با سلام به شما کارگران و همزنجیران. خسته نباشید!
سالیان سال است که ما در رنج و عذاب زندگی می کنیم ، پدران و پدربزرگان ما کارگران نسل در نسل زندگی کردند و نصیبشان فقر بود و تنگدستی . چرا؟
فرزندان ما کارگران حسرت یک زندگی راحت و بدون دغدغه را به دل دارند .
با اخراج و بیکار شدن ما، فرزندان و جگرگوشه هایمان مجبور می شوند در سخت ترین و بدترین شرایط کارگری حتی روزانه ١۴ الی ١٦ ساعت در تعمیرگاه ها، کارگاه های زیرزمینی، دستفروشی در خیابان ها برای لقمه ای نان، کودکی و نوجوانی و جوانی خود را از بین ببرند .
همیشه مشکلات و خطرات، سوء استفاده، اعتیاد، فرار از خانه و هزار کوفت و مرض دیگر آن ها را تهدید می کند .
اگر فرزندان ما شانس بیاورند و ما ازجیره زندگیمان بزنیم و با خون دل خوردن و قرض و قوله آن ها را به دانشگاه بفرستیم پس از پایان تحصیلات و - اگر پسر باشند - گذراندن دوره سربازی به علت نداشتن پارتی و آشنا و پول ، بیکار می مانند و یا مجبور می شوند با دستمزد خیلی کم ماهیانه بین ١٠٠ الی ٢٠٠ هزار تومان مشغول به کار شوند که می دانیم هزینه کرایه ماشین و خرج پوشاک آن ها هم نمی شود . چرا؟
در مقابل، سرمایه داران شیره جان ما را می مکند و صاحب ثروت های کلان و افسانه ای می شوند. این قانون نوشته و نانوشته را چه کسانی پاسداری می کنند؟
به نظر ما، جواب همه این چراها و سئوال ها یک کلام است : ما کارگران هرچه می کشیم از دست سرمایه یعنی رابطه خرید و فروش نیروی کار می کشیم و دولت هم با تمام دم و دستگاهش از آن پاسداری می کند.
درست به همین دلیل، هرزمان که ما نسبت به سرمایه، این رابطه وحشیانه استثمار نیروی کار و تولید اضافه ارزش اعتراض یا اعتصاب یا انقلاب کردیم ، به شدت سرکوب و محاکمه و زندانی و حتی اعدام شدیم. کشته ها دادیم و زمانی که زورمان به آن ها چربید به نام مشروطه، قانون اساسی، جمهوری اسلامی ، دموکراسی و مردم سالاری و خیلی چیزهای دیگر نسخه پیچیدند و کلاه گشادی سرمان گذاشتند و یا جنگ به راه انداختند و به خاطر فرار از انقلاب به نام در خطر بودن مملکت و خیلی چیزهای دیگر ما را به مسلخ فرستادند و نانشان را به کاسه خون دل ما زدند و خوردند .
