افق روشن
www.ofros.com

کارگران و مبارزه ضد دیکتاتوری

فعالین لغو کار مزدی                                                                                    شنبه ٢١ آذر ۱٣٨٨

همه از دیکتاتوری می نالند. فریاد مرگ بر دیکتاتور شاید فراگیرترین شعاری باشد که این روزها در همه اعتراضات خیابانی، تظاهرات های شبانه پشت بام ها، در درون دانشگاه ها، مدارس، عمق کوچه و پس کوچه ها و در یک کلام در خیزش های گسترده توده ای به گوش می رسد. اگر از گذشته های دور تاریخ چشم پوشیم باز هم پیشینه اعتبار، گرمی میدان، همه جاگیری و حکمروائی شعار اعتراض علیه دیکتاتوری و دیکتاتوری ها، بیش از حد و فراتر از آنچه دیده ها می یابند ممتد و طولانی است. این شعار به طور قطع بسیار زیبا، انسانی و بیش از حد حیاتی است اما به همان اندازه که آرمانی، انسانی و پرشکوه است می تواند گمراه کننده، پرفریب و توهم بار نیز باشد. باید در ما به ازاء عینی و اجتماعی و آنچه که هدف واقعی و طبقاتی این اعتراض یا این دیکتاتوری ستیزی است تعمق کرد. باید دید که چه چیز را آماج ستیز و اعتراض می گیریم و بدیل و راه و راهکار ما برای رفع واقعی و محو دیکتاتوری چیست؟ این امر بسیار حیاتی است وگر نه چه کسی هست که مدعی کوبیدن مشت محکم انتقاد علیه خفقان و بیداد و زورگوئی و دیکتاتوری به آسمان نباشد؟!! به اطراف خود نگاه کنیم، مالکان و حاکمان مطلق العنان روز جهنم سرمایه داری ایران همراه با هر حمام خون سراسری که علیه هر نفس کشیدن هر انسان معترضی در چهارگوشه جامعه به راه می اندازند، کتاب قطوری از سابقه مبارزه علیه دیکتاتوری شاه برای خود جعل می کنند!! هاشمی رفسنجانی استوانه پوسیده ٣٠ سال تحمیل دیکتاتوری گند و خون و وحشت و توحش سرمایه داری اسلامی علیه ۵٠ میلیون نفوس توده های کارگر ایران یک خط در میان و شاید در همه خطوط به چهار روز زندان خود علیه دیکتاتوری رژیم سابق ابراز افتخار می کند!! مهدی کروبی و میرحسین موسوی و کل مافیای تبهکار موسوم به اصلاح طلبان، این بانیان، سازمان دهندگان، برنامه ریزان و متفکران تاریک فکر استقرار ٣٠ سال سلطه جمهوری اسلامی سرمایه داری، در کیفرخواست های شدید و غلیظ خود علیه دیکتاتوری دست همه دنیا را از پشت بسته اند. جرج بوش پدر جنگ خلیج، کشتار ده ها هزار انسان، به آتش کشیدن کل هستی میلیون ها برده مزدی سرمایه و قتل عام ناشی از سرطان و گرسنگی و بی داروئی چندین میلیون کودک را با اسم رمز مهار دیکتاتوری آغاز کرد!! فرزند خلف همین جلاد نیز بخش عظیمی از کل خاورمیانه و آسیای وسطی را زیر همین نام و همین سناریوسازی ها با خاک یکسان ساخت!! این رشته سر دراز دارد، جنگ امریکا علیه ویتنام و شمار کثیر کودتاهای سرمایه داران امریکائی در دنیا هم فتوای جهاد در راه دموکراسی و علیه دیکتاتوری بوده است!!! همین الان نیز اتحادیه اروپا، اوباما، دیکتاتورهای چینی، روسی و کل مالکان قهار و درنده جهان سرمایه عربده پیکار بی امان علیه دیکتاتوری سر می دهند و هر کدام خود را دیکتاتوری ستیزتر از همه دیگران می دانند!!!
