افق روشن
www.ofros.com

چرا ضد سرمایه داری؟


فعالان کارگری ضد سرمایه داری                                                                           یکشنبه ١۴ دی ۱۳۹۳

بخش یکم

" این هستی اجتماعی است که شعور اجتماعی را میسازد."
" تاریخ تمامی جوامع بشری تا به اکنون تاریخ مبارزات طبقاتی بوده است."

این مبارزه طبقاتی در دوران باستان بین اجداد برده مان با برده داران ، در قرون وسطی نبرد طبقاتی میان پدران رعیت مان با فئودالها ، خانها، سرفداران جاری بود.
در قرون اخیرما کارگران در پیکار علیه سرمایه داران، نسل اندر نسل می باشیم.
- در دوران باستان، امپراتوری ها در مصر ، یونان ، بین النهرین ، روم ، ایران ، چین و ... برای حفظ نظام برده داری تسمه از گرده ی اجداد برده مان کشیدند.
برده داران در این راه نه تنها بر پای بردگان زنجیری از فولاد زدند، بلکه بر ذهن و افکارشان یوغی از فریب و اوهامات ، جادوگری ، خدایان،آیین ها، قوانین، نژاد پرستی، برتری قومی، حفظ سرزمین مادری و ... و افکندند.
فراعنه ، امپراطوران و پادشاهان، خود را، سایه ، تجسم و نماینده ی خدایان می دانستند. - برده داران صدها قیام بردگان را در خونشان خفه کردند تا چرخ استثمار همچنان بچرخد و به انباشت تاریخی برده داران و زر و سیم و قدرتشان بیفزاید.
- بردگان خسته از جنگهای توسعه طلبانه امپراطوریها و جنگ سالارانشان ، علیه برده داری در فرسایش تاریخی و در ادامه شکستها و پیروزیهایشان در یک فرو پاشی همراه با طبقه حاکم چه توامان و چه یک جانبه از دروازه این مرحله از تاریخ عبور کرده و به دوران فئودالیته ، ارباب رعیتی، سرفداری رسیدند.
- در سرزمین جدید کار، پادشاهان ، فئودالها ، سرفداران ، اربابان ، خانها، دوکها سینیورها همان نسل برده داران گذشته ، همان خاندانهای استثمارگر بودند سرفها و رعیتها اینک به استثمار جدیدتری تن دادند.
آنان در چرخه جدید استثمار در ازای قوت لایموت همراه خانوارهای خود در اختیار اربابان جدید قرارگرفتند و بر زمین فئودالها زنجیر شدند.
جنگهایی جدید به راه افتاد با بیدقهایی از فریب جنگهای صلیبی، امپراطوریهای فئودالی در اروپا و آسیا به کشتار دهقانان ، رعیتها، سرفها، ... پرداختند.
سرزمینها دست به دست می شد دشتها از خون پدرانمان آبیاری میشد. شورشها و قیامهای گسترده دهقانی در کشورهای امپراطوران و پادشاهان شکل گرفت تا هر آنچه را که استثمار به یغما می برد در آتش کینه های طبقاتی در رسیدن به آزادی به خاکستر نشیند. تا تاج پادشاهان ، قیصرها از سرشان بیفتد و یا سر از تنشان جدا گردد.
- تا سلاطین همراه با جنگ سالارانشان و سپاهیان نابودگرشان در قعر تاریخ دفن شوند.
- در این میان ، شهروندان آزاد، بورگرها، در اروپا با پرداخت مخارج جنگ، آزادی خود را بدست آورده و در حاشیه امنی بسر می بردند.
- آنان توانستند طبقه ی متوسطی را در دل نظام فئودالیسم به نفع طبقه خود هدایت کنند.
- آنان توانستند همزمان با رشد بازارها، نظام فئودالی صنعت را پس بزنند و از انحصار صنف های بسته در آمدند.
- با رشد تقسیم کار در کارگاههای جدید و بهره جستن از نیروی بخار و ماشین الات صنعتی جدید ساختار صنایع بزرگ و غول آسا را بوجود آوردند.
- راههای جدید بازرگانی زمینی ، دریایی، کشف بازارهای جدید استعمار و دادستد با مستعمرات، رشد و گسترش بازرگانی را رقم زد.
- با رشد سرمایه داری صنعتی و پس زدن اشرافیت فئودالی با آزاد و کنترل دهقانان تهیدست و بکارگیری آنها، سپاه صنعتی راه اندازی شد. سپس به سوی تصرف قدرت به کمک سپاهیانی از دهقانان ناراضی و کارگران خیز برداشته و خود بقدرت رسید.
- در این رهگذر سرمایه داری با ایجاد انقلاب مداوم در ابزارهای تولید و ایجاد انقلاب در مناسبات تولید همراه با آنان کل مناسبات جامعه توانست به حیات خویش ادامه دهد.
- سرمایه داری با سوء استفاده از بازار جهانی به تولید و مصرف تمامی کشورها خصلتی جهانی بخشید.
در این راستا تمامی صنایع بومی، ملی، محلی و شیوه های تولید آسیایی، اروپایی و شرقی ، غربی را و آنچه به دوران پیشا سرمایه تعلق داشت در چنبره مناسبات خود قرار داد.
- سرمایه داری پراکندگی جمعیت وابزارهای تولید و انواع مالکیت پیشا سرمایه داری را بیش از بیش از بین برد.
- "جمعیت را متراکم ساخته ابزارهای تولید را متمرکز ساخته و مالکیت را در دست عده ای معدود قرار داد."
در انگلیس مبدأ انقلاب صنعتی ، سرمایه داری قدرت سلطنت مطلقه را با منشور خود - قانون اساسی - از طریق پارلمان محدود کرد و به استبداد مشروطیت بخشید. در فرانسه ، سرمایه داری توانست جمهوری اعلام کرده ، دیکتاتوری خود را جانشین استبداد پادشاهی کند، آنهم بنام "آزادی " !!!
موج انقلاب و رفرم سراسر اروپا و سپس بصورت استعمار، آسیا و آمریکا و آمریکای لاتین و آفریقا را فرا گرفت.
این موج تمامی ساختارهای شیوه تولید باستانی، قبیله ای ، شیوه تولید آسیایی ، فئودالیته و مالکیت ارضی جمعی، بنفیس داری، اقطاع ، نسق داری، تیولداری را در هم شکست و به مرور از بین برد.
نتیجه تمرکز قدرت سیاسی بود.
- کلید رمز این استثمار جدیدآزادی – برتری منافع شخصی خود سرمایه بر هر چیز- آزادی تجارت با تکیه بر ارتقاء در ابزار تولید توانست مناسبات و شیوه تولید خود را در سطح جهانی در جغرافیای استثمار نوین گسترش دهد.
- مناسبات سازمان فئودالی کشاورزی و صنعت مانو فاکتوری دیگر قابلیت رقابت با صنایع گسترده و غول آسای فابریکها ، بنگاههای صنایع بزرگ و عظیم را نداشته دچار فروپاشی واضمحلال شدند.
شیوه تولید سرمایه داری با تکیه بر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید لشکریان عظیمی از استثمار شوندگان را در یک تقسیم جهانی کار سازماندهی و ساماندهی کرد. سرمایه دارای جهانی با کمپانیها ، تراستها ، کارتلها، شرکتهای چند ملیتی و نهادهای سازمان ملل، تجارت جهانی ، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، و اتحادیه هایی مانند G8 ، اتحادیه اروپا ، اسه آن و اَپک و ... و به امپراطوری خود گسترش داد.
- اری "هر جامعه ای با سرشت ویژه مانند جامعه باستانی ، برده داری، جامعه فئودالی ، جامعه سرمایه داری مجموعه یی از روابط و مناسبات تولید هستند که هر کدام از این جوامع در یک مرحله خاص از تاریخ تکامل بشر را نشان میدهد."
- " مناسبات سرمایه داری خود نیز بارشد نیروهای مولدش به ناسازگاری رسید بحرانهای ادواری هر آن گریبانگیر سرمایه داری می شود."
در دنیای جدید، سرمایه داری برای گریز از بحرانها و رکود حاصل از سازکار مناسبات سرمایه داری، دست به دو جنگ جهانی و کشتار میلیونها انسان و همچنان راه اندازی صدها جنگ کوچک و بزرگ منطقه ای در قرن بیستم زده است.
- سیستم سرمایه داری بنام دفاع از حقوق بشر به سرکوبها، جنایات ، کودتا و شکنجه و زندانی کردن تمامی مبارزان و "کارگران جبهه ضد سرمایه داری" پرداخت.
سرمایه داری با استفاده از محاصره نظامی و محاصره اقتصادی در چارچوب بلوکهای سرمایه و رقابت افقی بین قدرتهای سرمایه داری تا سرکوب جنبشهای کارگری محلی و فرا منطقه ای و جنبشهای مسلحانه انقلابی ، راه اندازی جنبشهای ارتجاعی و ضد انقلابی تا دیکتاتوری جهانی خود را تحمیل کند.
- در این راستا از پیشرفته ترین ابزار الات و ماشینهای سخت افزار و دنیای نرم افزار ابر کامپیوترها و دنیای الکترونیک بهره می جوید.
- تمام تلاش سرمایه داری قطع ناف طبقه کارگر از "جنبش ضد سرمایه داری کارگران" بوده است. جالب اینکه مبارزات ضد سرمایه داری کارگران هر از گاه در شکلهای جدید زنده می شود نتیجه ، طغیانهای کارگران مزد بگیر علیه مناسبات ارتجاعی سرمایه داری است این شورشها ، مبارزات و انقلابات از آغاز قرن نوزدهم هم بطرز مشخص در اروپا آشکار شد.
جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر و در گذرگاه آخرین ایستگاه مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و چه بصورت مالکیت دولتی سرمایه داری ، میرود تا از شکستها و پیروزیهای کارگران در مبارزه و جدال تاریخی خود با تصرف قدرت سیاسی به اجتماعی کردن مالکیت بر ابزار تولید و رهایی از استثمار جامه عمل بپوشاند. و سرنوشت خود را بدست خود بگیرد آنهم در خط سیری کاملاً "ضد سرمایه دارانه" ، این رویا نیست این یک واقعیت کتمان ناپذیر از تحلیل مناسبات سرمایه دارانه است. زیرا "رهایی طبقه کارگر فقط بدست خود طبقه کارگر انجام می پذیرد."
- مگر سرمایه چیست؟
- ما در بخش دوم نوشته "چرا ضد سرمایه داری" به ماهیت سرمایه و مناسبات آن می پردازیم.     پایان بخش اول


منابع مورد استفاده:

مانیفست کمونیست ، ایدئولوژی آلمانی ، سرمایه و کارمزدی ، اشکال تولیدی ما قبل سرمایه داری
سرمایه ، نامه مارکس به و. ای ساسولیچ

*****************

بخش دوم

سرمایه چیست؟
- "سرمایه یک رابطه ی اجتماعی تولید است."
- "این رابطه بر پایه دادو ستد و مبادله کالا قرار دارد."
- "در اجتماعاتی که در آنها شیوه تولید سرمایه داری حاکم است ثروت به شکل توده عظیمی از کالا جلوه گر می شود."
- چگونه شیوه تولید سرمایه داری بوجود آمد و حاکم شد؟
- میدانیم انگلیس مبدأ شیوه تولید سرمایه داری می باشد.
به همین خاطر ما با یک مثال واقعی و تاریخی آنرا برایتان شرح میدهیم.
- در قرون 14 و 15 میلادی در انگلیس و در دوران فئودالیته ، تاجری که ثروت خود را از طریق تجارت و رباخواری بدست آورده بود در روستا ، تعدادی ریسنده و بافنده را ، برای خود بکار میگمارد. تا آنزمان ریسندگی و بافندگی پیشه فرعی این روستائیان بود.
- این روستاییان به کمک چرخ و دوکهای ساده ، ریسندگی و بافندگی با استفاده از پشم، پنبه در دسترس به ریسندگی و بافندگی به کمک نیروی عضلانی خود مشغول بودند.
- جناب تاجر، پیشه فرعی آنها را به پیشه اصلی شان تبدیل میکند. "همینکه از جانب آنها خاطرش آسوده میشود آنها را به عنوان کارگران مزدبر ، تحت سلطه خود در میآورد." در این روند، تاجر نقشی در تهیه مواد خام و وسایل کار و وسایل معاش ریسنده و بافنده را از قبل نداشت فقط محصولشان را می خرید.
- تنها کار تاجر این بود که به مرور کار آنان را محدود میکرد، یعنی آنان به فروش ، خریدار و تاجر وابسته شدند و فقط و فقط برای تاجر و بوسیله او تولید میکردند.
- در نتیجه آنان خودشان را به تولید این "ارزش مبادله" محدود کردند و به ناچار به تولید مستقیم "ارزش مبادله" پرداختند.
- گام بعدی تاجر بیرون کشاندن آنها از موطنشان و جمع کردن شان در زیر سقف یک کارگاه بود.
- دیگر آنان مجبور شدند کار خود را بطور کامل با کالای تاجر یعنی "پول" مبادله کنند تا بتوانند به حیات خود ادامه دهند.
نتیجه این شرایط ، آنان تحت سلطه تاجر قرار گرفتند.
- دیگر صورت ظاهر قضیه که گویا – آنها محصولات خود را به تاجر می فروشند - از بین می رود.
- تاجر، کار آنها را می خرید و به مرور ابتدا مالکیت محصول و بعد مالکیت وسایل را – برای کاهش مخارج تولید خود- برایشان باقی میگذارد.
- سرمایه در این مرحله به شکل بدوی تاریخی خود، بصورتی پراکنده و یا محلی در کنار "شیوه های تولید قدیمی" ظاهر میگردد.
- به مرور "سرمایه" این شیوه های تولید را در هر کجا متلاشی میکند. اما خود در مرحله مانوفاکتور قرار دارد.
- مانوفاکتور در جایی بوجود میاید که بطور گسترده جهت صادرات ، برای بازار خارجی، تولید کند.
- البته مانوفاکتور نه در پیشه وری شهری، بل در پیشه وری روستایی،
- بافندگی و ریسندگی - کاری که کمتر به مهارت صنعتی و یا آموزش حرفه ای نیازمندست رسوخ می کند.
مانو فاکتور پایه یک بازار خارجی را یافته آنهم از طریق مراکز بزرگ تجارتی، و تولید پیشه فرعی روستایی را پایه وسیع خود قرار داده و در خدمت "ارزش مبادله" قرار می گیرد. - حال آنکه پیشه وری شهری بدنبال مرحله ای بالایی از پیشرفت بود تا بتواند بصورت "فابریکی" تولید کند.
- شاخه هایی از تولید مانند کارخانه های شیشه سازی ، فلز سازی ، چوب بری، کاغذسازی، و... که از همان ابتدا تمرکز نیروی کار را می طلبید، نیروهای طبیعی.
بیشتری بکار می برند، تولید بزرگ و تمرکز وسایل کار را می طلبند.
- اما از طرف دیگر رشد مستاجرین کشاوز منجر به کاهش نیروی کار بر زمین بیشتر تبدیل اهالی روستا به مزدبگیران آزاد گردید. - در مانو فاکتورها کم کم از نیروی آب و باد - استفاده از چرخ آسیاب آبی و بادی - و با استفاده از چرخ دنده های چوبی میزان حجم تولید ریسندگی و بافندگی افزایش یافت بعدها ، ماکوی سیار "جان کاری" در ١٧٣٣ به کمک دستگاه بافندگی آمد نتیجه، کاهش تعداد کارگران به نصف شد.
در حالیکه در این زمان ، صادرات پارچه حجم تجارت داخلی و خارجی انگلیس را شامل میشود.
دستگاه نخ ریسی جنی و ماشین ریسندگی کرامپتون در نیمه دوم قرن هجده در انگلستان به کمک بافندگی و ریسندگی آمد.
- در قرن هجدهم استفاده از ذغال سنگ و کُک در تولید آهن باعث رشد ارتباطات زمینی، ساخت پل های آهنی ، و کشتی آهنی گردید.
- ساختن ماشین بخار پاپن و نیوکامن و جیمز وات نیز به کمک صنایع آمد و به سوی استقرار نظام فابریک صنعت گام برداشت تا صنایع مانوفاکتور و نظام خانگی تولید به پایان دوران تاریخی خود در انگلیس برسد آنهم در پایان قرن هجدهم دیگر نظام مانوفاکتو ، محور صنعت انگلیس نبود.
- پیشه وران شهری هرگز نتوانستند از مهارت صنعتی شهری فراتر روند و به آرزوی خود صنعت بزرگ - فابریک - برسند.
- چرا؟
زیرا " نخستین پیش شرط صنعت بزرگ ورود مجموعه روستا با تمام وسعتش در تولید است البته نه ارزشهای مصرفی بلکه برپایه ارزشهای مبادله ای."
- ریزش ، انحلال مناسبات فئودالی ارباب و رعیتی و به یک کلام مالکیت تقیدی ، گست تقید رعیت به زمین ارباب.
- به موازات آن پیدایش و رشد مانوفاکتوری باعث گردید تمام شاخه های کار را به شاخه هایی تولید که توسط سرمایه رهبری میگردند تبدیل گردند.
گفتنی ست در شهرها روزمزدان غیر صنفی ، پادوها و غیره، عناصری برای ایجاد کار مزدوری واقعی در خود دارند.
دیدیم - پیش شرط تبدیل پول به سرمایه ، روندی ست که شرایط عینی کار را از کارگران جدا و مستقل می نماید.
- در این روندتاریخی پیشه ور روستایی ، محصول کارش توسط پول تجاری خریداری شد و قرار گرفتن این مبادله بر پایه "ارزش مبادله ای" منجر به گسست و جداشدن شرایط وابستگی پیشه ور روستایی از زمین گردید.
- و در گامهای بعدی مالکیت وی بر ابزار تولید را تفکیک و از وی جدا ساخت او را از موطنش جدا ساخت و تبدیل به کارگر مزدی کرد.
و در نتیجه هستی اش به شرایط کار مزد بگیری اش بستگی یافت - سرمایه در روند تکاملی خود نه تنها به روند جدایی میان کار و مالکیت، میان کار و شرایط عینی کار از طریق غلبه بر تمام شیوه های تولید قدیمی پرداخت بلکه به رشد و تمرکز ابزار تولید از طریق مالکیت خصوصی بر ابزار تولید آنهم براساس نیاز رو به گسترش بازار دامن زد.
یا در تکامل خود،کار پیشه وری روستایی، کار مالکیت خرد زمین ، و غیره و خود را متلاشی کرده و به اشکالی تبدیل میکند که در ظاهر در تضاد با کار قرار ندارد. - سرمایه کوچک و انواع بینابینی یا ترکیبات مخلوطی از شیوه های قدیمی تولید بر پایه سرمایه خود را احیاء کرده اند با شیوه تولید کلاسیک سرمایه منطبق می شوند. -" سرمایه ازطریق دارایی پولی ، از طریق گردش پول و کالا ، بازار داخلی را به نفع خود گسترش داده و تمام پیشه های فرعی را متلاشی می کند." - "کالاهایی را که قبلاً مستقیماً به عنوان ارزشهای مصرفی ساخته می شدند. چه توسط پیشه ور فرعی روستا بعد ها چه توسط پیشه ور شهری – به شکل ارزشهای مبادلاتی در میآورد."
- پیشه وری شهری، گرچه بر پایه آفرینش ارزشهای مبادله قرار داشت.
اما هدف مستقیم این تولید فقط تامین معاش پیشه ور استادکار - بیشتر تولید ارزش مصرفی ست - و نه ثروتمند شدن و تولید ارزش مبادله به عنوان ارزش مبادله.
- تولید سرمایه داران و کارگران مزد بر، روند اصلی ارزش آفرینی سرمایه است.
- تولید در همه جا تابع مصرف فرض شده و عرضه تابع تقاضا و آهسته آهسته توسعه یافته و کم کم شتاب آهنگین می گیرد.
در ابتدا گفتیم "سرمایه یک رابطه اجتماعی تولید بر پایه مبادله کالاست."
و همچنین مبادله کالا بر پایه رابطه عرضه و تقاضای کالا است.
- راستی در این میان ، قیمت کالا چگونه تعیین میشود؟
- ابتدا به ساکن توسط "رقابت" بین فروشندگان و خریداران ، آنهم توسط رابطه عرضه و تقاضا.
- "رقابت" سه وجه دارد.
وجه اول آن ، فروشندگان سعی می کنند کالاهایی با کیفیت مشابه را ارزانتر بفروشند تا دیگر رقبای فروشنده را از میدان بدر ببرند. در این نوع رقابت قیمت کالاهای عرضه شده ارزانتر میشود.
وجه دوم - رقابت بین خریداران ، این نوع از رقابت موجب افزایش قیمت کالاهای عرضه شده میشود.
وجه سوم : رقابت در بین خریداران از یکسو و فروشندگان از سوی دیگر می باشد.
- نتیجه، دانستیم تمامی این رفتارهای اجتماعی - اقتصادی بر پایه "ارزش مبادله ای" کالا می باشد.
سوال: کالا چیست؟ ما به این سوال در بخش سوم چرا "ضد سرمایه داری" پاسخ میدهیم. پایان بخش دوم

"فعالان کارگری ضد سرمایه داری گیلان"


- منابع مورد استفاده:

سرمایه، شیوه های تولید پیشاسرمایه داری، کارمزدی و سرمایه، انقلاب صنعتی، جیمز آ.کوریک.

*****************

بخش سوم

چرا ضد سرمایه داری؟
کالا چیست؟ مطلب یکم : عوامل دوگانه کالا یعنی ارزش مصرف و ارزش - ماهیت ارزش و مقدار ارزش چیست؟ ابتدا به ساکن«کالا یک شی خارجی است که توسط خاصیت های خود نیازمندیهای انسان را برآورده می کند»
حال « این نیازمندیهای انسان چه ناشی از خورد و خوراک و مسکن و غیره باشد و چه ناشی از تخیل ، اندیشه انسان به مانند کتاب ، موسیقی و...باشد» به این سودمندی و فایده اشیاء «ارزش مصرفی» آن می گویند.
مانند میوه، غذا، شعر، نقاشی، سینما، آموزش، اتومبیل، کامپیوتر و پارچه، لباس، کفش و میز، صندلی، کاغذ و....و پس «محتوی مادی ثروت را ارزش مصرفی تشکیل می دهد اعم از هر شکل اجتماعی که این ثروت را دارا باشد».
منشاء «ارزش مصرفی» هر کالایی کیفیت و خواص طبیعی نهفته در آن شی که نمایانگر سودمندی آنست می باشد».
ارزش مصرفی کالا دارای کیفیتهای گوناگون و متفاوت از یکدیگر هستند.
حال دوستان کارگر، برای لحظه ای چند «ارزش مصرفی» کالا را در نظر نگیریم.
چه چیزی باقی می ماند؟
آنچه باقی می ماند ارزش کالاست.
این ارزش چگونه آشکار می شود؟
ارزش کالا در رابطه با مبادله نمایان می شود.
مثال ارزش دو کیلو آلوچه مثلاً برابر است با یک هندوانه ۴ کیلویی.
یا ارزش یک میز نهارخوری با ارزش یک جفت لاستیک پراید برابر است.
ارزش کالا ناشی از چه چیزی ست؟ چه عامل مشترکی این رابطه مبادله را بوجود آورده؟
برای تولید میوه به کار باغبان، میز و صندلی به کار نجار ، تولید حلقه لاستیک به کار کارگر لاستیک سازی و...نیازمندیم.
یعنی ارزش بوجود آمده در کالا توسط کار انسانی، کدام کار؟ کار مجرد انسانی حاصل گردید.یعنی در مجموع تولید ارزش کالاها به کار مجرد و همانند انسانی نیازمندیم."کار مجرد "ذات ارزش" است که در ارزش محصول کار بیان می شود".
نتیجه: «ارزش کالا همان عامل مشترکی است که در رابطه معاوضه یا ارزش مبادله کالا نمایان می شود»
فراموش نکنیم که طبیعت خود ، مواد خام، مواد اولیه ناشی از کنش و واکنش قوانین و نیروهای درون و برون ماده را در اختیار انسان قرار داده است. انسان که هستی اش وابسته به کاربرد و مصرف این مواد خام و اولیه است، با استفاده از نیروی کار خلاقانه با ساخت و تکامل از ابزارآلات و وسایل تولید با آگاهی از نیروها و قوانین طبیعت در طول تاریخ هستی اش به تولید لوازم زندگی اش و باز تولید خود و هستی اش پرداخته است.
گفتیم مقدار کار صرف شده در تولید یک کالا، ارزش آنرا بوجود می آورد.
ارزش این مقدار کار چگونه سنجیده می شود؟
مقدار کار، بوسیله طول زمان مانند ساعت، روز، هفته، ماه، سال و...محاسبه می شود.
-«شاید این تصور بوجود بیاید هر قدر انسان تنبل و بی مهارت تر باشد و زمان بیشتری برای ایجاد ارزش در تولید کالایش بکار رود به همان میزان ارزش کالایش بیشتر شود» -اما اینگونه نیست.میدانیم در روند تولید یک کالا مجموعه ای از افراد با زمانهای متفاوت و مهارت و ابزارهای متفاوت اما بطور اجتماعی کار می کنند.
-«هر یک از این نیروهای انفرادی مانند بقیه دارای صفت یک نیروی اجتماعی متوسط است.در نتیجه به مثابه نیروی کار متوسط اجتماعی عمل می کنند.»
-«این زمان کار متوسط اجتماعی به زمان کار اجتماعاً لازم معروف است».

بطور خلاصه:
«زمان کار اجتماعاً لازم عبارتست از کاری که با وجود بودن شرایط تولید عادی اجتماعی و با حد متوسط اجتماعی مهارت و شدت کار، لازم است تا بتوان ارزش مصرفی بوجود آورد».
-مثال ، یک نجار بااستفاده از اره دستی ، چوب و میخ ، رنده دستی و چکش و...در ٨ ساعت کار روزانه یک میز را می سازد.
-در یک کارگاه تولیدی با استفاده از اره برقی ، رنده برقی و...یک میز در طول ٢ ساعت ساخته می شود.
-محصول ساعت انفرادی کار نجار در ٨ ساعت معرف ٢ ساعت کار اجتماعی خواهد شد.
-به همین دلیل ۴/٣ از ارزش سابق کار نجار قبلی کاسته خواهد شد.

نتیجه:
زمان کار لازم با هر تغییری که در نیروی کار بوجود می آید بستگی دارد.
مانند افزایش یا کاهش تعداد کارگران، ارتقای فن آوری و رشد کمی و کیفی ماشین آلات ، درجه متوسط مهارت کارگران ، درجه تکامل علم و قابلیت استفاده فنی از آن ، ترکیب اجتماعی جریان تولید وسعت و درجه تأثیر وسایل تولید و شرایط طبیعی.
مثال:
در مورد کشف و استخراج نفت:
-در گذشته به علت نزدیک بودن چینه های نفتی به سطح زمین با استفاده از مته های ساده و برپا کردن دکلهای چوبی و علم مبتدی زمین شناسی به سختی به منابع غنی نفت دست می یافتند مانند کشف و استخراج نفت در ایران- ١٩٠٨- منطقه مسجد سلیمان.
بعدها به مرور برای یافتن ذخایر نفتی، از روش لرزه نگاری و علم پیشرفته زمین شناسی و توپوگرافی در زمان کمتری به عمق و حجم چینه نفتی مورد نظر دست یافتند حتی در اعماق دریاها و اقیانوسها ، امروزه از مته های جدیدی موسوم به کاتینک بهره می جویند.
-حاصل این فعالیت بستگی به غنای معادن نفتی و هزینه و زمان کاری صرف شده برای کشف و حفاری و استخراج و بهره برداری معدن مورد نظر دارد.
نتیجه:
بطور کلی هر قدر نیروی تولید کار بزرگتر ، زمان لازم برای تولید یک کالا کوتاه تر و هر قدر حجم کاری که در آن متبلور باشد کوچکتر باشد ارزش آن همانقدر کمترست. «برعکس هر اندازه نیروی تولیدی کار کوچکتر است به همان مقدار زمان کار لازم برای تولید یک جنس طولانی تر و ارزش آن زیادتر است.

پنج نکته مهم:
١) مقدار ارزش کالا به نسبت مستقیم مقدار کاری که در کالا واقع می شود تغییر می کند.مقدار ارزش کالا به نسبت عکس نیروی تولیدی کاری که در کالا وقوع می یابد تغییر می کند. ٢) ممکن است شی ای بدون واسطه کار انسانی برایش سودمند باشد یعنی دارای ارزش مصرف باشد مانند جنگلها ، چمنزارها ، هوا ، میوه خودروی جنگلی ، عسل طبیعی داخل کندوی درخت ، آب چشمه و ...
٣) چیزی ممکن است محصول کار انسان و دارای ارزش مصرف باشد اما صفت کالا بدان تعلق نگیرد مانند عصای چوبی ، چارپایه و ...که شخصی برای مصرف خود ساخته باشد.
۴)کالا محصول کاریست که دارای ارزش مصرفی بوده و برای دیگران قابل استفاده باشد یعنی دارای ارزش مصرف اجتماعی باشد.
۵)ارزش بر پایه ی سودمندی کالا قرار دارد اگر چیزی فایده مند نباشد کار نهفته در آن نیز بدون سودمندی است.

مطلب دوم:
طبیعت دوگانه کار نهفته در کالا:
گفته شد ابتدا کالا به دو چهره جلوه گر می شود
١) ارزش مصرف ٢) ارزش مبادله
-قابل ذکر است « تا زمانی که کار در ارزش بیان می گردد تمایلی به حفظ صفت های ارزش مصرفی خود ندارد.»
-این راز علمی صفت دوگانگی کار نهفته در کالا نخستین بار توسط «کارل مارکس» بزرگترین دانشمند و آموزگار طبقه کارگر جهان کشف شد.
-برای روشن شدن مطلب یک مثال می آوریم.
-فرض می گیریم یک میز نهارخوری برابر است با نیم متر چوب
-میز نهارخوری در اینجا دارای ارزش مصرفی است.
منشاء این ارزش مصرفی کار مفید و سودمندی ست که توسط نجار در چوب انجام گرفته تا نیم متر چوب به یک میز نهارخوری تبدیل شود.
-حال ، اگر چوب و میز نهارخوری شامل کارهایی با کیفیات متفاوت- چوب بری و نجاری- نبودند نمی توانستند به عنوان کالا در مقابل یکدیگر قرار بگیرند.
-اگر این مطلب را در مورد کالاهای مختلف با کیفیات و ارزش مصرفی گوناگون که از نظر نوع ، جنس و...با یکدیگر تفاوت دارند عمومیت بدهیم می بینم در مورد همه این کالاها صادق است.
-در واقع مفید بودن انواع کار مانند چوب بری ، نجاری ، بافندگی ، خیاطی ، مهندسی ،و...باعث می شود که کالاها در مقابل یکدیگر در رابطه ای معاوضه ای و مبادله ای قرار بگیرند.
-این مسئله به معنای چه چیزی است؟
به معنی تقسیم اجتماعی کار و شرط ضروری تولید برای کالاهاست.
-نکته ای مهم : البته عکس این قضیه صحیح نیست.یعنی چه؟
یعنی اینکه ، تولید کالا شرط ضروری تقسیم اجتماعی کار نیست. چرا؟
-اگر تاریخ جوامع دوران باستانی و شیوه های تولید آنها را بررسی کنید مانند چین ، هند ، مصر ، آسیا و اروپا ،آفریقا می بینیم علیرغم کار اجتماعی تقسیم شده در بین این جوامع اما محصول کار آنها کالا محسوب نمیشد. چرا؟
-چون محصولات انفرادی کار بطور مستقل و جدا از هم در مقابل هم به عنوان کالا قرار نمیگرفتند تا مبادله شوند.

دلیل اینکه:
-در جامعه ای که تولید کنندگان آن جامعه محصولاتشان صورت کالا به خود می گیرد، وجود محصولات با ارزشهای مصرف گوناگون که توسط تولیدکنندگان مستقل و انفرادی که در روند تکاملی خود به روش نظام مند پرشاخه و انشعاب تقسیم اجتماعی کار و توزیع اجتماعی کار بطور متناسب و متقابل نیروی کار منجر می شود.
-تندیس کالا مانند چوب ، میز ، کامپیوتر ، لباس ، پارچه و...
همه و همه در کل ترکیبی از دو عامل است ماده طبیعی و کار انسانی.
-گفتیم اگر «ارزش مصرف یک کالا را در نظر نگیریم آنچه از یک کالا باقی می ماند همان ارزش کالاست که خود تجسم کار مجرد انسانی» می باشد.
-این «کار مجرد بشری» در تولید کالاها با اشکال مخصوص تبدیل به «کار مشخص» می شود.مانند بافندگی ، خیاطی نجاری، نوازندگی ، مهندسی ، بنایی ، کاشی کاری ، معلمی و...
-تمامی این نوع فعالیت بشری تغییراتی فیزیکی ، شیمیایی ، بیولوژیکی ، اجتماعی است که به ماده می دهد.
-یعنی به تجسم و بیان شکل و پیکر جدیدی از ماده می پردازد.چوب به میز یا صندلی یا جارختی ، مبل ، کمد ، الکل صنعتی ، چرخ ارابه ، کاغذ ، پارچه به لباس ، ساک ، باند زخم و...نفت به بنزین، گازوئیل ، انواع محصولات پتروشیمی ، الیاف پلی ستر، pvc ، روغن اتومبیل و...تبدیل می شوند.کار انسانی منشأ تمام این تغییرات و تبدیلات است. -کار انسانی یعنی صرف نیروی ساده ای که بطور متوسط از هر انسان معمولی بر می آید.
-کار مرکب حاصل جمع یا حاصل ضرب کار ساده انسانی است.
-قابل ذکر است کار ساده متوسط در هر کشوری با توجه به مرحله تکامل فن آوری و رشد علم و ابزارآلات و وسایل تولید و شرایط طبیعی محیط کار، میزان رشد تقسیم اجتماعی کار ، تغییر کرده و مختص همان کشور است.

-نیروی بارآور کار چیست؟
جمع و کلیه اعمال و توان کار مفیدی که برای تولید یک کالای مشخص مفید است را نیروی بارآور کار می گویند.»
-نیروی بار آور شکل سودمند و مفید کار یا «ارزش مصرف» کالا را شامل می شود.
-اگر ارزش مصرف کالا را در نظر نگیریم آنچه باقی می ماند ارزش کالاست که ناشی از همان کار مجرد انسانی است.
-اگر نیروی بارآور کار را ثابت در نظر بگیریم آنچه تغییر می کند ارزش کالا است که ناشی از مقدار کار لازم مجرد انسانی که بر حسب زمان محاسبه می گردد. بطور مثال - اگر نیروی بارآور کار ثابت باشد. فرض می گیریم برای تولید یک میز نهارخوری یک روز زمان کار لازم است یعنی یک میز نهارخوری = یک روز کار لازم -اگر برای تولید یک میز نهارخوری کار لازم دو برابر شود یک میز نهارخوری به اندازه دو میز نهارخوری قبلی ارزش خواهد داشت.
-اگر برای تولید یک میز نهارخوری نصف روز کار لازم باشد آنگاه دو میز نهارخوری به اندازه یک میز نهارخوری قبلی ارزش خواهد داشت.البته با حفظ کیفیت قبلی میز نهارخوری. -در حالیکه ارزش مصرف هر میز نهارخوری ثابت مانده است.
-نتیجه ، ممکن است علی رغم افزایش حجم و تعداد کالا ارزش مصرفشان ،ازدیاد مادی ثروت جامعه «ارزش کالا» صرف نظر از ارزش مصرف همزمان دچار تقلیل و کاهش گردد.
-این رفتار ناشی از دوگانگی صفت کار در کالا می باشد.
-در حالیکه شکل سودمند و مشخص کار- خیاطی، پارچه بافی ، مهندسی ، بنائی ...، یعنی نیروی بارآور کار، حفظ شده است اما ارزش آن دچار نوسان شده است.
-یعنی تغییر نیروی بارآور تاثیری در کاهش یا افزایش ارزش بیان شده ندارد.
به دلیل اهمیت کالا، در بخش چهارم به اشکال مختلف ارزش کالا ارزش و مبادله می پردازیم.

