سر فصل مطالب و موضوعات مورد بررسی در این نوشتار شامل موارد زیر است:
• جنبش آبا ن ۹۸ توانست به پیروزی کامل و کسب اهداف مرحله ای دست یافته و به نحوغیر قابل پیش بینی جنبش تاریخی مردم را بجلو رانده، مؤلفه ها و روابط قدرت در درون جامعه و بین الملل را دگرگون سازد.
• برای توقف پیشروی جنبش، رژیم به وحشیانه ترین سرکوب وبه ایجاد خاوران های جدید اقدام کرده است.
• برخی محافل، تشکلها و مدعیان حمایت از جنبشهای مردمی، نتیجه پیروزی های مردمی درآبانماه را شکست این مرحلۀ جنبش اعلام می کنند.
• ضرروت ارزیابی موفقیت ها و شکست های تاریخی مبارزات در یک سدۀ اخیر : بررسی موردی انقلاب بهمن ۵٧ و تجارب تاریخی آن
• نقد عملکرد نیروها، سازمان ها، تشکل ها و احزاب مبارز در شکست و ناکامی انقلاب ۵٧
• عنصر انقلابی تنها با تغییر عملی و واقعی در روابط اجتماعی و تغییر تناسب نیروها، تبلور و معنی می یابد.
• بررسی ویژگی ها و اهداف جنبش ها و خیزش های مردمی در دوران حاکمیت نظام جمهوری اسلامی
• جنبش آبان بهمراه جنبش های منطقه ای نشانگر قرار گرفتن حکومت در دورۀ پایانی منحنی عمرش است.
• پیشروی انفجاری و تقدم جنبش عینی بر آمادگی ذهنی تیغ دو لبه بوده، در جبهه مردمی باعث گسترش شور و هیجان بجای عقلانیت، سازماندهی، تعمیق اهداف، و خواست های تحقق نیافتۀ تاریخی مردم می شود.
• اداره شورایی، رفع تمایز بین کار یدی و فکری، لغو کار مزدی آرمان های والای بشری هستند، اما برای اجرا و تحقق آنها پیش نیازها و زیر ساخت های بسیار گسترده و دهه ها کار و تلاش نیاز دارد.
•
یک پیش نیاز ادارۀ شورایی، تغییر اقتصاد مسلط جهانی از تولید کالایی به تولید برای نیاز های انسانی، حذف تملک ارزش اضافی غیر اجتماعی است. طرح اجرای بی واسطه و ضربتی این اهداف یک توهم، ناآگاهی و طفره رفتن از انجام مسئولیت ها ست. دستیابی به اهداف فوق در طول تاریخ بشری در هیچ جامعه ای تاکنون محقق نشده، هر چند برخی کشورهای توسعه یافته، بالنسبه گام های کوچکی برداشته اند.
دستاوردها و موفقیت های جنبش آبان ماه و کسب اهداف و دستاورد های مرحله ای و تاریخی
مقاومت و جنبش آبانماه در برابر حاکمیت جمهوری اسلامی نشان داد که حکومت اسلامی ولایت فقیه در انتهای منحنی عمر قرار گرفته است. این جنبش سراسری با خرد کردن استخوان بندی و ساختارهای حاکمیت، بشارت مرگ و اضمحلال حاکمیت را در برابر کلیّت رأس، بدنۀ نظام و عموم مردم قرار داد. جنبش آبان، در اهداف مرحله ای خود بطور کامل موفق و پیروزمند بوده و ابعاد آن بسیار فراتر از انتظارات کنشگران و محافل و تشکل ها، همچنین سران حکومت، علی رغم آمادگی های نظامی – امنیتی، پلیسی، برای مهار جنبش بود. تقسیم کار گسترده ای علاوه بر نیروهای سرکوب، بین ارکان مختلف حکومت، اعم از: قضایی، شورای امنیت ملی، وزارت صنایع ، بانک مرکزی، بورس، وزارت کشور و دیگر ارکان آن برای تقابل با اعتراض های ناشی از افزایش قیمت بنزین برقرار شده بود. اما سران نظام در برابر ابعاد بی سابقۀ جنبش مقاومت مات و مبهوت شدند. رژیم هیچ برآوردی از پتانسیل انفجار مردمی نداشت و با توجه به عقب نشینی از مراکز حساس، آنها بدست نیروهای معترض مردمی افتادند. بدین لحاظ حاکمیت آنرا بی سابقه ترین جنبش [توطئه] تاریخی علیه خود اعلام نموده و در مقطعی احساس کردند که امکانی، جز شانس و تقدیر برای ماندگاری خود ندارند. پهلوان نفتی های سران نظامی برای پوشاندن ضعف و ترس خود با عربده کشی به صحنه آمده، از تقابل با جنبش مردمی با تعبیر " جنگ جهانی" یاد کرده و به حربۀ کشتار گستردۀ مردم بی دفاع و بی پناه با تمامی سلاح هایی که از پول همین مردم خریداری شده بود، روی آورده و چهرۀ واقعی، خشن و خونریز خود را برای سومین بار از سال های ٦٠ و کشتار زندانیان سیاسی سال ٦٧ به نمایش گذاشتند. اینک رژیم با اقتصادی در هم شکسته، اَبَر بحران های متعدد داخلی و خارجی، فقدان مشروعیت اجتماعی و تاریخی، کاری جز آن ندارند که دورانِ پایانی عمر حکومتش را کمی به تعویق بیندازد، تا مگر فرجی شود. در این مقطع چاره ای جز سرکوب هر چه بیشتر و ایجاد خاوران های بیشتر در نقاط مختلف کشور از جمله خاوران جدید و دفن در گور دستجمعی، در مسیر جنگلی زندان لاکان رشت به شفت ایجاد نموده است. بهمان سبک سابق اجساد را با کانتیرها حمل و در گودال بطور جمعی دفن و با کامیون های با خاک روی آن را پوشاندند. لذا ضروری است خانواده های اسرا و جان باختگان و عموم مردم آزادیخواه بطور مستمر بعنوان یک وظیفۀ انسانی خواهان پیگیری وضع تمامی آنان و پاسخگویی رژیم شوند.
