افق روشن
www.ofros.com

عراق، مناقشات بورژوازی جهانی و قتل عام توده های کارگر


فعالین لغو کار مزدی                                                                                           دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۳

هر رویداد اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی هر گوشه دنیای روز اگر بارقه ای از آذرخش جنگ پرولتاریا، با نظام بردگی مزدی نباشد، حتماً تبخاله عفونی مجادلات بخش های مختلف بورژوازی بر سر نحوه تقسیم کار اضافی توده های کارگر است. برای شناخت این حوادث اگر بناست از منظر کمونیسم لغو کار مزدی عزیمت کنیم، یک راه بیشتر وجود ندارد. در حالت نخست باید فاصله میان رابطه خرید و فروش نیروی کار تا پویه وقوع حادثه و در حالت دوم برهوت میان روند تولید اضافه ارزش ها تا جهنم توزیع آنها میان صاحبان سرمایه، بخش های مختلف بورژوازی یا قطب های قدرت سرمایه جهانی را کالبدشکافی کرد. آنچه فی الحال در عراق جاری است حلقه پیوسته ای از زنجیره مجادلات ممتدی است که زیر سیطره کارکرد عامل های بالا، در حوزه وسیعی از جغرافیای جهان سرمایه داری جریان دارد. خاور میانه و شمال افریقا از دیرباز تا امروز همواره یک میدان ویژه جدال بلوک بندی های مختلف بورژوازی بوده است، آنسان که سرنوشت تقسیم اضافه ارزش های تولید شده توسط طبقه کارگر جهانی به گونه بارزی به مارپیچ خاص این هماوردی ها در همین نقطه دنیا پیوند می خورده است. منظور به هیچ وجه مجرد طول و عرض اضافه ارزش های نفتی و منازعات حول تقسیم آنها نیست. هر چند که این اضافه ارزش ها بخش مهمی از ماجرا یا موضوع کشمکش ها را تشکیل می داده است. این حرف شاید در وهله نخست ابهام آمیز باشد، اما عین واقعیت است. پروسه توزیع اضافه ارزش حاصل استثمار پرولتاریای بین المللی میان سرمایه داران کشورها به طور قطع مقوله ای اقتصادی و تابعی از درجه بارآوری کار اجتماعی، میزان تسلط بر شرائط برتر تولیدی مانند استثمار نیروی کار ارزان و امکان تنزل هزینه بخش ثابت سرمایه، قدرت رقابت در بازارهای جهانی، وسعت حضور در این بازارها و نوع اینهاست. در این تردیدی نیست اما همه اینها که مؤلفه های تعیین کننده قدرت اقتصادی یک جامعه یا یک بلوک بندی دنیای سرمایه داری هستند، قدرت سیاسی، نظامی، ژئوپولیتیک، استراتژیک و جهانی می آفرینند و بالاخره اینکه عوامل اخیر یا همین منشور چند رنگ قدرت، به نوبه خود ساز و کار مهم دستیابی به حوزه های هر چه بیشتر نیروی کار شبه رایگان، منابع سرشار مورد نیاز تنزل هزینه سرمایه ثابت، تولید هر چه انبوه تر و ارزان تر کالاها، افزایش حیرت بار قدرت رقابت و وسعت لایتناهی حضور در بازارها می گردد. موقعیت برتر در این قلمروها در هر کجای جهان برای امپریالیست ها بسیار مهم است اما خاورمیانه و شمال افریقا از پاره ای جهات که جای شرحش نیست همواره در این محاسبات جایگاهی خاص داشته است. اهمیت این نقش در شرائط روز دنیا نه فقط کمتر از گذشته نیست که به دلائلی حتی بیشتر هم هست. در صدر این ادله، فاز انفجاری