منابع مورد استفاده: کارل مارکس، سرمایه - نظریه ارزش مارکس، ایزاک ایلیچ روبین.

*****************

بخش چهارم

مطلب سوم - شکل ارزش یا ارزش مبادله:
- هرگاه شما برای تهیه ی کالاهای مورد نیاز خود به فروشگاه یا بازار مراجعه کنید، با اشیایی گوناگون و متنوعی از نان و پنیر و گوشت گرفته تا کفش و میز و پارچه و چوب و اتومبیل و کامپیوتر و ... روبرو می شوید.
- "کالاها به شکل ارزشهای مصرف باپیکرکالایی که همان شکل طبیعی شان است بدنیا میآیند."
- پس از ور انداز کردن کالا جهت بدست آوردنش ارزشش را پرسیده و بهای آنرا - پول - می پردازید. چه اتفاقی افتاده است؟
- در رابطه مبادله ای ، "شکل ارزشی" کالا پدیدار گشت.
- کالا در اینجا با شکل دو گانه ١) شکل طبیعی یا شکل ارزش مصرفی ٢) شکل ارزش یا ارزش مبادله ای آشکار شد.
- در واقع زبان مشترک کالا بصورت شکل مشترک ارزش - پول - به این آشکار سازی کمک کرد. پول حاصل فروش کار شما و کالا که حاصل کار دوستان کارگرتان ، در واقع در یک رابطه اجتماعی ، کار انسانی با کار انسانی دیگر مبادله شود.
- زبان مشترک این مبادله، کالای مشترکی بنام پول بود.
ما می خواهیم به روند تکاملی ، رسیدن پول به چنین مقامی - شکل مشترک ارزش یا ارزش مبادله را بررسی کنیم. ابتدا به ساکن از شکل ساده ارزش آغاز می کنیم. الف- شکل ساده ارزش چیست؟
مثال: نیم متر چوب = یک میز نهارخوری. یا یک میزنهارخوری = نیم متر چوب
الف-١- دوقطب تجلی ارزش ، شکل ارزش نسبی و شکل معادل:
- اگر بگوییم، نیم متر چوب نرات = نیم متر چوب نرات ، یا یک کیلو برنج دمسیاه آستانه = یک کیلو برنج دمسیاه آستانه ، آیا حرف تازه ای زده ایم؟ مانند آنست بگوییم که ، یک برابر است با یک.
- اما، اگر بگوییم نیم متر چوب برابر است با یک میزنهارخوری، یا یک کیلو آرد با ۴ قرص نان برابر شد یا بطور کلی مقداری کالای الف با مقداری کالای ب مبادله شده حرف تازه ای زده ایم. چرا؟ زیرا ، چوب ارزش خود را در میز و آرد در نان و کالای الف در کالای ب بیان می کنند. میز و نان و کالای ب بعنوان معادل عمل می کنند.
- ارزش کالای اول بطور ارزش نسبی بیان شود و "شکل ارزش نسبی" بخود گرفته، در مقابل کالای دوم "شکل ارزش معادل" را بخود گرفته است.
- بر روی یک کفه ی ترازو یک کیلو آرد و در کفه دیگر ۴ قرص نان قرار می دهیم؟، بیان شکل ارزش نسبی یک کیلو آرد توسط شکل ارزش معادل نان در واقع دو قطب مخالف یک رابطه را بوجود می آورند. "تجلی ارزش واحدی هستند."
- این ارزش بیانگر وحدت کار انسانی موجود در این رابطه ارزشی می باشد.
- نه همزمان بلکه در شرایط دیگر و متفاوت به جای یکدیگر می آیند و قطب های تجلی ارزش می توانند با یکدیگر عوض شوند. یعنی یک میز نهارخوری = نیم متر چوب
الف- ٢- شکل نسبی ارزش:
الف-٢-١- محتوی شکل نسبی ارزش چیست؟
- از مثال چوب= میز، دانستیم هر دوی "این کالاها محتوی ارزش هستند البته در این تساوی ما ، کمیت و اثر نسبی آنرا در دو کالا در اینجا در نظر نمی گیریم."
این دو از نظر کیفی مساوی و مانند شی ای هستند که از نظر "، ماهوی" یکی در نظر گرفته شدند و آن خود "ارزش" است. صفت مشترک هر دو همان کار انسانی است که در اینجا به "صفت ارزشی کالا" تبدیل شده در ارتباط با کالاهای دیگر آشکار میگردد.
- واضح تر بگوییم ، نجاری صفت معادل ارزش کار و کار شاخصی است و چوب بری نیز دارای صفت کار ارزشی نسبی و کار مشخصی است.
- درهردو اینها این کار انسان مجرد است که در هر دو "شکل ارزش واحد را بوجود میآورد"
- کار انسانی منشأ و سرچشمه ارزش است اما خود ارزش نیست.
- "نیروی کار انسانی به گونه ای سیال تشکیل ارزش میدهد اما خود ارزش نیست."
هنگامی "ارزش" به حساب می آید که دریک شی انعقاد یافته و شکل چیزی را بپذیرد.
- مانند آب که درون لیوان شکل لیوان، یا مواد مذاب که در قالب مورد نظر ریخته گری شکل آنرا بخود می گیرد و ایجاد "ارزش" می کند.
- انباشت کارانسانی در شی ای، مانند میز، را در نظر بگیریم. اینک میز حاوی ارزش است، میز از این جهت به عنوان تندیس ارزش دارای اهمیت می شود که میتواند در مقابل کالاها یی دیگر مانند چوب قرار گرفته و در مقام ارزش معادل به بیان ارزش نسبی چوب بپردازد.
الف٢-٢- تعیین کمی شکل نسبی ارزش:
- وظیفه "شکل ارزش" هم بیان ارزش ست و هم بیان مقداری ارزش بزبان ریاضی است.
- در مثال نیم متر چوب، ٢ متر پارچه، دو کیلو سیب و ... و... در واقع "شکل ارزش" به بیان کمی و مقداری "ارزش" پرداخته است.
- میدانیم "ذات ارزش" در کار بشری نهفته در کالا می باشد و همچنین میدانیم برای تولید کالا "مقداری کارلازم" نیاز ست که این مقدار کار لازم خود در رابطه با نیروی بارآور"شکل مشخص" کار - نجاری، بافندگی، خیاطی، باغبانی و قراردارد.
- در اینجا ما تغییرات در نیروی بارآورد کار و اثر آن در "تجلی نسبی مقدار ارزش" را بررسی می کنیم. مثال مورد نظر ما ،همان نیم متر چوب = یک میز نهارخوری است.
- این تغییرات در چهار حالت در نظر گرفته می شود.
حالت اول - ارزش چوب متغیر ، ارزش میز ثابت است.
- اگر زمان کار لازم برای تولید چوب دو برابر شود - ریز و درشت بودن دندانه های اره ، پر شاخه و برگ بودن درختان و... و... ارزش چوب دو برابر می شود. معادله ، بصورت ارزش نیم متر چوب = ارزش ٢ میز نهارخوری تبدیل می شود.
- برعکس اگر زمان کار لازم نصف شود. آنگاه ، ارزش نیم متر چوب = ارزش نصف میزنهارخوری
نتیجه - ارزش نسبی کالای چوب یعنی ارزشی که بوسیله کالای میزی بیان می شود به نسبت مستقیم ترقی یا نزول می یابد البته به شرط ثابت ماندن ارزش میز.
حالت دوم : ارزش چوب ثابت و ارزش میز تغییر می یابد.
- زمان کار لازم برای تولید میز دو برابر می شود- معادله ارزش نیم متر چوب = یک میز نهارخوری تبدیل به معادله ارزش نیم متر چوب = نصف ارزش میز نهارخوری می
شود اگر ارزش میز نصف شود آنگاه، ارزش نیم متر چوب = ارزش ٢ میز نهارخوری می شود.
- در این حالت ارزش نسبی چوب که بوسیله میزنهارخوری بیان شده به نسبت عکس و وارون تغییر ارزش میز ترقی و تنزل می یابد.
حالت سوم - مقادیر کار لازم برای تولید هر دو کالای چوب و میز امکان دارد با هم در یک جهت و به یک نسبت تغییر کند که مسلم است همیشه معادله ی نیم متر چوب = یک میز نهار خوری ، حاکم است. جهت حل این تغییرات ارزشی باید از کالای سومی که دارای ارزش ثابت است. به عنوان مقیاس استفاده کنیم.
حالت چهارم - زمانهای کار لازم تولید برای کالاها - چوب و میز - هر دو در یک جهت با درجات مختلف یا در خلاف جهت یکدیگر تغییر می کنند این بار با کمک و ترکیب از سه حالت فوق الذکر تعیین در ارزش نسبی کالا استفاده می کنیم.
الف-٣- شکل معادل ارزش:
- شکل معادل هر کالایی مانند "کالای ب" یعنی شکل مبادله پذیری مستقیم آن کالا
- کالای ب - با کالایی دیگر - مانند کالای الف - است.
- در مثال شاخص ، میز نهارخوری شکل معادل پذیری چوب را بخود گرفت.
- ارزش مصرف میز در مقابل چوب - پیکرارزش- را تجسم میکند.
یعنی مقدار معینی از میز بیانگر مقدار معینی از "ارزش" بصورت چوب شده است.
- "شکل معادل" صورت مبادله پذیر مستقیم آن کالا - میز- با کالاهای دیگر است.
- شکل معادل ارزش سه ویژگی دارد.
١- "ارزش مصرفی" شکل تجلی و بروز وارون خود یعنی "ارزش" می شود. کالای میز ، "ارزش کالای چوب را بازتاب می کند، اما "ارزش" خودش را بیان نمی کند."
٢- هر چند وجود مادی - پیکر کالای میز، انعقاد کار مجرد انسانی ست ولی کار مشخص - نجاری - که میز کار را تولید کرده شکل پدیدار شدن کار مجرد می شود.
٣- کار فردی ، شکل مستقیم کار اجتماعی را به خود میگیرد.
این سه ویژگی - ١) بروز ارزش بصورت ارزش مصرفی
٢) کار مجرد بصورت "کار مشخص"
٣- کارفردی بصورت کار اجتماعی
اساس فهم تئوری "ارزش" در کالبد شکافی و در واقع نقد شیوه تولید سرمایه داری توسط"کارل مارکس" بزرگترین دانشمند طبقه کارگر جهانی است.
الف- ۴- مجموع شکل ساده ارزش:
تقسیم کالا دارای "ارزش مصرف" و "ارزش" است.
"زمانی این دوگانگی در کالا ظاهر می گردد که ارزش کالا" جدا از شکل طبیعی خود
- چوب ، لباس ، تایر ... - صورت تجلی ویژه ای پیدا کند. چه شکل؟
شکل "ارزش مبادله " را بیابد. اما اگر کالا خود جداگانه بررسی شود هیچگاه دارای شکل "ارزش مبادله" نمیشود، مگر آنکه در مقابل کالایی دیگر و رابطه مبادله ای با کالایی متفاوت از نظر نوع با خود قرار بگیرد.
- "شکل ارزش کالا از "ذات ارزشی" کالا نتیجه می شود و نه بر عکس "ارزش" و "قدر ارزش" از شیوه بیان آن به شکل "ارزش مبادله" نتیجه نمی شود."
- خصلت ویژه نظریه "ارزش" مارکس در این است که بطور دقیق نوع کار ارزش آفرین را توضیح میدهد. مارکس کشف کرد که ارزش چیزی جز کار منعقد شده نیست.
- خصلت دو گانه کار ، تفاوت بین فرایند مادی - فنی تولید و شکل اجتماعی آنرا بازتاب می دهد.
- این تفاوت بین کار مشخص و کار مجرد را بوجود میآورد که به نوبه ی خود در تقابل "ارزش مصرفی" و "ارزش" بیان می شود. بنابراین شکل ساده ارزش یک کالا عبارتست از شکل ساده مبادله و چنین تجلی اختلاف و تضادی که بین ارزش مصرف و ارزش درون کالا نهفته است که آنهم توسط یک تضاد خارجی - رابطه مبادله ای دو کالا-آشکار می شود.
- با وجود این، "شکل ساده ارزش" به خودی خود به شکل کاملتر بدل می شود. بوسیله این شکل، کالای الف فقط در کالای منفرد دیگری از قبیل مانند برنج، چای، لباس، جواب و ... در رابطه ارزشی قرارمی گیرد.
تجلی های ساده ارزش های مختلف و محدود با توجه به محدودیت نوعی و عددی کالاها بوجود میآید. ب- شکل تام یا گسترش یافته ارزش:
مثال : "نیم متر چوب = یک میز نهارخوری یا = ٢۵ کیلو برنج یا =۵٠ کیلو هندوانه و یا = یک بشکه نفت سفید و یا = یک جفت تایر پراید و یا = یک گرم طلا "
ب-١- شکل گسترش یافته ارزش:
- در مثال بالا ارزش کالایی مانند چوب توسط کالاهای مختلف بیان می شود. این نشاندهنده این است که کالاهای دیگر به بازتاب ارزش چوب پرداخته اند.
- این رابطه اجتماعی بین کالاها بیانگر چیست؟
در واقع گویای قرار گرفتن اشکال مختلف کار انسانی در مقابل هر کار انسانی دیگرست.
- در اینجاست زنجیره ای نامحدود از بیان و تبلور و تجسم های "میز کالا" در کالاهای مختلف بازتاب یافته است.
-در"شکل ساده ارزش" بطور تصادفی و انفرادی - چوب و میز - به نسبت کمی قابل مبادله شده اند.
- در این حالت برعکس، در شکل گسترش یافته، باطن نهفته ای پدیدار میشود که بطور ذاتی با پدیده اتفاقی و ساده مبادله تفاوت داشته آنرا تعیین میکند.
نتیجه ، روشن میشود که "مبادله، "ارزش" را تنظیم نمی کند بلکه برعکس، مقدار ارزشی کالاست که روابط مبادله را تنظیم میکند."
ب- ٢- شکل ویژه معادل:
- در تجلی ارزش کالای چوب، هر یک از کالاهای دیگر مانند میز و چای ، برنج و طلا و ... بمانند معادل "و تندیس ارزش" در نظر گرفته شده است.
"شکل طبیعی هر یک از این کالاها تبدیل به "شکل ویژه معادل" در کنار سایر کالاها دیگر است."
ب-٣- اشکالات شکل تام ارزش:
- اولین اشکال ، تجلی ارزش کالا به صورتی زنجیره ای و ناتمام از یک "معادله ارزشی" به "معادله ارزشی" دیگر اضافه می شود.
- دومین اشکال ، تلالو گوناگون و متنوعی از بازتاب های ارزشی بوجود میآورد.
- سومین اشکال، سطح گسترش شکل نسبی ارزش هر کالا با تجلی و سطح گسترش شکل نسبی ارزش کالای دیگر متفاوت می شود.
- گویی اشیای گوناگون همچون آینه هایی در تالار آینه ها مداوم و لاینقطع به بازتابش "ارزش نسبی" یکدیگر می پردازند.
- با توجه به اینکه "صورت طبیعی هر کالای منفرد شکل ویژه ای از معادل در کنار عده زیادی از شکل های ویژه معادل قرار دارد شکلهای محدودی از معادل بوجود میآید که یکدیگر را نفی میکنند" مانند پرتاب سنگهایی که در سطح راکد آب امواجی بوجود می آورند که یکدیگر را قطع و نفی می کنند.
- چهارمین اشکال، در هر معادل ویژه کالا، برجستگی نوع کار مشخص و خاص مانع از بروز صفت عام کار مجرد انسانی میگردد.
ج- شکل عام ارزش:
یک میز نهارخوری =
۵٠ کیلو نان =
٢۵ کیلو برنج =
دو تا پراید =
دو جین پیراهن =
یک بشکه نفت =
یک گرم طلا = و غیره =

ج-١- صفت تغییر یافته شکل ارزش:
"در شکل عام ارزش ١) کالاها بطورساده و توسط کالای واحدی تعبیر می شوند. ٢) شکل ارزشی آنها ساده و روشن و مشترک و یکپارچه و کلی است."
به همین علت - در مثال بالا تمامی کالاها ارزش خود را با چوب بیان می کنند.
یعنی چوب، صفت معادل عام خود را به سایر کالاها تحمیل کرده است.
- شکل عام ارزش کالاها وارون دو شکل دیگر - شکل ساده و شکل تام ارزش - بطور عمومی ارزش نسبی خود را بوسیله یک معادل منفرد در اینجا - چوب - بیان می کنند.
- اینجا کار چوب بری نماد تبلور کار مطلق انسانی میگردد.
ماهیت مثبت ویژه آن نه نفی ماهیت خود به عنوان کار مشخص، بلکه تحویل کلیه کارهای واقعی به صفت مشترک جمیع آنهاست. و آن کار انسانی و صرف نیروی کار بشری است.
- "شکل عام ارزش تجلی اجتماعی جهان کالاها ، بیانگر خصلت عمومی انسانی کار شده که خصلت مشخص اجتماعی آنرا تشکیل می دهد."
ج-٢- رابطه تکامل بین شکل نسبی و شکل معادل ارزش:
- همانگونه که شکل نسبی ارزش در روند مبادله تکامل یافته شکل معادل آن هم تکامل یافت آنهم در یک رابطه متقابل و اثرگذار.
- اما این کافی نیست ؟ اگر کالایی بخواهد "شکل عام ارزش معادل" را بخود گرفته و بیان ارزش نسبی معادل عام بپردازد باید این شکل سوم نیز وارون شود. و در جهان کالاها آنچنان ویژگی استثنایی داشته باشد که مورد قبول عام کالاها گردد.
ج-٣- گذار شکل عام ارزش به شکل پول:
- این ویژگی - شکل عام ارزش به شرطی شکل میگیرد. ١) که کالای معادل مورد نظر از دایره کالاهای دیگر خارج شده و ٢ نوع مشخصی از کالا باشد. که صورت طبیعی اش اجتماعاً با شکل معادل ش همجوش شود و تبدیل به مفهوم عام پول گردیده و شکل پولی - شکلی همگانی و عامه پسند - بخود بگیرد.

د- شکل پول:
نیم متر چوب =
یکعدد میز =
۵٠ کیلو نان =
٢۵ کیلو برنج =
یک بشکه نفت =
دو تا پراید =
و غیره =

- تنها تفاوت بین شکل عام ارزش و شکل پولی اینست که طلا جانشـینی "چوب" شده است
- طلا دارای وظیفه پول و"کالاپول" خوانده میشود. طلا به این دلیل این وظیفه را به عهده گرفت که خود درگذشته کالا بود.
- این کالا نماینده قابل رویت همه محصولات کار یا بیان اجتماعی جهان کالاها می شود.
- شکل طبیعی آن به عنوان شکل ارزشی همه کالاهای دیگر عمل می کند.
- "بیان ارزش ساده و نسبی کالایی مانند چوب توسط کالای دیگر مانند طلا که به مقام پول - کالایی، رسیده است بها یا قیمت را بوجود میآورد." علاوه بر آن به علت فسادناپذیری آن قابل تقسیم بودن و حمل آسان آن توانست این جایگاه را اشغال کند"
- "ارزش" ، دیگر از این پس خود را بصورت، ماهیت اصلی اش یعنی کار مجرد و یا بصورت "میزان سنجش" خود یعنی "کار اجتماعاً لازم" ابراز می کند."
- "مقوله پول نتیجه تضاد بین خصوصیت عمومی ارزش و وجود مادی آن در یک کالای مشخص است."
- "تئوری ارزش کار مارکس در عین حال تئوری پول اوهم می باشد."
- خصلت بُت واره ای کالا و راز آن:
- "راز آلودگی کالا نتیجه ارزش مصرف کالا نیست بلکه ناشی از شکل کالا می باشد."
- وارد فروشگاهی می شویم کالاهای مختلف، متنوع با جسمانیت خود در اجتماعی از قفسه ها پهلو به پهلو یکدیگر نشسته و بخود نمایی مشغولند. لحظه ای محو تماشای دنیای کالاها می شویم.
گویی این مجموعه کالاها با تو سخن میگویند. برای خرید آمده ای ؟ کالایت چیست ؟پول؟ ناخودآگاه دست در جیب برده و مقداری پول در میآوری چند عدد تخم مرغ و یک رب گوجه فرنگی، و ... خریده و "ارزش معادل عام" آنها یعنی پولشان را می پردازی و از مغازه خارج میشوی.
- در ذهن آنچه را که در فروشگاه دیده ایم مرور می کنیم، کالاها با شکل طبیعی خود و شکل کالایی خود تبدیل به صفت راز آلوده شده اند که خصلت اجتماعی کار بشر را در نظر انسان به شکل صفات مادی محصولات کار و خواص اجتماعی ذاتی اشیاء بازتاب می کنند.
- مادیت یا بی روابط تولیدی ناشی از ساختار درونی اقتصاد کالایی است.
- کالاها ، فرآورده های کار کارگر، از وی جدا شده و با او بیگانه شده است.
- "خرید ، پیشاپیش واجد شیوه ای است که کارگر بوسیله آن با محصول خود ارتباطی چون با یک شی از دست رفته و از او بیگانه شده برقرار میکند."
- بیگانگی حاصل کار کارگر به شکل کالا در مقابل وی ایستاده «شکل کالا در واقع تبدیل به پوسته ای برای پنهان کردن روابط اجتماعی کار انسانی شده است.»
- در عمل رابطه بیگانگی انسان از "ذات عینی شده خویش"، محصول و فرآورده به شکل کالا و تجلی اقتصادی از خود بیگانگی انسان است.
- مشخصه کار، آفریننده ارزش، روابط اجتماعی انسانها، دیگر به شکل وارون خود تحویل و تبدیل به رابطه اجتماعی اشیا ظاهر می شود.
- "و این تنها از سر عادتها و روزمرگی ماست که روابط اجتماعی انسانها را در شکل مادیت یافته روابط اجتماعی اشیاء ببینیم."
- "در شکل اجتماعی سرمایه داری رفتار افراد در فرآیند اجتماعی تولید کاملاً ذره گانی است از این رو روابطشان با هم در تولید ، خصلتی مادی و مستقل از نظارت و عمل فردی آگاهانه شان پیدا کرده است."
- «دارایی ، سرمایه، پول ، کارمزدی و مقولات مشابه ، محصولات بسیارعملی و مشخص از بیگانگی کارگرند.»
- آنچه از انسان بیگانه شده محصول کاروی بوده اینک براو حاکم شده ،
- سرنوشتش را رقم می زند و برای بقای خویش و زندگی و حیات کارگرنسل اندرنسل تا سرحد نابودی استثمار می شود طلا، پول، سرمایه ، و ... همگی خداوندان و حاکمان سرنوشتش شده اند و ...

"فعالان کارگری ضد سرمایه داری گیلان"


منابع مورد استفاده - کارل مارکس، سرمایه، دستنوشته های اقتصادی و فلسفی، سهمی در نقد حقوق هگل ترجمه شباهنگ، فرهیخته - یوهان موست، کارو سرمایه - بازخوانی مارکس، منصور حکمت، جعفر رسا - سیریل اسمیت، کارل مارکس و خود آفرینی انسان- ایزاک ایلیچ روبین، تئوری ارزش مارکس

