افق روشن
www.ofros.com

سرمایه، سونامی بحران و طبل تهاجم


فعالین جنبش لغو کار مزدی                                                                              پنجشنبه ٢٠ مرداد ماه ١٣٩٠

اسطوره ضحاک حدیث زندگی و حاکمیت سلطان بیماری است که هر روز ادامه عمرش به کشتار شماری انسان و تزریق مغز کشتگان به زخم غیرقابل درمان او گره خورده است. افسانه می گوید که انسان ها برای زنده ماندن خود سوای قیام و پایان دادن به عمر شاه راه دیگری نیافتند. ماتریالیسم انقلابی مارکس علم است و انسان های درگیر در کشاکش معضلات طبقاتی تاریخ هم، اینجا و آنجا، رخساره های هر چند کمرنگ همین دانش را لمس نموده اند و به زبان افسانه بیان داشته اند. اگر کسانی به آنچه مارکس گفته است روی الفتی ندارند، بد نیست که وضعیت روز سرمایه داری را در دل اسطوره ضحاک به تماشا بنشینند. سرمایه با رابطه اجتماعی خرید و فروش نیروی کار تعریف شده است. رابطه تولیده اضافه ارزش، تبدیل کار زنده به کار مرده، رابطه ای که در درون آن هر چه کارگر کار و تولید می کند، به سرمایه مبدل می گردد. هر چه عظیم تر تولید می کند، سهمگین تر فرسوده و فقیر می شود، هر چه سرمایه بیشتری پدید می آرد مجبور به تولید اضافه ارزش های انبوه تر و غول آساتر می گردد. هر چه بر قدرت سرمایه می افزاید خود به زبونی و ذلت و خفت بیشتر سقوط می کند. این ها همه سرشت سرمایه است و اجتناب ناپذیری آن ها در عمق هستی و تعریف سرمایه نهفته است. این تعریف در عین حال متضمن واقعیت های بسیار هولناک تر و فاجعه بارتری نیز هست. اینکه سرمایه در پویه طبیعی بقای خود به نقطه ای عروج می کند که برای هر لحظه ماندگاری باید حتماً بخشی و بخش های عظیمی از بشریت را طعمه حریق کند و به دست نابودی بسپارد. سرمایه از آغاز همین کار را در ابعادی عظیم انجام داده است، اما آنچه اینک شاهدش هستیم فاز بسیار موحش تر و طوفانی تری از این بشرستیزی است. به همین رویدادهای دو سال اخیر دنیا نگاه کنیم. با طغیان موج تازه بحران همیشه جاری، کل زرادخانه قدرت سرمایه در سراسر جهان از دولت ها تا اتحادیه های کارگری، از صندوق بین المللی پول تا سازمان جهانی کار، از نمایندگان فکری و اقتصاددانان بورژازی تا پلیس و ارتش و نهادهای اختاپوسی امنیتی، از راست ترین تا چپ ترین احزاب سرمایه همه و همه یکدل و یکصدا وارد کارزار شدند تا فقط یک کار را انجام دهند. اینکه کل بار بحران، کل هزینه های چالش بحران، کل مخارج پالایش و بازسازی اقتصاد سرمایه داری در کل دنیا را به تمام و کمال بر سفره خالی توده های کارگر سرریز کنند. آن ها این کار را انجام دادند. میلیون ها کارگر را بیکار کردند، بهای نیروی کار را در همه جا به طور چشمگیر تنزل دادند، امکانات دارو و درمان توده های کارگر را وسیعاً لت و پار نمودند، بیمارستان ها و مدارس زیادی را برچیدند، مراکز نگهداری معلولین را در بسیاری جاها بستند. همه این اقدامات را بسیار وحشیانه پیش بردند و همزمان با افراشتن پرچم فتوحات و سر دادن سرود افتخار عربده کشیدند که بحران را مهار ساخته اند!!
