افق روشن
www.ofros.com

!مارکسیسم فلکسودوکس در معرضِ ابتلا به کرونا


محمد قراگوزلو                                                                                                شنبه ٦ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ٢۵ آوریل ۲۰٢٠


٣. آگامبن در آغوش وضعیت عادی

بوق ترامپ و دوستان (یک سرماخورده گی ساده!)
کمتر از یک هفته پس از آن که نوام چامسکی از قرنطینه به امی گودمن گفت که «شک ندارد چینی ها از همان ابتدای دسترسی به ژنوم ویروس کووید ١٩ سازمان بهداشت جهانی و البته کاخ سفید را در جریان خطرات اپیدمی گذاشته بودند»(نقل به مضمون)، مدیر کل این سازمان نیز طی مصاحبه یی - در تاریخ ٢١ آوریل - یادآور شد که «واشنگتن از روز اول در جریان مسایل مربوط به شیوع ویروس کرونای جدید در ووهان چین بوده است.» تدروس آدانوم گبریسوس همچنین اضافه کرد: «ما از روز اول هشدار دادیم که این دیوی است که همه باید با آن بجنگند. بدترین وضعیت هنوز پیش روی ما است. این ویروسی است که بسیاری از مردم هنوز آن را درک نمی کنند.»١
عدم "درکِ" هولناکی و کشنده گی ویروس - که دبیر کل آن را با آنفولانزای اسپانیایی ١٩١٨ مقایسه می کند و نام "دیو" بر آن می نهد - امر پیچیده یی نیست! حتا اگر اکثریت مردم از جزییات ژنوم ویروس نیز مطلع شوند کار زیادی از دست شان ساخته نیست. توصیه های سانتی مانتال "در خانه بمانید" و "دست های تان را بشویید" خیلی زود و در غیاب بسته های حمایتیِ دولت ها و ترجیح رونق اقتصادی بر بهداشت و سلامت جان، رنگ باخت و کار و زنده گی با حضور "دیو" به "روال عادی" بازگشت! پسِ پشتِ واژگونیِ حقیقت اما مولفه های ساده و پیچیده ی دیگری به چشم می آید. بی تردید این "بسیاری از مردم" که دبیر کل WHO معتقد است "هنوز [خطر] را درک نمی کنند" نه به سبب اطلاع از دانش پزشکی ، بلکه به این دلیل که همه روزه شاهد به خاک افتادن یکی از همسایه گان خود هستند، به اندازه ی خودشان به درجه ی خطر و عمق فاجعه آشنا هستند. نیازی به استدلال نیست. این ویروس - که یکی از کاهنان بورژوازی (ژیژک) آن را به نقل از معاون وزیر بهداشت ایران "دموکراتیک" خوانده بود - مانند هر پدیده ی دیگری به شدت طبقاتی عمل کرده و بیشترین قربانی را از همان "مردم" پاپتی گرفته است که دبیر کل می گوید خطر را "درک نمی کنند". با این حال نگفته پیداست که در چارچوب وضع موجود "درک خطر" و هر اندازه آگاهی طبقاتی به راحتی مرعوب تمکین به استثمارِ تنیده به نان و کار می شود. در واقع این مردم نیستند که به خاطرِ عدمِ درکِ خطرِ ویروس ، همه گیری را دامن زدند و شرایط زیست و کار را به "وضعیت استثنایی" کنونی تبدیل کردند. "مردم" از هر جنسی که باشند و هر برداشت غیر طبقاتی و پوپولیستی که به ذهن تبادر کنند ، از جنس نخبه گان حاکم و سیاست-مدارانی نیستند که جهان را به جهنم کنونی مبدل کرده اند. آنها که مدت ها پیش از این همه گیری زنگ خطری را که با صدای گوشخراش بلند شده بود به عمد نشنیدند و به جای اتخاذ تمهیداتی برای کشف واکسن به لوده گی پرداختند متهم اصلی کشتار کووید ١٩ هستند! در ایالات متحد که ویروس بیشترین تلفات را بر جای گذاشته و کماکان می کُشد، تمام اسناد "عادی سازی" خطر بر پایه ی دامن زدن به "توهم توطئه" با دستان خونین و آلوده ی نخبه گان حزب جمهوری خواه ، گنگ های مطبوعاتی محفل "فاکس و دوستان" و مشاوران "جون جونی" دونالد ترامپ تولید شده است.
اینها یکی پس از دیگری برای "عادی سازی" یک "وضعیت استثنایی" وارد میدان شدند. هیچ یک از این ها "فیلسوف" نیستند! "چپ" هم نیستند! سهل است همه بدون استثنا از سر دسته های دست راستی ترین محافل رسانه ی اصلی در آمریکا هستند!
پت هگست(Pete Hegest) از حامیان مالی "فاکس نیوز" : «من هر اندازه که به اطلاعات بیشتری در خصوص کرونا ویروس می رسم از نگرانی ام کاسته می شود. خطر کشنده گی ویروس مبالغه آمیز است.»
جنین پیرو (Jeanine Pirro) مجری برنامه ی "عدالت و قاضی" در فاکس نیوز : «ویروس کرونا دقیقاً مانند آنفولانزا عمل می کند. هرچند ویروس آنفولانزا خیلی کشنده تر از کرونا ویروس جدید است.» لو دابز (Lou Dobbs) مجری فاکس نیوز: «مطبوعات چپگرا قصد دارند مردم را از خطر کرونا ویروس بترسانند.»
شان هنیتی(Sean Hannity) شومن راست افراطی فاکس نیوز: «هیچ انسانی در ایالات متحد از بیماری کرونا جان نداده است. هیچ فردی!»
به جز این گنگسترهای مطبوعاتی کسانی مانند دکتر مارک سیژل(Dr. Marc Siegle) در همدستی با استیو دوسی (Steve Docy) و جرالد ریورا (Geraldo Rivera) - همه گی از فاکس نیوز- به وضوح مدعی شدند که «آنفلوانزا به مراتب از کرونا ویروس خطرناکتر است!»٢ حتا سناتور جمهوری خواه مت گیتس (Matt Gates) برای مسخره کردن خطر کرونا در ساختمان کنگره ماسک ضد گاز پوشید! اما به محض اینکه آژیر خطر همزمان با قتل عام شهروندان نیویورکی - که غالباً از سیاهپوستان فقیر بودند - به صدا درآمد، شان هنیتی که مدعی شده بود "هیچ فردی در آمریکا نمرده است" به میدان پروپاگاندای جمهوری خواهان پیچید و پیچ صدای فاکس نیوز را روی آخرین درجه اش گذاشت که: «ما همیشه شیوع کرونا را مهم تلقی کرده ایم!»
اشتباه نکنید. اینها فقط دروغگویی نیست! تغییر موضع به نفع واقعیت سخت نیز نیست! موضوع بسیار فراتر از مباحث و مواعظِ اخلاقی است.
در نیمه ی نخست مارس دست اندازها برای ورود خرامان رییس بزرگ آماده می شد تا جمله ها و عبارت ها و واژه ها و چرخش ها و دروغ های مکرر به شیوه یی جدید تکرار شود. رفت و برگشت از "شرایط عادی" به "وضعیت استثنایی" خیلی ساده است. کافی است در لاف زنی حرفه یی باشید: «لاف-زنی در مورد خود و دست کم گرفتن دیگران یکی از عوارضی است که دونالد ترامپ رییس جمهوری آمریکا از آن رنج می برد. ظرف مدت دو ماه او خطر ویروس و شیوع آن در ایالات متحد را دست کم گرفت و به وزیر امور خارجه ی خود گفت که ویروس کرونا باید به عنوان "ویروس ووهان" نامیده شود و تاکید کرد که همه چیز تحت کنترل است. او پیامبروار پیش بینی کرد "از بین می رود ، روزی مانند یک معجزه از بین می رود." او نتیجه می گرفت"به نظر من وضع بورس خوب است." او از دموکرات ها ایراد می گرفت که از ویروس کرونا استفاده سیاسی می کنند و تلویحاً می گفت مخالفانش از طرح آن قصد "باج خواهی" دارند. او مطبوعات {مخالف خود} را به رفتار عصبی متهم می کرد. اما اخیراً او با بازنویسی بی شرمانه ی رویدادهای هفته های اخیر ، لحن خود را عوض کرد و به خلاف آنچه پیشتر توصیه می کرد، گفت: "این یک شیوع جهانی است. من مدت ها پیش از این که دیگران دریابند می گفتم این یک شیوع جهانی است." وقتی رویدادی ما را غافلگیر کرد وانمود می کنیم که خود اطلاع دهنده ی آن بوده ایم.»٣
بر خلاف نتیجه گیری کریستین جورت (Christian Jouret) روشِ مطبوعاتی دونالد ترامپ - که مستقیماً از اتاق فکرهای مستقر در فاکس نیوز تغذیه می-شود - مطلقاً ناشی از "غافلگیر شدن" و افتادن به دام تهاجم ناگهانی ویروس کووید ١٩ نیست. دستِ کم گرفتن و درک نکردن خطر نیز نیست. سیاستی که دست راستی ترین محافل آمریکا پس از تسخیر کاخ سفید با دونالد ترامپ اتخاذ کرده اند، برخلاف تحلیل های رایج، سیاستی در تقابل با جهانی سازی های نئولیبرالی ، حذف برنامه های معطوف به مقررات زدایی و تنظیم قوانین جدید بازار کار، حذف مالیات موسسه های عظیم مالی ، تسریعِ تخریب محیط زیست و تهدیدات نظامی است. همه ی این سیاست ها که با عنوان ناسیونال فاشیستی "آمریکا را به عظمت برگردانیم" صورت می بندد، تلاش گسترده و البته وحشیانه یی است که می خواهد "وضعیت استثنایی" ایجاد شده از سوی نئولیبرالیسمِ ریگانیستی را - که به بن بست خورده - به "وضعیت عادی" بازگرداند! روی دیگر چنین سکه یی بوریس جانسون و سیاست های جدید حزب محافظه کار است.
آیا شما هواخواه "وضعیت عادی" هستید؟
جورجو آگامبن نیز مانند اسلاوی ژیژک یک "فیلسوف شهیر چپ" است ! او ظاهراً از هواداران "وضعیت عادی" است و - شاید - به همین خاطر وقوع همه گیری کووید ١٩ را توطئه ی دولت ها برای ایجاد محدودیت های معطوف به "وضعیت استثنایی" می داند. نخستین نکته ی شگفت انگیز در تحلیل آگامبن پیرامون همه گیری کرونا ویروس، مانسته گی عجیب نظر او به محافل وابسته به فاکس نیوز است! آگامبن مانند روزنامه نگاران نزدیک به ترامپ، کرونا ویروس را چیزی شبیه آنفولانزا، گونه یی سرماخورده گی و حداکثر ذات الریه می داند. او می نویسد:
«برای فهم تمهیدات اضطراری و سراپا شتابزده ، غیر عقلانی و مطلقاً بی موردی که در ارتباط با به اصطلاح اپیدمی ویروس کرونا اتخاذ شده، باید از اعلامیه ی شورای تحقیقات ملی ایتالیا(NRC) شروع كنيم كه مي-گوید: "هیچ نوع اپیدمی SARS - COV2 وجود ندارد." در ادامه ی این اطلاعیه آمده:"بنا به داده های اپیدمی شناختی یی که تاکنون در دست داریم و بر اساس ده ها هزار مورد تجربی، این عفونت در ٨٠ تا ٩٠ درصد موارد با علایم خفیف/معتدلی (مربوط به گونه یی سرماخورده گی) همراه است. در ١٠ تا ١۵ درصد موارد امکان بروز ذات الریه وجود دارد، هر چند این بیماری در عین حال در غالب موارد به وضعیت وخیمی منجر نمی شود. تخمین زده می شود تنها ٤ درصد بیماران به درمان جدی نیاز دارند.»
آگامبن به اعلامیه ی "شورای تحقیقات ملی ایتالیا" کاملاً اعتماد دارد. او تمام تحلیل فلسفی - وابسته سیاسی - خود را بر مبنای اعتماد به همین اعلامیه بنا می نهد. در واقع او برای "تحلیل فلسفی" خود به مفاد چنین اطلاعیه یی نیاز دارد. این اطلاعیه مدرکی مستند برای وارد شدن آگامبن به مهلکه یی است که او را با "زبان و ادبیات چپ" در کنار دست راستی ترین سیاستمداران محافظه کار آمریکا می-نشاند. با این تفاوت که سیاستمداران برای چرخش فرصت طلبانه ی نظرات خود نه نیازی به "تحلیل فلسفی" دارند و نه اساساً خود را ملزم به پس گرفتن مواضع پیشینی می دانند. در "تحلیل فلسفی" آگامبن بیش از هر پدیده یی این نکته توی ذوق می زند که او از پیش تصمیم گرفته است که خطر همه گیری کشنده ی کووید ١٩ را ناشی از توطئه ی دولت ها بداند و برای اثبات نا به کاری همین دولت ها به بیانیه های مراکز بهداشتی آنان ارجاع دهد! بر مبنای چنین تناقض ساده لوحانه یی است که "فیلسوف" ما با اعتماد فاکت گونه به اعلامیه ی "شورای تحقیقات ملی ایتالیا" - که آن را "واقعیت" می خواند - نتیجه می گیرد:
«اگر واقعیت چنین است چرا رسانه ها و مقامات حداکثر سعی خود را به خرج می دهند تا حال و هوایی وحشت زده و اضطراب آور ایجاد کنند و از این طریق به یک وضعیت استثنایی دامن بزنند؟ آن هم وضعیت استثنایی یی که محدودیت های سخت و جدی تر بر نقل و انتقال ایجاد می-کند و زنده گی روزانه و فعالیت های شغلی را در بسیاری مناطق مختل می سازد؟»
"مقاله" ی جورجو آگامبن برای نخستین بار در تاریخ ٢٦ فوریه ٢٠٢٠ در مجله ی "مانیفست" تحت عنوان "وضعیت استثنایی برآمده از اضطراری برانگیخته نشده" منتشر شد! یعنی دقیقاً ٢٨ روز پیش از اینکه «در نتیجه ی آزمایشات انجام شده بر روی ۵٦ شهروند ایتالیایی آورده شده از ووهان چین، در یک نفر نوع جدید اپیدمی ویروس کرونا تثبیت شود.» اگر منبع خبری "تحلیل فلسفی" آگامبن را علاوه بر اطلاعیه ی "شورای تحقیقات ملی ایتالیا" بر پایه ی "وضعیت عادی" کشورش قرار دهیم و از این ارفاق ویژه برای او استفاده کنیم که پیش از این "تحلیل درخشان" هنوز بیش از ده میلیون شهروند ایتالیایی در منطقه ی لمباردی در وحشتی کم و بیش مانسته به دوران فاشیسم در خانه حبس نشده و نزدیک به ٢٠ هزار نفر نمرده بودند، آن گاه می-توانیم کل تحلیل پوچ "فلسفی" او را زیر فرش کنیم و "روزنامه"یی که "مقاله" ی مورد نظر را چاپ کرده به مصرف شیشه پاک کردن برسانیم. مساله اما این نیست. غالب منتقدان این "مقاله"ی آگامبن تمرکز خود را بر درک غلط او از همه گیری ویروس گذاشته و وی را به "توهم توطئه"، "افتادن در دام تضادهای ساختگی" ، "گفتارهای امنیتی، نگرانی از دشمن فرضی" و مشابه متهم کرده اند.٣ در تمام این تحلیل های انتقادی حقایق قابل تاملی دیده می شود. اصل موضوع اما چیز دیگری است. آگامبن همه گیری کرونا ویروس را فرصتی مطلوب و برساخته ی دولت ها برای گذر از "وضعیت عادی" و گذار به "وضعیت استثنایی" جا می زند و به انتقاد "رادیکال" از "وضعیت جدید" می-پردازد. به نظر او این وضعیت جدیدِ "استثنایی" و "فرمان های اجراییِ" آن به منظور ایجاد "محدودیت های جدی"، همه گی ساخته گی است. او فهرستی از این محدودیت ها را "لیست" می کند تا نتیجه بگیرد که:
«به وضوح می توان دید که این محدودیت ها تناسبی با تهدید موجود ندارند.»
این "تهدید موجودِ" پیش پا افتاده از نظر آگامبن همان "سرماخوردگی عادی است" که برای "ایجاد ترس" در غیاب ته کشیدن خطر "تروریسم" از سوی دولت ها تراشیده شده! به اعتبار تحلیل تخیلی جورجو می توان داعش را نیز خطری الکی برای ایجاد وضعیت استثنایی دانست. آن ها که کمی بیش از فیلسوف ما با روابط بین الملل آشنا هستند و نظریه-پردازان جنگ دوران جنگ سرد را می شناسند با اصل چنین مقولاتی که از سوی امثال گراهام فولر فرموله شده است؛ آشنا هستند!
از قرار آگامبن در شهر رم زنده گی می کند. کم تر از ١٣ روز پس از انتشار این "تحلیل فلسفی" همه گیری کووید ١٩ محل "زیست فلسفی" و روزمره ی آگامبن را به چنان گودال هولناکی فرو کشید که دولت جوزپه کونته ناگزیر به اعلام قرنطینه شد. این سیاست علاوه بر منطقه ی لمباردی ، چهارده استان همجوار آن را نیز فرا گرفت و پرچم نظام اجتماعی تولید سرمایه داری ایتالیا را عملاً پایین کشید. پایین کشیدن پرچم تولید و سود وقتی که از مسیری غیر از اعتصاب کارگری و با دستان سرمایه داران صورت می گیرد، روایتی جدید از داستان بحران-های سرمایه داری را به ثبت می رساند. برای نخستین بار نه "اضافه تولید" و نه "گرایش نزولی نرخ سود" و نه "سرمایه ی موهوم" و نه "سهام اشتقاقی" و ورشکسته گی سرمایه ی مالی و نه جنگ و نه هزاران کوفت و زهرمار دیگرِ برخاسته از تناقض های پایان ناپذیر "پایان تاریخ"، "بهشت موعود" بازار آزاد را به یک جهنم واقعی برای همه تبدیل کرده است. عجیب است که آگامبن از درک این پدیده ی "طبیعی" ناشی از تعرض وحشیانه ی سرمایه داری به "طبیعت" عاجز است و "عوارض" آن را فرصتی مطلوب برای دولت های سرمایه داری به منظور ایجاد "وضعیت استثنایی" می داند. دلخوری آگامبن از محدودیت های ایجاد شده حاکی از دل تنگی او برای بازگشتِ "وضعیت عادی" است. او درک نمی کند که این محدودیت و به ویژه تعطیل شدن کار و تولید، زمانی که از سوی کارگران و با هدف امتیازگیری از سرمایه داران شکل نبندد، عواقب وخیم اش به طبقه ی کارگر تحمیل می شود! طی دو سه ماه گذشته ثابت شده است که این محدودیت ها در وضعیت استثنایی بیش از آنکه به سودِ مناسبات سیاسی نظامی و امنیتیِ برخاسته از ایده ی فرضیِ تحکیم "وضعیت استثنایی" باشد به زیان کارگرانی است که میلیون میلیون بی-کار می شوند، برخلاف کارمندان و استادان دانشگاه قادر به "دورکاری" نیستند و مزدی نمی گیرند، از بیمه های بیکاری بی بهره اند و به خدمات بهداشتی درمانی نیز دست رسی ندارند! مضاف به اینکه دولت های سرمایه داری اصلی و پیرامون نیز از ایجاد وضعیت استثنایی نه فقط سودی نبرده اند و نمی برند بلکه در آستانه ی فرو رفتن در بزرگترین رکود تاریخی سرمایه داری بعد از دیپرشن بزرگ قرار گرفته اند!
بحران ناشی از همه گیری کووید ١٩ به پایان خواهد رسید و بورژوازی از طریق انجماد دستمزدها و حذف بیشتر امکاناتِ اجتماعی و خدمات عمومی و اتخاذ سایر سیاست های ریاضتی جدید دست به یک تجدید آرایش طبقاتی خواهد زد. بر پایه ی علاقه ی احتمالیِ آگامبن این تجدید آرایش بازگشت به شرایط عادی و جمع کردن همه ی "محدودیت"ها خواهد بود. قیچی کردن سیم خاردارهای قرنطینه در راستای رونق تولید و بازگشت اقتصاد به "روال عادی" از هم اکنون و در حالی که همه ی کارشناسان و متخصصان امور بهداشتی درمانی و سازمان بهداشت جهانی به طور مکرر نسبت به همه گیری های جدید هشدار می دهند ، شروع شده است. بازگشت به وضعیت عادی بازگشت به وضعیت استثمار بی سر و صدا است! تمام تلاش دولت ترامپ - و همه ی دولت های دیگر - شکستن محدودیت های "وضعیت استثنایی" است. "وضعیت استثنایی" برای یک برهه ی دست کم دو ماهه استثمار کارگران و روند ارزش افزایی را متوقف کرده بود ، بی آن که منفعتی برای طبقه ی ما داشته باشد. برخلاف کل تحلیل تخیلی آگامبن این دولت های سرمایه داری نبودند که "وضعیت استثنایی" را رقم زدند! وضعیت استثنایی علارغم میل این دولت ها بر تمام اجزای نظام اجتماعی تولیدی شان تحمیل شد! نظریه پردازی های کاهنان بورژوازی یکی پس از دیگری پوچ از آب در می آید . پس از اقتدای اسلاوی ژیژک به سازمان بهداشت جهانی، پیروی آگامبن از حرافی های روزنامه نگاران فاکس نیوز، پایه های چوبی استدلال زیست سیاست (Biopolitical) او را شکست و مبحث (The State of Expectation Provoked by an Unmotivated Emergency) "وضعیت استثنایی برآمده از اضطراری برانگیخته نشده" را به مضحکه یی تمام عیار تبدیل کرد. اجزای همه ی بحث ما در این جمله ی مشروط و معنی دار راب ویلکی (از نشریه ی "انتقاد سرخ") فشرده شده است:
«اگر آن طور که آگامبن ادعا می کند ، این ویروس وحشتی است که از سوی دولت های پنهان درست شده تا انسانیت را به هستی شناسی جدیدی از زنده گی برهنه (Bare Life) فرو کاهد، [پرسش اساسی این است] پس زنده گی پیش از این بحران چگونه بوده است؟ آنچه آگامبن در گرایش و اشتیاق خود به منظور بازگشت به شرایط عادی شرح می دهد چیزی جز بازگشت به همان مناسبات شدیداً استثمارگرایانه یی نیست که بنیاد جامعه ی سرمایه دارانه بر مبنای آنها ریخته شده است.»
برای کارگران ارزیابی شرایط عادی و استثنایی زیست و کار بر پایه ی استثمار و درجه ی بهره مندی از ارزش زایی تعریف می شود. شکی نیست که طبقه ی کارگر بیش از هر طبقه و قشر دیگری از محدودیت آزادی های فردی و اجتماعی صدمه می بیند و به همین سبب نیز اگر به راستی محدودیت های اجتماعی موجود - به تعبیر آگامبن – برآیند و برآمده از شرایط اضطراری برانگیخته نشده و غیر ضروری بود سوسیالیست ها بیش از هر گرایش دیگری در مقابل آن می ایستادند و ضمن افشای دست-های پیدا و پنهانی که به محدودیت هایی شرایط اضطراری دامن زده اند، کارگران و زحمت کشان را به شکستن تحدیدهای "برانگیخته نشده" فرا می خواندند . توصیه های سانتی مانتال و در عینِ حال اجتناب ناپذیری مانند "مراقب خودت باش" ، "در خانه بمان" و لغو قرار ملاقات های گروهی و فاجعه بارتر از همه در خانه ماندن و بیکاری بدون بهره گیری از دستمزد و بیمه بیکاری مکفا ، همچون سمی مهلک نفس های طبقه ی کارگر را به شماره انداخته است. برای کارگران گذار سالم از "وضعیت استثنایی" کنونی زمانی موفقیت آمیز خواهد بود که از شرایط عادی پیشینی نیز بگذرند. مساله ی اصلی همان است که در این دیوار نوشته آمده: «ما نمی توانیم به حالت عادی باز گردیم، چون حالت عادی که داشتیم مشکل اصلی است."
نصف شب است دیگر جورجو!
از هر منظر که به تخیل توطئه محور موسوم به "تحلیل فلسفی" آگامبن وارد شویم یک نکته ی دیگر را نباید فراموش کنیم. ظاهراً او چندان هم به موازین شناخته شده ی دانش پزشکی اعتقادی ندارد. خاطره ی کمیک - تراژیکِ یکی از دوستان قدیمی آگامبن نه فقط حیرت انگیز است بلکه – می تواند – هواخواهان او را به نومیدی کشد. ژان لوک نانسی(فیلسوف فرانسوی) می نویسد: «یادم نرفته است که جورجو یک دوست قدیمی است. متاسفم که پای خاطره یی شخصی را به میان کشم، اما هر چه باشد، قصد ندارم از مشارکت در تامل و تدبیری عمومی کنار بکشم. حدود سی سال پیش، پزشک های معالجم تجویز کردند که عمل پیوند قلب انجام دهم. جورجو یکی از معدود کسانی بودند که توصیه کرد به حرف های آنها گوش نکنم. اگر به حرف او گوش کرده بودم، احتمالاً تا حالا مرده بودم. آدم ممکن است اشتباه کند. به هر حال جورجو یکی از جان های سرشار از نیکی و ظرافتی است که هنوز هم می توان او را - بی هیچ طعنه و کنایی - استثنایی نامید.»
اشتباه در تحلیل سیاسی و فلسفی پدیده ی پیچیده یی نیست. آگامبن می-توانست پس از مشاهده ی کنکرت و آمپریک قتل عام کووید ١٩ - دست کم در محل زیست و کار خود - کل استدلال های مطلب پوچ "وضعیت استثنایی" را پس بگیرد و تمام انتقاد خود را معطوف نظام ناکارآمد اقتصادی حاکم بر ایتالیا کند. کاهنان بورژوازی اما مانند نخبه گان و سیاستمداران این طبقه هرگز اشتباه نمی کنند! ساعت با تلنگر کووید ١٩ چند ثانیه ی دیگر به نیمه شب و لحظه ی نهایی فاجعه نزدیک تر شده است. کشیشان "چپ" اما مردم را به توطئه ارجاع می دهند و برای بازگشت شرایط عادی مشغول نیایش هستند! خوب است کسی به ایشان بگوید "ساعت چند است!"
این سلسله مقالات سه گانه با این نقد تمام است!

