افق روشن
www.ofros.com

...حزب طبقه کارگر محصول پیوند ارگانیک آگاهی سوسیالیستی

در ضرورت حزب انقلابی در ایران

اسدالله غفار زاده                                                                                                  پنجشنبه ۴ تیر ۱۳۹۴ - ۲۵ ژوئن ۲۰۱۵

”حزب طبقه کارگر محصول پیوند ارگانیک آگاهی سوسیالیستی با جنبش طبقه کارگر است“

(ما امیدواریم با تجمع گرایشات مختلف در این جمع که با همت شما رفقا پایه گذاری شده است، با شروع و ادامه و گسترش مباحثات مورد نیاز به حزب مورد نظر دست بیابیم، بدون شک این راه بسیار دشوار خواهد بود ولی صد در صد ممکن است! تنها لازم است شما رفقا دلسرد نشوید و با توان و ایمان هرچه بیشتر به راهی که شروع کردید ادامه بدهید ، ما ضمن فشردن دستان تلاشگر شما رفقای عزیز بحث خود را در رابطه با اولین مقوله اعلام شده یعنی حزب انقلابی طبقه کارگر را در چند قسمت ارایه می دهیم)

اسدالله غفار زاده

مقدمه
(برای ارایه دقیق بحث در برخی قسمت ها مجبور شدم نقل قول ها یا برداشتهای از نقل قول ها را تکرار کنم ، بنظرم این موارد بسیار لازم بودند.) با تعمیق بحران ساختاری نظام سرمایه داری و بدین سبب فروپاشی مناسبات اقتصادی – اجتماعی ، دولت و احزاب و کلا” روبنای سیاسی – حقوقی جامعه ترک برداشته و بحران سیاسی – انقلابی ناقوس مرگ آن و طلوع انقلاب جهانی پرولتری را به صدا درآورده است (با اندکی دقت صدای پای انقلاب را می توان شنید) تضاد بین انقلاب و ضدانقلاب به اوج رسیده و در کل درماندگی حکومت کنندگان و درگیری، تضاد و تجزیه و فروپاشی دولتها و احزاب حاکم به مسئله محوری حوادث و تحولات سیاسی کنونی تبدیل شده است در طرف مقابل علی رغم تعداد روز افزون و گستردگی اعتصابات و اعتراضات توده ای / کارگری، در خلاء احزاب رادیکال انقلابی که بیانگر کلیت طبقه کارگر در عرصه حاکمیت و سرنگونی انقلابی بوده و کلیت گرایشات و تضادهای موجود را براساس منافع مستقل طبقه کارگر بر محور انقلاب و نجات کل جامعه در حاکمیت بلاواسطه شورایی کارگران سوق دهد، اردوی طبقه کارگر در بحران هویت عمیقی فرو رفته است.
اپورتونیسم لجام گسیخته در نبود سازماندهی سیاسی - انقلابی طبقه کارگر، باعث گردیده کارگران نتوانند حزب انقلابی سازمان یافته خود را ایجاد کرده و در آن متشکل شوند، اپورتونیسم فوق در اشکال انحلال طلبانه ، فرقه گرایانه سیکتاریستی و اکونومیستی دنباله روانه، … مانع پیوند دیالک تیکی جنبش آگاهانه سوسیالسیتی با جنبش خود به خودی طبقه کارگر می شود، یعنی مانع تولد حزب انقلابی و شکل گیری آلترناتیو و بدیل سوسیالیستی – کارگری در مقابل سرمایه داری می گردد، در نتیجه مبارزه فکری در این عرصه ضرورت حیاتی و اجتناب ناپزیری شده است، بدون این مبارزه نمی تواند حزب واقعی طبقه کارگر ساخته شود و اگر حزب فوق ساخته نشود کارگران هرگز نمی توانند به خواسته هایشان برسند، به قول لنین کبیر مبارزه با سرمایه داری بدون مبارزه با اپورتونیسم بعنوان ستون پنجم و انعکاس دهنده (آگاهانه و مستقیم و همچنین نا آگاهانه و غیر مستقیم) منافع سرمایه داری در درون طبقه کارگر غیر ممکن می باشد .
به همین دلیل در تعادل قوای منفی کنونی و عدم هژمونی طبقه کارگر، سرمایه داری در حال احتضار برای کند کردن روند انقلاب و مقابله با جنبش کمونیستی – کارگری از جنگ و فاشیسم عریان در عرصه حاکمیت به طور آگاهانه و عامدانه استفاده می کند، برای خروج از بحران هویت کنونی و استفاده بهتر از تشدید بحران ساختاری راهی جز تدوین برنامه و استراتژی سرنگونی انقلابی سرمایه داری از طریق تشکیل احزاب راستین کارگری در پیش پای جنبش کمونیستی – کارگری نمانده است.
تمامی کمونیستها و انقلابیون راستین و پیشروان کارگری باید در این مسیر آستین ها را بالا زده و تمامی نیروی خود را به کار ببندند تا نوید بخش آینده ای روشن در جامعه بی طبقه کمونیستی برای بشریت در بند باشند. بحث خود را در چند فصل و چند بخش ارایه می دهم:
فصل اول : شروع تاریخی فعالیت تشکیلاتی کارگری و اثبات نیاز به حزب،
تجاربی از جنبش کارگری – کمونیستی در عرصه حزب طبقه کارگر :
مارکس در پیش گفتار خود بر ”نقد فلسفه حق هگل” زبان مبارزه طبقاتی را به کار گرفت و پرولتاریا را به عنوان عامل کلیدی در انجام تغییر اساسی اجتماعی مشخص نمود وی در متنی که هنوز مخاطبانش خوانندگان آلمانی مترقی ، فرهیخته و دارای جهت گیری فلسفی بودند چنین نوشت : “بنابراین امکان ایجابی رهایی آلمان در کجاست ؟” پاسخ: “( در تشکیل طبقه ای که با پای بندیهای رادیکال ، طبقه ای در جامعه بورژوایی که دیگر طبقه از آن جامعه نیست ، طبقه ای که بیانگر فروپاشی تمام طبقات دیگر است ، قلمرویی که به خاطر رنج جهان شمولی اش خصلتی جهان شمول می یابد و هیچ حق خاصی را مطالبه نمی کند ، زیرا نه بی عدالتی مشخصی که بی عدالتی به طور عام نسبت به آن مرتکب شده اند و دیگر نه نامی تاریخی که باید نامی انسانی به آن اطلاق کرد ، دیگر نه در تقابلی یک جانبه که در تقابلی همه جانبه با پیش فرضهای هستی دولت آلمان قرار می گیرد و نهایتا” قلمرویی که دیگر نمی تواند بدون رها کردن خویش از تمام قلمروهای دیگر جامعه و به این ترتیب بدون رهایی بخشیدن به تمام قلمروهای دیگر جامعه خود را رها سازد و در یک کلام بیانگر قربانی کل نوع بشر است و بدین سان فقط با بهبود کامل بشر می تواند وضع خود را بهبود بخشد این فروپاشی جامعه به عنوان طبقه ای خاص پرولتاریا نام دارد)”
مارکس با این سطح مقدماتی از تحلیل و تشخیص دادن نقش تعیین کننده پرولتاریا در طرح رهایی انسان به لزوم سازماندهی اساسی این طبقه روی آورد کمونیسم علمی مارکس به عنوان ادامه تئوریهای سوسیالیسم فرانسه، اقتصاد انگلیس و فلسفه آلمان و به عنوان تئوری انقلابی توضیح طبیعت ، جامعه و تفکر در جهت تغییر انقلابی جهان در متن مبارزه فکری - طبقاتی با جریانات سوسیالیسم خرده بورژوای و بورژوای و دیگر انحرافات مانند تریدیوبندیسم محض و خالص ، بلانکیسم ، پرودونیسم ، لاسالیسم و باکونیسم در متن سازماندهی مبارزه طبقات و انقلاب پرولتاریا قوام گرفته و مستحکم شد.
مارکس و انگلس از بدو فعالیت خود و پس از تشخیص نقش تاریخی – انقلابی طبقه کارگر در نجات بشریت از ستم و بهره کشی به موازات کارهای بزرگ تئوریک ( سرمایه …) لحظه ای از سازماندهی عملی – تشکیلاتی بعنوان وسیله ی به فعلیت درآوردن و پیشبرد مبارزه طبقاتی و انقلاب پرولتری در جهت سوسیالیسم دست برنداشتند ، مارکس در ژانویه ۱۸۴۵ پس از اخراج از فرانسه بعلت فعالیت انقلابی اش به بروکسل رفته در سازمانهای مجمع دمکراتیک و انجمن عمومی کارگران شدیدا” فعالیت سیاسی کرد ، و در فوریه ۱۸۴۶ وی به همراه انگلس در کمیته کمونیستی مکاتبه ها را در جهت فعالیت انقلابی - کمونیستی سازمان داد و در سال ۱۸۴۷ با ابقای “فدراسیون عادل ها ” که در اثر قیام شکست خورد .
بلانکیستها سال ۱۸۳۹ در پاریس متلاشی شده بودند، اتحادیه کمونیستها تشکیل شد که مارکس و انگلس نیز از اعضای اصلی انها بودند و اولین سازمان جهانی کمونیستی بود ۱۵ سال بعد با فعالیت شبانه روزی انترناسیونال اول را تشکیل دادند ، اتحاد کمونیستها عمدتا” از کارگران و روشنفکران تبعیدی فرانسوی ، آلمانی ، سویسی ، ایتالیایی و روسی و غیره که در لندن و پاریس و بروکسل زندگی می کردند تشکیل شده بود و در سال ۱۸۴۷ از ۲۹ نوامبر تا ۸ دسامبر در کنگره دوم اساسنامه و در سراسر ماه دسامبر ۱۸۴۷ و ژانویه ۱۸۴۸ برنامه آن را مارکس و انگلس که بیانیه حزب کمونیست یا مانیفسیت کمونیست می گفتند،( یعنی مهمترین سند تاریخ مبارزه انقلابی طبقه کارگر) منتشر کردند . این برنامه پایه محکم اندیشه و عمل پرولتاریایی را برای رسیدن به سوسیالیسم برای کارگران پایه گذاری کرد ، شیوه ها و چگونگی مبارزه در جهت نابودی نظام سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم را به آنان نشان داد مهمترین بخش مانیفیست در رابطه با حزب طبقه کارگر فصل دوم بنام ” پرولترها و کمونیستها ” می باشد (مناسبات کمونیستها و مجموع کارگران چگونه است ؟ کمونیستها حزب جداگانه ای را در مقابل سایر احزاب کارگری تشکیل نمی دهند آنها منافعی جدا از منافع کارگران ندارند آنها اصول فرقه گرایانه ای مطرح نمی کنند که بخواهند بر اساس ان چنین پرولتری را شکل بدهند و به قالب( مورد نظر خود) در آورند وجه تمایز کمونیستها از سایر احزاب کارگری در آن است که:
۱- در مبارزه ملی پرولترهای کشورهای گوناگون منافع مشترک تمام پرولتاریا که مستقل از ملیت می باشد متذکر می شوند و در راس امور قرار می دهند.
۲- در مراحل گوناگون تحولاتی که مبارزه طبقه کارگر با بورژوازی باید از آن عبور کند همواره و همه جا منافع کل جنبش را نمایندگی می کنند، بنابراین کمونیستها از یک سو در عرصه عمل پیشرو ترین و قاطع ترین بخش احزاب کارگری در تمامی کشورها هستند بخشی که سایر احزاب را پیش می راند و از سوی دیگر در عرصه نظری برتری آنها بر بقیه توده عظیم پرولتاریا در آن است که از سیر جنبش پرولتری ، شرایط و پیامدهای عام و نهایی آن درک روشنی دارند هدف فوری کمونیستها - با متشکل کردن پرولتاریا به صورت طبقه، برانداختن سلطه بورژوائی ، تصرف قدرت سیاسی به دست پرولتاریا است، مارکس و انگلس در مقابله با فرقه گرایی و اکونومیسم و دنباله روی که از پیوند دیالکتیکی آگاهی سوسیالیستی با جنبش خود به خودی کارگران در رسیدن به حزب سیاسی واقعی جلوگیری می کنند مبارزات جدی و پیگیری را پیش بردند . این مسئله در مانیفیست نیز با جدیت دنبال شده است، اینکه:
۱- درست مانند دوره های پیشین که بخشی از اشراف به بورژوازی می پیوست اکنون نیز بخشی از بورژوازی و به ویژه ایدئولوگهای آن که به لحاظ نظری جنبش تاریخی را در کلیت خود درک کرده اند جانب پرولتاریا را می گیرند ، اینکه وجه تمایز کمونیستها با سایر احزاب:
۲- در مبارزه ملی منافع مشترک تمام پرولتاریا
۳- در مراحل گوناگون تحولات مبارزه کارگران با بورژوازی همه جا منافع کل جنبش را نمایندگی می کنند
۴- در عرصه نظری بر بقیه توده عظیم پرولتاریا از لحاظ درک روشن مسیر جنبش پرولتری شرایط و پیامدهای عام و نهایی برتری دارند
۵- در عرصه عمل پیشرو ترین و قاطع ترین بخش طبقه کارگر هستند که مرز بندی قاطع و روشنی با تمام اکونومیستها و دنباله روان جنبش خود به خودی دارند و از طرف دیگر اینکه:
۱- کمونیستها منافعی جدا و مجزا از منافع عموم کارگران ندارند .
۲- آنها اصول فرقه گرایانه ای مطرح نمیکنند که بخواهند براساس آن جنبش پرولتری را شکل دهند و به قالب مورد نظر خود درآورند .
۳- نتایج نظری کمونیستها به هیچ رو متکی بر ایده ها یا اصولی نیست که این و یا آن به اصطلاح مصلح جهانی اختراع یا کشف کرده باشد این نتایج صرفا” بیان کلی مناسبات واقعی است که از مبارزات موجود طبقاتی و جنبش تاریخی که در برابر دیدگان ما جریان دارد سر بر می آورد .
۴- در نقد سوسیالیسم غیر کارگری و در نقد سوسیالیسم حقیقی آلمان ” این آثار دیگر بیانگر مبارزه یک طبقه با طبقه دیگر نبود به جای نیازمندیهای حقیقی نیاز به حقیقت و به جای منافع پرولتاریا منافع ذات آدمی” همانطوری که گفته شد انترناسیو نال اول ایجاد احزاب مستقل کارگری را در اولویت قرار داد .
کنگره پنجم هاگ در ۲ سپتامبر ۱۸۷۲ با ۶۵ نماینده از کشورهای مختلف تشکیل شد . میان باکونیستها (که ستایشگر عمل خود به خودی در خود گردانی محلی و در پی انحلال انترناسیونال بودند) با مارکسیستها (که برعکس بر ضرورت رهبری و مرکزیت قوی و مشی سیاسی انترناسیونال و انضباط شدید تاکید می نمودند) بحث شدیدی در گرفت که کنگره نظر مارکسیستها را با ۴۰ رای موافق ۴ مخالف و ۱۱ ممتنع تصویب کرد.