آن ها هم راست و هم دروغ می گفتند. بخش راست حرفشان این بود که تمامی مجاری سرریز بحران بر زندگی، شرائط کار و گلوگاههای معیشتی طبقه کارگر را بسیار دقیق تعیین، نقشه برداری و برنامه ریز ی کرده بودند. در همان حال بسیار شیادانه دروغ می گفتند، وانمود می کردند که گویا موج تطاول سرمایه به هست و نیست توده های کارگر در طول و عرض تهاجمات همان روزها یا ماههای متعاقب آن مهار خواهد ماند!! سرمایه داران، دولت های سرمایه داری، مؤسسات غول پیکر مالی و نمایندگان فکری نظام بردگی مزدی با همدستی اتحادیه های کارگری مدفون در گورستان نظم سرمایه، همه با هم عید قربان برپا کردند و بر بلندای تپه اجساد سوت و کور و خاموش چند صد میلیون کارگر قربانی ندا در دادند که فصل اشتغال در راهست. از کارگران خواستند که قربانی شدن خود در پای معبد سوداندوزی سرمایه را بزرگ دارند!! به آن افتخار کنند!! پیروزی سرمایه را پیروزی خود تلقی نمایند و طلوع رونق انباشت را طلایگان تجدید حیات خود، موهبت عظمای تداوم فروش نیروی کار و شانس ادامه استثمار خویش پندارند!!! سرمایه داران همه این عربده های شرارت بار پرنفرت را سر دادند و جنبش کارگری جهانی در مقابل تمامی این تاخت و تازهای جنایتکارانه سخت بی پژواک ماند. طولی نکشید که حلقه حلقه EU و سایر اجزاء زنجیره وجود سرمایه جهانی آغاز بازشکستن کرد. طبقه سرمایه دار و دولت لتونی اعلام نمود که حالا، حالاها، اول کار است. سرمایه اجتماعی این کشور در چنگال قهر تندباد بحران در شرف سقوط است و برای اجتناب از ورشکستگی نیاز به خیل عظیم قربانیان تازه دارد. سرمایه داری لتونی گوشه ای از برج قدرت EU بود و دولت های عضو باید برای رهائی آن جنگ تازه ای علیه زندگی توده های کارگر این کشور و سایر نقاط دنیا راه می انداختند. این کار انجام گرفت. میلیاردها یورو از باقی مانده ناچیز معیشت توده های کارگر لتونی بازسلاخی شد و همزمان میلیاردها یورو سرمایه های بانکی آزاد سرمایه داران EU به سرمایه سودآور تبدیل گردید. جلسات قتل عام زندگی توده های کارگر لتونی هنوز در EU جریان داشت که آوای سقوط سرمایه اجتماعی ایسلند در گرداب بحران، همه گوش ها را به خود مشغول ساخت. ایسلند به اتحادیه اروپا و حوزه یورو تعلق نداشت اما سرریز بار بحران سرمایه داری کشور بر زندگی کارگران امر واجب عینی کل سرمایه جهانی از جمله EU بود. لشکر سرمایه در اینجا نیز دست به کار هارترین سلاخی ها شد، صدها هزار کارگر ایسلندی بیکار شدند، دهها میلیارد دلار از نان روزانه توده های کارگر کسر و به سودهای انبوه تر سرمایه ها تبدیل شد. در اینجا نیز میلیاردها دلار سرمایه های سرگردان بانکهای اروپائی از ورای قتل عام زندگی روز میلیون ها برده مزدی راهی برای پیش ریز و سودآوری بیشتر پیدا کردند. یونان، حلقه سوم و ایرلند، پرتقال، اسپانیا، ایتالیا و جاهای دیگر حلقه های بعدی و بعدتر را تشکیل دادند. ابعاد شبیخون سرمایه به سطح نازل معیشت و امکانات دارو، درمان، بهداشت، آموزش، مهد کودک و کلیه عرصه های زندگی اجتماعی طبقه کارگر در هر کدام این کشورها نه فقط دست کمی از جوامع نخست نداشت که در پاره ای موارد از جمله یونان و پرتقال بسی سهمگین تر بود. در یونان به هیچ چیز رحم نشد. به کارگری که داشت خود را برای بازنشستگی آماده می کرد، اخطار دادند که باید ١١ سال دیگر اگر عمر کند باز هم کار کند و استثمار شود و بسیار وحشیانه تر از سابق هم استثمار شود. دستمزدها تماماً آب رفت، همه چیز نابود شد و دست آخر به همه کارگران گفتند که در ظرف 5 سال آتی از همین معیشت طوفان زده و تاراج رفته هر کدام آنها، باز هم ۴۵٠٠٠ دلار امریکا کم و به سود سرمایه ها اضافه خواهد شد.