٦ اردی بهشت ١٣٩٩/ ٢۵ آوریل ٢٠٢٠


  پی نوشت!

١. وب سایت politico.com که خبر کنفرانس مطبوعاتی دبیر کل WHO را تحت عنوان (Coronavirus/ Who head warns worst of virus is still ahead) منتشر کرده است موضوع آگاهی واشنگتن از درجه ی بالای خطر اپیدمی ویروس را "مکتوب" نکرده. این وب سایت فقط در انتهای خبر به هشدار دبیر کل پرداخته که:
“Trust us. The worst is yet ahead of us.... let’s prevent this tragedy. It’s a virus that many people still don’t understand.”

٢. در این زمینه ن.ک به مصاحبه ی نوام چامسکی با امی گودمن و ترجمان فارسی آن تحت عنوان : "انتخابات آمریکا ، شیوع کرونا و امید به آینده" / ن. نوری زاده.
https://www.akhbar-rooz.com/%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d9%86%d9%88%d8%a7%d9%85-%da%86%d8%a7%d9%85%d8%b3%da%a9%db%8c-%d8%af%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87-%db%8c-%d8%a7%d9%86%d8%aa%d8%ae%d8%a7%d8%a8%d8%a7%d8%aa/

٣. در این میان مقاله ی انتقادی "کرونا، آیا وضعیت استثنایی است؟" نوشته ی مهتاب دهقان خواندنی است. دهقان علاوه بر تمرکز دقیق بر بلاوجه بودن تئوری توطئه و "سلاح نشت کرده از آزمایش-های بیولوژیک قدرت های امپریالیستی" به یک نکته ی مهم به منظور بایگانی کردن نظر آگامبن اشاره می کند. او به نقل از ویرنو می نویسد: «مشکل آگامبن اینجاست که نیروی کار را یک جنبه از زیست سیاست و زیست سیاست را همه چیز می داند. شاید به همین خاطر است که آگامبن در خصوص واکنش ها به شیوع ویروس کرونا به جای تحلیل وضعیت و نشان دادن دینامیک نیروی کار / سرمایه داری [کار- سرمایه] فقط دردنشان های زیست سیاست را می بیند. اینجاست که اقدامات امنیتی - کنترلی دولت در مقابله با کرونا فیلسوف ایتالیایی را چنان می ترساند که همچون کودکی وحشت زده فریاد می زند:"زیست سیاست، زیست سیاست"» همچنین تاکید مهتتاب دهقان بر خطر کرونا برای سرمایه داری ایتالیا - «که آن را به آستانه ی ورشکسته گی کشانده است." - و طرح نکاتی همچون "کاهش سود شرکت ها" ، "تناقض های درونی کاپیتالیسم"، "سود بیشتر از طریق کاستن از قدرت بهداشت و درمان" قابل توجه است. علاوه بر این ها اهمیت مقاله ی انتقادی دهقان راهکار او در تقابل با همه گیری کروناویروس است:
«مقابله با این تهدید نه با ایجاد شرایط استثنایی ممکن است و نه با بستن مرزها و محروم سازی از ارتباطات به دست دولت-ها. مبارزه با شیوع کرونا و هر خطر فراگیر دیگر تنها با یک سازماندهی از پایین، متکثر و فراملی ممکن است. شرایط مادی چنین شکلی از سازماندهی از طریق بازتولید ثروت مشترک نظیر دانش و امکانات بهداشتی و منابع غذایی میسر خواه شد. بنگرید به: https://www.radiozamaneh.com/491482

٤. بنگرید به یادداشت "استثنا ویروسی شده" نوشته ی ژان لوک ناسی، مترجم ؟ https://www.radiozamaneh.com/491646

****************

مارکسیسم فلکسودوکس در معرضِ ابتلا به کرونا!