*****************

بخش پنجم

مطلب چهارم
روند مبادله - پیدایش پول

- در ابتدا برای اینکه دو کالا مورد معامله قرار گیرند دو شرط وجود دارد.
نخست اینکه فروشنده کالا- کالای الف- به دلیل عدم نیاز به ارزش مصرفی کالای خود آنرا با کالایی مبادله می کند- مانند کالای ب- که نیاز به ارزش مصرفی آن کالا دارد.
«در مقابل- خریدار نیز به ارزش مصرفی کالای الف نیاز دارد»
- در مرحله دوم طرفین مبادله مالکیت خصوصی یکدیگر را بر کالاهای موردنظر به رسمیت می شناسند.
-گفتنی است " در این رابطه ی مبادله ای اشیاء از مالکین خود جدا و بیگانه می گردند"
-"این رابطه ی بیگانگی متقابل در عضوهای جمعیت اشتراکی اولیه وجود نداشت."
- "حال اگر این جمعیت شکل خانواده پدرشاهی یا باستانی هندیها یا دولت اینکایی و غیره را داشتند."
"مبادله کالاها هنگامی که آغاز شد زندگی اشتراکی اولیه پایان پذیرفت."
- "تأثیر این روابط مشترک خارجی ، در داخل آن جماعات اشتراکی اولیه بصورت واکنش ، کالا گردید."
- "در اثر تکرار، مبادله اتفاقی بصورتی دایمی و مداوم به یک جریان اجتماعی منظم تبدیل گردید."
- "اثر آن در داخل جماعتها بصورت تولید مقداری فرآورده به منظور مبادله کردن نمایان می شود."
- در این روابط مبادلاتی ، ارزش مبادله ای از ارزش مصرفی جدا می شود.
- رشد و گسترش و تنوع کالا و شکل ارزش مستقل از ارزش مصرف نیاز به کالای سوم به عنوان معیار سنجش را بوجود می آورد."کالای سوم علیرغم محدودیت میدان عمل ، شکل معادل عام اجتماعی را بخود می گیرد."
- این کالای سوم بارها ثبت شده و تغییر یافته. نمک ، صدف ، پوست حیوان و حتی خود انسان به عنوان کنیز و غلام و بنده ، این "نقش پول" را بازی کردند.
- "در ابتدا اقوام چادرنشین ، شکل پول را گسترش دادند زیرا دارایی شان - دام - منقول و نوع زندگیشان چادرنشینی همواره در کوچ و نقل مکان و در تماس با جماعتهای دیگر بودند."
- دو مسئله در این مورد تأثیر قطعی داشت.
اول - "شکل پول بر روی مهمترین اجناس وارداتی اشکال ابتدایی بیان ارزشهای مبادله محصولات بومی هستند."
دوم-"آن شی مورد مصرف مانند "دام" رکن اصلی ثروت قابل انتقال را تشکیل می داد."
در واقع- "پول ، ارزش مبادله ای ست که از کالاها جدا شده و خود به عنوان یک کالا در کنار آنها به حیات ادامه می دهد. پول از روند گردش کالاها بوجود آمد و تنها می تواند ارزش کالاهای دیگر را محقق کند."
"پول نماد استقلال یافتن ارزش کالاها گردید که این خود حاصل فرا شد و فرآیند مبادله و تکامل تضادهای نهفته در کالا میان ارزش مصرف و ارزش مبادله است همچنین حاصل تکاملی این تضاد که درون کالا قرار دارد.یعنی کار معین و خاص فرد خصوصی باید به مانند ضد خود یعنی کار عام اجتماعاً ضروری عرضه بدارد."
-به طور تاریخی در یک فرآیند مبادلاتی این وظیفه به فلزات گرانبها –طلا و نقره- سپرده شد.
- "طلا و نقره با وجود آنکه بطور ذاتی پول نیستند ولی پول بطور طبیعی نقره و طلاست."
خواص طبیعی این فلزات برایشان شرح وظایف پول را بوجود آورد.
پول یا گردش کالا:
- پول "کالای مشخصی" است که در نقش یک "معادل عام اجتماعی" از جانب سایر کالاها پذیرفته شده است. پول با این کار خود سایر کالاها را از این امتیاز محروم می کند.
- پول نتیجه منطقی روند تکاملی تاریخی گسترش اشکال ارزش است. پول دشواریهای مبادله را از بین برد.در این روند تکاملی مبادله میان اقوام و ملتها ، فلزات گرانبها از جمله "طلا" بطور ویژه نقش پول را به گردن گرفت.
- شرح وظایف پول و نقش و تحولات آن چیست؟
١- اندازه گیری ارزش ٢-وسیله گردش و دوران ٣-پول و تحولات نقش آن
١- پول به عنوان اندازه گیر ارزش: "ابتدا نقره در ٢-٣ هزار سال قبل از میلاد در بابل و طلا به شکل شمش در 3 هزار سال قبل از میلاد در مصر بکار می رفت حدود ٧٠٠ سال قبل از میلاد در لیدیه نخستین سکه های ضرب شده به گردش درآمد."
-بنابراین برای ساده کردن بیان مطالب در اینجا "طلا" به عنوان پول در نظر گرفته می شود.
- اولین وظیفه ای که طلا به عنوان پول برعهده گرفت به" دنیای کالاها "ماده ای" عرضه کرد و در اختیارشان نهاد تا کالاها ارزش خود را توسط آن ماده-طلا- بیان کنند."
- "طلا" خود به عنوان کالا حاوی ارزش- حاوی مقداری کار مجرد انسانی- است به عنوان اندازه گیر همگانی ارزش ها عمل می کند"
- در شرایط تولید ساده کالایی، پول نماینده تضاد داخلی میان کار خصوصی و کار اجتماعی است به همین دلیل ارزش مصرف و ارزش بطور آشکار از یکدیگر جدا می باشند ، تضاد میان ایندو ارزش توسط پول شکوفا و بیان و تجلی می گردد.در اقتصاد کالایی مبنی بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید ، پول نمایشگر محتوای ثروت عام است.
- توجه داشته باشیم "این کالاها هستند که ارزش خود را در پول- طلا- می سنجند نه اینکه پول ارزش آنها را می سنجد-"
- "طلا از نظر اندازه گیر ارزشها و از جهت معیار قیمتها دو وظیفه متفاوت از یکدیگر را انجام می دهد".
- "از منظر اندازه گیری ارزشها ، تجسم کار اجتماعی انسان است."
- از لحاظ وزنی ، وزن معینی از این فلز معیار قیمتهاست.
- " از منظر اندازه گیر ارزش ، طلا برای تبدیل ارزشهای مختلف کالاهای متفاوت به "قیمت " یعنی مقادیری مجازی از طلا به کار می رود"
- "به عنوان معیار قیمت ، مقادیر طلا را اندازه می گیرند."
- مقیاس ارزشها به چه دردی می خورد؟ به این درد می خورد که کالاها را به عنوان ارزش بسنجد.
- برعکس برای معیار قیمتها لازم است بطور واقعی وزن مشخصی از ماده طلا به عنوان واحد مقیاس تعیین شود.مثال ، صد کیلو برنج معادل یک اونس طلاست.
"قیمت کالاها یا شکل پولی کالاها مانند شکل ارزشی آنها جنبه ذهنی یا تصوری دارد" چرا؟ چون آیا وزن یک شی مانند یک شاخه تیرآهن محسوس و قابل دیدن است- یا اینکه آنرا باید بر روی قپان یا باسکول قرار داده تا وزنش مشخص شود.
- "در مورد قیمتها مطلب فقط بر سر رابطه ای است که بین مقادیر مختلف طلا وجود دارد و بس"
- اما در مورد نوسانات عمومی قیمتها ، آنچه در مورد نوسانات«تجلی شکل ارزش نسبی کالا» بصورت قانون در بخش چهارم گفته شد. این جا هم صدق می کند.یعنی چه ؟ یعنی اینکه "ترقی عمومی کالاها" در صورتی امکان پذیر است. اگر:
١- ارزش پول ثابت باشد ، ارزش کالاها ترقی می کند. یا ارزش کالاها ثابت باشد ، ارزش پول تنزل یابد. اما وارون این مسئله چگونه است؟
-تنزل عمومی قیمتهای کالاها در صورتی ممکن است که .
٢- ارزش پول ثابت بماند ، ارزش کالاها تنزل نماید. یا ارزش کالاها ثابت مانده ، ارزش پول ترقی کند."
نتیجه ای که می گیریم اینست
٣-"اینکه ترقی ارزش پول حتماً باعث تنزل متناسبی در قیمت کالاها شود درست نیست یا اینکه
٤- پایین رفتن ارزش پول هماهنگ با ترقی متناسبی در بهای اجناس شود درست نیست.
- این اثرگذاری(مرحله ٣ و ٤) در مورد کالاهایی مصداق دارد که دارای ارزش ثابت باشند».
- مسئله دیگر ، "یک پوند زمانی معادل وزن یک پوند طلای واقعی بود بعدها –پوند- بصورت ذهنی درآمده و اسم پولی مستقل از وزن مادی اش گرفته و تبدیل به واحد پولی شد."
مانند " لیر انگلیس ، لیور فرانسه ، مارادوی اسپانیا ، ریس پرتقال ، سکه های این اسامی مجازی زمانی حقیقی بود".
٢-پول به عنوان وسیله گردش یا ابزار گردش یا ابزار دَوَران:
- میدانیم قیمت نام پولی کالاست ، وقتی کالایی با طلا سنجیده می شود در واقع کالاها قیمت خود را برحسب طلا تعیین می کنند و در واقع با شکل پولی خود سنجش می شوند.
مثال - نجاری محصول کار خود-میز- را به بازار کالاها برده و به قیمت ٢٠٠ هزار تومان معادل یک گرم طلا میفروشد یعنی قیمت ، بیان پولی ارزش کالاهاست.چه اتفاقی افتاده است؟ در واقع اینجا خرید و فروش رخ داده است.
میز به عنوان کالای نجار ، میدانیم دارای دو شکل ارزش ، شکل ارزش مصرفی و شکل ارزش است و "این دو شکل ارزش به مانند دو نوک قطب متضاد در مقابل یکدیگر قرار دارند که برای بیان خود نیازمند وسیله ای بیرونی به عنوان تضادی بیرونی بنام ارزش معادل یا پول می باشند."
- طلا در اینجا به عنوان اندازه گیر ارزش کالا وجود ارزش نهفته در میز را بطور مجازی یعنی شکل پولی میز را توسط قیمت نمودار می سازد.
- قیمت ، کالا را با طلا به مانند صورت ارزش واقعی آن برابرش قرار می دهد مانند تصویر در آینه برعکس در حالیکه طلا در این میان نقش مصالح و ملاط ارزش یعنی پول را بازی می کند پس طلا بطور واقعی ارزش مبادله است.
٢-١-دگرسانی یا استحاله کالا
- در این میان استحاله کالا به این معناست که کالا به عنوان ارزش مصرف بکار میرود و از محیط مبادله به محیط مصرف میرود.اگر نجار، با پول دریافتی 25 کیلو برنج دمسیاه آستانه بخرد و به خانه برای مصرف می برد این روند چگونه ترسیم می شود.
بصورت، میز-٢٠٠ هزار تومان- ٢۵ کیلو برنج یعنی کالا - پول - کالا که به اختصار می نویسیم ک - پ - ک. " این مبادله در واقع تبادل مواد کار اجتماعی می باشد" اما اینجا یک استحاله که یک دگرسانی بوجود آمد ، چگونه؟
- اولین دگرسانی کالا یعنی فروش یعنی بصورت ک - پ یا همان میز- پول ، کالا شکل ابتدایی خود را رها می کند.
ارزش مصرفی کالا ، طلا را بطور واقعی که قیمت فقط نمودار آنست را به خودش جذب می کند جهش ارزش کالا از کالبد کالایی خود به پیکر طلا به منزله جهش مرگزای کالاست. که با این کار کالا از گردش به مصرف می افتد. اولین شکل دگرسانی یعنی ک- پ تبدیل کالا به پول در عین حال دومین چرخه دگرسانی یا جهش مرگزای کالای متقابل یعنی پول به کالا می باشد.
دومین دگرسانی یا استحاله نهایی کالا
پول - کالا یا خرید -
- پول - کالا به معنای خرید در عین حال فروش یعنی کالا- پول است. در واقع پول صورت جدا شده همه کالاهای دیگر بطور عمومی است.
پول کلیه قیمتها را وارون می خواند و به نحوی در تندیس کالاها بازتاب می یابد که گویی" این کالاها می باشند که بصورت مصالح به منظور کالا کردن پول در خدمت پول قرار می گیرند." - مانند نمایش سیاه بازی که نوکر در نقش سیاه سعی می کند خود را ارباب و اربابش را نوکر در نزد تماشاچیان معرفی کند.
- گفتیم نجار ما ، پولش را صرف خرید برنج آستانه کرد یعنی او مسیر ک - پ - ک را طی کرد یک فروش می تواند آغازگر خریدهای دیگر باشد فروشنده برنج با پول بدست آمده ۵ کیلو گوشت کبابی می خرد ، پول- کالا مرحله نهایی پ -ک - پ (میز - پول- برنج) در عین حال اولین مرحله نهایی ک - پ - ک (برنج - پول -گوشت) است.
-تغییر شکل تام کالا- میز- را در نظر بگیریم. این تغییر شکل از دو حرکت متضاد و مقابل و متمم هم ترکیب شده اند یعنی ک- پ و پول - کالا - این تغییر شکل متضاد کالا در دو عمل اجتماعی رخ داد.
نجار به عنوان فروشنده و همچنین به عنوان خریدار.
- "تغییر شکل کالا با توضیح بالا نیازمند چهار حد و سه شخص مبادله گر است"
-ابتدا فروشنده کالای میز- نجار- در مقابل خریدار میز- نمایشگاه دار یا کالا در برابر پول به محض اینکه کالا تبدیل به پول شد آنگاه ، دارنده پول یعنی نجار به عنوان خریدار در مقابل برنج فروش به عنوان فروشنده یعنی پول در مقابل کالا قرار می گیرد.
در مرحله ی بعد پول در پایان زنجیره این دگرسانیها - کالا به پول و پول به کالا- بیرون می افتد ولی ناپدید نمیشود همواره بجای خالی ناشی از خروج کالاها می نشیند. - پول به عنوان واسطه گردش کالاها وظیفه وسیله دوران را به عهده دارد. در حالیکه این گردش کالاهاست که پول را به چرخش در میآورد.
٢-٢- پویه پول
در روند مبادله کالا به عنوان مبدا نقطه آغاز دوران کالا، از نقطه ای شروع کرده و باز به همان نقطه بشکل کالا در میآید یعنی بصورت ک - پ - ک اما شکل کالا حرکت دورانی پول را نفی میکند. چگونه ؟
- زیرا پول از نقطه آغازین خود دور می شود و به آن نقطه باز نمیگردد.
استحاله ها - دگرسانی - کالاها هزاران بار در روز در هر جامعه ای رخ می دهد.
- این سوال مطرح می شود که چقدر پول لازم است برای تحقق بخشیدن قیمت کالاهای در گردش؟
هرگاه حجم کالاها مشخص فرض شود آنگاه حجم پول در گردش با نوسانات و تغییرات قیمت کالاها کم و زیاد می شود.
مثال - اگر نجار میز خود را به نمایشگاهدار بفروشد با پول دریافتی برنج خریده بخانه ببرد و فروشنده برنج با پول دریافتی گوشت کبابی بخرد.
- و اگر تمام این معاملات ساده همزمان اتفاق بیفتد و در هر معامله ای ٢٠٠ هزار تومان رد و بدل شده باشد در مجموع به ٨٠٠ هزار تومان نیاز داریم.
- در حالیکه برای به انجام رسیدن گردش کالاها در صورت غیر همزمان بودن مبادلات ٢٠٠ هزار تومان کافیست که به تعداد 4 بار در چرخش قرار گیرد.
می توان آنرا بصورت زیر فرموله کرد
حجم پول در گردش = (ها کالا ی قیمتها مجموع)/(نام هم (پول)های سکه مکان تغییر تعداد)
- موضوع دیگر اینکه سه عامل - حرکت قیمتها، حجم کالاهای در گردش ، سرعت جریان پول در جهت های مختلف به نسبتهای متفاوت - در تعیین میزان حجم پول مورد نیاز نقش دارند. - این سه عامل بصورت زیر عمل می کنند.
١- اگر قیمت کالاها ثابت باشد.
افزایش حجم پول ناشی میشود از یا افزایش حجم کالاهای وارد در گردش یا در نتیجه کاهش سرعت جریان پول یا به دلیل تأثیر متقابل ایندو در یکدیگر که با هم اتفاق میفتد. ٢- قیمت کالاها ترقی کند.
حجم پول در صورتی ثابت میماند یا حجم کالاهای در گردش به نسبت افزایش قیمتها نقصان یابد. یا با وجود ثابت ماندن حجم کالاهای در گردش سرعت جریان پول با هماهنگی ترقی قیمتها بالا رود.
٣- حجم پول در صورتی تنزل پیدا میکند که حجم کالاها سریعتر از قیمتها تنزل کند یا سرعت جریان پول تندتر از قیمتها بالا رود.
۴- سقوط عمومی قیمتها
حجم پول در صورتی ثابت میماند. یا حجم کالاها به همان نسبت با تنزل قیمتها افزایش یابد یا از سرعت جریان پول به نسبت تنزل قیمتها کاسته شود.در صورتی حجم پول افزایش می یابد که یا حجم کالاها سریعتر از تنزل قیمتها ترقی کند یا سرعت دوران تندتر از تنزل قیمت کالا ها کاهش یابد.
- ممکن است تغییرات عوامل مختلف در تقابل با یکدیگر اثر هم را خنثی کنند. به گونه ای که با وجود عدم ثبات دایمی آنها مجموع مبلغی که برای تحقق بخشیدن به قیمت کالاها لازم است ثابت بماند.
نتیجه آن حجم پولی که در گردش است تغیر نکند.
-"در واقع اگر دوره های نسبتاً طولانی تر در نظر گرفته شود و در هر کشور سطح متوسط ثابت تری از حجم پول در گردش دیده میشود."
"برای اینکه تجارت ملتی بچرخد اندازه و نسبت معینی پول ضروری است که از آن حد پایین تر یا بالا تر موجب لطمه به تجارت است چنانکه در خرده فروشی میزان معینی پول سیاه لازم است تا بتوان پول نقره را خرد کرد."
٢-٣- مسکوک علامت ارزش
- پول به دلیل وظیفه اش که واسطه گردش کالاهاست می تواند بصورت علامتهای محض یا به وسیله نمادها - سمبلها - جایگزین بشود.
"ضرب سکه - چاپ پول کاغذی ، وظیفه مخصوص دولتها مانند تعیین واحد مقیاس قیمتهاست."
- علامتهای پولی مانند نمایندگان پول ، اعتبار اجتماعی عمومی کسب می کنند، در حالیکه آنها پول واقعی - یعنی طلا - نیستند.
"پول کاغذی تا آن حد علامت ارزش است که نماینده مقداری طلا باشد."
- نشانه های کاغذی مقبولیت همگانی خود را در درون مرزهایش با تایید و اجبار دولتی بوجود میآورد.
- طلا به عنوان محصول کار انسانی، به طور بدون واسطه شی ای با ارزش است.
اگر مقدار طلای موجود بیشتر از مقدار پول لازم برای گردش باشد این امر باعث تغییر ارزش طلا نمیشود. در اینجا طلا به عنوان گنج و ذخیره از گردش خارج می شود یا به عنوان زیور آلات و غیره استفاده می شود.
٣- پول و تحولات نقش آن :
"نخستین پول کاغذی در قرن هفتم در چین چاپ شد.
در فرانسه سال ١٧١٦ و در روسیه ١٧٦٩ در انگلیس حین جنگ ناپلئونی پا به عرصه گذاشت."
دانستیم پول کالایی است به مانند ارزش سنج و ابزار - وسیله - دوران کالا عمل می کند و از فلزات گرانبها - طلا و نقره - به عنوان پول استفاده می شود.
٣-١- پول به عنوان زراندوزی و ذخیره پولی
اگر نجار ما بعد از فروش میز، پول بدست آمده را خرج نکند این پول میدانیم از روند مبادله خارج شده و راکد میگردد. با این عمل نجار ما پول را احتکار کرده و زراندوز می شود. - زراندوزی ، دفینه، گنج در گذشته ها نزد اقوام آسیایی و آمریکای لاتین ، ایرانیان ، هندیان و مایاها ، اینکاها و ... وجود داشته است.
- "در ابتدای گردش کالاها ، آنچه به پول تبدیل می شد فقط مازاد ارزشهای مصرف بود."
بهمین دلیل "طلا و نقره موجود در یک جامعه بیانگر مازاد اجتماعی ثروت بود."
- فروشنده کالا، برای آنکه خرید کند باید فروش کرده باشد در حالیکه برای تولید وفروش زمان بر است.
- اما در" مورد فلزات گرانبها ، فروش قبلاً انجام گرفته و از طرف فروشنده بدون اینکه خرید صورت گرفته باشد. به نظر میرسد طلا بطور طبیعی و مادرزاد تجسم ثروت اجتماعی است."
مارکس این تصور را بتواره ای پولی می نامد.
- " زراندوزی همراه با گردش پیشرفته کالای به دلایل بیواسطه اقتصادی نیز صورت گرفت."
به این ترتیب که عرضه کالا گهی بیشتر و گاهی کمتر می شد در مراحل متفاوت گنجینه هایی از پول ، که برای گردش زیاده از حد لازم بود، ایجاد شد.
- این احتکار پول بصورت ذخیره پولی توسط نهادهای مالی و اقتصادی
- بانکها و موسسات اعتباری و بازرگانی - امروزه انجام میگیرد.
- فروشهای بعد در واقع صرفا وسیله تقسیم بیشتر فلز گرانبها در میان صاحبان کالا شد.
٣-٢- وسیله پرداخت
- زمانی که پول واسطه مبادله کالاها می شود دیگر خرید و فروش دو اتفاق همزمان نیستند. جدایی بین خرید و فروش ، بحران مبادله یعنی کاهش خریدار را برای کالاهای تولید شده بوجود میآورد. این اولین امکان بحران اقتصادی است.
فاصله زمانی بوجود آمده در جریان "کالا - پول" در واقع" چیزی خریده یا فروخته میشود."، بدون آنکه پول آن همان زمان پرداخته شود.
- تولید کنندگان کالا در برابر تعهدی که برای پرداخت بعدی می دهند خرید می کنند، یعنی نسیه خرید می کنند.
- در خرید نسیه - اعتباری - پول در روز سر رسید پرداخته می شود. پول دیگر وسیله گردش نیست چون گردش کالا قبلا انجام شده و پول در اینجا وسیله پرداخت میشود.
- پول در اینجا به عنوان مقیاس ارزش در تعیین قیمت کالا عمل می کند و اینکه پول به عنوان وسیله مجازی خرید عمل می نماید فقط در سررسید پول به عنوان وسیله پرداخت وارد گردش واقعی می گردد.
- همراه با خرید نسیه روابط جدید اجتماعی شکل می گیرد. فروشنده به بستانکار و خریدار به بدهکار تبدیل می شود. گفتنی ست "بدهکار بدون قید و شرط در اختیار بستانکار است."
- دومین امکان بحران اقتصادی - بحران پولی - از کارکرد پول به عنوان وسیله پرداخت بوجود میاید.
- و از کارکرد پول به عنوان " کالای عمومی قراردادها" و بطور بی واسطه ، " پول اعتباری" یعنی "سفته و برات" و همچنین بر مبنای سفته ، پول تجاری، اسکناس ، بوجود میآید .
- پول تجاری پایین ترین مرحله پول اعتباری است.
- اسکناس چیزی نیست مگر قول و تعهد پرداخت از سوی بانک، اسکناس سفته بانکی است فرق آن با سفته معمولی این است که از سر رسید نامحدود و اجزای خرد و تضمین نسبتاً بزرگی برخوردار است.
- لازم به ذکر است پول اعتباری مستقیم از وظیفه پول به عنوان وسیله پرداخت سرچشمه می گیرد، اشکال ویژه ای از پول اعتباری در معاملات بزرگ حضور دارد، البته در معاملات کوچک از مسکوکات - سکه های - طلا و نقره استفاده می شود.
٣-۴- پول جهانی :
- " پول جهانی وظیفه خود را بطور کامل به مانند کالایی انجام میدهد که شکل طبیعی آن در عین حال بدون واسطه صورت اجتماعی تحقق کار مجرد انسانی می باشد."
- گردش کالایی و پولی محدود به یک کشور نیست بلکه میان کشورهای مختلف در جریان است.
- " پول پس از اینکه لباس محلی خود را در آورده چهره ای جهانی بخودش می گیرد و به عنوان کالایی معین قابل قبول کشورهای مختلف میشود" به شکل شمش فلز بهادار-طلا و نقره - در میآید." بطور تاریخی نفوذ پول در کشورهای آسیایی عامل تبدیل مالیات های جنسی از گذشته به مالیاتهای نقدی شد.
- " پول برای تسویه حساب تجاری بین المللی و انتقال ثروت بین کشورها وارد عمل شد."
- قابل گفتن است که روابط بازار جهانی بطور معمول بیشتر از طریق اعتبار و برقراری موازنه تجاری و موازنه پرداخت و محاسبات حسابداری تنظیم می شود، در نتیجه جابجایی پول هنگامی انجام می گیرد که کسری پرداخت یا کسری در تجارت پس از "اندازه گیری" وجود داشته باشد.
- جهت جبران کسری مبادلات بازرگانی و ترازگیری و موازنه سازی تراز بازرگانی خارجی ، هر کشوری به غیر از وجوه ذخیره برای مبادلات داخلی دارای سرمایه ذخیره - حساب ذخیره ارزی - برای مبادلات خارجی است.
- در این رابطه جهت نگهداری و تامین ذخیره پولی - ارزی - این وظیفه به بانک مرکزی کشور مزبور سپرده شده است.
- در کشورهای پیشرفته سرمایه داری ذخایر حداقلی برای وظایف خاص مبادلات در نظر گرفته شده است.
- بد نیست اشاره ای به سیستم برتون وودز بکنیم که در طی بحران نفتی ١٩٧٣ و کاهش ارزش دلار آمریکا مختل شد.
- در این سیستم دلار آمریکا در ازای اسکناس موجود و در چرخه بین المللی متعهد به تامین معادل آن به شمش طلا گردیده بود و موظف بود ارزش دلار خود را از طریق معادل شمش طلا تامین کند.

فعالان کارگری ضد سرمایه داری

منابع مورد استفاده:

کارل مارکس، سرمایه، گروند ریسه، دستنوشته های اقتصادی فلسفی، فقر فلسفه - انگلس، درباره "سرمایه" مارکس - ایزاک ایلیچ روبین، نظریه ارزش مارکس - حکمت و رسا، بازخوانی مارکس - یوهان موست، کار و سرمایه - کارل نیلسون / کلاوس وولر بولو، پول و کالا.

*****************

بخش ششم

مطلب پنجم
تبدیل پول به سرمایه

فرمول عمومی سرمایه چیست؟
حتماً "دوستان کارگر" یادتان هست که در ابتدای بخش دوم گفتیم که "سرمایه، یک رابطه ی اجتماعی تولید است" و اضافه می کنیم، "گردش کالاها نقطه ی آغاز سرمایه است".
از این رو که " تولید کالا و گردش - دوران - کالا و صورت تکامل یافته آن بازرگانی همواره زمینه های تاریخی هستند که از آنها، سرمایه بوجود آمده، سر بر می آورد". اگر به دقت به "روند شکلهای اقتصادی بوجود آمده از گردش کالایی نظر داشته باشم گویی پول محصول نهایی این شکلهای اقتصادی ست" از منظر تاریخی پول نخستین ترین شکلی است که سرمایه در آن ظاهر می شود و باز هم بطور تاریخی سرمایه "اولین بار در برابر مالک زمیندار به شکل پول به صورت دارایی نقدی، سرمایه تجاری و ربا خواری قرار می گیرد".
گفتنی ست، این پول بایستی در روند مشخصی تبدیل به سرمایه می شود.
اما به طور خلاصه آنچه تا کنون دانستیم این است که، شکل بدون واسطه گردش کالا بصورت، کالا - پول - کالا در میاید. یعنی چه؟ یعنی فروش برای خرید. و همینطور متوجه شدیم در کنار این شکل، شکل دومی از مبادله بصورت، پول - کالا - پول نیز وجود دارد به معنی خرید برای فروش. اما گفتنی است که شکل دوم بصورت پول - کالا - پول از نظر ویژگی و خصوصیات با شکل اول بصورت کالا - پول- کالا فرق دارد: فرقش چیست؟
در شکل اول، شکل بیواسطه، چرخه کالا بصورت ک - پ - ک "کالا به پول و پول هم به کالا تبدیل می شود یعنی دوبار پول جابه جا می شود" که همان فروختن برای خریدن است"، که در واقع کالا با کالا مبادله شده است.
نجار با فروش میز و خرید برنج برای مصرف خانواده اش این دور را کامل میکند چون هدف نجار رسیدن به ارزش مصرف برنج به طور مستقیم بود. حال اگر میز را ارزانتر و برنج را گرانتر و یا بر عکس، مبادله کند تاثیری در ماهیت و شکل مبادله و هدف نهایی برای نجار ندارد.
اما فرق شکل دوم - پ - ک - پ با شکل اول در اینست که پولی که به این شکل در گردش میاید و در طول حرکتش به سرمایه تبدیل می شود خودش از قبل سرمایه است یعنی چه ؟
یعنی اینکه در شکل دوم، پول به کالا و کالا به پول تبدیل می شود یعنی خرید برای فروش انجام گرفته و تا زمانیکه پول به دست سرمایه دار مجدداً نرسد این دور کامل نمی شود.
پس هدف مستقیم سرمایه دار چیست؟ سرمایه دار بدنبال رسیدن به پول بیشتر است.
به عبارتی فرمول ما یعنی پ - ک - پ به پ - ک - پَ تبدیل می شود.
پَ همان پول برگشتی به اضافه مقداری بیشتر یا زاید که بصورت پَ = پ + زاید پ یعنی پول ریخته شده نه تنها خود را حفظ کرده بلکه افزایش یافته است. مارکس این زایده را "اضافه ارزش" می نامد.
و میگوید، "همین حرکت آنرا به سرمایه تبدیل می کند".
و اضافه می کند " گردش پول به عنوان سرمایه با هدف ارزش افزایی فقط در درون این حرکت تجدید و یا تمدید می شود"
نتیجه، "سرمایه داری حرکت نامحدودی است"
به همین دلیل "سرمایه دار پولش را با هدف افزایش ارزش پی در پی رها می کند"
و "گنج ساز پول را برای حفظ از آسیب احتکار می کند".
با کمی دقت به نظر می رسد، "پول - کالا - پول ، شکل ویژه ی سرمایه تجاری ست".
اما "سرمایه صنعتی، پولی است که به کالا تبدیل شده و با فروش مجدد پول بیشتری به دست میآورد."
تضادهای فرمول عمومی پ - ک - پَ حال این سوال پیش می آید که در فرمول عمومی پ - ک - پَ ، حرکت سرمایه ، این افزایش ارزش چگونه بوجود میآید؟ یا به عبارتی "افزایش سرمایه چطوری اتفاق میافتد"؟
اندکی مکث می کنیم. اقتصاددانان پرورش یافته مکتب سرمایه داری میگویند.
این افزایش ارزش ناشی از گردش می باشد!
اما مارکس خطای این مطلب را که ناشی از فریبکاری این اقتصاد دانان است آشکار و ثابت نمود. چگونه؟ ساده است.
میدانیم در هر مبادله ای برابر که در آن عرضه و تقاضا و در نتیجه قیمت و مقدار ارزش کالای فروخته شد با هم مطابقت دارند.
نجار میز را ٢٠٠ هزار تومان فروخت و با پولش ٢۵ کیلو برنج خرید یعنی میز و برنج با مقدار ارزش برابر مبادله شدند.
نمایشگاهدار اگر میز را ٢٢٠ هزار تومان بفروشد این افزایش قیمت به سطح عمومی کالاهای دیگر به طور موجی اثر می گذارد بطوریکه برنج فروش ٢۵ کیلو برنج را بعد از این افزایش قیمت ٢٢٠ هزار تومان و در نتیجه نجار، میزش را مجبور است ٢٢٠ هزارتومان بفروشد. یعنی در مبادله نابرابر خرید میز ٢٠٠ هزار و فروش آن به ٢٢٠ هزار تومان حتی اگر سرمایه داران بر سر یکدیگر کلاه بگذارند ازدیاد ارزش اتفاق نمی افتد.چرا ؟ چون اگر سرمایه داران کالاهای شان را به بیشتر از ارزش آن بفروشند در آنصورت هر سرمایه دار هر آنچه را به عنوان فروشنده نفع کرده و بدست آورد به عنوان خریدار از دست می دهد به عبارتی، گران بفروشی، گران هم می خری. حتی اگر کالا را بیشتر از ارزش آن فروخته و کمتر از ارزش آن بخرد.
"این فرض که ارزش اضافی ناشی از بالا رفتن قیمتهاست نتیجه ی این پیش فرض است که در جامعه، طبقه ای وجود دارد که فقط و فقط خریدارست و فروشنده نیست و مصرف کننده است و تولید کننده نیست"
پس این پولی که این طبقه فرضی دایم خرید میکند باید از جایی تامین شود. از کجا؟
برای این معما جواب داریم.
"باید بدون مبادله و مجانی از طرف دارندگان کالا بر اساس حق شخص یا بر پایه زور به جانب این طبقه سر ریز شود".
مثال - در گذشته "ملت آسیای صغیر به رم قدیم خراج می دادند. رم با این پول از مردمان آسیای صغیر کالای مورد نیاز خود را گرانتر می خرید، در این میان مردمان آسیای صغیر فکر می کردند با این گران فروشی سر رم را کلاه گذاشته اند! در حالیکه رومیها با همان پول آسیایی ها از آنها خرید می کردند"
این اتفاق در مورد ایران امپراطوریهای شاهنشاهی و دوران حکومت خلفای اسلامی و بعدها نیز رایج بود.
"در واقع این عمل، پس گرفتن متقلبانه قسمتی از پولی بود که برایگان از دست رفته بود".
مثال – اگر فرد الف پارچه ای به ارزش ٢٠٠ هزار تومان را با یک جفت کفش فرد ب به ارزش ٢۵٠ هزار تومان مبادله کند فرد الف در ظاهر ۵٠ هزار تومان سود برده در حالیکه دو فرد الف و ب در مجموع فقط ۴۵٠ هزار تومان دارند.
هدف از این مثال این است که "در واقع ارزشی تولید نشده بلکه منتقل شده است."
- به عبارتی "طبقه سرمایه دار در هیچ کشوری سرخودش را کلاه نمی گذارد. و در مجموع نمی تواند خودش از خودش بهره کشی کند."
- نتیجه ، ١- "اگر معادل ها مبادله شوند هچگونه ارزش اضافی نتیجه نمیشود."
٢- "اگر نامعادل ها مبادله گردند بازهم ارزش اضافی بوجود نمیاید."
- اما در مورد نقش پول، پول به منظور مبادله کالا بوجود آمد، "پول صورت عام و کالا صورت ویژه ارزش هستند." این "هر دو به عنوان صورتهای وجودی مختلف خود ارزش عمل می کنند."
- گردش کالا شرط لازم ارزش افزایی است اما شرط کافی نیست، زیرا سرمایه دار تولید کننده در گردش کالا وسایل تولید و نیروی کار را می خرد و در ارتباط با یکدیگر قرار داده کالاهای خود را می فروشد.
- "سرمایه هم از درون گردش و نه هم از درون گردش سرچشمه می گیرد." این ها تضادهای درون فرمول سرمایه هستند."
- وقتی مارکس از تکامل کالا و تولید کالایی و گردش کالایی سخن میگوید. ادامه می دهد که "تضادها ی نهفته در آنها از میان نمی رود بلکه شکلی بوجود میآورد که این تضادها بتوانند درون آن شکل حرکت کنند."
در واقع مارکس بر روش شناسی مسئله تاکید و اشاره دارد.
- مارکس میگوید. "بطور کلی این روشی ست که از طریق آن تضادهای واقعی حل می شوند" بطور مثال از شکل حرکت بیضی در بیان رفتار تضادهای ناشی از ارزش و ارزش مصرف و ارزش مبادله یا اشکال حرکت کالا و پول استفاده می کند.
- مهمتر اینکه "ماده سرمایه ساز نیست بلکه ارزش ماده سرمایه سازست".
- بنابراین تبدیل پول به سرمایه بایستی براساس قوانین مربوط به گردش کالا که در آن مبادله نقطه شروع را تشکیل میدهد توضیح داده شود.
- مهم اینست که، سرمایه دار کالاها را مطابق ارزش آنها خرید و فروش میکند اما در انتها بیشتر از ارزش به ودیعه گذاشته را به چنگ می آورد.
- چه کالایی چنین خاصیت شگرفی دارد؟
٣- خرید و فروش نیروی کار
- "دگرگونی در ارزش پولی که می بایست به سرمایه تبدیل شود نمی تواند از خودپول ناشی شود." چرا؟
- "چون پول به عنوان وسیله خرید یا وسیله پرداخت، فقط باعث تحقق یافتن قیمت کالایی است که با پول خریداری شده و یا توسط آن پرداخت گردیده."
- از طرف دیگر تا زمانی که پول به عنوان پول باقی بماند میزان ارزش خود را تغییر نمی دهد به عبارتی در شکل پول، سرمایه هیچ بهره ای بوجود نمی آورد.
- "در فروش هم پول تنها کالا را از"شکل جنسی" - طبیعی - "به شکل پولی" آن تبدیل میکند و بس."
- پس اندکی به عقب بر می گردیم، به مبدا و نقطه ی آغاز مبادله.
- این تغیر باید ناشی از نخستین معامله پ - ک باشد،
نه از ارزش آن کالا ، چون در مبادله، برابرها با هم معامله می شوند و پرداخت هم طبق ارزش کالا انجام می گیرد.
- پس تغییر مورد نظر می تواند ناشی از مصرف ارزش مصرف کالا به شکل وجودیش یعنی از استعمال و مصرف آن باشد.
- کالایی که تغییر در آن میتواند منشأ ارزش اضافی گردد چیست؟
- کدام کالا چنین خاصیتی دارد که ارزش مصرف آن منشأ ارزش مبادله گردد؟
حتماً پاسخ را میدانید آری "توان کار" کارگر پاسخ مورد نظر است.
این کالا – توان کار – کجا یافت شده و چه شرایطی برای تملک آن وجود دارد؟ صاحب پول - پولدار - این کالا - توان کار - را در بازار کار می یابد.
توان کار چیست؟
کافیست بدانیم -
- "در گذشته برده توان کارش را به برده دار ، گاونر کارش را به کشاورز نمی فروخت بلکه برده یک بار همراه با توان کارش به مالک فروخته می شد، در واقع خود برده کالا بود. اما توان کارش کالای او نبود."
- در "دوران فئودالیته ، ارباب رعیتی ، سرف و رعیت فقط قسمتی از توان کارش را می فروخت ، رعیت از مالک دستمزد نمیگرفت ، این مالک بود که از رعیت باج میگرفت رعیت به زمین مالک زمینی که محصول آنرا برداشت میکرد تعلق داشته و مقید بود."
- اما ، کارگر آزاد - کارگر مزدبگیر- خودش و محصولش را به تدریج مثلاً ٨ ساعت ، ده ساعت ، یک هفته یکماه یا یکسال ، بصورت قطعه کاری در اختیار خریدار توان کارش یعنی سرمایه دار قرار میدهد و می فروشد.
مالک توان کار- کارگر - باید در فروش توان خود آزاد باشد، آزاد به دو معنی - اول اینکه بتواند اختیار نیروی کار خود را مانند کالای متعلق به خودش داشته باشد. دوم- او کالای دیگری ، بجز نیروی کار برای فروش نداشته باشد.
- او آزاد است که کالای خود را به هر سرمایه داری بفروشد و در هر کارخانه ای کار کند اما او مجبور است که کالای خود ا به طبقه سرمایه دار بفروشد در غیر این صورت او از گرسنگی خواهد مرد و این تناقضی ست در آزادی کارگر مزدبگیر...
چون کارگر به عنوان انسان زنده ای ست که هیچ کالایی به جز "نیروی کارش" برای فروش و مبادله ندارد.
اگر کارگر نیروی کارش را نفروشد این نیروی کار بهیچوجه برای کارگر مفید نیست. و برعکس کارگر توانایی کار خود را مانند یک جبر بیرحم طبیعت دانسته که برای تولیدش تا کنون ، مقداری وسایل زندگی برای آن صرف کرده است و برای تجدید آن وسایل تازه می طلبد.
- اما، کالای کارگر، مانند هر کالای دیگری دارای ارزش مبادله است.
- این ارزش مانند ارزش کالاهای دیگر بوسیله زمان کاری که برای تولید آن ارزش لازم است که شامل بازتولید آن می شود محاسبه می گردد.
- ارزش نیروی کار- به عنوان توانایی شخص زنده - عبارتست از ارزش وسایل معیشتی برای ادامه بقای صاحب آن ضروری می باشد به گونه ای که کارگر را حفظ کند. و کارگر دارای قدرت متوسط مناسب کارکردن باشد.
- نیروی کار نماینده کمیت معینی از کار متوسط اجتماعی ست که در آن تجسم یافته. توان کار شامل چه چیزهایی هست؟ - کارگر نه تنها باید بتواند برای روزهای آینده انرژی مصرف شده از کار که شامل: مقداری کار عضلانی ، اعصاب و مغز انسانی را جبران کند به علاوه هزینه زندگی خانوار کارگر مزدبگیر و تجدید نسل خانوار کارگر ، فرزندان کارگران به عنوان جانشینان وی و کارگران از کار افتاده به انضمام هزینه آموزش کارگر ، نیازمندیهای طبیعی خانوار شامل ، خوراک، پوشاک، سوخت ، مسکن ، تفریح و ... می باشد.
که همه مسایل فوق تابع شرایط اقلیمی و ویژگیهای طبیعی هر کشور متفاوت است.
" - نیروی کار در تظاهر خارجی خود تحقق پیدا می کند در کار فعلیت می یابد."
- "ارزش این کالا - نیروی کار - قبل از آنکه وارد گردش گردد معین و مشخص است."
- "برای تولید آن نیروی معینی از کار اجتماعی صرف شده ، ارزش مصرف آن عبارت از بروز و بکار بردن آن در آینده است."
پایین ترین حد ارزش نیروی کار ، ارزش وسایل معاش عملی و حیاتی است. "هر زمان بهای نیروی کار تا سطح این حداقل کاهش یابد. پایین تر از ارزشش قرار می گیرد چون که ارزش نیروی کار ، نه کیفیت ناچیزی از نیروی کار بلکه کیفیت متوسط آنرا در نظر دارد."
- "انتقال نیروی کار و آشکار شدنش بطور واقعی یعنی صورتهای ارزش استفاده آن ها توسط فروش و تسلیم واقعی آنها به خریدار از لحاظ زمانی از یکدیگر جدا هستند."
- پول خریدار نیروی کار - کالا - به عنوان وسیله پرداخت عمل می کند.
- هنگامی بهای نیروی کار پرداخت می شود که نیروی کار در واحد زمان مشخصی که طبق قرارداد بین فروشنده و خریدار کالا - نیروی کار - ذکر شده بکار گرفته شود. مثلاً پایان هفته یا پایان ماه و ...
- معنای جمله بالا این است که کارگر همه جا ارزش استفاده نیروی کار خودش را به روش مساعده به سرمایه دار داده و پیش از دریافت بهایش اجازه مصرف آنرا - نیروی کار- به خریدار یا سرمایه دار و کارفرما می دهد.
- کارگر بطور عملی همواره با سرمایه دار بصورت نسیه و اعتباری معامله می کند.
- "هنگام سوخت شدن دستمزد عقب افتاده کارگر در زمان ورشکستگی و دبه در آوردن سرمایه دار نیست که نشاندهنده پوچ بودن این گشایش اعتبار از جانب کارگر می باشد بل زنجیره ی عواقب دیگری که پایدارتر از ورشکستگی می باشند این نکته را بیشتر از پیش ثابت می کنند." مانند جنگ، کودتا، بحرانهای اقتصادی اجتماعی ، فرار سرمایه داران، بی نتیجه و طولانی شدن شکایت کارگران و الخ ...
- حال چطوری پایین ترین هزینه و فوری ترین وسایل معاش یک کارگر مزد بگیر به همراه خانوارش مصرف روزانه دارد مانند خوراک، سوخت ، آب و برق و تلفن و ... که روزانه باید تجدید مصرف شود ماآنها را کالاهای الف می نامیم.
- بخشی از کالاها دوام بیشتری دارند مانند پوشاک، کفش ، اسباب و لوازم خانه که در فاصله زمان بیشتر - هفتگی و فصلی - مصرف می شوند آنها را کالاهای ب و ج می نامیم. - حال متوسط روزانه این کالاها را به صورت کلی به شکل زیر محاسبه می کنیم. (١)
متوسط مصرف روزانه = "٣٦۵ کالاهای الف +۵٢ کالاهای ب + ۴ کالاهای ج + سایر مصارف (آموزش و درمان…)" /"٣٦۵"
- حال فرض می کنیم سرجمع برای بدست آوردن کالاهای مورد نیاز این خانوار کارگری روزانه بطور متوسط ۴ ساعت کار اجتماعی لازم است.
- یعنی اگر کارگری مزد بگیر روزانه ٨ ساعت کار کند با ۴ ساعت کار بهای لازم حداقل یک زندگی - بخور و نمیر - را دریافت کرده و در ضمن ۴ ساعت بطور رایگان و به عبارتی مجانی برای سرمایه دار بیگاری میکند.
- اجازه بدهید از آمارها برای روشن شدن این مسئله کمک بگیریم.
این آمار ها در واقع "خود اعترافی" مزدوران سرمایه به وخامت وضعیت اقتصادی کارگران ایران است.
- لطفن به آمارهای زیر توجه کنید.
آخرین آمار بانک مرکزی از سال ٩٠ در مورد سبد معیشتی یک خانوار چهار نفری.
- شامل ١٢ گروه، خوراک، کفش و پوشاک، مسکن و بهداشت و درمان، تحصیل، حمل و نقل دخانیات، اثاثیه ، ارتباطات، امور فرهنگی و تفریحی، رستوران و هتل و کالاها و خدمات متفرقه تقسیم می شود شامل یک میلیون و ٣٨۶ هزار تومان می شد. روزنامه شرق ٩٢/١١/٢٠
- سال ٩١ بر مبنای تورم و استفاده از آمارهای بانک مرکزی ، سبد معیشت یک خانوار چهار نفره توسط "نمایندگان کارگری! " مبلغ ٢ میلیون و ٣۶١ هزار تومان اعلام شد. روزنامه شرق ٩٢/١١/٢٠
- در سال ٩١ بطور میانگین هر خانوار ایرانی یک میلیون و ٧۴٧ هزار تومان هزینه خوراکی و غیر خوراکی داشتند. روزنامه شرق ٩٢/١٢/۵ - در سال ٩٢ بطور متوسط سهم کل سبد هزینه خانوار چهار نفره مبلغ ٣٠٠/٧٦٠/١ تومان شد. البته با حذف بخشی از هزینه ها (دخانی - اثاثیه منزل- امور فرهنگی و تفریح – رستوران و هتل و ...) - حسین را غفر خط فقر در تهران را دو میلیون و پانصد هزار تومان ، دستمزد را برای سال آینده -٩٣- همین مبلغ را اعلام کرد آنهم با شاخص قیمت کالاها در سال ٩٢ و عدم پیش بینی افزایش سطح عمومی قیمتها در سال ٩٣ همچنین نرخ تورم غیر قابل پیش بینی ، روزنامه اطلاعات ٩٢/١١/٩ روزنامه شرق ٩٢/١٢/۵.
- هدف از ارایه این آمارها نشان دادن گوشه ی کوچکی از فاجعه ی در حال رخ دادن در جامعه سرمایه داری ایران می باشد.
- البته ، آمارها و نقل قول های بیشتری در حد حوصله ی شما را در پانویس ذکر می کنیم.
حداقل دستمزد در سال ٩٢ میدانیم ۴٨٧ هزار تومان بود همچنین خط فقر اعلام شده توسط حسین را غفر اقتصاددان مکتب سرمایه داری برای خانوار ۵ نفری ۵/٢ میلیون تومان برآورد شد که ما آنرا برای خانوار ۴ نفری بطور متوسط ٢ میلیون تومان در نظر می گیریم.
- براساس خط فقر - ٢ میلیون تومانی - هزینه روزانه هر خانوار کارگری در سال ٩٢ می شود حدود بیشتر از ۵٠٣/٦۵٧ تومان با اندکی اغماض ساعتی ٢١٩/٨ تومان - حال در مقابل دستمزد کف مصوبه وزارت کار - تو بخوان وزارت سرمایه - ۴٨٧ هزار تومان که می شود روزانه حدود ٠١١/١٦ - شانزده هزار و یازده تومان - ساعتی حدود ٢٠٠١ تومان
- دو هزار و یک تومان
- مابه التفاوت هزینه درآمد کارگر مزد بگیر ما می شود ساعتی ٦٢١٨ تومان یعنی نسبت "٢١٩/٨" /"٠٠١/٢" ="١/٤" ، یعنی کارگر در هر ساعت حدود کمتر از ١۵ دقیقه کمتر از "١" /"٤" از توان کار مصرف شده برای زنده ماندن دریافت می کند و بیش از "٣" /"٤" این توان مصرفی در خط فقر و بقا توسط کارفرما غارت و چپو می شود.
- حال اگر کارگر به پیشنهاد فروتن مهر سرمایه دار - عضو هییت مدیره کانون عالی کارفرمایان -دستمزد احتسابی با افزایش پیشنهاد ١٨ درصد توسط دولت که با بیمه حدود ٨١٩/١ هزار تومان یک میلیون و ٨١٩ هزار تومان کار کند و 4 ساعت برای کارفرما بیگاری کند می توانید حدس بزنید با کف دستمزد ۴٨٧ هزار تومان و در خیلی از مناطق مانند شهرک صنعتی انزلی و شهرک صنعتی سیاهکل، کوره پزخانه هاو ... و کارگاه ها کمتر از این میزان دریافت، زندگی کارگر مزد بگیر چه جهنمی می شود.
در مقابل چه سودهای هنگفتی از تولید ارزش اضافی حاصل از استثمار شدید کارگر نصیب سرمایه دار می شود؟! و چگونه این سودهای وحشتناک تبدیل به انباشت عظیم سرمایه های میلیاردی و تریلیاردی میگردد و جانورانی مانند مرتضی رفیق دوست ، شهرام جزایری و مه آفرید خسروی گرفته تا بابک زنجانی و سلطان شکر و خانواده ضراب و ... در طول زمانی کمتر از 8-7 سال در سایه دولت اسلامی سرمایه داری تبدیل به سلاطین کرسی نشین سرمایه شده اند و در سوی دیگر میلیونها کارگر در فقر و بدبختی و رنج و نداری و فرزندانش در منجلاب ایجاد شده توسط سرمایه غرق شده و میلیونها پرونده بزهکاری در چرخش سالیانه خود منبع درآمد حافظان قانونی این نظم بی نظم سرمایه داری گردد و ... - البته آمارها بیشتر آمارهای اسمی هستند تا واقعی.
نمونه اش کف دستمزد سال ٩٣ که مبلغ ٩٠٠/٦٠٨ تومان بوده و حداکثر تنها ١٠ روز کفاف هزینه معیشتی کارگران را پوشش میدهد شرق ٩٣/١٢/٨ و ما دوام آنرا کمتر می دانیم. - "ارزش استفاده نیروی کار در واقع در روند تولید تحقق می یابد البته این قابلیت در کار زنده وجود دارد و بس."
- "رابطه بین صاحب پول و صاحب نیروی کار یک رابطه طبیعی و ... نیست بلکه یک رابطه ی تاریخی حاصل انقلابات اقتصادی بسیاری از گذشته می باشد." - "برای اینکه یک فرآورده تبدیل به کالا شود نبایستی به عنوان وسیله فوری امرار معاش تولید شود."
- روند مصرف نیروی کار و خرید و فروش آن تولید ارزش اضافی در چهار دیواری کارخانه اتفاق می افتد. یعنی خارج از بازار یا محیط دوران انجام می گیرد. کارخانه در واقع بهشت سرمایه دار و جهنم کارگران می باشد.
- کارگر برای زنده ماندن مجبور است نیروی کار خود را بالا جبار به سرمایه دار بفروشد.
- "انبوه فرآورده ها تنها در شیوه تولید سرمایه داری میتواند شکل کالا را به خود بگیرد. و به همین دلیل پول می تواند در تمام دوره هایی که بر سطح معینی از گردش کالایی دست یافته وجود داشته باشد."
- "اشکال پولی خاص از پول به عنوان معادل صرف تا پول جهانی" ، مراحل توسعه مختلفی را در بر گرفته ، با این وجود یک "گردش کالایی ابتدایی - توسعه نیافته - می تواند همه آن اشکال را آشکار کند."
- از طرف دیگر در شرایط فوق - گردش کالا - ظاهر میگردد.
و این یک شرط به تنهایی تاریخ جهان را در بر گرفته است.
منابع مورد استفاده - کارل مارکس، سرمایه ، گروندریسه ، کارمزدی و سرمایه ، فقرفلسفه، دستنوشته های اقتصادی و فلسفی مارکس - انگلس، دربارة "سرمایه" مارکس - حکمت ورسا، بازخوانی مارکس - ایزاک ایلیچ روبین ، نظریه ارزش مارکس - کارل نیلسون، سرمایه و اضافه ارزش - یوهان موست ، کار و سرمایه - روزنامه اطلاعات تاریخ ٩٢/١١/٢- روزنامه شرق به تاریخهای، ٩٢/١١/٢ - ٩٢/٢/٩-٩٣/٢/٨-٩٢/١١/٢-٩٢/١٢/۵

