خود به نظام بردگی مزدی سازند. آنچه در تک، تک جوامع رخ داده است این بوده است، سوسیال دموکراسی دهه ٧٠دولت مطلوب اندیشمند، با حزامت و دورنگر سرمایه داری بود و کارنامه خدماتش برای سرمایه از همگنان راست تر خود بسی ذیقیمت تر بود، پویه طاعونی انحطاط سرمایه به رفرمیسم راست و به احزاب سوسیال دموکرات اخطار کرد که برای ایفای نقش خود ساز و برگ کار را تغییر دهند و راست تر و باز هم راست تر شوند. آنان دقیقاً آن کردند که سرمایه حکم می داد. سخن آشپز شاه قاجار این بود که « نوکر سلطان است و نه خادم بادمجان» سوسیال دمکراسی نیز قرار بود که ناخدای کشتی رابطه سرمایه و قدرت نظام بردگی مزدی باشد و شعور و سیاست و فکرو توان و ابتکار خود را از هستی سرمایه احراز کند، نه بالعکس. شروط بازتولید و ماندگاری سرمایه داری مدام تغییر می کرد و سوسیال دموکراسی و همراهان چپش پا به پای این تغییرات متغیر می گردیدند. منحنی تمایزات میان امروز و چند دهه پیش این طیف در اروپا با هیچ چیز سوای مؤلفه های مربوط به شروط بقای نظام سرمایه داری و ملزومات بازتولید سرمایه قابل توضیح نیست.
سوسیال دموکراسی و بلوک غیرراست تر حکام سرمایه، در تمامی طول این مدت، گام به گام، منطبق با سیر عروج سرعت، وسعت و شدت بحران پذیری سرمایه و موافق با منحنی صعودی انحطاط و توحش سرمایه داری، راست تر و راست تر شدند. در پاره ای مواقع زیر فشار احساس مسؤلیت سنگین خویش برای حفظ نظام بردگی مزدی حتی از همقطاران هار محافظه کار خود نیز راست تر افتادند. آن ها همه این کارها را کردند و در سر بسیاری بزنگاه ها، آنچه را راست ترین ها وعده می دادند، از سر اخلاص به جا آوردند. با همه این ها سرعت سرکشی تناقضات درونی و موج بحران خیزی سرمایه به گونه ای بود و به گونه ای است که باز هم شتر بخت حاکمیت سرمایه نه راه خانه آنان که آدرس جنگاوران بی رحم تر و درنده تر و قابل اعتمادتر را سراغ می گیرد. سرعت نیاز سرمایه به کشتار همه دار و ندار معیشتی و رفاهی توده های کارگر از سرعت خیزش های راست تر و راست تر شدن احزاب پیشی گرفت و در این میان راست ترها بودند که میدان رقابت را از دست حریفان سوسیال دموکرات خارج کردند. سوسیال دموکراسی اروپا کلاً و از جمله حرب سوسیال دموکرات سوئد دهه های متوالی است که این روند را طی می کنند. این حزب در طول عمر ١٢١ ساله خود و در فاصله میان سال ١٩٣٠ تا امروز حدود ٧٠ سال ماشین دولتی سرمایه را در اختیار داشته است. بسیار کم روی داده است که برای دو دوره متوالی به موقعیت اپوزیسون فرو افتد، با همه این ها در انتخابات سال ٢٠٠۶ به بدترین شکلی از ائتلاف راست تر شکست خورد و امسال به گونه ای باز هم بسیار بدتر از دوره پیش، انتخابات را باخت. در شب اعلام نتایج آراء، سران حزب یکی پس از دیگری خمار از آثار جام زهر، فریاد نیاز به بازبینی و بررسی دلائل شکست های مدام و متوالی را سر دادند. آنان و همه اعوان و انصار حزبی آن ها، در روزهای بعد همه چیز بر زبان آوردند و تنها چیزی که مطلقاً مورد اشاره هیچ کدام قرار نگرفت، زمینه های واقعی شکست ها و سیر رخدادهای سیاسی حزب از دیرباز تا امروز بود. مغز بورژوازی مغز سرمایه است و قرار نیست هیچ حقیقتی را آنسان که هست بلکه حتماً باید هر چه باژگونه تر تعمق کند و هر چه باژگونه تر انعکاس دهد. موضوع برای سران سوسیال دموکراسی و سرمایه داران صدرنشین حزب چنین است اما بحث بر سر اینان نیست. سخن از توده های عظیم کارگری است که مبارزه طبقاتی و جنبش ضد سرمایه داری خود را برای سالیان متمادی در گورستان سوسیال دموکراسی و رفرمیسم راست اتحادیه ای دفن کرده اند. کارگرانی که اگر تا امروز، در قیاس با همزنجیران آسیائی، افریقائی و امریکائی خود وضع بهتری دارند، خونبهای پیکار کموناردها، مبارزات ضد سرمایه داری پیشینیان اروپائی، انترناسیونال اول ها و انقلاب اکتبرهاست. خونی که توسط سوسیال دموکراسی و رفرمیسم منحط اتحادیه ای به سرمایه جهانی فروخته شد و حاصل فروش، برای کارگران چند صباح نان و اندکی رفاه اما برای سوسیال دموکراسی و سرمایه داران صدرنشین اتحادیه ها، حضور سالیان دراز در عرش قدرت سرمایه بوده است. این دوران تا جائی که به توده های کارگر مربوط می شود، دیری است به سر رسیده است، موج تهاجم سرمایه از میراث پاک پیکار نیاکان کمونارد و سلسله جنبانان واقعی انقلاب اکتبر چیزی باقی نگذاشته است، سوسیال دموکراسی در بازپس گیری و سلاخی این ارثیه، همان کرده است که همقطاران راست تر او انجام داده اند. تمام گفتگو اینجاست که کارگران چه خواهند کرد؟ آیا همچنان در گورستان حفاری شده سوسیال دموکراسی و رفرمیسم راست اتحادیه ای مدفون خواهند ماند، آیا باز هم کل دار و ندار قدرت طبقاتی خود را به دار دموکراسی و پارلمانتاریسم سرمایه خواهند آویخت، آیا مثل گذشته، بر روی کل قدرت لایزال دگرگونساز اجتماعی و تاریخی خویش خط خواهند کشید و در نهایت زبونی و استیصال و حقارت برای گزینش میان بدتر و بدترین « شیر و خط» خواهند کرد، آیا آنچنان که در انتخابات جاری سوئد نشان دادند از شر راست به راست تر پناه خواهند برد، آیا تغییر ریل به سوی راست تر را تا نبش قبر خود از گورستان سوسیال دموکراسی و تدفین مجدد در منفورترین گورستان ها یعنی تبدیل شدن به عمله و اکره قدرت نازیسم و فاشیسم و راسیسم ادامه خواهند داد؟ آیا کارگران چنین خواهند کرد؟ فرض کنیم که چنین کنند؟ عاقبت کار چه خواهد شد؟ نتیجه آنچه در طول یک قرن کرده اند چه بوده است و استمرار، تعمیق، تشدید و توسعه این کارنامه سیاه چه بارآوردی خواهد داشت؟ مگر نه این است که زیر خروارها زباله های گند رفرمیسم باز هم میراث جنگ ضد کار مزدی کموناردها و بردگان مزدی سلسله جنبان انقلاب اکتبربوده است که به جان آنان رسیده است، پس آیا کمترین میزان آگاهی و بصیرت طبقاتی حکم نمی کند که مسیر جنبش ضد کار مزدی خویش را پیش گیرند. نکته ای نیز در همین رابطه باید با توده کارگر همزنجیر خود در ایران، در میان نهاد. سرنوشت آویختن کارگران اروپا به رفرمیسم اتحادیه ای وضعی است که شاهد آنیم. در آنجا رفرمیسم در آغاز راه خود از این توان و موقعیت برخوردار بود که میراث کموناردها و انترناسیونال اول و بعدها انقلاب اکتبر را به نظام سرمایه داری بفروشد و از بهای آن جائی برای خود در ماشین دولتی سرمایه و حداقلی از معیشت و رفاه چند روزه برای توده های کارگر دست و پا نماید. کارگران اروپا در جریان این داد و ستد به وضع موجود سقوط کرده اند. رفرمیسم در ایران هیچ شانسی به هیچ میزان، در هیچ سطح و در هیچ شرائطی برای گرفتن هیچ ریالی امتیاز از طبقه سرمایه دار و قدرت سیاسی سرمایه ندارد. نظام بردگی مزدی در اینجا آه و ناله های عجزآمیز رفرمیستی و التجاء و خواهش های سندیکالیستی را سخت به هیچ می گیرد. سرمایه در سرشت خود و در سراسر این جهان فقط زبان زور را می فهمد. تنها و تنها در مقابل قدرت متشکل و متحد ضد کار مزدی توده های کارگر است که عقب می نشیند، پسگرد حلزونی بسیار محدودش در برابر توده های کارگر اروپا برای چند صباح نیز نه حاصل معجزات سندیکالیسم که صرفاً غرامتی برای رهائی از خطر تکرار و تداوم کمون پاریس ها بوده است. رفرمیسم در اینجا از هیچ امکانی برای برد برخوردار نیست و در هر گام با زندان و شکنجه و سبعیت های سرمایه رو به رو می گردد، با همه این ها، فرض کنیم که محال جای خود را به ممکن بدهد و به طور مثال رفرمیسم به نوعی و به سطحی از موفقیت دست یابد. فکر می کنید که حاصل آن چه خواهد بود؟ پاسخ، توضیح واضحات است. اصحاب جار و جنجال سندیکاسازی و اتحادیه سالاری در قبال فروش کل جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر شاید برای چند روز به نان و نوائی برسند اما وضعیت توده های کارگر از آنچه هست هم بسیار بدتر خواهد شد. در اینجا طبقه کارگر هیچ راهی و هیچ چاره ای در پیش روی ندارد، جز اینکه راه سازمانیابی جنبش ضد کار مزدی را در پیش گیرد. تاریخ جنبش کارگری جهانی در بند بند خود این درس را فریاد می زند. رفرمیسم راست و چپ برای جلوگیری از رسیدن این فریاد به گوش کارگران به هر کاری دست می زنند اما یک چیز روشن است. برای هر میزان کاهش فشار استثمار، حصول هر مقدار آزادی و برای رهائی از شر تمامی مصائب موجود، دمیدن در صور جنگ علیه کار مزدی تنها راه توده های کارگر است. باید حول خواسته های ضد کار مزدی، با افق الغاء کار مزدوری، به صورت شورائی متشکل شد، باید بر سینه رفرمیسم راست و چپ دست رد کوبید و هر گام مبارزات جاری برای تحمیل خواسته های روز بر سرمایه داران و دولت سرمایه داری را گامی در سازماندهی نیرومندتر و گسترده تر جنبش لغو کار مزدی طبقه خود ساخت.
فعالین جنبش لغو کار مزدی
سپتامبر ٢٠١٠