راستی تا چه زمانی ما باید شاهد شکست های پی در پی یکدیگر نه تنها در ایران بلکه در سراسر دنیا باشیم؟ دلیلش چیست؟ عیب کار کجاست؟
مگر مبارزات ما علیه سرمایه داری نبوده است ؟ پس چرا نتیجه نداده است؟ آیا می توانیم همه چیز را به سرکوب نسبت دهیم و بگوییم دولت سرمایه داری باعث شکست ما بوده است؟ در این صورت، آیا از ما نخواهند پرسید : مگر قرار بوده دولت سرمایه داری باعث پیروزی ما شود؟!! مسلم است که دولت سرمایه داری برای دفاع از این نظام کارگران را سرکوب می کند. پس باید علت های شکستمان را در چیزهای دیگری جستجو کنیم. مثلا یکی از این علت ها می تواند شکل و شیوه و هدف متشکل شدن ما باشد. به عبارت دیگر، اگر تشکل را به سلاح کارگران برای مبارزه با سرمایه داری تشبیه کنیم، باید بپرسیم : آیا سلاحی را که تا کنون انتخاب کرده ایم لازم و کافی و کاری بوده است؟
به طور مثال، در دورانی پدران ما سازمان های کارگری مانند سندیکاها و اتحادیه ها درست کردند. و هنوز هم برخی از کارگران دنبال چنین سازمان هایی هستند. اما با وجود کشته دادن و زندانی شدن و بیکار شدن یا چیزی به دست نیاوردند و یا اگر دستاوردی هم داشتند کم کم از چنگشان بیرون کشیدند. چرا؟
به نظر ما، یک علت اصلی این امر آن بوده است که این سازمان ها نقش خود را فقط چانه زنی در مورد نرخ خرید و فروش نیروی کار دانسته اند و کاری به این نداشته اند که اساسا انسان چرا باید مجبور باشد برای زندگی کردن نیروی کارش را بفروشد. آن ها می گفتند و می گویند اگر سرمایه دار نباشد پس کارگر از کجا نان بخورد؟ هیچ وقت فکر نکرده و نمی کنند که اصلا چرا باید یکی کار کند و حاصل زحمتش را یکی دیگر بخورد؟ چرا ما باید نسل اندر نسل کارگر باشیم و جان بکنیم و همیشه از همه چیز محروم باشیم و یکی دیگر در ناز و نعمت زندگی کند در حالی که این ما هستیم که جیب های او را پر می کنیم و با کارمان ثروت روی ثروتش می گذاریم؟ اصلا چرا باید ثروت و قدرت و مدیریت و قانون و دولت دست کسانی باشد که از قبل کار نسل اندر نسل ما کارگران به اینجا رسیده اند؟ ما که چنین ثروت و قدرتی را در همه دنیا تولید می کنیم چه کسی گفته خودمان نمی توانیم این جامعه را اداره کنیم؟ سندیکا ها و اتحادیه ها پرداختن به مسئله نابودی سرمایه داری را به احزاب مافوق خود سپردند و هنوز هم همین کار را می کنند. حال آن که این احزاب فقط و فقط در فکر به قدرت رسیدن بوده اند و به تنها چیزی که کار نداشته اند مبارزه برای از میان برداشتن این نظام مبتنی بر خرید و فروش نیروی کار بوده است.
کارگران در دوره هایی از مبارزاتشان چه در ایران و چه در کشورهای دیگر سرمایه داری شوراها را برپا کردند. قدرت این شوراها خیلی بود. محدودیت های سندیکاها را نداشتند و حتی در مواردی توانستند دولت سرمایه داری را سرنگون کنند. اما پس از مدتی یا به علت نابود نکردن کل ماشین دولتی سرمایه داری شکست خوردند یا وظیفه خود را بازهم به احزاب مافوق سپردند و به همین دلیل کم کم کمرنگ شدند و از صحنه مبارزه سیاسی با سرمایه داری کنار زده شدند یا به علت نداشتن افق مبارزه آگاهانه با سرمایه داری از محتوای ضدسرمایه داری خالی شدند وبه دست عوامل سرسپرده و فریبکار سرمایه داری افتادند و یا این که سرمایه داران با ساختن تشکل هایی مثل «شورای اسلامی کار» به نام شوراها ریشه شوراهای واقعی ضدسرمایه داری کارگران را زدند.
مثال زیاد داریم که بماند به وقتش. ولی هدف، طرح این سئوال است که آیا ما کارگران با درس آموزی از گذشته می توانیم با ایجاد شوراهای کارگری ضدسرمایه داری از این پراکندگی در بیاییم، همگی متحد و یکپارچه علیه نظام سرمایه داری بجنگیم و سرش را به طاق بکوبیم ؟
پیشنهاد ما این است که بیاییم برای شروع این کار همفکری کنیم. تجربیاتمان در مورد شوراهای واقعی ضدسرمایه داری و پیشنهادها و راهکارهایمان را در این مورد بنویسیم و در معرض قضاوت یکدیگر قرار دهیم. چاره دیگری نداریم.
چاره ما کارگران وحدت و تشکیلات شورائی کارگری ضدسرمایه داری است
گروهی از فعالان ضدسرمایه داری گیلان
١۵/٨/٨٨
کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری