در هر کجای دنیا که اتحادیه های کارگری سد راه خیزش و طغیان توده های کارگر نباشند، این خیزش ها و طغیان ها، به رغم تمامی فشار قهر و سرکوب و حمام خون سرمایه، به هر حال روی می دهد. وقوع طغیان ها و انفجارها از یک سوی عظیم ترین حقایق هستی موجود را جهانتاب می کند و از سوی دیگر سترگ ترین و فاجعه بارترین مشکلات جنبش کارگری جهانی را پیش روی فعالان و دردمندان واقعی این جنبش قرار می دهد. پیش از هر چیز ببنیم که ماجرای کشتار کارگران بنگلادش چیست، کدام حادثه در کجا، چگونه رخ داده است و به کدام فرجام منتهی شده است.
چندین هزار کارگر نساجی در ایالت چیتاگونگ دست به اعتراض زده اند. کارگران خواستار افزایش دستمزد خویش بر اساس قول و قرار قبلی و وعده های مؤکد سرمایه داران و صاحبان کارگاه ها و کارخانه ها بوده اند. میزان دستمزد مورد مطالبه توده های کارگر چیتاگونگ بر اساس گزارشات همه روزنامه ها، فقط ۴٣ دلار برای هر ماه است. این رقم در حال حاضر بسیار کمتر است و از ١٧ پوند انگلیس تجاوز نمی کند. سرمایه داران به رغم توافق قبلی عملاً از پرداخت دستمزد ماهانه ۴٣ دلار امتناع کرده اند. سرپیچی صاحبان سرمایه از قبول و پرداخت این رقم شورش گسترده توده های کارگر را به دنبال آورده است. میلیون ها کارگر به کارخانه ها و مراکز کار هجوم برده اند. آنان کارگاه ها را تعطیل و چرخ تولید را در همه جا متوقف ساخته اند. پاسخ سرمایه داران به اعتراض کارگران مطابق معمول بسیج پلیس و قوای سرکوب و راه انداختن حمام خون بوده است. حادثه ای که به کشته شدن ٣ کارگر، زخمی شدن بیش از ۵٠ نفر از کارگران و پرتاب خانواده های آنان به جهنم گرسنگی و فقر و ذلت بیشتر منتهی گردیده است. هیچ سالی نیست که توده های کارگر بنگلادش در اعتراض به فشار فاجعه بار استثمار و دنیای بی حقوقی و ذلت و ادبار و خانه خرابی خود برای دفعات متوالی دست به وسیع ترین طغیان ها نزنند و هیچ گاه هم نشده است که این اعتراضات و انفجارها توسط ارتش دژخیم و پلیس سفاک سرمایه قتل عام نگردد.
کارگر بنگالی هر ماه به طور متوسط ٣٦٠ ساعت برای سرمایه کار می کند و اگر دستمزد ۴٣ دلاری مورد درخواست کارگران را به ساعات کار ماهانه متعارف در بنگلادش تقسیم کنیم شاهد این فاجعه سهمگین خواهیم بود که کارگران در مقابل هر ساعت کار شاق و کشنده در بدترین و مرگبارترین شرائط فقط ساعتی ١٢ سنت امریکا دستمزد خواسته اند!! بسیار لازم است که مقداری در لا به لای این ارقام بچرخیم. کارگر سوئدی مثل هر همزنجیر خویش در هر نقطه دنیا بسیار وحشیانه توسط سرمایه استثمار می گردد. اما همین کارگری که در همه وجوه هستی خود آماج استثمار موحش سرمایه است در قبال فروش نیروی کار خود در هر ساعت به طور متوسط مبلغی حدود ٩٠ کرون و در مواردی بیشتر دریافت می دارد. ٩٠ کرون معادل تقریبی ١٣٠٠ سنت است و این بدان معنی است که دستمرد روزانه یا ماهانه کارگر بنگالی حتی به یک درصد (١%) دستمزد همزنجیر سوئدی خویش هم نمی رسد. اما این تمام ماجرا نیست. کارگر بنگالی از نازل ترین امکانات معیشتی و اجتماعی به طور کامل محروم است. او فاقد بیمه دارو و درمان است، غرامت ایام بازنشستگی ندارد، بیمه بیکاری ندارد، به هیچ شکل تأمین اجتماعی دسترسی نیافته است، آلودگی محیط زیست و فشار سرکش بیماری ها او را و خانواده او را در گردباد مرگ می پیچد. از هیچ کمک هزینه اولاد برخوردار نیست. چیزی به نام کمک هزینه مسکن به گوش او نخورده است. او و زندگی او برهوت خشک مرگ و گرسنگی و بیماری است و باید با ١٢ سنت بهای نیروی کار ساعتی یا ١٧ پوند دستمزد ماهانه خویش، هر روز حداقل ١٢ ساعت و به صورت غالب ١٦ ساعت برای صاحبان سرمایه کار کند.