در آستانۀ تحولات بزرگ تاریخی، نیاز مبرم است که مردم بپاخاسته، بخصوص نیروهای مبارزه و پیشرو، به جمع بندی تجربیات جنبش ها و دو انقلاب حداقل طی یکصد سال اخیر در ایران پرداخته، قانونمندیِ تدوین استراتژی، تاکتیک ها، سبک مبارزه و مراحل آن، همراه با تجزیه و تحلیل نیروهای اجتماعی موجود داخلی و خارجی، ظرفیت و پتانسیل اثر گذاری هریک از آنها را استخراج نماییم. از جمله ضروری است علل و عوامل سرقت و ربودن دستاوردهای انقلاب۵٧ مدلل و شفاف شود، تا بتوان در این مرحله اهداف و خواست های تاریخی و اجتماعی خود را با سازماندهی تشکل های گستردۀ اجتماعی کسب نماییم. با ریشه یابیِ علل و عوامل ناکامی ها در تحقق اهدافِ تاریخی از جمله آزادی، دمکراسی، عدالت اجتماعی، حقوق برابر و ادارۀ شورایی، همراه با بررسی و تجزیه و تحلیل نقاط ضعف جنبش ها و انقلاب ها و با درس گرفتن از تاریخ و قانونمندی آن، قادر به کسب اهداف جنبش در تحولات جاری خواهیم بود.
بررسی یک تجربۀ تاریخی، علل شکست انقلاب ۵٧
استقرارِ حکومت اسلامی بر فراز انقلاب مردمی بهمن ۵٧ با محو کامل اهداف انقلاب، خواسته ها و مطالبات تاریخی مردم بر صحنه جامعه فرود آمد و تحمیل شد. این حکومت با تصمیم و شناخت دقیق نظام سرمایه داری جهانی از ظرفیت ضد انقلابی و ضد بشری حکومت بنیاد گراییِ دینی، تصویب شد. از طرف آنان رژیمی، برای تغییر اهداف تاریخی و انقلابی مردم ایران از جمله ممانعت از استقرار عدالت اجتماعی، دمکراسی و آزادی، ادارۀ شورایی، شناخته شده بود، مجوز استقرار دریافت کرد. جنبش انقلابی مردم در سال ۵٧ که توانست یک رژیم ضد بشریِ سرمایه داری، سرکوبگرِ، پلیسی- نظامی و ژاندارم منطقه در دوران جنگ سرد را سرنگون کند. این دستاورد باعث شد که جنبش های عدالت طلبانه و رهائی بخش مردمی در تمام منطقه تقویت و تمامی حکومت های استبدادی، مطلقه، سلطنتی و موروثی را متزلزل گردند. لذا لازم بود که انقلاب در همان مبدأ و منشأ خود در ایران در هم شکسته شود. تنها کاندیدایی که بتواند اهداف نظام سرمایه داری محقق کند، نظام برخواسته از نظام مذهبی، توتالیتر، وابسته به دنیای کهن و با منشأ تئوکراسی بود. سران این نظام - روحانیت شیعه - که یک سازمان و تشکیلات سنتی خود بسنده و مستقل از دولت در تمامی دوران داشت، در طی دوران تاریخی مؤید سلطنت از دورۀ دوم حکومت ساسانیان تا قاجار و پهلوی بودند، سلطنت را موهبتی الهی نامیده که توسط خدا - یا نمایندگان او یعنی روحانیون - به شخص شاه تفویض می گردید. از سال ١٣۵٧ با حذف نهاد سلطنت، روحانیت، حکومت را مستقیماً خود عهده دار شد. در چارچوب توافق جهانی و همکاری کامل تمامی دستگاههای نظامی، امنیتی، بورکراتیک و اداری نظام شاه با حکومتِ جدید، با توهم کامل عموم مردم نسبت به این قشر، حکّام جدید توانستند به راحتی به تمامی ارکان اداری، سیاسی - اقتصادی، نظامی و پلیسیِ " حاضر و آماده " دست یافته و قدرت خود را بسرعت در سراسر کشور تحکیم کنند . خمینی از لحظۀ اول حاکمیت، تمامی اهداف رهائی بخش مردم را منکر و اعلام کرد مردم، برای حاکمیت اسلام و روحانیون انقلاب کردند. خمینی، خواست آزادی، حقوق انسان، برابری زن و مرد و دیگر اهداف مردمی را سمّ مهلک اعلام کرد. وی گفت " اقتصاد مال خر است" و مردم بخاطر خربزه و نان انقلاب نکردند، هدف آنها اسلام بود. حاکمیت ضد بشری، از همان ابتدا، تشکل های مردم نهاد و تمامی سازمان ها و احزاب را که از بطن شرایط انقلابی سر برآورده بودند، بهمراه دو نسل را قلع و قمع کرد. برای استحکام نظام خود راهی جز جنگ علیه دنیا و از جمله تسخیر سفارت آمریکا، جنگ با عراق و دیگر کشورها، برای انحراف و جابجایی اهداف تاریخی و واقعی مردم نداشت. از نظر وی و کلّ حاکمیت تسخیر سفارت، انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول، جنگ نعمت الهی بود و اعلام کرد اگر این جنگ ٢٠ سال هم طول بکشد، آنرا ادامه می دهیم. نخست وزیر وقتش هم می گفت " تا وقتی سنگ روی سنگ و آجر روی آجر هست" این جنگ را ادامه می دهیم.
بدین ترتیب نظام حاکم توانست انقلاب را به مذبح برده و خاتمۀ آنرا به سرمایۀ جهانی و طبقات حاکم اعلام کند. پس از این مرحله بود که کارشناسان بانک جهانی وصندوق بین المللی پول روانۀ ایران شده و به طرح چارچوب های توسعۀ سود محور و لیبرالیسم نو پرداخته، رهنمودهای آنان توسط دولت رفسنجانی پیاده سازی و اجرا شد.