این نکته را نیز به خاطر بیاوریم که این کشورها به نقطه ای از دنیای سرمایه داری تعلق داشتند که طبقه سرمایه دار و دولت های آنها باید تمامی تهاجمات، شبیخون ها و سونامی آفرینی توحش بار خویش علیه کارگران را با ساز و برگ دموکراسی و مدنیت و حقوق بشر و با توسل به اتحادیه های کارگری و این قبیل امور انجام می دادند. گزارش تعرضات و تجاوزات آن ها باید در امپراطوری های عظیم رسانه ای سرمایه غسل تعمید « منافع ملی» می شد. روزنامه ها آن را به عنوان قدرت چاره پردازی سرمایه در « حل معضلات ملی» جنجال می کردند!! باید همه این بربریت ها را پاسداری از دموکراسی فریاد می زدند!! باید تمامی این سبعیت ها علیه کارگران صورت می گرفت بدون آنکه نیاز به لشکرکشی «بسیج» ٢٠ میلیونی و سپاه پاسداران چند میلیونی و ارتش و پلیس و وزارت اطلاعات و لباس شخصی ها و گشت زینب و کلثوم و امت حزب الله و انصار ثارالله باشد. برای لحظه ای در ذهن خود مرور کنیم که در طول همین دو سال، به موازات آنچه بر سر کارگران اروپا و امریکا رفته است و در رسانه های دنیا اعلام شده است، بر سر چند میلیارد برده مزدی آسیا، افریقا و امریکای لاتین چه ها رفته است که در هیچ کجای مطبوعات و رادیو و تلویزیون های مهم دنیا هیچ انعکاسی هم نیافته است. به خاطر آوریم که در ممالک اخیر نه مذاکرات « دموکراتیک» میان اتحادیه های کارگری و کارفرمایان که ارتش و پلیس و سازمان های اختاپوسی امنیتی و کل قوای قهر سرمایه پشتوانه تحقق موفق همه تعرضات و تطاول ها و توحش ها بوده است.