نرخ استثمار نیروی کار را در هیچ کارخانه، منطقه یا کشوری نمی توان به سادگی محاسبه کرد. سود کل سرمایه جهانی اضافه ارزشی است که کل کارگران دنیا تولید می کنند و تفکیک این که این یا آن کارگر در این یا آن کارخانه و کشور چه میزان از این اضافه ارزش ها را تولید کرده است در بهترین حالت می تواند یک محاسبه نمایشی برای بیان واقعیت هولناک استثمار نیروی کار توسط سرمایه به شمار آید. در این تردیدی نیست اما سخن بر سر چیز دیگری است. نرخ استثمار کارگر سوئدی اگر به همان صورت نمایشی و تخمینی مورد محاسبه قرار گیرد وحشتناک است. هیچ کارگری حتی در بهترین حالت ١۵% از زمان کار خود را هم به صورت زمان کار لازم در اختیار نمی گیرد و دستمزد کل کارگران جامعه در قیاس با اضافه ارزشی که طبقه آن ها به سرمایه تسلیم می کند مسلما! به ١۵% هم نمی رسد. این ارقام را فقط می گوئیم تا این سؤال را مطرح سازیم که به راستی تکلیف نرخ استثمار کارگر بنگالی چه می شود؟ اگر از امکانات درمانی و رفاهی و بسیاری کمک هزینه ها و غرامت های دریافتی کارگر سوئدی صرفنظر کنیم و فقط به دستمزد او نظر اندازیم باز هم مشاهده خواهیم کرد که کارگر بنگالی در قیاس با همزنجیر سوئدی، آلمانی یا فرانسوی خود ١٠٠ برابر بیشتر استثمار می شود. صد برابر بیشتر می فرساید، ١٠٠ برابر بیشتر مستهلک می شود و صد برابر سخت تر از هستی ساقط می گردد. اگر نرخ استثمار نیروی کار در سوئد یا اروپای غربی و شمالی هفتصد درصد باشد این نرخ در بنگلادش صد بار فاجعه آمیزتر است. اگر اولی در قبال هر ١۵ کرون کار پرداخت شده خود ٨۵ کرون اضافه ارزش تسلیم سرمایه می سازد دومی در ازای ١٧ پوند بهای ماهانه نیروی کار خود صدها پوند سود برای سرمایه تولید می کند. فراموش نکنیم که سرمایه داران بسیاری از کشورهای دنیا از جمله سوئد، صنایع نساجی خود را به کلی تعطیل کرده اند زیرا که نیروی کار ماوراء ارزان کارگر بنگالی و اقیانوس پرخروش اضافه ارزش هائی که این کارگران تولید می کنند دلیلی برای ادامه کار آن ها در جوامع قبلی باقی نگذاشته است. آنچه امروز غول های عظیم تولید لباس در جهان عرضه می کنند، آنچه در فروشگا های آسدا، پریمارک، تسکو و ده ها فروشگاه عظیم دیگر در سراسر جهان به فروش می رسد همه و همه پارچه هائی هستند که با دستان کارگر بنگالی، با دست دختران خردسال رنجور و گرسنه و فرسوده و بی خون بنگلادشی و با دستمزد ماهی ١٧ پوند بافته شده است.