نقد سازمان ها و نیروهای مبارز مردمی
حذف و نابودی ارگانیسم و پدیده ها عموماً، بطور یکطرفه با قوّۀ قهریۀ نیروی خارجی اتفاق نمی افتد، لذا در تحلیل و روایت شکست ها، نباید همۀ عوامل اضمحلال را معطوف به عامل خارجی کنیم. بلکه باید نسبت به پدیدار شناسی عوامل و تحلیل نقاط قوّت و ضعف و نقد درونی نیز اقدام نمود. بررسی و نقد درون باعث تقویت و بازسازی مناسبات درون جنبش، عملکرد و ساختار آن و تشکل های مردم نهاد می شود.
ناآگاهی، نداشتن شناخت نسبت به نیروهای اجتماعی و پتانسیل آنان، ضعف و فقدان مسئولیت، بی برنامگی، ناکارآمدی، تزلزل و گاه خیانت از درون، فقدان تشکل های مستقلِ مردم نهاد، رویه دیگر سکّه وعامل طرف دوم شکست هاست. در فردای انقلاب ۵٧ که رژیم براحتی قادر نبود با گسترۀ نیروهای اپوزیسیون سازمانیافته، روش قهر و سرکوب مستقیم در پیش گرفته و به محو تمام عیار آنها اقدام کند. بخش های زیادی از نیروهایی که تا آن مقطع به پیشبرد انقلاب خدمت کرده بودند با چرخشی تاریخی که از درون و عصارۀ دیدگاه و بینش آنان نشأت می گرفت، در مقطع حساسِ مقاومت، به جنبش و انقلاب مردم خیانت کردند. از جمله در بزرگترین تشکل چپ بخش اکثریت آن در کنار رژیم و علیه دیگر نیروهای مبارز و مردمی قرار گرفت. بزعم آنان، خمینی رهبر ضد امپریالیستی و حکومت مستقل و ملّی شد، و اعلام کردند که از رهبری آیت الله خمینی حمایت می کنند، به قانون اساسی، و کاندیداتوری امثال خامنه ای ها و خلخالی ها رأی می دهند و بطور رسمی از حاکمیت خواستند که "سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید" حتی پا را تا آنجا فراتر گذاشتند که نیروهای مبارز و انقلابی را ضد انقلاب نامیده و در ضربه زدن و لو دادن آن به دادستانی جنایت پیشه و وزارت اطلاعات همکاری کردند. اینان نه از زاویۀ اهداف رهائی بخش مردم، بلکه منافع اتحاد جماهیر شوروی و ناسیونالیسم روسی حرکت می کردند. باقی مانده های این تفکر نیز، امروزه، مؤید سیاست های توسعه طلبی روسیه و چین بهمراه نظام ولی فقیه در برابر اهداف و جبش های مردمی منطقه هستند. این بخش ها، از منظر رقابت دو قدرت بزرگ دوران در جنبش حضور داشتند. و منافع اَبَر قدرت شرق را به پیشبرد انقلاب، اهداف، منافع، حاکمیت و خواسته های مردم ترجیح و نشان دادند که همواره بخش هایی از نیروها ی الصاق شده به جبهۀ مردمی، در واقع اهدافی دیگر- بغیر از اهداف و خواست های مردمی - در پَس پُشت ذهن خود داشته و در موقع خطیر و مقتضی و با تغییر شرایط، راه بخش و فرقۀ خود را در پیش می گیرند. در این راستا دچار تزلزل و حتی خیانت شده و در دامان ضد انقلاب حاکم جای گرفته و یا بی طرفی اتخاذ می کنند. بخش های دیگر از نیروهای جنبش در مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی فاقد یک خط مشی و استراتژی صحیح بوده و همواره متزلزل، مردّد و دچار بی عملی بودند. در مقاطعی، دنباله رو خاتمی، موسوی و روحانی شده، به تشکیل کمپین برای رأی به آنها پرداختند. لذا نقد و نگاه و تحلیل منتقدانه به درون جنبش و تحلیل و بررسی ضعف، ناکارآمدی و فروپاشی از درون، یکی از الزامات دائمی و مستمر برای پیشروی نیروهای مبارز و رهائی بخش است. ترک بخش هایی از نیروهای اپوزیسیون، از صفوف مردم و انقلاب با انگیزه ها و اهداف مختلف - حتی پیوستن به رژیم حاکم- جریان مستمری است که همواره در بزنگاه ها و تند پیچ های پیشروی جنبش رخ می دهد.
در این خصوص باید گفت، که تفاوت در اهداف و خواست ها، دیدگاه ها ، بمعنای آن نیست که از همین امروز و اکنون، جهت مبارزه را معطوف به داخل کرده و نیروی انقلابی در ده ها جبهه مبارزه نموده، تا نتیجتاً نیرو و توان کلّ اپوزیسیون فرسوده و و تضعیف شود. در این صورت، بطور قطع حاکمیت ضد انقلاب تنها پیروز و برندۀ اصلی این اختلافات است. لازم به ذکر است که رژیم جمهوری اسلامی در اپوزیسیون سازی، ایجاد اختلافات و مبارزه بین جناح های مختلف اپوزیسیون، دامن زدن و رشد تضادهای حاشیه ای و فرعی از جمله اختلافات مذهبی ناسیونالیسم، و خنثی کردن جناح های مخالف توسط یکدیگر، و بخصوص تلاش در تضعیفِ قدرتمند ترین نیروهای اپوزیسیون از درون می نماید. در این راستا دستاوردها و تجربیات زیادی دارد. نقد دیدگاه ها و اهداف نیروهای درون جنبش، بمعنی آنست که نیروهای مبارز، تفاوت چشم انداز ها، اهداف و خواسته را همواره با بخش های ناپیگیر و دارای اهداف جناحی و خاص آن، مدّ نظر داشته باشد، تا در مقطع جدایی و پشت کردن نیروهایی که سودای دیگری دارند، باعث فروپاشی شکست نیروهای مبارز نشده و انسجام خود را برای پیشبرد جنبش مردمی حفظ کنند. بعنوان فرمولبندی دیالکتیک مبارزه می توان گفت:" نقد مستمر خود و کلیّۀ نیروهای مبارز در تمامی مراحل تاریخی برای دستیابی به اهداف از یکطرف و از طرف دیگر، وحدت عمل و مبارزه برای دستیابی به اهداف دمکراتیک مشترک و ارتقای سطح زندگی و حقوق انسانی در هر مرحله، مسیر حرکت بسمت دستیابی نهایی اهداف و خواست های مردمی است. لذا ضمن پیشبرد امر مبارزه برای اهداف مشترک، در همان حال با افزایش آگاهی ها و شناخت و انسجام درونی، همواره آمادگی تداوم جنبش علی رغم تزلزل و حتی پیوستن احتمالیِ بخش هایی به دشمنان مردم باشیم.