دومین مسئله در استفاده از تجارب کمون پاریس در اهمیت دادن به تشکل و عمل سیاسی پرولتاریا بود، قطعنامه که اساسا” از کنفرانس لندن توسط مارکسیستها مطرح شده بود مجادله شدیدی برانگیخت قطعنامه اعلام می کرد :(در مبارزه خود علیه نیروی متحد طبقات دارا پرولتاریا فقط می تواند با سازمان دادن نیروهای خود در یک حزب مستقل به مثابه یک طبقه عمل کرده و علیه تمام احزابی که طبقات دارا در آن متشکل شده اند عمل نماید این سازمان سیاسی پرولتاریا بعنوان یک حزب سیاسی برای دست یافتن به پیروزی انقلاب اجتماعی و بالاتر از همه برای رسیدن به هدف نهایی خود یعنی امحاء همه طبقات ضروری است، که کنگره با ۲۹ رای موافق در مقابل ۵ رای مخالف و ۹ ممتنع به نفع قطعنامه مارکسیستها رای داد . بین الملل اول تحت رهبری مارکس و انگلس و ادامه راه کلی ” اتحادیه کمونیستها ” هم از لحاظ تئوریکی هم از لحاظ سازمانی پایه های جنبش کارگری را بنا نهاد، کار بزرگ آنها تصمیم و به کار بردن عملی فلسفه و جهان بینی پرولتاریائی یعنی سوسیالیسم عملی بود، این سازمان جهانی خط و مشی طبقه کارگر را نسبت به دولت بطور عام و دولت بورژوایی بطور خاص ، نقش جنبش اتحادیه ای ، تعاونی ها مسئله انتخابات ، وضع زنان ، وظایف کارگران نسبت به جنبش دهقانی ، نسبت به جنگ و مسئله ملی را معلوم نموده تکنیک قیام مسلحانه ، مناسبات بین خواسته های فوری و انقلاب کارگری و دور نهایی حکومت کارگری را ارزیابی نموده و آموزش ارتش رهبران کارگری در جهان را آغاز کرد، در این رابطه در انطباق تئوری با شرایط مشخص مبارزه، اسناد جاودانه که اکثرا” توسط مارکس نوشته شده بود ارائه داد از جمله مصوبه های مهم ، خطابه و اساسنامه سازمان ، ارزیابی کمون به عنوان اولین حکومت کارگری و جلد اول سرمایه را می توان نام برد.
بین الملل اول در عرصه سازمان دهی عملی جنبش های بی هدف ، پراکنده و ابتدایی، کارگران را به صورت نیروی متشکل جهانی درآورد و با سازماندهی اعتصابات مهم و مبارزات سیاسی فراوان فعالانه اتحادیه های کارگری را ایجاد نموده نطفه احزاب سیاسی کارگری را در اغلب کشورها بوجود آورد، بزرگترین کار انترناسیونال سازمان دهی اولین حکومت کارگری یعنی کمون پاریس بود که انگلس رهبر کبیر کارگران، کمون را اولین کودک انترناسیونال نامید.
جریان مارکسیستی در بین الملل مبارزه خستگی ناپذیری علیه انحرافات فکری و گرایشات سکتاریستی ایجاد و راه برد.
انواع مختلف سوسیالیسم تخیلی ، جمهوری خواه بورژوا ، رادیکال مازینی ، سوسیالیسم خرده بورژوایی پرودون ، عبارت پردازی چپ گرایانه و تاکتیکهای توطئه گرانه باکونین و صنفی گرایی محض و خالص ادگرها و اپلگارتها و دیگر انحرافات اساسی پیگیرانه مبارزه نموده سوسیالیسم علمی را در طرز تفکر ، تشکیلات و خط مشی جنبش کارگری پایه گذاری نمود و در نهایت با تغییر دوران تاریخی که با انقلاب بزرگ بورژوازی ۱۷۸۹ آغاز و با جنگ فرانسه و پروس در سال ۱۸۷۵ پایان یافته بود و سرمایه داری از مرحله رشد آزاد به امپریالیسم قدم می گذاشت انترناسیونال با تشکیل اتحادیه های بزرگ ، احزاب ملی سوسیالیستی- کارگری وظایف خود را پایان داده و با آغاز و تدارک انقلاب این وظایف تغییر کرد و نسبت به تغییرات انقلابی – مارکسیستی به اندازه کافی برای رهبری تکامل نیافته بود (بخش مکمل (لنینیسم) خود یعنی تئوریهای عمل انقلابی خود را کم داشت)، اگر چه مارکسیسم ضربات مهلکی بر صنفی گرایی و اتحادیه گرایی صرف که از اهداف حزب سیاسی – سوسیالیستی دور بود و سازمان را صرفا” بر پایه جنبش توده ای و خود انگیخته قرار می داد زد، اما احزاب واقعی مارکسیستی هنوز بوجود نیامده بود و در آمریکا ، انگلیس جنبش تحت تاثیر تریدیونیسیست ها ، در آلمان و اتریش لاسالی ها و در کشورهای لاتین و اسلاو تحت گرایشات انحرافی باکونینی ، بلانکی و پرودونی قرار داشت و این گرایشات سکتاریستی انحلال انترناسیونال را سرعت بخشید و ضرورت تشکیل حزب جدید را در اولویت قرار داد. و در تمامی دوران مبارزات طبقاتی مسئله چگونگی ارتباط جنبش سوسیالیستی با جنبش خود به خودی کارگری در تولد حزب ارگانیک طبقه کارگر بعنوان یک اهرم و ضرورت تاریخی سازماندهی انقلاب در رسیدن به حاکمیت پرولتاریا اساسی ترین و محوری ترین مسئله جنبش کارگری – کمونیستی بوده و هست. که دوری از پیوند اصولی و اندام وار دو جزء در شکل گیری پدیده واحدی بنام حزب طبقه کارگر به انحرافات سکتاریستی ولنتاریستی و آنارشیستی و فرقه گرایانه و از سوی دیگر اکونومیسی- رفرمیسی در پرستش خود به خودیسم و دنباله روی منجر می شود.
پایه تنظیم کننده و اساسی مارکسیستی این ترکیب و پیوند دیالکتیکی دو اصل بیان شده توسط مارکس می باش .
اول: طبق اصول ماتریالیسم تاریخی - تاریخ را توده ها می سازند ، انقلاب کار توده هاست ، آزادی طبقه کارگر به دست خودش میسر است و لزوم پیوند از طریق عناصر پیشرو ، تشکلهای توده ای ، مبارزات جاری در محیط کار و زندگی آن ضرورت حیاتی و مماتی می باشد.
دوم: آگاهی سوسیالیستی یا علم کمونیسم بعنوان علم شرایط رهایی پرولتاریا و یا علم سازماندهی انقلاب و حکومت کارگری که بقول مانیفیست کمونیست (بخشی) حاملین آن بخشی از ایدئولوگهای که از سرمایه داری بریده و جنبش را در کلیت تاریخی آن درک کرده و یا به قول گرامشی جنبش آگاهانه سوسیالیستی روندی جدا از مبارزه خود به خودی کارگران بوده و خارج از این مدار وارد آن می شود. پیوند دو جزء تئوری انقلابی و جنبش مبارزات کارگری بعنوان وحدت ضدین ارگانیک حزب طبقه کارگر است. از نگاه دیگر در شرایط بردگی اقتصادی – سیاسی طبقه کارگر و خودبیگانگی رقابت درونی و فقر و فلاکت او و همچنین تسلط ایدئولوژی سرمایه داری و سرکوب سازمان یافته طبقه و دولت سرمایه داری کارگران نمی توانند به این علم رهایی بدون پیوند با جنبش سوسیالیستی دست یابند این علم توسط جنبش سوسیالیستی آگاه گرانه در پیوند مبارزاتی با جنبش کارگری از طریق فعالیت انقلابی در اشکال ترویج – تبلیغ و سازمانگری در قالب حزب طبقه کارگر مادیت عینی می یابد بطوریکه اشاره کردیم مارکسیسم انقلابی در مقابله با اپورتونیسم در اشکال فرقه ای – سیکتاریست و اکونومیست – دنباله رو توانست جریان اصولی شکل گیری احزاب ارگانیک را پی ریزی کند تاکید مارکس در مانیفیست کمونیست در تمایز حزب کمونیست و کمونیستها از سایر نحله ها بر ۴ ویژگی و برتری از جمله برتری نظری ، و در عرصه قاطع و پیشروترین بخش طبقه کارگر صف انقلابیون واقعی کارگری را از پرستش کنندگان و دنباله روان صرف جنبش خود به خودی جدا می کند.
اخته ها و ترسوهای که بنام مبارزه با بوروکراتیسم و وحشت زده از شکست سوسیالیسم منحط و بورکراتیک هر گونه برنامه ریزی ، انضباط و مرکزیت مخصوصا” در شرایط فاشیستی که لازمه حیاتی ادامه فعالیت انقلابی است را با توهمات دمکراسی سوسیال- دمکراتیک رد می کنند، ( با جملات ، کلمات و بزک کردن واقعیت ها حزب و تئوری های انقلابی آن را عقیم می کنند که در نتیجه یا اصلان حزب ساخته نمی شود یا اگر ساخته شد کاریکاتور و مترسکی به شکل حزب در می آید،) بطوریکه به روشنی دیده می شود عملا” از شکل گیری ساختارهای مبارزاتی قوی سازمانده در شرایط خفقان- دیکتاتوری جلوگیری می کنند، تنزل دسته بقول مانیفیست دسته آگاه ، پیشرو و قاطع و متشکل بعنوان تجسم کلیت طبقه کارگر مخصوصا در شرایط استبداد بنام دمکراسی (البته بحث آنها دمکراسی سرمایه داری است، متاسفانه این گروهها و افراد دمکراسی را طبقاتی نمی بینند بلکه دمکراسی را مانند بسیاری از مقوله ها ناب و فرا طبقاتی نگاه می کنند اصل انحرافشان در همین جا است) و دوری و مثلا” جلو گیری از بورکراتیسم در شرایطی که کارگران خود بیگانه و تکه ای از روند انباشت سرمایه در حال رقابت با خود ، معرف شی واره که در شرایط تسلط ایدئولوژی سرمایه داری دست و پا می زنند و عدم تلاش برای ارتقای آگاهی و تشکل وی تا حد دسته پیشرو عملا” تحمیل پاسیویستی به طبقه کارگر و حمایت مستقیم از طبقه سرمایه داری ست و ادامه ی این مناسبات بردگی می باشد به قول مارکس طبقه کارگر در شرایط عادی و حتی انقلابی بدون نیروهای پیشرو که از خط سیر و هدف نهایی اش درک روشنی داشته و در عمل قاطع ترین و پیشرو ترین بخش طبقه باشد به زائده طبقات دارا تبدیل شده و تفرقه شان بر اتحاد شان غلبه دارد ، اپورتونیستهای متوهم در خود رفته که از دورادور افاضات مشعشع درباره فواید دموکراسی می فرمایند نمی فهمند، اولا” دمکراسی انواع مختلف دارد و طبقاتی است و آنچه اکنون وجود دارد دمکراسی سرمایه داری است که وظیفه آن شکست دادن مبارزات طبقه کارگر و حفظ کردن حاکمیت سرمایه داری است و البته تمامی اتفاقات عینی و حرکاتی که در جهان امروز رخ می دهند این گفته را، و صوری و دروغین بودن دمکراسی سرمایه داری را ، ثابت می کند( از جمله وضعیت خاورمیانه ، هر روز بیشتر کردن خصوصی سازی و سیار و بی برنامه کردن کار و …) و همچنین اگر بخواهیم به دمکراسی کارگری دست پیدا کنیم اول باید حاکمیت و دقیقا” دمکراسی سرمایه داری را نابود کنیم و چنین عملی فقط از طریق انقلاب ممکن خواهد شد و انقلاب بدون حزب منسجم و متمرکز کارگری ممکن نخواهد شد، در کشور و دنیایی که برای پوشیدن لباس و چگونگی رفتن به دستشویی امر یه مستقیم( دستور آشکار) یا غیر مستقیم (فریب تبلیغاتی) صادر می کنند و کوچکترین صدای آزادیخواهی را با سر نیزه یا با برنامه های جاسوسی و نقشه های مهندسی فکر در گلو خفه می کنند و آزادی مردم از طریق تکنولوژی اینترنتی و تبلیغات ماهواره ای تلویزیونی ، شبکه های اجتماعی و جاسوسی از طریق آنها صد در صد سلب می شود و افکار و اندیشه های توده ها توسط حاکمان جهت دهی داده می شود سخن گفتن از دمکراسی فریب خود و دیگری است در چنین شرایطی بدون انضباط در همه ی عرصه ها تا حد نظامی بدون فداکاری تا جان فشانی و قبول اعدام فعالیت سیاسی سهل است برای فعالیت صنفی نیز باید در گوشه ای لمیده و هزار کیلومتر از مبارزه فاصله گرفت عین تشکل های شتر مرغی خودمان که از زمین تا آسمان با مبارزات جاری و خودجوش توده ها فاصله دارد از طرفی مانیفیست در مرزبندی با فرقه های سکتاریست بر شرایطی که در بالا بیان شد تاکید می کند : (۱- کمونیستها منافعی جدا و مجزا از منافع مجموع کارگران ندارند .
۲- اصول فرقه گرایانه ای مطرح نمی کنند که بخواهند بر اساس آن جنبش پرولتری تشکیل دهند.
۳- نتایج نظری آنها بیان کلی مناسباتی واقعی است که از مبارزات موجود طبقاتی و جنبش تاریخی موجود سرچشمه می گیرد)
شبه فرقه هایی که آگاهی و تشکل طبقاتی را از روند عینی مبارزه طبقاتی، که تنها وسیله به فعلیت درآوردن و به ثمر رساندن مبارزه در جهت هدف نهایی است، از مسیر و روند صحیح خارج کرده و به چیزی قائم به ذات تبدیل می کنند، هیچ قرابتی با مارکسیسم انقلابی ندارند.
لنین کبیر در رابطه با این دو وجه انحراف اپورتونیستی در چه باید کرد ؟ می گوید : ” اکونومیسم و آنارشیسم دو روی یک سکه اند اکونومیستها حرکات خودبخودی کارگران و آنارشیستها حرکات روشنفکرانی که نمی توانند با جنبش کارگری پیوند یابند پرستش می کنند ” حزب طبقه کارگر بعنوان ابزار پیوند دیالکتیکی و ارگانیک آگاهی سوسیالیستی با جنبش مبارزاتی کارگران و به قول مانیفیست کمونیست مسلح به آگاهی انقلابی و بخش پیشرو و قاطع طبقه کارگر نیروی انقلاب کننده ، رهبری کننده و سازمانده جنبش کارگری می باشد .