در همین جا طرح نکته ای با کارگران همه جهان بسیار مهم است. همین چند سطر پیش به طور تیتروار گفتیم که کل سود کل سرمایه جهانی حاصل جمع همه اضافه ارزش هائی است که توسط طبقه کارگر بین المللی تولید می گردد. این در زمره واقعی ترین و بدیهی ترین مفروضات رابطه سرمایه و شیوه تولید سرمایه داری است و همین واقعیت بدیهی در معادلات جاری دنیای بردگی مزدی آثار و عوارض بسیار تعیین کننده ای دارد. اگر کارگر آلمانی، نروژی، سوئدی و فنلاندی تا امروز فشار استثمار کشنده سرمایه را به میزان کارگر بنگالی تحمل نمی کند یک دلیل اساسی آن قطعاً دنیای مبارزاتی است که قبلاً و در دوره های دور توسط کارگران اروپا علیه سرمایه صورت گرفته است. کمتر بودن این فشار نه حاصل میدان داری رفرمیسم منحط اتحادیه ای که محصول رخدادهای عظیم تاریخی از نوع کمون پاریس و انقلاب اکتبر و خیزش های عظیم پیشین کارگران است. این ها را قبلاً به مناسبت های مختلف در نوشته های گوناگون توضیح داده ایم و پیچ و خم تاریخی آن ها را بازگو کرده ایم. آنچه این جا مورد توجه است نه تکرار این حرف که باز توضیح ضروری نکته بسیار مهم دیگری است. نکته ای که دقیقاً به گزارش خبری حاضر مربوط است. کمتر بودن فشار استثمار کارگر اروپای غربی به تشدید بی عنان و بی مهار و مرگبار و خون آلود استثمار کارگر بنگالی هم ربط دارد. سرمایه مطلقاً اهل هیچ ملاحظه ای نیست. به سوئدی بودن و بنگالی یا هندی و چینی و فنلاندی بودن کارگر هیچ کاری ندارد، سرمایه اضافه ارزش و سود و نرخ سودهای کلان و کلان تر می خواهد. سرمایه برای استحصال این نرخ سود مطلوب و حیاتی مورد نیاز بازتولید و خودگستری و بقای خود آماده است تا در یک چشم به هم زدن همه جهان را بر سر همه بشریت خراب کند و کل آنچه هست را تبدیل به ویرانه نماید. سرمایه تاریخاً این کارها را فراوان نموده است و اکنون نیز مدام می کند. اگر تا امروز در مقابل موج اعتراضات کارگران اروپای غربی و شمالی یا نقاطی از دنیا عقب می نشیند به خاطر این است که اقیانوس های پرخروش اضافه ارزش های حاصل استثمار کارگر بنگالی و هندی و ایرانی و امریکای لاتینی و افریقائی و جاهای دیگر و نرخ اضافه ارزش های هوش ربای ناشی از استثمار این کارگران قلب تپنده بیمار نرخ سودهای عظیم او را تسلی و تشفی می بخشد. اگر این گونه نبود به طور قطع با کارگر اروپائی هم همان می کرد که امروز با کارگر بنگالی می کند. کارگر سوئدی و آلمانی و کانادائی و امریکائی وحشتناک استثمار می شوند و لحظه به لحظه در معرض تهاجمات درنده تر و هارتر سرمایه اند اما اگر نرخ استثمار نجومی ناشی از سلاخی بی مهار کارگران بخش عظیم تری از جهان نبود فشار سبعیت و شتاب تهاجم سرمایه برای تشدید استثمار همزنجیر اروپائی و امریکائی او چند برابر می گردید.
چرا این حرف ها را مطرح می کنیم؟ این سؤال محوری ما در این بخش از این گزارش خبری است و پاسخ این است که بردگان مزدی سرمایه در سراسر جهان طبقه واحدی هستند، به صورت سراسری و در وسعت کل دنیای سرمایه زنجیر مرگ استثمار و توحش سرمایه بر دست و پای آنان سنگین است. این زنجیر اگر در جائی از دنیا پای کارگری را کمتر می آزارد حتماً در جای دیگر سینه کارگر دیگری را فرساینده تر کاسته است. برای درهم شکستن این زنجیر باید همگی ما به صورت طبقه ای واحد و نیروئی متحد و بین المللی با سرمایه بجنگیم. هیچ چیز وحشتناک تر از این نیست که فشار کمتر استثمار خود را به بهای فشار هولناک تر استثمار همزنجیران خود در جاهای دیگر غنیمت بشماریم!!! نازل ترین شرط انسانی و انسانیت کارگری این است که اگر فشار استثمار و بی حقوقی ها و تهاجمات هار سرمایه بر ما کمتر است، این فشار کمتر را به فرصتی برای توفانی کردن هر چه بیشتر پیکار ضد سرمایه داری طبقه خود در سراسر جهان تبدیل کنیم. این را نیز به طومار مفروضات و یقینیات خود اضافه نمائیم که اگر این کار را نکنیم ما نیز قربانیان چند گام آن سوتر همان مرگبارترین و فاجعه بارترین استثمارها و توحش ها خواهیم بود. این حکم قهری قانون بقای سرمایه است. سرمایه برای ماندگاری خود مجبور است دیر یا زود نهایتاً با همه بردگان مزدی جهان آن کند که امروز با کارگر بنگالی می کند. شعر معروف « برشت» را از یاد نبریم و حواسمان باشد که در آن روز وقتی به اطراف خود نظر اندازیم تنها و تنها نمانده باشیم!!