بخش هایی از نیروها و سازمان های مبارز و آزادیخواه نیز نتوانستند مواضع و استراتژی مبارزه را درست و مطابق شرایط واقعی و عینی دوران، اتخاذ کنند. در حالی که حاکمیت ضد انقلاب اسلامی با مشروعیت بالای انقلاب ربوده شده، جنگ خارجی، سازماندهی گستردۀ نیروهای بنیاد گرا، لجستیک نظامی - پلیسی و بورکراتیک رژیم قبل و همکاری سرمایه داری جهانی، تجهیز شده بود. رهبریت سازمان های مبارز، بجهت عدم شناخت و آگاهی های لازم نسبت به نیروهای اجتماعی و توان و پتانسیل آنها، در همان زمانی که حکومت اسلامی تهاجم سراسری خود را با تمام ظرفیت با قصدِ قلع و قمع کلّ نیروهای مبارز و آگاه آغاز کرده بود، آنان، اقدام به مبارزه قهرآمیز جدای از توده ها و بدون وجود شرایط ذهنی و عینی لازم کردند. نتیجتاً فضای جامعه را برای تعمیق سرکوب بیشتر، موجّه و آماده کردند. یعنی بجای اتخاذ تاکتیک های مناسب برای حفظ نیروها و کادرهای خود برای مقطع برآمد جنبش اعتراضی توده ها، در یک نبرد قهر آمیز نابرابر با تکیه به نیروهای سازمانی و الگو برداری از نیروهای مبارز در دیگر کشورها و دیگر دوران های تاریخی کردند. با تعمیق سرکوب، جامعه نزدیک به دو دهه از جنبش اعتراضی مستقل برای کسب اهداف و مطالبات خود بازماند.
عنصر انقلابی تنها با تغییر عملی و واقعی در روابط اجتماعی تبلور و معنی می یابد.
پیشبرد عملی جنبش نتیجۀ فعالیت های عملی در سازمانیابی مبارزات است. همسنگ آن در حوزۀ نظری ، استخراج ساز و کار، تدوین استراتژی و سبک مبارزه برای پیشرفت جنبش عملی در شرایط واقعی و عینی است. فقدان یکی از دو وجه در هم تنیدۀ "عمل - نظر"، بمعنی انتزاع از واقعیات جاری است، که حاصل آن یا گفتار درمانی، یا عمل کور است. شناخت قانونمندی ها، از درون واقعیت در راستای تغییر در مناسبات طبقاتی و ساختارها بوجود می آید. بدین مفهوم که، شناخت و تئوریزه کردن جهان واقعی، صحت خود را در عرصه تغییر عملی روابط قدرت، نهادها، سازمان ها و تشکیلات نیروهای حاکم و همزمان جایگزینی با نهادها و تشکیلات و نیروهای واقعی مردم اثبات می کند. همچنین حین عمل مبارزه و تغییر است که می توان به شناخت واقعی و مشخص – انضمامی – از شرایط مشخص و عینی دست یافت. فرض کنید یک استاد دانشگاه در رشتۀ جامدات، فرضاَ ماشین کاری، براده برداری با دستگاههای ابزار از نظر تئوری آشنایی کامل داشته و نحوۀ انتخاب ابزار و اندازه گیری را تدریس می کند اما این فرد کار عملی در کارگاه ها و کارخانجات ساخت قطعات انجام نداده است– چنین امری در جهان توسعه نیافته که فاصلۀ بین تئوری و عمل همواره گسترده است، وجود دارد- چنین استادی قادر به ساخت هیچ قطعه واقعی یا مجموعۀ قطعات برای افزایش قدرت و رفاه انسان نیست. در صورت وجود اراده در این حوزه می بایست از صفر شروع کند. یعنی افرادی که صرفاً به مطالعۀ جنبش های تاریخی و اجتماعی پرداخته، اما نظریات خود را همواره و مستمر از پروسۀ تغییر واقعیت و فعالیت عملی استخراج نکرده اند، قادر به تغییر واقعی در زندگی اجتماعی و پیشبرد چنبش نخواهند بود. نظر و ایده در برخورد با واقعیات اجتماعی و به قصدِ تحول، دارای وزن شده و محتوای عینی پیدا می کند. خارج از این پروسه، هر جمع بندی و نظریۀ تئوریک، ذهنی و ناکارآمد و فاقد ویژگی درونی برای تغییر واقعیات و ایجاد ساختارها و روابط نوین است. از دیدگاه پراکسیس: " فرد نمی تواند بداند که کیست مگر آنکه از راه عمل خود را واقعیت بخشد. آدمی می تواند از طریق انجام طرح های گوناگون، طبیعت و جامعه را درک کند و حاصل این کار شناخت او از خودش نیز هست. بعبارت دیگر فرد باید خود را به جهان بنمایاند و تنها با آشکار ساختن خود، از طریق فعلیت، خویشتن را خواهد شناخت. " یک مثال در این حوزه بحث ضرورت تحزّب و سازمانیابی طبقۀ کارگر است که بوفور از رسانه های چپ و طرفدار طبقه کارگر ده ها سال است که طرح می شود. با توجه به ابزارهای ارتباطی کارگران در جریان این مباحث قرار می گیرند، اما کارگران تا وقتی جریان کار عادی است، بی اعتنا به بحث تحزب و سازمانیابی، راه خود را می روند. آنچیز که کلیدی است نه تبلیغ سازمان یابی کارگران، بلکه ایجاد تشکیلات واقعی کارگری در شرایط بیکاری های گسترده، قراردادهای یک ماهه یا دو یا سه ماهه و سفید امضاء با حقوق های معوقه است. برقراری تشکل کارگری، در این دوران، بستگی به شرایط بغایت پیجیده دارد، واقعیت جاری، نوع، اهداف، شکل، برنامه، موضوع، ارتباطات و مناسبات سازماندهی را تعیین کرده و تشکل با توجه به شرایط مشخص و واقعی می تواند پا بگیرد. بعبارت دیگر درک پیچیدگی ها؛ اولویت ها، مراحل و موانع ایجاد تشکل و حزب کارگری امری تعیین کننده است و می بایست قدم به قدم حل و از سر راه برداشته شود. با تبلیغ و ترویج برقراری تشکل بصورت عام و انتزاعی هیچ تشکلی ایجاد نمی شود. در ضمن باید توجه داشت، که نظریۀ تئوریک امری نیست که یکبار برای همیشه استخراج و بکار رود، بلکه بطور مستمر و پیوسته ویژگی و هستی خود را از تغییر واقعیات کسب کرده و در فاز بالاتری در عمل آنرا بکار گیرد.