٢. مارکسیسم آکادمیِ دیوید هاروی

چهارشنبه ٢٠ فروردین ۱۳۹۹ - ٨ آوریل ۲۰٢٠

در آمد
برای خیلی از ایرانیان علاقه مند به ترم اقتصاد سیاسی و ارزیابی انتقادی سرمایه داری نئولیبرال، دیوید هاروی سوسیالیستی سر خط و شناخته شده است. علاوه بر نقد جامع نئولیبرالیسم، هاروی با شرح و بسط کاپیتال و تدقیق نظریه ی ارزش مارکس، جایگاه ویژه یی در حیطه ی کارکسیسم آکادمی دارد. او همواره و به نحو قابل تاملی - چنان که در آغاز آخرین مقاله-اش نیز نوشته - "هنگامی که می کوشد جریان روزانه اخبار را تفسیر و درک و تحلیل کند به دو الگوی متمایز اما متقاطع [از] نحوه ی عملکرد سرمایه داری" خم می شود. در "سطح اول نقشه نگاری تضادهای درونی گردش و انباشت سرمایه" صورت می بندد و در سطح دوم الگوی او از سرمایه داری به "مثابه ی صورت بندی اجتماعی متمایز" شکل می گیرد که "شامل تبلور فعالانه ی مطالبات و نیازهای بشر و شهوت معرفت و معنا و جست و جوی تحول یابنده ی رضایت است."۱
شرح کاپیتال از سوی دیوید هاروی با تمام ارزش های نظری آن و از قضا به سبب تحدید مارکس در محدوده ی دانشگاه فقط در سطح "تفسیر جهان" باقی می ماند و به عبارت دیگر هدف مارکس از "تغییر جهان" را در زنجیر آکادمی مهار می کند و مارکسیسم را - در غالب تحلیل ها - به زنجیره ی یک سلسله مباحث کم خاصیت دانشگاهی تقلیل می دهد. مساله به ساده گی این است که مارکسیسم بدون کمونیسمِ پراتیک لنینی و بدون جهت گیری به سمت تشکیل حزب کمونیست طبقه ی کارگر و در چارچوب آموزه های "مانیفست" در قالب یک سلسله نظریه های علمی محض منجمد می شود. از سوی دیگر وقتی که مارکسیسم آکادمی وارد مباحث سخت و رادیکال سیاسی می شود، به نحو عجیبی تا حد سوسیال دموکراسی سنتر تقلیل می-یابد و حتا به راست متمایل می شود. مستقل از مباحث ارزشمند و معتبر دیوید هاروی در زمینه های پیش گفته و البته بسط نظریه ی "حق شهر" هانری لوفور - برای نمونه - پذیرش دعوت شهرداری سردار قالیباف ، از شاخص های لرزش طبقاتی او به شمار می رود. با وجود محبوس شدن استاد هاروی در فضایِ منفعل آکادمی و هر درجه از مرزبندی غیر انقلابی او با سنت های بلشویکی و لنینیسم و انقلاب اکتبر، نمی توان تلاش های نظری ژرف او را در شناسایی و شناساندن مارکس و کاپیتال زیر فرش کرد. هاروی ارتدوکس نیست، اما منگنه کردن او به امثال بوردیو و ژیژک و باتلر و اسمیت و هالووی - به شیوه ی استفن تامینو - نه فقط تنگ نظری است بلکه جاده ی عریض سوسیالیسم کارگری مارکس را تا حد "پل صراط" نازک و شکننده می کند. کمونیست های ارتدوکس می توانند تفسیرهای هاروی را از آکادمی بیرون بکشند و در تلفیقی از پراتیک انقلابی لنینی به سمت تغییر جهان سوق دهند. بدون شناخت دقیق و علمی از ساز و کارهای سیاسی اقتصادی و فرهنگی حاکم بر مناسبات اجتماعی تولید سرمایه داری تغییر انقلابی آن ممکن نیست.٢ به عبارت دقیق تر جمع کردن بساط سرمایه داری - چنان که مارکس تاکید می کرد - بدون عمل سیاسی و به طور خود به خودی (spontaneity) ممکن نیست. واقعیت این است که تناقض ها و تضادهای سرمایه داری - که هاروی آن ها را به خوبی می شکافد - صرفاً زمینه های اجتماعی روی کرد عبور از آن را مناسب می کند. وجود چنین زمینه هایی که به شکل بحران های سیکلیک و ساختاری در تولید اجتماعی سرمایه داری شکل می گیرد، هرگز به معنای فروپاشی اجتناب ناپذیر آن نیست.٣ نکته ی مهم این است که دفاع از حقانیت مارکسیسم در چارچوب تجزیه و تحلیل کاپیتال با تاکید بر اهمیت نظریه ی ارزش به عنوان کارنامه و کاروند دیوید هاروی در نهایت قرار گرفتن در سنگری دفاعی است. حفظ و حراست از این سنگر که کیسه شن های آن از آثار والای صد و هشتاد سال مبارزه ی نظری علیه سرمایه داری و دستاوردهای تئوریک به غایت درخشان ساخته شده است، یک ضرورت انکارناپذیر است. ضرورتی حیاتی اما سخت ناکافی. هاروی - چنان که بارها گفته و نوشته - رسالت نظری خود را در "احیای حقیقت بر باد رفته ی سوسیالیسم متعاقب فروپاشی شوروی/ نقل به مضمون" قرار داده است. این حرکتی است که باید ارج نهاده شود. جنبشی که هاروی یکی از نماینده گان شاخص نظری آن است به یک عبارت جنبش مقاومت در برابر تهاجم ایده ئولوژیک سرمایه داری به برهه ی گروندریسه و کاپیتال است. حتا در سطح مباحث نظری نیز این جنبش هنوز فراگیر نیست. مسوولیت های تئوریک این جنبش را باید متناسب با نیازهای علمی جنبش فراگیر و سوسیالیستی طبقه ی کارگر متخرب گسترش داد. توقف در ایستگاه مارکسیسم آکادمی، سوسیالیسم کارگری مارکس را حداکثر در حد مینی مال های پولانی و برنی سندرز تقلیل می دهد! و تا یادم نرفته این نکته را هم در پاسخ به چند پرسش رفقا - که از طریق ایمیل با من در میان نهاده اند - تاکید کنم که نقد مارکسیسم آکادمی (دانشگاهی) مطلقاً به مفهوم نادیده گرفتن مبانی علمی سوسیالیسم و پایه های سوسیالیسم علمی مارکس نیست. به قول انگلس - در "سوسیالیسم از تخیل به علم" – سوسیالیسم از زمانی که علم شد، باید با آن علمی برخورد کرد. لنینیسم تلاشی گسترده و موفق در همین راستا بود اما آنچه که از سوی چپ نو، اصحاب فرانکفورت، پست مارکسیسم ، سوسیالیسم بازار ، سوسیالیسم آینده و مشابه مشاهده می کنیم، ربطی به بسط خلاق تئوریک و برخورد علمی با سوسیالیسم ندارد. نمی شود پایه های اصلی یک نظریه ی علمی و یک جنبش را شکست و به جای آن ها ستون های دیگری نصب کرد و نامش را برخورد علمی و به روز با سوسیالیسم "کهنه" و ارتدوکسی گذاشت. در نتیجه همان قدر که - مستقل از محتوای آن ها - تلاش امثال هاروی و کالینیکوس و رابرت برنر و به ویژه تامینو به قصد تبیین نقد اقتصادی سیاسی از سرمایه داری معاصر و پاسخ به معضلات نظری جنبش کارگری قابل تامل است در مقابل زیگزاگ های امثال ژیژک و به ویژه اصحاب فرانکفورت و چپ نو از بیخ و بن با مبانی اصلی و اساسی سوسیالیسم مارکس (تاکید بر مبارزه طبقاتی و تضاد میان کار و سرمایه به عنوان تضاد اصلی جامعه ی سرمایه داری) متفاوت است. به این ترتیب دیوید هاروی را علاغم گرایش های غیر انقلابی و اصلاح طلبانه اش ، به کل باید در جایگاهی متفاوت با چپ نو ارزیابی کرد.

١. فرازهای تحلیل هاروی در مورد اپیدمی کرونا!
در میان مقالات متعددی که پیرامون اپیدمی ویروس کووید ١٩ و پاندمی کرونا منتشر شده است - و من خوانده ام - نوشته ی دیوید هاروی از انسجام نظری قابل تاملی بهره مند است. او به اختصار نکات بسیار مهمی را در مقاله ی "سیاست ضد سرمایه داری در دوران کووید19ا" گنجانده که به راستی هر یک از آنها نیازمند بحث و بررسی جداگانه است. مقاله ی هاروی اما و اگرها و سوراخ سمبه های قابل بحثی نیز دارد که نقد و ارزیابی آن ها می تواند گامی هر چند کوچک در گستره-ی این مباحث باشد. من به اشاره و ابتدا نکات مهم نوشته ی هاروی را برجسته می سازم و در ادامه استدلال می کنم که او کجا و چه گونه به خطا رفته و از مارکسیسم به سوسیال دموکراسی افتاده است. اما ارزش های قابل توجه مقاله ی هاروی:
■ اختلال در تداوم گردش سرمایه و در نتیجه ارزش زدایی (کاهش ارزش) و به تبع آن آغاز بحران. ارزش زدایی به دلیل فروخته نشدن به هنگام کالا. تعمیق یا رفع این اختلالات در تناسب با زمان و تداوم آن.
■ زمینه های جهش ژنتیکی ویروس با توجه به شرایطِ زیست محیطی ، نظام تولید عنان گسیخته ی مواد غذایی(استفاده فراوان از انتی بیوتیک روی حیوانات) نظام های عرضه ی بی در و پیکر در مناطق نیمه حاره یی مرطوب و حاشیه ی جنگل های حاره یی از جمله بخش جنوبی رودخانه ی یانگ تسه چین.
■ تراکم جمعیت انسانی به عنوان زمینه ی مناسب اپیدمی ویروس ها در ارتباط با شکاف های الگوی اقتصادی مسلط.
■ "معایب جهانی شدن بیش تر" و غیر ممکن بودن توقف انتشار بین المللی ویروس. منظور هاروی از "جهانی شدن بیش تر" به درستی دانسته نیست. شاید از مقررات زدایی های افراطی صحبت می کند! نمی دانم.
■ سقوط و صعود بازار بورس و اختلال در زنجیره های تولید جهانی و کاهش نرخ سود از سوی بانک مرکزی آمریکا.
■ اشاره ی نازل به تاثیرات به شدت مخرب نئولیبرالی بر نظام سلامت عمومی. سیاست های ریاضتی به منظور تامین بودجه ی کاهش مالیات ثروتمندان و شرکت های بزرگ.
■ نقد سیاست های ترامپ به واسطه ی لغو بودجه ی مرکز کنترل بیماری.
■ دفاع از سیاست سفت و سخت و آمرانه و بی ملاحظه ی قرنطینه یی چین در استان هوبی با مرکزیت هوبان که جغرافیای انتشار ویروس را محدود کرد و مانع از سرایت بیماری به پکن، غرب و بخش های جنوبی چین شد.(قابل توجه مقامات ایران که از سفیر چین در پلمیک با سخنگوی وزارت بهداشت شان حمایت می کنند اما اتوریته ی چین در قرنطینه را به دلیل بار اقتصادی زیر پا می گذارند!)
■ پیش بینی اخراج بیشتر کارگران در آینده و جایگزینی آنها (اتکای بیشتر) به نظام های تولید هوش مصنوعی.
■ نقد مصرف گرایی مضاعف و طرح مولفه ی فلج شدن انباشت سرمایه - به سبب اپیدمی - در خطوط هوایی با تاکید بر خالی ماندن هتل ها و برچیده شدن رستوران ها، شهر بازی ها، رویدادهای فرهنگی، رقابت های فوتبال، بسکتبال، کنسرت ها، همایش های بازرگانی و تخصصی و گردهمایی سیاسی و به طور کلی اشکال مصرف گرایی"رویداد محور"...

برخلاف اسلاوی ژیژک - که به اباطیل معاون وزیر بهداشت ایران در خصوص "دموکراتیک بودن ویروس کووید ١٩ " ارجاع می دهد - دیوید هاروی به نحو هوشمندانه و البته طبقاتی و سوسیالیستی توجه و تمرکز خود را به آسیب پذیری نیروی کار معطوف می کند و عبور ویروس از مرزهای "طبقه" و "محدودیت های اجتماعی" را به درست در خوانش "افسانه های متداول رایجی" می بیند که فقط "شمه یی از حقیقت" در آن ها هست! به نوشته ی هاروی:
"امروز طبقه ی کم دستمزد و آثار و نتایج اجتماعی داستان دیگری را روایت می کند... اولاً نیروی کاری که از او انتظار می رود از تعداد رو به افزایش بیماران مراقبت کند، عمدتاً در بسیاری از نقاط جهان جنسیتی، نژادی و قومیتی شده است. این امر تجلی دیگری از حضور نیروهای کار طبقه محور - مثلا - در فرودگاه ها و سایر بخش های خدماتی است. این نیروی کار جدید - "طبقه کارگر جدید؟" - در خط مقدم هستند و یا باید وزنه ی سنگین تبدیل شدن به نیروی کاری را تحمل کنند که به خاطر نوع شغل شان به نحو فزونتری در معرض ابتلا به ویروس هستند و یا متعاقب سیاست های تعدیل اقتصادیِ ناشی از بحران کرونا بدون هیچ پشتوانه ی مالی کار خود را از دست می دهند. برای نمونه این پرسش مطرح است که چه کسانی می توانند در خانه کار کنند و چه کسانی نمی توانند. پرسش مزبور همچون این پرسش که چه کسانی در صورت تماس یا بیماری استطاعت مالی جدا کردن یا قرنطینه ی خود را دارند، شکاف اجتماعی را تشدید می-کند." (از مقاله ی "سیاست ضد سرمایه داری در دوران کووید ١٩")
در همین ایران "مستضعف پرور" خودمان به محض علنی شدن اپیدمی کووید ١٩ از بلندگو های رسمی، میزان قابل توجهی امکانات پیشگیری در اختیار "نماینده گان مجلس شورای اسلامی" و سایر نهادهای اصلی دولتی و حکومتی قرار گرفت. این نهادها یکی پس از دیگری به مرخصی تشریف بردند تا معلوم شود کشور با یا بدون حضور آنها مثل "گذشته" اداره می شود. اعضای این نهادها یکی پس از دیگری از آزمایش کووید ١٩ بهره بردند تا مبادا "خدای ناکرده" جان عزیزشان در خطر باشد. حتا دانشگاه ها و مدارس تعطیل شدند! با این حال کارخانه ها و مراکز صنعتی سودآور کماکان به کار خود ادامه دادند! کارمندان حقوق بگیر مراکز تعطیل شده، به هر حال همان دوزار و ده شاهی "حقوق" بخور و نمیرشان را دریافت کردند در حالی که کارگران ساختمانی در میدان های خالیِ بیکاری به تعبیر فروغ "ساعات طولانی/ با نگاهی چون نگاه مردگان خاموش/ خیره شدند..." به نقش یک لقمه نان و اجاره خانه!
دقیقاً به همین دلیل است که هاروی آموزه ی از بیخ مهمل "ما همه با هم هستیم" و به تعبیر ژیژک "ما در کشتی واحدی هستیم" را در حد یک "لفاظی" برای "تسکین دردها" می خواند. در ادامه ی این مبحث هاروی به یک نکته ی چالش برانگیز اشاره می کند. تمکین تقدیرگرایانه ی نیروهای کار به سرگذشت نکبت باری که حاکمیت چهل ساله ی نئولیبرالیسم تحمیل کرده است. سرزنش خود یا خدا در مواجهه با پیش آمدها به جای گلاویز شدن با سرمایه داری! بخشی از این فرهنگ را "سبک زنده گی" کارگران آسیای شرقی به جهان بخشیده است. احترام به کارفرما و قناعت به حداقل های زنده گی به عنوان یک فرهنگ نهادینه شده در طبقه ی کارگر این کشورها جا افتاده است و جهانی سازی های نئولیبرالی این فرهنگ را مانند ویروس به همه جا سرایت داده است. ده سال پیش از عروج نئولیبرالیسم نیز، تیبورمنده، روشنفکر مجاری در حمله به "لیبرالیسم وقیحانه ی غرب" از شیوع این فرهنگ در جهان سوم تحت عنوان "خدا تو را کومک خواهد کرد" نام برده بود. با این حال تمکین ناگزیر به کارفرما را باید در حطیه یی وسیع تر ارزیابی کرد و به انگیزه-های طبقاتی آن به ویژه در ارتباط با ارتش ذخیره ی بیکاران چنگ زد!

٢.نادرست گفتن، درست نگفتن نیست! (موضوع سودآوری واکسن)
دیوید هاروی متعاقب طرح هوشمندانه نکات پیش نوشته وارد چند موضوع دیگر می شود که هم با روند مقاله ی او متناقض است و هم موید گرایش های سوسیال دموکراتیک سنتر و غیر انقلابی اوست. من به اختصار این مولفه ها را نقد و ارزیابی خواهم کرد. هاروی می نویسد:
"شرکت های عظیم داروسازی به پژوهش های فاقدِ سود زیاد در خصوص بیماری های مسری ( همچون کل دسته ی کرونا ویروس ها که از دهه ی ١٩٦٠ شناسایی شده اند) علاقه ی چندانی ندارند. این شرکت ها به ندرت در بخش پیشگیری سرمایه گذاری می کنند. این ها گرایش بسیار اندکی به سرمایه گذاری در راستای آماده سازی برای مقابله با یک بحران سلامت عمومی دارند اما اشتیاق شدیدی به طراحی درمان ها دارند. ما هر چه بیمارتر باشیم، این ها درآمد بیشتری کسب می کنند."
در واقع هاروی نکته یی درست را به شیوه یی نادرست بیان کرده. شکی نیست که سود و البته کسب سود بیشتر یکی از انگیزه های اصلی شیوه ی اجتماعی تولید سرمایه داری است. واکسن کووید ١٩ و پیشگیری از بیماری های کشنده ی ویروسی که سهل است اگر داروی سرطان هم مقرون به صرفه و سود نباشد بورژوازی به سمت تولید آن دست نخواهد برد. اما این فرهنگ و اخلاق طبقاتی بورژوازی به مفهوم ترجیح درمان بر بهداشت نیست. بورژوازی و به ویژه بورژوازی نئولیبرال طی چهل سال گذشته تا توانسته است به تمام عرصه های خدمات اجتماعی اعم از بهداشت و درمان و حمل و نقل و آموزش و مسکن و بیمه های بیکاری و صندوق های بازنشسته گی و مشابه یورش برده. از بودجه ی آن ها کاسته و هرجا که تیغ اش بریده خصوصی و پولی سازی کرده. کافی است برای پی بردن به دلایل اقتصادی قتل عام کووید ١٩ در ایتالیا ، اسپانیا و فرانسه به چند آمار تکان دهنده خیره شویم.
در ایتالیا از سال ٢٠١٠ و به دنبال تشدید سیاست های نئولیبرالی نزدیک به چهل میلیارد یورو از بودجه ی خدمات بهداشتی کاسته شده و هفتاد هزار تخت بیمارستانی به بایگانی رفته! بنا به آمار رسمی سرانه ی تخت بیمارستانی از ١٩٨٠ تا ٢٠١٣ - یعنی جهانی شدن سیاست های نئولیبرالی - از ٩٢٢ به ٢٧۵ تخت به ازای صد هزار نفر کاهش یافته. متعاقب بحران ٢٠٠٨-٢٠٠٧ تا سال ٢٠٠٧ دولت ایتالیا ٨ هزار پزشک و ١٣ هزار پرستار و ٢۵ هزار نفر کادر بهداشت و درمان را حذف کرده است. علاوه بر روابط گسترده اقتصادی با چین و الحاق به جاده ی ابریشم و واگذاری بنادر به بخش های خصوصی و دولتی چین به سبب ارزانی نیروی کار، یکی از دلائل اصلی مرگ و میر بالای اپیدمی کووید١٩ در ایتالیا فقدان پزشک به اندازه ی کافی است. دولت های نئولیبرال فرانسه اعم از سوسیالیست های قلابی مانند فرانسوا میتران (١٩٩۵-١٩٨١) تا بی خاصیت ترین و آبکی ترین شان یعنی فرانسوا اولاند (٢٠١٧-٢٠١٢) تا راست های گُلیست (شیراک) و "اتحاد برای جنبش مردمی" (سارکوزی) و اینک ماکرون به محض کسب قدرت سیاسی به صندوق های بازنشسته گی و بیمه ها و خدمات عمومی و بهداشت و درمان حمله کرده اند. تنها طی ٢٠ سال گذشته نزدیک به صد هزار تخت بیمارستانی از خدمات دولتی و عمومی از این کشور حذف شده است. وضعیت دولت اسپانیا نیز مشابه سایر دولت های نئولیبرال اتحادیه ی اروپا و البته وخیم تر است.
به این ترتیب پیداست که سیاست های سود محور سرمایه داری نئولیبرال فقط بهداشت و پیشگیری را هدف کاهش بودجه نگرفته است. درمان نیز به محاق رفته یا به شدت گران شده است. با این حال بحث هاروی در مورد موضوع پیشگیری و به طور مشخص تولید واکسن کرونا ویروس از اساس درست است. چگونه می توان پذیرفت دولتی با قدرت اقتصادی و علمی چین که برای چند دهه با کرونا ویروس درگیر بوده است، تاکنون به فکر ساخت و تولید انبوه واکسن این ویروس - و شاخه های احتمالی آن - بر نیامده است؟ چینی ها از نوامبر ٢٠٠٢ تا ژوییه ٢٠٠٣ با بیماری "سارس" (sever acture respiratory syndrome) با منشا کرونا ویروس درگیر بودند. نگارنده از صلاحیت پزشکی و علمی برای قضاوت در این مورد خاص برخوردار نیست اما در همراهی با تحلیل هاروی معتقدم اگر تولید واکسن کرونا ویروس برای چینی ها - مانند انبوه تولیدات بنجل و لوکس دیگر- مقرون به سود و صرفه بود حتماً دستور تولید فله یی آن به تعداد مازاد بر همه ی جمعیت ده سال آینده زمین از سوی "رهبری حزب کمونیست" صادر می شد! برخلاف نظر ژیژک من معتقدم اگر میراث پر افتخار مائو به جای مصادره از سوی دنگ شیائوپینگ در اختیار کمونیست های چینی قرار می گرفت، با توجه به مسوولیت شناسی سوسیالیستی آنها نه فقط بازارهای کثیف زنده خواری و وحشی خواری شکل نمی بست و غذای سالم میلیاردها چینی به سهولت تامین می شد بلکه "چین سوسیالیستی" مانند کوبا به الگویی بی-نظیر برای مبارزه با اپیدمی ها ارتقا می یافت. تاریخ درخشان مائوییسم در چین فلاکت زده و فقیر و گرسنه ی چیان کای چک موید صحت و سلامت مدعای من است. باری کمی به حاشیه رفتم.
این فقط هاروی نیست که توجه خود را معطوف ضرورت تولید واکسن و پیشگیری از پاندمی کووید ١٩ کرده است. نوام چامسکی به شکلی هوشمندانه هشدار می دهد که:
"با پایان گرفتن بحران کرونا مردم جهان باید تصمیم بگیرند که بر اساس چه الگو و عقیده یی می خواهند آینده خود را بنا سازند زیرا می دانیم که منشا همه ی نابسامانی ها و مشکلات عمیق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به خاطر اعمال سیاست های نئولیبرالیسم (نئولیبرالی) و بازار جهانی است. برای مثال از مدت ها پیش نئولیبرالیسم می دانست که یک بیماری فراگیر و کمی متفاوت با بیماری سارس(SARSr-COV) که گونه یی از کرونا ویروس است، از راه خواهد رسید و جهان را مبتلا خواهد کرد. سیاست نئولیبرالیسم (نئولیبرالی) می توانست برای پیشگیری از این بیماری دست به کار شود و واکسن آن را تهیه کند اما کمپانی های خصوصی دارو سازی (Big Pharma) همراه با لابی های وابسته، برای شان ساختن انواع کرم پودرهای جدید سودآورتر از ساختن واکسن کرونا می باشد.(است) ویروسی که جان مردم را به خطر انداخته و هر روز پشته یی از کشته ها در سراسر جهان به جای می گذارد. توجه داشته باشید که تهدید فلج اطفال با واکسن (Salk) پایان یافت. واکسنی که توسط (از سوی) یک نهاد دولتی ساخته شده بود و بدون ثبت اختراع در دسترس همگان قرار گرفت. همین اقدام می توانست در مورد ویروس کرونا انجام گیرد اما طاعون نئولیبرالیسم مانع از آن شد."۴ تا آن جا که به ضرورت تولید واکسن کووید ١٩ - و به طور کلی کرونا ویروس - مربوط می شود، استنتاج علمی و ارزیابی انتقادی هاروی و چامسکی از ولع سود اندوزی سرمایه داری نئولیبرال مشابه است. مساله اما در نقد مبحث هاروی این نیست. او پس از طرح درست ترجیح سرمایه داری به تولید برای سود به این نتیجه می رسد که:"ما هر چه بیمارتر باشیم، آنها درآمد بیشتری دارند." شکی نیست که در شرایط "غیر استثنایی" و "عادی" نیاز عمومی به دارو بارها و به مراتب بیش تر از نیاز به واکسن است. حتا اگر همه ی دم و دستگاه عریض و طویل بوروکراسی بهداشتی چین پس از اپیدمی سارس، تمام اهتمام علمی خود را معطوف کشف واکسن کرونا ویروس - و شاخه های احتمالی آن از جمله کووید ١٩ - می کرد و به نتیجه ی مطلوب هم می رسید - باز دستاورد این کشف علمی در بایگانی انستیتوها و مراکز دانشگاهی چین بدون استفاده ی مطلوب و سودآور باقی می ماند. واکسن کرونا ویروس یخچال و تله ویزیون سامسونگ یا تلفن همراه آیفون نیست که "زرت و زرت" آپدیت شود و به تولید انبوه برسد و در بازارهای جهانی آب شود. بورژوازی چین و - البته همه ی نظام های بورژوایی حاکم بر جهان معاصر - به خوبی واقف هستند که سرمایه-گذاری روی تولید واکسن کرونا و شاخه های آن فقط در صورت وقوع یک بحران به شدت هولناک جهانی می تواند سودآور باشد. به احتمال فراوان بحران سارس به آنها گفته بود که کرونا ویروس و اعضای خانواده ی آینده اش چیزی در همان حد کشت و کشتار هشتصد، نهصد نفر دست به سلاح خواهد شد و روی اعداد سه یا حداکثر چهار رقمی جا خواهد رفت! با چنین احتمالی - بر مبنای تجربه ی سارس - به طور قطع نجات جان حداکثر هزار نفر آدمیزاد "بی-ارزش" ، ارزش سرمایه گذاری برای تولید واکسن کامل علیه همه ی گونه های کرونا ویروس ندارد! بی تردید اگر دولت امپریالیستی چین و سایر دولت های سرمایه داری امپریالیستی اروپا و آمریکا کمترین تصور و تصویری از تهاجم کنونی کووید ١٩ علیه همه ی ساز و کارهای اقتصاد و سیاست و سرمایه و پول و سود و بازار و کارخانه و خدمات و غیره داشتند حتماً دست به کار می شدند و پیش از اپیدمی به کشف واکسن کرونا و شاخه های احتمالی آن می رسیدند.
در افزوده: بحث پیرامون مسائل مرتبط با تولید واکسن کووید ١٩ پیش از پاندمی و طرح آن در آخرین کنفرانس داووس و رقابت مافیای شرکت های عظیم داروسازی برای کسب انحصار تولید آن و انفعال سازمان بهداشت جهانی بماند برای فرصتی دیگر!
وضعیت کنونی که می رود به یک بحران تمام عیار و عمیق - بسیار عمیق تر از بحران ٢٠٠٨/ ٢٠٠٧ - تبدیل شود مطلقاً برای سرمایه داری قابل تحمل نیست. هنوز به درستی دانسته نیست که رکود در بازار و اجبار دولت ها به تزریق پول و بسته های حمایتی و پرداخت بیمه ی بیکاری چه حجم هنگفتی خسارت به بورژوازی وارد آورده و تا چه میزان "ارزش زدایی" کرده است. مساله این نیست که تهاجم کووید ١٩ نیروی کار را "ناتوان" کرده است. مساله این است که ویروس نه فقط راهِ کار و ارزش زایی نیروی کار را بسته است، بلکه میلیون ها بی کار روی دست سرمایه داری گذاشته است و دولت ها را موظف کرده است که به منظور پیشگیری از شورش گرسنه گان بی کار و بیمار به آنها سوبسید بدهند و علارغم میل شان برای تنظیم بازار وارد کارزار شوند! چنین رویکردی (دخالت در بازار) برای بورژوازی معاصر از زهر هلاهل هم تلخ تر است! از این گذشته اگر "ناتوانی" را به معنای "بیکاری" و "بیماری" بگیریم واقعاً چرا بورژوازی باید "ما" را "ناتوان" بخواهد؟
فروشنده ی نیروی کار - از دیوید هاروی که اکنون در قرنطینه ی خانه گی کار می کند - تا همه ی کارگران صنعتی و کشاورزی و خدماتی برای تولید "ارزش اضافه" نه فقط نباید "ناتوان" و بیمار باشند بلکه ضروری است مانند گله های دوران مک کارتیسم - در فیلم "عصر جدید" چاپلین - به صورتی منظم و ماشینی کار کنند. ضرورت اجتناب ناپدیر روند "سالم" انباشت سرمایه در دو عرصه ی کار لازم و کار اضافه ، سلامت جسمی و روانی و "توانایی" نیروی کار و کارگر است. حتا در حوزه ی "مصرف گرایی" نیز بورژوازی ترجیح می دهد که کارگر دستمزد خود را مصروف نیازهای غذایی خود کند تا پول دارو و دکتر بدهد و زودتر از حد معین از پا در آید و از بیمه های درمانی و بازنشسته گی زود هنگام استفاده کند و در نقاهتگاه ها بسته بندی شود و به کارفرما "زیان" برساند.
با این حال واقعیت این است که بورژوازی "ما را ناتوان می خواهد!" این گزینه ی هاروی غلط نیست. بورژوازی ما را در روند سازمان یابی و سازمان دهی و تشکل سازی و توان تحزب و قدرت اعتصاب و اعتراض و مشابه این ها "ناتوان" می خواهد. اما همین بورژوازی ما را برای ارزش زایی و استثمار "توانا" و سالم می خواهد! هاروی به عنوان استادی که سال هاست روی کاپیتال و به ویژه نظریه ی علمی "ارزش" مارکس کار کرده به خوبی می داند که این نظریه به نحو همه جانبه یی با مولفه ی "دستمزد" به هم پیوسته است.۵ مضاف به این که تبیین دقیق مارکس از "ارزش اضافه" با نظریه پرازی های امثال فردیناند لاسال و مالتوس و ریکاردو و مشابه در تخالف و تعارض است. من در کتاب "کیفرخواست دستمزد" به اندازه ی ممکن این مهم را شکافته ام و این جا به اشاره می گذارم و می گذرم که مباحثی چون "بینوا سازی مطلق" طبقه کارگر از سوسیالیسم مارکس نیامده است، چنان که تمایل بورژوازی به "بیمار کردن" و "ناتوان" سازی پرولتاریا نیز به قانون مفرغی دستمزدها و تامین کمترین نیازهای جسمی طبقه ی کارگر تمایل دارد. هرچند لاجرم باید گفت و پذیرفت که مقررات زدایی از قانون کار و انجماد دستمزدها از خصلت های سرمایه داری معاصر (نئولیبرال) است. در مجموع می توان تهاجم کووید ١٩ به جهان سرمایه داری را در متن ایجاد دست کم یک رکود عمیق اقتصادی ارزیابی کرد و از اختلال جدی (شاید زوال) در انباشت سرمایه سخن گفت. اولین تبعات چنین رکودی ایجاد یک ارتش ذخیره ی کار دیگر خواهد بود. اکنون که آمریکا - به عنوان مرکز سرمایه داری جهانی - با کرونا درگیر شده نزدیک به ٦.٦۵ میلیون نفر فقط در یک هفته - منتهی به ٢٨ مارس / ٩ فروردین - اعلام بیکاری کرده اند. یک هفته پیشتر نیز ٣.٣ میلیون نفر اعلام بیکاری کرده بودند. امری که در تاریخ آمریکا بی سابقه بوده است.
در ایران کرونا زده نیز وضع به وخامت آمریکا و سایر کشورهای درگیر بیماری است! بنا به ارزیابی یکی از کارشناسان اقتصادی حکومت - سعید لیلاز - وابسته به طیف کارگزاران در صورتی که ویروس در "صنایع سنگین و میان کارگران و طبقات شهری گسترش پیدا نکند ، تنها نقطه تاثیرگذارش روی بخش خدمات خواهد بود. این بخش حدود ۵۵ درصد اقتصاد ایران را شامل می شود که ۴۴ درصد آن غیر از بخش خدمات عمومی است. مانند رستوران ها، حمل و نقل، خرده فروشی ها و ... این خدمات ۴۴ درصد GDP ایران را در بر می گیرند و تعداد شاغلان این بخش شاید چیزی حدود ۴٠ درصد مشاغل ایران باشند. یعنی اگر ما تعداد شاغلان ایران را ٢۵ میلیون نفر بدانیم چیزی حدود ١٠ میلیون شغل به این بخش اختصاص دارد. اگر این بحران تا اردیبهشت ادامه پیدا کند بین ٢ تا ٣ درصد از تولید ناخالص داخلی ایران را کم خواهد کرد که این رقم معادل ٢٠ تا ٣٠ میلیارد دلار است."٦ با توجه به نکاتی که در پی نوشت آمده ، حتا اگر اپیدمی پیش از شروع تابستان مهار شود، ورشکسته گی دولت یک گزینه ی محتمل و نزدیک به یقین است. محدودیت فروش نفت - که در بودجه ی ٩٩ تا یک میلیون بشکه محاسبه شده اما شاید کمتر از نیمی از این میزان باشد - و سقوط بهای هر بشکه - که در بودجه ۵٠ دلار تخمین زده شده اما در حال حاضر در حدود ١۵ دلار است - سال ٩٩ و متعاقباً ١۴٠٠ را برای دولت ایران به چنان تنگنای بحران زده یی تبدیل خواهد کرد که لاجرم باید یکی از راه های زیر را در پیش گیرد:
الف: برجام ٢ و تسلیم مجدد اتمی - و البته موشکی - و منطقه یی به آمریکا در صورت پیروزی ترامپ.
ب: درخواست مکرر از IMF برای وام و پذیرش شرایط جهنمی تادیه ی وام ها. توضیح اینکه هنوز صندوق بین المللی پول به تقاضای وام ۵ میلیارد دلاری جمهوری اسلامی پاسخ مثبت نداده است. پ: برداشت مکرر از صندوق ذخیره ی ارزی. ما به درستی از موجودی این صندوق مطلع نیستیم! برخی منابع غیر رسمی آن را تا ۵٠ میلیارد دلار نیز تخمین زده اند. اگرچه با درخواست یک میلیارد یورویی روحانی از این صندوق بعد از ١١ روز موافقت شده اما دور به نظر می رسد که تداوم این برداشت ها به ساده گی ممکن باشد.
ت: انجماد دستمزدها و بیکارسازی های گسترده تر که شیوه ی متعارف و معمول بورژوازی در مواجهه با بحران است. باید توجه داشت که دولت ایران با این رویه در مقابل موج جدیدی از اعتراضات کارگری و تعرضات فرودستان حاشیه نشین مواجه خواهد شد و تکرار خیزش دی ٩٦ و آبان ٩٨ بسیار محتمل است. در حالی که به اواخر فروردین نزدیک می شویم هنوز تکلیف افزایش دستمزدها مشخص نشده است.
ث: واگذاری ها بیشتر و زدن چوب حراج به اموال عمومی (دولتی) که در بودجه ی ٩٩ در حد رقم هنگفت ١١٠٠٠ میلیارد تومان برآورده شده (تقریباً ٣ برابر سال ٩٨). بی تردید سال جاری را باید سال خداحافظی با همان اندک خدمات تامین اجتماعی و شرکت های زیر مجموعه ی آن دانست! به نوشته ی پایگاه خبری تحلیلی اقتصاد مقاومتی "دولت در بخش فروش دارایی سرمایه ای در مجموع ٩٩ هزار میلیارد تومان درآمد در لایحه بودجه ٩٩ در نظر گرفته که حدود ۵٠ هزار میلیارد تومان آن مربوط به واگذاری اموال منقول و غیر منقول است. لازم به ذکر است درآمدهای در نظر گرفته شده از محل فروش اموال دولتی متفاوت از محل واگذاری شرکت های دولتی در قالب خصوصی سازی است. درآمد حاصل از واگذاری شرکت های دولتی در لایحه ی بودجه ٩٩/ ١١ هزار میلیارد تومان در نظر گرفته شده است." به این می گویند یک حراج عالی! ماشالله به این اشتها!
مستقل از این که بحران کرونا در ایران تا چه محدوده ی زمانی تداوم یابد و عوارض خانه خراب کن آن بر زنده گی زحمتکشان به چه تحولاتی بیانجامد از هم اکنون روزنامه نگاران هوادار دولت روحانی - که پیشتر در ارگان های تحلیلی و خبری دانشگاه آزاد رفسنجانی لانه کرده بودند -دو گزینه را در مقابل جامعه نشانده اند:
""آقایان و خانم ها! سلام! یکی از دو گزینه ی زیر را انتخاب کنید! ترجیح می دهید:
١) یکی از آن ۵ میلیون بی کار شده باشید!
٢) یکی از ده هزار مرده باشید!""
این روزنامه نگاران "محترم" در همراهی با سیاست "قرنطینه نداریم" و "از شنبه کارها به روال عادی باز می گردد" و "ابتلای ٧٠ درصد مردم" شرم و حیا را بلعیده اند و به وضوح مرزهای وقاحت را جا به جا کرده اند. در ذهن پوسیده ی این ژورنالیست های نئولیبرال هرگز این گزینه ی انسانی که نقش دولت در دوره ی اپیدمی ها چیست و چگونه باید از معاش میلیون ها کارگر بیکار شده و مردم فقیر حاشیه نشین و گرسنه پشتیبانی کند، راهی ندارد.
٣. کشورهای کمتر نئولیبرال (The Least Neoliberal Countries) یعنی چه پروفسور هاروی؟
گفتیم دیوید هاروی علاوه بر تدریس کاپیتال، به ارزیابی های انتقادی بسیار مفیدی که از سرمایه داری معاصر (نئولیبرالیسم) به دست داده شناخته شده است.٧ هاروی از پاندمی کووید ١٩ به عنوان "انتقام طبیعت" و نتیجه ی "بیش از چهل سال سوء رفتارهای متجاوزانه و شرم آور و بهره کشی نئولیبرال وحشی و بی قاعده" یاد می کند. او حق دارد . بیش از این حق دارد که از تخریب محیط زیست به تبع سیاست های وحشیانه ی سرمایه داری نئولیبرال بر آشوبد. آخرین مورد این سیاست های پلید "خروج آمریکا از پیمان اقلیمی پاریس" به دستور دونالد ترامپ بود. به دنبال تاکید بر این نکته ی مهم هاروی می نویسد:
"اینکه کشورهای از همه کم تر نئولیبرال، مثل چین و کره جنوبی و تایوان و سنگاپور تا اینجا بهتر از ایتالیا اپیدمی را فرا پشت نهاده اند، می تواند دلیلی بر این امر باشد. گیرم که ایران مثال نقض این استدلال به عنوان یک اصل جهانی است."
امر مورد نظر هاروی همان "مهار گرایش به مصرف بی محابا و بی معنای مازاد" است که از نظر او "می تواند مزایای بلند مدتی داشته باشد."
با این حال یک نکته یا کاربست یک ترم ویژه عجیب است. اصطلاح "کمتر نئولیبرال" یا احتمالاً "نیمه خصوصی - نیمه دولتی" نظریه ی منسوخ "نیمه فئودال - نیمه مستعمره" را در ذهن تداعی می کند. واقعاً "کمتر نئولیبرال" یعنی چه؟ و چرا هاروی کشورها (دولت ها) ی چین و کره جنوبی و تایوان و سنگاپور و ایران را در این حوزه ی اقتصادی سیاسی می نشاند و به چهار دولت موفق به مهار کووید ١٩ به دلیل "کمتر نئولیبرال" بودن امتیاز مثبت می دهد و عملکرد آنها را تایید می کند اما "ایرانِ کمتر نئولیبرال" را "ناقض الگوی" مطلوب خود می یابد؟ آیا مهار کرونا ویروس در چهار کشور و به ویژه کره جنوبی به دلیل "کمتر نئولیبرال" بودن دولت آن کشور صورت گرفته است؟ تصور من این است که هاروی خصوصی سازیِ امکانات بهداشتی درمانی و سایر خدمات اجتماعی را ملاک کاربست این ترم شگفت انگیز گرفته است. در مقاله ی "کرونا به روایت نئولیبرالیسم در هفت پرده" من به نقل از نویسنده گان هوادار "حزب کمونیست" چین نوشتم که این جماعت از اینکه ۵٠ درصد بانک ها از پکن تبعیت می کنند و هنوز به اشغال بازار آزاد و بخش خصوصی در نیامده اند، ذوق زده اند و آن را سیاستی "سوسیالیستی" می دانند و البته دلیل مهار کووید ١٩ . از این طیف که همچون ژیژک - از سیاست "اصلاحات و درهای باز" دنگ شیائوپینگ علیه مائو دفاع می کنند که بگذریم مساله واقعاً این است که "نیمه دولتی و نیمه خصوصی " بودن سرمایه داری هیچ شاخص روشنی برای ارزیابی عملکرد کلی آن - به شیوه ی هاروی - نیست. کما اینکه تحدید نئولیبرالیسم به "خصوصی سازی" هم ملاک مناسبی برای نقد این شیوه از تولید سرمایه داری نیست. مستقل از این که واگذاری ها (خصوصی سازی) در ایران به هیچ کجای جهان مانسته نیست و این خصوصی سازی ها - چنان که مقام های دولت روحانی بارها از آن نالیده اند - به ثمن بخس بذل و بخشش شده است (یک نمونه هفت تپه است) مساله به ساده گی این است که تمام این صنایع و مراکز واگذار شده اگر در اختیار دولت هم می بودند، نحوه ی عملکردشان بهتر از وضع کنونی نبود. محدود کردن سرمایه داری - حتا نوع نئولیبرالی آن - به مالکیت دولتی و خصوصی و دفاع از مالکیت دولتی زمانی - به طور نسبی - قابل دفاع است که دولت علاوه بر مداخله در بازار (دولت دخالتگر کینزی) در سطح گسترده یی به کارگران و زحمتکشان یارانه بپردازد. در غیر این صورت تمام امکانات اجتماعی اعم از صنعت و کشاورزی و خدمات می تواند در مالکیت دولت بورژوایی باشد، اما بهای استفاده از آن ها تفاوتی با بازار آزاد نداشته باشد. یک نمونه واضح از این مدعا بهای بنزین است. در بحران اقتصادی ٢٠٠٨-٢٠٠٧ دولت امریکا ٧٠٠ میلیارد دلار به بازار آزاد تزریق کرد. این مبلغ کلان در اختیار بانک ها و صنایع ورشکسته قرار گرفت. یعنی بودجه ی دولتی به جیب بانکداران و صاحبان صنایع رفت که خود عامل اصلی ایجاد بحران بودند. در بحران کرونا نیز دولت های سرمایه داری اصلی از آمریکا تا چین و آلمان و فرانسه و ایتالیا و بریتانیا و کانادا و ژاپن و کره ضمن کاهش نرخ سود بانکی - حتا تا صفر - مبالغ هنگفتی را برای تعدیل خسارات ناشی از شیوع کرونا و مهار اپیدمی اختصاص داده اند. به ترتیب ٢.٢ تریلیون دلار/ ١٧٣ میلیارد دلار/٧۵٠ میلیارد یورو/ ۴۵ میلیارد یورو کومک به شرکت ها و ٣٠٠ میلیارد دیگر/ ۴٠٠ میلیارد یورو / پرداخت ٨٠ درصد حقوق کارکنان خانه نشین تا حد ٢ هزار و ۵٠٠ پوند در ماه/ ١٨.٦ میلیارد دلار/ ٣٠.٢٧٢ میلیارد دلار/ ٣٩ میلیارد دلار. نکته ی اصلی اینجاست که چه میزان از این پول ها به صورت بسته های حمایتی - اعم از غذا و بیمه بیکاری تا پرداخت اجاره خانه و پول نقد ماهانه به عنوان جایگزین دستمزد - به مردم آسیب پذیر پرداخت می شود تا امکان در خانه ماندن و قرنطینه برای شان مقدور شود. تعجب دیوید هاروی از فاجعه ی اپیدمی کووید ١٩ در ایران به عنوان ناقض برداشت کلی و غلط او از ترم نامفهوم "کمتر نئولیبرال" را باید در عدم شناخت او از ساز و کارها و اولویت های دولت روحانی دانست.
دولتی که ترجیح داده به جای سیاست قرنطینه و تحمل خسارت اقتصادی - روشی که در چین به نتیجه ی مطلوب رسیده - و پرداخت پول نقد کافی به کارگران و ارائه ی بسته های حمایتی به میلیون ها تن (٢٠ میلیون؟) مردم فقیر و درمانده و حاشیه نشین "رونق کسب و کار" را در اولویت قرار دهد! بسته های ٢٠٠ تا ٦٠٠ هزار تومانی به ٣ میلیون نفر چیزی است کمتر از هیچ! چگونه می شود در کشوری که به اذعان مدیران ارشدش نزدیک به ٢٠ میلیون حاشیه نشین و میلیون ها نفر زاغه نشین و بیکار به شکل جمعیت های متراکم از سر و کول هم بالا می روند، نام و نشان ٣ میلیون "فقیر خوشبخت" را از سبد بیرون کشید و یارانه ی ٢٠٠ تا ٦٠٠ هزار تومانی پرداخت. یارانه یی که حداکثر یک سوم حداقل دستمزد ماهانه است. این مبلغ را در کشور "کمتر نئولیبرال" ایران مقایسه کنید با کشور "بیشتر نئولیبرال" انگلستان آن هم تحت حاکمیت حزب ضدکارگری محافظه کار! دولت "کمتر نئولیبرال" زمانی "بهتر" و "مفیدتر" از دولت "تمام نئولیبرال" است که بخش دولتی، خدمات اجتماعی را با همان کیفیت بخش خصوصی اما قیمتی بسیار کمتر به کارگران ارائه کند. تحلیل وضعیت اقتصادی چهار کشور اول مورد نظر هاروی موضوع بحث من نیست اما اگر کسی در ایران طی چهل سال گذشته یکی از مراکز دولتی را با چنین خصوصیاتی به نگارنده نشان داد، تعهد می دهم که برای همیشه این قلم را غلاف کنم! دولت را با توجه به ماهیت طبقاتی قدرت سیاسی حاکم ارزیابی و بررسی می کنند. دولت هایی که به ضرب و زور احزابی چون کارگزاران سازنده گی و جبهه ی مشارکت (رفسنجانی - خاتمی) و نیروهای امنیتی (احمدی نژاد و روحانی) به قدرت رسیده اند و برنامه های اقتصادی شان را از امثال پژویان و طبیبیان و نوبخت و نهاوندی گرفته اند، چگونه "کمتر نئولیبرال" هستند؟ من حتا در نقد دولت ٨ ساله ی میرحسین موسوی٨ به اعتبار آمار دولتی نشان دادم که ادعای مدافعان کینزی آن در خصوص دخالت دولت در بازار به نفع کارگران و زحمتکشان توهم پراکنی بیش نیست. متاسفانه سوسیالیست های شناخته شده - از پتراس تا هاروی - گاه در مورد دولت های ایران تحلیل هایی ارائه می دهند که با واقعیت جاری در جامعه منطبق نیست. سستی ترم "کمتر نئولیبرال" به اندازه ی "کمتر سرمایه دار" است! بگذریم.