پانویس:

- "صادقی مزدور سرمایه داری- رئیس اتحادیه پیشکسوتان جامعه کارگران ! - گفته خط فقر ۵/١ میلیون تومان است. دستمزد کارگران در عراق روزانه ١٠ دلار، در آمریکا ساعتی ١١ دلار، چمنی مزدور و کاسه لیس سرمایه داری - عضو هییت مدیره کانون انجمن صنفی کارگران! گفته ، حداقل دستمزد کارگران برای سال ٩٣ ، مبلغ ١/١ میلیون تومان است." روزنامه اطلاعات ، ٩٢/١١/٢

یک محاسبه سرانگشتی از هزینه خانوار چهار نفری کارگری:

- "فرض می گیریم این خانواده ، خانه دارد و اجاره نمی پردازد، تفریح نمیکند، هزینه های فرهنگی مانند سینما ، خرید کتاب و روزنامه و تیاتر و ... ندارد. فرزندانشان لوازم التحریر احتیاج ندارند. هزینه درمان ، پوشاک ، لوازم بهداشتی و آرایشی ندارد هزینه فرزند شیرخوار ، دارو و داروهای کمکی و هزینه دوره ای پزشکی ندارد. حال کف مصرف این خانوار عبارتست از ، اگر هر عضو خانوار در روز ٢ قرص نان بربری، سه عدد تخم مرغ ، "١" /"٣" ارزنترین ماست ۵٠ گرم ارزانترین پنیر ، ٢٠ گرم قند و چای ، ١٠٠ گرم سیب زمینی، ١٠٠ گرم گوجه فرنگی ، و دو نفر از اعضای خانواده نفری ١٢٠٠ تومان هزینه بلیط اتوبوس، کنند و اگر کل خانواده در طول یکماه برای نمونه یک کیلو گوشت قرمز بی کیفیت ، دو کیلو سیب ، یک حلب روغن ، یک بسته چای مصرف کرده باشد این هزینه ها برای این خانوار کارگری در سال ٩٢ حدود ٦٢۵ هزار تومان شده است قیمت ها بر اساس نرخ میدانهای تره بار شهرداری ست در حالیکه دستمزد حداقل در این سال ۴٨٧ هزار تومان بود. روزنامه شرق - ٩٢/١٢/٨"

کمیته مزد شوراهای اسلامی کار استان تهران در تحقیق میدانی اعلام کرد، هزینه خانوار چهار نفری کارگری، بدون در نظر گرفتن هزینه های دخانی، اثاثیه منزل، امور فرهنگی ، تفریح، رستوران و هتل می شود مبلغ ٣٠٠/٧٦٠/١ تومان - یک میلیون و هفتصد و شصت هزار و سیصد تومان این هزینه حداقلی خوراکی ها و آشامیدنی ها براساس ١٨ قلم کالای اساسی با قیمت میدانهای تره بار و مراجع رسمی تهیه شد و در ضمن هزینه مسکن ۵٠ درصد خانه د ار و ۵٠ درصد مستاجر در نظر گرفته شده.

و همچنین نفی هزینه های دخانی ، اثاثیه منزل ، امور فرهنگی ، تفریح ، هتل و رستوران به منزله نبود این هزینه ها برای کارگران نیست این موارد در خانوار غالباً با کاهش از هزینه خوراک تأمین میشود. روزنامه شرق - ٩٢/١٢/٨

نتیجه:

١- "حداقل مزد کارگران ٩٠٠/٦٠٨ تومان کفاف حداکثر ١٠ روز اول ماه را میدهد." در سال ٩٣ روزنامه شرق - ٩٣/٢/٨
که ما آنرا کمتر از زمان اعلام شده میدانیم.

٢- "در مورد مسکن - طی ٢٠ سال گذشته قیمت خرید و فروش خانه ٦٠ برابر و قیمت اجاره خانه ۵٠ برابر شده است. قیمت یک متر مربع زمین در اروپا ٢٠٠ تا ۴٠٠ یورو در تهران ٣٠٠-۴٠٠ یورو افزایش ٨ برابری اجاره یک متر خانه در ١٠ سال گذشته با توجه به کمتر بودن رشد جمعیت نسبت به رشد مسکن" ٩٢/١١/٢ روزنامه شرق

٣- "در حال حاضر از ٢٣ میلیون و ٨٣٤ هزار و ۵۵١ نفر که در بازار کار اشتغال دارند. بیش از ٢١ میلیون و ٣٤۶ هزار نفر شاغل و بیش از ۵/٨ میلیون نفر اضافه کار می کنند تا پایان سال ٩٢ دست کم 5 میلیون نفر دو شغله هستند. بخش قابل توجهی از بازنشستگان پس از ٣٠ سال کار دوباره به بازار کار باز می گردند." روزنامه شرق - ٩٣/٢/٩

*****************

بخش هفتم

مطلب ششم - تولید ارزش اضافی مطلق
- روند کار و روند تولید ارزش افزایی
١- روند کار

- "میدانیم توان کار کارگر سرچشمه ی ارزش است اما خود ارزش نیست"
- توان کار دارای ارزش مصرف است. این ارزش مصرف توسط سرمایه دار با پول خریداری می شود و تبدیل به کار می شود.
- توان بالقوه ی کارگر با کار کارگر تبدیل به توان کار بالفعل می شود.
- در روند انتقال و مصرف، نیروی کار تبدیل به ارزش مصرف کالایی می شود که این ارزش مصرف کالا مورد نیاز و تقاضای سایر افراد جامعه می باشد.
- برای تولید کالا به منظور مصرف درنگاه نخست "ارزش های مصرف پدیدار می گردد که از این منظر، ماهیت ارزش مصرف بطور عمومی-رابطه سرمایه دار با کارگر در شکل اجتماعی سرمایه داری با اشکال دیگر تولید در گذشته فرقی ندارد."
یعنی - "روند کار ابتدا به ساکن مستقل و جدا از هر شکل اجتماعی آن مورد مطالعه قرار می گیرد"
- نخست کار، عبارتست از روند تبادل مواد بین انسان و طبیعت بود، روندی که تلاش انسان برای زنده ماندن واسطه و پایه این تبادل قرار گرفت.
- انسان در این رهگذر توانست بر طبیعت چیره گی پیدا کند و آنرا تحت نظم و نظارت خود بکارگیرد. او با استفاده از قوای جسمانی درونش شامل نیروی عضلانی، اعصاب و مغزش بر طبیعت اثر گزارده و نیز طبیعت انسانی اش اثر پذیرد؛ استعدادهای خود را پرورش دهد به آموخته ها و تجربه هایش بیفزاید و آنرا نسل به نسل انتقال دهد.
- در این روند تکاملی انسان با فراز و فرود در حرکتی مار پیچ در دامنه هایی با نوسانات مختلف به زنده ماندنش ادامه داد.
- زندگی در جنگلها، غارها، استفاده از ابزار سنگی در عصر پارینه و نوسنگی، دوران شبانی و کشاورزی، عصر فلزات، آهن و مس و برنز را تجربه کرد.
- اما فرق انسان با حیوان در این گذار تکاملی چه بود؟
- شاید شما داستان موریانه موریس مترلینگ را خوانده یا درباره زندگی زنبور عسل و ساخت کندو، دقت کرده و یا در فیلمهای تلوزیون در مورد راز بقا شاهد هر تلاش حیوانات مختلف در تهیه مواد غذایی از طریق شکار یا ساختن موانع در مسیر رودخانه با شاخ و برگ و گِل توسط سمور آبی جهت گرفتن ماهی و ... و.. بوده اید.
- باید گفت ، آنچه را که در مورد زندگی و حیات طبیعی وحش اتفاق افتاده خود ناشی از رفتار غریزی جانوران برای ادامه بقا در طول میلیونها سال سازگاریشان با تغییرات آب و هوایی و دگر دیسی های محیط طبیعت زندگیشان بوده است.
- آنان با استفاده از وسایل و ابزار شکار که جزیی از اندامشان بود مانند زنبور عسل از بزاق دهان، شیر با دندانها و پنجه های ش، عقاب و شاهین و باز با نوک و چنگالهایشان، مار با زهر خود و ... توانستند به بقایشان ادامه دهند.
- اما انسان آنچه را که از طبیعت آموخته بود در ذهن خود پرورش داده
- مثال مسکن و پُل- باز سازی کرده و هدفمند و با اراده و نظم خود خواسته به اجرا گذاشت.
- تاثیر و تعامل و تبادل مواد با طبیعت به شکل ورزیدگی عضلانی اندام واره او مانند دست و پا و چین خوردگی بیشتر مغزش و تکامل اندیشه و تجربه و علم او منجر شد.
- آری در این مسیر تکاملی انسان غول شد.
- باید افزود در این راه هیچ نیروی ماورای طبیعی نقش نداشت.
- او با اتکا به تلاش خود توانست این مسیر تکاملی را طی کند حیوانات را اهلی کند از غارنشینی به آسمانخراشها برسد و ... و ... که شما بیشتر از ما خوانده ید و میدانید.
- بگذریم، بپردازیم به روند کار و عوامل آن،
- عوامل ساده روند کار چیست؟
این عوامل عبارتند از تلاش و کوشش بر اساس هدف یا خودِ کار، محمولِ کار و وسیله کار
- نخست اینکه، "زمین همراه با آب همیشه آذوقه انسان را تامین کرده. بدون دخالت انسان، زمین به عنوان "محمول-حامل-کار" عمومی بشری وجود دارد."
- "کلیه اشیایی که کار انسانی رابطه ی آنها را با زمین قطع میکند"محمولات کار" می باشند که طبیعت گشاده دست و سخاوتمند به انسان ارزانی داشته. ماهی، درختان جنگلی، میوه های جنگلی، سنگهای معدنی جدا شده از رگه ی خود."
- حال اگر در محمول کار، کاری انجام شده و نفوذ یافته باشد آنرا "ماده خام" می نامند" مانند درخت جنگلی که به الوار چوب تبدیل می شود.
- به عبارتی، "هر ماده خامی محمول کار است اما هر محمولی ماده خام نیست"
- "محمول کار زمانی به ماده خام تبدیل می شود که توسط کار در آن تغییراتی انجام پذیرد"
مثال، در بخش بالا دستی استخراج نفت، که پس از استخراج و جدا سازی گازها آب و گل و لای و لجن و اسید همراه نفت آنگاه نفت تبدیل به ماده خام یا نفت خام آماده می شود که در بخش پایین دستی در پالایشگاهها، با توجه به وزن مخصوص آن تقسیم به نفت سبک و سنگین و از طریق-کراکینگ یا شکستن مولکولها-تبدیل به هزاران فرآورده مستقیم و غیر مستقیم نفتی میشود.
ابزار کار چیست؟
ابزار کار "شامل شی ای یا مجموعه ای از اشیاست که کارگر بین خودش و محمول کار قرار داده و بوسیله آن عمل و کار خود را برشیِ مورد نظر نفوذ داده و برای آن اثر می گذارد." در این راستا کارگر از "خاصیتهای مکانیکی، فیزیکی، شیمیایی و ... ماده استفاده کرده" تا به هدفش که تاثیر این نیروها بر یکدیگر و نتیجه اش فرآورده مورد نظر است برسد.
- گفتنی ست "درچیدن میوه ها به عنوان وسیله معیشت بطور مستقیم از اعضای بدن به عنوان وسیله استفاده می کند".
- "آن چیزی که کارگر مستقیم تحت تسلط خود در میآورد کار نیست بلکه ابزار کار است".
- "انسان اشیای طبیعی را تبدیل به عامل فعالیت خود کرده و آنها را به بدن خود ضمیمه و سیمای طبیعی خود را گسترش میدهد".
- "زمین هم انبار آذوقه انسان هم زرادخانه وسایل تولید و خود زمین وسیله کارش می باشد"
- گفتنی ست که "ابزار کار انسان همانطور که میدانیم در طول تاریخ درجات متفاوتی از تکامل را طی کرد"
- از تبرهای سنگی گرفته تا قلابهایی از استخوان حیوانات و تیر و کمان، منجنیق ها و امروزه انواع ماشین الات و جراثقالهای غول آسا و غیره همگی ابزالات ساخت دست بشرست.
- «همانقدر که بر اساس بررسی ساختمانهای فسیلهای حیوانات منقرض شده به شناخت سازمان بدنی انواع این حیوانات میرسیم ، بررسی بقایای ابزارکار می تواند وسیله ای برای شناخت ساختار اجتماعی دوران سپری شده باشد»
- اگر مجموع روند را از منظر نتیجه اش که فرآورده است مورد دقت قرار دهیم متوجه می شویم هردوی وسایل کار و محمول کار به عنوان "وسایل تولید" بکارگرفته می شوند.
- اما کار، خودش مانند کار بار آوردیده می شود.
- البته در اینجا منظور از کار بارآور در روند ساده کار است و نه روند تولید سرمایه داری ست.
- مسئله دیگر اینکه، به "استثنای صنایع استخراجی مانند معادن، شکار، ماهیگیری و الخ که محمول کارشان توسط طبیعت ارزانی شده و همچنین در آن بخش از کشاورزی که مربوط به آباد کردن زمینهای بکر و بایر ست."
"کلیه شعبه های دیگر صنعت با محمولی سروکار دارند که "ماده خام" نامیده می شوند."
- "ماده خام" به معنای محمول کار ی ست که قبلاً کار در آنها نفوذ کرده.
- ماده خام ممکن است ماده اصلی محصولی باشد یا فقط به عنوان مواد کمکی به کار گرفته شود. مواد کمکی یا توسط وسایل کار مصرف می شود مانند ذغالسنگ و نفت کوره و گاز به عنوان سوخت ماشین آلات، و اسکازین و روغن برای روانسازی چرخ دنده ها.
و یا اینکه به ماده خام ضمیمه می شوند در آنها تغییر ایجاد می کنند مانند کُک در فولاد چاپ نقشه و رنگ در نساجی یا مواد سوختی برای گرم کردن کارگاه و انرژی برق برای روشنایی و تهویه هوای فضای تولید ... در مورد مواد شیمیایی تفاوت بین ماده اصلی و کمکی از بین می رود مانند ساخت ترکیبات شیمیایی یا داروها.
- زمانی که ابزارآلات و وسایل کار در روند کار به کار می روند محاسبه می شوند. اما اگر راکد بمانند مانند ماشین تراشکاری بدون استفاده یا رنده و اَره نجاری که زنگ میزنند و به هدر میروند.
- در واقع "این کار زنده ست که در آنها چنگ انداخته و آنها را وادار به مصرف میکند."
- کار- عوامل مادی خود، محمول و وسایل خویش را مورد استفاده قرار داده به همین دلیل خود کار روند مصرف ست.
- گفتنی ست "این مصرف بارآور با مصرف شخصی متفاوت است".
- چه فرقی دارد؟ در مصرف شخصی محصول به مانند وسایل زیستن و بقای فردست و مصرف در بارآور به عنوان وسیله تولید محصولات بکار می رود.
- در مورد کار، " کار، عوامل خود را ، محصول و وسایل خودش را مصرف کرده می بلعد." به همین دلیل روند کار خود روند مصرف است آنهم برای رسیدن به هدف که فرآورده و محصول است و در نهایت تولید ارزش مصرف ، ارزش، ارزش اضافی ست.
بپردازیم به روند ارزش افزایی کار که کلید و سرچشمه تولید و اهداف تولید سرمایه داری ست.
٢- روند ارزش افزایی
- میدانیم فرآورده روند کار تولید کالایی ست دارای ارزش مصرف که به سرمایه دار تعلق دارد.
- اما سرمایه دار با هدف استفاده شخصی از ارزش مصرفی فرآورده تولید شده در روند کار نیست. پس هدفش چیست ؟
- هدف او از تولید فرآورده ، کالایی ست که ارزش مصرف آن پایه و اساس و حامل "ارزش مبادله" گردد.
- "کالای تولید شده در واقع شامل وحدت "ارزش مصرف و ارزش" است و بطور ضروری ناشی از وحدت روند کار است."
- منظور و هدف سرمایه دار "از تولید ارزش مصرف نه تنها ارزش بلکه ارزش اضافی ست" بیایید با یک مثال صورت مسئله را روشن کنیم،
- یک کارگاه صنایع چوبی را در نظر بگیریم- در این مورد می توانید کارخانه محل کارتان را مورد مثال در نظر بگیرید.
- در این کارگاه یا کارخانه در روند کار و تولید وسایل زیر مورد نیاز است.
- الوار چوب، میخ و پیچ و چسب چوب و ابزار کار شامل چکش ، رنده و اره و ... ساختمان کارخانه شامل زمین و کارگاه، تأسیسات و انبار ، بخش اداری و سلف سرویس و ... مهمتر از همه "نیروی کار" کارگر.
مواد خام ، وسایل تولید و ماشین آلات ، اینها به عنوان خود کار مجسم شده یا شی شده هستند. برای محاسبه ارزش آنها کافیست به میزان زمان کار اجتماعاً لازم مصرف شده در آنها واحدی از پول تعلق گیرد. مثلاً ٦٠ واحد پولی برای مواد خام و ٢٠ واحد هم برای استهلاک وسایل کار در نظر می گیریم سر جمع می شود ٨٠ واحد پولی و آنرا معادل ٢ روزانه کار ١٦ ساعت حساب می کنیم اما کارگر برای جبران هزینه توان کارش نیاز به ۴ ساعت کار روزانه با مزد ٢٠ واحد پولی دارد. زمان کاری که برای تولید میز لازم است عبارتست از زمان کار اجتماعاً لازم برای تولید چوب، ماده خام، تولید چکش، اره به عنوان ابزار کار و ... زمان کار اجتماعاً لازم نیروی کار.
- هنگام روند کار بطور مداوم و پیوسته کار از شکل آرام بصورت هستی و از حالت متحرک بصورت متجسم تغییر میکند درپایان یکساعت کار حرکت نجار در مقدار معینی از چوب نمودار میشود.
- وقتی از ساعت کار سخن گفته می شود منظور صرف شدن نیروی جسمانی نجار- کارگر بطور عام - در مدت یکساعت می باشد.
- اما آنچه مهم است اینکه "در مدت تبدیل چوب به میز زمان کار اجتماعاً لازم صرف می شود."
- مثلاً در شرایط عادی تولید ، در شرایط اجتماعی متوسط تولید لازم باشد که در مدت یک ساعت کار X متر چوب به y متر میز تبدیل شود.
- روز کاری عبارتست از ٨ ساعت از کاری که درون X × ٨ ساعت کار مقدار چوب جذب و آنرا به ساعت کار ٨ × y مقدار میز تبدیل کند. زیرا این زمان کار اجتماعاً لازم است که کار ارزش زا شمرده می شود.
- اکنون میز - محصول و فرآورده - درجه سنج کار می شود.
- سرمایه دار چرتکه می زند او ١٠٠ واحد پولی پیش ریز کرده و هزینه تمام شده تولید میز ١٠٠ واحدست. تغییری در ارزش میز و در دو طرف معادله دیده نمی شود!
- اگر یادتان باشد گفتیم ارزش روزانه کار کارگر از آن جهت ٢٠ واحد پولی در نظر گرفته شد. که وی با این ٢٠ واحد پولی ، نصف روزانه کاری یعنی "۴ ساعت کار" می تواند وسایل معاش خود را تأمین کند.
- در حالیکه او در ازای دریافت ٢٠ واحد پولی مجبور است یکروز کامل کاری ٨ ساعت کار کند.
- اما "کار گذشته ای در نیروی کار پنهان است و کار زنده ای که این نیروی کار می تواند انجام دهد مخارج نگه داری روزانه این نیرو و آشکار شدن روزانه آن ، دو مقدار متفاوت است."
- "کار گذشته ای که در نیروی کار نهان است ارزش مبادله آنرا تعیین می کند.
- کار زنده ای که مخارج روزانه نگهداری این نیرو را تأمین می کند ارزش مصرف آنرا تشکیل میدهد."
- کارگر با ارزش نصف روز کار می تواند ٢۴ ساعت زندگی کند و دلیلی ندارد که تمام روز را کار کند.
- نتیجه ، ارزش نیروی کار و ارزش افزایی در روند کار دو مقدار متفاوت می باشند سرمایه دار هنگام خرید نیروی کار اتفاقاً "همین اختلاف ارزش را در نظر دارد."
- سودمندی نیروی کار در تبدیل چوب به میز "فقط شرط لازم است."
زیرا "ارزش آفرینی یک کار در فایده مندی آن بروز میکند."
اما "شرط کافی و تعیین کننده ارزش مصرف خود این کالا-کار-است"
- در واقع این همان کلید اسرار ماجراست که سرمایه دار بدنبال آنست ، سرمایه دار کارگر را نه برای نیم روز -٤ ساعت- بلکه وادار به یک روزانه کار حداقل - ٨ ساعت - می کند.
- چرا؟ چون کارگر اگر این شرط کارفرما و سرمایه دار را نپذیرد نزد هر سرمایه دار دیگری هم برود. آنها نیز همین شرط عمومی را برایش مطرح می کنند و مهمتر اینکه گفتیم کارگر کالایی بجز "توان کار" برای فروش ندارد.
- "سرمایه به عنوان یک قدرت اجتماعی مستقل یعنی به عنوان قدرت بخشی از جامعه است و آنچه را که از گذشته سرمایه دار "از توان کار" کارگر غارت کرده و انباشته شده. اینک بر کار زنده سلطه یافته و مهرخویش را برآن می زند." و قانون خود را تحمیل می کند او خطاب به کارگر می گوید یا کار می کنی تحت این شرایط یا بیکار می شوی و از گرسنگی می میری در جهان سرمایه داری آسمان همین رنگ است.
- آری به همین دلیل ساده سرمایه دار از کارگر در طول روز ٨ ساعت کار می کشد و معادل ٤ ساعت قیمت کار به او می پردازد.
- اگر دوباره حساب کنیم در طول روز ٨ ساعت کار روزانه - یک متر چوب به عنوان ماده خام به ارزش ١٢٠ واحد پولی با ۴٠ واحد پولی هزینه استهلاک و هزینه سربار و ٢٠ واحد هزینه دستمزد سر جمع می شود ١٨٠ واحد پولی و سرمایه دار آنها را به بهای ٢٠٠ واحد پولی می فروشد ۴ ساعت کار اضافی یعنی ٢٠ واحد پولی برایش ، ارزش زاییده شده: کدام ارزش ؟ ارزش اضافی ناشی از بیگاری کار گر در نیمه دوم روزانه کار
- مسئله ی دیگر اینکه برای سرمایه دار تفاوتی نمیکند که در روند ارزش افزایی کار مورد تملک وی عبارت از کار ساده اجتماعاً متوسطی باشد یا کار پیچیده که دارای وزن مخصوص فنی عالی تر باشد.
- در واقع "کار عالی تر در مقابل کار متوسط اجتماعی قرار می گیرد." گرچه کار عالی تر براساس مخارج و هزینه آموزش و تولید نیروی کار آن، زمان کار بیشتری را موجب می شود و در کل از نیروی کار ساده بیشتر ارزش دارد.
- اما هر چقدر درجه تفاوت بین دو نوع کار-کار مکانیک ماشین آلات و کارگر ساده ساختمانی - بیشتر باشد. آن بخش از کارگر مکانیک که طی آن ارزش نیروی کار خود را جبران می کند به هیچوجه از نظر کیفی با بخش دیگر کارِوی که اضافه ارزش تولید می کند متفاوت نیست.
- مانند گذشته "اضافه ارزش از مازاد کمی کار بیرون میاید که ناشی از مدت امتداد یافته همان روند کار ناشی شده" ، به همین علت روزانه کار عالی تر و روزانه کار ساده تر و در مجموع روند ارزش آفرینی کار عالی تر به کار متوسط اجتماعی تجزیه می شود.
- در جاهائیکه ساختمان بدن تحلیل رفته و در کلیه کشورهای سرمایه داری تکامل یافته
- و بطور کلی کارهای شاق که تلاش بیشتر عضلانی لازم دارند بصورت کار عالیتر در حالیکه کارهای ظریفتر به درجه کار ساده اُفت می کند.
- در انگلیس کار یک بنا به مراتب درجه ای بالاتر از کار کسی ست که به گل دوزی مشغول است.



منابع مورد استفاده: مارکس - سرمایه ، دستنوشته های اقتصادی و فلسفی، کار مزدی و سرمایه، فقر فلسفه، گروندریسه- انگلس- درباره "سرمایه" مارکس - ایزاک ایلیچ روبین، نظریه ارزش مارکس - یوهان موست، کار و سرمایه - کارل نیلسن، سرمایه و اضافه ارزش

*****************

بخش هشتم

مطلب ششم - ارزش اضافی مطلق - روندکار
٣- سرمایه ثابت و سرمایه متغیر چیستند؟

- در روند کار، کارگر مولد با افزودن مقدار معینی از کار خود به وسایل تولید که شامل مواد خام و ماشین آلات و ابزار کار می شود فرآورده جدیدی تولید می کند.
- در این روندکار، کارگر ١) ارزش تازه ای به فرآورده می افزاید ٢) ارزش مصرف وسایل تولید را حفظ و ذخیره ساخته و به ارزش مصرف فرآورده جدید منتقل می کند.
- این انتقال "تنها توسط افزایش کلی کار انجام نمی گیرد." بلکه به دلیل "شکل بارآور ویژه ی کار" رخ می دهد.
- آنچه مهم است اینکه "ارزش افزایی توسط کار مجرد اجتماعی" بوجود می آید چه شکل مشخص و سودمندی کار، کیفیت کار، نجاری، بنایی، جوشکاری و چه بصورت داروسازی و غیره داشته باشد.
- زمان کار لازم در فراشد تولید ارزش مصرف قبلی وسایل تولید خود جزیی از زمان لازم فرایند تولید برای ارزش مصرف جدید می گردد.
به عنوان مثال، آرد به نان، سنگ آهن به شمش فولاد و میلگرد و تیر آهن و ماده خام نفت به بنزین، گازوئیل، امشی و هزاران فرآورده دیگر تبدیل می شوند.
نتیجه ١) "در اثر کیفیت سودمندی کار اضافی شده ارزشهای قدیمی وسایل تولید در محصول حفظ می شود."
٢) "یک افزایش کمی ساده ی کار به ارزش جدیدی افزایش می یابد."
این "تأثیر دو جانبه ای کار واحد از خصلت دو جانبه کار ناشی می شود."
- اما در مورد نقش بارآوری کار،
حالت اول، اگر بارآوری کار تغییر کند.
- به دلیل رشد فن آوری، کارگر نجار تصمیم می گیرد به جای اره و رنده سنتی و دستی از اره و رنده برقی استفاده کند.
- او اینک می تواند در مدت ۴ ساعت همان اندازه چوب را به میز تبدیل کند که در گذشته در طول زمان ١٦ ساعت این کار را انجام می داد.
کار نجار به عنوان تلاش بارآور ضریب نیروی خود را ۴ برابر افزایش داده در نتیجه حاصل کار نجار ۴ برابر شده به جای یک میز ۴ میز در ۴ ساعت تولید می کند و در حال حاضر ٢ متر چوب همانقدر زمان کار جذب می کند که در گذشته نیم متر چوب.
از یک طرف حالا نسبت به روش قدیمی ۴/١ کمتر کار توسط چوب جذب می شود که در نتیجه فقط ۴/١ ارزش قبلی به آن اضافه می شود.
و از سوی دیگر در ۴ عدد میز ارزش چوب ۴ برابر شده است.
دلیل آن اینست که "هر قدر در کار مشخصی مانند نجاری ، جوشکاری و ... کار لازم بیشتری در مواد اولیه و خام نفوذ کند ارزش جدیدی که به آن افزوده می شود بیشتر خواهد بود اما هر قدر مقدار مواد اولیه ای که در همان زمان کار، کار می پذیرد چوب که اره و رنده می شود، بیشتر باشد مقدار ارزش قبلی که در فرآورده ذخیره می شود بزرگتر خواهد بود."

حالت دوم
به فرض، بارآوری ثابت باشد، نجار هم برای تبدیل نیم متر چوب به میز همان مقدار زمان قبلی را لازم داشته باشد اما بر عکس ارزش مبادله چوب تغییر کند.مثال نیم متر چوب ۴ برابر یا بهای خود ترقی یا تنزل کند در هر دو مورد نجار به کارش ادامه می دهد. و به همان مقدار چوب همان مقدار زمان کار قبلی و در نتیجه همان مقدار ارزش پیشین می افزید. و در هرمورد نجار در زمان مساوی همانقدر چوب را به میز تبدیل می کند.
اما ارزشی که از چوب به میز منتقل می کند یکبار ۴/١ مرتبه کمتر و یکبار ۴ برابر میز است "همین طورست اگر وسایل کار گرانتر و یا ارزانتر گردند، ولی همیشه همان وظیفه را در روند کار انجام می دهند."