نگاهی به جنبش های و خیزش ها در دوران حکومت اسلامی
پس از قلع و قمع تمامی نیروهای مبارز، پیشرو و آزادیخواه و پس از سرکوب سازمان ها و تشکلهای آنها، اختلافات درونی رژیم، بر سر میزان و نحوۀ تقسیم و توزیع سرمایه های ملّی که حکّام جزو غنائم خود می دانستند، شروع شد. بین جناح های مختلف روحانیت، حکومتی و دولتی، مؤتلفه و ... در غارت ثروت های کلان موجود، اعم بر سر انحصار صادرات و وارادت و همچنین نحوۀ اجرای سیاست های اقتصادی و اولویت بازار آزاد، تصاحب شرکت ها و مؤسسات بجا مانده از رژیم قبل گسترش یافت. روحانیت مبارزه ( طرفداران بازار آزاد و صندوق بین المللی پول) و روحانیون مبارز که خواهان حضور و دخالت دولت و توزیع ثروت، صادرات و واردات بودند، دو جناح اصلی متضاد در جناح روحانی حکومتی راتشکیل می دادند. مردمی که تمامی نهادهای مستقل، سازمان و تشکل های خود را از دست داده بودند، در هر رویایی حتی صوری بین جناح ها، به جناح میانه رو تر - انتخاب بد در مقابل بدتر- رژیم که بزودی از بستر اصلی اصول گرایی خود جدا شده بودند، رأی می دادند. اما پرده های نمایش اصولگرا و اصلاح طلب بلحاظ اینکه به اساس توزیع قدرت و ثروت دست نزده و در فکر تحکیم قدرت نظام بودند، از پرده بیرون افتاده و مردم به مهندسی آن واقف شده و بتدریج راه مستقل خود را در پیش گرفتند. جنبش سال ٨٨ که از تعمیق گسل جناح های قدرت شکل گرفت در نهایت به طرح مطالبات و اهداف اقشار مختلف مردم راه پیدا کرد و در مراحل پایان خود، شکل برانداز بخود گرفت. امری که با رادیکال شدن جنبش و با سازش در نهان دو جناح، سرکوب شد.
جنبش سراسری سال ٩٦ ؛ اهداف و خواست های حق طلبانۀ طبقات محروم اقتصادی جامعه را منعکس می کرد بصورت توفنده و غافلگیرانه بیش از یکصد شهر را در برگرفت و نمادها و مراکز حکومتی در سر راه خود را نابود کرد. رژیم با سرکوبی دهشتناک و دد منشانه توانست جلوی پیشروی جنبش را سدّ کند.
جنبش سراسری سال ٩٨ نزدیک به ٢٠٠ شهر را دریک حرکت سراسری رژیم را زمینگیر کرد بطوری که رژیم وسعت و عمق آنرا ارزیابی و سنجش نکرده بود. رژیم را با ترس سرنگونی مواجه کرد. نتیجه ای که معادلات داخلی و درون جناحی رژیم، همچنین معادلات بین طبقات مختلف اجتماعی، همچنین معادلات رابطه این حکومت با نظام بین الملل را بطور برگشت ناپذیر ی تحت تأثیر قرار داد، بطوری که رژیم دیگر قادر به حفظ وضع کنونی به شیوۀ گذشته و با ساز و کار گذشته نیست. تمامی ارکان حاکمیت شدّت طوفان سیاسی و سراسری که استخوانبندی آنها خّرد کرد بعینه مشاهده و مقطعی و گذرا بودن رژیم خود را مانند هر رژیم فاشیستی و دیکتاتور و انحصارگر مشاهده کردند. همچنین معادلات بین المللی نیز دستخوش تحولاتی شد که برای رژیم هزینه های فزاینده ای در بر داشته بدون عقب نشینی های بزرگ - که تأثیر خود را روی تعادل نیروها در داخل نیز می گذارد - قادر به تداوم روند قبل از جنبش در سال ٩٦ و بطور اولی در سال ٩٨ نخواهد بود.