آنچه گفتیم نه لفظ بازی است و نه حاوی هیچ اغراقی است. واقعیت هائی هستند که تصویر می شوند تا از طریق تعمق در آن ها بر روی خواسته های خود و فرمولبندی کردن این خواسته ها در مبارزات روزمان بیشتر و دقیق تر تعمق کنیم تا همصدای احمدی نژادها، موسوی ها، کروبی ها، رفسنجانی ها، خاتمی ها، جرج بوش ها، اوباماها، مدودوف ها، هوجین تائوها، حزب توده ها، اکثریتی ها، سلطنت طلبان و میلیون ها مافیای رنگارنگ شناخته و ناشناخته دیگر آنان نشویم. دیکتاتوری به صورت یک لفظ عام نه فقط هیچ چیز را روشن نمی کند، که چه بسا دنیائی ناروشنی، گمراه سازی، کژانگاری و حتی بی راهه آفرینی هارا با خود به همراه آرد. در همین راستا شعار مرگ بر دیکتاتوری نیز مادام که در حد کلی بافی و فرمولبندی عام باقی ماند، تمامی توخالی بودن ها، ابهامات و گمراهی پردازی ها را با خود حمل خواهد کرد. به محض اینکه سخن از دیکتاتوری و ستیز علیه دیکتاتوری می گویئم باید به این بیأندیشم که ریشه واقعی این دیکتاتوری در کجا قرار دارد؟ آیا فقط مشتی آدم دیوانه و خودکامه و عقب مانده و زورگو دست به دست هم داده اند تا سایه خفقان و وحشت و ترور و کشتار هر نوع آزادی را بر سر همه ساکنان جامعه بگسترانند؟!! فرض کنیم که چنین باشد!! در آن صورت این همه قدرت و زور و سازماندهی و ابزار اعمال دیکتاتوری را از کجا آورده اند؟!! چرا مابقی یعنی اکثریت غالب آحاد جامعه قادر به این کار نیستند؟! آیا عده ای کودتاچی در یک شبیخون برنامه ریزی شده و از طریق تسلط بر ارگان های نظامی یک کشور در یک چشم به هم زدن قدرت سیاسی را قبضه کرده اند و برای دفاع از این قدرت و حاکمیت کمر به راه اندازی حمام خون همگانی انسان ها بسته اند؟ چرا؟ این حکومت و دولت و قدرت را برای چه می خواهند؟ قرار است به کدام انتظارات و امیال آنان جامه عمل پوشد و این انتظارات و آمال چه تقابل و ستیز اساسی با زندگی دیگران دارد؟! آیا عده ای، قشری، سکتی، دار و دسته ای از حاکم بودن لذت می برند و حکومت را فقط به این خاطر می خواهند که حاکم باشند؟؟ لیست سؤالات بیش از حد طولانی است. بهتر است آن را کوتاه کنیم. گفتیم که باید به سراغ ریشه ماجرا رفت و چند و چون ضدیت ها با دیکتاتوری را نیز از همین جا کاوید. دیکتاتوری شکل گریزناپذیر حاکمیت طبقه مسلط در هر جامعه طبقاتی در هر دوره تاریخی است. دنیای ما جهان بردگی مزدی است. جهان بنا شده بر بنیاد رابطه خرید و فروش نیروی کار و ما در این دنیا، در درون یک جامعه سرمایه داری مشغول کار و زندگی هستیم. قدرت سیاسی در سراسر جهان موجود قدرت سیاسی سرمایه است و سرمایه در وجب به وجب کره زمین با دیکتاتوری حکومت می کند. هیچ چیز سفیهانه تر و احمقانه تر از این نیست که تصور کنیم 5 میلیارد کارگر، 5 میلیارد توده فروشنده نیروی کار را می توان بدون اعمال دیکتاتوری و زور و خفقان و آزادی کشی و سلب هر نوع حق و حقوق انسانی مجبور به تحمل بردگی مزدی کرد. کارگر مستقل از اینکه در کدام نقطه دنیا یا در سیطره حاکمیت کدام نوع نظم سیاسی و حاکمیت سرمایه داری زندگی می کند و استثمار می شود، انسانی مسلوب