تاکید مارکس در مانیفست بر برتری نظری کمونیستها بر بقیه توده های عظیم پرولتاریا که از سیر جنبش پرولتری شرایط و پیامدهای عام و نهایی آن درک روشنی دارد بر این امر تاکید دارد که طبقه کارگر نه تنها در عرصه اقتصادی و سیاست بلکه در قلمرو تئوری و ایدئولوژی نیز با سرمایه مبارزه می کند، در شرایط تسلط ایدئولوژی سرمایه داری از خودبیگانگی و شی ء وارگی کارگران را تحت سلطه دارد در چنین شرایطی هر گونه کرنش در مقابل خود به خودیسم کارگری و کاهش عنصر آگاهی به معنای تقویت ایدئولوژی سرمایه داری است.
طبقه کارگر نباید خود را محدود به مبارزه صنفی کند او برای نفی بهره کشی و رسیدن به سوسیالیسم نیاز به آگاهی عمیق سیاسی – طبقاتی را دارد، این مسئله عبارت است از نحوه مطالعه (نحوه تجزیه و تحلیل) و ارزش یابی همه طبقات در کلیه مظاهر حیات آنها و ابراز نظر مستقل از زبان حزب طبقه کارگر در مورد هر گونه ستمگری و زورگویی نسبت به تمامی طبقات است . لنین در مقابله با سیاست اکونومیستی – بورژوایی در چهارچوب حق کارگر در مقابل سرمایه دار خودی و تاکید دوباره بر کلام مانیفیست در اینکه طبقه کارگر برای نجات خود باید کل جامعه را نجات دهد می نویسد” آرمان یک سوسیال دمکرات باید آن باشد که بیانگر آتشین مقاصد توده ها گردد نه دبیر تریدیونیزم، و بتواند در برابر هرگونه و همه مظاهر ستمگری و زورگویی که در هر کجائی که روی می دهد و به هر قشر و طبقه ای مربوط باشد عکس العمل نشان دهد، بتواند تمام این مظاهر را در یک تابلوی خودسری پلیسی و بهره کشی سرمایه داری بصورت عمومی و کلی مجسم سازد، و بتواند از هر چیز جزئی برای تشریح عقاید سوسیالیستی و خواستهای دمکراتیک خود در برابر همه برای توضیح اهمیت تاریخی - جهانی مبارزه آزادی بخش پرولتاریا به هرکس و همه استفاده نماید” (جلد۶ ص ۸۱-۸۰).
لنین در جریان پیکار طبقاتی با مطالعه عمیق مارکسیسم در عرصه تشکیلات مخصوصا” تجارب عینی حزب سوسیال دمکرات آلمان ( زمانی که حزی فوق هنوز انقلابی بود) بعنوان یکی از احزاب نمونه انترناسیونال اول و دست پرورده مارکس و انگلس و انطباق خلاقانه این اصول در شرایط روسیه، مخصوصا” چگونگی فعالیت تشکیلاتی در شرایط استبداد خشن و ادامه کاری سازماندهی مبارزه طبقاتی، نظرات مارکس را بسط و تعمیم داد .
اثر جاویدان لنین کتاب چه باید کرد؟ جمع بندی فوق می باشد اهمیت تاریخی کتاب فوق درباره حزب پرولتری و مبانی آن در چیست؟
۱- تز اساسی مارکسیسم که حزب سیاسی ترکیبی ارگانیک از جنبش کارگری با نظریه سوسیالیسم است.
۲- نقش حزب به منزله پیشوای سیاست کارگران و رهبری جنبش کارگری که مبارزه طبقاتی را باید متحد و هدایت کند.
۳- اهمیت تئوری و سوسیالیسم علمی
۴- ضرورت کادر سازی ( انقلابیون حرفه ای که تمام وقت در خدمت انقلابند ) و نقش اساسی در ادامه کاری فعالیت انقلابی ( تبلیغ ، ترویج و سازمان گری ) مبارزه طبقاتی و انقلاب برای سرنگونی سرمایه داری دارند . ( مخصوصا” در شرایط سرکوب هار و عنان گسیخته مانند وضعیت فعلی ایران و کل خاور میانه ) ۵- ریشه اپورتونیسم کرنش در برابر جریان خودبخودی و کاهش نقش آگاهی سوسیالیستی و مبارزه سیاسی است.
لنینیسم بعنوان کاربست اصولی مارکسیسم در شرایط خاص روسیه تزاری گنجینه ای از تجارب در تمامی عرصه ها از جمله تشکیلات می باشد در این عرصه در کنار مقالات زیاد مانند از چه باید آغاز کرد؟ نامه یک رفیق در مورد سازماندهی و کتابهای چه باید کرد؟ و یک گام به پیش مشهور عام و خاص هستند. ما به شمه ای از این تجارب و کاربست عملی آن تیتر وار اشاره می کنیم:
از مقاله از چه باید آغاز کرد ؟ ” مسئله اصلی آن است که توده های وسیع مردم تشنه مبارزه اند اما انقلابیون ستادی از رهبران و سازمان دهندگان در اختیار ندارند پس از چه آغاز کنیم ؟ از تاسیس یک روزنامه سیاسی برای تمام روسیه ، این روزنامه برای شکست فکری دشمنان داخلی جنبش کارگری زمینه فراهم خواهد ساخت ، پاکیزگی تئوری انقلابی را حفظ خواهد کرد و به پیدایش درک واحد از مقاصد برنامه ای و تاکتیکی حزب کمک خواهد کرد . روزنامه از نظر اتحاد سازمانی کمیته ها و گروههای محلی در حزب واحد نیز اهرم نیرومندی خواهد بود پیرامون چنین روزنامه ای که برای حزب جنبه عمومی خواهد داشت شبکه ای از نمایندگان که وظیفه انها فرستادن مقاله و خبر به روزنامه ، توزیع و ارتباط با کارگران با آن است پدید خواهد آمد.
هسته و استخوان بندی حزب آینده از سازمان طرفداران این روزنامه تشکیل خواهد شد ” این مقاله نقش نشریه را بعنوان اتصال زنده داخلی و پیرامونی حزب مخصوصا” در شرایط سرکوب هار بعنوان ریسمان نامرئی و همچنین اتصال زنده تئوری انقلابی با جنبش انقلابی نشان می دهد، و تاریخ عملا” ثابت کرد که این نظریه صد در صد درست بوده و البته هم اکنون نیز درست است) .
لنین می گفت: طبقه کارگر روسیه فقط به شرط وجود یک حزب رزمنده مارکسیستی که با توده ها پیوند ناگسستنی داشته باشد می تواند وظایف تاریخی خود را انجام دهد.
چنین حزبی استحکام و ثبات جنبش انقلابی کارگری را تامین خواهد نمود وبا وفاداری بی پایان خود به انقلاب از اعتماد بی پایان توده های وسیع کارگر برخوردار خواهد بود در شرایط استبداد هار و لجام گسیخته برای بنای حزب به کادرهای انقلابی تمام وقت حرفه ای نیاز است که تمام وجود خود را وقف فعالیت انقلابی کنند و خصایل لازم برای این فعالیت را مجدانه و پیگیرانه در خود پرورش دهند ، رهبران آزموده ای که در مکتب ممتد مبارزات سیاسی تجربه اموخته و با یکدیگر هماهنگی داشته باشند در چنین شرایطی بوجود می آیند رهبرانی که بدون آنها در جامعه معاصر مبارزه استوار هیچ طبقه ای امکان پذیر نیست ( لازم است تذکر داده شود که تسلط فکری سرمایه داری با توجه به پیشرفت های علمی و تکنولوژیکی دهها بار بیشتر از زمان لنین شده است و برای مبارزه در شرایط فعلی و عبور از سد های کنونی سرمایه داری اکنون برای مبارزه و مقابله دهها بار بیشتر از زمان لنین به کادر های مورد نظر نیاز داریم.)
وی در کنار طرح کلی ، مسئله را بطور مشخصی نیز حل می کند ” در نامه به یک رفیق در مورد سازماندهی ” می گوید: ” هر شهر باید یک کمیته حزبی برای رهبری جنبش محلی داشته باشد که تمامی رهبران جنبش کارگری و سوسیالیستی که با توده ها ارتباط بیشتر و در میان آنها نفوذ زیادتری دارند باید به عضویت این کمیته درآیند ، دو نوع سازمان تابع این کمیته خواهند بود اول: گروههای بخش و کمیته های فرعی کارخانه که هر کارخانه باید به دژ سازمان تبدیل گردد و گروههای بخش و کارخانه واسطه ارتباط توده های کارگر با کمیته محلی خواهند بود.
دوم : گروههای وابسته به خود کمیته مانند گروهها ی مبلغان ، مروجان ، حمل و نقل ، چاپخانه ، تهیه مخفی گاه ، کشف جاسوسان، گروههای جوانان ، زنان ، کارمندان دولت و غیره هر سازمان محلی باید از انقلابیون حرفه ای باشد و بر این اساس در شرایط استبداد طرح سازمانی متمرکز با انضباط خیلی دقیق و ارتباط نزدیک با توده ها ، قابلیت ، تحرک و انعطاف تشکیلاتی را تامین نماید ” به لحاظ تشکیلاتی کار مهم کنگره دوم حزب اتحاد سازمانهای مارکسیستی در یک حزب مستقل کارگری بود که باید بر پایه اصول فکری – سیاسی و سازمانی یکپارچه متحد می شدند این کار از طریق تجمع کارگران پیشرو تمام ملتهای ساکن روسیه در یک حزب واحد متمرکز بعنوان تجسم کلیت طبقه کارگر انجام شد برنامه حزب باید بازتاب آرزوهای درونی طبقه کارگر ، توده های محروم و ملل ستم دیده بوده و توده ها را برای انقلاب آماده کند رزمندگان حزب باید فن مبارزه با پلیس سیاسی و پیگردهای سعبانه آنرا بدانند و با اشکال مختلف اپورتونیسم در درون جنبش کارگری مبارزه کنند . طبق اصول لنین حزب سیاسی طبقه کارگر دارای چه ویژگیهایی است؟
۱-حزب بخشی از طبقه کارگر اما گردان پیشاهنگ ان است ، حزب را نباید با تمام طبقه مخلوط کرده و تا سطح پراکندگی و خود به خودیسم توده ها پایین آورد حزب از طریق انتخاب بهتر ین و از جان گذشته ترین و صادق ترین افراد از میان طبقه کارگر از میان آگاه ترین، متشکل ترین و از خود گذشته ترین افرادی که آماده هر گونه فداکاری در راه آرمان رهائی و انقلاب کارگری هستند تشکیل می شود.
۲- حزب عالی ترین مظهر آگاهی طبقاتی پرولتاریاست که تجربه سرشار و سنتهای انقلابی آنرا می اندوزد و به تئوری علمی لنین (لنینیسم) درک قوانین رشد اجتماعی و مبارزه طبقاتی مجهز است و از این رو می تواند طبقه کارگر را رهبری کند.
۳- حزب نه تنها گردان پیشاهنگ بلکه همچنین گردان متشکل طبقه کارگر است ، حزب وقتی می تواند نقش پیشاهنگی خود را ایفا کند که به صورت واحد مشترک طبقه کارگر که در آن وحدت اراده ، وحدت عمل و وحدت انضباط حکمفرماست ، سازمان یافته باشد و کارگران برای وحدت عمل به وحدت اراده نیاز دارند وحدت اراده بدون سازمان قابل تصور نیست.
حزب به منزله گردان آگاه طبقه کارگر مظهر تشکل آن است . حزب وقتی می تواند مبارزه طبقه کارگر را با موفقیت رهبری کند که یک سازمان بهم پیوسته باشد ، تشکل و آگاهی ارتباط نزدیک دارند هر قدر سطح آگاهی بالاتر باشد سازمان کامل تر است . حزب به منزله گردان پیشرو کامل ترین سازمان طبقاتی کارگران است.
۴- حزب تجسم ارتباط گردان پیشاهنگ با توده کارگر است که از میلیونها نفر تشکیل می شوند . حزب برای گسترش و تقویت ارتباط با توده های غیر حزبی و جلب اعتماد طبقه کارگر همواره از طریق تشکلهای سندیکایی و دیگر تشکل های کارگری ، سازماندهی خواسته های جاری تلاش می کند که بدون این ارتباط و پشتیبانی هویت خود را از دست می دهد .
در شرایط خفقان پلیسی و استبداد برخلاف اپورنیستها که ادعا می کنند تجمع عناصر پیشرو در یک سازمان با انضباط متمرکز ارتباط آنها را با توده ها ضعیف می کند لنین اثبات کرد و نوشت : در برعکس هر قدر سازمانهای حزبی که ما سوسیال – دمکراتهای واقعی را در برگرفته اند محکم تر و استوارتر ، هر قدر تزلزل و ناپایداری در داخل حزب کمتر باشد تاثیر آن بر عناصر توده های کارگری که در پیرامون حزب و زیر رهبری آن قرار دارند ، گسترده تر همه جانبه تر پیشرو و ثمربخش تر خواهد بود “( این مورد نیز مانند بسیاری از گفته های لنین عملا” طی تاریخ اثبات شده است)
(یک گام به پیش دو گام به پس) می توان به طور کلی از چهار محور تجربه شده در احزاب واقعی کارگری نتیجه گیری کرد:
حزب مارکسیستی طبقه کارگر ، آگاهترین و متشکل ترین عناصر طبقه کارگر را بعنوان تجسم کل طبقه متحد می سازد، حزب به دانش قوانین رشد اجتماعی مجهز است ، برنامه ای روشن و تاکتیکی انعطاف پذیر دارد چنین حزبی مکتب پرورش رهبران واقعی طبقه کارگر است ، کارگران پیشرو در صفوف حزب دانش های نظری و تجربه سیاسی لازم برای رهبری همه مظاهر مبارزه طبقاتی پرولتاریا را می آموزند، حزب، کمیته ها و شخصیتهای حزبی با شرکت در مبارزه روزمره کارگران ، دفاع تزلزل ناپذیر از منافع حیاتی آن اعتماد توده های کارگر را به خود جلب می نماید و تمام این عوامل به حزب امکان می دهد بر همه سازمانهای کارگری و اقدامات هماهنگ و مشترک آنان در جهت نیل به هدف واحد یعنی برافکندن نظام سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم موفق عمل کند . اصول سازمانی تشکیلاتی حزب مارکسیستی بر پایه سانترالیسم دمکراتیک قرار دارد : اصل سانترالیسم بدان معنی است که حزب باید بر اساس اساسنامه واحدی سازمان یافته و فعالیت کند و از مرکزی واحد که کنگره حزبی و در فواصل کنگره کمیته مرکزی است رهبری شود.
انضباط واحدی داشته باشد ، فرد از جمع ، اقلیت از اکثریت و سازمانهای پایین از سازمانهای منتخب بالا در کنگره ها تبعیت کنند.