به گوشه دیگری از ماجرا بپردازیم. کارگران بنگالی هر سال دست به شورش های عظیم می زنند. در آنجا اتحادیه ای نیست که بختک وار موج مبارزه کارگران را مهار کند، فشار سرکوب و قهر و توحش و درندگی سرمایه هم تا جائی کارساز است و از آنجا به بعد با موج انفجار خشم کارگران در هم می شکند. به همین دلیل مبارزات کارگران عموماً در همان نخستین گام، شکل انفجار و طغیان می گیرد. صدها هزار و گاه میلیون ها کارگر از درون هزاران کارخانه بزرگ و کوچک خیزش وسیع جمعی خود را آغاز می کنند. زمان بندی اعتصاب و محاسبه شمار اعتصاب کنندگان، بر پایه رعایت موازین حفظ اقلام سود سرمایه نیز در کار نیست. زیرا اتحادیه ها اگر هم وجود دارند قادر به تحمیل این نوع زمان بندی و محاسبات بر توده های کارگر نمی باشند. کارگران بدون هیچ تأمل تولید را قطع می کنند. کل خارکانه ها را تعطیل می نمایند. چرخه تولید سود را از چرخش باز می دارند. شریان حیات سرمایه را عجالتاً مسدود می سازند. روند تولید سرمایه و سود دچار اخلال اساسی و انسداد می گردد. همه این کارها ارزنده است و دلیل عینی و شفاف سرمایه ستیزی طبیعی و اندرونی جنبش خودپوی طبقه کارگر است. واقعیتی که رفرمیسم راست و چپ و افاضل دانشگاهی حزب نشین « کمونیسم» دستار، آن را نمی فهمند و انکار می کنند. گفتیم که تا اینجا بسیار پرارج است اما دنیای مشکلات هم همین جاست که سر باز می کند. مجرد انفجار و عصیان حلال هیچ مشکلی نیست. طغیان ها باید سازمان دهی شوند، اما نه سازمانیابی سندیکائی و اتحادیه ای زیرا در این صورت از هر نوع خمیرمایه ضد سرمایه پالایش خواهند شد، دیگر هیچ گاه به وقوع نخواهند پیوست، گلوی سرمایه را فشار نخواهند داد. دیگر همه چیز به مجاری سود سرمایه هدایت خواهد شد و طغیان ضد سرمایه با عبودیت و تسلیم در مقابل خدای سرمایه جایگزین خواهد گردید. طغیان ها باید شورائی و ضد سرمایه داری سازمان یابند. باید سر آگاه طبقاتی بر اندام نهند. باید افق لغو کار مزدی در پیش روی بینند. باید به جنگ علیه سرمایه و دولت سرمایه داری تبدیل شوند. باید میدان مشق قدرت ضد کار مزدی توده های کارگر گردند، باید با سیلاب پرخروش آگاهی و شعور و شناخت مارکسی و ضد کار مزدی آبیاری شوند. انفجارها و طغیان های کارگران بنگلادش یا کارگران هر کجای دیگر دنیا بارقه های عظیم طغیان خودانگیختگی ضد سرمایه داری طبقه کارگر جهانی است. این طغیان ها تا جائی که واقعیت اعمال قدرت و اراده استوار کارگران برای از کار انداختن چرخه تولید و کار سرمایه و انسداد مجاری سود یا جنگ واقعی بردگان مزدی با سرمایه را انعکاس می دهند از بیشترین اهمیت برخوردارند. اشکال اساسی آن ها این است که در شرائط موجود قادر به سازمانیابی آگاه ضد کار مزدی و با دورنمای روشن لغو کار مزدی نمی شوند. این شورش ها به همین دلیل به رغم تمامی کوله بار ضد سرمایه داری خود راه شکست پیش می گیرند.
شورش و قیام کارگران بنگالی مثل همه طغیان ها و شورش های کارگران همه جای دیگر دنیا به طور معمول فقط آماج قهر و سرکوب و حمام خون سرمایه داران و دولت ها نیست. اتحادیه های کارگری دنیا نیز همگی علیه آن ها فتوا و گاه اعلام جنگ می دهند زیرا وقوع آن ها را مخل نظم سرمایه و قانونمداری سرمایه داری به حساب می آورند. اهتمام اتحادیه های کارگری در سب و لعن و سرزش شورش های کارگران از نوع شورش کارگران بنگالی فقط بازتاب سیاست و سنت و رویکرد و موجودیت رفرمیستی این نهادها نیست. بسیاری از این اتحادیه ها خود سهامداران عظیم انحصارات و تراست هائی هستند که کارگران در حال شورش و از جمله کارگران بنگلادش را آنسان که گفتیم و با آن درجه از توحش و سبعیت که اشاره کردیم مورد استثمار قرار می دهند.
فعالین لغو کار مزدی - دسامبر ٢٠١٠