حالت سوم
- اگر شرایط فنی روند تولید- نجاری- ثابت بماند و ارزش وسایل تولید هم تغییر نکند در آن صورت نجار مانند گذشته در همان زمان کار همان مقدار مواد خام و ماشین آلات با ارزش ثابت را مورد مصرف قرار میدهد. در این حالت نجار ارزشی که در محصول ذخیره می کند با ارزش جدیدی که می افزاید نسبت مستقیم خواهد داشت.
- نتیجه ، در شرایط ثابت تولید، کارگر هر اندازه بیشتر ارزش اضافه کند بیشتر ارزش ضبط می شود. دلیل ضبط بیشتر ارزش این است که در شرایط یکسان و مستقل از کار ویژه اش نجاری، آشپزی، جوشکاری و ... اضافه نموده است.
- قابل ذکر است، به همان نسبت که ارزش جدید می افزاید ارزش قدیمی را نیز حفظ می کند.
-در مورد وسایل تولید، باید گفت ، وسایل تولید با از دست دادن ارزش مصرف خود همزمان ارزش مبادله خود را نیز از دست می دهند. مانند ماشین تراشکاری که یک میلیون واحد پولی می ارزد و روزانه معادل آن مصرف می شود یعنی مستهلک می شود و به محصول منتقل میگردد. که پس از ١٠٠٠ روز علیرغم حفظ ظاهر خود اما ارزش مصرف و ارزش مبادله خود را از دست داده است. یعنی با توجه به عمر متوسط ماشین آلات و ابزار کار آنها همواره چهره مستقل خود را تا زمان اسقاط شدن حفظ می کنند.
- در مورد عوامل مادی روند کار اینگونه است که، مواد سوختنی از بین رفته،مثال رنگ و مواد کمکی هم ناپدید شده
و در خواص محصول پدیدار میگردند بنابراین مواد خام و مواد کمکی چهره مستقلی را در حین ورود که به روند کار بصورت ارزش مصرف داشته اند از دست میدهند. در مورد مواد اولیه مصرف شده، کلیه زباله ها و ضایعات حاصل از مصرف مواد اولیه ارزششان در محاسبه محصول نهایی قید گردیده و زباله ها و ضایعات مانند خاک اره، تراشه چوب در ساخت نئوپان و فیبرو MDF و... ضایعات و قراضه های آهن دوباره ذوب و بازیافت می گردد.
- در مورد کار بارآور کارگر، زمانی می تواند در فرآورده جدید ارزش آفرینی کند که ارزشهای کهنه را حفظ و ذخیره نماید.
- گفتنی ست، "این یک امتیاز طبیعی ست که کار زنده در حالیکه ارزش ایجاد میکند ارزش ضبط میکند." در واقع در روند تولید، ارزش مصرف وسایل تولیدی خرج می شود و در معنا حفظ می گردد و در ارزش محصول جدید پدیدار میگردند.
و در این راستا "- روند تولید - نیروی کار یا عامل ذهنی در هر لحظه از حرکت هدفمند خود ارزش الحاقی یا ارزش جدید نیز خلق میکند."
نتیجه – با فعالیت نیروی کار تنها ارزش ویژه ی این نیرو تجدید نمی شود بلکه ارزش اضافی در آن تولید می شود زیرا دانستیم کار کارگر شامل دو بخش کار لازم - برای تأمین معاش کارگر و خانوارش در تجدید نیرو و توان کار کارگر می باشد - و بخش اضافی کار، قسمتی از زمان کاریست که کارگر تحت جبر نظام سرمایه داری باید اضافی کار کند و در واقع بیگاری کند این بخش کار اضافی ست که ارزش اضافی تولید کرده و منبع سود ورزی کارفرما و سرمایه دار است.
- بنابراین آن بخش از سرمایه که شامل وسایل تولید یعنی، مواد خام ، مواد کمکی، هزینه های سربار و ماشین آلات ، وسایل کار و انرژی و ساختمان تبدیل می شود و در آنها تغییری در مقدار ارزشی شان در روند تولید بوجود نیامده و عیناً به محصول منتقل می شوند بخش "ثابت سرمایه" گفته می شود.
- آن بخش از سرمایه که شامل نیروی کار می باشد و از دو بخش کار لازم و کار اضافی تشکیل شده و ارزش خود را در روند تولید تغییر می دهد و نه تنها معادل خود را بلکه مقداری ارزش اضافی بر آن تولید میکند را "سرمایه متغیر" می نامیم.
- این اضافه ارزش خود تغییر پذیر بوده و کوچک و بزرگ می باشد.
علت آن این است که این بخش از سرمایه بطور دایم از مقداری ثابت به مقداری متغیر تبدیل می شود.

۴- نرخ ارزش اضافی
دانستیم، سرمایه در روند تولید شامل دو بخش میگردد. بخش ثابت سرمایه و بخش سرمایه متغیر. سرمایه ثابت شامل وسایل تولید و سرمایه متغیر شامل نیروی کار می باشد.
- در روند کار، کارگر نه تنها ارزش کهنه سرمایه ثابت را حفظ و منتقل می کند. بلکه با کار خود ارزش جدیدی به آن می افزاید.
- پس فرمول اولیه سرمایه بصورت زیر در میآید.
سرمایه اولیه = سرمایه ثابت + سرمایه متغیر و یا V+C=C1
مثال، ١٠٠ واحد پولی ارزش سرمایه اولیه= ٨٠ واحد پولی سرمایه ثابت ٢٠ واحد پولی سرمایه متغییر دانستیم سرمایه ثابت حفظ شده و به فرآورده یا محصول منتقل می شود در نتیجه در معادله آنرا صفر می گیریم.
- در مورد سرمایه متغیر در روند تولید آنچه را که سرمایه دار به عنوان دستمزد به کارگر می دهد گفتیم مثلاً معادل ٤ ساعت کار لازم که برای تأمین معاش وی است می باشد و آنرا با 7 نشان دادیم. "در واقع آن بخش از کار روزانه کارگر است برحسب زمان کار متوسط او که هر روز بزرگ و کوچک می شود."
- "به گونه ای که ارزش کار فروخته شده در روند تولید مقداری کار زنده را تبدیل به کار مجسم یا کالا می کند."
اما سرمایه دار در رشته ای سرمایه گذاری می کند با هدف سود بردن، در حالیکه کارگر مجبور است روزانه نه تنها ٤ ساعت کار بلکه ٨ ساعت کار کند. که بخش ٤ ساعت اول آن کار لازم و بخش ٤ ساعت دوم آن کار اضافی ست.
- "آنچه را که بعد از زمان کار لازم تولید می شود کار اضافی متبلور شده است."
- در واقع باید گفت در هر واحد زمان از کل کار روزانه کارگر، یک بخش آن کار لازم و بخش دیگر آن کار اضافی است.
- در این میان فرمول اول سرمایه تبدیل می شود به فرمول زیر:
ارزش سرمایه ثانویه = ارزش سرمایه ثابت + ارزش سرمایه متغیر + ارزش زاید (ارزش اضافی) یا ساده تر آن m+v+c=c٢
و در مثال : ١٢٠ واحد پولی ارزش سرمایه ثانویه = ٨٠ واحد سرمایه ثابت + ٢٠ واحد ارزش سرمایه متغیر+٢٠ واحد ارزش اضافی - "ارزش سرمایه متغیر مساوی ارزش نیروی کار خریداری توسط سرمایه دار است."
- "چون ارزش این نیروی کاری تعیین کننده بخش لازم روزانه کار است و نیز اضافه ارزش به نوبه خود منوط به بخش باقیمانده روزانه کار می گردد."
در نتیجه " نسبت اضافه ارزش به سرمایه متغیر مانند نسبت اضافه کار بر کار لازم یعنی "نرخ اضافه ارزش" را تعیین می کند در معنا نرخ اضافه ارزش بیانگر "نرخ استثمارست" یعنی فرمول آن بصورت زیر می شود یا ساده تر
- چرا از اصطلاح نرخ ارزش اضافی در تحلیل مارکسی از سرمایه داری استفاده شده است ساده است مارکس می گوید"، میدانیم که کارگر به سرمایه دار مساعده می دهد" و در آغاز کارش "سرمایه دار به کارگر پیش پرداخت نمی دهد." و به همان طریق که نرخ سود یا نرخ بهره و غیره استعمال می شود در اینجا نیز از نرخ ارزش اضافی استفاده شده است."
سرمایه دار با دو روش به افزایش کار اضافی کارگر می پردازد، روش اول ، با گسترش زمان روندکار به جای ٨ ساعت ١٠ ساعت کار بکشد و مزد ٤ ساعت را بدهد که براساس افزایش ساعات کار می باشد.
روش دوم - اگر ساعات کار روزانه ثابت باشد آنگاه با افزایش بارآوری تغییر نسبت کار اضافی به کار لازم از طریق تشدید شدت کار ممکن می شود که بستگی به رشد فن آوری و روند تولید اجتماعی دارد.

۵- روزانه کار
روزانه کار مقدار ثابتی نیست بلکه متغیر است شامل دو قسمت کار لازم و کار اضافی کارگر می شود- "روزانه کار قابل تشخیص است ولی مشخص نیست" روزانه کار مقدار غیر مشخص است، ممکن است طولانی یا کوتاه باشد می تواند ٨، ١٠ یا ١٢ ساعت در روز باشد.
- "سرمایه دار نیروی کار را به قیمت روز آن خریداری کرده و ارزش مصرف آن نیرو در جریان روزانه کار، از آن سرمایه دار است." به همین دلیل "سرمایه دار این حق را بدست آورده که کارگر را در مدت یک روز برای خود وادار به کار کند."
- اما "روزانه کار در هر حال کمتر از یک روز طبیعی - ٢۴ ساعت - است سرمایه دار" حد ضروری روزانه کار را حق ویژه ی خود میداند در واقع سرمایه دار جز سرمایه ی شخصیت یافته چیز دیگری نیست روح او همان سرمایه است."
ولی "سرمایه یک نیروی محرک دارد" و "آن گرایش وی به ارزش افزایی ایجاد ارزش اضافی فروکشیدن بزرگترین مقدار ممکن از کار زاید توسط بخش ثابت خود یعنی وسایل تولید است."
"سرمایه کار مرده ای است که تنها با مکیدن کار زنده جان می گیرد هر قدر بیشتر بمکد بیشتر زنده می ماند."
- البته در این میان سرمایه دار به قانون مبادله کالاها تکیه می کند.
در حالیکه، کار کارگر در این میان به عنوان کالا ارزش مصرفش را بیش از ارزشی را که تولید می کند بهای خود را از دست می دهد آنچه برای سرمایه دار ازدیاد سرمایه می کند مصرف اضافه نیروی کار است، کارگر سریعتر فرسوده می شود زیرا بیش از ساعات کار لازم برای تجدید قوای مصرف شده اش کار اضافی می کند.
- دو محدودیت ١) نیروی جسمانی کارگر در اثر فرسودگی باید جبران شود آنهم با استراحت و تأمین نیازهای فرهنگی و روانی کارگر ٢) محدودیت شبانه روز به ٢۴ ساعت مانع از گسترش روزانه کاری بیش از حد می شود.
- بیایید یک مثال ساده بزنیم. به فرض هر یک از ما کارگران بطور متوسط کار عادی با ٣٠ سال سابقه کار بازنشسته - کم یا زیادش بماند - در مجموع هر سال ٣٦۵ × ٣٠ روز یعنی ١٠٩۵٠ روز کارگر توسط سرمایه دار به کار گرفته می شود. در اینجا شاید بعضی از دوستان اعتراض کنند که ایام تعطیلات از جمعه گرفته تا تعطیلات رسمی و تابستانی و غیره در طول سال به حساب نیامده، جهت اطلاع عرض می کنیم که کارفرما با افزایش بخش زمان کار اضافی در طول روزانه کار از یک طرف و کاهش شدید دستمزد اسمی کارگر همانند محاسبه مقدار ارزش مواد خام پِرت شده که قبلاً توضیح دادیم- بخش سرمایه ثابت- این زمان تعطیلات یا زمان پِرت شده را در هزینه تمام شده کالا ی خود محاسبه می کند. آری او حساب ثانیه ها را دارد چه برسد به روزها، بپردازیم به اصل مطلب.
- " در بخش ششم مطلب پنجم مقالة چرا ضد سرمایه داری" ص ١۴ ثابت کردیم با حداکثر اغماض و کف دستمزد ۴٨٧ هزار تومانی سال ٩٢ کارگر از هر روزانه کار ٨ ساعته کمتر از ٢ ساعت برای تجدید نیروی کار خود و بیشتر از ۶ ساعت کار اضافی از توان جسمانیش توسط سرمایه دار به غارت می رود.
در حالیکه برای تجدید قوا ، کارگر که همان هزینه معاش او و خانوار ۴ نفری وی می باشد در خوش بینانه ترین حالت کف دستمزد اعلامی توسط - فروتن مهر عامل سرمایه داری - ٨١٩/١ هزار تومان (یک میلیون و هشتصد و نوزده هزار تومان) پیشنهاد شد که کمتر از خط فقر ٢ میلیون تومانی توسط "حسن راغفر" اقتصاددان مکتب سرمایه داری می باشد. (١) یعنی اگر دستمزد پیشنهادی خط فقر جانشین کف دستمزد اسمی پیشنهادی وزارت کاربخوان وزارت استثمار - شود تنها می تواند به زمان کار لازم در خط فقر نزدیک شود آن را همان ٢ ساعت در نظر بگیریم ، حاصل چه میشود؟ یعنی کارگر حداکثر ٤/١ روزانه کار برای خود و حداقل ٤/٣ روزانه کار برای سرمایه دار کار میکند و پس از ٣٠ سال کار ۵/٧ سال برای خود و ۵/٢٢ سال برای سرمایه دار کار می کند.
در حالیکه ساعت کار روزانه برای سرمایه دار از زمان کارت زدن کارگر و پشت دستگاه قرار گرفتن او شروع و در پایان با کارت زدن کارگر و خروج از کارخانه تمام میشود. اما برای کارگر از لحظه ای که از خانه خارج شده، زمان سپری شدن منتظر ماشین سرویس تا رسیدن به کارخانه کارت زدن، پوشیدن لباس کار که معمولا زودتر از ساعت قراردادی قرار گرفتن پشت دستگاه شروع شده و تا زمانیکه کارت زده و در سرویس قرار گرفته و به خانه می رسد پایان می پذیرد.
- در این میان شاید! حدود ١۵ دقیقه به صبحانه و ٣٠-٢٠ دقیقه به نهار اختصاص یابد. که معمولا زمان صرف نهار در کارخانجات تک شیفت ٨ ساعته حذف می شود و بطور معمول در اکثر کارخانجات شروع کار ١۵ دقیقه زودتر و ١۵ دقیقه دیرتر تمام می شود که آنرا زمان تحویل دستگاه به کارگر شیفت بعدی محسوب می شود.
- این مطالب در مورد کارخانجات تک شیفت ٨ و١٠ و ١٢ ساعته کاملاً آشکار است در مورد کارخانجات دو شیفت ١٢ ساعته - مانند ذوب فولاد- که کوره نباید خاموش شود وضعیت وخیم ترست.
- نتیجه همانگونه که سرمایه دار سعی می کند ضایعات مواد اولیه و پرت سایر مواد کمکی و هزینه های سربار را کاهش دهد در مورد روزانه کار نیز سعی در جلوگیری از تلف شدن زمان روزانه کار می کند و آنرا به حداقل ممکن میرساند.
- سرمایه دار در این راستا حتی از سیستمهای کنترل دوربین و اعمال فشار توسط سرپرست قسمت و سایر روشهای حیله گرانه استفاده می کند.
- شاید تاکنون شنیده باشید که در آلمان یا ژاپن زمان کار مفید از هر ٨ ساعت در روز حدود ساعت می باشد.
- لابد از خودتان پرسیده اید که این کارگران چه زمانی صبحانه یا نهار می خورند و یا چه زمانی به کارهای ضروری و شخصی خود می پردازند ؟
در این میان آزمندی سرمایه دار با انواع حیله ها با افزایش روزانه کار سعی می کند تا آخرین رمقهای کارگر را بمکد.
- نتیجه در اثر شدت افزایش روزانه کار بصورت اضافه کاری یا کار شبانه، کار زنان، کار کودکان، کارخانگی، ما شاهد حوادث مرگبار و نقص عضو و فرسودگی شدید جسمانی کارگران ناشی از کاهش ضریب هوشیاری شان در محیط کار می باشیم.
- هر روز این اخبار مربوط به حوادث کارگری را بطور جسته و گریخته مخصوصاً در مورد کارگران مهاجر در نشریات و روزنامه های مختلف بطور مختصر و محدود را شاهدیم - این حقایق بیانگر این ست که سرمایه ، در وجود کارگر چیزی به جز نیروی کار نمی بیند نیروی کار که تا لحظه ای معینی مانند چاه نفت فوران انرژی سودآور کند و منافع آزمندانه وی را تأمین کند طول عمر کارگر برایش مهم نیست.
- سرمایه دار همواره با بیکارسازی گسترده کارگران سعی در تأمین نیروی کار ارزان کارگر دارد تا بتواند تسمه از گرده شان با شلاق گرسنگی و فقر بکشد.
- به همین دلیل ساده و روشن همواره ستیزی پایان ناپذیر بین دو طبقه کارگر و سرمایه دار برای کاهش طول روزانه کار وجود داشته و دارد.
- "استقرار یک روز کار متوسط – نتیجه قرنها مبارزه میان سرمایه دار و کارگر است "
- ما در اینجا به چند نمونه ی تاریخی این مبارزات اشاره می کنیم.
- در انگلیس اولین "قانون کارگران" برای افزایش کار به بهانه تلفات طاعون در روز ٢٣ از سومین ماده ١٣۴٩ میلادی از تقویم ادواردین تصویب شد که همه باید و مجبورند بیشتر کار کنند. از این رو حداکثر دستمزدها و حدود روزکار بوسیله قانون تثبیت گردید.
- در ١۴٩۶ در حکومت هنری هفتم کار روزانه کارگران مزراع و تمام پیشه وران از ۵ صبح تا حدود ٧ تا ٨ بعد ازظهر در تابستان (اسفند تا شهریور) با یک ساعت، ۵/١ ساعت و یا نیم ساعت استراحت در بین هر سه ساعت کار ادامه داشت در زمستان ، مدت کار از ۵ صبح تا تاریک شدن هوا بود.
- "در قرن ١٨ هنوز کار تمام هفته (با روزهای تعطیل) در دسترس سرمایه قرار نگرفته بود."

به استثنای کار کشاورزی
- "تنها با صنایع عظیم جدید این امر و بیش از آن ؛ حاصل گردید. صنایع جدید تمام قید و بندها را در هم شکست و کارگران را به بیشرمانه ترین وجهی استثمار کرد."
- "کارگران مقاومت کرده، پنج تصویب نامه سالهای ٣٣-١٨٠٢ ، از آنجا که بازرسی در کار نبود فقط اسمی از خود داشت."
- "تنها تصویب نامه ١٨٣٣ روزکار متوسطی را در چهار بخش صنعت نساجی ایجاد نمود. یعنی از ۵/۵ صبح تا ۵/٨ شب ، جوانهای ١٣-١٨ ساله تنها ١٢ ساعت با ۵/١ ساعت استراحت ، کودکان ٩-١٣ ساله، تنها ٨ ساعت، شب کاری کودکان و نوجوانان ممنوع گردید."
سیستم جانشین – "تصویب نامه ١٨٤٤ لایحه ده ساعت کار برای زنان و نوجوانان تحمیل شد".
"کوششهای سرمایه داران بر علیه آن منجر به تغییر تصویب نامه در سال ١٨۴٧ به تصویب نامه سال ١٨۵٠ گردید در نتیجه باعث گردید روز کار برای نوجوانان و زنان - ۵ روز ۵/١٠ ساعته ، یکروز ۵/٧ = ٦٠ ساعت در هفته بین ٦ صبح تا ٦ بعدازظهر، صنایع ابریشم کشی مستثنی بود."
- " در سال ١٨۵٣ زمان کار برای کودکان هم به ٦ صبح تا ٦ بعداز ظهر محدود شد."
- "تصویب نامه چاپخانه ها ١٨۴۵، کودکان و زنان می توانند ١٦ ساعت کار کنند."
- مصوباتی در مورد شرایط کار، کارهای سفید کردن پارچه و رنگرزی در ١٨٦٠.
کارخانه های توری سازی ١٨٦١، سفالگری و بسیاری از بخشهای دیگر ١٨٦٣ ، (تحت این تصویب نامه) مربوط به کارخانه ها، تصویب نامه های ویژه ای برای سفید گری در هوای آزاد و نانوایی در همان سال مقرر شد."
- "بنابراین صنایع بزرگ در ابتدا نیاز به محدود ساختن زمان کار را بوجود میآورد. اما بعدها معلوم می شود که اضافه کار یکسانی به تدریج بر تمام بخشهای دیگر سایه انداخته"
- در فرانسه قانون ١٢ ساعت کار روزانه برای تمام سنین و انواع کار در ١٨۴٨ تصویب شد که تنها در ١٨۵٣ واقعاً صورت قانونی به خود گرفت جنبش اول ماه مه ٨ ساعت کار در آمریکا در سال ١٨٨٦.
- "در صنایع دستی مدت کار از ١٧۵٠ تا آغاز قرن بیستم تغییر چندانی نکرد."
- در صنعت و کارخانه - بدون محاسبه زمان استراحت - از سال ١٨٠٠ تا ١٨۵٠ روزانه کار از ١١ ساعت به ١٣ ساعت و بیشتر، از ١٨۵٠ تا ١٩٦۵ شاهد کم شدن مدت روزانه کار هستیم. در ایران ، در اثر اعتصاب موفق کارخانه وطن اصفهان یکی از دستاوردهای آنان تغییر ساعت کار از ١٢ ساعت به ٩ ساعت بود.
- مدت واقعی روزانه کار در نهایت به مناسبت قدرت - موازنه قوا - بین دو طبقه ی اصلی آشتی ناپذیر- طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار- سازماندهی و سازمان یابی و قدرت مبارزاتی طبقه کارگر بستگی دارد.
طبقه سرمایه دار علی رغم انواع حیله ها و شیادی ها و فریبکاریها در مقابل مبارزات یکپارچه طبقه کارگر همواره مجبور به عقب نشینی بوده است.



(١) منابع مورد استفاده در پانویس بخش ششم مطلب پنجم مقاله چرا ضد سرمایه داری ذکر شده است.
منابع مورد استفاده، مارکس، سرمایه، کار مزدی و سرمایه، فقر فلسفه، دستنوشته های اقتصادی و فلسفی مارکس-انگلس؛ درباره سرمایه- حکمت ورسا، بازخوانی مارکس-ایزاک ایلیچ روبین، نظریه ارزش مارکس- کارل نیلسون، سرمایه و اضافه ارزش-یون ها موست، کار و سرمایه- جلیل محمودی، ناصر سعیدی، شوق یک خیز بلند-

*****************

بخش دهم :

مطلب هشتم
ارزش اضافی و نقش سازمانهای اجتماعی کار

همانطور که تا کنون دانستیم تولید سرمایه داری از زمانی شروع می شود که سرمایه دار منفردی تعداد زیادی کارگر را همزمان و با هم در یک رشته ی واحد در میدان کار واحد به تولید وا می دارد.
سرمایه داری در مسیر تکاملی خود از روشهای گوناگونی برای تولید هرچه بیشتر ارزش اضافی استفاده کرده است که عبارتند از: ١)تعاون ٢) مانو فاکتوری ٣) ماشینی کردن مدرن
١- تعاون یا همکاری
دوستان کارگر، ببینیم تعاون یا همکاری که بارها شنیده ایم در روند کار چیست؟
لابد همانطوریکه خوانده اید و از ما بهتر می دانید همکاری و یا تعاونیها از دوران باستان، قرون سطی و تا عصر جدید در جوامع بشری وجود داشته است.
همکاری با شروع تمدن انسانها بصورت ابتدایی در میان اقوام شکارچی چادرنشین، جمعیتهای سرخ پوست، در جوامع کشاورزی اجتماعی مانند کشاورزی همبایی در هند و بخشهایی از آسیا مانند مصر، عثمانی، چین و ایران و یا جماعتهای میر در روسیه حتی تا قرن نوزدهم میلادی وجود داشت. در این جماعات همکاری ٢ پایه داشت ١) مالکیت جمعی وسایل تولید ٢) وابستگی افراد این جوامع به شکل طبیعی با یکدیگر بصورت بند نافی به قبیله و جماعتهای اولیه گفتنی ست که در گذشته این همکاریها بر پایه زور مداری و حاکم، محکومی و بعدها در مستعمرات به گونه آقایی و نوکری بوده و بیشتر جنبه برده داری داشت یعنی چه؟ یعنی بر پایه حکمرانی مستقیم قرار داشت.
بنابراین، "شکل کار عده ی زیادی در روند تولید واحد و یا روندهای تولید مختلف وابسته بهم در کنار هم طبق یک نقشه کار کنند را همکاری می نامند."
همکاری در دوران سرمایه داری و شکل ویژه ی سازمان اجتماعی کار به گونه ای دیگر رقم خورد. چگونه؟
این همکاری با توجه به وجود آمدن کارگر مزدور آزاد بر پایه مناسباتی قرار گرفت که از قبل ضمانت شده بود که چه بشود؟
که کارگران مزدبگیر در روند کار به شیوه ای کار کنند که حاصل کارشان به صورت "کار متوسط اجتماعی" برای سرمایه دار در آید.
١-١-رابطه ارزش اضافی و تعاون
میدانم قبل از مانو فاکتور صنعت به صورت صنفی یا رسته ای و پیشه وری با تعداد کم کارگر در کارگاه رایج بود و در حالیکه در شیوه ی تولید مانو فاکتوری تعداد بیشتری کارگر در زمان واحد در مکان واحد توسط سرمایه دار واحد به کار گرفته می شوند.
همزمان با شکل گیری مانو فاکتورهای توسط سرمایه داری در آغاز تفاوت شیوه ی تولید بین صنایع صنفی-پیشه وری با مانو فاکتور در تعداد کارگران به کار گرفته بود یعنی جنبه ی کمی داشت این موضوع به چه معناست؟
یعنی اینکه "آن حجم ارزش اضافی ای که سرمایه معینی تولید می کرد برابر می شد با اضافه ارزش تولید شده توسط یک کارگر واحد ضربدر تعداد کارگرانی که همزمان و با هم مشغول به کار هستند."
"این رویه یعنی کار تعداد زیاد کارگران به مرور باعث گردید که یک میانگین یا متوسطی از کار اجتماعی بوجود آید."
لازم به ذکرست که "به خودی خود تعداد کارگران در نرخ ارزش اضافی یا درجه بهره کشی تغییری بوجود نمی آورد و از نظر تولید ارزش کالا هرگونه تغییرکیفی در روند کار به کلی بی اثرست یعنی از ذات و سرشت و ماهیت سرمایه ناشی می شود." دوستان کارگر در اینجا برای روشن شدن صورت مسئله یک مثال می آوریم. اگر ٨ کارگر در یک روزانه ٨ ساعته ی مشترک ٦٤ ساعت کار کنند ارزش تولید شده توسط آنان به مانند ارزشی ست که از ٨ ساعت کار ٨ گارگر منفرد مشغول به کار تولید می شود.
پس برای تولید ارزش هیچ تفاوت نمی کند که ٨٠٠ کارگر انفرادی یا جمعی تحت سرمایه ی واحدی تولید نمایند.
به این معنا که بطورمثال ٨٠ کارگر روزانه ٨ ساعت کار کرده روزانه ی مشترک کار آنان ٦٤٠ ساعت می شود. ممکن است گفته شود در این جمع کارگران، عده ای کمتر یا بیشتر از ٨ ساعت کار می کنند و نسبت به روزانه ی کار اجتماعی انحراف داشته باشند.
اما دوستان، چون روزانه کار هر کارگر بطور میانگین ١/٨٠ مجموع روزانه ی کار ٦٤٠ ساعت ست در نتیجه روزانه کار دارای "کیفیت متوسط اجتماعی" خواهد شد.
برای سرمایه دار "روزانه کار جمعی کار" وجود دارد و روزانه کار هریک از کارگران به عنوان جزیی قابل تقسیم از روزانه کار جمعی تلقی می شود و کاملاً مستقل از آن است که ٨٠ کارگر مورد نیاز به یاری یکدیگر کار کنند یا اینکه تمام کارهای آنها بهم مربوط است.
دلیل آن این ست که "قانون تولید ارزش اضافی آنزمان برای یک تولید کننده انفرادی محقق می شود که وی به عنوان یک سرمایه دار تولید کرده و کارگران زیادی را بطور همزمان به کار می گیرد" و این به معنای آنست که از همان ابتدا "کار اجتماعی متوسط" را به حرکت در می آورند.
به عبارتی، "حتی اگر شیوه و روش کار بدون تغییر بماند، اشتغال همزمان عده ی زیادی از کارگران، خود انقلابی در شرایط مادی روند کار بوجود میاورد."
نکته ی دیگر آنکه "از روش کارکرد طولانی کردن وسایل تولید صرفه جویی در استفاده از وسایل تولید نیز بدست می آید،" که در واقع این صرفه جویی در استفاده از وسایل تولید است که باعث ارزانی کالاها و کاهش ارزش کار می گردد که قابل توجه می باشد و از سوی دیگر رابطه ی بین سرمایه ثابت و سرمایه متغیر را تغییر می دهد.
تجمیع کلیه ی نیروهای مکانیکی کارگران منفرد خود تفاوت فاحشی دارد با نیروی مکانیکی کاربردی که هرگاه دستهای بسیاری "با هم و همزمان در یک فعالیت واحدی" به کار گرفته می شود. این همکاری یا تعاون از ابتدا قدرت تولیدی ای را ایجاد میکند که بطورذاتی یک قدرت انبوه می باشد.
در ضمن در بیشتر کارهای تولیدی تماس جمعی فضایی از رقابت را بوجود میآورد که نتیجه آن بالا رفتن راندمان کار فردی ست.
٢- مانو فاکتور
١-٢- تقسیم کار و مانو فاکتور
همکاری که بر اساس "تقسیم کار" که نشانگر روند تولید سرمایه داری شد شکل اولیه خودش را با مانو فاکتور شروع کرد. دوره ی مانوفاکتور بطور مشخص از حدود ١۵۵٠ الی ١٧٧٠ میلادی طول کشید. مانو فاکتور از دو راه بوجود آمد: ١) در شکلی که کارگران مستقل و دارای حرفه های گوناگون در یک کارگاه جمع می شدند و هر یک بخشی از محصول نهایی را می ساختند مانند نجار، آهنگر، تزییناتی و ... محصول نهایی شان کالسکه، گاری و غیره بود. در این نوع همکاری که در فضای ساده بود پیشه وران به مرورزمان مهارتهای قبلی خود را در اثر تقسیم کار از دست میدادند و به کارگران "جزء کار" تبدیل می شدند. ٢) طریقه دیگر که بر عکس راه قبلی بود پیشه ورانی بودند که در زمان واحد و مکان واحد به کار گرفته می شدند و محصول مشخص و واحدی را تولید می کردند به مانند ظروف مسی، طلاسازی، سوزن سازی یا کاغذ سازی حاصل این تمرکز و تقسیم کار باعث گردید 1-پیشه وران به مرور زمان استقلال حرفه ای شان را از دست داده و عمل آنها در یک جهت که روند تولید تعیین می کرد در اعمال جزیی خلاصه می شد.
٢- مانو فاکتور "پیشه وران قدیمی" را با تغییرات شرایط خارجی و با استفاده از تمرکز در کار واحد و مکان واحد بدور هم گرد می آورد.
نتیجه این شد که "همکاری، توسعه میدانی کار را امکان پذیر کرد" و "در اثر تجمیع کارگران ، امتزاج و ترکیب روزهای مختلف کار و از تمرکز وسایل تولید ناشی می شود" اما در مقابل "متمرکز شدن مقدار بزرگی از وسایل تولید در دست سرمایه داران شرط مادی همکاری کارگران مزدبگیرست وسعت همکاری یا "مقیاس تولید" بستگی به بزرگی این تمرکز دارد"
٢-٢- مدیریت سرمایه دارانه
اما مطلب دیگر اینکه هر کاری که مستقیم و بطور اجتماعی و یا اشتراکی در اندازه ای بزرگ انجام بگیرد در نتیجه، نیازمند به مدیریتی دارد که کارهای افراد را هماهنگ سازد مانند رهبر ارکستر دلایل آن عبارتست از ١-"اولین انگیزه روند تولید سرمایه داری کسب حداکثر ارزش اضافی تولید شده ست نتیجه اش می شود که در اثر افزایش تعداد کارگران، مقاومت کارگران در مقابل شدت استثمار بیشتر میشود که در مقابل، فشار سرمایه دار بر کارگران افزایش می یاید." ٢- "با توجه به اینکه گسترش میزان وسایل تولید که در برابر کارگر مزد بگیر به مانند "مال غیر" قرار گرفته ضرورت مراقبت و نظارت در استفاده مناسب وسایل تولید بیشتر می شود." از سوی دیگر "همکاری کارگران مزد بگیر فقط بر اثر وجود سرمایه ای است که آنان را همزمان به کار، گرفته در نتیجه همبستگی، وظایف آنها، وحدتشان مانند یک هییت جمعی مولد، در خارج از آنها قرار داشته و در سرمایه ای قرار دارد که آنها را بدور هم جمع نموده".
همبستگی کارها موجب می شود که سرمایه دار به عنوان فرمانده صنعتی، "با اراده و قدرت خود از لحاظ ذهنی و نقشه، فعالیت کارگران را تابع هدف خود کند". مدیریت سرمایه دار از نظر محتوا و مضمون دو جنبه دارد. چرا؟ چون روند تولید دو جنبه دارد.
١-"از طرفی روند اجتماعی کار برای ساختن محصول است".
٢- "از سوی دیگر روند ارزش افزایی سرمایه ست". باید گفت، "این مدیریت از نظر شکلی کاملاً مستبدانه است که در روند تکاملی خود در اندازه ای بزرگتر، استبدادش شکل ویژه ای به خود میگیرد".
در همکاری و تعاون، کارگران منفرد "در روند کار دیگر به خودشان تعلق ندارند آنها با ورود به روند کار در سرمایه حل می شوند".
٣-٢- در مورد نیروی بارآور کارگر، اینکه به عنوان کارگر اجتماعی، این نیروی بارآور دیگر متعلق به سرمایه می شود و تحت شرایط مشخصی مجانی تحول می یابد، دوستان کارگر ببینید، از یکسو این "نیروی بارآور برای سرمایه دار هزینه ندارد" چون این توان کار از قبل در کارگر نهفته است از سوی دیگر با توجه به اینکه "کارگر پیش از تعلق یافتن کارش به سرمایه این نیروی بارآور را بوجود نمی آورد نیروی بار آور به گونه ای جلوه می کند که گویی سرمایه بطور طبیعی دارای آنست و نیروی بار آورست که به ذات سرمایه وابسته است"! به همین دلیل ساده است که دانشمندان علم اقتصاد سرمایه داری در دفاع بیشرمانه از این نظام همیشه کارگر را نیازمند سرمایه دار معرفی می کنند. برعکس در حالیکه در واقع تا نیروی کار کارگر نباشد که به غارت رود نظام سرمایه داری معنا ندارد.
٤-٢- تقسیم کار درون مانوفاکتور و تقسیم کار درون جامعه
تقسیم کار به طور کلی سه گونه اند، ١) به صورت عمومی مانند، تقسیم به کار کشاورزی و صنعت و خدمات و الخ 2)به صورت ویژه مانند تقسیم به انواع کار اصلی و فرعی ٣) به صورت مشروح، مانند کارگاههای مختلف، می باشد تقسیم اجتماعی کار درون جامعه و مرزبندی متناسب افراد با توجه به محیطهای خاص حرفه ای شان به مانند تقسیم کار در داخل مانو فاکتور ناشی از سرچشمه های متضادی بوده و تحول یافته است که عبارتند از:
١- از درون خانواده و بعد از درون قبیله، کار بصورت خودرو، بر مبنای جداسازی تفاوتهای جنسی و سنی سرچشمه گرفته، تقسیم کاری که صرفاً بر پایه ی ساختار اندامواره ای انسان و توانایی های جسمی قرار گرفت.
گفتنی ست با توسعه ی زندگی مشترک و افزایش جمعیت بطور مشخص، گرفتن اسیر از طریق جنگهای بین قبایل و رونق برده داری و زور مداری تسلط قبیله ای بر قبیله ای دیگر دامنه تقسیم کار گسترش یافت.
٢-از سویی دیگر چنانچه در گذشته اشاره شد موضوع مبادله ی محصولات از نقاطی سرچشمه می گیرد که خانواده های مختلف قبیله ها و جمعیتهایشان در تماس و مبادله باهم قرار گرفتند البته با توجه به اقامتگاههایشان و آب و هوا، و سطح فرهنگیشان.
در ابتدا خانواده ها و قبیله ها مستقیماً در مقابل یکدیگر قرار می گیرند نتیجه ی آن متفاوت شدن شیوه تولید و نحوه ی زندگی و محصولاتشان می باشد. در اینجا می توان گفت "تفاوت روییده از طبیعت هنگام تماس و مبادله قبایل با یکدیگر موجب مبادله متقابل محصول گردید". شایان ذکر است که "مبادله خود ایجاد کننده تفاوت در محیطهای تولید نیست بلکه متفاوتها را در ارتباط با یکدیگر قرار می دهد". بدین روش "آنها را تبدیل به رشته هایی از یک تولید کل اجتماعی می کند که کم و بیش به یکدیگر وابسته هستند" "تقسیم اجتماعی کار بوسیله ی مبادله در بین مناطق تولید ای انجام می گیرد که در ابتدا متفاوت و مستقل از همدیگر بودند".
پایه و اساس "هر تقسیم کار پیشرفته بوسیله مبادله انجام می پذیرفت که عبارت بود از تضاد و جدایی بین شهروده".
میتوان گفت، "تمام تاریخ اقتصادی اجتماعی در حرکت این تضاد خلاصه می شود".
به عبارتی در دوران مانو فاکتور سرمایه داری، همانطور که تقسیم کار در میان مانو فاکتور عده ای مشخص از کارگران در زمانی واحد و مکانی واحد به کار مشغولند و این به عنوان شرط لازم مادی آنست. به همان نسبت تقسیم کار در درون جامعه بسته به تراکم و بزرگی جمعیت دارد. در این مورد باید گفت، تراکم جمعیت امری نسبی و رابطه ی آن بر اساس میزان پیشرفت وسایل ارتباطی سنجیده می شود. یعنی چه؟ خیلی ساده است، "کشوری با جمعیت کم اما با وسایل ارتباطی پیشرفته دارای تراکم بیشتر جمعیتی، پیشرفته تر از کشوریست با جمعیت زیاد و وسایل ارتباط جمعی عقب مانده".
با توجه به اینکه "تولید و گردش کالایی" شرط عام "شیوه ی تولید سرمایه داری ست" بنابراین "در تقسیم کار مانو فاکتور" نیازمند آنست که "تقسیم کار درون جامعه" به "مرحله ای معین" از پیشرفت برسد.
البته عکس آن این است که "تقسیم کار مانوفاکتوری موجب تقسیم کار اجتماعی شده و آنرا چندین برابر می کند".
تقسیم کار در کارگاه، بدعت خاص شیوه ی تولید سرمایه داری ست.
فراگیر شدن تولید مانو فاکتوری ، موجب گسست وابستگی پیشه های اصلی یا فرعی به پیشه ی دیگر گردید و این پیشه ها را مستقل کرد.
در تولید مانو فاکتوری مراحل مختلف تولید یک کالا به حرفه های متنوع و مستقل تبدیل گردیده و مانوفاکتوری تمام مهارتها را به نفع خود بکار گرفت.
بدین ترتیب، ویژه گی مشخص تقسیم کار مانو فاکتوری این شد که "کارگر جزء کار" بطور مستقل هیچ کالایی تولید نکرده و "فرآورده آنها" جمعی بود که به "کالا" تبدیل میشود.
تقسیم کار مانو فاکتور با تجزیه پیشه وری بوجود آوردن "تخصص در وسایل کار" "پرورش کارگران جزء کار" و "جمع بست آنها در یک سازوکار جمعی" باعث "قشربندی کیفی" و "نسبتهای کمی روند اجتماعی" تولید گردید. نتیجه این امر بوجود آمدن سازمان مشخصی از کار اجتماعی و نیروی بار آور اجتماعی نوینی گردید.
5-2- بار آوری در مانو فاکتور
بار آوری در مانوفاکتور تنها ناشی از افزایش مصرف نیروی کار در فاصله زمانی معینی ست و در نتیجه بارآوری خود معلول افزایش "شدت کار" است و یا آنکه "ناشی از کاهش میزان مصرف غیرمولد نیروی کار حاصل می گردد".
"همان مصرف اضافی نیرو که لازمه ی هرگذار از سکون به حرکت ست آنزمانکه "سرعت عادی" بدست آمده توسط ادامه ی آن در زمانی طولانی تر جبران می شود از سوی دیگر آن "شور و نیروی جاذبه"که در "جوهر حیاتی ست" و نفس تغییر در "فعالیت" مایه ی "استراحت" و جذابیت آن ست که در نتیجه ی "استمرار کار" یکنواخت مختل میشود."
"بارآوری تنها معلول مهارت کارگر نیست و در عین حال وابسته به کامل بودن کار افزار اوست"
همانگونه که در روند متنوع کار از انواع ابزارالات استفاده می شود همانگونه نیز در یک کار واحد یک کار افزار برای انجام عملیات گوناگون استفاده می شود. مثال مته کردن "تجزیه شدن کار افزار که توسط آن ادوات از یک نوع به منظور اجرای عملیات ویژه اشکال مشخصی پیدا می کنند. تخصص یافتن کار افزار توسط "کارگر جزء کار" "اثر متقابل خود را می بخشد" و این" صفت ممیزه ی" مانو فاکتوری می باشد"
بطور مشخص "در نوع دوم سیستم مانو فاکتوری ساز و کار جمعی مانو فاکتوری بر این فرض قرار می گیرد که در زمان کار معین نتیجه ی معین بدست میاید".
تنها بر پایه ی "چنین فرضی ست که روند های مختلف کار مکمل یکدیگر می توانند بدون انقطاع در زمان واحد و یکجا ادامه کاری داشته باشند".
مبرهن است که "این وابستگی بدون واسطه کارها وابستگی کارگران به یکدیگر را بوجود آورده و کارگران در این راستا آنچه را که "انجام وظیفه" برای خود میدانند همان "فقط زمان کار لازم" می باشد که این نظام مندی در روند کار مانو فاکتور با آنچه در کار پیشه وری مستقل و یا همکاری ساده ست کاملاً فرق دارد"
در هر کالایی فقط می بایست زمان "کار اجتماعن" لازم صرف شود یا به عبارتی "در شیوه تولید کالایی به شکل اجبار خارجی ناشی از رقابت جلوه گر می شود".
زیرا یک تولید کننده ی منفرد مجبور است که کالای خود را در بازار بفروشد به عکس، در "مانوفاکتور تحویل مقدار مشخص از محصول در زمان کار معین خود بصورت قانون فنی روند تولید در می آید".
"تشکیل گروههای تولیدی توسط کارگران جزئی کار بوجود آورنده و لازمه ی مقیاس مشخصی از تولید می گردد توسعه ی این مقیاس با استفاده از همگون سازی کارگران جزء کار بوجود می آید با این وجود گروه خود یک هییت سازمان یافته ی کار است."
این موضوع منجر به ایجاد روش جدیدی ازتولید ارزش اضافی نسبی یا به عبارتی "خود افزایی" سرمایه گردید. اما در این میان موانعی نیز برای این شیوه ی تولید سرمایه داری وجود داشت.
٦-٢- موانع تولید مانو فاکتوری سرمایه داری
این موانع به ترتیب عبارت بودند از ، محدودیت تعداد کارگران غیر ماهر، آنهم به دلیل سلطه ی کارگران ماهر، محدودیت کار برای زنان و کودکان به دلیل مقاومت شدید کارگران مرد، پافشاری بر قوانین دوره ی کارآموزی، عدم اطاعت کارگران ماهر به علت شدت استثمار و مهاجرت کارگران. توسعه ی بازارهای جهانی که خود جزیی از محیط و شرایط موجود عام ناشی از دوران مانو فاکتوری وسایل نیرومندی را برای تقسیم کار در دورن جامعه شدند.
آخرین نکته، کارگاه قادر نبود خود به تنهایی کل تولید اجتماعی را دگرگون سازد یا برآن مسلط شود. کارگاه با خصوصیات تولیدی که خود بوجود آورده بود در تقابل قرار گرفت.
آنچه در این میان ضرورت یافت ماشین بود و در این مدت کارگاه آموخته بود که ماشین را چگونه بوجود آورد به عبارتی عصر نو ماشین ها و صنایع جدید آغاز می شد.
اما آنچه در مانوفاکتور اتفاق افتاد، غنی شدن نیروی بارآور جمعی کارگر و در نتیجه حجیم شدن سرمایه بود و روی دیگر آن فقیر شدن کارگران انفرادی بود. از ویژگی های دوران مانو فاکتور این است که علم اقتصاد بصورت علم ویژه ای درآمد که ما آنرا در آینده توضیح می دهیم.