انحطاط تاریخی سرمایه داری قرار دارد. در شرائطی که نرخ اضافه ارزش ها موج وار به اوج می رود و نرخ سودها به طور همزمان روند افت می پیماید، نیاز هر بخش کوچک و بزرگ سرمایه جهانی به احراز حصه های عظیم تر ارزش اضافی ها به عنوان تنها وثیقه بقای هستی خود کوه آساتر می گردد. ظهور قطب های جدید قدرت سرمایه مانند چین و هند و سخت تر شدن رقابت ها نیز این وضع را تشدید می کند. در یک کلام بازار مناقشات کرکس وار بخشهای مختلف سرمایه بر سر سودی که طبقه کارگر جهانی تولید می کند، داغ تر از همیشه است و این در حالی است که بورژوازی هار امریکا در طول سال های اخیر به گونه ای چشمگیر در منطقه ای ازجهان و بیشتر از همه در خاورمیانه محکوم به برخی پسگردها یا از دست دادن فرصت ها بوده است. پسگردی که طبیعتاً بر موقعیت متحدین ایالات متحده در منطقه نیز تأثیر بارز داشته است. امریکا و اقمارش خواه در جهان و خواه در خاورمیانه یک دهه و نیم است که درگیر یک جنگ فرسایشی بی فرجام در افغانستان هستند، جنگی که دستاوردی برای بلوک قدرت مذکور نداشته است و چشم انداز سالهای آتی آن روشن نیست. ابعاد باخت امریکا در جنگ عراق از افغانستان هم افزون است. در اینجا شاید بتوان جمهوری اسلامی را تنها برنده واقعی لشکرکشی توحش بار ایالات متحده علیه دولت صدام دانست. امریکا و همه اقمارش در جریان جنگ داخلی سوریه نیز صف بازندگان را می سازند. ماهها و حتی سالها بلوک غربی قدرت سرمایه جهانی بر طبل سقوط دولت اسد کوبید. متحدان امریکا در منطقه نیز هر چه داشتند نثار تحقق این هدف کردند اما همه شواهد حکایت از پیشرفتهای چشمگیر ارتش اسد دارد. حاصل خیزش موسوم به « بهار عربی» برای توده کارگر خاورمیانه و شمال افریقا سوای فقر افزون تر، گرسنگی فاجعه بارتر و تحکیم بیشتر پایه های قدرت دیکتاتوریهای هار سرمایه چیز دیگری نبوده است، اما بورژوازی امریکا در اینجا نیز از نمد جا به جائی ها کلاه اقتدار تازه ای به دست نیاورده است و چه بسا خاکریزهائی را از دست هشته باشد. دولت روز بورژوازی مصر بسیار راحت، عقد قرارداد خرید سلاح از پوتین را ابزار باج خواهی خود از امریکا می سازد، ادامه همدلی با نتانیاهو را موکول به فزونی میزان این خراج می کند. مشکلاتی که پیش تر دامنگیر دولت امریکا نبوده است. لیست پس نشینی ها از این هم طولانی تر است. آنچه در اوکرائین روی داده است، هر چند در دل بورژوازی ایالات متحده و اتحادیه اروپا قند آب کرده است، اما تا همین جا هزینه هایش بیشتر از عایداتش بوده است. به همه این ها، ماجرای سرکشی روزافزون وحوش « داعش» و « جبهة النصره» را اضافه کنیم. تیغ های دو دمی که اگر چه آلت قتاله دست بورژوازی امریکا و به ویژه اقمار خاورمیانه ای کاخ سفید هستند، اما همواره تهدیدی برای استراتژی قدرت جهانی آن کشور هم تلقی می گردند. حوادث بالا یکی، یکی، کفه هژمونی امریکا در منطقه را سبک تر ساخته است، نوعی تغییر قوا که رابطه این کشور با متحدان عرب خود به ویژه عربستان سعودی، امارات و قطر و بحرین را هم دستخوش افول اعتماد کرده است.
به آن سوی ماجرا نظر اندازیم. هر باخت بورژوازی ایالات متحده برای دولت اسلامی سرمایه داری ایران و کشورهای چین و روسیه به ویژه دومی، نوعی برد بوده است. فرایند برد و باخت ها تا جائی که به ایران مربوط است، کوه جدال جاری ٣۵ ساله دو دولت را بر سر خود سنگین داشته است. فشار خرد کننده تحریمهای چندین ساله غرب در قدرت کوبنده بحران اقتصادی دامنگیر چرخه بازتولید سرمایه اجتماعی ایران ضرب شده است و حاصلش پاشیدن گسترده شیرازه اقتصاد ایران بوده است. اما نباید از یاد برد که کل مصیبت ها بر سر توده های کارگر ایران آوار شده است و رژیم هار اسلامی و بزرگترین بخش بورژوازی، نه فقط نباخته اند که کوه سرمایه هایشان هر روز بیش از روز پیش به آسمان رفته است، یک نکته دیگر نیز مهم است. این که بردهای جمهوری اسلامی و باخت های امریکا در منطقه، به ساز و برگ باج خواهی های اولی از دومی در پویه مجادلات سی و پنجساله و در دوره اخیر به طور خاص مناقشات هسته ای تبدیل گردیده است. سرانجام کشمکش ها هر چه باشد، یک نکته روشن است. اینکه امریکا در همان حال که توده های کارگر ایران را زیر فشار تحریم ها به روز سیاه نشانده است، اما سر سوزنی از زیادت طلبی های جمهوری اسلامی نکاسته است. جدال 35 ساله دو کشور چیزی نیست که در تریبون ها طرح، در نشست ها بیان، یا روی میزها چیده می شود. این مسأله را ما به مناسبت های مختلف توضیح داده ایم. فحوای جدال سهم خواهیها و اقتدار جوئی های سرکش جمهوری اسلامی در یک سوی و خواست امریکا دائر بر پیوستن بی چون و چرای ایران به اردوگاه تحت هژمونی آن کشور از سوی دیگر است. این کشمکش طولانی در پسگردهای امریکا در خاورمیانه و جاهای دیگر، در تضعیف موقعیت این کشور در منطقه و در چگونگی رابطه کاخ سفید با رقبا و حتی متحدانش تأثیر داشته است. روسیه و چین به یمن این جدال کفه توان خود را در مقابل امریکا سنگین تر نموده اند و عربستان سعودی، ترکیه، قطر و امارات اعتماد پیشین خود را به میدان داری یکه تاز واشنگتن از دست داده اند. بورژوازی ایالات متحده تحمل این خسارتها را با فشار روزافزون تحریم ها پاسخ گفته است اما تحریم ها نه دولت اسلامی سرمایه که هست و نیست توده کارگر را خاکستر ساخته است. اگر همه مؤلفه های فوق را کنار هم بگذاریم. رمز و راز عروج بربرمنشانه داعش و هولوکاست آفرینی های این وحوش در عراق و سوریه را به چشم می بینیم. داعش مثل همه همتایانش، بسان جبهه نصرت، القاعده، طالبان، بوکوحرام، رایت سکتور و خیل کثیر باندهای فاشیستی دیگر محصول قهری انحطاط بدون هیچ مهار نظام بردگی مزدی و سپاه بربریت بخش هائی از ارتجاع بورژوازی برای تسویه حساب با رقیبان و شرکای طبقاتی خویش است. ممالک عرب حاشیه خلیج در طول چند دهه اخیر، در قیاس با دوره های پیش، پروسه ای از ادغام اقتصادی سهمگین در چرخه بازتولید سرمایه جهانی