دمکراتیسم خصلت اساسی حزب کارگری است که انتخابات کلیه ارگانهای حزبی توسط توده ها از پایین به صورت مرحله به مرحله و گزارش دهی منظم ذات آن است وحدت واقعی حزب نه تنها وحدت فکری بلکه همچنین وحدت سازمانی آن است و این وحدت بدون انضباط واحد که برای تمامی اعضا حتمی باشد متصور نیست ، دمکراسی درون حزبی بر پایه شرکت اعضا در تمامی تصمیم گیریها و کارهای حزب و انتقاد از خود و افشای بی رحمانه انحرافات و کمبودها دو پایه اساسی پرورش کادرهای واقعی و از بین بردن نارسایی ها می باشد.
لنین رهبر بزرگ کارگران درباره اهمیت حزب و سازمان نوشت : ” پرولتاریا در مبارزه برای رسیدن به حکومت سلاحی جز سازمان در دست ندارد ، کارگران در اثر حکم فرمایی رقابت آنارشیستی در دنیای سرمایه داری دست خوش پراکندگی است و در زیر کار برده وار به سود سرمایه از پای در می آید و همواره در قعر گرداب فقر کامل ، بی فرهنگی ، انحطاط فرو می رود تنها در اثر آنکه وحدت فکری اش از راه اصول مارکسیسم با وحدت مادی سازمانی که میلیونها زحمتکش را بصورت ارتش طبقه کارگر متحد می سازد ، تقویت یابد می تواند به نیروی شکست ناپذیر تبدیل گردد و ناگزیر تبدیل خواهد شد . در برابر این ارتش ، نه حاکمیت پوسیده استبداد سلطنتی روس بلکه حتی قدرت لرزان سرمایه جهانی تاب مقاومت ندارند ” ( لنین جلد ۸ ص ۴-۴۰۳ چاپ روسی)
(بنا براین مخالفت با چنین ابزاری با هر بهانه ای که باشد در واقع خلع سلاح کردن طبقه کارگر در مقابل سرمایه داری است در حالی که می توان معایب آن را بر طرف کرد بدون اینکه با افزودن یا کم کردن های زائد باعث عقیم شدن حزب به عنوان سلاح برنده طبقه کارگر شد)

پایان فصل اول

اسدالله غفار زاده - مهرماه ۱۳۹۳

****************

در ضرورت حزب انقلابی در ایران: ( قسمت دوم)

ویژگی اساسی چند سال اخیر جنب و جوش عظیم و اعتصابات گسترده کارگری علیه هجوم عنان گسیخته نظام سرمایه داری، به هستی و زندگی مردم بخصوص کارگران از طریق نابودی امنیت شغلی، تعطیلی گسترده موسسات تولیدی و اخراج و بیکارسازی کارگران می باشد. شدت سرکوب و حکومت نظامی در کارخانجات تاثیر گذار بزرگ مانند ماشین سازی ها و صنایع نفت و پتروشیمی، که حتی به تشکل های زرد دولتی هم اجازه فعالیت داده نمی شود، بازنشستگی، اخراج نسل کارگران پیشرو و حامل تجربه طبقاتی قبلی که این آگاهی را به نسل بعدی منتقل می کرد، و همچنین خطر اخراج، گرسنگی تزریقی در سایه قراردادهای سفید امضا و موقت با ارتش عظیم بیکاران در کنارممنوعیت کوچکترین فعالیت قانونی در عرصه تشکل های سندیکایی و مطالبات صنفی، جنگ و گریز و مبارزات شبه پارتیزانی در خلاء حزب سیاسی و اتحادیه های سراسری شرایط حاکم بر جنبش کارگری میباشد.
وجود انحرافات عمیق درون جنبش کارگری در اشکال اکونومیستی، فرقه گرایی، سوسیال دمکراتیک، اعتقاد به رشد و اعتلایی خود به خودی و ... همه در هیت مشترک انحلال طلبانه، و عاجز از پیوند زنده و مبارزه جویانه با جنبش مبارزاتی کارگران از شکل گیری حزب سیاسی سراسری کارگران بعنوان ستاد فرماندهی جنبش انقلابی در سرنگونی نظم موجود و ایجاد حاکمیت شورایی کارگران جلوگیری می کند و یادآور سخنان حسن صادقی معاون خانه (سرکوب) کارگر میباشد که (گر خانه کارگر و تشکل های زرد نبودند و جنبش کارگری از دورن کارخانجات به بیرون راه می یافت و سراسری می شد، تحقیقا ج-ا 9 بار سرنگون می شد)، یعنی عمل کرد و سمومی که انحرافات نامبرده درون جبنش کارگری وارد طبقه کارگر می کنند نه تنها دست کمی از خانه کارگر ندارند بلکه هم جهت و مکمل سیاست های سرکوبگرانه نهادها و دولت سرمایه داری هستند. در نتیجه عمل کرد نهاد های سرمایه داری از بیرون و انحرافات نامبرده از درون مانع اساسی در شکل گیری و ایجاد سازماندهی سیاسی- حزبی میباشند ما در این نوشته بدلیل اینکه نهاد های سرمایه داری نهادهای شناخته شده دشمن هستند به آنها نمی پردازیم، بلکه تیتروار به بررسی انحرافات درون جنبش کارگر می پردازیم. قبل از بررسی این مسئله به چکیده بخش اول مقاله اشاره ای کلی می کنیم:
ما در قسمت اول به نقل از تجارب جنبش کارگری- کمونیستی تاکید کردیم که در حزب طبقه کارگر بعنوان ضرورت اساسی و تاریخی پیوند ارگانیک جنبش آگاهانه سوسیالیستی با جنبش مبارزاتی کارگران بعنوان تجلی عالیترین شکل تشکل و آگاهی طبقاتی برای سازماندهی انقلابی و حاکمیت کارگری میباشد؛ و گفتیم که بر دو اصل پایه ای مارکسیستی قرار دارد. ١- آزادی طبقه کارگر به دست خودش، (یا انقلاب کار توده هاست.)
٢ - اینکه به علل از خودبیگانگی، رقابت درونی کارگران، تسلط ایدئولوژی سرمایه داری و سیاست های برنامه ریزی شده، سرکوب مادی و فکری دولت و احزاب سرمایه داری، طبقه کارگر بخودی خود نمی تواند آگاهی سوسیالیستی و یا علم کمونیسم به عنوان علم سازماندهی انقلاب و حاکمیت کارگری دست یابد، و این علم خارج از مدار جنبش خودبخودی وارد مدار مبارزه می شود. و کارگر کارگری ها و اکونومیست های دنباله رو را به مانیفست کمونیست مارکس ارجاع دادیم که فرق کمونیست ها را در متشکل کردن پرولتاریا برای درهم شکستن ماشین دولتی بورژوازی و تسخیر قدرت سیاسی به عنوان وظیفه آنی، با سایر جریانات روشن کرده است ،( یعنی نیروهای که نتوانند کارگران را برای انجام وظیفه گفته شده متشکل کنند کمونیست نستند): مارکس و انگلس در تقابل با فرقه گرایی و و دنباله روی که از پیوند دیالکتیکی آگاهی سوسیالیستی با جنبش خود بخودی کارگری در رسیدن به حزب سیاسی جلوگیری می کنند، مبارزه خستگی ناپذیر و پیگیری را پیش بردند. این مسئله در مانیفست به این شکل دنبال شده است. الف: در تاکید بر روند جداگانه آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی بعنوان علم سازماندهی جریان خودبخودی مبارزه و نقش اساسی علم کمونیسم.
١- درست مانند دوره های پیشین که بخشی از اشراف به بورژوازی می پیوست، اکنون نیز بخشی از بورژوازی و به ویژه ایدئولوگ های آن که به لحاظ نظری جنبش تاریخی را در کلیت خود درک کرده اند، جانب پرولتاریا را می گیرند.
٢- وجه تمایز کمونیست ها از سایر احزاب کارگری در مبارزه ملی منافع مشترک تمام پرولتاریا است.
٣- کمونیست ها در مراحل گوناگون تحولات مبارزه کارگران با بورژوازی خودی، همه جا منافع کل جنبش را نمایندگی می کنند.
۴- در عرصه نظری بر بقیه توده عظیم پرولتاریا از لحاظ درک روشن سیر جنبش پرولتری و پیامدهای عام و نهایی برتری دارند.
۵- و مهمتر اینکه در عرصه عمل پیشرو ترین و قاطع ترین بخش طبقه کارگر هستند که در موارد ذکر شده مرزبندی قاطع و روشنی با تمام اکونومیست ها و دنباله روان جنبش خودبخودی دارند.
ب- در مرزبندی با فرقه گراها:
١ - کمونیست ها منافعی جدا و مجزا از منافع عموم کارگران ندارند.
٢ - آنها اصول فرقه گرایانه ای طرح نمی کنند که بخواهند بر اساس آن جنبش پرولتری را تشکیل دهند و به قالب مورد نظر خود درآورند.
٣- نتایج نظری کمونیست ها به هبچ رو متکی بر ایده ها و اصولی نیست که این یا آن به اصطلاح مصلح جهانی اختراع یا کشف کرده باشد، این نتایج صرفا بیان کلی مناسبات واقعی است که از مبارزات موجود طبقاتی و جنبش تاریخی که در برابر دیدگان ما جریان دارد سر بر می آورد.
۴- در نقد سوسیالیسم غیر کارگری یا سوسیالیسم حقیقی آلمانی: در این آثار دیگر بیانگر مبارزه یک طبقه با طبقه دیگر نبود، به جای نیازمندی های حقیقی، نیاز به حقیقت؛ به جای منافع پرولتاریا، منافع ذات آدمی. با این مرزبندی های روشن و قاطع بود که مارکس و انگلس در مبارزه علیه انواع سوسیالیسم غیر کارگری پایه ایجاد احزاب مستقل سیاسی را بوجود آوردند. ما با این توضیحات، انحرافات حاکم بر جبش کارگری که به سدی در ایجاد حزب سیاسی طبقه کارگر تبدیل شده اند اشاراتی کوتاه می کنیم.
الف)- درک غیر انقلابی و تجزیه جنبش به اجزای اولیه.
ب)- در شرایط سرکوب فاشیستی نمی توان تشکیلات ساخت.
ج)- انتقال مبارزه طبقاتی جاری به فضای توهم زای مجازی اینترنتی.
د) - علنی گرایی و قانون گرایی در نفی اصول فعالیت و ساختاری محکم در فعالیت نمیه علنی و غیر علنی.
....) اگر حزب سیاسی مورد نظر متشکل از آگاه ترین و متشکل ترین و پیشرو ترین بخش کارگران است، آیا می توان بدون ارتباط ارگانیک با بدنه کارگری از لحاظ ١- عناصر پیشرو. ٢- تشکل های توده ای.٣- مبارزات جاری.و ٤- اشکال سازماندهی، خود را حزب نامید؟ ( یعنی احزاب ، سازمانه و انواع تشکل های جور واجور که ادعا می کنند حزب طبقه کارگر یا سازمانگر طبقه کارگر هستند یعنی سازمانشان از عناصر نامبرده تشکیل شده است اما اگر تشکیلات شان از عناصر فوق تشکیل شده باشد یعنی دارای پیوند ارگانیک با جنبش کارگری هستند و اگر دارای پیوند ارگانیک باشند باید بتوانند جنبش کارگری را رهبری کنند که در عمل صد در صد مشخص است که به هیچ عنوان حتی در کوچکترین مورد هم نمی توانند در جنبش کارگری تاثیر بگذارند در نتیجه مشخص می شود که عناصر نام برده در در این احزاب و سازمانها و محافل حضور ندارند بنا براین آنها پیوند ارگانیک با جنبش کارگری ندارند در نتیجه تشکیلات سیاسی طبقه کارگر نیستند) ل )- آگراندیسمان مبارزه کارگران با کارفرمایی خودی و دل خوشی به آن بجای مبارزه طبقه متشکل کارگری در حزب سیاسی در نبرد با دولت و احزب سرمایه داری!! آیا تبلیغ و تحلیل به معنی مبارزه سیاسی میباست ?!!