منابع مورد استفاده: مارکس، سرمایه، کارمزدی و سرمایه، فقرفلسفه، دستنوشته های اقتصادی و فلسفی انگلس، درباره ی سرمایه- حکمت ورسا، بازخوانی مارکس - ایزاک ایلیچ روبین، نظریه ی ارزش مارکس - کارل نیلسون، سرمایه و اضافه ارزش - یوهان موست، کار و سرمایه.

*****************

بخش یازدهم

- ادامه ی مطلب هشتم
١- صنعت بزرگ و ماشینی
١-١- دگرگونی ماشینی

- دگرگونی و انقلاب در شیوه ی تولید کارگاهی از طریق تمرکز و جمع آوری نیروی کار شروع شد اما در دوران ماشینی شدن - ربع آخر قرن هجدهم - این دگرگونی توسط ماشین و تمرکز ابزار کار بوجود آمد. یعنی ماشین، ابزار کارهای دستی را در خود جمع و متمرکز کرد.
- گفتنی ست که استفاده سرمایه دار از ماشین آلات و تکامل آن، نه در جهت کم کردن و کاهش رنج کارگران بود، نخیر او هیچگاه دلش به حال کارگر نمی سوزد بلکه سرمایه دار رذیلانه بدنبال هدفش یعنی افزایش ارزش اضافی بیشتر و در نتیجه سود بیشتر بود. چگونه ؟
- سرمایه دار با هدف استفاده از ماشین در روند تولید به افزایش نیروی بار آوری کار و تولید انبوه و ارزان قیمت کالاهای مصرفی کارگران می پردازد. چرا؟
- چون با کاهش قیمت کالاهای مصرفی مورد نیاز کارگران، او – سرمایه دار- توانست هزینه کمتری برای زمان کار لازم بپردازد. یعنی چه ؟
- یعنی این ارزانی قیمت کالاهای مصرفی کارگران باعث کاهش کار لازم که کارگر برای بقای حداقلی خود نیاز دارد میشود.
- در نتیجه از یکسو سرمایه دار هزینه ی کمتری برای زمان کار لازم پرداخته و از سوی دیگر او بخش بیشتری از روزانه ی کار - کار اضافی - را بدست می آورد. یعنی بیشتر از گذشته ارزش اضافی را تصرف می کند.
با این مقدمه می پردازیم به نقش ماشین آلات و اثر آن در روند کار و بالا بردن میزان نیروی بارآوری تولید.
٢-١ ماشین چیست؟
- ماشین مجموعه ای از ابزار آلات کار را در خود جمع کرده و با قدرت مکانیکی خود حجم نیروی بارآور تولید را می افزاید.
- ابتدا به ساکن تحول در افزار ماشین موسسات پیشه وری و مانو فاکتور را تبدیل به کارگاه و سپس به کارخانجات ماشینی کرد.
- همانطور که میدانید در کارگاهها در دوران کودکی صنعت بزرگ از قدرت اسب بطور مستمر استفاده می شد.
- تمامی ماشین آلات مدرن و پیشرفته شامل سه قسمت اساسی می باشند.
١- دستگاه محرک موتور ٢- دستگاه انتقال نیرو ٣- ابزار یا ماشین کار
١- دستگاه محرک به مانند یک نیروی حرکت دهنده یا موتور اصلی ایجاد چرخه در کل ماشین عمل می کند.
٢- دستگاه انتقال دهنده نیرو مجموعه چرخ دنده ها ، نقاله های چرخهای دواری که از طریق اتصالات خود حرکتهای دوار را به حرکت افقی و عمودی یا برعکس تبدیل می کند.
- این دو قسمت وظیفه ی به حرکت درآوردن افزار ماشین را دارند. تا محمول کار را گرفته و براساس هدف مورد نظر تغییر دهند.
٣- "ابزار ماشین در واقع همان ادوات و افزاری ست که پیشه ور یا کارگر مانو فاکتور بوسیله ی آن کار می کرد اما در صنعت بزرگ و کارخانه ای در شکل جدیدی اصلاح شده در کنار هم قرار گرفته و کاربرد یافته."
"دیگر افزار کار متعلق به کسی نبوده بلکه در هییت جدیدی جزیی از ماشین کار گردیدند."
- در صنایع مدرن در کل دو نوع سیستم بوجود آمد.
١- "همکاری ماشینهای مشابه - دستگاه نیرو ، ماشین بسته بندی که کار چند کارگر جزیی کار را با ترکیبی از ابزارهای مختلف با هم ادغام می کند."
در این حالت "هماهنگی فنی از قبل توسط سیستم انتقال و نیروی محرکه بوجود میآید."
مانند کارگاه پاکت سازی که در پنج مرحله هر کارگر جزیی بخشی از کار را انجام میداد اما ماشین همه این کارها را مترتب انجام میدهد.
٢- "سیستم ماشینی که خود ترکیبی از ماشینهای جزیی کار مختلف است
- مانند ماشین نخ تابی – مبنای طبیعی این یکی ، تقسیم کار در کارگاه است. در اینجا دیگر مانند کارگاه ضرورتی ندارد که هر روند جزیی کار با کارگر وفق داده شود."
"روند کار می تواند بصورت مطلوبی به اجزای متشکله اش تجزیه گردد."
- "یک سیستم ماشینی، اعم از اینکه مانند نساجی بر مبنای همکاری ساده بین ماشین افزارهای همگون بوده و یا مانند ریسندگی براساس هم بست ماشینهای ناهمگون قرار بگیرد، همین اندازه که توسط موتور اولیه ی خودگردانی به حرکت درآید به طور ذاتی ماشین خودکار بزرگی را تشکیل می دهد."
- در کل ماشین افزار کار از قید نیروی انسانی به مرور خارج گردیده اما در هر دو حالت کارخانه به مانند یک آدم مکانیکی بزرگ درآمده ست.
- در کارگاه ترکیب کارگران در واقع یک ترکیب ذهنی - تخصصی و فن کارگران که باعث سامان و سازماندهی شان می شد.
- اما در کارخانجات این ساختاراند اموار مکانیکی بطور عینی وجود دارد که کارگران آنرا در مقابل چشمهایشان می بینند خصلت همکاری روند کار به صورت یک ضرورت فنی در میاید.
- تمامی تولید سرمایه داری تنها یک روند کار نیست در واقع روندی برای خودگستری ارزش سرمایه گردیده یعنی چه؟
- یعنی اینکه ، کارگر ابزار کار را در خدمت ندارد بلکه برعکس آن، ابزار کار، کارگر را به خدمت می گیرد در نتیجه کمیت و مقدار تولید بسته به سرعت حرکت ماشین میگردد. و البته مجموع این فراشد و فرایند در راستای منافع سرمایه داری ست و بس.
- نفع سرمایه در ضمن در گروی ١- جلوگیری از خرابی سریع ماشین آلات
٢- حفظ کمیت کالای در حال تولید
همچنین قدرت کارگر در پیروی از حرکت ماشین تا حدی باید باشد به گونه ای که بدون احساس "خستگی فوق العاده" به کار ادامه دهد.
- شاید تعجب کنید. نه تعجب نکنید، حتماً بارها در مورد حوادث کارگری که ناشی از خستگی ممتد کارگران بوده مطالب فراوانی شنیده اید و یا خوانده اید. نمونه اش اکوردهایی که در کارخانجاتی مانند ایران خودرو به کار رفت.
- چه بسا کارخانه دارانی که از طریق افزایش سرعت حرکت ماشین، با واکنش ماشین شکنی از جانب کارگران روبرو شدند و کارخانه دار را مجبور به کاستن سرعت ماشین کردند. ٣-١ کارخانه
- سرمایه دار در کارخانه توسط ماشین با دست اندازی و تصرف نیروی کار زنان و کودکان – نیروی کار ارزان – به عنوان مصالح انسانی بهره کشی سرمایه بر حجم ارزش اضافی خود می افزاید. چگونه؟
- اولین کار را از طریق تداوم روزانه کاری انجام میدهد و تمامی زندگی کارگر را از او می ستاند. آنهم بر پایه ی نیاز و ولع سیری ناپذیر سرمایه به بهره کشی و سود جویی.
- در این راستا ماشین با زاید دانستن کار عضلانی از کار انسانهایی که نیروی عضلانی و جسمانی ضعیف تری دارند و اما اندام آنها نرمش لازمه را داشته یعنی از وجود زنان و کودکان بدون تفاوت جنسی و سنی استفاده کرده و می کند.
- این امر از یکسو موجب کاهش دستمزد این بخش از نیروی کار و افزایش حجم نیروی کار مورد مصرف سرمایه دار می گردد.
- در نتیجه عملن خانواده کارگری را برای لقمه ای نان به زیر سلطه خود در میاورد. در زیر شلاق ماشین ، کودکی کارگران خردسال و نوجوان و کار آزاد درون خانه زنان از آنها گرفته می شود. - در گذشته کارگر نیروی کارش را می فروخت و مانند فرد آزاد مختار بود اما اینک این کارگر مجبور شده زن و کودک خود را به برده داران جدید بفروشد.
حوزه و میدان استثمار گسترده شده و بنیادهای خانوارهای کارگری را به لرزه درآمده و فرو می ریزد هر لحظه درجه بهره کشی و استثمار افزایش می یابد.
- نتیجه اینکه بصورتی روزافزون کار زنان جانشین کار مردان از یکسو و از سویی دیگر کار کودکان جانشین افراد بالغ آنهم با دستمزدهایی پایین می گردد.
- مادران خارج از خانه مشغول به کار و دیگر فرصت رسیدگی به کودکان را نمی یابند ناچار می بایست بخشی از مزد خود را صرف هزینه ی سپردن کودکان و نگهداری از آنها در شیرخوارگاهها و مهد کودکها و ... کنند.
- دیگر پدیده هایی به مانند کودکان کار، کودکان خیابانی ، باندها و سازمانهای قاچاق انسان در نظام سرمایه داری عادی می شود حتی از کودکان و نوجوانان به عنوان سرباز کودک در جنگهای منطقه ای استفاده میشود. - آنان به ماشینهای ساده تولید ارزش اضافی تبدیل می شوند کافی ست در این زمینه به گوشه کوچکی از آمارهای کودکان کار و از تحصیل مانده، انسانهای قربانی نظام سرمایه داری در رسانه ها نظری بیفکنیم تا به عمق فاجعه و برزخ سرمایه داری پی ببریم.
- در اثر آلودگیها در محیط کار، عدم رعایت بهداشت عمومی و کاهش ضریب سلامتی کارگران بیماریهای واگیردار و مسری در بین کارگران افزایش می یابد.
- ماشین ، عادت به زندگی مستمر و یکنواخت را وارد زندگی خانوادهای کارگری کرد. بی بند و باری روابط درون خانوادگی را در بر گرفته رشد می کند.
- در مورد انحطاط اخلاقی ناشی از استثمار سرمایه داری کار کودکان و زنان گزارشها و کتابهای فراوانی وجود دارد و در مورد این پدیده در قرن نوزدهم می توان "اثر انگلس" تحت عنوان "وضع طبقه کارگر انگلیس" رجوع کرد.
- در عصر حاضر کافیست به آمارهایی در مورد باندهای مخوف و مافیایی مهاجرت قاچاق انسان از کشورهای فقرزده و بحرانی آسیا و آمریکای لاتین به کشورهای آمریکایی و اروپایی و اقیانوسیه رجوع کرد و ... و ....
٤-١ - افزایش روزانه کار در کارخانه
- همانگونه که ماشین برای ترقی بارآوری کار یا به عبارت دقیقتر کاهش زمان لازم کار در روند تولید وارد میشود به همان نسبت در جهت امتداد روزانه کار نیز اثرگذاری می کند.
یعنی چه؟
- یعنی اینکه در گذشته و در دوران شیوه تولید سرمایه داری مانوفاکتور تمرکز و تجمع و همکاری نیروی انسانی باعث به وجود آمدن "روز کار متوسط" گردید. - اما در دوران ماشینی و کارخانجات بالا رفتن شدت کار یا همان "شدت کار" نیز افزوده می شود. چگونه؟ - در ابتدا با افزایش سرعت ماشین "شدت کار" و بعد به همراه طولانی شدن "روزانه کاری" افزایش می یابد - آنگاه به نقطه ای میرسد که این دو - شدت کار و طولانی شدن روزکار – یکدیگر را خنثی می کنند. اجازه بدهید یک مثال بیاوریم.
مثال : افزایش شدت کار موجب می شود که کار عادی ١٠ ساعته در ٨ ساعت انجام شود.
- در اینجا "روز کار" فشرده تر شده روز کاری محسوب می شود و در ضمن به درجه بالاتری از شدت ارتقا یافته. در نتیجه کار نه تنها با مدت انجامش بلکه با شدتش نیز سنجیده می شود.
- به عبارتی اگر ٨ ساعت کار روزانه شامل ٤ ساعت کار لازم و ٤ ساعت کار اضافی شود همانقدر ارزش اضافی تولید می شود که در ١٠ ساعت کار، ۵ ساعت کار لازم و ۵ ساعت کار اضافی با شدت کمتر به دست آید. - دیگر ماشین به وسیله ای برای مکیدن کار فشرده و بیشتری از کارگر تبدیل می شود با سرعت بیشتر یا افزایش تعداد دستهایی که در ارتباط با ماشین هستند.
۵-١- تقسیم کار در ماشین کار
- وقتی تقسیم کار در کارخانه و ماشینهای خودکار از نو شکل می گیرد.
ابتدا به ساکن عبارت ست "از توزیع کارگران به ماشینهای تخصص یافته و در ضمن تقسیم جمع کارگرانی که دیگر گروههای سازمان یافته- مانند دوران مانو فاکتوری- را تشکیل نمی دهند." - در این تقسیم کار جدید رابطه بین "سر کارگر" و چند کارگر کمکی جانشین گروه سازمان یافته ی مانو فاکتور می گردد.
-ماشینهایی که از یک نو عند و نیازمند همکاری ساده کارگران در بخشها و قسمتهای مختلف کارخانه می باشند مانند پارچه بافی که دارای قسمتهای مختلف بافندگی، رنگریزی و ... و یا امروزه در کارخانجات عظیم خودروساز که از دستگاه های مختلف مانند پرسهای غول آسا، روبوتهای نقطه جوش زن و نقاشی، زیربندی، قسمت برق و ... یا کارخانجات فولادسازی این تقسیم کار کاملن به چشم می خورد.
- در این تقسیم بندی کارگرانی که با ماشین بطور واقعی کار می کنند و دستیاران ساده و یا کارگرانی که وظیفه رساندن خوراک به ماشین را دارند در کنار آنها مهندسین تکنیسین های برق و مکانیک حتی نجار و آهنگر و ... دیده می شوند.
- البته گفتنی ست که بخش مهندسین و فن آوران بخش و قشر عالیتر طبقه کارگر را تشکیل میدهند که در خارج از مدار آموزشی کارخانه پرورش یافته و به کارخانه ملحق و در تقسیم کار آن قرار گرفته اند.
٦-١ هر تقسیم کار تنها جنبه ی فنی دارد.
یعنی چه؟ یعنی اینکه "هر کار ماشین نیازمند حداقل آموزش ابتدایی کارگر را دارد تا وی بتواند رفتار عضلانی دست و پا و اعصاب خود را با حرکت پیوسته و یکنواخت ماشین خودکار هماهنگ سازد".
- با توجه به این نکته که روش "ماشینی کارخانه ای" از نظر فنی نظام کهنه تقسیم کار را دگرگون ساخته این نظام مندی در ابتدا به مانند سنت مانو فاکتور و بر حسب عادت در کارخانه به زندگی خود ادامه میدهد آنگاه سرمایه از این روشمندی به عنوان ابزاری برای بهره کشی از نیروی کار به صورتی نفرت انگیز تبدیل کرده و به تحکیم آن می پردازد.
- ماشینیزم بجای تخصص دائمی در کاربرد افزار دوران مانو فاکتور تخصص خدمت مادام العمر بر روی یک ماشین جزیی را جانشین میکند. سرمایه داری از ماشینیزم سوء استفاده کرده و کارگر را از ابتدا تبدیل به جزیی از ماشین می کند. انسان به یاد فیلم "عصرماشین" چارلی چاپلین می افتد.
سرمایه داری از این طریق "١- هزینه ی تجدید تولید خودکارگر را به حد زیادی کاهش میدهد ٢-همزمان باید بین افزایش بار آوری ناشی از رشد روند اجتماعی تولید و افزایش آن بارآوری ناشی از بهره کشی سرمایه داری از این رشد و ترقی فرق گذاشت"
- در شیوه ی تولید "مانو فاکتوری سرمایه داری، افزار در خدمت کارگرست و در کارخانه بر عکس، کارگر در خدمت افزار قرار میگیرد."
- همکاری بر اساس مانوفاکتور، نیازمند تقسیم کارگران به گروههای مختلف بر اساس تنوع ماشین الات و افزار کار بود.
اما ماشین این نیاز را نفی کرده تقسیم کار دایمی برای کارگر را بصورت وظیفه دایم در میاورد.
٧-١-عوارض کار ماشین های مدرن
کار مکانیکی به مرور زمان سیستم عصبی انسان را بشدت فرسوده کرده و هرگونه تنوع فعالیت عضلانی را محدود و عاملی برای آزار جسمانی و روحی او می گردد.
- "آسانی کار با ماشین، ابزار شکنجه کارگر می شود. ماشین، کارگر را از کار آزاد نکرده بلکه کارش را بی محتوا می سازد."
- "مهارت فردی کارگر ماشینی مانند خصوصیت فرعی ناچیز محو می شود"
- "این مهارت جزیی کارگر متصدی ماشین به عنوان یک چیز بسیار کوچک فرعی در کنار علم نیروی طبیعی عظیم و مجمع اجتماعی کار که در نظام مندی ماشینها نهفته ناپدید می شود."
- "وسیله کار که خودکار شد و روند کار در برابر خودِ کارگر بصورت سرمایه، بصورت کارمرده در آمده که بر نیروی کار زنده تسلط یافته و آنرا می مکد"
٨-١- نبرد بین کارگر و ماشین
- مبارزه بین کارگر مزدبگیر و سرمایه دار از ابتدای پیدایش مناسبات سرمایه داری وجود داشت. در دوران مانو فاکتور شدت گرفت مانند شورش کارگران در قرن هفدهم در کارگاههای نواربافی. - با مستقر شدن ماشینهای مدرن و ماشینیزم، کارگران علیه "خود وسیله ی کار" یعنی این شکل وجودی مادی سرمایه- ماشین-به مبارزه برخاستند مانند جنبش لودیتها-ماشین شکنها یا ماشین خراب کنها- که حتماً شما دوستان کارگر در تاریخچه جنبش های کارگری آنرا خوانده اید و یا از زبان فعالان کارگری شنیده اید.
- "مدتها طول کشید تا کارگران توانستند وسایل مادی تولید را از شکل اجتماعی استثمار و مناسبات سرمایه داری را از هم تمیز داده و تفکیک کنند."
-"از ویژگیها مبارزات کارگران برای افزایش دستمزد در دوران مانوفاکتور، این بود که هیچگاه کارگران مزدبگیر علیه پیدایش مانوفاکتور مبارزه نکردند."
- بلکه این قبیل مبارزات بیشتر از جانب "استاد کاران صنعتی شهرهای مهم و دارای امتیاز رسته ای انجام می گرفت" همان شهرهایی که برای خود امتیاز ویژه ای قایل بودند. - در دوران مانوفاکتور نویسندگان اقتصادی تقسیم کار را ابزاری بالقوه جهت جانشینی کارگر می دانستند و نه وسیله ای که کارگر را از کارش براند.
- در دوران ماشینی دیگر کارگر جابجا می شود یعنی مسئله بر سر تعداد مشخصی کارگرست که توسط ماشین به کار گمارده شده و از کار رانده می شوند.
- در دوره مانوفاکتور باتوجه به رشد بازارهای جدید و زوال فودالیسم، تقسیم کار مانوفاکتوری، تعداد اندک کارگران شهر و صنعت پیشاسرمایه داری جوابگوی بازار رو به گسترش نبود.
- تقسیم کار وجه مشخص و مثبت همکاری بود که عاملی شد برای بالابردن میزان بارآوری کارگران و در ضمن در نظام مندی و اصول کار مردمان روستایی مهاجر به شهر تغییرات ایجاد کرد.
- اما آن "شکل متکی به خود و بیگانه ای که در تولید سرمایه دارانه به ابزار کار در مقابل کارگر بخشید توسط ماشین بصورت "دشمنی کامل" درآمد".
یعنی وسیله ی کار به محض آنکه چهره ی ماشین به خودگرفت به صورت رقیب کارگر در آمد.
- همین مساله باعث دشمنی کارگران در ابتدا با ماشین شد به عنوان نمونه در سالهای٣۵-١٨٣۴ در اثر ورود ماشین به صنایع نساجی در سراسر انگلیس شاهد بیکاری و مرگ هزاران نفر بافنده از گرسنگی تا سال ١٨٣٨ در انگلیس و هند هستیم.
- اما روی دیگر سکه، با تبدیل شدن ابزار کار به ماشین، خود افزایی سرمایه توسط ماشین با تعداد کارگران و با تعداد کسانیکه شرایط زندگیشان توسط ماشین منهدم گردید رابطه مستقیم دارد. - تمامی نظام مندی تولید سرمایه داری بر این اصل قرارداد که کارگر نیروی کارش را مانند کالا به فروش برساند.
- تقسیم کار، این نیروی کار را به صورت مهارت خاص در کاربرد جزیی افزار یک جهته کرد و به محض کاربرد افزار به ماشین حواله می شود.
- "ارزش مبادله نیروی کار همراه با ارزش مصرف آن خاموش می شود و در نتیجه کارگر به مانند پول کاغذی از جریان گردش خارج شده غیرقابل فروش می گردد"
- به عبارتی دیگر، بخشی از طبقه ی کارگر توسط نظام ماشینی زاید شده تبدیل به جمعی می شوند که مدتها سیستم خودافزایی سرمایه به طور مستقیم به آنان احتیاجی ندارند.
- روی دیگر این عملکرد "اینکه ماشینیزم کلیه ی شاخه های سهل الوصول صنعت را فرا می گیرد." نتیجه آن، اشباع بازارکار و تنزل و کاهش قیمت نیروی کار و ارزش آن می باشد.
- اما در این میان "جالب این ست که اقتصاد سرمایه داری لیبرال مدعی ست زمانی که ماشین جانشین کارگران می شود آن سرمایه ای را که این کارگران را به کار میگیرد آزاد می سازد."
- برعکس، در حالیکه که هر گونه به کارگرفتن ماشین، "سرمایه را حبس کرده و منجر به کاهش سهم سرمایه متغیر - نیروی کار کارگر - و در مقابل افزایش بخش ثابت سرمایه میگردد."
- این عملکرد سرمایه "باعث کاهش ظرفیت سرمایه برای استخدام کارگران گردیده در نتیجه این سرمایه نیست که آزاد میگردد بلکه وسیله معاش کارگران جابجا شده و آزاد میگردد یعنی دقیقتر کارگران از وسیله ی معاش خودشان بریده می شوند."
- البته "شیوه کاربرد سرمایه داری از ماشین از طریق کوتاه کردن زمان کار لازم و شدت بخشیدن استثمار و بدنبال آن بدست آوردن بیشتر زمان کار اضافی ست"
- جمله ی بالا به این معنی ست که درست است که ماشین نتیجه ی پیروزی انسان بر طبیعت ست اما این استفاده و عملکرد سرمایه داری از ماشین باعث گردید که قدرت طبیعت بر انسان چیره شود. - "ماشین خود به تنهایی با افزایش باروری در روند تولید باعث توانگری تولید کننده میشود. اما کاربرد ماشین توسط سرمایه دار موجب فقر گسترده انسانها میگردد."
- ایجاد ظرفیتهای بیشتر جهت گسترش صنایع بزرگ و تکامل این صنایع موجب تقسیم کار بین المللی در بین کشورهای جهان بصورت کشورهای تولید کننده ی مواد خام و مصرف کننده ی کالای کشورهای صنعتی گردید.
- باید گفت اثر این تقسیم کار بین المللی در بین کشورهای صنعتی و کشاورزی خود موجب مهاجرت کارگران گردید.
- از یکسو رشد و گسترش و نفوذ در بازارهای بین المللی از طریق گسترش راهها و ارتباطات و از سوی دیگر دوره های متناوب رشد و بحران جهان سرمایه داری در این روند گسترش صنایع عامل تلاطمات شدید در معیشت کارگران گردید.
- جانشینی تعاونی و کارگاه توسط ماشین و مرحله های حد وسط آنها همچنین جابجایی موسساتی که با روش کارخانه منطبق نیستند و یا بخشهایی از صنایع در جهت انطباق با روح صنایع بزرگ، صنایع خانگی را به عنوان بخش خارجی کارخانه به کارگرفته و فعال سازی می کنند.
- در صنعت خانگی و کارگاههای مدرن استثمار به شیوه ای بیشرمانه تری نسبت به کارخانه صورت می گیرد. تبدیل به تولید کارخانه ای همراه با دست یابی به بالاترین حد ممکن استثمار می شود.
- افزایش سرعت این دگرگونی اقدامات جابرانه کارخانه که نقطه پایانی بر سنت قدیمی تولید و بر پایه ی استثمار نامحدود قرار دارد نهاده شد.
حاصل آن بوجود آمدن حوزه های جدیدی از کار می باشد بدون آنکه قابل مقایسه با سایر رشته های صنعتی باشند.
- تباهی ناشی از هرج و مرج اجتماعی کار، بیکاری، متلاشی شدن بنیاد خانواده های سنتی، رشد و بی بند و باری، اتلاف نیروهای انسانی کار، فساد، اعتیاد، جنایت و قاچاق انسان، تبهکاریهای سازمان یافته فساد در دستگاههای اجرایی و قضایی و حکومتی همه بیانگر عمق تباهی شیوه ی تولید سرمایه داری ست. اینان ارثیه ی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و نظام طبقاتی ناشی از آنست این "مالکیت تقدس یافته و تبرک یافته" در لفافه های "پندارگرایی محض" پیچیده شده و بنام "قانون آسمانی" و ازلی به خورد زحمتکشان در طول تاریخ استثمار داده شده است. - نظام طبقاتی سرمایه داری از طریق "اتحادهای ضد انسانی و ضد کارگری" جهت تصرف بازارهای استعماری و گسترش حوزه های استثماری، دست به جنگهای بین المللی در رقابت با قطبهای دیگر سرمایه داری میزند.
- سرمایه داران، پست فطر تا نه و رذیلانه، جنگهای ارتجاعی خود را در لفافه ی حفظ منافع عمومی و امنیت ملی، منافع ملی، براه انداخته و از جنگهای نوین صلیبی با استفاده از عوام فریبی و دامن زدن به ناآگاهی زحمتکشان مزدبگیر از ماشین های کشتار جمعی رونمایی می کنند.
- در نتیجه، جهنمی از قتل عام ها و نسل کشی های متوالی را برای حفظ و غارت هرچه بیشتر ارزش اضافی دایر کرده اند.
- از قتل عام سرخ پوستان بومی امریکا گرفته تا سیاهپوستان برده ی افریقایی از کمون پاریس و قتل عام کموناردهای جنگنده پاریسی گرفته تا انقلابیون روسیه، آلمان، فرانسه، لهستان، هند، چین، ایران، عراق، یمن ظفار، برمه، ویتنام، لائوس، کامبوج و .. و امروز در مرکز خاورمیانه در همه جا و همه جا، مبارزان و کارگران ضد سرمایه داری در سردابه مسلخ سرمایه به خون کشانده شدند و می شوند چرا؟
- چون دیوسیرتان سرمایه داری آزمندانه هرچه بیشتر و بیشتر با ولعی سیری ناپذیر به غارت منابع انسانی، ذخایر معدنی و طبیعی جوامع تحت سلطه ی خود بپردازند.
-امروزه روز "کوکلس کلانهایی" در خاورمیانه از طالبان، القاعده گرفته تا داعش با حمایت دلارهای نفتی شیخ های "پان اسلامیست"
و سلاحهای اربابان اروپایی امریکایی شان در تلاش برای کاهش قیمت نفت و به چرخش درآوردن صنایع بحران زده شان به قتل و کشتار و نسل کشی مردمان زحمتکش و کارگران مزد بگیر پرداخته اند آنان در این جنایت مشترک برآنند تا کوبانی را بر سر مدافعان آزادیخواهش خراب کنند لش و لوشهای مجنون، جانیان حرفه ای تبهکار که محصول نظام سرمایه داری اند هم قسمند تا نهال آزادی و انسانیت کوبانی را ریشه کن کنند حتی با بمبهای شیمیایی.
اما غافل آنکه "جنبش ضدسرمایه داری کارگران" فراگیرتر از یک نقطه و مکان است و با تمامی تنه و قوای خود به حمایت از جنگجویان "دلاور کوبانی" برخاسته است زیرا آینده از آن "جنبش ضدسرمایه داری کارگران" جهان است.