۴. راهکار کینزی دیوید هاروی!
برای یک دوره ی طولانی و دست کم از دوره ی سیاه مک کارتیسم واژه ی سوسیالیسم در امریکا از خطوط قرمز نهادهای پلیسی و امنیتی و اطلاعاتی و مطبوعاتی بوده است. بحران ٢٠٠٨ ناگهان تمام بنیادهای "سفت و سخت" وال استریت را "دود کرد و به هوا فرستاد" ، زیر آب ارزش زایی "سرمایه ی موهوم" (Fictitious Capital) را زد ، همه-ی اقتصاددانان نئوکلاسیک و کینزی و راه سوم را به بازخوانی "کاپیتال " - به ویژه مجلد سوم آن - فراخواند و "وال استریت را هم سوسیالیست" کرد! انفجار حباب های (bubbles) بازار بورس، بوی گند وام های موسوم به "ساب پرایم" (Subprime) ، شکست بازارها (Market Failures) گسست ساختارهای اقتصاد پول مدار (Monitarism)، بن بست سرمایه داری کازینو (Casino Capitalism) بحران دامنه دار انباشت سرمایه ی مالی، انباشت سهام(Accumulation Actionnarial) و انحلال نهایی افسانه ی مقررات زدایی (Deregulation) و پنچر شدن چرخ های اقتصاد ماده زدایی شده ( Dematerialized of Economy) همه و همه کار را به جایی رساند تا نه فقط فرانسیس فوکویاما، نسبت به تز "شکست سوسیالیسم و پایان تاریخ و پیروزی لیبرال دموکراسی" - متعاقب فروپاشی شوروی - "توبه نامه" بنویسد، بلکه از همه مهم تر اینکه باراک اوباما با طرح بیمه های اجتماعی"سوسیالیست" شد و فردریک لوردون - در شماره ی اکتبر ٢٠٠٨ لوموند دیپلوماتیک - به نحو ریشخند آمیزی از "روزی که وال استریت سوسیالیست شد" خبر داد! اشاره کنایی او به دیدگاه های سناتور جیم بانینگ بود که دخالت دولت برای جلوگیری از سقوط بورس و رکود بازارِ اعتبار را "سوسیالیسم مالی" خوانده بود.٩
اکنون و دوازده سال پس از انکه کارخانه ی جهان (چین) به کومک سرمایه داری آمریکا و اروپا آمد و با مهربانی و عطوفت خاص "دنگ شیائوپینگی" دست "سگ های زنجیری امپریالیست" دیروز را گرفت و از مرداب بحران بیرون کشید، بار دیگر و این بار همه ی جهان سرمایه داری به اتفاق منجی "سخاوتمند" دیروز خود (کارخانه ی دنیا) وارد بحران دیگری شده اند که صدر اعظم محافظه کار آلمان آن را مخرب تر از جنگ دوم جهانی می داند! اینکه بحران ناشی از کووید ١٩ - به تعبیر نئوکلاسیک ها - چون موتور تولید را خوابانده باید به عنوان یک "شوک در عرصه ی عرضه" ارزیابی شود و یا چون بخش عمده یی از مصرف - از جمله حمل و نقل هوایی، توریسم، ورزش و صنایع و خدمات وابسته اش، ورزش، جشنواره های فرهنگی و...- را به رکود کشیده است، باید در میدان کاهش تقاضا و مصرف بررسی شود، بیرون از حوصله ی این مقاله است. مضاف به اینکه ارزیابی انتقادی پاندمی کووید١٩ از منظر شوک تراپی برای "نجات دادن صنایع"- چنانکه در تحلیل سطحی نائومی کلاین ( گفت و گو با مری سالیس) آمده- رونوشتی کهنه از یک مبحث کینزی دیگر است. افرادی مانند کلاین که شیفته دولت کینزی دخالتگر هستند فقط می توانند از "اهمال و سومدیریت و بحران فهم و درک ترامپ" انتقاد کنند و در نهایت در مواجهه با بسته های حمایتی دولت سکوت کنند. به هر حال نظریه ی "دکترین شوک و سرمایه داری فاجعه" برای تبیین یک برهه ی ویژه از ساز و کارهای درونی سرمایه داری مناسب بوده و قابلیت تعمیم به همه ی بحران های کاپیتالیستی را ندارد! کما اینکه می بینیم کلاین در مصاحبه ی اخیر خود به جای تحلیل اقتصادی به میدان محدود اخلاقی و مدیریتی وارد می شود و فقط به ترامپ تلنگر می زند. من شخصاً ترجیح می دهم بحران کووید ١٩ را تحت عنوان "تهاجم وحشیانه ی سرمایه داری به طبیعت و محیط زیست و فاجعه ی غذا و بهداشت" قاب بگیرم. در این تهاجم همه ی غول های سرمایه داری همدست و سهیم هستند. از صنایع عظیم تا بازارهای خیسِ غذایی و وحشی خواری و شرکت های چینی که "ماسک" تولید می کنند و به فرانسه می-فروشند و پای پرواز مرعوب پیشنهاد نقدی دولت آمریکا می شوند و چه شرکای کابوی آمریکایی شان که از یک سو پیشنهاد "کومک های بشردوستانه ی پزشکی" به ایران می دهند و از سوی دیگر شریک تجاری خود (دولت کانادا) را از دریافت ماسک تحریم می کنند!١٠ سرمایه داری تاکنون این درجه از توحش را رو نکرده بود. در میان این کشمکش های وحشیانه فقط دولت کوبا است که به آرمان های انسانی بنیانگذاران اش وفادار مانده و با وجود دهه ها تحریم از سوی همین "غرب وحشیِ وحشی" با ارسال پزشک و پرستار و دارو به یاری ایتالیا و سایر کشورهای کووید ١٩ زده رفته است.
باری بحران کرونا - که در واقع بحران سرمایه داری نئولیبرال است - باز هم سوسیالیسم را به عنوان تنها آلترناتیو رهایی از نکبت های مکرر موجود پیش پای همه ی ما نهاده است. از زمان مانیفست و بحران های دهه ی چهل قرن نوزدهم تا کنون، سرمایه داری هرگز تا این حد در دفاع از جان مردم - حتا کارگزاران اصلی خود - ناتوان و پریشان نبوده است. دیوید هاروی برای تبیین بحران اقتصادی ناشی از پاندمی کووید ١٩ به موضوع "مصرف گراییِ" ٧٠ تا ٨٠ درصدی در اقتصادهای سرمایه داری معاصر اشاره می کند و این رویه را به اهمیت یافتن "تحریک تقاضای موثر" پیوند می زند و سرمایه را به "طور فزاینده تقاضا - و نیاز - محور شده" ارزیابی می کند. روندی که کووید ١٩ "سقوطی تمام عیار در دل این شکل از مصرف گرایی، حتا در ثروتمندترین کشورها" ایجاد کرده است. به نظر هاروی:
"تنها چیزی که می تواند آن را [فروریزی درونی شکل مارپیچی انباشت سرمایه ی بی حد و حصر] نجات دهد، دولتی است که از طریق تامین بودجه مصرف گرایی گسترده ی برآمده از هیچ را تشویق کند. چنین سیاستی نیازمند سوسیالیستی شدن تمام اقتصاد ایالات متحد آمریکا است بی آنکه سوسیالیسم خوانده شود."
راهکار هاروی ناظر به همان مباحثی است که کینز در کتاب "نظریه ی عمومی اشتغال، بهره و پول" نیز مطرح کرده بود. نظریه ی "دولت مداخله گر" در تقابل نئولیبرالیسم بعد از بحران ٢٠٠٨ به نحو گسترده یی مورد توجه منتقدان عنان گسیخته گی "بازار آزاد" قرار گرفت. در آمریکا که "آزادی بازار" در شمار مقدسات بورژوازی است، این گونه سیاست های حمایتی دولت به سوسیالیسم یا "سوسیالیسم خزنده" تعبیر شده است. نماینده ی سیاسی چنین برنامه هایی از انتخابات سال ٢٠١٦ تا کنون برنی سندرز است.
به نظر من - نه فقط به سبب پیشتازی جو بایدن در انتخاب رقیب ترامپ در حزب دموکرات - برنی سندرز در شرایط کنونی حتا اگر از پسِ بایدن هم بر بیاید، شانس زیادی برای پیروزی بر ترامپ ندارد. شکست سنگین حزب کارگر انگلستان از محافظه کاران - و حذف شدن جرمی کوربن از رهبری حزب - یک فاکت است. بیش و پیش از این ناکام ماندن سیریزا و دولت سیپراس در تقابل با تروئیکا در یونان با وجود بهره گیری از پشتیبانی ٦٣ درصد از مردم فاکت مهم تر دیگر است. مضاف به این که تمام دولت هایی که به نام سوسیالیسم در اروپا به قدرت رسیدند، از دولت های پاپاندرئو و سیپراس در یونان و زاپاترو در پرتغال و اولاند در فرانسه همان سیاست های نئولیبرالی دستوری "برتون وودز" را پیشه کردند! در نتیجه حتا اگر سندرز - به فرض تقریباً محال - در آمریکا به قدرت برسد، کمترین شانسی برای "سوسیالیستی شدن تمام اقتصاد" - به تعبیر هاروی - ندارد! هاروی به درست تاکید می کند:
"اگر تنها سیاست موثر برنامه های سوسیالیستی است، آنگاه الیگارشی حاکم بی تردید به سوی پیشبرد سیاست ناسیونال سوسیالیسم حرکت خواهد کرد و نه سوسیالیسم مردم گرا. وظیفه ی سیاست ضد سرمایه داری جلوگیری از شکل بندی این حرکت است."
بی تردید بحران کووید١٩ به عنوان یکی از تبعات جهانی شدن به رشد نحله های مختلف ناسیونالیستی و ناسیونال فاشیستی کومک خواهد کرد. بسیاری از شهروندان چین و سایر کشورهای آسیای شرقی در نقاط مختلف دنیا به هیات تروریست های خطرناک دیده می شوند. ساز خروج از اتحادیه ی اروپا از سوی احزاب ناسیونالیست فرانسه و ایتالیا و اسپانیا کوک شده است. تقابل با چنین پدیده هایی و تقویت همبستگی میان مردم زحمت کش از اولویت های سیاست ضد سرمایه داری است. اما از این راهکار مهم که بگذریم ، واقعاً "سوسیالیسم مردم گرا" که هاروی پیشنهاد می دهد یعنی چه؟ نگفته پیداست که منظور هاروی از "مردم" طیف وسیعی از طبقات فرودست است. جمع طبقه ی کارگر و گستره یی گسترده از خرده بورژوازی خاکسترنشین که نابرابری طبقاتی فزاینده آنها را هر چه بیشتر به سمت کارگران رانده. هاروی از "سوسیالیسم کارگری" سخن نمی گوید. پولانزاس گفته بود "سوسیالیسم یا دموکراتیک است یا سوسیالیسم نیست." می توان و باید - متاثر از مانیفست - در قالب همین جمله گفت:"سوسیالیسم یا کارگری است یا سوسیالیسم مارکس نیست." امروز آلترناتیو سوسیالیستی و شیوه های گذار از سرمایه داری چیزی بیش از آموزه های نیمه ی دوم قرن نوزدهم به ما نمی آموزد. به اعتبار همین آموزه ها سوسیالیسم در ارتباط با تبدیل مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و مبادله، به مالکیت اشتراکی کل جامعه تبیین می شود. دولتی کردن وسایل تولید هنوز چیزی از سوسیالیسم نشان نمی-دهد. مادامی که طبقه ی کارگر متحزب در قدرت سیاسی نباشد، هنوز "ملی سازی" و "دولتی کردن وسایل تولید" ربطی به سوسیالیسم ندارد. هر گونه گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم منوط به این است که دولت طبقه ی کارگر از موضع برترین شکل اعمال اتوریتیه ی سیاسی دست به ریشه ببرد و کل بنیادهای دولت سرمایه داری و قوانین حاکم بر آن را از بیخ ساقط کند و "طرحی نو در اندازد." نه در مقاله ی "سیاست ضد سرمایه داری در دوران کووید١٩" و نه در سایر نوشته های هاروی با چنین برداشتی از سوسیالیسم مارکس مواجه نمی شویم، چرا؟
هاروی مانند خیلی از سوسیالیست های دیگر بلشویک نیست! سوسیالیسم او نیز بلشویکی نیست. برای سال های طولانی بلشویک بودن، سرخ بودن و رادیکال بودن و کمونیست انقلابی و افراطی بودن را تداعی می کرد. مساله به ساده گی این است که هیچ درجه یی و هیچ شکلی از مارکسیسم آکادمی - که هاروی استاد و شارح آن است- قادر به تغییر جهان نیست! برای تغییر جهان ناگزیر باید به سمت پراتیک رفت و دانش مبارزه ی طبقاتی را از آکادمی بیرون کشید و به کارخانه و خیابان و جامعه تسری داد. کمونیسم پراتیک لنین مسلح به چنین تاکتیک هایی است. این کمونیسم یک بار و در سخت ترین برهه ی تاریخ با شکوه ترین انقلاب تمام دوران های تاریخی را به پیروزی رسانده و بی نظیرترین دستاوردهای انسانی را برای کارگران و زحمتکشان به ارمغان آورده است. به قول لوکاچ "لنینیسم یعنی بیان آفرینشگری تاریخی پرولتاریا و دفاع از آن. آنگاه که دوآلیته ی کمون - دولت در روزهای کمون پاریس در بعد از ظهر هگلی ١٨٧١ رخ داد و ۵۵ سال بعد در شامگاه هگلی انقلاب ١٩١٧در شورا پاسخ تاریخی خود را یافت؛ روش لنینی پاسخ راز تاریخی چگونه گی دولت کارگری را دریافت؛ تئوریزه کرد و در هیات همه ی قدرت به شوراها تمام قد به دفاع از آن برخاست.....آنگاه که پرولتاریا گام در هستی برای خود نهد؛ آنگاه که پیله ی تاریخ از هم می درد؛ آنگاه که تاریخ دوباره بر در می کوبد....لنینیسم را باز می یابد..."( بنگرید به : کارل هرتزینگر مقدمه بر کتاب "تاملی در وحدت و اندیشه ی لنین" اثر لوکاچ ترجمان ح شمس و ع میرقاسمی)
اگر هاروی کمی از تمرکز بر کاپیتال به سمت سه اثر دیگر مارکس یعنی"ایدئولوژی آلمانی" و "تزهای فوئرباخ" و "فقر فلسفه" متمرکز شود آنگاه به جای "توضیح عمل توسط ایده به توضیح اساس و مبنای عقاید از طریق پراتیک" (ایدئولوژی آلمانی ١٩۶۵/ ص ۵٠ چاپ لندن) سمت گیری خواهد کرد!
واقعیت این است که هاروی نه مانند ژیژک اما کم و بیش به شیوه ی او حامی برنامه های برنی سندرز است. کمی رادیکال تر. به نظر هاروی:
«تنها سیاست گذاری های موفق و قابل عملیاتی شدن چه به لحاظ اقتصادی و چه سیاسی باید بسیار سوسیالیستی تر از هر چیزی باشند که احتمالا برنی سندرز پیشنهاد خواهد کرد و این برنامه های نجات باید با حمایت دونالد ترامپ و زیر سایه ی "دوباره به آمریکا عظمت خواهیم بخشید" به اجرا در بیایند!»
اشتباه نشود. هاروی این مولفه یا راهکار را "اوج طنز ماجرا" خوانده و پیش از طرح آن تاکید کرده:
" در جبهه ی اقتصادی واکنش ها به شیوه ی خروج از بحران سقوط [بازارها] در سال های ٢٠٠٨- ٢٠٠٧ شرطی شده است. این شیوه ها به معنای سیاست گذاری های پولی بسیارسخاوتمندانه مرکب از نجات مالی بانک ها و افزایش قابل توجه مصرف مولد به اعتبار توسعه ی کلان سرمایه گذاری زیر ساختی در چین بوده است. سرمایه گذاری زیر ساختی در چین در مقیاس مورد نظر تکرار شدنی نیست. بسته های نجات سرمایه در سال ٢٠٠٨ بر بانک ها متمرکز بود اما همچنین در عمل به ملی سازی جنرال موتورز انجامید. احتمالاً این نکته مهم است که سه شرکت بزرگ خودرو سازی دیترویت در مواجهه با نارضایتی کارگران و فروپاشی تقاضای بازار، دستکم به طور موقت در حال تعطیلی هستند. به این ترتیب اگر چین نتواند نقش خود در سال ٢٠٠٨-٢٠٠٧ را تکرار کند، مسوولیت خروج از بحران اقتصادی کنونی به عهده ی ایالات متحد خواهد بود و این جا اوج طنز نهایی خوابیده است."
"اوج طنز" از نظر هاروی تحمیل سیاست های شبه سوسیالیستی برنی سندرز به دولت ترامپ و اردوگاه جمهوری خواهان است. هاروی به یاد می آورد و یاد آوری می کند که همین جمهوری خواهان در بحران ٢٠٠٨-٢٠٠٧ "به شکل غیر منطقی با [برنامه های] نجات مالی [دولت باراک اوباما] مخالفت کردند [ و اینک که لاجرم به همان سیاست ها تمکین می کنند] یا باید حرف خود را پس بگیرند و یا در مقابل ترامپ بایستند"٩ ( [ ] از من است)
نخستین ملاحظه ی انتقادی به این بخش از مقاله ی هاروی به پیشنهاد او در خصوص سیاست گذاری های "سوسیالیستی-تر" از برنامه های برنی سندرز مربوط می شود. ابتدا باید گفت که بی تردید پیروزی سندرز بر ترامپ به نفع جنبش کارگری سوسیالیستی در آمریکا و همه جای جهان است. هر درجه از سوسیال دموکراسی رفرمیستی سندرز باعث نمی شود که یک گام به پیش در راستای بهبود زنده گی طبقه ی کارگر آمریکا دست کم گرفته شود. علاوه بر این ها پیروزی سندرز می تواند جهان را از شرارت و تهدیدات فزاینده و سیاست های جنگ طلبانه ی دونالد ترامپ رها کند. انتخاب میان سندرز و ترامپ مطلقاً انتخاب میان "بد و بدتر" نیست. پیروزی سندرز می تواند شکاف های عمیقی در میان نخبه گان بورژوازی جهانی ایجاد کند و پایه های قطب اصلی سرمایه داری دنیا را به لرزه درآورد. بدون هیچ تردیدی پیروزی سندرز به نفع کارگران و زحمت کشان بسیاری از کشورهای دیگر نیز خواهد بود. همان طور که پیروزی جرمی کوربن بر بوریس جانسون می توانست چنین باشد. همه ی این نکات بدیهی و روشن است. نکته ی نامفهوم اما کاربست ترم "سوسیالیستی تر" در ادبیات اقتصادی دیوید هاروی است. به راستی "سوسیالیستی تر" یعنی چه؟ اگر کسی بر همین سبک و سیاق مثلاً بنویسد "سرمایه داری تر" آنگاه ما چگونه مساله را در ذهن خود حل کنیم؟ پیداست که هاروی ضمن حمایت از سندرز خواسته بگوید برنامه های او به اندازه ی کافی رادیکال نیست و اگر فرد یا جریانی می-خواهد " از نظر اقتصادی سیاسی بر بحران کرونا فائق آید" باید روش های رادیکال تری از طرح و برنامه های سندرز در پیش بگیرد و از آنجا که اتخاذ این سیاست ها و اجرای آنها باید در چارچوب دولت ترامپ انجام شود به یک طنز درست و حسابی مانسته است. دولتی که در منتها الیه راست سیاست و اقتصاد ایستاده است به دستور کووید ١٩ ناگزیر به اجرای سیاست های "سوسیالیستی" است. این از خصوصیات دوران کرونا است که گنگ های دونالد ترامپ را به چنان مخمصه یی می کشد که مجبور می شوند از دولت باراک اوباما - در مواجهه با بحران ٢٠٠٨ - نیز "سوسیالیستی-تر" عمل کند. هاروی می داند که سندرز شانس چندانی برای عبور از بایدن و پیروزی بر ترامپ ندارد. به همین دلیل نیز لبخند زنان ماجرایی را تماشا می کند که شکل بندی ابعاد پیچیده ی آن فقط از پدیده ی هولناکی به نام کووید ١٩ ساخته است.
اکنون که در جنگ با کرونا "کارخانه ی جهان" جز تولید ماسک کار دیگری از دستش ساخته نیست و امریکا به نحو عجیبی تنها مانده است و به نظر می رسد دست کم در شهر نیویورک از ده ها هزار کشته ، پشته تشکیل شود، دولت آمریکا در حساس ترین برهه ی تاریخی خود پس از جنگ جهانی دوم قرار گرفته است. کووید ١٩ فقط المپیک توکیو و فوتبال جام ملت های اروپا و لیگ های ورزشی پر درآمد همه ی کشورها و جشنواره های فرهنگی را تعطیل نکرده است. بعید به نظر می رسد که ویروس به گردهمایی های انتخاباتی آمریکا اجازه دهد تا زمان نهایی گزینش رییس جمهوری جدید (٣ نوامبر ٢٠٢٠ / ١٣ آبان ١٣٩٩) بدون تلو تلو خوردن به راه همیشه گی خود ادامه دهند. در حدود هفت ماه پیش از نبرد سرنوشت در یکی از مهم ترین انتخابات ایالات متحد، کمتر کسی را می توان یافت که جز راه رهایی از چنگال کشنده ی کووید ١٩ به چیز دیگری فکر کند.
بی تردید هیچ یک از سناتورهای دو حزب دموکرات و جمهوری خواه با سیاست های مالی دولت ترامپ - که نتیجه ی تحمیل ویروس است - مخالفت نخواهند کرد. رییس جمهوری آمریکا از ١٣ مارس (٢٣ اسفند ١٣٩٨) و در شرایطی که فقط هزار نفر به ویروس کووید ١٩ مبتلا شده و چهل نفر مرده بودند، "وضعیت اضطراری ملی" اعلام کرد. او که قبلاً مانند همه ی اظهار نظرهای شتابزده و بعضاً کلنگی خود به درجه ی خطرناکی ویروس خندیده و آن را چیزی در حد یک سرماخورده گی معمولی دانسته بود، حالا با سخت ترین بحران گریبانگیر آمریکا بعد از جنگ دوم جهانی مواجه شده است. خروج آمریکا از این بحران بدون بر جای گذاشتن ده ها هزار کشته و میلیاردها دلار خسارت و فرو رفت در گرداب احتمالی شورش های اجتماعی محتمل نیست. ترامپ خود به کشتاری در حدود صد هزار نفر راضی است و شکل بدبینانه ی آن را تا یک میلیون نفر نیز تخمین زده! این حد فاجعه آمیز از کشتار خم به ابروی سرمایه داری آمریکا نخواهد آورد. اکنون دغدغه ی اصلی هیات حاکمه ی آمریکا - و رقیب دموکرات شان - این است که کارزارهای انتخاباتی را چگونه برگزار کنند.
آیا کووید ١٩ می تواند برای اولین بار انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را - موقتاً - لغو کند و یا به تاخیر بیاندازد؟
۵. نقش دوگانه ی ویروس ، قتل انسان ها - نجات محیط زیست؟
کووید ١٩ از یک سو انسان ها را می کُشد و از سوی دیگر "طبیعت بی جان" و محیط زیست آلوده را احیا می کند! نقش دوم ویروس، هاروی را به وجد آورده است. او از اینکه برای مدتی نامعلوم شر توریست های مزاحم از کانال های آبی ونیز کم شده خرسند است! پروفسور پس از طرح این نکته که ممکن است یورش ویروس جدید کرونا تا یک سال دوام آورد و هر چقدر این برهه طولانی تر شود، روند کاهش ارزش از جمله نیروی کار سرعت خواهد یافت و در صورت عدم مداخله ی دولت در تقابل با منافع نئولیبرالی، سطح بیکاری به اندازه ی بحران دهه ی ١٩٣٠ خواهد رسید، به نتایج بلافصل و متعدد کرونا برای اقتصاد و زنده گی روزمره ی اجتماعی اشاره می کند. از نظر او تمام عملکردهای ویروس بد نیستند! یکی از همین "خوب"ها کشیدن ترمز مصرف گراییِ تا حد جنون است. به نظر هاروی:
"مصرف گرایی معاصر به اندازه یی افراطی شده که این وصف مارکس به آن نزدیک است: مصرف مازاد و جنون مصرف که به نوبت خود موید سقوط حیرت انگیز و هیولاوار کل سیستم است." این تبیین مارکس از مصرف گرایی که در مناسب ترین جای مقاله از زبان هاروی مطرح می شود، به شکل مناسب تری به یک هشدار محیط زیستی پیوند می خورد:
"بی مبالاتی در مصرف مازاد، نقش به سزایی در تخریب محیط زیست داشته است. لغو پروازها و کاهش ریشه ی حمل و نقل پیامدهای مثبتی در ارتباط با انتشار گازهای گلخانه یی به همراه آورده است. کیفیت هوا در ووهان و بسیاری از شهرهای آمریکا بهتر شده است. اماکن ویژه ی اکوتوریسم فرصتی برای بهبود از لگدمال شدن ها خواهد داشت. قوها به کانال های ونیز بازگشته اند. هر اندازه که گرایش بی محابا به مصرف مازاد، مهار شود مزایای بلند مدتی در پی خواهد داشت. کاهش مرگ و میر در کوه اورست می تواند چیز خوبی باشد..."
تردیدی نیست که محدود شدن پروازها و کاهش سفرهای درون و بیرون شهری و سطح معینی از تعطیلی مراکز تولید صنعتی و خدماتی، از انتشار گارهای آلاینده ی محیط زیست کاسته است. به اعتبار یک تصویر بسیار زیبا "نمایان شدن رشته کوه هیمالیا از فاصله ی ٢٣٠ کیلومتری برای اولین بار از زمان جنگ جهانی دوم به خاطر کاهش آلوده گی هوا یکی دیگر از عواقب شیوع کرونا !" تلقی تواند شد. کاهش ٤٠ درصدی استفاده از زغال سنگ در شش نیروگاه بزرگ چین به کاهش ٢۵ درصدی سطح آلاینده ها در آغاز سال ٢٠٢٠ انجامید. "وزارت زیست شناسی و محیط زیست" چین گزارشی ارائه داده که طی آن تعداد روزهای با کیفیت هوای خوب در ٣٣٧ شهر این کشور نسبت به سال گذشته ١١.۴ درصد افزایش یافته است. در ماه فوریه ٢٠٢٠ میانگین تعداد "روزهای هوای خوب" به ٢١.۵ درصد صعود کرده . "تصاویر ماهواره یی نشان می دهد انتشار گاز دی اکسید نیتروژن در آسمان مناطق شمالی ایتالیا در حال محو شدن است!"
چینی ها بزرگ ترین تولید کننده و مصرف کننده زغال سنگ در جهان به شمار می روند. در سال ٢٠١٨ مصرف زغال سنگ ۵٩ درصد از انرژی مورد نیاز چین را - اعم از صنایع، نیروگاه ها، منبع سوخت و گرما در مناطق روستایی - تامین کرده است. نیروگاه های بزرگ زغال سنگ چین طی سوم ماه فوریه تا ابتدای مارس ٢٠٢٠ در قیاس با سال گذشته ٣٦ درصد کاهش مصرف داشته اند. همه ی این دستاوردها را می توان به حساب "خشم طبیعت" نوشت که با دستان ظاهراً نامریی کووید ١٩ به مصرف گرایی افراطیِ فرهنگ سرمایه داری اعلان جنگ داده است.
با تمام این ها تجربه ی نخستین روز شل شدن "فاصله گذاری اجتماعی" یا قرنطینه ی مشروط در تهران نشان داد که این وضع چندان پایدار نخواهد بود. امکانات و ملزومات دورکاری در غالب نقاط جهان بسیار محدود است. ته کشیدن بسته-های حمایتی یا ناچیز بودن یارانه ها در کشوری که از کاهش شدید بهای نفت ضربه خورده و دچار کسری بودجه شده ، پایه های چوبی توصیه ی بهداشتی "در خانه بمانیم و کرونا را شکست بدهیم" شکسته و گرسنه گان را با عطش بیشتری به خیابان کشیده است.
گفته شده به ازای هر ماه قرنطینه ی جدی به میزان دو درصد از رشد اقتصاد کاسته می شود. دولت های نئولیبرال ترجیح می دهند از طریق مصونیت موسوم به "گله یی" (Herd Immunity) بند و بساط ویروس را جمع کنند و تسلیم رکود بیشتر و تعطیلی کسب و کار نشوند.
مهم تر از همه ی این مولفه ها به ساده گی می توان گفت که حتا اگر قرنطینه ی جهانی، تمام شهرهای بزرگ - از نیویورک تا شانگهای - را جولانگاه صاحبان اصلی آنها (شیر و پلنگ و دلفین تا قناری و طوطی) کند، این وضعیت، سخت کوتاه خواهد بود!
سرمایه داری از پس کووید ١٩ برخواهد آمد و با ولع بیشتری محیط زیست را تخریب خواهد کرد و قوهای ونیز را نیز به ضیافت شام و شامپاین خواهد فرستاد. سفرهای هوایی (١١ درصد آلاینده) و زمینی (٧٢ درصد آلاینده) با آز و تمنای فزونتر پی گرفته خواهد شد. به تلافی مدتی در خانه ماندن، حرص سفر به بهانه های مختلف از جمله ملاقات خانواده و دوستان و بهره گیری از مرخصی و رفع کسالت های قرنطینه تشدید خواهد شد. مساله اساسی این است که "فواید" نقش دوم کووید ١٩ در راستای کومک به تنفس طبیعت و بازیابی سلامت محیط زیست شکننده است. ماهیت کرونا ویروس - به سبب کشتار انسان ها و به ویژه انسان های ضعیف و گرسنه و از کار افتاده و پیر و بی دفاع - به شدت شریرانه است. کووید ١٩ یک تهدید جدی برای هستی تهی دستان است. "دستاورد" چنین پدیده ی شومی نمی تواند به عنوان یک رویه ی مثبت فرهنگی در رفتارهای اجتماعی تثبیت شود. پیشگیری از مصرف افراطی و استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی و دوچرخه به جای خودروهای شخصی، با چنگ و دندانِ کووید ١٩ به فرجام نخواهد رسید. محیط زیست سالم و جلوگیری از تولید و مصرف جنون آمیز مستلزم اجرایی و نهادینه شدن "تولید آگاهانه برای نیازها" است. چنین رویه یی فقط در قالب یک اقتصاد سوسیالیستی ممکن است.

بعد از تحریر!
من در جاهای مختلف - از جمله فیس بوک و توئیتر- نوشتم که قصد داریم با تمام توان بر محور تاثیر ویروس کووید١٩ بر اقتصاد سیاسی سرمایه داری مجموعه یی از مقالات معتبر را ترجمه و در قالب یک کتاب کاغذی چاپ کنیم. بدیهی است جهت گیری اصلی این مقالات ضد سرمایه داری خواهد بود. مضاف به اینکه مقالات از منتقدان شناخته شده یی است که طی دو ماه گذشته وارد این موضوع مهم و حیاتی شده اند و نقد و نظرشان برای چپ سوسیالیست ایران مفید خواهد بود. ضمن سپاس مجدد از همه ی رفقایی که تا کنون به ما مشاوره داده و ضعف های ما را گوشزد کرده اند، انتظار داریم کماکان ما را در جریان ارزیابی های خود بگذارند و در صورت تمایل مقالات خود را - اعم از ترجمه یا تالیف- در اختیار ما قرار دهند. مقاله به نام نویسنده یا مترجم درج و منتشر خواهد شد.
اگر فرصتی دست دهد و به قول حافظ "گر بود عمر و به میخانه روم بار دگر" بخش سوم این سلسله مقالات را با نقد و ارزیابی تحلیل آگامبن ادامه خواهم داد.