تار و پود واقعی سیر رویدادهای روز دنیای سرمایه داری در طول این دو سال، از آنچه گفتیم، از سونامی های عظیم موج وار تعرض سرمایه به خانه و کاشانه و سفره خالی کارگران دنیا تشکیل گردیده است. تمامی جهان موجود یکسر به قربانگاه تبدیل شده است، سرمایه دم به دم قربانی می گیرد و بقای هر دقیقه اش به افزایش بی هیچ مهار شمار قربانیان موکول شده است. در طو ل این مدت دستمزدها همه جا کاهش چشمگیر پیدا کرده است، سن بازنشستگی در غالب کشورها بالاتر رفته است، بیمارستان ها یکی پس از دیگری تعطیل شده است. مدارس سلاخی شده اند، شمار بیکاران میلیون، میلیون افزایش یافته است، گرسنگی و فقر و بی داروئی و بی آموزشی ابعادی بی سابقه پیدا کرده است. نظام سرمایه داری در این دو سال همه این جنایت ها را سازمان داده و به اجراء نهاده است اما همه شواهد فریاد می زنند که کل این ها هنوز فقط نقطه شروع کار است. در روزهای گذشته شاهد کشمکش جناح های مختلف بورژوازی امریکا بر سر چگونگی تعدیل تناقضات لاینحل و غیرقابل تعدیل سرمایه اجتماعی عظیم ترین قطب قدرت دنیای سرمایه داری بودیم. صورت ظاهر معضل را افزایش سقف بدهکاری دولت تشکیل می داد. رقمی که مطابق پیشنهاد کاخ سفید، قرار بود از ١٣ تریلیون و ٣٠٠ میلیارد دلار، به حدود ١٧ تریلیون دلار افزایش یابد. در طول روزهای کشمکش، نه فقط سرمایه داری امریکا که بخش های دیگر سرمایه جهانی از جمله چین، حوزه یورو، ژاپن و جاهای دیگر نیز خود را لب پرتگاه می دیدند. همه می گفتند که اجتناب محافظه کاران از قبول افزایش سقف بدهکاری ها سبب خواهد شد تا دولت اوباما از عهده بسیاری پرداخت ها، منجمله حقوق کارکنان بخشهای دولتی عاجز ماند، که این امر اقتصاد سرمایه داری امریکا را به ورطه بحران فرو خواهد راند!! که وقوع چنین وضعی اقتصاد همه دنیا را تهدید خواهد کرد!! که سقوط دلار مایه بی اعتباری صدها تریلیون ذخائر ارزی دولت ها خواهد شد و همین امر دور جدید بحران را کلید خواهد زد!! که ناتوانی دولت امریکا از پرداخت حقوق کارکنان، بازار فروش کالاهای چینی و اروپائی و ژاپنی را به افت خواهد راند و موج تازه بحران مشتعل خواهد گردید!!
شعور بورژوازی وارونه است و این سرشت سرمایه و بنیاد کار نمایندگان سیاسی، فکری و اقتصاددانان بورژوازی است که همه واقعیات نظام بردگی مزدی و کل حقایق زندگی اجتماعی انسان ها در این نظام را وارونه تصویر کنند. هیچ چیز ابتذال آمیزتر، ضد علمی تر و خرافه بار تر از این نیست که نیروی محرک وقوع بحران را به بالا و پائین بودن سقف بدهکاری این دولت و آن دولت وصل کنیم. همه آنچه این چند روز توسط دولت ها و متفکرین بورژوازی در باره زمینه های سرکشی احتمالی دوباره بحران جنجال شد، در سطح تبخاله های برونی روند وقوع بحران می توانند مورد گفتگو باشند، اما لیست این تبخاله ها بر سر زبان ها و در مدیاها چرخید، فقط برای اینکه روی ریشه واقعی بحران و شرائط آماده طغیان بحران در چرخه سراسری سرمایه جهانی پرده اندازند. قصد ما اینجا مطلقاً بازگوئی بحث بحران سرمایه