جنبش های رهائی بخش منطقه
همانطور که گفته شد نظام دینی ولایت فقیه بر اساس یک ضرورت تاریخی در راستای منافع کشورهای سرمایه داری جهانی در تقابل با اَبَر قدرت مقابل خود - اتحاد جماهیر شوروری – و برای سرکوبی جنبش های مردمی، کارگری جنبش های مترقّی، ملّی و آزادیخواهانۀ منطقه جواز حضور گرفت. در عمل توانست وظیفۀ تاریخی خود در شکست جنبش های رهائی بخش را بخوبی ایفا کند. این رژیم توانست چند کشور دیگر را تسخیر خود درآورده و با حاکمیت دست نشاندگانش، رؤیای " اتحاد جماهیر اسلامی" را بر طبق نقشۀ جغرافیایی که در سال های ابتدای انقلاب یعنی سال های ٦٩ و ٦٠ مرکب از کلیۀ کشورهای اسلامی تهیه کرده بود، را تا حدود محقق کند. انباشت تسلیحات در ابعادی کلان برایش تضمین تحقق چنان رؤیایی است. اما در عین حال فاقد توان اقتصادی - فنّی، لجستیک و علمی و زیر ساخت های لازم است. لذا می توان گفت اقدام به بلعیدن لقمه ای بزرگتر از دهان خود کرده است. درست از پاشنه آشیل خود – فقدان زیر ساخت ها و لجستیک اقتصادی و فنی و پس از تهدیدکردن منافع بنیانگذاران خود، آنان با تحریم های اقتصادی شاهرگ حیاتی اش را مسدود و زمینگیرش کردند. ظهور این قدرت سوم تا جایی که فقط علیه دنیای غرب باشد مورد حمایت و تشویق چین و روسیه نیز قرار دارد اما سلاح اتمی آن می تواند تهدیدی همه جانبه باشد. لذا این دو کشور نیز رأی به تحریم بین المللی آن دادند. با بسته شدن شاهرگ حیاتی اقتصاد، رژیم ابتدا قدرت هزینه در کشورهای منطقه و حمایت از دار و دسته های تروریستی خود را از دست داد و لذا جنبش های مردمی در دیگر کشورها شعله ور شد و اینک به مأمن اصلی خود یعنی ایران رسید. رژیم مجدداً از حربۀ کشتار و قتل عام استفاده کرد و "خاوران" های دیگری بر پا کرد. با کشتار مردم آنها را در قبرستان های گمنام و جدیدی بطور دستجمعی مدفون می کند. اما مسلم است که تأسیس خاوران های سال های ٦٠ و بخصوص ٦٧ در اوج قدرت و یکپارچگی اینک به حضیض ذلت و بحران افتاده است، لذا هرگز نقش و اثر مربوط به دهه های قبل را نخواهد داشت. این کشتار و برپایی خاوران ها در بستر و اوج استیصال و درماندگی و شکست های خارجی، با اعتراض های مردمی، تنها باعث بجلو کشیدن ساعت سرنگونی اش خواهد شد.
ضرورت انکشاف و استخراج قوانین تکامل تاریخی ایران از واقعیات جاری
توسعه اقتصادی - اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، انسانی و حقوقی جامعۀ ایران با کاربرد متدولوژی شناخت پراکسیسی و پدیدار شناسانه جامعه، با حلّ تمامی بحران های موجود، از جمله ناموزونی توسعه، حذف تبعیض ها در کلیّۀ عرصه ها، بحران های محیط زیست، تحقق عدالت اجتماعی، برداشتن موانع توسعه و توسعه و رشد فردی و اجتماعی محقق می شود. توسعه مرحله ای، با برنامه ریزی و زمانبندی، طرح اولویت ها و پیش نیازها و توسعه زیر ساخت ها، ممکن است یعنی منطقاً بخشی از طرح ها می بایست پیش نیازهای آن قبلاً محقق شده باشد. توسعه اجتماعی – اقتصادی و انسانی با یک فرمول عام و کلی، که با یک یا چند اقدام در مورد مالکیت یا اقتصادی که بتوان موانع را یکجا رفع کرد. بی شباهت به اعتقاد به معجزه عصای موسی نیست. دهها کشور با هدف رفع تضادها و نابرابری ها حرکت، اما با ناکارآمدی در عرصه اقتصادی – اجتماعی و با شکست های گسترده ای مواجه و گاه مجبور به اتخاذ اقدامات سرکوبگرانه، انحصاری و برقراری سانسور و نهایتاً فروپاشی و بازگشت به سیاست های دوران ماقبل شدند. انسان پیچیده ترین ارگانیسم نسبت به دیگر موجودات و جامعه بالاترین مرحلۀ پیچیدگی ارگانیسم و ساختار را دارد. هر گونه طبقه بندی انتزاعی اقتصادی، بدون شناخت دقیق واقعیات ها و آسیب ها، بحران ها و بررسی چگونگی حذف آنها، بدون لحاظ عوامل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، و روانشناسی فردی و جمعی بمفهوم عدم شناخت کامل واقدامات ناقص و یکجانبه و بمنزله شکست خواهد بود.
مشابهت سازی و یا استفاده از الگوهای ذهنی و کهن بدون در نظر گرفتن ساختار ها و مناسبات اجتماعی جامعۀ مشخص قادر به پاسخ به معضلات حلّ بحران ها و نا برابری نیست. بعنوان مثال دیدگاهی که رهایی جامعه را در یک دستورالعملِ باصطلاح "لغو کار مزدی" منحصر نموده، عوامل بنیادین، ویژگی ها، شرایط و اختلافات اساسی و کلان درساختارها و مناسبات اجتماعی، تفاوت ها و ویژگی ها و عوامل مختلف تأثیر گذار کلیدی در هر مرحله را نمی بیند. . چنین دیدگاهی برای افغانستان، ایران، کره جنوبی، ژاپن و نروژ، زیمباوه و دیگر کشورها یک نسخه می پیچید و واضح است که چنین راه حل جهانشمولی وجود نداشته با در بسته مواجه خواهد شد.