٢٠ فروردین ١٣٩٩ ٨ آپریل ٢٠٢٠


  پی نوشت ها:

١. مقاله ی ارزشمند دیوید هاروی تحت عنوان "سیاست ضد سرمایه داری در دوران کووید ١٩" منتشر شده است. بنگرید به:
https://jacobinmag.com/2020/03/david-harvey-coronavirus-political-economy-disruptions

٢. در زمینه ی ارتباط تئوری و پراتیک بنگرید به کتاب "بحران، نقد اقتصاد سیاسی نئولیبرال" از نگارنده، صص: ١۴۴-١٣٨

٣. در زمینه ی "امکان فروپاشی سرمایه داری" ن. ک به کتابی تحت همین عنوان از نویسنده و مصاحبه یی مبسوط با تلویزیون برابری:
https://www.youtube.com/watch?v=1BZar8WA-cQ

۴. ن.ک به مقاله ی "ویروس کرونا و نئولیبرالیسم" از نوام چامسکی ، برگردان: ن. نوری زاده: برای اطلاع (مشاهده) از اصل این مطلب (مصاحبه) و حاشیه ی آن (مقدمه ی کارل کارلسون و یک مصاحبه ی دیگر از چامسکی) بنگرید به:
Chomsky on Coronavirus : Why Neoliberalism and Big Pharma can’t Respond
در گفت و گو با "Democracy in Europe Movement ٢٠٢۵" چامسکی به بحران کرونا همچون تهدیداتی از قبیل "تغییرات آب و هوایی" و "تهدیدات هسته یی" می نگرد و به نحوی طعنه آمیز و کنایی به گزارش هایی از عملکرد دولت کوبا اشاره می کند که علارغم تحمل رنج های چند دهه تحریم از سوی غرب در حال فرستادن پزشک و پرستار به منظور کومک به کشورهای اروپایی در جنگ با کرونا ویروس است. در ادامه چامسکی با اشاره به بحران اقتصادی یونان و عدم همیاری دولت آلمان - به عنوان غول اقتصادی اروپا - برای نجات یونان تصریح می کند "چگونه است که آلمان نمی تواند به یونان کومک کند اما کوبا می تواند به کشورهای اروپایی یاری رساند." بنگرید به:
https://www.youtube.com/watch?v=t-N3In2rLI4
https://www.aljazeera.com/news/2020/04/noam-chomsky-coronavirus-pandemic-prevented-200403113823259.html

۵. در این زمینه بنگرید به کتاب : "مزد، بها، سود" مارکس ، نیز کتاب : "کیفرخواست دستمزد" از همین نویسنده محمد قراگوزلو(١٣٩٨) کیفرخواست دستمزد، تهران: انتشارات ساتراپ

٦. بنگرید به مطلب "دویچه وله فارسی" که صحبت های لیلاز را از روزنامه ی "همشهری" نقل کرده:
در این یادداشت (کرونا و سقوط بهای نفت ایران را به سوی ورشکستگی سوق می دهد) به کسر بودجه ی دولت ایران اشاره شده: "بودجه ی سال ٩٩ بر اساس فروش یک میلیون بشکه نفت به قیمت ۵٠ دلار در نظر گرفته شده است. قیمت فعلی نفت خام برنت تا ٢۵ دلار در هر بشکه داد و ستد می شود و قیمت نفت سنگین ایران در سبد نفتی اوپک به زیر ١۵ دلار سقوط کرده است. بنابراین ایران مجبور است روزانه سه میلیون بشکه نفت خام به قیمت ١۵ دلار بفروشد اما تحقق این امر با توجه به تحریم های آمریکا غیر ممکن به نظر می رسد . در نتیجه بودجه ی کشور با کسری مواجه شده است."
https://www.dw.com/fa-ir/%DA%A9%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%A7-%D9%88-%D8%B3%D9%82%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D9%81%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D9%88%DB%8C-%D9%88%D8%B1%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA%DA%AF%DB%8C-%D8%B3%D9%88%D9%82-%D9%85%DB%8C%D8%AF%D9%87%D8%AF/a-52974441

٧. کتاب دیوید هاروی تحت عنوان"نئولیبرالیسم، تاریخچه ی مختصر" از منابع معتبر در این زمینه است.برگردان محمود عبدالله زاده، تهران: اختران

٨. بنگرید به مقاله: "اقتصاد بازاری موسوی"http://www.iran-chabar.de/article.jsp?essayId=33319

٩. بنگرید به مقاله یی از همین قلم تحت عنوان "چگونه وال استریت از پا در آمد" (١٣٧٨ - مجله ی اطلاعات سیاسی اقتصادی)

١٠. جنگ ماسک ها متعاقب سرقت ماسک های سفارشی فرانسه از سوی آمریکا در پای پله کان هواپیمای چینی، به تمام دولت های اروپایی تسری یافته. یک مقام دولت محلی برلین آلمان مدعی شد با دستور دونالد ترامپ به شرکت ٣ ام تولید کننده ماسک های تنفسی، ٢٠٠ هزار ماسک سفارش پلیس برلین در بانکوک، پیش از بارگیری به سوی آلمان متوقف و به سوی آمریکا تغییر مسیر داده است. مقام المانی (آقای گیزل) "کج کردن مسیر ماسک ها از برلین به سوی آمریکا را مصداق دزدی دریایی مدرن دانسته است!" یک مقام محلی فرانسوی (والری پرسی فرماندار ناحیه ایل دو فرانس) گفته "آمریکایی ها روی دست او بلند شده و ماسک های مورد نظر وی را به سه برابر قیمت خریده-اند." این آمریکایی ها نیستند که در جنگ ماسک به دزدی دریایی متهم می شوند. مجله ی لکسپرس فرانسه از ضبط میلیون ها ماسک متعلق به یک شرکت سوئدی به مقصد ایتالیا و اسپانیا در شهر لیون خبر داد. این محموله شامل 4 میلیون ماسک بود که شرکت سوئدی از چین سفارش داده بود. چینی ها که برای مدت دست کم دو ماه بخش مهمی از تولید و صادرات خود را از دست داده بودند ، حالا مثل لاشه خواران از قِبَل بحران کرونا و فروش ماسک های ارزان قیمت سود می برند. هر آدم ساده لوحی می داند که تولید پیشرفته ترین ماسک (N95) برای طرفین "دزدی دریایی" یعنی غول های صنعتی جهان از آمریکا و فرانسه و آلمان گرفته تا سوئد مثل آب خوردن است. تولید ماسک و کیت های آزمایشی و دستگاه های تنفسی برای صنایعی که به راحتی بمب اتم و موشک و کادیلاک و بنز و لامبورگینی تولید می کنند کار بسیار آسانی است. اما وقتی که نیروی کار ارزان چینی آن هم بعد از ماه ها رکود و بیکاری آماده است تا پلشت ترین شکل بورژوازی اتوریتین زیر پرچم دروغین "حزب کمونیست" تسمه از گُرده اش بکشد و با کمترین مزد بیشترین کالا را به تولید انبوه برساند، دلیلی ندارد که سرمایه داری آمریکا و اروپا صنایع خود را به تولید ماسک گران قیمت اختصاص دهد. جنگ ماسک را فقط در قالب خرید و فروش نیروی کار ارزان کارگر چینی باید دید!

****************

مارکسیسم فلکسودوکس در معرضِ ابتلا به کرونا!