داری، ماهیت متناقض سرمایه، اینکه « سد راه خودگستری سرمایه خود سرمایه است»، قانون نرخ سود، گرایش نزولی نرخ سود، عوامل وقوع این نزول، مکانیسم های چالش این رویکرد و جبر بالفعل شدن آن نیست، این ها در جاهای دیگر به اندازه کافی تشریح شده است. گفتگو اینجا حول چیز دیگری است. سرمایه جهانی در ساختار سراسری وجود خود، آبستن سرکشی بسیار انفجارآمیز موج های متوالی بحران است. همه چیز وجود این حالت را بانگ می زند. کل چرخه ارزش افزائی سرمایه در سطح بین المللی آلوده به بحران و دستخوش طغیان هر چه نیرومندتر امواج تازه تر بحران است. متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه تا عرش بالا رفته است، سلسله جبال عظیم سرمایه ها آن قدر رفیع و طویل و پردامنه و گسترده است که سرکش ترین سیلاب های پرخروش اضافه ارزش ها هم قادر به آبیاری همه آن ها نیست. نرخ انباشت ها مدام در حال پیشی گیری از نرخ تولید اضافه ارزش هاست، نرخ سودها مستمراً مسیر افت را می پیماید، بحران ها روی می دهند و از نقطه ای به نقطه دیگر خیز بر می دارند. در این میان و در دل این وضعیت آنچه سرمایه را بر سر پا نگه داشته است، مکانیسم ها و ساز و کارهائی است که سرمایه و دولت ها برای چالش بحران به کار می گیرند. اهرم هائی که در دوره های اخیر به ابزارها و عوامل پیشین اضافه شده اند. در باره این کارافزارها در جاهای دیگر کم و بیش بحث کرده ایم و مکانیسم تأثیرگذاری آن ها را شرح داده ایم. نکته مورد توجه ما عجالتاً نه بازگوئی آن بحث ها که تمرکز همه گفتگو بر نقش مهم و کارساز یکی از همین کارافزارهاست. بالاتر گفتیم که سیمای ظاهر مشاجره میان دو حزب بزرگ بورژوازی امریکا حول سقف بدهی های دولتی چرخ می خورد. اشاره ای تیتروار به ماجراهای واقعی پشت همین جدال و کندوکاو نقش قرضه های دولتی به مثابه یک اهرم اثرگذار مقابله با گرایش رو به افت نرخ سودهاست که مورد توجه ما در اینجاست. بدهی روز دولت امریکا به بانک ها و مؤسسات مالی یا آنچه در قبال فروش اوراق قرضه از چین، ژاپن و برخی کشورهای اروپائی دریافت داشته است با محاسبه محتوای مصوبه اخیر کنگره به احتمال، سر به ١۵ تریلیون دلار خواهد زد. معنای زمینی این بدهی ها آنست که دولت به عنوان نهاد متمرکز قدرت و برنامه ریزی نظم سرمایه و در مکان قائم مقام کل طبقه سرمایه دار، ١۵ تریلیون دلار به اشکال مختلف برای اجرای همه اموری که نیاز بازتولید و ارزش افزائی سرمایه اجتماعی است، برای حفظ موقعیت سرمایه داری امریکا در بازار جهانی، برای دفاع از مرزهای قدرت مسلط ترین قطب سرمایه بین المللی هزینه کرده است. دولت امریکا این رقم را بدهکار است و پرسش اساسی این است که طلبکار کیست و بدهکار چه کسی می باشد؟؟ یک چیز روشن است. دولت همه این ارقام را از هر کجا گرفته است، برای چرخش امور سرمایه و سودآوری چرخه بازتولید سرمایه اجتماعی به کار گرفته است. صدها میلیارد دلار آن را برای جلوگیری از ورشکستگی این تراست و آن تراست به مصرف رسانده است. برای تحکیم پایه های قدرت سرمایه داری امریکا جنگها راه انداخته و در هر کدام آنها میلیارد، میلیارد دلار صرف کشتار انسان ها کرده است. فراموش نکنیم که بودجه نظامی امریکا در سال ٢٠١٠ چیزی بالغ بر هفتصد میلیارد دلار بوده است. اگر راهی ساخته شده است، اگر پلی احداث گردیده است، اگر انباشتی در قلمروهای بنادر، آب، انرژی اتمی یا هر نوع انرژی دیگر صورت گرفته است، اگر بودجه ای به کارهای تحقیقی و آموزشی اختصاص یافته است، در یک کلام هر چه دولت هزینه کرده است در پاسخ به احتیاجات ارزش افزائی بیشتر سرمایه ها، جلوگیری از خطر تنزل نرخ سود آن ها و یا نجات شرکت ها از ورشکستگی بوده است. با این ترتیب تا اینجا روشن است که دولت 15 تریلیون دلار به پروسه ارزش افزائی سرمایه اجتماعی امریکا و برای استحکام پایه های قدرت سرمایه داری امریکا بذل و بخشش نموده است. یعنی اینکه سرمایه و طبقه سرمایه دار طبق حکم سرمایه و به طور فی نفسه، مقدراً و مشیتاً طلبکار بوده اند!!! حال به سراغ بخش دوم سؤال برویم. بدهکار کیست. جواب این قسمت را همه دولت های سرمایه داری دنیا و از جمله دولت امریکا، لحظه به لحظه از همه راهها، در تمامی شیپورها در کل عرصه های زندگی اجتماعی انسان ها، داده و می دهند. این فقط و فقط توده های کارگر جهانند که باید تا آخرین دلار این بدهکارهای ها را به بهای از دست دادن بهای نان و هزینه دارو و امکانات اولیه معیشتی خود پرداخت نمایند. به این ترتیب این کارگران امریکا و دنیا هستند که باید پرداخت ١۵ تریلیون بدهی دولت را بپردازند. سرمایه داران گرفته اند و به سود و سرمایه های خود افزوده اند و کارگران باید از طریق تحمل تمامی بدبختی ها و تن دادن به تمامی مصیبت ها پرداخت کنند. این مبلغ اگر به نفوس توده های طبقه کارگر امریکا تقسیم شود، برای هر نفر حتی برای هر کودک شیرخوار خانواده کارگری بالغ بر ٧۵٠٠٠ دلار و برای یک خانواده چهارنفری حدود ٠٠٠ ٣٠٠ دلار است!!!
آنچه در مورد امریکا گفتیم به تمام و کمال در مورد تمامی کشورها و نقش کل دولت های دنیا مصداق دارد. در همین لحظه حاضر دولت انگلیس ١٣٠٠ میلیارد، آلمان ١٧٠٠ میلیارد، اسپانیا ٦٨٠ میلیارد، ژاپن ٩٠٠ میلیارد، یونان ٣٢٠ میلیارد دلار بدهی دارند. میزان بدهکاریهای دولت فرانسه و ایتالیا نیز اولی بالغ بر ٩٧% و دومی ١٢٠% کل تولید ناخالص داخلی آن هاست. این وضعیت به تناسب در مورد همه کشورها صدق می کند.
نکته مهم دیگر این است که بدهی ها روز به روز افزایش می یابد. سخن مطلقاً بر سر این نیست که فی المثل کارگران امریکا با پرداخت ١۵٠٠٠ میلیارد، کارگران انگلیس ١٣٠٠ میلیارد یا کارگران آلمان ١٧٠٠ میلیارد دلار از معیشت روز خود به سرمایه داران از شر تهاجمات هار و درنده سرمایه برای چند صباحی خلاص می گردند. موضوع مطلقاً چنین نیست. هر بخش کارگران دنیا هنوز حتی یک دلار از صد دلار این بدهکاری ها را پرداخت نکرده، قطعاً و جبراً شاهد سیر تصاعدی دو برابری اقلام بدهی دولت ها و یورش های بسیار جنایتکارانه تر و سبعانه تر سرمایه به زندگی روز خود خواهند بود.