در یک مشابهت سازی تاریخی، ارزیابی بخش هایی از اپوزیسیون، در مورد خیزش آبانماه جاری این است که جنبش در این مرحله با شکست مواجه شد و انتظار این بود که حاکمیت سیاسی طبقه کارگر را بجای نظام حاکم بگذارد. این دوستان گویا تصور می کنند که یک حرکت و خیزش اعتراضی علیه یک حکومت تا بُن دندان مسلح، قادر به پیروزی و برانداختن حاکمیت سیاسی و حلّ تمامی معضلات منجر شود. از نظر آنان سرنگونی یک حاکمیت سیاسی گویا به سازمان یافتگی، برنامه ریزی و بخصوص تدوین استراتژیی طرح ریزی شده که تمامی ظرایف و پیچیدگی های مبارزه و نیروهای متضاد را دیده باشد،امکان پذیر است؟ جنبش باید بتواند تمامی طبقات، بخش ها و اقشار و مردمی که از انواع ستم های موجود قومی و دینی، جنسیت، تبعیض ها و ستم ها را به عرصه مبارزه کشانده باشد، طبقات به آگاهی برای خود دست یافته و یک طبقه بتواند رهبری و هژمونی خود را برای تمامی طبقات گسترش داده باشد، بطوریکه تمامی طبقات مطالبات خود را در سرانجام مبارزه طبقه پیشرو ببینند . جنش انقلابی آبانماه بسیار گسترده تر و باور نشدنی تر از توان و قدرت و ذهنیت تمامی جامعه ظاهر شد. سدّها و موانعی را شکست و پیشروی های گسترده ای کرد، بطوریکه مجبور شد از تمامی سلاح های نامتعارف نیز استفاده کند. رژیم صدها میلیارد دلار هزینه نیروهای سرکوب، تجهیزات، نظام های اطلاعاتی و قدرت قهریه نموده و در صورت اجبار در حدّ بسیار وسیعی بهره می گیرد، و لذا به زیر کشیدن آن از قدرت نیاز به مراحل و منزلگاههای متعددی از تلاش، جنبش و خیزش و تجمیع عوامل بسیار متعدد دارد.. در جنگ اول خلیج فارس وقتی نیروهای نظامی عراق ،از آمریکا شکست خورده و عقب نشینی کردند، درست زمانی که آمریکا در پشت یک مدار جغرافیایی متوقف و از پیشروی بیشتر خود داری کرد. ارتش عراق به رهبری دیکتاتور حاکم در عرض چند روز تمامی نیروهای کرد مخالف خود، همچنین شیعیان را که از تجهیز شده بودند، قلع و قمع و قیام علیه رژیم را سرکوب نمود.
اعلام شکست جنبش در چنین مقطعی، بمعنی عدم شناخت مراحل و منزلگاه های ضروری برای سرنگونی قدرت حاکمه است و طرح آن جز همگامی و همصدایی - هر چند نا آگاهانه، موضوعی و مقطعی- با خامنه ای و دار و دسته اش که جنبش مردم را شکست خورده اعلام می کنند چیز دیگری نیست. اگر خامنه ای توانست جنبش خود بخودی و اعتراضی را سرکوب کند، به بهای در هم شکستن استخوانبندی و ساختارهای حکومتی اش بود. هزینه های رژیم دهها و صدها برابر بیش از هزینۀ مادی بود که مردم متحمل شدند. دستاورد یک مرحلۀ مبارزه، منحصراً در کسب نهایی قدرت سیاسی نیست.
پیشروی انفجاری و تقدم جنبش عینی بر آمادگی ذهنی تیغ دو لبه است.
پیشروی انفجاری و سریع جنبش های اعتراضی و انقلابی همانطور که برای رژیم غافلگیرانه و خرد کننده است برای جنبش نیز می تواند، پیروزی همراه با عدم آمادگی، غافلگیری و شکست در کسب اهداف اساسی و خواست های تاریخی خود را بهمراه داشته باشد. پیشروی انفجاری انقلاب بهمن ۵٧ بهمراه شکست آن گویای، این همزادی است. مردم نه تنها به حقوق، برابری، عدالت، آزادی و دمکراسی دست نیافتند. بلکه از حقوق پایه ای و اساسی خود نیز عقب نشستند. سلطنت، مطلقیت و انحصار، استثمار و بهره کشی اقتصادی و گسل طبقاتی با شدت بیشتری هم حاکم شد. عمق فاجعه و ناکامی ها آنجاست، که بهمین لحاظ، امروزه بخشی از مردم انتظار برگشت پهلوی ها به حکومت را دارند. فرح پهلوی که که طی دوران زندگی در قصر پادشاهی، با تکیه بر سرنیزه و ساواک شاه از خوان نعمت این کشور بهره برد و با انتقال ثروت های مردم، عمری را در خارج از کشور بدون نیاز به کار و تلاش سپری کرده، هم اکنون وعدۀ پیروزی مردم در صورت استقامت می دهد. سبقت گرفتن جنبش عینی از آگاهی های ذهنی، منجر به دیدن عکس امام در ماه گردید. پیشرفت انفجاری جنبش و اوج گیری شور و هیجان بجای عقلانیت، فقدان سازماندهی، برنامه ریزی متناسب برای تحقق اهداف خود و نهادینه کردن تشکل های گسترد، دستاورد پایدار در برنخواهد داشت. قدرت و توان مردم، تبلور خود را در شکل سازماندهی متناسب برای حکّ کردن مهر و اهداف طبقاتی و رهائی بخش و کسب آگاهی های بنیادین نشان می دهد. ایجاد کارِ همراه با رفاه و نوسازی اجتماعی - ساختار ها و زیر ساخت های جامعۀ نوین سوسیالیستی از نیازهای اساسی است. با یک عامل اقتصادی از جمله تغییر مالکیت بصورت دولتی
و یا حتی با مالکیت جمعی بدون زیر ساخت های لازم، نمی توان به هیچ نتیجه ای دست یافت. مالک در نظام اقتصادی، نه کسی که سند ثبتی را بنام خود زده، بلکه تصمیم گیری و در اختیار گرفتن ساز و کار تولید و نیروهای مولد است، عمومی کردن اختیارات و تصمیم گیری و ایجاد شرایط مالکیت شورایی یک فرایند طولانی و برنامه ریزی شده است و با لفظ آن امری محقق نمی شود. ده ها و صدها کارخانه تحت اشغال و اختیار کارگران - آنهم در کشورهای توسعه یافته - قرار گرفتند اما ناگزیر خود مجدد مالکیت و اختیار آنرا واگذار کردند. تجربیات تاریخی منسجم و تأیید شده ای در پشت سر ادارۀ شورائی تا کنون در هیچ جای جهان ایجاد نشده، زیرا، زیرساخت ها و پیش نیازهای آن تا کنون محقق نشده است. ذکر این حقایق به این معنی نیست که از هم اکنون نباید جزو شعارها و خواست های ما قرار گیرد، و در زمانی محقق نخواهد شد. اما یک آرمان دهها پیش شرط نیاز دارد. آنچه نقد می شود این است که بجای پذیرش مسئولیت طرح ریزی نظام متناسب با ظرفیت، توان و وسع اجتماعی - اقتصادی و فرهنگی جامعه و اجرای آن، برای راحتی کار با طرح یک فرمول جادویی، حلّ تمامی تناقضات و توسعه نیافتگی را به آن محول کنیم. مسلما اداره شورایی رفع تمایز بین کار یدی و فکری، لغو کار مزدی یک سری آرمان های بشری والا هستند اما طرح نظری تا اجرای عملی آن دهها سال زمان نیاز دارد و یک پیش شرط آن تغییر نظام جهان از تولید کالایی به تولید برای مصرف و بدون ارزش مازاد غیر اجتماعی است.