الف: درک غیر ارگانیک از کلیت مبارزه انقلابی- طبقاتی و تجزیه آن به اجزا اولیه در دوری از درک ماهوی پدیده: عدم قبول و اعتقاد به قول مانیفست کمونیست به درک نجات کل جامعه در اینکه طبقه کارگر برای نجات خود باید کل جامعه را از طریق سازماندهی انقلاب نجات دهد و بعنوان پیشروترین و قاطع ترین بخش احزاب در عرصه عمل که از سیر جنبش سراسری و پیامدهای عام و نهایی آن درک روشنی دارد عمل کند و به قول لنین نه پیرو تریدیونیون، بلکه بیانگر آتشین مقاصد توده ها، خود سری ها و بهره کشی سرمایه داری را در یک تابلو عمومی و کلی مجسم سازد و بتواند از هرچیزی جزئی بر تشریح عقاید سوسیالیستی و خواسته های دمکراتیک خود در برابر همه، برای توضیح اهمیت تاریخی- جهانی مبارزه آزادیبخش پرولتاریا، به هرکس و همه استفاده نماید. عدم درک ارگانیک از روند یکپارچه مبارزه به قول مانیفست از زاویه منافع کل جنبش، و درک ماهوی آن بر محور سرنگونی انقلابی سرمایه داری و حاکمیت شوراهای کارگران و تجزیه آن به اجزاء اولیه بر پایه اپورتونیستی، پست مدرن-سوسیال دمکراتیک که نه تنها مبارزه بین پرولتاریا بر پایه به قول مانیفست منافع مشترک تمام پرولتاریا، بلکه دیگر لایه های اجتماعی مانند زنان، ملل تحت ستم، ... از سیر عمومی جنبش بر محور سرنگونی انقلابی مخالفت کرده و عملا به بقای استبداد و بهرکشی سرمایه داری کمک می کند. ما به طور چکیده به برخی موارد اشاره می کنیم:
١- مقوله ای به نام جنبش های اجتماعی: اینکه رشد ناموزون سرمایه داری در مرحله امپریالیسم در تقسیم کار جهانی در عقب ماندگی سرمایه داری پیرامونی در استفاده از عقب مانده ترین اشکال بهره کشی و اشکال دولت و سرکوب در ترس از انقلاب پرولتری- رهایبخش، مسائلی مانند ملل تحت ستم، زنان ، آزادی های دمکراتیک در چهارچوب سرمایه داری را کامل و یا تماما حل نکرده و قطب نبرد طبقاتی ماقبل حاصل شده ناقص است و طبقه کارگر با لایه های عظیمی از عناصر حاشیه تولید و میانی و بورکراسی عظیم نظامی-اداری احاطه شده، مسئله ای است که همگان آن را قبول می کنند، اما اختلاف از آنجا شروع می شود که اپورتونیست ها با فرض قرار دادن این بدیهیات، حل تضادهای عمده و فرعی دیگر را بر محور حل تضاد اساسی جامعه سرمایه داری ایران، یعنی کار و سرمایه بعنوان محور اصلی تغییرات اجتماعی، در لفافه جنبش های اجتماعی مانند زنان، دانشجویان، ملل تحت ستم گم و گور می کنند و این همه گرد و خاک خرده بورژوا-دمکرات های اخته عدول از سازماندهی انقلاب کارگری بر اساس سازماندهی انقلابی این طبقه در حزب سیاسی آن، بر اساس حاکمیت سوسیالیستی اش می باشد، این متوهم های شیفته دمکراسی دروغین سرمایه داری این کلام لنین که عصاره چندین تجربه انقلابی می باشد را از یاد می برند که در خرده بورژوازی یا تحت رهبری پرولتاریا و یا تحت رهبری بورژوازی (پایان صفحه سوم) (اول صفحه چهارم)
شق ثالثی وجود ندارد، آنانی که به این شق ثالث اعتقاد دارند پنداربافان و موهم پرستان پوچ تاریخند. تاریخ، اقتصاد، سیاست دست رد به سینه اینها می زند چون تاریخ غیر از سرمایه داری و سوسیالیسم سیستم دیگری نیآفریده است. پوپولیست های پست مدرن سوسیال دمکرات بعنوان ستون پنجم بورژوازی در درون طبقه کارگر که از درک ماهوی بهره کشی سرمایه داری و حل تضادهای فرعی و عمده آن بر محور تضاد اصلی یعنی کار و سرمایه عاجزند و تعمدا برای جلوگیری از انقلاب اجتماعی در رسیدن به حاکمیت سوسیالیستی- شورایی کارگران با یکسان سازی اجزاء مبارزه و عدول از سازماندهی نجات کل جامعه بر محوریت تنها نیرویی که نجات او نجات کل جامعه است. عملا به عنوان وردستان سرمایه داری در ابقای آن عمل می کنند. با این اپورتونیسم بی کرانه اصلا" لزومی به سازماندهی سیاسی- مستقل طبقه کارگر در حزب طبقاتی خود در پیوند ارگانیک در محیط کار و زندگی اش براساس انقلاب و حاکمیت کارگری نمی باشد. به قول مانیفست در مقدمه سوسیالیسم غیر کارگری آلمان در این آثار دیگر مبارزه یک طبقه با طبقه دیگر نبوده، به جای نیازمندی های حقیقی، نیاز به حقیقت، به جای منافع پرولتاریا، منافع ذاتی آدمی، مفهوم انقلاب جای خود را به مبارزات جنبش های اجتماعی مستقل و مفهوم سازماندهی مشخص طبقه کارگر به عنوان تنها نیروی قادر به سرانجام رساندن انقلاب و حاکمیت جایگزین از طریق قبول قطعنامه انترناسیونال اول، حزب سیاسی اش جای خود به توهم پراکنی درفضای مجازی نظاره گری، دنباله روی و تفسیر حوادث می دهد. لازم به تکرار نیست که هیچ کمونیستی مبارزات دمکراتیک لایه های ستمدیده غیر کارگری مانند ملل تحت ستم، زنان، جوانان و ... را کتمان نمی کند، به گواه تاریخ آنها کارنامه درخشانی در تمامی این موارد مانند زنان که بنیان گذار سازمان های مستقل آنها بوده اند، و یا برنامه حداقلی در چهارچوب حل مشخص مسئله و سازماندهی مبارزات آنها، قطعنامه های احزاب کمونیست و انترناسیونال های کمونیستی در مورد زنان، ملل تحت ستم، دهقانان نمونه موفقی بوده اند، اما در عین حال کمونیست ها اثبات کرده اند تاریخ ٢٠٠ ساله تا کنون نشانگر آن است که تمامی این مبارزات بدون رهبری طبقه کارگر به عنوان محور اصلی حل تضاد اساسی جامعه سرمایه داری و انقلاب اجتماعی در چهارچوب بقای نظام سرمایه داری- استبدادی درجا می زند و حل این مسائل در گرو انقلاب کارگری و حاکمیت شورایی دمکراتیک کارگران و تهیدستان می باشد. پس سازماندهی طبقه کارگر در حزب انقلابی بعنوان ناجی کل بشریت الویت اول ما می باشد. به زبان دیگر در میان لایه های اجتماعی طبقه کارگر و سرمایه دار هویت دهنده اصلی مناسبات اقتصادی و اجتماعی هستند و طبقه ١۴ میلیونی کارگران ایران بعنوان نیروی اساسی تولید و ادامه حیات جامعه و تغییر بنیادین، و قادر به سرانجام رساندن انقلاب پیشرو، و همچنین ایجاد کننده حاکمیت شورایی - دمکراتیک در آزادی همه مردم، و تنها بدیل سرمایه داری حاکم است . تنها وی می تواند بعنوان مرکز و نقطه ثقل و پیوند حل تضادهای موجود بر محور برنامه حداقل اش باشد. اتحاد زنان کارگر، کارگران ملل تحت ستم، جوانان بی آینده و آزادیخواه، فقط و فقط در صورت تقویت نیروی طبقه کارگر در سرنگونی مشترک دیکتاتوری و بهره کشی و برقراری حاکمیت سوسیالیستی و وحدت داوطلبانه تمامی خلقها می تواند آنها را از چنگال ستم و نابرابری نجات دهد. بنابرین ما باید سازماندهی طبقه کارگر را بعنوان نجات کل جامعه در الویت اول خود قرار دهیم. حزب انقلابی این طبقه بعنوان ظرف تجمع سازمان یافته آگاهترین، پیشروترین و متشکل ترین بخش آن، بعنوان برنامه رهایی تمام ستمدیدگان و ستاد فرماندهی انقلاب، تنها وسیله ممکن برای تحقق این پروسه می باشد. هرگونه دمسازی، برخورد پوپولیستی - سوسیال دمکراتیک و به اصطلاح پست مدرن، درهم آمیزی مرزهای طبقاتی بنام جنبش های اجتماعی وعدم الویت بندی، به معنی نوکری در آستان دیکتاتوری و ادامه بهره کشی و استبداد می باشد.
٢- حل مقوله طبقه کارگر در شلم شوربای مزد بگیر، یکی از رایج ترین انحرافات پوپولیستی - سوسیال دمکراتیک در نفی هویت مستقل طبقاتی- سیاسی- کارگران برای دوری از سازماندهی سیاسی - انقلابی در سلولهای حزبی، در محیط کار و زندگی کارگران، و رایج کردن مزد بگیر بجای طبقه کارگر، هم سان و معادل قرار دادن این مفهوم می باشد. شکی نیست رشد سریع علم و تکنولوژی باعث تقویت کار فکری بر یدی شده است، شکی نیست که تعمیق بحران ساختاری سرمایه داری و رشد فاصله و تضاد طبقاتی لایه ها ی گسترده تری را به صف کارگران رانده است. و مهم اینکه با ورود سرمایه داری به مرحله سوم بحران ساختاری حل مسائل تغذیه، درمان، مسکن، آموزش و خدمات عمومی رایگان با سوسیالیسم گره خورده و ستم دیدگان را در این جهت سوق خواهد داد؛ اما آیا لایه ها ی میانی مانند خرده بورژوازی جدید، مانند مثلا معلمین، پرستاران، کارمندان و حتی عناصر حاشیه تولید، ( بی طبقه شده (همان دکلاسه) ) را که ارتباط مستقیم با تولید ارزش اضافی و رودر روی طبقه و دولت سرمایه داری قرار ندارند،را می توان در ردیف طبقه کارگر قرار داد؟ تمامی مارکسیست ها در تعریف علمی طبقه کارگر بعنوان نیروی که به غیراز نیروی کارش صاحب هیچ اختیار و مالکیتی نبوده و این نیرو را به صاحب ابزار تولید می فروشد اشتراک نظر دارند. در این تعریف علمی طبقه کارگر مخصوصا قسمت پرولتری آن بعنوان بارآور مستقیم ارزش افزوده و نبض تولید، و ادامه حیات جامعه، و وجه اصلی تضاد در مقابل طبقه سرمایه دار ترسیم شده که در کارخانجات به طرز انبوه و دستجمعی (تولید اجتماعی) از طریق همکاری دوستانه و متقابل به تولید مستقیم می پردازند؛ که به کلام زیبای گرامشی در کارگر کارخانه منهای مالکیت خصوصی سرمایه داری، تولید و کل روابط تجسم عینی مناسبات سوسیالیستی می باشد و اصولا آگاهی طبقاتی سوسیالیستی منطبق بر این مناسبات می باشد. ولی آیا دیگر بخش های غیر مرتبط با مرکز تولید، دارای چنین مناسبات عینی مساعد و زمینه ساز سوسیالیسم و آگاهی طبقاتی منتج از این شرایط هستند؟ بطور مشخص آیا یک معلم، پرستار و یا کارمند که هیچ ارتباط مستقیم با تولید کالا و ارزش اضافی نداشته و رودر روی طبقه سرمایه دار نیست می تواند به خودآگاهی سوسیالیستی طبقاتی در روند کار دست یابد؟ آیا مبارزه طبقاتی به مفهوم کارگری آن در جدال با طبقه سرمایه دار برای آن لایه ها اصولا" معنی دارد؟ لنین کبیر در تعریف این مناسبات و قطب بندی کامل طبقاتی، پس از چند سال از پیروزی انقلاب اکتبر، در مقایسه اقتصاد آنزمان روسیه، با شمردن پنج نوع اقتصاد با توجه ختص به اقتصادی امریکا، در مقاله ی بنام «بهره جنسی»، ضمن ترسیم دشواری کارشان می گوید، اقتصاد سرمایه داری انحصاری دولتی امریکا آستان سوسیالیسم بوده که از پنجره های آن سوسیالیسم به ما لبخند می زند. هیچ فاصله ی بین آن و سوسیالیسم نیست، کافی است انحصارات را برداشته شوراها را جایگزین کنید، بهترین نوع سوسیالیسم خواهد بود. در این رابطه هرچه از تولید بزرگ دسته جمعی و محیط های بزرگ پرولتری دورتر می شویم، از ایده و درک سازماندهی دسته جمعی در شکل مناسبات سوسیالیستی دورتر می شویم. یکی از بزرگترین عوامل پیروزی بلشویک ها در دهقانی ترین کشور جهان با 90 در صد جمعیت دهقانی، سرمایه و نیرو گذاری مختص بر روی کارگران موسسات بزرگ می باشد. لنین در کتاب پر ارزش وظایف سوسیال دمکراتها ی روس، در بدو فعالیت شان تاکید می کند، غیر از موسسات بزرگ، ما نباید نیروهای خود را پراکنده کنیم. بر خلاف سفسطه های ظاهرا کارگر کارگری مانند حکیمی، لایه های خرده بورژوایی سهل است، حتی کارگران ساختمان، کارگاه های تولیدی کوچک مانند خیاطی ها، کفاشی ها، قطعه سازی ها، علیرغم شدت استثمار و نبود کمترین امکانات قانونی در تب و توهم پیمانکار و کارخانه دار شدن می سوزند و صدها کیلومتر در غریزه طبقاتی حاکم در کارخانجات بزرگ در هم سرنوشتی و فداکاری و همنوع گرایی - سوسیالیستی به دور می باشند. شما بر خلاف اپورتونیست های پوپولیست کافی است بر همین راستا تجربه شکل گیری شوراها کارگری که محصول شرایط انقلابی هستند در نظر آورید، به طوری که گفته شد نمی توانید در تجارب کلیه انقلابات مانند روسیه، آلمان، ایتالیا و ایران از یک اداره و یا بیمارستان و یا کارگاه نمونه ی برای شکل گیری شوراها ی کارگری بعنوان پایه و نقطه اتکای حرکت به سوی سوسیالیسم نمونه بیاورید. در این رابطه نسبت به درجه تولید کالا و ارزش اضافی بطور مستقیم و درجه بزرگ کارخانجات و روند پرولتریزه اسیون، ایده تحلیل و رشد آگاهی سوسیالیستی طبقاتی و حاکمیت انقلابی - شورایی ممکن تر و بالا تر می باشد. ادامه بحران هویت کنونی در ایران دقیقا دوری از سازماندهی قسمت های تعیین کننده و پرولتری کارگران، مخصوصا ماشین سازی ها و نفت و پتروشیمی ها می باشند. هدف اپورتونیست های تجدیدنظر طلب پوپولیست از زدودن مرزهای طبقاتی و در هم آمیزی صف مستقل طبقاتی کارگران در لایه های خرده بورژوازی چیزی جز همسازی و سازش طبقاتی و تبدیل طبقه کارگر به زائیده و دنباله رو بورژوازی نمی باشد، از انحلال طلبانی مانند حکیمی تا احزاب به اصطلاح کارگری، و محافل و جریانات بینابینی ( انحلال طلبان خجالتی) در دوری و ترس از سازماندهی سیاسی - تشکیلاتی کارگران در سلولهای پایه حزب کارگری در محیط های کارگری، در داخل کشور، بعنوان تنها وسیله سازماندهی انقلاب و حاکمیت کارگری به آرامبخش توهم زای مزد بگیر و ... چنگ زده اند و بهترین نیروهای آگاه گر سوسیالیستی را از پیوند آگاهانه در پیشبرد وظایف انقلابی در ترویج و تبلیغ و سازماندهی در میان کارگران دور کرده و خوش خدمتی خود را به طبقه سرمایه داری به اثبات می رسانند. بدون پیوند ارگانیک نیروهای سوسیالیست با طبقه کارگر، مخصوصا قسمت پرولتری آن، از طریق جلب و جذب پیشروان کارگری، تشکل های توده ای و مبارزات جاری از طریق سلول های کمونیستی مستقر در میان آنها (یعنی بدون وجود حزب واقعی طبقه کارگر) اگرصد بار هم انقلابی به عظمت انقلاب ۵٧ صورت بگیرد و اگر به جای ١٦٠ شورایی کنترل کارگری که در سال ۵٧ در مراکز تولیدی بزرگ ساخته شدند ١٠٠٠ تا شورا کنترل کارگرل هم ایجاد می شد باز هم طبقه کارگر به زائیده حزب بازاریان مانند موتلفه و یا احزاب دیگر بورژوازی تبدیل می شد و خواهند شد، چون کارگران و تشکل های کارگری و مهمتر از آنها شوراهای کارگری مکمل خود یعنی حزب واقعی طبقه کارگر را ندارند( یعنی پیوند ارگانیک میان نیروهای سوسیالیست با طبقه کارگر موجود نیست).