الحقوق، مسلوب الاراده، مسلوب الاختیار، انسانی جدا شده از کار، حاصل کار، ساقط از هر نوع دخالت در سرنوشت زندگی اجتماعی خویش و در یک کلام برده مزدی محکوم و نفرین شده و داغ لعنت خورده سرمایه است. تردیدی نیست که سطح بی حقوقی، سلب آزادی، وضعیت معیشت و رفاه و درجه برخورداری یا محرومیت کارگران از امکانات اجتماعی در سراسر دنیا یکسان نیست و بعضاً تفاوت ها چشمگیری نیز با هم دارد. با تمامی این ها، هیچ میزان این تفاوت ها، بنیاد آنچه را که در مورد موقعیت طبقه کارگر در نظام سرمایه داری، در سراسر جهان سرمایه گفتیم به هیچ وجه دچار هیچ کم، کسر یا تقلیلی نمی کند. گریزناپذیری واقعی دیکتاتوری سرمایه در دنیا از همین جا نشأت می گیرد. معلوم است که نمی شود تولید کنندگان کل سرمایه ها و ثروت های دنیا، خالقان واقعی همه کارخانه ها، کارگاه ها، تراست ها، کارتل ها، بانک ها، هزینه پردازان هر ریال مخارج دولت ها، نهادهای دولتی و در یک کلام آفرینندگان هست و نیست امکانات جهان موجود را از هر نوع دخالت در سرنوشت کل آفریده ها و تولیدات خود ممنوع ساخت و برای این کار به هارترین و درنده ترین دیکتاتوری ها متوسل نشد. در تحلیل ها معمولاً از دیکتاتوری عریان، دیکتاتوری نظامی، فاشیستی و در امتداد آن ها از دموکراسی و حاکمیت قانون و جامعه مدنی سرمایه داری صحبت می کنیم! بالاتر اشاره کردیم که ابعاد محرومیت ها و مسلوب الحق بودن ها یا حدود ساقط بودن توده های کارگر جهان از آزادی ها همه جا یکسان نیست. در همین راستا این نیز واقعیت دارد که شدت و غلظت و قوام شیوه اعمال دیکتاتوری ها نیز در جوامع مختلف سرمایه داری جهان عین هم نمی باشد. در این میان اما یک چیز به طور معمول فراموش می شود. اینکه هارترین و فاشیستی ترین دیکتاتوری ها در این یا آن کشور به همان اندازه نیاز کل سرمایه جهانی، از جمله نیاز مبرم و حتمی دموکراتیک ترین، «آزادترین»!! و مدنیت سالارترین دولت های سرمایه است که نیاز روز سرمایه داری در همان جامعه اسیر فاشیستی ترین و هارترین شکل دیکتاتوری می باشد. آنان که بسیار حراف از دموکراسی و نظم مدنی و قانونسالاری سرمایه در بخشی از دنیا سخن می رانند یا ابلهانه و یا مزورانه بر روی این واقعیت چشم می بندند و پرده می اندازند. دیکتاتوری برای این اعمال می شود که رابطه تولید اضافه ارزش تحکیم گردد و دوام یابد، که کارگر هر چه ژرف تر و ددمنشانه تر استثمار شود و ارزش اضافی هر چه انبوه تری تولید کند، که سرمایه سرمایه داران هر چه کوه پیکرتر گردد، که سیلاب سود سرمایه هر چه پرخروش تر شود، که قدرت سرمایه هر چه بلامنازع تر گردد، که کارگر هر چه وحشیانه تر از کار خود جدا ماند، که مسلوب الحقوق بودن کارگران بی انتها باشد، که سرمایه خدای قهار و جبار و بی عنان همه عالم باشد، که تاراج آخرین لقمه نان فرزند کارگر به نفع سود انبوه تر سرمایه هر چه مقدورتر و عادی تر گردد. دیکتاتوری در دنیای حاضر هیچ موضوعیت و فلسفه وجودی دیگری ندارد. همزمان به این نیز بیاندیشیم که هر دینار اضافه ارزشی که هر کارگر در هر کجای دنیا تولید می کند دیناری از کل اضافه ارزش