توضیح - اینکه- این بخش از مقاله "ضد سرمایه داری" تقدیم به پیکار گران کوبانی بدلیل مقاومتشان در مقابل ارتجاع جهانی می شود. "فعالان کارگری ضد سرمایه داری گیلان" منابع مورد استفاده : مارکس، سرمایه، کار مزدی و سرمایه، فقر فلسفه، دستنوشته های اقتصادی و فلسفی- انگلس، درباره سرمایه- حکمت و رسا، بازخوانی مارکس-ایزاک ایلیچ روبین، نظریه ی ارزش مارکس- کارل نیلسون، سرمایه و اضافه ارزش - یوهان موست، کار و سرمایه.

*****************

بخش سیزدهم

مطلب دهم - دستمزد
١- دستمزد چیست؟

صحنه ی اول- راوی : ما در اینجا سعی کردیم که به بازسازی یک "گفتمان" در شرایط اعتصاب، - که کارگران از یکسو و سرمایه دار طرف دیگر قرار دارند. کارگران برای دریافت مطالبات عقب مانده شان بپردازیم. کارگر آگاه : در نظام سرمایه داری، بهای کارِ کارگر را "مزد" می نامند.
"مزد" از نظر سرمایه داری و منطق اقتصاد دانانش، مقداری پول ست که در ازای کاری مشخص پرداخت می شود. سرمایه داری طبق منطقش که آنرا "مبادله" می نامد. میگوید - "دستمزد مقدار پولی ست که سرمایه دار به ازای زمان معینی کار، یا میزان معینی کار به کارگر می پردازد."
سرمایه دار میگوید : یعنی سرمایه دار کار کارگران را با پول می خرد و کارگران در ازای پول کارشان را به او می فروشند. در اینجا سرمایه دار سرش را به عنوان تصدیق گفته هایش چند بار تکان می دهد.
کارگر آگاه میگوید: اما این یک تصور غلط است.
اقتصاد دان سرمایه داری عجولانه میگوید: خرید و فروش یعنی "مبادله" و این مبادله - بین کار و سرمایه ست - سرمایه دار می گوید- کالای تو کار است و کالای من پول، من پولم را بر اساس "ارزش کار" تو می پردازم.
اقتصاد دان سرمایه داری - و فیلسوفانه ادامه می دهد : "ارزش کار" مانند ارزش هر کالایی بر اساس مقدار کار و زمان کاری که در آن نهفته پرداخت می شود. کارگری می پرسد: قیمت یک کالا را چگونه محاسبه می کنید؟
سرمایه دار پاسخ می دهد: بر اساس هزینه ی تولید، قیمت هر کالا تعیین می شود. مانند هزینه ی مواد خام ، انرژی ، استهلاک ماشین و سایر هزینه های سربار و "دستمزد کارگر" بر اساس "ارزش کار" او توسط حسابداران قسم خورده ی ما محاسبه می شود. همانطور که یک ماشین استهلاک دارد ما استهلاک کارگر را به او می پردازیم. کارگر آگاه: اینهایی که گفتی آقای سرمایه دار دروغ محض ست.
سرمایه دار نگاهی از روی بی اعتنایی به کارگر می کند یعنی چه؟
کارگر آگاه ادامه میدهد: در مورد ارزش کار اول آنکه آنچه را که من بتو می فروشم توان کارم ست نه کار که ارزش یا قیمت آنرا به صورت قیمت یا "ارزش کار" وانمود می کنی هرچند اصطلاحاتی مانند "ارزش" و "قیمت کار" فاقد معناست و ناشی از روابط سرمایه داری ست و به عاریت گرفته شد مانند ارزش زمین، ارزش پنبه یا ارزش چوب و الخ این "اصطلاحات مجازی ست و از خود مناسبات تولیدی بر می خیزند".
اینها "اصطلاحاتی برای صورتهای پدیده ای مناسبات واقعی می باشند"
- مانند اصطلاح "قیمت کار" که در زندگی روزمره ما فراوان استفاده می شود. در مورد "قیمت کار" از خود می پرسید چگونه این قیمت تعیین می شود؟ مناسبات سرمایه داری سعی می کند آنرا تابع عرضه و تقاضا نشان دهد.
- در اینجا سرمایه دار با چشمان گشاده سعی در تصدیق جملات بالا می کند آنهم با اندکی احتیاط. کارگر آگاه ادامه میدهد : حال اگر "عرضه و تقاضا" برابر شود و شرایط دیگر تغییر نکند نوسان قیمت هم از بین میرود چه نتیجه ای از محاسبه "عرضه و تقاضا" نصیب سرمایه دار می شود؟
- در اینجا کارگر آگاه نفسی چاق کرده و روبه روی سایر کارگران ادامه می دهد:
"قیمت کار" بهایی ست که مستقل از رابطه "عرضه و تقاضا" تعیین می شود که بر پایه ی ترقی ها و تنزلها خود را تعدیل کرده و بطور "متوسط" بیان میگردد فیزیوکراتها آنرا "بهای لازم کار" و آدام اسمیت آنرا "بهای طبیعی" کار نامیده که بعدها آنرا "دستمزد" نامیدند.
اول - در واقع "دستمزد قیمت و نمود پولی کالایی بنام توان کار کارگرست" یعنی "توان کار" کارگر مفهومی کالایی یافته و بیانی پولی پیدا کرده است نتیجه مفهوم ارزش در اصطلاح "ارزش کار" مصرفی توسط سرمایه نه تنها حذف شده بلکه به وارون خود تبدیل شده.
دوم- آنچه کارگر در بازار کالا به طور مستقیم در برابر دارنده ی پول - سرمایه دار- قرار می دهد کارش نیست بلکه خود "کارگر زنده" می باشد و کارگر "توان کارش" را می فروشد و بس.
لحظه ای مکث – در این میان یکی از دوستان کارگر لیوانی آب بدست "کارگر سخنران ما" می دهد او می نوشد کارگر ادامه میدهد: زمانیکه کار کاگر شروع می شود تعلق کار وی از کارگر سلب می شود دیگر نمی تواند آنرا بفروشد. "در واقع کار جوهر و معیار همزیست ارزش ست ولی خود ارزش نیست" یعنی اینکه "کار، اندازه سنج ارزش، آفریننده همه ثروتها، کالا نیست".
- همهمه ای در بین کارگران در می گیرد و با اشاره دوست کارگر سخنران به آرامی به سکوت تبدیل می شود.
کارگر آگاه ادامه میدهد-کالا بودن کار توسط اقتصاد دانان سرمایه داری و به خواست سرمایه داران فرموله شده است. جالب ست یک جمله از "توماس هابز" در لوِیاتان برایتان بیاورم - "ارزش یک انسان مانند سایر اشیا در قیمت اوست این مقدار اگر در ازای استفاده از توان او داده شود مبلغ بسیار زیادی ست" - در این میان کارگران به یکدیگر نگاههای معنا داری می کنند.
یکی از کارگران : تعجب نکنید خود "هابز" هم از این مسئله تعجب می کند.
کارگر آگاه-اجازه بدهید به مطلب دوم بپردازیم یعنی "توان کار" کارگر.
در جریان خرید و فروش - به زعم سرمایه دار مبادله - میان سرمایه دار و کارگر مزدی چه اتفاقی می افتد؟
- کارگر در ازای توان کار خود، وسایل امرار معاش دریافت می کند
- سرمایه دار در ازای تامین وسایل مصرفی امرار معاش کارگر. فعالیت تولیدی کارگر، فعالیت زنده و نیروی خلاقانه کارگر را در اختیار می گیرد. فعالیتی که با آن نه تنها کارگر فقط آن چیزی را که مصرف کرده می باید جبران کند بلکه او به کار انباشته شده ارزش بزرگتری از آنچه که سرمایه دار قبلن مالک آن بود بدهد.
- در این میان تعداد کارگران شنونده بیشتر می شود و ازدحام پشت سالن اجتماعات افزوده میشود.
کارگر آگاه: درحالیکه "وسایل امرار معاش کارگر فقط با هدف مصرف فوری و بطور برگشت ناپذیری استفاده می شود مگر آنکه کارگر بتواند از مدت زمانی که این وسایل امرار معاش او را زنده نگه داشته برای تولید وسایل امرار معاش تازه استفاده کند تا ضمن مصرف آن در خلق ارزشهای جدیدی به وسیله ی کار در عوض ارزش های از دست رفته مصرف شده بپردازد." کارگر آگاه با صدای بلند: دوستان کارگر، در واقع آنچه کارگر به سرمایه دار عرضه و تسلیم می کند چیست؟
- در بین کارگران همهمه در می گیرد و پس از چند لحظه سکوت حکم فرما می شود. کارگر آگاه با صدایی رساتر و شمرده تر اعلام می کند: "توان تولیدی اصیل کارگرست" در این میان کارگری از میان جمع کارگران دست بلند کرده سوال می کند؟ اگر سرمایه دار نباشد ما کارگران هم نیستیم مگر نه ؟ کارگر آگاه - نه خیر اینطور نیست این باور سرمایه داری ست که به ما در نظام سرمایه داری تحمیل کرده اند. بر عکس اگر ما نباشیم - یعنی برای سرمایه دار بیگاری نکنیم- این سرمایه دار و سرمایه داری ست که محو و نابود می شود. کارگر آگاه یک لحظه چشمانش را بسته جملاتی را از بر می خواند - بنابراین در شیوه ی تولید سرمایه داری "وجود سرمایه نیازمند کارمزدی و کارمزدی نیازمند سرمایه است" آنان بطور متقابل شرط وجود یکدیگر و متقابلن یکی، دیگری را بوجود میاورد. یعنی "افزایش سرمایه افزایش طبقه ی کارگرست."
کارگر آگاه چشمانش را باز کرده ادامه میدهد - در حالیکه گفتیم ، کارگر "توان کارش" را می فروشد و آن توسط سرمایه دار "ارزش کار" یا (value of labour) نامیده می شود در واقع این "ارزش نیروی کار" ست که در"شخصیت کارگر وجود دارد و با فعال شدن نیروی مزبور یعنی همانقدر تفاوت دارد که یک ماشین از عملیاتی که انجام میدهد متفاوت است". کارگر آگاه- "این اقتصاد دانان سرمایه داری آنچنان سرگرم تفاوت و فرق بین قیمت بازاری کار و ارزش ادعایی خودشان بودند هیچگاه متوجه این سرشت نشدند که "سیر تحلیل نه تنها آنان را از قیمت بازاری کار به ارزش مورد ادعای آنان نرساند بلکه به آنجا کشانده که خود این ارزش کار از دوباره به "ارزش نیروی کار" تحویل نمایند". یکی از کارگران -
نگفتید "توان کار" کارگر چیست؟
کارگر آگاه - توان کار یک انسان که بدون واسطه به فروش میرسد تنها در فردیت زنده ی او موجود ست و سرچشمه ی هستی اش را بوجود میاورد.
همه میدانیم یک انسان باید مقدار معینی از لوازم اولیه ی زنده گی اش را تهیه کند تا بتواند رشد کند تجدید نسل کند مهارت کسب کند آموزش ببیند، امنیت شغلی داشته در دوران بیکاری و یا از کارافتادگی و بازنشستگی، هزینه او و زن و فرزندانش تامین شود سایر نیازهای فردی و اجتماعی اش مانند آزادی بیان مانند تفریح، مسافرت، سرگرمی، حق تعیین سرنوشتش همه و همه باید تامین شود آیا به نظر شما دوستان کارگر تمامی خواسته های این انسان کارگر شرافتمند در نظام و شیوه ی تولید سرمایه داری تامین می شود؟ کارگر آگاه- بگذارید یک مثال بزنیم، اگر کارگر۴ ساعت کارکرده و ٢۴٠٠٠ واحد پولی دریافت کند یعنی دریافتی که بیان پولی ارزش ۴ ساعت کار است حال اگر طول روزانه ی کار ٨ ساعت و کارگر همان ٢۴٠٠٠ واحد پولی را دریافت کند و از جانب سرمایه دار به عنوان "ارزش کار" روزانه تلقی شود چه نتیجه می گیریم؟ در حالیکه او ۴ ساعت مجانی کار کرده است. ساده ست "ارزش نیروی کار" تعیین کننده ی "ارزش کار" ست و به بیان پولی "بهای لازم" آنست بر عکس اگر "بهای نیروی کار" از ارزش خود انحراف پیدا کند آنگاه "بهای کار" نیز از ارزش ادعایی خودش منحرف میشود.کارگر آگاه ادامه میدهد - از آنجایی که ارزش کار فقط یک "اصطلاح مجازی" برای "ارزش نیروی کارست" خود به خود چنین نتیجه می گیریم که "ارزش کار" باید همواره کمتر از ارزش محصول باشد چرا؟
- چون سرمایه دار همیشه "نیروی کار" را بیشتر از آنچه برای تجدید تولید ارزش آن لازم و ضروری ست به عمل و کار و امیدارد و در مثال بالا کارگر اگر ٨ ساعت کار کند باید ۴٨٠٠٠ واحد پولی دریافت کند نه ٢۴٠٠٠ واحد پولی در واقع "نیروی کار" در طول ٨ ساعت فعال بوده و سرمایه دار باید طبق ادعا و گفته ی خودش یعنی مبادله یا معاوضه ی دو کالای هم ارزش – معادل پولی "نیروی کار" مصرف شده یعنی حداقل ۴٨٠٠٠ واحد پولی پرداخت کند و نه کمتر.
این راز دنائت و رذالت سرمایه داری ست او با این کار بخش کار اضافی از کار روزانه ی کارگر یعنی بخشی که مزد آن پرداخت نشده را پنهان میسازد.
- تمامی تلاش و فریبکاری سرمایه دار و تئوریسینهای اقتصادی اش فقط در جهت پنهان سازی کار اضافی کارگرست و بس.
- از این جا می توان اهمیت اساسی تبدیل ارزش و بهای نیروی کار را به شکل "دستمزد" یا به ارزش و بهای خودِ کار را دریافت .
- سرمایه دار : بر اساس "نظام دستمزدها" مزد را پرداخت می کنیم.
کارگر آگاه: او راست میگوید بر اساس "نظام دستمزدها" مزد کار پرداخت نشده را پرداخت شده وانمود می کنند این همان دروغ آشکار سرمایه داری ست.
- اما در مورد استفاده از اصطلاح "ارزش کار" فقط به عنوان یک اصطلاح قابل درک تحت عنوان "ارزش توان کار" استفاده خواهم کرد.
- در این زمان سرمایه دار نگاهی به اطراف کرده و با موبایل خود از مشاوران اقتصادی خود همچنان تبادل نظر کرده و یاری می طلبد تا در مقابل این کلمه های قلنبه و سلنبه از
نظر سرمایه دار که این فضول - منظور کارگر آگاه- می گوید جوابی برای فریب کارگران داشته باشد.
کارگر آگاه بی توجه به تلاشهای رذیلانه سرمایه دار ادامه می دهد:

منطق سرمایه دار چیست؟
کارگران یکصدا جواب می دهند: کار بیشتر مزد کمتر، کارگر آگاه : درست گفتید دوستان کارگر آن چیزی که مورد توجه سرمایه دارست "تفاوتی ست که بین قیمت نیروی کار و ارزشی که به فعل در آوردن نیروی مزبور را ایجاد کند." ما در سلسله مقالات "چرا ضد سرمایه داری" و حتی در لابلای سخنانم گفتم سرمایه دار از "مبادله" یعنی معاوضه ی دو کالای هم ارزش نام می برد آیا واقعن در خریدن "نیروی کار" و "توان کارگر" این اتفاق می افتد؟
سرمایه دار می گوید : من سعی میکنم هر کالایی را ازانتر بخرم و گرانتر بفروشم!
کارگر آگاه: می دانیم که در روند تولید آنچه را که سرمایه دار به عنوان پیش ریز سرمایه یعنی بخش سرمایه ثابت مانند مواد خام، استهلاک ماشین الات، ابزار کار، انرژی و هزینه های سربار و اجاره زمین و ساختمان و غیره ست هزینه کرده و مصرف می شود حتی هزینه ضایعات به کالا تولید شده منتقل و محاسبه می شود مگر یک مورد که آنهم نیروی کار یا بخش سرمایه متغیرست.
- قبلن گفتیم آنچه را به عنوان کالای امروز گران بفروشد در بخش سرمایه ثابت، فردا باید همان را دوباره گرانتر بخرد کافی ست به نوسان و رشد قیمتهای کالاهای مختلف نگاهی بکنیم حال در مورد "ارزش کار" اگر چیزی به مانند "ارزش کار" واقعاً وجود داشت و ارزش حقیقی آن پرداخت می شد آیا هیچ سرمایه داری وجود داشت و پول او هم به سرمایه تبدیل می شد؟ یعنی در ازای ٨ ساعت کار شما مثلن ۴٨٠٠٠ واحد پولی بجای ٢۴٠٠٠ واحد پولی دریافت میکردید و با آن زندگی خود را میگذراندید چیزی بنام ارزش اضافی که سرچشمه ی سود سرمایه دار است باقی می ماند تا به انباشت سرمایه و افزایش آن تبدیل شود؟
- لحظه ای سکوت دوباره حاکم شد کارگران متفکرانه به یکدیگر نگریستند و تقریبن همگی با هم گفتند: نه نه مسلمن چیزی برایش باقی نمی ماند و ...
- کارگر آگاه ادامه میدهد ظاهر حرکت دستمزد اینجوریست که گویا نه ارزش نیروی کار بلکه بازهم تاکید می کنم در عمل درآمدن ارزش آن نیرو یعنی خودِ کار ست که پرداخت می شود، این پدیده ها بدو دسته تقسیم می شوند
١-"تغییر دستمزد بر حسب تغییر طول روزانه ی کار، اگر این طور باشد از آنجا که اجاره بهای یک هفته یک ماشین گرانتر از یک روز آن ست ارزش خود ماشین پرداخت نمی شود بلکه ارزش عمل آن داده می شود".
٢- تفاوت انفرادی بین دستمزد کارگران مختلفی که همان کار را انجام می دهند
"این تفاوت انفرادی را در کار بردگان می توان دید جایی که سود و زیان کار کرد یک برده بالاتر از کار یا پایین تر از کار متوسط است متوجه برده دار می شود".
"در حالیکه در کارمزدی این سود و زیان نصیب خود کارگر می شود زیرا این خود کارگرست که نیروی کارش را فروخته و سود و زیانش متوجه ی خود ش می شود اما برده دار نیروی کار برده را می فروشد."
- در اینجا سکوتی معنا دار و نگاههایی پر از کلام آکنده از خشم کارگران متوجه ی سرمایه دار گردید.
کارگر آگاه پس از لحظه ای مکث ادامه میدهد: نکته ی دیگر اینکه خرید و فروش در حوزه وظایف پول به عنوان وسیله ی پرداخت بهای کالا هنگام مبادله دریافت میگردد در این مورد - دستمزد - دریافت پول با فاصله زمانی متفاوتی اتفاق می افتد یعنی شما کارگر، توان کار خود را می فروشید به سرمایه دار و سرمایه دار بهای آنرا با فاصله زمانی آنهم از سودی که قبلن برایش ایجاد کرده اید به شما می پردازد.
٤- ارزش مصرفی که کارگر به سرمایه دار تسلیم می کند در واقع نیروی کارش نیست بلکه عملکرد نیروی کارش است که خودش کار مفید شخصی مانند نجاری، خیاطی و آهنگری و ... می باشد یعنی "همان عنصر عام ارزش آفرینی که دارای خاصیتی ست و این خاصیت آنرا از تمام کالاهای دیگر متمایز می کند."
کارگر آگاه - حال اگر در این میان ارزش کالاهای مصرفی کارگر تغییر پیدا کند در مقابل طبق منطق سرمایه داری "ارزش کار" همچنان ثابت می ماند کافی ست نگاهی به سطح قیمتهای افزاینده ی کالاهای مصرفی مان و کاهش ارزش پول دریافت ی یا دستمزدهایمان بندازیم متوجه ی عمق فاجعه شویم.
در این لحظه همهمه ای بین کارگران در میگیرد گویا خبر هایی ست عده ای از کارگران شتابان خود را به جمع کارگران میرسانند که ماموران انتظامی دور تا دور کارخانه را محاصره کرده و با بلند گو از کارگران می خواهند متفرق شوند. "جناب" سرمایه دار را آزاد کنند. مگر می شود او را گروگان گرفت، قول مساعد می دهیم با شما همکاری کنیم و از این حرفا ...
- کارگر آگاه میگوید به آنها بگویید ما کسی را گروگان نگرفته ایم خود کارفرما ما را به گفتمان دعوت کرد او به ما قول داده مطالبات عقب مانده ما را بپردازد! و ...
که این حرفا به خرج ماموران لباس شخصی و فرمانده نیروی انتظامی نرفت که نرفت کارگر آگاه از کارگران درخواست کرد که آرامش را حفظ کرده و سپس ...
کارگر آگاه ادامه میدهد : چند مطلب باقی مانده که در فرصتی در آینده برایتان خواهم گفت ولی بطور ساده در مورد دستمزد اسمی، دستمزد واقعی، دستمزد نسبی چیستند؟ اول اینکه "سریع ترین رشد ممکن برای یک سرمایه ی تولیدی، انجام شرط ضروری تامین حداقل یک زندگی ساده و قابل تحمل برای کارگرست".
یکی از کارگران سوال کرد : رشد سرمایه ی تولید یعنی چه؟
کارگر آگاه در حالیکه با دست کارگران را به آرامش دعوت می کند می گوید:
آفرین سوال خوبی بود یعنی "افزایش قدرت کار انباشته شده - کاری که قبلا شما بطور بیگاری و مجانی برای سرمایه دار انجام دادید - بر کار زنده - یعنی نیرو و توان کاری که در ما کارگران وجود دارد - این یعنی رشد سلطه سرمایه داری بر طبقه ی کارگر - سرمایه به شرطی وسایل اشتغال یعنی وسایل امرار معاش را – به ما کارگران میدهد که ما کارگران آنرا دوباره برای تولید مجدد نیروی کارمان به بخشی از سرمایه تبدیل کنیم همین و بس.
کارگر آگاه – اما دستمزد اسمی، همان پولی ست که به اسم دستمزد در ازای فروش "توان کار" ما به ما پرداخت می کنند که با آن زندگی بخور و نمیری داشته و قادر باشیم دوباره بر سر کار برویم.
- دستمزد واقعی، یعنی زمانی که ما دستمزد اسمی یا همان پول دریافتی را برای خرید کالاهای مصرفی مان به بازار کالا می بریم متوجه ی قدرت کم خرید این پول - دستمزد اسمی- می شویم که طبق محاسبات ما حداقل دستمزد اسمی اعلام شده توسط دولت حتی کمتر از یک هفته هم نمی تواند هزینه های زندگیمان را پوشش بدهد چه برسد به یک ماه این مطلب را ما در بخش ششم "چرا ضد سرمایه داری" توضیح دادیم.
در واقع دستمزد واقعی =
کارگرآگاه- اما در مورد دستمزد نسبی ... در این میان همهمه های پشت درب سالن زیاد شده و کم کم دودی سفید رنگ وارد سالن همراه با سرفه های کارگران می شود...
کارگرآگاه- مصرانه می گوید، این یک مطلب را بگویم ... یک لحظه علیرغم هیاهو هایی که نزدیک می شد سکوت بر سالن حاکم شد...
کارگرآگاه - "دستمزد نسبی ، سهم کار بی واسطه ی کارگر از ارزشهای خلق شده به وسیله اوست آنهم در نسبت با سهم کار انباشته شده یعنی سرمایه می باشد" یعنی دستمزد نسبی =
به عبارتی سهم کارِ کارگران در تولید ناخالص داخلی - حالا چه اسمی چه واقعی - یعنی GDP یا سرمایه تولید ناخالص ملی یعنی GNP و در نهایت با کسر مالیات معقولی که محاسبه شده و صرف خدمات عمومی داخل جامعه از جانب دولت می گردد.
- البته فراموش نکنیم این اتفاق بطور واقعی در دوران حکومت و دولت کارگری با دقت و از جانب دولت کارگری که خودش یک دوران گذار و استحاله دولت به مفهوم عام و همچنین استحاله ی روابط کارمزدی نیز می باشد خواهد افتاد این مبارزه در راه ایجاد دولت کارگری با افق و راهبرد "لغو کارمزدی" سرلوحه ی تمامی مبارزات کارگران از گذشته تا حال و در آینده می باشد.
- در این میان ماموران انتظامی وارد سالن اجتماعات کارگران شده همگی آنها مجهز به باتوم و سپر ضد شورش و ماسک و کلاهخود می باشند. پایان صحنه اول

صحنه دوم
- مینی بوسها و اتوبوسها که از داخل با میله های آهنی تبدیل به قفس شده اند و مخصوص حمل مجرمان و بزهکاران می باشد پراز کارگران اعتصابی شده و راهی بازداشتگاه می شوند.
- و در این میان "جناب سرمایه دار" اهل گفتمان اصول گرای اصلاح طلب اعتدال گرا در حالیکه سرفه می کرد و به ماموران بخاطر استفاده از گاز اشک آور سرکوفت می زد به داخل یک بنز مشکی آخرین مدل سوار شده و از معرکه دور می شود ... پایان صحنه دوم - این اتفاق بارها و بارها و سالهای سال ست که در محل کارمان، زندگیمان برای ما کارگران افتاده و خواهد افتاد و صحنه هایش برایمان آشناست و در واقع از حوادث واقعی بطور کلیشه ای برداشت شده ست ما در قسمت بعد و در ادامه ی مطلب "مزد" به دو مطلب "گاه مزد" و "کارمزد" می پردازیم.
- ما در اینجا به دوستان کارگرمان کتاب یک مصاحبه کارگری درباره "جنبش ضد سرمایه داری" گفتگو با رحیم غدیری را معرفی می کنیم.
- همچنین این بخش سیزدهم از مقاله "چرا ضد سرمایه داری" را به فعال کارگری و هنرمند ادبیات کارگری در بخش تیاتر "سعید سلطانپور" تقدیم می کنیم.
تیاتر "عباس آقا کارگر ایران ناسیونال" تجربه ای فراموش ناشدنی در بین توده های کارگری و زحمتکش بود "یاد و خاطراتش گرامی باد"

"فعالان کارگری ضد سرمایه داری گیلان"


منابع مورد استفاده - مارکس، سرمایه، کارمزدی و سرمایه، فقر فلسفه، مانیفست کمونیست، گروندریسه. دستنوشته های اقتصادی و فلسفی مارکس- انگلس، درباره "سرمایه" مارکس- مارکس و انگلس، اتحادیه های کارگری با مقدمه، پی نوشت ها و ویرایش کِنِت لَپیدِس ترجمه ی محسن حکیمی،
- حکمت ورسا ، بازخوانی مارکس - ایزاک ایلیچ روبین، نظریه ارزش مارکس،
- کارل نیلسون، سرمایه و اضافه ارزش.