٢- کشیدن دیوار چین بین مبارزه و تشکل های صنفی و سیاسی یکی از مهمترین عوامل باز دارنده ای است که جنبش آگاه گرانه سوسیالیستی و یا آگاهی طبقاتی را از جریان و بستر مبارزه طبقاتی کارگران جدا کرده و فاصله می اندازد در درجه؛ اول: هرچند جامعه سرمایه داری در ماهیت خود متحد و سیر تحول در آن فرآیندی یک پارچه می باشد، اما در جامعه ی که مناسبات شیئی واره سرمایه داری به صورت محیطی طبیعی جلوه گر می شود، جامعه و فرایند تحول آن در آگاهی انسانها به صورت امری متحد و یکپارچه در نمی آیند و شکل کثرت چیزها و نیروهای مستقل از یکدیگر را به خود می گیرند؛( یا به پست مدرنیسم بورژوای حاصل منطقی می دانند) دوم: و مهترین و برجسته ترین اختلاف در سطح آگاهی پرولتاریا که بیشترین پی آمد منفی را به همراه دارد، جدایی مبارزه اقتصادی از مبارزه سیاسی است. مارکس نادرست بودن این جدایی را از نقطه نظر درک طبقه کارگر بعنوان یک طبقه تاریخی در مقابل طبقه، دولت و احزاب سرمایه داری و نهاد های وابسته یا مستقل سرمایه داری در غالب حزب سیاسی، به عنوان کلیت آن، بارها یاد آور شده است. این انحراف از آگاهی انقلابی را باید در دو گانگی دیالکتیکی اهداف فوری در مبارزه برای بهبود شرایط در بردگی اقتصادی طبقه کارگر و هدف نهایی در سرنگونی سرمایه داری و ایجاد حاکمیت کارگری دید؛ که باید بقول مانیفستِ کمونیست چهارچوب فعالیت کمونیست ها تشکل طبقه کارگر برای در هم شکستن ماشین دولتی بورژوازی و تسخیر قدرت سیاسی هدف اصلی و رفرم و مبارزه برای بهبود شرایط زمینه سازو تسهیل کننده این روند باشد. بقول مارکس در فقر فلسفه، پرولتاریا باید نه فقط در برابر سرمایه بلکه در برابر خود نیز به طبقه تبدیل شود، یعنی ضرورت اقتصادی مبارزه اقتصادی خود را به سطح اراده آگاهانه و آگاهی طبقاتی فعال و کار ساز برکشد، پرولتاریا خویشتن را به کمال نمی رساند مگر با نفی و انحلال خود و برقراری جامعه بی طبقه، از کانال به آخر رساندن مبارزه طبقاتی. فقط با چنین درک مارکسیستی می باشد که بر خلاف اپورتونیست ها ی اکونومیست و انحلال طلب ها، می توان از مبارزه اقتصادی طبقه کارگر برای بهبود شرایط درک درستی داشت، اما متاسفانه فعالین گرفتار در افکار جدایی مبارزات سیاسی با مبارزات اقتصادی در ایران امروز ها می خواهند با تکیه بر موضوع دستمزدها به شکل اراده گرایانه و بدون بر قراری پیوند ارگانیک سازمانی جنبش دستمزد ایجاد کنند در واقع این فریب توده ها و دور زدن و پریدن از انجام وظیفه ی انقلابیون سوسیالیست در رساندن آگاهی طبقاتی و سازماندهی نطفه های حزبی است و از این زوایه است که مارکس نقش اتحادیه ها را با کمون شهرهای دوران انقلابات بورژوایی در تدارک انقلاب همسان می داند، که بطور موفقیت آمیز همین نظریه توسط حزب بلشویک لنین در تدارک برای انقلاب مخصوصا در انقلاب (با توجه به اینکه حزب بلشویک در روسیه وجود داشت) جهان شمول اکتبر بکار گرفته شد. مسئله چگونگی ارتباط اصولی و درست مبارزه اقتصادی با مبارزه سیاسی، زمانی تحقق می یابد که اصول زیر رعایت شود:
اولا، به گفته مانیفست کمونیست در هدف فوری کمونیست ها برای متشکل کردن پرولتاریا و در هم شکستن ماشین دولتی و تسخیر قدرت سیاسی را اولویت اول خود دانسته و تمامی اشکال تشکل و مبارزه طبقاتی در جهت تقویت و بستر سازی این روند کانالیزه و سازماندهی کنیم.
ثانیا، به قول مانیفست کمونیست نجات طبقه کارگر را در نجات دادن کل جامعه بفهمیم و عمل کنیم. این مسئله به چه معنی است؟ این مسئله به این معناست که به قول لنین کمونیست ها نه دبیر تردیونیون بلکه نماینده مقاصد و منافع آتشین توده ها هستند. یعنی برخلاف ساده نگری سندیکالیست ها و اپورتونیست، اکونومیست های انحلال طلب، کارگر کارگری های انحلال طلب، طبقه کارگر بدون مبارزه و درک کلیت جامعه در شکل حزب سیاسی، نمی تواند از مناسبات گروههای اجتماعی - سیاسی جامعه به درک نجات بخش رهایی سیاسی - طبقاتی دست یابد. مبارزه صنفی صِرف طبقه کارگر، در چهارچوب نظام سرمایه داری، در حوزه فروش بهتر نیروی کارش به کارفرمای خودی، بدون ارتباط و درک و رهبری دیگر لایه های اجتماعی در جریان مبارزه و انقلاب در چهار چوب مبارزه سیاسی در نجات کل جامعه مانند زنان، ملل تحت ستم، نمی تواند درک واقعا طبقاتی باشد، و مبارزات وی را در چهارچوب رفرمیستی اخته و نابود می کند. البته این مسئله نافی پتانسیل مشخص در شکل طبقاتی معین برای سازماندهی اشکال گوناگون مبارزه طبقاتی نمی باشد، و از طرفی نافی استقلال طبقاتی آن در برابر احزاب و دولت سرمایه داری در حزب سیاسی نیست، بلکه مسئله اساسی این است که تمامی اشکال مبارزه و تشکل در سطح رفرم باید در خدمت نجات کل جامعه، و بقول مارکس نقش کمون شهر ها را ایفا کند؛ و این مسئله بدون حزب سیاسی بقول مارکس در قطعنامه انترناسیونال بعنوان اهرم سازمایابی در مقابل قدرت متحده و احزاب دارا است که بدون آن(حزب طبقه کارگر) که تنها وسیله انقلاب اجتماعی است، یعنی باز گذاشتن مسیر ابقای سرمایه داری و فریب کارگران می باشد. جدایی اپورتونیستی و دیوار چین بین اشکال مبارزه و شکل سیاسی و اقتصادی طبقه کارگر و نفی و یا نادیده گرفتن حزب سیاسی کارگری به مثابه مهمترین و اساسی ترین شکل سیاسی - طبقاتی کارگران که تمامی اشکال مبارزه و تشکل را از پایین ترین تا بالاترین سطح آن در راستایی تسخیر قدرت سیاسی و حاکمیت بلاواسطه و شوراهای کارگران هدایت و رهبری می کند، به معنی خاک پاشیدن به چشم طبقه کارگر و کمک به ابقاء نظام بهرکشی می باشد، هر کسی که مدعی کمونیست بودن است، باید در کنار تقویت تشکل های نیم بند موجود، الویت اول خود را در جهت ایجاد حزب سیاسی از طریق کادر سازی در ایجاد ساختارهایجوابگو به سازماندهی سیاسی کارگران در سلولهای مخفی کمونیستی بنمایند. بدون رهبری سیاسی حزب طبقه کارگر، بعنوان پیشرو ترین، آگاهترین، متشکل ترین و جسورترین بخش طبقه کارگر که قدرت آنها را از طریق انقلاب برای درهم شکستن قدرت و ماشین دولتی و حاکمیت کارگر نمایندگی می کند؛ تشکل های موجود آلت دست جناحهای سرمایه داری خواهند شد، و با قانون گرایی صرف سرمایه داری، و علنی گرایی انحلال طلبانه تمامی پتانسیل های موجود برای ایجاد ساختار جدی مبارزاتی را به هدر خواهند داد.
ب؛ آیا واقعیت دارد که در شرایط سرکوب ها ی کنونی نمی توان تشکیلات رزمنده ساخت؟ از راست ترین طیف ها ی جنبش کارگری تا به اصطلاح چپ ترین آنها بطور شرم آوری به سوال فوق جواب مثبت می دهند، شکی نیست سرمایه داری جهان برای حفظ تداوم نظام بهره کشی در هر نقطه از جهان نوعی از سرکوب را که نوع و میزان شدت آن به وضعیت و سطح آگاهی و رادیکالیزم ودست آوردهای مبارزاتی و شدت مبارزه و تجربیات و میزان سازمان یافتگی و ... طبقه کارگر و نیروهای انقلابی در آن نقطه دارد بکار می برد وهیچ جای وجود ندارد که سرمایه داری حاکم باشد و در انجا نوعی از سرکوب نباشد بنا براین جای تردید نیست که در ایران به مثابه یکی ازترمینال های غرب و، شرقی، که مرکز تولید ۵٠ درصد نفت و مواد دیگر مورد نیاز سرمایه داری و با تجارب غنی مبارزاتی مانند تجربه شورا های کنترل کارگر ی به عنوان نطفه های اولیه حرکت به سوی سوسیالیسم و جنبش آگاه گرانه قوی کمونیستی، از هارترین اشکال سرکوب مانند دوره ستم شاهی و یا فاشیسم عریان ج.ا استفاده کنند و در قتل عام هزاران نفر از کمونیست ها و انقلابیون از اشکال متنوع و خشنونت بار سرکوب استفاده کنند، بنا براین داشتن انتظار برای بر قراری نوعی از حکومت سرمایه داری که در آن سرکوب نباشد یا آنقدر کم باشد که کارگران بتوانند با ارامش یا در حد مبارزات صنفی ، بدون قهر و بصورت دمکراتیک متشکل شده اهداف خود را کسب کنند چنین انتظاری از حاکمیت سرمایه داری نهایت سفاهت است، چرا که وظیفه دشمن (سرمایه داری) برای تداوم حاکمیت خودش سرکوب حریف(طبقه کارگر) است و در مقابل وظیفه حریف متشکل شدن و سرنگونی سرمایه داری است ، نمی شود از سرمایه داری خواهش کرد که سرکوب نکن تا ما متشکل شویم و تورا سرنگون کنیم، بیان خود چنین خواهشی نیاز به درجه ای از توازون قدرت طبقاتی دارد. حتی برای تحمیل تشکل های مستقل صنفی به سرمایه د اری، طبقه کارگر باید دارای شکلی از متشکل شدن و قدرت چانه زدن و توان وادار کردن سرمایه داری به قبول مطالبات کارگران را داشته باشد و این یعنی اینکه کارگران دقیقا" در زمان وجود سرکوب های شدید بیشتر از هر زمان دیگر نیاز به ایجاد تشکل دارند و در چنین شرایطی متشکل شدن در هسته ها و کمیته های مخفی و با استفاده دو سویه از انها هم به ساختن تشکل های توده ای کارگران و هم به ایجاد حزب طبقه کارگر اقدام کرد سد مسیر بن بست را شکست، بطوریکه هم اکنون با نظامی کردن کلیه عرصه های زندگی تاثیر باز دارنده شدیدی در شکل گیری ساختارهای سازمانده محکم دارد. ولی آیا شدت خفقان و سرکوب علیرغم بازدارندگی می تواند جلو شکل گیری تشکیلات های محکم و سازمانگرانه را سد کند؟ در صورتیکه اندیشه علمی - انقلابی و رهایی بخش تمامی تجارب ملی و جهانی جواب رد به این سئوال را می دهد!!! ایجاد سازمان های قوی و رزمنده در فاشیستی ترین شرایط خفقان، و خودسانسوری مانند احزاب عدالت، کمونیست، فدایی و مجاهدین، و باز سازی تشکیلات های انقلابی پس از کشتار دهه ٦٠ و تمامی تجارب جنبش جهانی مانند کمینترن و امریکای لاتین، مشتِ های نمونه از خروار می باشد که نه تنها در دوران خفقان نیز می شود متشکل شد بلکه تنها راه هدایت مبارزه متشکل شدن در هر شرایط است.
واقعیت تلخ در تسلط اپورتونیسم انحلال طلبانه سوسیال دمکراتیک در نفی هر گونه اندیشه انقلابی و ساختارها و اصول سازماندهی جنبش انقلابی، و از طرفی نسبت به این مسئله اخلال در ساختن ساختارهای محکم جوابگو به نیازهای مبارزاتی وادامه کاری فعالیت انقلابی جذب نیروهایی که بقول مانیفست کمونیست به درک نظری نجات کل جامعه رسیده اند، مختل کرده و به بیراهه می برد. در شرایط تسلط مادی و فکری سرمایه داری و هشیاری آن از نقش اساسی این نیرو ها در نجات کل جامعه، با کشتار وحشیانه مانند دهه ٦٠ و مدیریت انحرافات اپورتونیستی در دادن آدرس غلط و آگاهی کاذب وبه بیراهه کشیدن این نیروها جلوی شکل گیری حزب انقلابی سازمانده انقلاب و حاکمیت کارگری را گرفته و می گیرد، و بدون سازماندهی این نیروها بعنوان کادرهای تشکیلات جوابگو به سازماندهی تسخیر قدرت سیاسی بعنوان وظیفه مقدم کمونیست ها، صحبت از ایجاد حزب سیاسی - کارگری بیشتر به شوخی می ماند.
شدت سرکوب علیرغم اینکه یکی از پارامترهای عوامل بازدارندگی است اما هر گز نمی تواند به اندازه تجارب یاد شده از انحرافات فوق جلوی ایجاد حزب سیاسی را بگیرد،ولی در خلاء اندیشه کمونیستی رهایی بخش، و با تسلط سوسیال - دمکراسی منحط و انحلال طلبی مفرط در نفی اصول سازماندهی انقلابی در شرایط مخفی، مخصوصا تشکیلات کادرها؛ و از طرفی اکونومیسم اخته در قانونگرایی و علنی گری که کلیه پتانسیل های بالقوه مبارزات در عرصه کادرسازی را علنی کرده و بعنوان بازوی دشمن طبقاتی درشناساندن که باعث سهل تر شدن دستگیری، زندان و خنثی کردن، نیروهای که دارای پتانسیل انقلابی شدن را دارند می شوند ، که ما به ریشه بعضی از انحرافات می پردازیم.
١- جریان آگاهی سوسیالیستی محصول جنبش آگاهانه سوسیالیستی، یا روند خود بخودی مبارزه کارگران، درست مانند دوره های پیشین که بخشی از اشراف به بورژوازی می پیوست، اکنون نیز بخشی از بورژوازی و بویژه ایدلوگ های آن که به لحاظ نظری جنبش تاریخی را در کلیت خود درک کرده اند، جانب پرولتاریا را می گیرند،( مانیفست کمونیست ). آیا با رشد عظیم ارتباطات اینترنتی و سطح اطلاعات در بین کارگران، آنان می توانند به تئوری علمی کمونیسم دست یابند؟! آیا آگاهی طبقاتی در شکل تئوری کمونیسم انقلابی محصول روند خودبخودی مبارزات کارگران است؟ یا بستری مستقل و محصول شرایط علمی مشخص می باشد؟! تمامی طیف های راست کارگری، از محسن حکیمی تا محافل آگاه گران شرم گین - اکونومیست و انحلال طلبان تمام و شرمگین در مقابل ایده مانیفست، برتری نظریه کمونیست به جنبش عظیم توده ی از لحاظ درک روشن سیر جنبش پرولتری , شرایط و پیامدهای عام و نهایی به دیده شک و تردید و گمان نگاه می کند. و روند آگاهی کمونیستی را نه محصول جو و شرایط تاریخی که بقول مانیفست بخشی از ایدئولوگ های جامعه به درک نظری و تاریخی کل جامعه می رسند، و یا بقول گرامشی، جنبش آگاهانه سوسیالیستی؛ بلکه روند مکانیکی و قابل دسترس و خودبخودی که در قدیم قابل دسترس نبود و الان قابل دسترس است می دانند. حالا بماند که این گسترش ارتباطات اینترنتی در شرایط تسلط ایدئولوژی بورژوای به معنی گسترش بیشتر و سازمان یافته آن می باشد. و به کلام زیبای گرامشی در کارگر کارخانه : « کارگر بعنوان تکه ی از روند انباشت سرمایه که اراده ی غیر از اراده وی او را کنترل می کند، فقط در سایه تشکل در حزب سیاسی است که از بازو به قدرت، و از توده به رهبر تبدیل می شود».