های تولید شده توسط طبقه کارگر بین المللی است و متقابلاً هر درهم سودی که عاید هر سرمایه دار در هر نقطه این دنیا می گردد سهمی است که او با توجه به موقعیت، میزان و میدان اعمال قدرت و رقابت سرمایه اش از کل اضافه ارزش ها نصیب خود می سازد. دیکتاتوری عریان تر، سرکوبگرتر، هارتر و سبعانه تر دولت ها برای این اعمال می شود که بخش هر چه سهمگین تر و عظیم تری از حاصل کار کارگران به سود تبدیل شود و این سود بیشتر طبیعتاً سود کل را افزون تر می سازد. پدیده ای که به هر سرمایه دار این دنیا، به سرمایه اجتماعی هر کشور، به طبقه سرمایه دار هر جامعه و به هر بخش سرمایه بین المللی امکان می دهد تا متناسب با توان رقابت سرمایه هایش و وسعت نفوذش در بازار سرمایه حصه مطلوب تر و بیشتری از سود کل را دریافت دارد. خلاصه تر بگوئیم. همه اضافه ارزش ها میان همه سرمایه داران دنیا تقسیم می گردد و دیکتاتوری ها هم مستقل از اینکه تا چه میزان هار و درنده یا آرام و دموکراتیک علیه کارگران اعمال گردند ابزار ضروری و حیاتی تولید همین اضافه ارزش کل می باشند. یک سؤال در اینجا مطرح می گردد. چرا سرمایه در برخی جاها شکل عریان و نظامی و پلیسی و سبعانه دیکتاتوری را پیشه می سازد و چرا در ممالکی دیگر راه و رسم دموکراسی، حقوق مدنی و قانون سالاری پیش می گیرد. پاسخ چندان دشوار نیست. سرمایه اجتماعی برخی کشورها (کل سرمایه های یک کشور) به دلیل برخورداری از تکنولوژی بسیار مدرن تر، بارآوری کار بسیار افزون تر، قدرت رقابت عظیم تر، تسلط بسیار گسترده تر در بازار جهانی سهم بیشتری از کل اضافه ارزش های تولید شده توسط توده های کارگر دنیا را به چنگ می آورند. سرمایه در این کشورها امکان می یابد که در مقابل امواج سهمگین مبارزه کارگران گام هائی عقب بنشیند، به کاهش نامحسوسی در فشار بیکران استثمار آنان رضایت دهد. در مقابل برخی مطالبات رفاهی آن ها تمکین کند. سرمایه در کنار این کارها این فرصت را هم می یابد که اعمال دیکتاتوری هار، عریان و سبعانه مورد نیاز خود را دستکاری کند و لباس قانون، مدنیت، پارلمان بازی و نظم اجتماعی بر تن سازد. آیا سرمایه به صرف برخورداری از اقلام نجومی سود در هر کجا حاضر به عقب نشینی در مقابل جنبش کارگری و تن دادن به امکانات معیشتی، رفاهی یا برخی آزادی های سیاسی و حقوق اجتماعی کارگران است. « حاشا و کلا» مطلقاً چنین نبوده و نیست و نخواهد بود. سرمایه فقط زمانی عقب می نشیند که فشار خردکننده و درهم کوبنده پیکار متحد و سازمان یافته توده های کارگر امکان هر نوع مقاومت را از او سلب کرده باشد. از این هم فراتر، سرمایه داران و دولت آن ها به شرطی پسگرد می کنند که نه فقط امکان هیچ مقاومتی نداشته باشند، که اساساً مقاومت کردن را عین نابودی و پس نشستن را دریچه ای به ماندگاری ببینند. سؤال بسیار مهم دیگری نیز همین جا پیش کشیم. آیا سرمایه داری در جامعه ایران و جوامع مشابه در مقابل امواج سهمگین و رعد آسا و نیرومند جنبش کارگری می تواند و آماده است تا به قبول مطالبات پایه ای توده های کارگر تن دهد و از فشار دیکتاتوری بکاهد؟ این سؤال واقعاً مهم است و پاسخ آن متأسفانه منفی است. نظام سرمایه داری در اینجا در چهارچوب تقسیم کار جهانی سرمایه باید پاره، پاره ترین تن پوش خانواده های کارگری، آخرین لقمه نان خالی توده های کارگر، ویران ترین آلونک های محل سکونت کارگران، کل امکانات دارو و دکتر و درمان و آموزش و همه چیز بردگان مزدی را از آن ها تاراج کند تا در عوض سیلاب های پرتوان سود سرمایه ها را پرخروش تر سازد. این نه فقط نیاز سرمایه اجتماعی و سرمایه داران و دولت سرمایه داری ایران که نیاز کل سرمایه جهانی است. درست در همین راستا هر دولت سرمایه داری در غرب یا شرق، هر قطب جهانی سرمایه و هر اتحادیه کارگری هر کشور دنیا که در زیر نام جانبداری از حقوق و آزادی و مبارزات حق طلبانه و آزادیخواهانه کارگر ایرانی ابراز لحیه می کند بدون هیچ تردید از کثیف ترین و دغلکارترین دروغگویان است. آن دسته از فعالین کارگری یا حزبی هم که کارگران را به این نوع جانبداری ها سرگرم می کنند یا احمقند و یا به اندازه همان دولت ها و نهادها دروغگو و شیاد و دشمن توده های کارگرند. سرمایه در اینجا و در همه کشورهای مشابه ایران، تا آخرین نفس در مقابل مطالبات پایه ای طبقه کارگر از امکانات معیشتی و رفاهی گرفته تا آزادی های سیاسی و حقوق اولیه اجتماعی مقاومت می کند و تن دادن دولت ها و طبقه سرمایه دار به خواست های کارگران درست نقطه آغاز شمارش معکوس به سوی مرگ، سراشیب سقوط آنان و آستانه فروپاشی نظام سرمایه داری است. در اینجا مبارزه طبقه کارگر برای تحمیل مطالبات پایه ای خود بر طبقه سرمایه دار یا حصول آزادی های سیاسی و حق و حقوق اجتماعی هر گاه که بر روی ریل واقعی ضد سرمایه و ضد کار مزدی به پیش تازد، جزء لایتجزای روند پیکار برای سرنگونی دولت سرمایه و امحاء نظام بردگی مزدی است. به سراغ آخرین سؤال و بخش های مختلف آن برویم. اگر دیکتاتوری شکل گریزناپذیر اعمال قدرت و حاکمیت سرمایه علیه کارگران است و اگر هر چه هارتر و پلیسی تر و نظامی تر بودن این دیکتاتوری جبر سودافزائی انبوه تر سرمایه است پس چرا اولاً سرمایه داران و احزاب طبقه سرمایه دار هم از مبارزه علیه دیکتاتوری سخن می رانند؟!! ثانیاً چرا طبقه کارگر که آماج واقعی و اصلی و خط مقدم تحمل هارترین دیکتاتوری ها است علی الظاهر کمتر از دیگران آه و شیون ضد دیکتاتوری راه می اندازد!!! پاسخ بخش نخست سؤال بسیار ساده و کوتاه است. ما در بسیاری جاها به مناسبت تشریح کرده ایم که به طور مثال اصلاح طلبان و کل اپوزیسون های درونی و حاشیه و همجوار حاکمیت اسلامی سرمایه در ایران نه فقط هیچ دانه خردلی علیه دیکتاتوری نیستند که خود در اعمال هر چه جنایتکارانه تر و درنده تر دیکتاتوری علیه کارگران کاسه داغ تر از آش هم می باشند. جنگ و نزاع اینان با حاکمان مسلط روز سرمایه نه بر سر بود و نبود دیکتاتوری که صرفاً بر سر چگونگی اعمال این دیکتاتوری بر ضد هست و نیست طبقه کارگر است و اینکه برنامه ریزی و سازماندهی همین سبعانه ترین شکل دیکتاتوری توسط خود آنان صورت گیرد. این پاسخ اصلی بخش نخست سؤال است اما همه آن نیست. واقعیت آن است که بخش های مختلف