سرمایه داری در ثانیه، ثانیه بقای عمرخود با کارگران دنیا چنین می کند، روند تهاجمی دهشتناکی که مستمراً ابعاد سهمگین تر و شتاب فزاینده تر به خود می گیرد و تازه همه این ها ضرباتی است که فقط با سلاح سیستم بدهکارسازی دولت ها به زندگی توده های کارگر وارد می گردد. سرمایه به همه این جنایات دست می یازد و سؤال بعدی این است که اکنون در کجا ایستاده است و ظرفیت حی و حاضرش برای چالش بحران ها در چه سطحی قرار دارد؟ به اخبار روز دنیا نگاه کنید. « استاندارد اند پور" رتبه اعتبار اوراق قرضه بلند مدت دولت فدرال را به (AAplus) کاهش داده که یک رتبه از سطح قبلی پائین تر است. این خبر عصر جمعه به وقت واشنگتن و ساعاتی پس از تعطیل شدن بازارهای بورس و اوراق بهادار آمریکا (وال استریت) اعلام شد» و خبر بعدی عبارت بود از « سقوط بهای سهام در بازارهای جهانی باعث بروز تردیدهایی نسبت به ادامه روند بهبود اقتصاد جهانی شده و نگرانی هایی را در مورد بازگشت رکود اقتصادی در پی آورده است. با آغاز معاملات در بازارهای عمده شرق آسیا در روز جمعه، ۵ اوت، معامله گران نسبت به روند سریع کاهش بهای سهام در معاملات روز گذشته بورس های آمریکا واکنش نشان دادند و شاخص های سهام در بورس های عمده ژاپن، کره جنوبی، استرالیا و هنگ کنگ در ساعات اولیه معاملات به ترتیب ۳.۴ درصد، ۳.۰ درصد، ۳.۹ درصد و ۴.۴ درصد تنزل کرد. در بازارهای اروپایی نیز شاخص سهام در بورسهای لندن، پاریس و فرانکفورت بین ۲ تا ۳ درصد کاهش یافت» ( سایت فارسی بی بی سی) دو خبر بالا فقط سه روز پس از توافق احزاب بورژوازی امریکا در باره ارتقاء سقف بدهی های دولتی انتشار یافته است. در همین روز رئیس کمیسوین اروپا اخطار کرد که: « ممکن است ناتوانی دولت های عضو حوزه یورو گسترش یابد» و نظریه پردازان EU شروع به رایزنی کردند که:
« تکرار تجربه یونان در اسپانیا و ایتالیا به سادگی می تواند ادامه حیات حوزه پول مشترک اروپایی را، که فرانسه و آلمان، به عنوان دو قدرت عمده اقتصاد جهانی در آن عضویت دارند، به مخاطره اندازد»
آن ها اضافه نمودند که « به نظر می رسد بسیاری از سرمایه گذاران اطمینان خود نسبت به ادامه روند بهبود اوضاع اقتصادی آمریکا را از دست داده و کاهش نرخ رشد و حتی بازگشت رکود به اقتصاد این کشور را بعید نمی دانند»
این نکته نیز شنیدنی است که در همین روز مورد بحث امپراطوری خبری دنیای سرمایه داری به همگان اطلاع داد که: «بی اعتمادی نسبت به بهبود اوضاع اقتصاد جهانی در حالی گزارش می شود که چند روز پیش، رهبران اروپایی از پایان بحران مالی حوزه یورو خبر دادند و سه روز پیش هم، خطر ناتوانی دولت آمریکا در انجام به موقع پرداخت های خود با اقدام به موقع کنگره مرتفع شد. (بی بی سی)
جملات و عبارات بالا چه می گویند و چه پیامی دارند. فحوای حرف ها بسیار روشن است. هر چه در این دو سال انجام شده است، بیکارسازی های چندین میلیونی، تنزل سراسری بی مهار دستمزدهای واقعی، کاهش آشکار رسمی و قانونی دستمزدها در شمار کثیر کشورها، بالا بردن های سن بازنشستگی با ارقام ۵ و ٦ و ١١ سال، تعطیل بیمارستان پشت سر بیمارستان در هر کجای دنیا که بیمارستان هائی وجود داشته است، بستن مهد کودک ها تا چشم کار می کند، برچیدن مراکز نگهداری پیران و معلولان در نقاطی از دنیا که