از این اپورتونیست ها باید سئوال کرد که چرا طبقه کارگر با این همه اعتصابات گسترده و فشارهای وارد، اتوماتیک وار وارد نحله های سوسیالیستی، و یا خود دست یابی به آگاهی سوسیالیستی ندارند و به آگاهی کمونیستی دست نمی یابند!؟ و یا چرا این همه احزاب کارگری خودخوانده و نخبه های سوسیالیستی که بعضا" دارای امکاناتی مانند دهها تلویزیون، رادیو و نشریه و امکانات اینترنتی هستند تاثیری در روند سازمانیافته و آگاهانه کردن مبارزه طبقاتی نمی گذارند!؟ ساده ترین دلیل آن این است که آنها اعتقادی به رساندن آگاهی به طبقه کارگر ندارند و وظیفه خود را به عنوان سازماندهنده انجام نمی دهند. آیا قابل درک است که یک کارگر مثلا با خواندن متون کلاسیک مانند کاپیتال، ایدئولوژی آلمانی و غیره، در یک شب به چنان تحولی دست یابد که مثلا مناسبات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ایران، ماهیت دولت، آرایش طبقاتی انقلاب و ضد انقلاب، مرحله انقلاب، برنامه حداقل و حداکثر طبقه کارگر و استراتژی و تاکتیک آنرا تدوین و بر این اساس عضو گیری و ساختارسازی و سازماندهی نماید!؟ این نوکران انحلال طلب سرمایه بیشرمانه با چسبیدن به مبارزه بورژوایی در حد فروش نیروی کار کارگران و غریزه طبقاتی آن، عملا مقابل ایجاد اندیشه های بخش کمونیستی ایدئولوژیک طبقه کارگر در چهار چوب برنامه انقلابی ایستاده و به علت تسلط ایدئو لوژی سرمایه داری، عملا آنرا به زائده و دنبال رویی جریانات سرمایه داری
تبدیل می کنند. در این رابطه باید به مسائل زیر دقت کرد که علم کمونیسم بعنوان علم شرایط رهایی پرولتاریا، ادامه شرایط علمی، بقول مانیفست ایدئولوگ های بورژوازی که به درک نظری نجات تاریخی کل جامعه رسیده اند می باشد! این علم نجاتبخش پرولتاریا بعنوان علم سازماندهی انقلاب و حاکمیت کارگری، علم شناخت قوانین رشد و تکامل جامعه، ادامه عالی ترین اندیشه عملی بشری، یعنی سوسیالیسم فرانسه، اقتصاد انگلیس و فلسفه آلمان می باشد که بقول لنین در تمامی عرصه ها، اگر نخواهد از زمان عقب بماند، باید با پیشرفت های زمان خود را تطبیق دهد. در تحلیل نهایی این درست است که آگاهی کمونیستی محصول شرایط آشتی ناپذیر تضادهای طبقاتی می باشد، اما بستری جدا از جریان خود بخودی مبارزه کارگران دارد. مارکس، انگلس، گرامشی، رزا لوکزامبورگ، لنین، مائو، هوشه مین، سلطانزاده، حیدرعمواوغلی، جزنی بعنوان ایدئولوگ هایی که به درک نظری تاریخی نجات کل رسیده بودند، هیچ کدام از بستر کارخانه برنخواسته اند! و این روند تاریخی در هر کشور سرمایه داری مفروض، مسیری مشخص و معین دارد که تحت تاثیر شرایط تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی هر کشور، و شرایط جهانی، شکل اصولی- انقلابی، و یا انحرافی به خود می گیرد. شما کشوری را پیدا نمی کنید که این مسیر را طی نکرده باشد، بقول مانیفست این ایدئولوگ ها یی که به درک نجات کل جامعه می رسند، و یا بقول گرامشی جنبش آگاهانه سوسیالیستی چه در حد مارکس، انگلس، لنین و رزا لوکزامبرگ را بعنوان سوسیالیسم کارگری، و چه در حد باکونین، پرودون، بلانکی بعنوان سوسیالیسم خرده بورژوازی، آگاهی و یا تئوری انقلابی را با درک نجات کل جامعه به میان کارگران و توده های ستمدیده برده اند، و تا زمانی که نظام سرمایه داری با تقسیم کار ناعادلانه، خودبیگانگی و تسلط ایدئولوژیک اش وجود دارد، این روند ادامه خواهد داشت. در ایران خودمان از اولین هسته های سوسیال- دمکرات ها یا حزب اجتماعیون - عامیون تا حزب عدالت، سوسیالیست، کمونیست، توده و تا احزاب و نحله ها و سازمان های کنونی که از این جمله اند، که در شرایط کنونی باید از تجارب مثبت و منفی آنها در ایجاد ساختارهای محکم حزبی جوابگو به شرایط حاد سرکوب در ادامه کاری فعالیت انقلابی - کارگری و تبلیغ - ترویج و سازمانگری استفاده کرد. بدون وجود این ایدئولوگ ها که به درک نظری در نجات کل جامعه رسیده اند، بنیان گذاری فکری و تشکیلاتی احزاب کارگری و یا انترناسیونال غیر ممکن و دور از واقعیت می باشد. در کنار اعدام و کشتار سازمان یافته سرمایه داری برای از بین مردم این جان برکفان ناجی بشر انحلال طلبان اخته کارگر کارگری امثال محسن حکیمی بعنوان ستون پنجم سرمایه داری عملا با نفی هر گونه ساختار و اندیشه رهایی جاده صاف کن آن عمل می کنند و ادعا دارند انترناسیونال اول بدون مارکس و انگلس و یا حزب سوسیال دمکرات در روسیه بدون لنین و پلخانف بوجود می آمد. طیف دیگر انحلال طلبان سوسیال دمکرات که مکمل کارگر کارگری عمل می کنند، با پناه بردن به دامن سرمایه داری و با تبلیغ شکست سوسیالیسم بورکراتیک به نوعی پایان هر گونه مبارزه رهایی بخش پرولتری و با نفی هر گونه اصول سازماندهی انقلابی و کتمان دیکتاتوری پرولتاریا به نوکران بی جیره و مواجب بورژوازی تبدیل شده اند، این اپورتونیست های رنگارنگ از خود سئوال نمی کنند چرا علیرغم رشد عظیم فاصله و تضاد طبقاتی اندیشه های مشعشع آنها هیچ نتیجه ی ندارد!؟ اگر چه سرمایه داری جهانی با قتل عام انقلابیون در ابعاد کشتارهای دهها هزار نفری و حبس و زندان و اعدام انقلابیون تمامی میدانها را بعنوان آگاهی کاذب در فریب و انحراف جنبش کارگری به این خائنین واگذار کرده، اما این حکم تاریخ و دیالکتیک مبارزه طبقاتی است که روند کمونیسم علمی واصولی با درس از تجارب شکست و پیروزی جنبش کمونیستی- کارگری در حال شکل گیری و زایش نو می باشد، و شعله های آگاهی کمونیستی مسیر راه مبارزه طبقاتی کارگران با ایجاد حزب انقلابی در جهت سرنگونی نظام سرمایه داری و حاکمیت سوسیالیستی- شورایی کارگران روشنتر خواهد ساخت. این فصل را با سخن لنین کبیر به اتمام می رسانم که : « در جامعه سرمایه داری مسئله به این شکل مطرح هست یا ایدئولوژی سوسیالیستی یا ایدئولوژی سرمایه داری، هر گونه کم بها دادن به آگاهی سوسیالیستی به معنی تقویت ایدئولوژی سرمایه داری می باشد. بدون تئوری انقلابی هیچ جنبش انقلابی نمی تواند وجود داشته باشد»
٢- گروه سیاسی و گروه اجتماعی : برای فاصله گیری از عامی گری و سطحی نگری اکونومیستی - انحلال طلبانه، مخصوصا کارگرکارگری های انحلال طلب شرمگین خودمان که بطور غیر مستقیم، و نه مثل حکیمی مستقیم، نقش سازمان سیاسی و یا حزب طبقه کارگر را بعنوان ضرورت حیاتی اول طبقه کارگر، بقول مارکس در قطعنامه انترناسیول اول، برای سازماندهی انقلاب اجتماعی در مبارزه با دولت و احزاب بورژوازی نفی می کنند و درک نمی کنند که تا زمانیکه جامعه سرمایه داری مبتنی بر مالکیت خصوصی و آنتاگونیسم طبقاتی، تقسیم کار، خودبیگانگی، رقابت درونی، تلاش برای سود شخصی به جامعه تحمیل کرده و بین روند تولید و باز تولید نیازهای حیاتی و باز تولید فکری شکاف مخوفی باز کرده و فاصله انداخته است، باز تولید ایدئولوگ های که به درک نجات کل جامعه می رسند روندی جدا از مسیر جریان خوبخودی کارگران می باشد. یکی از بهترین آثار مارکس اگر بقول حکیمی دایناسوری نباشد هیجدهم برومر می باشد که اثری متدولوژیک و پایه در این مورد است. وی در فصل سوم با تحلیل عمیق مناسبات اجتماعی - طبقاتی گروه بندی ها و گروه های سیاسی نماینده آنها می گوید: « در شکل های متفاوت مالکیت یا شرایط اجتماعی هستی، خود پایه ی است که روبنای کاملی از احساس ها، پندارها، شیوه های اندیشه و نگرش به زندگی، با تفاوتها و شکل های ویژه خویش، بر اساس آن پا می گیرد، تمامی طبقه بر پایه شرایط مادی زندگی خویش و روابط اجتماعی متناسب با آن در پدید آوردن این روبنا و شکل دادن به آن سهیم است. فرد آدمی (شما بخوانید اکونومیست های ساده لوح) که این همه را از راه سنت یا تعلیم و تربیت می آموزد، ممکن است تصور کند که اینجا دلایل حقیقی تعیین کننده فعالیت او و نقطه عزیمت آنرا تشکیل می دهند». بعبارت روشن بر خلاف کارگر کارگریها ی شرمگین، جریان شکل گیری آگاهی و شعور سیاسی - طبقاتی در قالب احزاب و گروههای سیاسی یک روند دیالکتیک وعینی و درعین حال نه مماس با طبقه اجتماعی که درعین شکل گیری مستقل، از طرفی در تحلیل علمی - تاریخی و انقلابی مارکس از مناسبات طبقاتی اجتماعی نشان داده می شود چطور از هم دور یا نزدیک و حتی بریده می شوند. مارکس تحلیل ظریف اختلاف در سطح گروه های اجتماعی هم طبقه در مورد بورژوازی فرانسه در آن موقع می گوید: « در آنچه مانع اتحاد دو شاخه است اختلاف منافع آنهاست هم چنانکه در زندگی خصوصی میان آن چیزی که سطحی در باره خود می اندیشد و به زبان می آورد و آنچه به واقع هست و می کند فرق می گذارد، در نبردهای تاریخی لازم است میان گفته ها و ادعاهای خیال پردازانه احزاب و سازمان های واقعی و منافع واقعی آنها، میان طرز تلقی آنها از خودشان و آن چیزی که به واقع هستند، از آنهم بیشتر فرق گذاشته شود». در کنار این تحلیل موشکافانه از رابطه گروه سیاسی و اجتماعی، مارکس با تیز بینی یک اندیشمند پرولتری
با درک تحریف امثال حکیمی و ساده انگاری غیر علمی اکونومیست ها دنباله رو حوادث در نفی نمایندگی سیاسی و یا مماس و یکسان پنداری گروه سیاسی یا اجتماعی و در مرزبندی عمیق با این طیف ها، در بررسی علمی خرده بورژوازی می گوید: « از این تصور هم که گویا تمامی نمایندگان دمکراتیک (خرده بورژوازی)، از دکانداران، یا شیفته دکانداران هستند باید بر کنار بود چون ممکن است فرهنگ و موقعیت شخصی آنان فرسنگ ها با این گروه ( خرده بورژوازی) فاصله داشته باشد. خصوصیت خرده بورژوازی این نمایندگان از اینجاست که ذهنیت آنان نیز محدود به همان حدودی است که خرده بورژوازی در زندگی واقعی بدانها بر می خورد و قادر به فرا رفتن از آنها نیست و در نتیجه آنها نظراً به همان نوع مسائل و راه حل هایی می رسند که منفعت مادی و موقعیت - اجتماعی خرده بورژوازی در عمل متوجه شان است. این است خطوط کلی رابطه ی که میان نمایندگان سیاسی و ادبی یک طبقه و خود آن طبقه وجود دارد» (تاکید از من است).
جریانات مارکسیستی دقیقا با این درک پایه ی در انترناسیونال اول، پس از مبارزات شدید علیه جریانات سوسیالیسم غیر کارگری، قطعنامه ایجاد حزب سیاسی را که از کنفرانس لندن مطرح کرده بودند، بعنوان تنها راه سازمان یابی سیاسی در مقابل احزاب طبقات دارا برای سازماندهی انقلاب اجتماعی به تصویب رساندند - حالا اگر این کلام - علمی متودولوژیک مارکس همین حزب سیاسی، تسخیر قدرت سیاسی از طریق در هم شکستن ماشین دولتی، در نظر حکیمی شامل مرور زمان و کهنه شده و به دوران دایناسورها بر می گردد، ولی رفقای شرمگین اکونومیست و دنباله رو باید با تعمیق درک تئوریک مارکس، خود از سطحی نگری و عامی گری در پرنسیپ خود بخودیسم و دنباله روی و نظاره گری و تفسیر صرف حوادث و روند مبارزه به در آیند، و بقول انگلس رهبر کبیر پرولتاریا، وجه چهارم فعالیت انقلابی کارگری در درک و ارتقاء بار آگاهی کمونیستی، به زبان مانیفست کمونیست، در برتری نظری کمونیست ها نسبت به توده عظیم پرولتری و کسانی که به درک نظری نجات کل جامعه رسیده اند را مد نظر داشته و تقویت کنند. فقط با پیوند جنبش آگاهانه سوسیالیستی در شکل تئوری انقلابی، با جنبش مبارزات کارگران از طریق عناصر پیشرو و رهبران عملی، تشکل های توده ی و مبارزات جاری در قالب حزب سیاسی طبقه میلیونی کارگران می توانند از پس ازخودبیگانگی، رقابت درونی و نفوذ ایدئولوژی سرمایه داری در آیند.