طبقه سرمایه دار پاره ای اوقات نسخه نویسی های همدیگر برای ماندگارسازی سرمایه داری، تشدید هر چه وحشیانه تر استثمار کارگران و اعمال قدرت علیه جنبش کارگری را کارساز نمی بینند و در این گذر شاید حاضر به تحمل همدیگر هم نشوند. اساس کار برای تمامی آن ها حفظ کیان سرمایه و تحمیل جنایتکارانه نظام بردگی مزدی بر توده های کارگر است اما در مورد ساز و کار و برنامه ریزی این کار با هم دچار اختلاف می شوند و این اختلاف را گاه تا پای حذف همدیگر نیز ادامه می دهند. جنگ رفسنجانی و موسوی و خاتمی و کروبی و اصلاح طلبان و توده ای ها و اکثریتی ها و سلطنت طلبان و خیلی های دیگر با جناح مسلط روز جمهوری اسلامی از این قماش است. بسیار فاجعه آمیز خواهد بود اگر کارگری مشاجرات میان این باندهای مافیائی خونریز سرمایه را جنگ و جدل علیه دیکتاتوری و برای حقوق اجتماعی انسان ها قلمداد کند!!! بخش دوم سؤال را بررسی کنیم. این یکی شاید از مابقی سؤالات مهم تر باشد و راستش بسیاری نکات و توضیحات بالا نیز معبر رسیدن به همین سؤال و کم و بیش اجزائی از پاسخ آن می باشند. سؤال این است که چرا طبقه یا درست تر بگوئیم بخش هائی از طبقه ای که خط مقدم و آماج اصلی اعمال هارترین دیکتاتوری های سرمایه اند علی الظاهر کمتر از دیگران جار و جنجال ضد دیکتاتوری راه می اندازد؟! جواب شفاف و ساده ما این است که مطلقاً چنین نیست و هرگز نمی تواند چنین باشد؟ توده های کارگر درست از همان جا و در همان نقطه ای علیه دیکتاتوری سرمایه می جنگند که مهم ترین و حیاتی ترین حلقه جنگ با این دیکتاتوری است. سرمایه دنیای خفقان و بیداد و آزادی کشی و استبداد را بر سر جنبش کارگری آوار می کند تا حجم هر چه عظیم تری از حاصل کار توده های کارگر را به اضافه ارزش تبدیل کند. تا شالوده انفصال کامل کارگر از کار خویش را هر چه آهنین تر سازد، تا اصل سقوط کارگر از هر سطح و هر میزان دخالت آزاد در تعیین سرنوشت زندگی خود را هر چه نیرومندتر استقرار بخشد. تا کارگر را هر چه عمیق تر از همه آزادی ها و حقوق انسانی ساقط گرداند و همه ملزومات رشد آزاد انسانی او را دریا، دریا به پای جنگل بی انتهای سود جاری سازد. سرمایه دیکتاتوری را برای این ها می خواهد و کارگران نیز درست در همین جا و در همین آوردگاه با دیکتاتوری سرمایه گلاویز می گردند. احزاب طیف رفرمیسم چپ که همه چیز را با سر سرمایه ورانداز می کنند در اینجا نیز قادر به رؤیت دیکتاتوری ستیزی توده های کارگر نمی شوند. آنان معمولاً همان های و هوی برخاسته از حنجره اپوزیسون های درونی طبقه سرمایه دار را عین مبارزه ضد دیکتاتوری و جنگ و ستیز طبقه کارگر علیه دیکتاتوری سرمایه را مبارزه بی ارزش اقتصادی قلمداد می کنند!! آیا این بدان معنی است که هر کشمکش کارگران بر سر افزایش دستمزد یا بهبود امکانات معیشتی و رفاهی متضمن مبارزه علیه دیکتاتوری است!!! مثل روز روشن است که چنین نیست. عظیم ترین لشکرکشی های توده های کارگر دنیا، مادام که در باتلاق رفرمیسم سندیکالیستی و حوزه تقدس قانون و نظم سرمایه سرگردان است از هر نوع بار واقعی دیکتاتوری ستیزی ضد سرمایه