روزی روزگاری جنبش کارگری دائر کردن آن ها را بر دولتها و صاحبان سرمایه تحمیل کرده بود، بدهکارسازی های جنون آمیز سال های آخر عمر نسل فعلی و تمامی عمر نسل های آتی کارگران دنیا برای دمیدن در صور افزایش نرخ اضافه ارزش ها و سودها، همه این ها، همه این تهاجمات وحشیانه به حریم مایحتاج اولیه زنده ماندن توده های کارگر جهان باز هم چاره کار سرمایه برای چالش بحران حتی برای هیچ دوره کوتاه نبوده و نمی تواند باشد. بحران همچنان می توفد و می توفد و در هر لحظه بر قدرت و شتاب و دامنه تعرض خود می افزاید. هیچ میزان قربانی و قربان سازی بردگان مزدی، هیچ سطح قتل عام زندگی توده های کارگر، هیچ اندازه ویرانسازی، هیچ حد جنایت و توحش قادر به هیچ میزان مهار رشد دیوانه وار سرطان اندرونی هستی زاد سرمایه نیست. نظام سرمایه داری همه این کارها را در وسیعترین ابعاد انجام داده است و تازه اکنون شاهد سقوط سهمگین بازار بورس در سراسر دنیاست. پدیده ای که خود توسط سرمایه به عنوان سلاحی برای چالش بحران از نیام بیرون می آید، اما باز هم در هیچ سطحی علاج درد این نظام سراسر عفونی محتضر منحط نیست. تازه اکنون نقطه شروع دورهای تازه تهاجم به بازمانده تاراج های پیشین است. آنچه این روزها در امپراطوری های رسانه ای جهان جنجال شد فقط صدای طبل تعرضات هولناک تری است که در حال برنامه ریزی و سازماندهی هستند.
واقعیت چیست؟ سؤال اصلی این است. پاسخ هم روشن است. سرمایه داری نمی چرخد، سرمایه جهانی زیر فشار خردکننده تناقضات سرکش اندرونی قادر به بازتولید خود نیست. این نظام صرفاً با قربانی گرفتن های بی مهار، با حمام خون بی حدود زندگی کارگران دنیا، با نابودسازی بی انقطاع حاصل کار اجتماعی انسان های کارگر نفس نفس زنان به حیات تباه خود ادامه می دهد. برای هر دم و باز دم خود احتیاج به توسعه گرسنگی، فقر، بی داروئی، بی آموزشی، جنگ افروزی، تخریب محیط زیست و همه بلیه های دیگر دارد. آیا این بدان معنی است که سرمایه داری زیر فشار طغیان امواج سرکش بحران هستی زاد غیرقابل چالش خود از بین خواهد رفت. این به طور قطع از محالات است. نابودی نظام بردگی مزدی در گرو عروج عظیم جنبش سوسیالیستی شورائی ضد کار مزدی توده های کارگر دنیاست. بدون خیزش سازمان یافته آگاه شورائی مسلح به دورنمای شفاف الغاء کار مزدی، سرمایه داری همچنان خواهد ماند و همچنان قربانی خواهد گرفت. در این میان یک اخطار بسیار جدی را باید در پیش روی کارگران سراسر جهان و بیش از همه کارگران اروپا و امریکای شمالی قرار داد. تا جائی که به کل کارگران بر می گردد، سخن این است. تمامی برگ های جواز ادامه زندگی در این نظام سوخته است، باید دست به کار شد، باید در جنبشی سراسری و شورائی و ضد کار مزدی در مقابل سرمایه داری صف آرائی کرد. اما در مورد کارگران اروپا و امریکا ماحصل سخن این است. هیچ چیز سفیهانه تر، خفت بارتر، احمقانه تر و رذیلانه تر از این نیست که گرسنگی چند میلیارد برده مزدی همزنجیر را در شش گوشه جهان موجود نظاره نمود و همزمان کبک وار سر خود را به زیر برف کرد و گفت که این گرسنگی و فقر و فلاکت در چنین ابعادی به سراغ ما نخواهد آمد!!! آنان که چنین می پندارند شعر معروف « برشت» را یک بار دیگر با خود زمزمه کنند.

فعالین جنبش لغو کار مزدی - هفتم اوت ٢٠١١