٣- معنی کلام مانیفست کمونیست در اینکه طبقه کارگر برای نجات خود باید کل جامعه را نجات دهد چیست؟ لنینیسم تنها وارث و ادامه دهنده اصول مارکسیسم است! مانیفست با اعلام: تشکل پرولتاریا برای درهم شکستن ماشین دولتی و تسخیر قدرت سیاسی بمثابه هدف فوری تاکید می کند که طبقه کارگر جز آنکه جنبشی تدارک ببیند که هدفش پایان دادن- مالکیت خصوصی از طریق دمکراتیزه کردن کنترل و اداره ابزار عمده تولید، توزیع، ارتباطات و مبادله باشد راه دیگری ندارد. تنها با چنین شرایطی یعنی اساسا نفی مالکیت خصوصی است که تکامل آزاد هر فرد می تواند تکامل آزاد همگانی باشد انگلس در مقدمه چاپ آلمانی مانیفست می گوید: « اندیشه سیاسی که در مانیفست حاکم است این بود که ستم و تضاد طبقاتی که تمام تاریخ گذشته انسان را تشکیل داده است، تنها هنگامی می تواند خاتمه یابد که بشریت به مرحله ی برسد که طبقه استثمار شده و ستمکش، یعنی پرولتاریا دیگر نتواند از یوغ طبقه ی که استثمار می کند(بورژوازی) رهایی یابد مگر آنکه در عین حال تمام جامعه را برای همیشه از قید استثمار و ستم و مبارزه طبقاتی خلاص سازد». به عبارت دیگر نجات کل جامعه با نجات پرولتاریا گره بخورد. و این مسئله متجلی در انقلاب همگانی، در نفی کلیت سیستم بهره کشی و حاکمیت جایگزین متجلی می شود که طبقه کارگر متشکل در حزب سیاسی بعنوان نماینده کل ستمدیدگان و نه تردیونیون، نیروی آنها را متحد کرده، ذهن آنان را از لحاظ سیاسی روشن ساخته، درک مصالح انقلاب و راه های آزادی از جور و ستم را به آنان آموخته و در راستای نجات کل جامعه رهبری می کند. اما برای رسیدن به این سطح از سازماندهی و سرکردگی، کل جنبش بقول مارکس در فقر فلسفه: « پرولتاریا باید نه فقط در برابر سرمایه بلکه در برابر خود نیز به طبقه تبدیل شود یعنی ضرورت اقتصادی مبارزه طبقاتی خود را به سطح اراده آگاهانه و آگاهی طبقاتی فعال و کار ساز بر کشد. پرولتاریا خویشتن را به کمال نمی رساند مگر با نفی و انحلال خود و برقراری جامعه بی طبقه از کانال به آخر رساندن مبارزه طبقاتی».
برای رسیدن به این سطح از آمادگی، کنگره پنجم انترناسیونال اول، در ٢ سپتامبر ١٨٧٢ در مبارزه علیه انواع سوسیالیسم خرده بورژوازی و بورژوازی در درون جنبش کارگری، مخصوصا باکونیست ها، پیشنهاد مارکسیست ها در مورد ایجاد حزب سیاسی کارگر با ٢٩ رای موافق در برابر ۵ رای مخالف و ٩ رای ممتنع تصویب شد؛ قطعنامه مصوب اعلام می کند « در مبارزه خود علیه نیروی متحد طبقات دارا، پرولتاریا فقط می تواند با سازمان دادن نیروهای خود در یک حزب سیاسی مستقل، به مثابه طبقه عمل کرده و علیه تمامی احزابی که طبقات دارا در آن متشکل شده اند عمل نماید، این سازمان سیاسی پرولتاریا بعنوان یک حزب سیاسی برای دست یافتن به پیروزی انقلاب اجتماعی و بالاتر از همه برای رسیدن به هدف نهایی خود، یعنی الغاء همه طبقات ضروری است»(تاکید از ماست ). بدون حزب سیاسی طبقه کارگر به دنباله رو و زائده احزاب بورژوازی تبدیل شده و حتی در شرایط موقعیت انقلابی و پیدایش شوراهای کنترل کارگری، مثل سال ٦٠، شورا ی کنترل در انقلاب ۵٧ راه بجایی نخواهد برد، از طرفی هدف طبقه کارگر متشکل در حزب مستقل کارگری در راستایی نجات خود و نجات جامعه و مردم ستمدیده، از جمله ملل تحت ستم، زنان و جوانان می باشد. بدین جهت برنامه حداقل سوسیالیست ها و مصوبات و قطعنامه های انترناسیونال یک و دو و سه احزاب کارگری خیلی مهم و راه گشا بوده است. طبقه کارگر بعنوان ناجی کل جامعه و نه صرفا دبیر سندیکا، و نماینده در پارلمان سرمایه داری، بعنوان رهبر آتشین توده ها در راستای انقلاب و تسخیر قدرت سیاسی نیروی مبارزه آنها تقویت، و یا بر ضد گرایشات سرمایه داری آنان مبارزه و یا تهیج می کند. این مسئله در شرایط روسیه به علت کثیرالملل بود ن آن در برنامه و نوعی سازماندهی حزب بلشویک کاملا آشکار می باشد. لنین در درک اصولی از حق ملل در تعیین سرنوشت و انعکاس آن در برنامه و ساختار حزب می گوید: « برابری کامل حقوق ملتها، حق ملل در تعیین سرنوشت خویش، در هم آمیختگی یا اتحاد کارگران تمام ملتها، این است آن برنامه - ملی که مارکسیسم تجربه تمام جهان و تجربه روسیه به کارگران می آموزد » ( لنین ج ٢۵ ص ٣٢٠ ).
با توجه به تجارب پیروزمند انقلاب کبیر اکتبر در بکارگیری کلام مانیفست کمونیست در نجات کل جامعه، و رهبری آتشین منافع و مصالح توده، و نه لیدر سندیکا و پارلمان، ما به چند نمونه از قطعنامه های حزب بلشویک برای درس آموزی اشاره می کنیم: قطعنامه در مورد
«حق ملل در تعیین سرنوشت خویش»: « سرمایه داران و خرده بورژوازی از سیاست ستم ملی حکومت مرکزی پشتبانی می کنند چرا که ستم ملی به آنان امکان می دهد که امتیازات طبقاتی خود را نگاه دارند و در بین کارگران منسوب به اقوام مختلف تفرقه بیاندازند. تمام ملل جزء دولت سراسری باید حق جدایی آزادانه و تشکیل دولت های مستقل را داشته باشند، همبستگی کارگران ملل مختلف تنها از طریق شناسایی این حق تامین می گردد، انگار این حق و امتناع از اتخاذ تدابیری که تحقق عملی آنرا تضمین کند عینا حمایت از سیاست غصب و تصرف اراضی دیگران است. (قطعنامه ها جلد ١ ص ١۴۴) و یا: «در منافع طبقه کارگرالزام می کند که کارگران تمام ملتها در سازمان های سیاسی، سندیکایی، تعاونی و فرهنگی واحد گرد آیند، تنها این گونه در آمیختن ملت ها در سازماهای واحد است که به کارگران امکان می دهد پیروزمندانه علیه سرمایه جهانی و ناسیونالیسم بورژوازی مبارزه کند». ( قطعنامه ج ١ ص ۴۴٩) و یا: « سندیکا نباید بی طرف باشد اعضای حزب باید در سندیکا وارد شده و فراکسیونهای خود را ایجاد نمایند و در راه تاسیس یک سازمان سندیکایی بر محور مخالف جنگ امپریالیستی و طرفدار مبارزه طبقاتی تشکیل دهند». (همانجا، تاکید از ماست)
برای رسیدن به این سطح از سازمان یافتگی ارتش میلیونی کارگران، در کنار تحلیل درست اوضاع و سازماندهی مبارزه طبقاتی در جهت انقلاب و حاکمیت انقلابی، فقط و فقط با ایجاد حزب سیاسی ممکن می باشد. به عبارت دیگر، طبقه کارگر متشکل در حزب سیاسی، برای نجات خود از طریق نجات کل جامعه، از یک طرف بعنوان نماینده آتشین منافع توده ها، باید بر اساس برنامه حداقل خود، مبارزات کلیه ستمکشان، مانند زنان، ملل تحت ستم و جوانان را سازمان دهد، و از طرفی مبارزات کارگران متشکل در سندیکا ها و اتحادیه ها را در جهت رهایی کل جامعه رهبری کند، و نقش اتحادیه ها را بقول مارکس تا سطح کمون شهرهای انقلابات بورژوازی ارتقا دهد. و بقول مانیفست کمونیست: « بعنوان بخش آگاه پیشرو و رادیکال کارگران نیروی آنها را در مسیر آزادی از ستم و بهره کشی سازمان دهد». در این راستا حزب بلشویک موفق ترین نمونه در کار بست اصول مانیفست کمونیست در موارد زیر می باشد؛ اولا، کاربست تسخیر قدرت سیاسی بعنوان حلقه مقدم فعالیت، در اینکه کارگران برای نجات خود باید کل جامعه را نجات دهد. ثانیا، تشکل و تربیت مستقل سیاسی - انقلابی کارگران بر اساس اعتقاد به انقلاب و حاکمیت سوسیالیستی کارگران در حزب طرازنوین طبقه کارگر، ثالثا یکپارچه کردن و انسجام کلیه اشکال
مبارزه طبقاتی کارگران از طریق جلب و جذب رهبران عملی و پیشروان کارگری که سازمان اعضایی معادل سازمان کارگران بود. ب- سازماندهی کلیه تشکل های صنفی - تعاونی و فرهنگی در راستای هدف اصلی.
ج- اتصال زنده و پویا و سازما ن گرانه با مبارزات جاری کارگران بعنوان نماینده کل طبقه. ( کتاب چه باید کرد؟) لنین مهمترین سند تئوریک ایجاد حزب سیاسی مستقل کارگری، مخصوصا در شرایط استبدادها، و در مقابله و مبارزه با اکونومیست اخته دنباله رو، و آنارشیست های جدا از توده ها می باشد که بطور خلاصه ماهیت تاریخی انقلابی آن در ایجاد حزب انقلابی را اینطور می توان جمع بندی کرد:
١- در تاکید دوباره و دیالکتیکی برنامه مارکس در مانیفست کمونیست می باشد که حزب ترکیبی ارگانیک از ایدئولوگ هاست که به درک نظری نجات تاریخی کل جامعه رسیده اند با جنبش مبارزاتی کارگران در کلیت آن می باشند
٢ - اهمیت کمونیسم بعنوان علم شرایط رهایی کارگران و علم شناخت قوانین رشد و تکامل جامعه و علم رهبری انقلاب و حاکمیت کارگری.
٣- نقش رهبری حزب بعنوان منافع کل جنبش تاریخی در کلیه مراحل رشد آن در سطح ملی و جهانی، و چگونگی و ضرورت گرد آوری استخوان بندی و پرورش و آموزش و سازماندهی کلیه کسانی که بقول مانیفست به درک نظری نجات تاریخی کل جامعه رسیده اند، و یا همان انقلابیون حرفه ای و کادرهای که تمام وقت بعنوان ستون فقرات فعالیت انقلابی ( تبلیغ , ترویج و سازماندهی ) تنها ضامن ادامه کاری مبارزه و فعالیت انقلابی در کلیه مراحل سیر جنبش، بقول مانیفست عمل کرده و به طرز رادیکال به پیش می برند و توده ها را برای انقلاب، مخصوصا در شرایط رکود و عقب نشینی آماده کرده و تنور مبارزه را داغ نگاه می دارند
۵- ریشه اپورتونیسم کرنش در برابر خود به خودیسم وکاهش نقش آگاهی سوسیالیستی هست در این رابطه بقول لنین مسئله فقط به این طریق مطرح هست: « یا آگاهی انقلابی سوسیالیستی یا ایدئولوژی بورژوازی، هر گونه تنزل و کم بها دادن به سوسیالیسم به معنی تقویت ایدئولوژی بورژوای هست»
٦- حزب سیاسی تنها ضامن استقلال سیاسی و طبقاتی کارگران است که کلیه اشکال مبارزه و تشکل طبقاتی کارگران را در جهت هدف فوری، بقول مانیفست در هم شکستن ماشین دولتی و تسخیر قدرت سیاسی بکار می گیرد. با چنین شرایطی بود که طبقه کارگر روسیه متشکل در حزب رزمنده اش، با وجود اینکه ده درصد جمعیت کشور بود، در طول کمتر از دو دهه در مبارزه فکری علیه انواع انحرافات اپورتونیستی و فریب و نیرنگ احزاب بورژوازی مانند کادتها، رهبری مبارزات انقلابی توده ها علیه سرنگونی تزاریسم و بورژوازی با موفقیت به پیش برده و توده ها به سر منزل پیروزی در حاکمیت شورای سازمان دهی، در کنار درستی مشی سیاسی حزب و برنامه آن، این حزب تجمع آگاه ترین و پیشرو ترین و منظم ترین بخش طبقه کارگر معتقد به حاکمیت سوسیالیستی، خود سازش ناپذیر در برنامه و اصول، و انعطاف پذیر در تاکتیک بود. لنین کبیر می گوید: « ما توانستیم سالیان دراز در دوره پیش از انقلاب کار کنیم. بی جهت ما را پولادین نمی نامند، ما حزب پرولتری بوجود آوردیم که از ناکامی در برابر نخستین یورش جنگی روحیه خود را نمی بازند، سراسیمه نمی شود و به دام ماجراجویی نمی افتد. این حزب بدون اینکه خود و سرنوشتش را به نتایج مرحله ی از مراحل انقلاب بورژوای وابسته سازد، به سوی سوسیالیسم به پیش می رود و به همین دلیل از جهات ضعف انقلابات بورژوای مبراست. این حزب به سوی پیروزی می رود ( لنین ج ١٦ ص ۴٢٠ )
قدرت طبقه کارگر در تشکل ها، آگاهی و درک روشن هدف ها و وظایف خویش و راه ها و وسایل مبارزه، یعنی فقط و فقط حزب سیاسی است. فقط با وجود حزب انقلابی متشکل از آگاهترین و پیشرو ترین و منظبط ترین کارگران که با توده ها مربوط و به تئوری صحیح انقلابی مجهز باشد و بتواند وضع را درست تشخیص داده و شعارهای مبارزه را بر پایه تحلیل علمی طرح نماید می توان به آینده رهای امیدوار بود.

اسدالله غفارزاده - تاریخ : ١٣٩۴/٣/٢٠

بازتکثیر: کمیته حمایت از شاهرخ زمانی