را پشت سر نهاده اند. هر کدام آنها اینک قطاع مطلوب مالکیت و قدرت خود در ساختار اقتصاد و سیاست سرمایه داری را دنبال می کنند. همه آنها متحدان همخون و محارم اندرونی بلوک قدرت امریکا هستند. آنچه دولت بورژوازی ایران در طول این سالها، در عراق، سوریه، لبنان و کل منطقه به دست آورده است و افول میدان داری ایالات متحده در این بخش جهان، نه فقط برایشان قابل قبول نمی باشد که خط قرمز تحمل آنان را تعیین می نماید. آن ها از زیادت طلبی های رژیم ایران ناراضی هستند، از فشار فاجعه بار تحریم ها بر چرخه بازتولید سرمایه اجتماعی ایران خشنودند اما از سیاست دولت روز امریکا در قبال سوریه، عراق و لبنان هیچ دل خوشی ندارند. ابعاد این نارضائی در سالهای اخیر تا مرز کاهش چشمگیر اعتماد به حاکمان بورژوازی امریکا پیش رفته است. رویدادهای داخلی ترکیه این ناخشنودی را افزایش داده است. به این دلیل روشن که دولت اردوغان زیر فشار مشکلات حاد دامنگیرش قادر به ایفای نقش دو سال پیش خود به نفع آنان و به زیان رقیب نمی باشد. دیری است که طشت رسوائی الگوی نئولیبرالی اسلامی وی از بام بر زمین افتاده است و امروز دست از پای درازتر، مشغول پرداخت کفاره کارهای خویش است. در چنین وضعی تجهیز تسلیحاتی، مالی، تشکیلاتی و اطلاعاتی داعش، تلاش برای اتحاد میان این گروه و باندهای دیگر وحشت و دهشت مانند جبهة النصره، باختن نرد عشق با ارتجاع همطراز خویش در اقلیم کردستان و در کنار همه اینها بذل مال کافی برای بسیج بازماندگان رژیم صدام و فریب توده های ناراضی عراق ساز و کارهای مهمی است که بهره گیری از آن ها بسیار بیش از پیش در دستور کار دولت های عربستان، قطر و امارات قرار می گیرد. اتخاذ راهکار استفاده از این اهرم ها از چند جهت برای دولت های مذکور چاره ساز و نوید بخش است. مقدم بر هر چیز موقعیت رژیم ایران را می فرساید، در وهله دوم دولت امریکا را بر سر یک دو راهی تعیین کننده قرار می دهد. اگر به حمایت دولت مالکی برخیزد معنایش تقویت مستقیم جمهوری اسلامی خواهد بود. چیزی که امریکا از انجامش بدون قید و شرط های لازم و بدون گرفتن امتیاز از ایران اباء دارد. در غیر این صورت یعنی اگر راه سکوت پیش گیرد، فزونی اقتدار داعش را در پی خواهد آورد، این همان چیزی است که دولت های مذکور آرزو دارند و آن را شیوه مناسب مفاصا حساب با جمهوری اسلامی می بینند. بخش دیگر ماجرا به حکومت اقلیم کردستان بر می گردد. محاسبات بورژوازی حاکم در کشورهای عربی این است که دار و دسته بارزانی یا کل ناسیونالیسم ارتجاعی کرد، حتماً با این ماجرا همراه خواهند شد. در تدارک باج خواهی گسترده از دولت روز عراق بر خواهند آمد. آرزوی تصرف کرکوک و شهرهای همجوار را جامه عمل خواهند پوشاند و همه این ها به گونه ارگانیک حلقه های متوالی زنجیره پیروزی آن ها را در مقابل دولت اسلامی خواهد ساخت.