تلخیص:
برای پیشروی عملی جنبش و سازمانیابی در هر گام، جنبش نیاز به کار عملی مستقیم و بی واسطه و درک صورتبندی ها، ساختارها، شناخت عمیق و رادیکال واقعیت و استناج و انکشاف انضمامی از شرایط عینی مشخص دارد. همچنین طرح و برنامه ریزی برای دستیابی به اهداف و آرمان ها از وضعیت موجود، برای تغییراتِ ساختارهای اقتصادی - اجتماعی وظیفۀ عنصر انسانی و نیروهای پیشرو است. محوّل کردن وظیفۀ اساسی نیروهایی که خود را آگاه می دانند، به جریان های خودبخودی و بعنوانِ وظیفۀ عموم مردم بمعنی، عدم پذیرش مسئولیت و رسالت پیشروان است. پیشرفت اقتصادی - اجتماعی و انسانی، تصادفی و از روی شانس و اقبال نیست بلکه نیاز به شناخت مبانی واقعیت ها، برنامه ریزی، اجرا، بازخورد و جمع بندی فعالیت ها در هر گام دارد. محور این توسعه و تکامل نیز با استفاده از تجربیات عملی است که برخی جوامع توسعه یافته با محوریت انسان، علی رغم تضادهای موجود و هر چند بصورت ناقص، به آن دست یافته اند. صدها انقلاب پیروزمند و جنبش های حامل ایده های انسانی و پیشرو با شکست مواجه و مضمحل شدند. تنها آثار باقیماندۀ از آنها سرخوردگی و یأس تاریخی است. یکی از بزرگترین منابع تجربی و علمی برای پیشرفت در تمامی سطوح اجتماعی، تجزیه و تحلیل عدم موفقیت ها و در واقع شکست هاست. جامعه محیط کوچک آزمایشگاهی نیست که بتوان همواره به انجام تست های بی پایان برای نظریات تجربه نشده دست زد. اشتباهات تاریخی با شکست های تاریخی قرین است و نمی توان با لفظ " ما یا حزب و تشکل ما اشتباه کرد" و یا با عذر خواهی های غیر مسئولانه سرپوش گذاشت و همه چیز را از ابتدای شروع کرد. زندگی و اعتماد توده هایی که از هستی و زندگی ساقط شدند، قابل جبران نیست. لذا هر گام حرکت اجتماعی و پیشروی جنبش می بایست آگاهانه، با برنامه، سازماندهی و لجستیک کامل بوده و در هر گام تمامی مسیر را سنجش و کنترل کرد. آیا مسیر و راهی که انتخاب شده درست و بجاست؟. باید نظام و سیستمی کنترلیِ هوشمندانه برقرار کرد که از هر شکستی قبل از تحقق آن و ایجاد پیامدهای ناگوار آن آگاه و جلوگیری کند. باید بار معنایی هر مفهومی روشن، واضح و قابل عملیاتی شدن در مقیاس های بزرگ و کوچک باشد. سلب مسئولیت از خود و اینکه توده ها و کارگران باید چنین و چنان کنند، در واقع حواله به مجهول است. چگونه توده هایی که زیر بار زندگی و برای کسب نان بخور و نمیر ١٠ تا ١٦ ساعت و بیشتر کار می کنند، اجباراً اسیر فرهنگ، مذهبِ حاکم و نیروهای بالا سرِ خود بعنوان نیروی رهائی بخش شده اند. یکی از اهداف رهائی بخش مشارکتِ و ادارۀ شورایی طبقۀ کار وز حمت و توده های مردم است. تا مشارکت کرده و جزو پیشروان جامعۀ بشری قرار گیرند اما تنها پس از برداشتن تمامی قیود بندگی و اسارت، که زندگی موجود بی واسطه و تمامی نابرابری ها و تبعیض ها از بین بر داشته شده باشد. حدود نیم قرن پیش لستر تارو نظریه پرداز سرمایه داری گفت: "سرمایه داری مثل ماهی در ماهیتابه در حال جلز و ولز است و تنها به این جهت برقرار مانده که نظامی کارا تر از آن مستقر نشده" تجربیات تاریخی حاکی از ناکامی ها و شکست های گسترده است اما هنوز تجربه و درسی نیاموخته و با لفظ کلمات و مفاهیم می خواهیم جامعه ای برتر و کارا تر از سرمایه داری بسازیم، در حالیکه مفاهیم و نظریات را می بایست با شناخت در حین تغییر واقعیات استنتاج و تئوریزه نمود تا مجدد در تغییر و تکامل آن مورد استفاده قرار گیرد.
بهر حال باید مطمئن بود که هرگز راه رهایی واقعی بشر؛ بی رهرو نخواهد ماند و زمانی پدیدار خواهد شد، که انسان بر فراز قله های مرتفع سرود رهائی سر می دهد، زیر این ضرورت رشد و توسعۀ و تطور جامعۀ بشری است. تنها موضوع این است که ما چه نقش واقعی و عملی می توانیم اتخاذ کرده و این تحول را به جلو سوق دهیم. این نشانگر مسئولیت و درک واقعی و آگاهی و جایگاه ما از روند تاریخ و انجام مسئولیت های اجتماعی و تاریخی مان خواهد بود.
ناهید قادری