داری نیز تهی است. دلیل آن اظهر من الشمس است. وقتی که ریل پیکار، ضد کار مزدی نباشد دیکتاتوری نظام بردگی مزدی نیز آماج پیکار و مورد تهاجم لشکرکشی نخواهد بود. دیکتاتوری سرمایه زمانی شلاق قدرت طبقه کارگر را بر گرده خود درد می کشد که توده های کارگر در قعر مبارزات جاری ضد سرمایه داری خود گلوی حیات سرمایه را فشار دهند. هستی کارگر در رابطه خرید و فروش نیروی کار شمع آجین است. او مجبور است و باید که همه اشکال جنگ خود را از همین جا، از درون همین رابطه پی گیرد. مبارزه وی برای دستمزد بیشتر و بسیار بیشتر، بهداشت و دارو و دکتر و درمان سراسر رایگان، آموزش و پرورش و مهد کودک و مسکن مدرن و ایاب و ذهاب کاملا رایگان، نگهداری بدون هیچ هزینه از سالمندان و پیران، امحاء هر نوع تبعیض جنسیتی و قومی و نژادی و سرشکنی کل هزینه این محو تبعیض بر شریان حیات سرمایه، بهبود هر چه متعالی تر محیط زیست از طریق فشار دادن گلوی سرمایه، در یک کلام زندگی مرفه مجهز به کلیه امکانات لازم رشد جسمی و فکری رایگان، آزادی های بی قید و شرط سیاسی و زندگی آزاد از هر نوع دخالت دولت، متشکل شدن شورائی برای تحمیل کل این مطالبات بر سرمایه، اعمال قدرت متحد شورائی با هدف مجبور ساختن سرمایه داران و دولت آن ها به قبول همه این خواسته ها، همه و همه حوزه های باز، سنگرهای افراخته و میادین پرشور جنگ علیه دیکتاتوری سرمایه هستند. اگر کارگر یا کارگرانی در جستجوی سنگرهائی دیگر در جاهائی دیگر علیه دیکتاتوری باشند به طور قطع راه خطا در پیش گرفته اند. همین جاست که باید جنگید، باید دولت سرمایه و کل نظام سرمایه داری را در همین سنگرها و همین میدان به مصاف کشید و از پای در آورد و ساقط ساخت. باید همه مراکز کار و تولید، همه مدارس و دانشگاه ها، همه کوچه ها، خیابان ها، جاده ها و سراسر جامعه را محل برپائی این سنگرها ساخت، شعار مرگ بردیکتاتوری دانشجویان طبقه کارگر هم باید بر بام همین مطالبات پایه ای طبقه آنان به اهتزاز در آید. منشور مطالبات پایه ای طبقه کارگر سنگر واقعی و توفنده جنگ علیه دیکتاتوری سرمایه نیز هست. اگر از درون این سنگر شلیک نکنیم خطر تبدیل شدن به پیاده نظام قربانی مجادلات درون طبقه سرمایه دار همه جا ما را تهدید خواهد کرد. قرنی است که دچار همین سرنوشت تیره و تار بوده ایم. احزاب سیاسی سرمایه از جمله بسیاری از احزاب، گروه ها و محافل طیف رفرمیسم چپ تاریخاً در تحمیل این سرنوشت بر ما، در جایگزین سازی سرنگونی طلبی ضد کار مزدی ما با سرنگونی طلبی توخالی رفرمیستی، در جدا کردن جنگ ماعلیه دیکتاتوری سرمایه از مبارزه واقعی ضد کار مزدی، در تضعیف صف پیکار ضد سرمایه داری ما و در رفع خطر جنبش ضد کار مزدی ما از سر سرمایه به اندازه کافی ایفای نقش کرده اند. نسخه پیچی دیکتاتوری ستیزی آن ها برای ما از سنخ همان نسخه پیچی های بخش هائی از طبقه سرمایه دار بوده است و هست. به این وضع باید پایان داد. درفش سرخ سرنگونی جمهوری اسلامی را بر بام بلند جنبش استوار شورائی سازمان یافته ضد سرمایه داری خویش به اهتزاز در آوریم.

فعالین جنبش لغو کار مزدی

دسامبر ٢٠٠٩