سناریوی فوق روزهاست که رخت اجراء تن کرده است. برنده ماجرا تا اینجا بورژوازی هار عرب منطقه است. دولت امریکا با سناریو همراهست. رژیم ترکیه اسیر یک دوگانگی است. جمهوری اسلامی پروسه آماده باش برای ایفای نقش همیشگی خود را پشت سر می نهد. سناریو از درون بسیار آشفته، متزلزل و در معرض تغییرات جدی قرار دارد. امریکا از تاخت و تاز داعش تا اینجا کاملاً خرسند است زیرا این شبیخون را راهکاری برای تضعیف دولت حاضر عراق و فراهمسازی شرائط استقرار رژیمی مطلوب تر و مناسب تر برای خویش می بیند، بورژوازی ایالات متحده در همین راستا و با اتخاذ همین تاکتیک تنزل موقعیت جمهوری اسلامی در عراق را دنبال می کند و حصول این هدف را برگ برنده ای برای فشار بر آن رژیم به نفع خویش می یابد. همه اینها اما تا جائی که به امریکا مربوط است یک روی سکه را تشکیل می دهد. رویه دوم آن مخاطراتی است که در شرائطی دیگر، داعش و جبهه نصرت و القاعده، برای آن کشور دارند. آنچه امریکا امروز انجام می دهد، آیینه تمامی نمای این دوگانگی و فرصت طلبی بشرستیزانه مترتب بر آن است. از یک سوی حاضر به تجهیز نظامی دولت مالکی نمی باشد و همه راهها را برای پیشروی روزافزون قوای داعش باز گذاشته است، از سوی دیگر مترصد آن است که این پیشروی مرزهای مین گذاری شده قدرت وی را زیر پا نگذارد. وضع موجود برای رژیم ایران به هیچ وجه قابل تحمل نیست، با این همه جمهوری اسلامی نیز در اتخاذ راهکارهای خویش از فشار پاره ای تناقضات رها نمی باشد. اگر امریکا و متحدان عرب او برای جایگزینی تیم مالکی با دولتی مطلوب و پاسخگوی منافع خود از هیچ هولوکاست آفرینی اباء نمی ورزند، دولت ایران نیز برای تغییر ترکیب نیروهای درون این دولت به نفع خود، حاضر به پیگیری هر جنایتی است. در مورد ترکیه، دار و دسته بارزانی تا امروز ریزه خوار خوان شراکت بورژوازی حاکم این کشور بوده است. با این وجود گسترش حوزه زمامداری دولت اقلیم چیزی نیست که خواست اردوغان یا باب طبع همه بخش های بورژوازی ترکیه باشد.
سناریوی حاضر همه این ناهمگونی ها را در درون خود نهان دارد و به همین دلیل باردار حوادث گوناگون است. پرسش اساسی این است که چه خواهد شد؟ خیلی ها از چشم انداز تجزیه عراق می گویند. این احتمال تا جائی که به جدائی کردستان از این کشور مربوط می شود برای دولت های عرب حاشیه خلیج، بورژوازی امریکا و باند بارزانی یک راه حل مقبول و قابل جانبداری است. امریکا با وقوع احتمالی این رخداد یک پایگاه نفوذ مطمئن در منطقه به چنگ خواهد آورد. بورژوازی حاکم عرب نیز متحد تازه ای خواهد یافت. عکس ماجرا در مورد ایران و ترکیه مصداق دارد. هیچ کدام این دولت ها حاضر به تحمل چنین رخدادی نخواهند شد. از مسأله کردستان که بگذریم تجزیه عراق برای همه کرکسان مردارخوار سرمایه از دولت امریکا و متحدان عربش گرفته تا ترکیه و ایران در زمره آخرین راه حلها خواهد بود. انتظار نخست هر کدام از این بلوک بندیها آنست که از طریق توسل به تمامی سبعیت ها و جنایت ها، رژیم حاکم عراق را بر وفق مراد و مطابق الگوی خاص خویش دستخوش تغییر کنند.
این که آینده این سناریو چه خواهد بود دقیقاً معلوم نیست اما یک چیز روشن است. برنده یا برندگان جنگ سبعانه جاری عراق هر کدام از طرفین باشند، توده های کارگر کشور بازندگان نفرین شده و سیه روز ماجرا هستند. کل بورژوازی در اینجا به شیار دلمه های خون مشغول است. میلیونها نفوس طبقه کارگر در آستانه خاکستر شدن در آتش هولوکاستی تازه است. هولوکاستی که سرمایه جهانی بر پا کرده است و بورژوازی درنده امریکا، دولتهای عرب و ایران و ترکیه، حکومت اقلیم کردستان و سران وحوش فاشیست داعش با هدف کسب حصه افزون تر در مالکیت سرمایه ها و سهم بیشتر در ساختار قدرت سرمایه داری آن را مشتعل تر و سوزان تر می سازند.

فعالین جنبش لغو کار مزدی

ژوئن ٢٠١۴