*****************

بخش چهاردهم

مطلب دهم - دستمزد
راوی - "مبارزه ای آشتی ناپذیر میان سرمایه دار و کارگر" وجود دارد که "مزد را تعیین میکند" تاکنون "در این مبارزه پیروزی ناگزیر از آن سرمایه دار بوده ست."
- "پایین ترین و ضروری ترین سطح دستمزد آنست که معیشت کارگر را برای دوره ای که کار می کند تأمین می کند."
- گفتنی ست "سطح این دستمزد به قدری ست که بتواند" این "حداقل زندگی برای کارگر و خانوارش را زنده نگه دارد" و نه بیشتر.
- کافی ست بدانیم که از نظر اقتصاد دانان سرمایه داری "کارگر جانوری ست که فقط تا سطح نیازهای صرفن جسمانی اش تقلیل می یابد."
در واقع باید گفت، "این کارمزدی ست که سرمایه را می آفریند یعنی اینکه سرمایه دار براساس مالکیت خود بر ابزار تولید به خود حق می دهد که توان کار را، نیروی خلاق تولید انسان را،هستی اش را استثمار کند."
- "حاصل این استثمار ، انباشت سرمایه و افزایش حجم سرمایه برای سرمایه دارست و بس" نتیجه اینکه - "حاصل کار کارگر از وی گرفته شده و به صورت سرمایه و دارایی فردی دیگر در مقابلش قرار می گیرد."
- در حالیکه "سرمایه حاصل کار جمعی کارگران بوده و خود ناشی از یک رابطه ی اجتماعی تولیدیست که توسط سرمایه دار و نظام سرمایه داری غصب شده به غارت می رود."
- به همین دلیل ساده و مبرهن "سرمایه قدرت شخصی نیست بلکه قدرت اجتماعی ست."
- دانستیم، "دستمزد، سهم کارگر از کالاهای تولید شده توسط کارگر نمی باشد."
بلکه در واقع "دستمزد بخشی از کالاهای از قبل موجودیست که با آن سرمایه دار مقدار معینی از "توان کار" مولد را می خرد."
- "سرمایه دار این دستمزد را از محل فروش محصولاتی که توسط کارگر تولید شده جبران می کند". "سرمایه دار باید آنرا به گونه ای جبران کند که علاوه بر هزینه ی تولیدی که خرج کرده مازادی نیز برایش باقی بماند و این همان "سودی" ست که بدست میاورد."
- رابطه ی سود و دستمزد
- "سود و دستمزد دارای رابطه ای عکس یکدیگر می باشند". یعنی چه؟
یعنی اینکه "به همان نسبتی که سود افزایش می یابد" سهم کار "یا به عبارتی دستمزد کاهش میابد."
- دوستان کارگر ، بیاید از درون به رابطه ی بین سرمایه و کارمزدی نگاه کنیم "سرعت رشد سرمایه با سرعت سود همراه می باشد" این به معنای این ست که ، "سود زمانی سریعتر رشد می کند که "قیمت کار" یعنی دستمزد نسبی به همان سرعت کاهش می یابد."
- در حالیکه "بطور ظاهری شاهدیم دستمزد واقعی و دستمزد اسمی یعنی ارزش پولی کار افزایش می یابد البته نه به اندازه سرعت افزایش سود". در صورتیکه ، "دستمزد در این میان کاهش پیدا کرده."
- بیاید یک مثال بزنیم، در سالهایی که رونق اقتصاد سرمایه داری ست و تجارت هم خوب ست - مثل دهه ی پنجاه میلادی در آمریکا - دستمزد اگر ۵ درصد افزایش یافته باشد شاهدیم سود سی یا چهل درصد افزایش می یابد نتیجه اینکه "دستمزد مقایسه یی" یا نسبی نه تنها افزایش نیافته بلکه کم هم شده ست.
- حتی در بهترین موقعیت زندگی برای طبقه ی کارگر، یعنی در شرایط سریع ترین شکل رشد سرمایه - آن زمان که سرمایه دار با دمش گردو می شکند - هر چند که به ظاهر زندگی مادی کارگر بهبود یافته - مثلن ماشین و یا خانه ی قسطی میخرد – اما تضاد ما بین منافع کارگر و سرمایه دار نه تنها از بین نمیرود. بلکه همچنان نسبت سود و دستمزد به نسبت عکس همدیگر باقی می مانند. به عبارتی – "اگر سرمایه با شتاب رشد کند دستمزد افزایش یافته اما سود با سرعتی غیر قابل باور و مقایسه با دستمزد افزایش می یابد."
- "قیمت های کالاها براساس اینکه آن کالا در دوره رونق و یا کسادی صنعت به فروش می رود حول محور هزینه ی تمام شده اش به بالا و پایین در نوسان ست."
- البته ، فراموش نکنیم ، "کیفیت و میزان رشد فنی ماشین آلات نقشی تعیین کننده در سطح رقابت افقی ما بین سرمایه داران صنعتی دارد."
- پس از مدتی "انحصار تولید کالای مشخصی تبدیل به رقابت بین کالاهای همگون می شود و ترکیبی از بازارهای رقابتی - انحصاری را با درجات مختلف بوجود میاورد" نمونه اش بازارهای اتومبیل ، یخچال، تلویزیون و ...
- چرخه ی تولید بین رقابت وانحصار در بازار کالا همچنان ادامه دارد به هم نزدیک و دور می شوند، تا همچنان سود در بین سرمایه سالاران سرشکن شود و یا به جدالهای "جنگ قیمت" و فراتر از آن جنگهای ضد بشری برای انحصار یا تقسیم منافع از طریق اتحادیه و سندیکاهای کارفرمایی ، ترستها و کار تلها و شرکتهای چند ملیتی و یا ائتلاف و اتحادهای سیاسی سرمایه داران بر علیه طبقه ی کارگر جهانی منجر شود.
راوی:
در اینجا- ما شما را به ادامه ی بحث دعوت می کنیم، ادامه ی گفتمان توسط کارگر فعال دیگری در جمعی از کارگران کارخانجات و شرکتهای مختلف. گاه مزد کارگر خدمات شهری : گاه مزد چیست؟ چه معنایی میدهد؟
کارگر فعال : قبل از پرداختن به گاه مزد و پاسخ به سوال شما دوستان کارگر. تا آنجایی که خبر داریم تعدادی از دوستان کارگر ما به همراه کارگران آگاه دیگر در کارخانه ی ... چند وقت پیش به اتهام درخواست مطالبات معوقشان دستگیر شدند. این دوستان اتهام گروگان گیری را واهی دانسته و همچنان بر دریافت مطالبات معوقه و بازگشت و آزادی بی قید و شرط بر سر کارشان را پافشاری می کنند و گفتنی ست در باز جویی ها - برغم کتک و چوبی که خوردند و آسیبهای جسمی و روحی که دیدند بر سر مواضع شان ایستادگی می کنند.
بر ما لازم است که صندوقی تشکیل بدهیم و از خانواده هایشان حمایت کنیم و همچنین برایشان وکیل بگیریم و ... البته در پایان جلسه .
- کارگران حاضر در جلسه : حتما این کار را می کنیم ... آنها برادران ما هستند .... آنها رفقای ما هستند....آنها هم طبقه ای ما هستند... آنها همزنجیران ما هستند ......
- کارگر فعال با دست کارگران را به سکوت دعوت کرده میگوید :
البته ما در این جلسه از شیوه ی پرسش و پاسخ با رعایت نظم و حق دیگران استفاده می کنیم آنهم با گرفتن اجازه از رئیس جلسه ، کارگر فعال ادامه می دهد : می دانیم که ما نیروی کار خودمان را بطور روزانه ، هفتگی یا ماهیانه می فروشیم و به همین شکل دستمزد خود را بصورت روزانه یا هفتگی یا ماهیانه .... می گیریم به همین مناسبت دستمزد را " گاه مزد " می نامند.
کارگر فعال نورد اهواز - بگذارید یک مثال بزنم ، اگر ارزش روزانه ی ۴ ساعت کار یک کارگر ٢۴٠٠٠ واحد پولی باشد ساعتی چند می شود ؟ کارگر جوشکار دست بلند کرد : ساعتی ٦٠٠٠ واحد پولی.
کارگر فعال: حال اگر روزانه ی کار مثلن ٨ ساعت و یا ١٠ ساعت شود بهای یک ساعت کار چقدر می شود؟
کارگر مکانیک دست بلند کرد : می شود به عبارتی ساعتی ٣٠٠٠ واحد پولی و یا ٢۴٠٠ واحد پولی.
کارگر نقاش : چرا می پرسید ؟ و این قدر ضرب و تقسیم می کنید ؟
کارگر فعال : ببینید دوستان ، میدانیم " بهای کار " مبلغی است که برای مقدار معینی از کار پرداخت می شود. " مقدار کار انجام شده هم ، کار کارگری است که طی روز تحویل سرمایه دار می دهد و نماینده بهای کار بسیار متفاوتی است " ، یعنی برای یک مجموعه ی کار واحد معرف مبالغ پولی بسیار مختلفی میگردد ، پس می بایست " بین گاه مزد و مبلغ دستمزد ، مزد روزانه ، مزد هفتگی و غیره و " بهای کار " فرق گذاشت ".
کارگر راه آهن: "چطوری ارزش پولی مقدار مشخصی کار را بدست میاوریم "؟
کارگر ذوب آهن: " از تقسیم و سرشکن کردن ارزش روزانه ی متوسط نیروی کار به ساعتهای روزانه ی متوسط کار بدست می آید . " همان صحبتهای رفیقمان در ابتدای جلسه که ٢۴٠٠٠ واحد پولی را به ۴ ساعت و ٨ ساعت و ١٠ ساعت تقسیم کرد.
کارگر فعال : آفرین ، خوب متوجه شدید. ما از این روش بهای یکساعت کار را بدست می آوریم که در واقع واحد مقیاس و ارزش سنج برای قیمت کارست که بکار میرود ". کارگر مکانیک : نتیجه چه می شود؟
کارگر نیشکر هفت تپه : نتیجه اینکه " ممکن ست مزد روزانه ، هفتگی و غیره یکسان مانده اما قیمت کار
بطور متوالی پایین بیاید" به مانند مثال اول جلسه ، که قیمت و بهای کار از ساعتی ٦٠٠٠ واحد پولی به ٣٠٠٠ و ٢۴٠٠ واحد پولی تنزل پیدا کند. در حالیکه مزد روزانه یعنی ٢۴٠٠٠ واحد پولی ثابت مانده است.
کارگر فعال : و برعکس ممکن است با وجود ثابت ماندن قیمت کار و یا تنزل آن ، مزد روزانه و هفتگی یا ماهیانه ترقی کند. مثلن اگر روزانه ی کار همان ٨ ساعت باشد و ارزش روزانه آن ٢۴٠٠٠ واحد پولی معادل ساعتی ٣٠٠٠ واحد پولی شود و کار زیاد شود و قیمت کار ثابت بماند و کارگر ١٠ ساعت کار کند مزد روزانه ی کارگر به ٣٠٠٠٠ واحد پولی شده در حالیکه تغییری در بهای کار ایجاد نشده ، حال ممکن است همین نتیجه بدست بیاید در حالیکه بجای افزایش مقدار کار مقدار شدت آن افزایش یابد به قولی این " مقدار کار " ست نه قیمت آن که بوسیله قیمت وسایل امرار معاش و سایر لوازم مورد نیاز تعیین میگردد.
اگر بهای لوازم مورد نیاز تنزل کند آن وقت مقدار کار بطور متناسب نزول خواهد کرد. یعنی در حالیکه مزد اسمی بالا میرود این امکان وجود دارد که بهای کار یکسان مانده و یا کاهش یابد ، به همین شکل و روش در مورد در آمد خانوار کارگری که سرپرست خانواده هنگامیکه مقدار کار بوسیله اعضای خانوار افزایش می یابد نتیجه ... کارگر خدماتی فضای سبز - منظورتان این ست غیر از راههای تنزل و کاهش مزد اسمی روزانه و غیره روشهایی دیگر مانند کاهش ارزش اجناس مورد نیاز و مصرفی ما هم برای کاهش قیمت کار وجود دارد ؟
کارگر پارس خودرو: میتوانیم در مورد " واحد سنجش گاه مزد " حرف بزنم ؟
کارگران حاضر در جلسه بعضی با سر بعضی ها با کلام گفتند : آری ، آری ، بله . البته کارگر پارس خودرو: " واحد سنجش گاه مزد " ، یعنی بهای ساعت کار که خود عبارتند از خارج قسمت حاصل از تقسیم ارزش روزانه ی کار به تعداد ساعات روزانه ی معمولی کار . کارگر ساختمانی : کسی می تواند توضیح بیشتری بدهد ؟
کارگر ایران خودرو : مثلن روزانه ی کار ٨ ساعت است ، ارزش روزانه ی نیروی کار ٢۴٠٠٠ واحدپولی که محصول ۴ ساعت کار می باشد در این شرایط - ٨ ساعت کار - ٣٠٠٠ واحد پولی ست اما محصول آن ارزشی دو برابر یعنی ٦٠٠٠ واحد پولی ست چون کارگر بجای ۴ ساعت کار، ٨ ساعت کار می کند در نتیجه برای بدست آوردن ٢۴٠٠٠ واحد پولی باید ٢ برابر کار کند.
کارگر سایپا ادامه می دهد: اگر مزد ساعتی به گونه ای تعیین شود که سرمایه دار مجبور به پرداخت مزد روزانه و هفتگی نباشد فقط آن ساعتهای کاری را که کارگر بنا به میل و رضایت خود به کار گمارده می شود آنوقت سرمایه دار می تواند کارگر را زمانی کمتر از آنچه در اول پایه ی ارزیابی مزد ساعتی یا واحد سنجش برای بهای کار قرار گرفته بود به کار وادارد.
حال از آنجایی که این واحد سنجش براساس معین می شود بدیهی است به محض آنکه روزانه کار از صورت تعداد ساعات مشخص خارج شود دیگر این مقیاس معنی خودش را از دست میدهد.
کارگر پوشش : نتیجه چه می شود؟
کارگر پتروشیمی : نسبت بین کار پرداخت شده و پرداخت نشده از میان می رود یعنی کارفرما یا سرمایه دار خواهد توانست مقدار مشخصی کار اضافی از گرده ی کارگر بیرون کشیده بدون آنکه زمان کار لازمی را که برای زندگیش ضروریست به او بدهد.
کارگر جوشکار لوله های نفتی : سرمایه دار طبق سلیقه ی خود براساس منافع خود به بهانه ی پرداخت " بهای عادی کار " روزانه ی کار را افزایش داده بدون پرداخت متناسب با طولانی شدن روزانه ی کار ، در این رابطه میتوان به قیام کارگران ساختمانی در سال ١٨٦٠ بطور نمونه اشاره کرد.
کارگر جوشکار لوله های نفتی رو به کارگر فعال کرده گفت : شما ادامه بدهید.
کارگر فعال رو به کارگران : خسته نباشید ، نتیجه ای که از سخنان دوستانمان گرفتیم این بود که " با افزایش مزد روزانه یا هفتگی امکان دارد بهای کار بطور اسمی ثابت بماند. " اما در این میان " به پایینتر از سطح عادی خودش کاهش یابد."
- البته این وضع ناشی می شود از بالا رفتن و طولانی شدن روزانه ی کار به بالاتر از مدت عادی خودش " ثابت ماندن قیمت کار و ساعات کاری ، که با آن روزانه ی کار می باشد."
- بطوریکه اگر در کسر مخرج کسر زیاد شود صورت آنهم سریعتر از مخرج می بایست اضافه شود. " نیروی کار به دلیل فرسایش با بالا رفتن زمان عمل خود ترقی میکنند آنهم در نسبتی سریعتر از افزایش عمل خود، این باعث می شود مثلن بجای ۴ ساعت کار ، ٨ ساعت و ١٠ ساعت و .... به عنوان روزانه ی کار " عادی " گردد.
کارگر ساختمانی - مثلن همین کارگران ساختمانی را در نظر بگیریم . سرمایه دار یا کارفرما از او می پرسد ، اوستا روزی چند کار می کنی ؟ او مثلن جواب می دهد چهل هزار تومان ، کارفرما می گوید : چه خبر است ؟ کارگر کارخانه روزی بیست هزار تومان یا بیست و پنج هزار تومان می گیرد. خلاصه پس از چانه زنی بر سر مثلن سی هزار تومان توافق می کنند . اما ... در این میان انتظار کارفرما - سرمایه دار - حداقل ده ساعت کار در زمستان و یا حتی دوازده ساعت کار در تابستان ست. اگر کارگر ساختمانی ما ساعت پنج عصر بعد از هشت کار ، کارش را تعطیل کند فغان سرمایه دار بلند می شود که نامسلمان هنوز آفتاب غروب نکرده کارم را خواباندی و .... همین کارفرما در تابستان با بی میلی بعد از دوازده ساعت کار روزانه حاضر نیست استاد کارش را تعطیل کند.
کارگر کارتن سازی : یا در کارخانجات ما شاهد تک شیفتی های ١٠ ساعت و دوازده ساعت یا دو شیفتی های دوازده ساعت هستیم مگر در کارخانجاتی که رونق اقتصادی دارند که شاهد کار در سه شیفت ٨ ساعته می باشیم.
کارگر سنگ کار : این کارفرماها ، این سرمایه دار ها ، عجب آدمهای رذل و بی انصاف اند ! در یک همهمه سایر کارگران هریک با کلامی و تاکیدی خاص میگویند ، شیادند ، دزدند و کلام او را تایید می کنند.
-کارمزد چیست ؟
- پس از فروکش شدن همهمه ی کارگران ، کارگر تاسیساتی : ببخشید ، کارمزد چیست ؟ فعال کارگری : دوستان "کارمزد " همان قطعه کاری ست که در واقع همان شکل تغییر کرده ی " گاه مزد " ست طوریکه دانستیم خود گاه مزد شکل تغییر یافته ی " ارزش " یا " قیمت نیروی کار " ست.
فعال کارگری با اندکی مکث رشته ی کلام را به کارگر پارس خودرو می سپارد. کارگر پارس خودرو پس از قورت دادن استکان چایی اش ادامه می دهد : کارگر پارس خودرو: دوستان کارگر امید واریم از طولانی شدن این جلسه آموزشی خسته نشده باشید. " نظام کارمزدی از نظر تاریخی دوره ای از تاریخ کارگری را شامل می شود که حد واسطی ست ما بین وضعیت روزمرد ساده که از اراده سرمایه داریست و کارگر رسته ای با پیشه وری که نوید می دهد در آینده نزدیک کارگر و سرمایه دار را در شخص خودش متحد می سازد. یعنی اینکه ، کارمزدان در واقع استاد خود هستند حتی آنزمان که با سرمایه ی صاحب کار یا کارفرمایشان به کار مشغول می باشند."
کارگر نجار – مثلن در بیشتر کارگاههای کوچک که استاد کاران با یک یا دو وردست مشغول به کارند. مانند قطعه سازان ، ترانس پیچان ، آهنگران درب و پنجره و یا سنگ بلوک زنها و یا سری دوزان مانتو و ... و که در کارگاههایشان به سفارش کارفرما یا سرمایه دار دست به تولید کنتراتی و عددی می زنند. که شما کارگران نمونه های بیشتری از من سراغ دارید.
یک معلم ادامه می دهد : و اما خود کارمزد چیست ؟ گویا در کارمزدی ارزش مصرفی فروخته شده توسط کارگر از کار زنده ی او نیست " یعنی " در کاری که وجود دارد آنهم بطور مجسم و تبلور یافته در محصول مانند سنگ بلوک ، آجر ، بلبرینگ و ... و به نظر میرسد و این گونه وانمود می شود که قیمت این کار ( کارمزد ) مانند گاه مزد از راه و روش کسر زیر یعنی تعیین و مشخص نمی شود بلکه بخاطر تخصص و مهارت کار تولید کننده تعیین می شود و این درست نیست " اگر دقت کنیم متوجه می شویم که شکل کارمزد مانند شکل گاه مزد گنگ است ".
کارگر کنف کار: می توانم یک مثال بزنم ؟ کارگران : البته ، می توانی ، بلی و ...
کارگر کنف کار : فرض کنیم روزانه ی کار ٨ ساعت که ۴ ساعت آن با اجرت ۴ ساعت بی اجرت بوده و محصولی به ارزش ۴٨٠٠٠ واحد پولی در ٨ ساعت تولید شود در یکساعت چقدر محصول تولید می شود؟
کارگران یک صدا گفتند : ۴٨٠٠٠ تقسیم بر ٨ می شود ٦٠٠٠ واحد پولی
کارگر ایران کنف دست بلند کرد و ادامه داد : حال اگر یک کارگر با شدت و درجه مهارت متوسط کار کند و مثلن ١٢ قطعه طی ٨ ساعت تولید کند که ارزش این دوازده قطعه ۴٨٠٠٠ واحد پولی باشد ارزش هر قطعه می شود 400 =
واحد پولی در حالیکه کارگر برای هر قطعه ٢٠٠٠ واحد پولی دریافت می کند یعنی او بهای ٦ قطعه را دریافت نموده و نیمی از قطعات را بطور مجانی برای کارفرمای سرمایه دار ساخته ست چه نتیجه ای می گیرید ؟
کارگر تراشکار : صحبت بر سر این نیست که ارزش هر قطعه براساس زمان کاری صرف شده اندازه گیری شود ، برعکس کار مصرف شده توسط کارگر از روی تعداد قطعاتی که تولید شده تعیین می شود.
کارگر شرکت نفت : در مورد گاه مزد ، کار بطور مستقیم از روی طول زمانش و در مورد کارمزد بنابر مقدار و کمیت محصول سنجش می شود محصولی که طی مدت مشخصی در آن کار متراکم شده ، در واقع قیمت زمان کار خودش به وسیله ی معادله ی زیر مشخص می شود. ارزش کار روزانه = ارزش روزانه ی نیروی کار نتیجه می گیریم کارمزدی غیر از شکل تغییر یافته ی گاه مزد چیز دیگری نیست همین و بس .
-کارگر نساجی پوشش : مطلب دیگر اینکه ، کیفیت کار در این مورد - کارمزد - بوسیله ی خود محصول رسیدگی می شود یعنی فرآورده باید دارای کیفیت متوسطی بوده تا قیمت کامل هر قطعه ی آن پرداخت شود وگرنه سرمایه دار دبه در میاورد.
-کارگر جوشکار عسلویه : " از این نظر " کارمزد " جوشان ترین سرچشمه ی کسر مزد و سوء استفاده سرمایه دارست. "
پرستار : می توانیم " بگوییم " کارمزد " معیار مشخص و کاملی برای سنجش شدت کار به دست سرمایه دار می دهد . " نمونه اش در همین تهران ... در کارگاههای کوچک سری کار - که خیلی از آنها در خانه ها و زیرزمینها فعالیت می کنند - با افزایش و طولانی کردن و حتی شب کاری و افزایش سرعت گردش دستگاه یا ماشین تولید ، استاکاران سعی می کنند " سفارش مزبور " را زودتر به " صاحب کار " یا سرمایه دار تحویل دهند از محصولات پلاستیکی ، خیاطی ، نجاری و مبل سازی ، ترانس پیچی و .... و تا قطعه سازی برای کارخانجات اتومبیل سازی و ...
کارگر پوپلین : حال اگر در این میان کارگر نتواند نیروی کارش را بطور متوسط به کار بگیرد در یک چشم بهم زدن و خیلی سریع اخراج و از کار بیکار می شود. کارگر ایران دوچرخ : میدانیم در اینجا شدت و کیفیت کار توسط شکل دستمزد بررسی و مراقبت می شود در نتیجه مراقبت کار بطور کلی زاید می شود. کارگر کارخانگی " سیم پیچ " : -" لذا این شکل مورد نظر نه تنها پایه ی کار خانگی در کنار تولید صنعت بزرگ قرار میگیرد بلکه اساس نظام استثمار و ستمی می شود که بطور زنجیر واره به یکدیگر پیوسته است ."
کارگر پارس خزر- این نظام مزدی - کارمزدی - دو شکل عمده دارد:
اول ، کارمزدی انگل واره ها را به عنوان واسطه در بین سرمایه دار و کارگر مزد بگیر و چانه زنی در مورد کار را آسان می کند. در واقع سود افراد واسطه و دلال ما تفاوت پرداختی سرمایه دار و دریافتی کارگرست که نتیجه ی آن دریافتی ناچیز کارگر می باشد. کارگر فولادگیلان - دوم ، کارمزدی به سرمایه دار اجازه میدهد که با سرپرست و یا رئیس یک گروه از کارگران که می تواند کارگر عمده بود و یا از نظر فنی متخصص باشد کارگران دیگر را به کار گرفته و استثمار کند. " در واقع این کارگران استثمار را به همکاران خود انتقال داده و آنانرا استثمار می کند. "
کارگر نقاش : نمونه اش ، استادکاران نقاشی هستند که تعدادی از همکاران نقاش را و یا استادکاران ساختمانی ای هستند که با کارفرما برای ساخت بنایی یا نقاشی چند واحد ساختمانی پیمان می بندند سپس از کارگران بیکار ، هم محلی ، هم شهری و .... . کار کشیده و به نسبت مزد اندک می دهند یا مدتها پس از پایان کار مزدشان را به تعوق می اندازند و به دروغ میگویند کارفرما یا صاحب کار پولی پرداخت نکرده و... از این بهانه ها در میاورند ، در واقع اینان حلقه ی شدت بخشی استثمار کارگران می شوند.
کارگر چاپخانه : " در شیوه ی پرداخت گاه مزد میدانیم برای وظایف مشابه و همانند دستمزدی برابر پرداخت می شود اما در مورد کارمزد ، که قیمت زمان کار براساس اختلاف در مقدار تولید و تغییر در کار متوسط بطور انفرادی – یکی کمتر ، یکی بیشتر و دیگری در حد کار متوسط ، که با توجه به نیرو میزان مهارت و تسلط فنی تفاوتهای انفرادی بوجود میاورند. " گفتنی ست " این مساله تغییری در ماهیت رابطه ی عمومی بین کار و سرمایه بوجود نمیاورد ". لحظه ای مکث کارگر نانوا : چرا ؟ چنین است می توانید کمی توضیح بیشتری بدهید ؟ کارگر نیتینگ: می توانم توضیح بدهم ؟ بقیه کارگران : بلی .. می توانی و .... . آری
کارگر نیتینگ: چون ، اول اینکه - تفاوتهای انفرادی در مجموعه کاری که در کارگاه می شودیر به یر می شود به این شکل که کارگاه مشخصی در واحد زمانی مشخص محصول متوسطی تولید کرده مزد پرداختی آنهم مزد متوسط آن رشته ی صنعتی ست.
دوم ، " نسبت بین دستمزد و ارزش اضافی بدون تغییر میماند. چون هر کارگر منفردی در مقابل دستمزد دریافتی خودش مقدار ارزش اضافی مربوط به دستمزد خود را تولید می کند. " جوشکار عسلویه : اما " کارمزدی برای بروز شخصیت کارگر میدان وسیعتری ایجاد میکند. که از یکسو باعث می شود که احساس آزادی ، استقلال خودوارسی کارگر تکامل یابد و از طرف دیگر باعث رقابت بین کارگر علیه یکدیگر می شود. "
کارگر چوکا : نتیجه میگیریم " کارمزد با افزایش دستمزدهای فردی به بالاتر از سطح متوسط ، گرایش به تنزل داده خود سطح متوسط را دارد."
کارگر نساجی شاهو - " در جایی که کارمزد مشخصی از مدتی طولانی بطور سنتی تثبیت شده در نتیجه پایین آوردنش با سختیهایی بر می خورد کارفرماها تبدیل آنرا به گاه مزد بطور استثنایی با زور انجام دادند. ".
کارگر معدن بافق کرمان - مثلن " اعتصاب روبان بافان کاونتری در سال ١٨٦٠ که برعلیه این حرکت کارفرمایان بود . "
کارگر فعال ، نتیجه: کارمزد متناسب ترین شکل دستمزد برای شیوه ی تولید سرمایه داری ست با وجودیکه کارمزد دارای سابقه ای طولانی ست به گونه ای که بزرگترین میدان عمل خود را در دوران مانوفاکتوری بدست میاورد در دوران هجوم صنعت بزرگ یعنی ١٨١۵ - ١٧٩٧ به عنوان اهرمی برای امتداد روزانه ی کار و کاهش دستمزد ها بکار می رود. کارگر لاستیک سازی : اما ، در مورد تفاوتهای ملی دستمزد ها چیزی گفته نشد.
کارگر جوشکار : دیر وقت ست کم کم باید برویم به خانه هایمان ....
ماهیگیر پره زن : اگر اجازه بدهید ساده و کوتاه این مساله را در چند جمله بیان کنم .
سایر کارگران : ایرادی ندارد ... چند دقیقه ی دیگر هم می نشینیم ...
ماهیگیر : " وقتی دستمزد های ملی با هم سنجیده می شوند باید کلیه ی عواملی که در تغییر مقادیر ارزشی نیرو و توان کار دخالت دارند مانند قیمت نیازهای طبیعی و تاریخی تکامل یافته ی یک کشور . هزینه های پرورش کارگر ، نقش کار زنان و کودکان ، یادآوری و درجه وسعت و شدت کار ، حتی سطحی ترین مقایسه ها ایجاب میکنند که ابتدا به ساکن برای رشته های شبیه هم در کشورهای مختلف مزد روزانه ی توسط را به روزانه ی کار هم مقداری تبدیل نمود. پس از برقراری چنین معادله ای بین مزدهای روزانه ، لازم است که از نو و دوباره گاه مزد را به کارمزد تحویل نمود زیرا تنها کارمزد ست که می تواند به عنوان درجه سنج ، هم میزان بارآوری و هم درجه شدت کار را نشان دهد".
یک دانشجو : میدانیم که " در هر کشوری شدت متوسط مشخصی از کار وجود دارد که پایین تر از آن بیشتر از زمان اجتماعی لازم برای تولید یک کالا کار مصرف میشود و لذا مانند کاری که دارای کیفیت عادی ست بشمار نمیاید فقط درجه ی شدتی که بالاتر از متوسط ملی تر کار کند میتواند در کشور مشخصی اندازه ی ارزشی را فقط توسط مدت کار تغییر دهد."
کارگر نورد اهواز : در مورد بازار جهانی این مطلب فرق میکند یعنی " شدت متوسط " ، از کشوری تا کشوری دیگر تفاوت دارد. " مثلن شدت متوسط کار در ژاپن یا آمریکا و آلمان و کره جنوبی سنگاپور نیجریه و چین و ایران با یکدیگر فرق دارد در جایی بیشتر و در جاهای دیگر کمتر و حتی کمتر ست."
بنابراین " میانگین های ملی ذکر شده مدرجی راتشکیل میدهند که واحد مقیاس آن وحدت شدت متوسط کار جهانی ست."
کارگر شرکت واحد - نتیجه " کار ملی ای که شدت آهنگ آن مثلن در آلمان شدیدتر ست در مقایسه با کار ملی ای که شدت کار آن کمتر ست مثلن برزیل البته "در زمان واحد " ارزش بیشتری تولید کرده که در پول بیشتری بیان می شود. "
کارگر ذوب آهن اصفهان - در مورد قانون ارزش " وقتی که در یک مقیاس بین الملل اعمال می شود باز هم بیشتر تغییر می کند و این تغییر ناشی از آن ست که در بازار جهانی کار ملی بارآور تر مانند کاری به شمار می آید که با شدت بیشتری انجام شده است "
کارگر شرکت نفت - "البته تا زمانی که ملت بارآورتر بوسیله رقابت مجبور نباشند قیمت فروش کالای خودشان را تا حد ارزش آن پایین بیاورند."
کارگر شرکت گاز - در هر کشوری با شیوه تولید سرمایه داری با هر درجه از پیشرفتی که دارد به همان درجه نیز شدت و بارآوری کار ملی اش در آنجا بالاتر از سطح بین الملل قرار می گیرد.
کارگر ایران خودرو - بنابراین مقدار مختلفی کالا از یک نوع اتومبیل یا نفت که در کشورهای گوناگون در زمان کار برابر تولید می شوند ، دارای ارزشهای بین المللی نا برابر می باشند که در قیمتهای مختلف بیان میشوند. یعنی در مبالغ پولی ای که برحسب ارزشهای بین المللی متفاوت ست.
کارگر بازنشسته ریسندگی خاور - " سپس نزد هر ملت که شیوه ی تولید سرمایه داریشان پیشرفته ترست ارزش نسبی پول کمتر از آن خواهد بود که نزدشان شیوه تولید سرمایه داری رشد کمتری داشته ست. "
کارگر ایران رادیاتوار - نتیجه اینکه " مزد اسمی یعنی معادل نیروی کار که بیان پولی دارد در کشور اولی بالاتر از کشور دوم خواهد بود البته این به معنای آن نیست که این حکم در مورد مزد واقعی یا درباره ی قیمت وسایل معاش که در اختیار کارگر قرار می گیرد صادق باشد " .
کارگر نقاش : " سطح میانگین دستمزدها معادل مجموع ضروریاتی ست که نسل کارگران یک کشور معیین را براساس سطح زندگی مرسوم در آن کشور حفظ میکند این سطح از زندگی ممکن است در مورد طبقات مختلف کارگران متفاوت باشد."
فعال کارگری - ما در این جا جلسه را به پایان می رسانیم و نتیجه ای که از برگزاری چنین جلساتی می توانیم بگیریم در وهله ی اول افزایش آگاهی هایمان نسبت به مسایل اقتصادی و فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی و ... از جامعه ای که در آن زندگی می کنیم در وهله ی دوم بدنبال راهکارهایی برای در آمدن از این فقر و فلاکت و بی حقوقی خودمان یعنی کارگران و سایر زحمتکشان مزد بگیرست . چرا سرمایه داری، روشنفکر و نظریه پرداز و وکیل و خیلی چیزهای دیگر دارند و ما نباید داشته باشیم ؟ چرا آنها ، حزب و اتحادیه و سندیکای کارفرمایان داشته باشند و ما تشکل مستقل از دولت و کارفرما نداشته باشیم ؟ این حق ماست مگر نه ؟ البته مانند بعضی از گروهها و جریانات نیازی به مجوز از اداره کار نداریم . مجوز ما قدرت و همبستگی ماست.
کارگر خدمات شهری - یعنی چکار بکنیم ؟ آنهم با این اوضاع سرکوب ، قراردادهای سفید و موقت ، دستمزد های عقب مانده و اخراجهای پی در پی و قرض و بدهکاری و ... ؟ بین کارگران همهمه در می گیرد و با درخواست کارگر ایران خودرو کم کم فروکش می کند.
کارگر ایران خودرو: اجازه بدهید دوستان کارگر ...
اول ما باید این جمع شدنمان را نهادینه کنیم ، خودمان را سازماندهی کنیم متحد شویم دست یکدیگر را در دشواریها بگیریم بهم کمک کنیم آنوقت به کمک یکدیگر برویم دنبال گرفتن خواستهایی مانند لغو قرار داد موقت و مطالبات معوقه و حمایت از کارگر اخراجی و غیره.
کارگر تراشکار : چطوری ؟ از کجا شروع کنیم ؟ ما که تعدادمان کم است.
کارگر عسلویه: ساده ست مثلن می توانیم صندوقهای همیاری راه بیندازیم یا در کارخانه یا در محل زندگیمان یا با هم با هزینه ای کم به گل گشت و مسافرت برویم اگر کارگر یا کارگرانی از کارخانه و شرکت اخراج شدند از آنها حمایت مالی و معنوی کنیم ، شد برایشان وکیل بگیریم از حقشان دفاع کنیم ...
کارگر نقاش : چطوری از حقشان دفاع کنیم ؟
کارگر ذوب آهن اصفهان: می توانیم با کم کاری و حتی اعتصاب مانع از اخراج سایر همکارانمان شویم و یا از اعتراضات سایر کارگران هم طبقه ای مان دور از تعصبهای نژادی ، زبانی ، قومی و دینی و ... و دفاع و پشتیبانی کنیم و خیلی کارهای دیگر ، چون همه ی ما یک دشمن مشترک داریم انهم " نظام سرمایه داری لعنتی است " که عامل تمام بدبختیهای ماست.
کارگر معدن بافق کرمان - ببینید دوستان کارگر ، ما نه تنها باید جامعه ی سرمایه داری بشناسیم و تفسیر و کالبد شکافی کنیم بلکه باید خودمان را سازماندهی کنیم حتی محل کار و بطور محلی یا منطقه ای و در حین مبارزه تا بتوانیم یک طبقه ی واحد در مقابل طبقه ی سرمایه دار قرار بگیریم و با آن مبارزه کنیم تا بتوانیم به تغییر و دگرگونی این نظام سرمایه داری بپردازیم و به این استثمار و به زندگی حاکمیت طرفدار سرمایه داری خاتمه بدهیم چرا ؟ چون ما چیزی برای از دست دادن نداریم ما اعتصاب را تجربه کردیم و به قدرت خودمان پی بردیم.
شما هم می توانید ، ما به هم کمک می کنیم.
کارگر جوشکار : چگونه خودمان را سازماندهی کنیم ؟ کارگر پتروشیمی - این بستگی به عمق و درجه فهم و درک و همدلی و همیاری خودمان از شرایط رقت بار زندگیمان دارد میتوانیم از تجربیات کارگران و سازمانهای کارگریشان در مبارزه با سرمایه داری کشورهای دیگر یا نسلهای گذشته ی کارگران خودمان از شکستها و پیروزیهایشان استفاده کنیم چرا که نه ؟ مانند تاریخچه جنبش کارگری اروپا و آمریکا و آسیا و ...
کارگر چاپخانه - به تازگی کتاب اتحادیه های کارگری مارکس و انگلیس به ترجمه ی آقای حکیمی چاپ شده می توان آنرا خرید و تکثیر کرد و دست بدست به دوستانمان برسانیم. کارگر سایپا - در این زمینه همچنین کتاب و مقالات زیادی هست می توانید به اینترنت مراجعه کنید مقالات و نقدهای مختلفی در مورد سازماندهی ، سندیکا ، اتحادیه ها و شوراها از روشنفکران و فعالان کارگری مختلف مانند سهراب شباهنگ ، ناصر پایدار و خیلی های دیگر را بخوانید یا کتاب " شوق یک خیز بلند " و حتی اخیرا یک مصاحبه ی کارگری درباره ی جنبش ضد سرمایه داری با رحیم غدیری چاپ شده می توانید بگیرید و درباره اش بحث و گفتگو کنید و نظر سنجی کنیم .
کارگر ایران خودرو - میتوانیم یک پرسشنامه از طریق پرسش و پاسخ هرکدام از ما از همکارانمان در کارخانه و شرکت و محل کارمان و حتی بصورت مصاحبه داشته باشیم از آنها بپرسیم به نظرشان چگونه تشکیلاتی برای سازماندهی جنبشهای انقلابی کارگری لازم است و دارای چه مشخصاتی باید باشد؟ و بعد این نظرات را غربال گری کنیم و دوباره به نظر کارگران برسانیم و بازخورد کنیم.
کارگر پارس خودرو : مثلن می توانیم بپرسیم مجمع عمومی آنرا چطوری و یا اساسنامه و آیین نامه داخلی اش را چگونه تهیه کنیم ؟ بعد هم می توانیم این تشکیلات اولیه را بهم وصل شود و تبدیل به یک تشکیلات سراسری شود یعنی از پایین به بالا آنرا ساخته شود. نه مانند حزبهایی که از بالا به پایین توسط چند روشنفکر درست شده و تبدیل به برادر بزرگ امرو نهی کننده شده اند.
کارگر نقاش : اگر بشود چه میشود ؟ می توانیم از وجود یک نشریه اینترنتی مثل افق روشن استفاده کنیم . یکی از کارگران : ما که پول ماهواره نداریم . بقیه کارگران خندیدند... کارگر لاستیک سازی - بعضی از کارخانجات و شرکتها یک تشکیلات اولیه دارند می توانیم با آنها تماس بگیریم البته از راههای مطمئن و در صورت تمایلشان نظرات آنها را هم منعکس کنیم تاکید می کنم با رعایت مسایل امنیتی . باید از محل کار و زندگی خودمان از میزان تمایل متفاوت کارگران به سازماندهی و سازمان یابی گزارش تهیه کنیم .
تعدادی از کارگران - با این حساب کار زیاد داریم ... باید این کارها را تقسیم کنیم بین خودمان و هر کسی یا گروهی مسئول کارخانه یا محل کار و زندگی خودش شود... از کاغذ و قلم استفاده کنیم نظر کارگران را جمع آوری کنیم. از اینترنت ، فیس بوک و تویتر و .... استفاده کنیم و شبکه سراسری بوجود آوریم ارتباطات خودمان را گسترش بدهیم البته کسانی که پای حرفشان و عملشان بایستند و ... از همین الان به فکرش هستیم و آنرا دنبال می کنیم و ... کارگر ایران خودرو: می توان از طریق این جلسات به آموزش و پرورش کارگران فعال و کادر سازی برای سازمانیابی و سازماندهی دوستان کارگری در کارخانجات مختلف جنبش کارگری استفاده کرد.
رئیس جلسه با دست کارگران را به سکوت دعوت کرد و گفت : پایان جلسه را اعلام می کنیم در ضمن دوستان یکی یکی یا دوتا دوتا خارج شوید و احتیاط لازم را بکنید مواظب خبرچین های داخل کارخانه و ... و هم باشید.
راوی : از اینکه حوصله کردید دوستان کارگر، از شما سپاسگزاریم.
ما در اینجا دوره ی اول "چرا ضد سرمایه داری" را به پایان می بریم.
اگر نقد و انتقادی ، پیشنهادی ، نظری دارید میتوانید برایمان بفرستید ما استقبال می کنیم و خوشحال می شویم.

"فعالان کارگری ضد سرمایه داری گیلان"


- ما سلسله مقالات "چرا ضد سرمایه داری" را به کلیه ی جانباختگان و کارگران واقعن انقلابی جنبش ضد سرمایه داری تقدیم می کنیم. بر افراشته باد پرچم سرخ "جنبش شورایی ضد سرمایه داری کارگران"

منابع مورد استفاده : مارکس ، سرمایه ، کارمزدی و سرمایه ، فقر فلسفه، مانیفست کمونیست، دستنوشته های اقتصادی و فلسفی ، نقد برنامه گوتا- انگلس، درباره سرمایه - مارکس و انگلس، اتحادیه های کارگری ترجمه ی محسن حکیمی - حکمت ورسا، بازخوانی مارکس - ایزاک ایلیچ روبین نظریه ارزش مارکس - کارل نیلسون، سرمایه و اضافه ارزش – یوهان موست، کار و سرمایه.محمد قره گوزلو، دستمزد، افق روشن.

- منابع قابل استفاده در مورد سازماندهی و سازمانیابی؛

- جلیل محمودی، ناصر سعیدی ، شوق یک خیزبلند- ناصر پایدار، مقالاتی در مورد اتحادیه های کارگری، محسن حکیمی، مقالاتی در مورد سندیکا (شرکت واحد و نیشکر هفت تپه)

- آذرخش، موانع ذهنی ایجاد تشکل های کارگری (نامه ی سرگشاده به اتحاد کمیته های کارگری)

رحیم غدیری، یک مصاحبه کارگری درباره جنبش ضد سرمایه داری- ناصر زرافشان، مانیفست ضد سرمایه داری- اسناد جنبش کارگری و کمونیستی.

- ویلم فلور، اتحادیه های کارگری در ایران، جستارهایی از تاریخ ایران - ناصر پایدار، جنبش کارگری (مطالبات ، سازمانیابی و مسایل جاری) ، سرمایه و بحران ، رفرمیسم میلیتانت لنینی، رفرمیسم راست اتحادیه ای.