۱. پست مارکسیسم اسلاوی ژیژک

دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹ - ۳٠ مارس ۲۰٢٠

در آمد!
تهاجم ویروس کووید ۱۹ هرج و مرج عجیبی بر همه جای جهان بی در و پیکر کنونی حاکم کرده است. آن چه که در کشورهای اصلی و فرعی سرمایه داری - از چین و آمریکا و اروپا تا ایران - می-گذرد، فراتر از یک بحران سیکلیک در اقتصاد سیاسی بورژوازی است. علاوه بر تمام نکاتی که در مقاله ی مبسوط " کرونا به روایت نئولیبرالیسم در هفت پرده" نوشتم ( ن. ک به: اینجا )

بحران کنونی را از دریچه های دیگری نیز می توان ارزیابی کرد. من در این مجموعه خواهم کوشید علاوه بر طرح و شرح مولفه های دیگر به ارزیابی انتقادی تحلیل های سه نفر از منتقدان شناخته شده ی سرمایه داری بپردازم. هدف من از این نقدها بیش و پیش از اهمیت پاندمی کووید ١٩ تصریح و تاکید ایجابی این مدعا است که تجدید نظر نسبت به مبانی مارکسیسم ارتدوکس تا کجا می تواند افراد و جریان های سیاسی را به زوال نظری و ابتذال سیاسی بکشد. برای تشریح استدلال های خود به نقد نوشته های اخیر ژیژک و هاروی و آگامبن پرداخته ام. انتخاب این سه نفر به دلیل فراوانیِ مخاطبان شان در ایران از یک سو و محبوبیت شان در رسانه های اصلی بورژوایی از سوی دیگر صورت بسته است.

***

برخلاف های و هوی دولت ترامپ، سرمایه داری آمریکا هنوز از گودال عمیق بحران ٢٠٠٨ سالم بیرون نیامده است. دولت امپریالیستی چین که یک پای اصلی و ثابت نجات سرمایه داری امپریالیستی آمریکا و اروپا از بحران ساختاری ٢٠٠٨ بوده و به عنوان رفیق شفیق رقیب امپریالیستی خود عمل کرده، اکنون خود به نحو پیش بینی ناپذیری وارد یک چرخه ی بحران شده است. مهم ترین مساله در بحران پاندمیک کووید ١٩ شرایط و موقعیت زمانی از یک سو و درگیر شدن دو قطب مهم قدرت امپریالیستی - یکی منجی یعنی چین و دیگری غریق یعنی امریکا - در بحران ٢٠٠٨ است.
کووید ۱۹ همچون ریختن بنزین روی آتش زیر خاکستر بحران ٢٠٠٨ و شعله ور ساختن ناگهانی آن عمل کرده است. کرونا در حالی به ساز و کارهای بازارهای مالی حمله کرده که بانک های مرکزی - امثال فدرال رزرو - متعاقب بحران ٢٠٠٨، میلیاردها دلار پول به شکل وام، به این بازارها (به ویژه صنایع و بانک های ورشکسته) تزریق کرده بودند. این وام ها از آن جا که در قالب شکل جدیدی از سلب مالکیت از اموال عمومی (پرداخت وام از جیب مردم و متعاقبا افزایش مالیات) صورت گرفته بود، از یک-سو به تشدید نابرابری های شگفت انگیز به خصوص در قالب بهداشت و درمان و بیمه های اجتماعی انجامیده و از سوی دیگر حباب عظیمی از بدهی های در حال انفجار دولتی ایجاد کرده. در نتیجه علارغم حساب و کتاب "بازار بورسی" دیوید هاروی "مساله این نیست که ارزش مبادلاتی سهام بالا و پایین می رود. هرگونه سقوط فاجعه آمیز مبادلات بازار سهام را می توان به راحتی در ادامه ی افزایش شدید شاخص هایی که سر به فلک می کشند مشاهده کرد. ولو آنکه بانک های مرکزی - فدرال رزرو، بانک ژاپن، انگلستان و بانک مرکزی اروپا - بخواهند سرمایه داری را مجدداً به همان شیوه ی سال ٢٠٠٨ احیا کنند، ما را به وضعیتی که پیش از کرونا داشتیم باز نخواهد گرداند. کرونا به حبابی که سرمایه داری مالی تاکنون روی آن نشسته بود سوزنی فرو کرده است. بنابر این حتا اگر بازارهای مالی بار دیگر احیا شوند سطح سرمایه گذاری پایین تر از میزان چندین ماه پیش خواهد بود...[در واقع یک پرسش مهم این است که] امروز سرمایه داری مالی شده در مقایسه با ٢٠٠٨ از کدام ساز و کار دفاعی استفاده خواهد کرد؟ در سال ٢٠٠٨ دو پدیده سرمایه داری جهانی را نجات دادند: فدرال رزرو و چین! البته که اتحادیه ی اروپا، صندوق بین المللی پول و سایر نهادها، کار فدرال رزرو و چین را با انتقال شریرانه ی حجم بسیار عظیم زیان بانک های خصوصی بر دوش ضعیف ترین مالیات دهنده گان تکمیل کردند، اما این چین و فدرال رزرو بودند که ارکان حفظ سرمایه داری محسوب می شدند. امروز چنته ی هر دو رکن کاملا تهی شده است. کرونا در چین شروع شد و آسیب های جدی به ظرفیت اقتصادی سیاسی این کشور برای تولید مازاد وارد ساخت، کارخانه ها را به تعطیلی کشاند، نرخ رشد را به صفر رساند و در مقایسه با آنچه که در بحران مالی سال ٢٠٠٨ به نفع چین انجام پذیرفته بود، دقیقاً خلاف آن را انجام داد. امروز چین در جایگاهی نیست که بتواند آنچه را که باید به منظور تحریک تقاضای کل در آلمان، هلند، ژاپن و آمریکا انجام دهد. چین امروز خود یک بیمار است نه درمانگر..." ن. ک به: اینجا

واروفاکیس پس از این تحلیل درست از اقدام احتمالاً موفق فدرال رزرو در سال ٢٠٠٩ (Dollar Swap Lines/ خطوط معاوضه ی دلار) و گسترش آن به "بانک داران احمق" آلمان، فرانسه، یونان، ژاپن به منظور احیای آنها صحبت می کند و سپس همچون حمله ی همه ی تحلیل گران سوسیالیست به بورژوازی بیمار" ارائه دهنده گان خدمات بهداشت درمان خصوصی" را هدف می گیرد و آن ها را به موش هایی تشبیه می کند که از کشتی در حال غرق شدن به بیرون می پرند!
کم و بیش غالب پیشتازان و تحلیل گران سوسیالیست که وارد ارزیابی انتقادی تهاجم کووید ۱۹ شده اند، نگاه خود را به موضوع بهداشت و درمان متمرکز و معظوف کرده اند و به خصوصی سازی های نئولیبرالی در این دو عرصه ی مهم حیاتی تاخته اند! بحران ناشی از بیماری کرونا بار دیگر عجز دولت های اصلی و فرعی سرمایه داری را - از چین و آمریکا و آلمان و فرانسه و اسپانیا و پرتغال و هلند تا ایران - در دفاع از جان مردم پاپتی به وضوح نشان داد. کرونا این آموزه را ثابت کرد که دست تطاول دولت سرمایه داری نئولیبرال - حتا برخلاف دولت های نیم بند سوسیال دموکرات، رفاه - برای گرفتن شیره ی نیروی کار و توزیع ثروت رو به بالا و حذف خدمات اجتماعی و تامین و تجهیز قدرت سرکوب پلیس بلند است و دست ارائه دهنده، کوتاه و علیل! ناتوانی و شکننده گی بورژوازی - حتا در حفظ سلامت چهره های سیاسی خود١ - چنان آشکار است که جمعی از موش ها به قصرها و ویلاهای خود خزیده اند و آنها که مسوولیت های مهم اجرایی دارند، از جرات بازدید از بیمارستان های عمومی نیز برخوردار نیستند و "شجاع ترین و ورزشکارترین شان" از جمله جناب پوتین با لباس های عجیب و غریب فضایی و ماسک ضد بمب شیمیایی در میان همکاران شان حاضر می شوند. وضع پادشاه سوسول سوئد که جای خود دارد٢. دقیقاً به همین دلیل است که دفاع از برنامه های حمایتی دولت از بهداشت و درمان، ملی سازی در تقابل با خصوصی سازی و بیمه ی بیکاری در مباحث طیف های مختلف سیاسی به میان آمده است. لیبرال ها، دولت گراها، مخالفان سنتر "نولیبرالیسم" و جهانی سازی، برنده گان جایزه ی نوبل اقتصاد، مشاوران سابق IMF، سوسیالیست های مخالف مانیفست حزب کمونیست، چپ های نو، مارکسیست های آکادمی، مدرسان و کاپیتال خوانده های بی خاصیت دشمن لنینیسم، مارکسیست های مخالف انقلاب و هواخواه تغییر مسالمت آمیز و مدنی حکومت ها از طریق تزهای هانا آرنت و بنیادهای دموکراسی خواه، های جک کننده گان جنبش های کارگری با اهرم نهادهای امپریالیستی، پولانی گراهای هوادار سندرز، سوسیالیست های طرفدار سرمایه داری شاد و تعدیل شده به همراه همه ی بچه محل های خود علیه کووید ۱۹ شوریده-اند و کم و بیش چاره را در پایین کشیدن کرکره ی خصوصی سازی بهداشت و درمان دانسته اند. غافل از اینکه یک اقتصاد سیاسی نئولیبرال می تواند بدون فعالیت تمام عیار بخش خصوصی و بی اعتنا به عشوه ی دست نامریی بازار آزاد و بدون رعایت مراسم احضار روح مقدس رقابت نیز تسمه از گرده ی کارگران بکشد و خدمات اجتماعی دولتی را - از جمله بهداشت و درمان و آموزش و حمل و نقل و مسکن - بسیار گران تر از شکل خصوصی شده و بازار آزادی آن بفروشد و چوب حراج به نیروی کار بزند. مثال دم دست است و می گذرم٣!

***

باری چنانکه گفتم من در این سلسله مقالات خواهم کوشید به اختصار نوشته های "کرونا"یی سه نفر از نماینده گان شناخته-شده ی طیف های پیش نوشته را ارزیابی کنم و نشان دهم که پرت شدن از مرحله ی مارکسیسم ارتدوکس تا کجا می تواند یک "سوسیالیست" را به مخمصه بیندازد.
استفن تامینو٤ از معدود بازمانده سنت های انقلابی ارتدوکسی مارکسیسم است. او در آغاز مقاله یی بسیار مهم و معتبر۵ در نقد رادیکال طیف متلون و ملونی از "چپ"های یاد شده از جمله ژیژک - که آنها را فلکسودوکس٦ می نامد - می نویسد:
"هر نظریه ی سیاسی اثربخش باید حداقل دو کار را انجام دهد: درک یکپارچه یی از کنش های اجتماعی ارائه داده و بر مبنای چنین دانش یکپارچه یی خطوط راهنمایی را برای عمل ارائه دهد. بحث اصلی من در اینجا این است که در میان همه ی نظریه های مورد مشاجره ی کنونی تنها مارکسیسم ارتدوکس قادر به ارائه ی شناختی یکپارچه از کلیت اجتماعی موجود بوده و خطوط عملی یی را که به ساختمان یک جامعه رها از نیازمندی های اساسی منجر خواهد گردید، فراهم نماید."
در ادامه ی این مقاله و به دنبال تدقیق مفهوم طبقاتی "مارکسیسم ارتدوکس" تامینو اسامی یک سری از "مارکسیست "هایی را که به یمن نفوذ رسانه ی برتر و پای گاه دانشگاهی مشهور شده اند، قطار می کند. از جمله دیوید هاروی (نماینده ی مارکسیسم غیر انقلابی آکادمی)، جودیت باتلر، پاول اسمیت، تونی نگری، پی یر بوردیو٧ و دیگران و بخش عمده یی از مقاله ی خود را به ارزیابی انتقادی و رادیکال از سوسیالیسم بورژوایی اسلاوی ژیژک به عنوان "تقلید مضحک مارکسیسم فلکسودوکس" - اختصاص می دهد. بحث فعلی من به دنبال و در حمایت از تحلیل تامینو در نقد رادیکال سوسیالیسم بورژوایی ژیژک است!

ژیژک از خوش رقصی برای دنگ شیائوپینگ تا معاون وزیر بهداشت ایران!
در دوران نکبت بار پاندمی کووید ١٩ تحلیل های آشکارا ضد سوسیالیستی ژیژک چیزی به مراتب بی مایه تر از "تقلید مضحک مارکسیسم فلکسودوکس" - به تعبیر تامینو - است. جناب ژیژک در مقاله یی تحت عنوان "ویروس کرونا، ویروس ایده ئولوژی"٨ می نویسد:
"در چین افراد شایسته ی تحقیر، تنها آن کسانی اند که در عین حال که از خود به شدت محافظت می کنند، به شکل رسمی و اداری این اپیدمی را کم اهمیت و ناچیز نشان دادند و همچون رفتار مقامات اتحاد جماهیر شوروی در مورد چرنوبیل عمل می کنند. آنها در حالی که خانواده های خودشان را بلادرنگ تخلیه می کردند، مدعی بودند هیچ خطری در کار نیست."
بد نیست! نه انصافاً خیلی هم بد نیست. اما این درجه کلی گویی در خصوص نام و نشان بی نشان "افراد شایسته تحقیر" نوبر است. این دیگر حتا محافظه کاری در مواجهه با رفتار تبهکارانه ی جماعتی فرومایه نیست که زیر پرچم "حزب کمونیست" شکوه سوسیالیسم مائو را به ابتذال کشیده اند. به راستی چه کسانی جز مقام های "رسمی و اداری" عضو حزب حاکم چین می توانند ضمن کم اهمیت و ناچیز جلوه دادن این اپیدمی هولناک اعضای خانواده ی خود را به مکان های بهداشتی و تمیز و امن منتقل کنند؟ چرا ژیژک در نام بردن از " اعضای کمیته مرکزی و مقام های ارشد حزب کمونیست چین" به عنوان مسوولان اصلی این رویکرد جنایتکارانه دست به عصا می شود و تب و لرز می گیرد؟ مگر می توان پذیرفت که ساز و کارهای مرتبط با اپیدمی هولناک کووید ۱۹ با آن سرعت جهنمی مرگ و میر در استان ووهان، از جمله پنهانکاری و عدم اطلاع رسانی به هنگام داخلی و انتقال اطلاعات لازم به "سازمان بهداشت جهانی" و سایر کشورها بدون تصمیم گیری مرکزیت "حزب کمونیست" شکل گرفته باشد؟ نگفته پیداست که آدمی مانند ژیژک از مناسبات امنیتی و پلیسی حاکم بر کشور چین به خوبی آگاه است. او می داند که یک دولت اتوریتین در زمان بحران فراگیر شبیه فاجعه ی انسانی در منطقه یی به وسعت پنجاه میلیون نفر (استان ووهان) چگونه عمل می کند. با این حال ژیژک حتا از اشاره ی تلویحی به مشخصات حقوقی "آنها که خانواده های خود را بلادرنگ تخلیه می کردند" خودداری می کند. این امتناع یک سره سیاسی است. و البته ایدئولوژیک! ژیژک ما را سر راست به محل وقوع حادثه می برد. به نظر او : «اگر این ماجرا [پنهان سازی و باند بازی و حمایت از خانواده به جای مردم] پیش از اصلاحات دنگ شیائوپینگ [در زمان مائو] اتفاق افتاده بود، به احتمال حتا چیزی نمی شنیدیم. حال چگونه می توان علیه ویروسی مبارزه کرد که خود را چونان صورتی نامریی از حیات انگلی که مکانیسم دقیق آن به نحوی بنیادی ناشناخته مانده تکثیر می کند؟" ( [ ]از من است.)
در واقع تمام دل درد ژیژک از همین جا ناشی می شود:"اصلاحات دنگ شیائوپینگ" یا "مائوزدایی!"
اول اینکه ژیژک به جای متهم کردن دولت چین - دست کم به دلیل بی مسوولیتی های مکرر در زمینه های مشابه وحشی-خواری و خیس خواری به "افراد شایسته ی تحقیر" که "شکل رسمی و اداری" بی شکلی دارند، می تازد. تقلیل عملکرد یک دولت، آنهم دولتی در اندازه ی دولت چین به "افراد شایسته ی تحقیر" فقط از "کمونیسم نوین" و البته "دنگ شیائوپینگی" ژیژک ساخته است! هر کودکی که دو کلاس علوم سیاسی خوانده باشد می داند در متن و حاشیه های مربوط به اپیدمی کووید ۱۹ - که رشد اقتصادی چین را به صفر رسانده است- متهم کردن "افراد شایسته ی تحقیر" به کوتاهی؛ بیش از حد فرو غلتیدن به سانتی مانتالیسم سیاسی است! چرا ژیژک خود را به نزدیک بینی می زند تا عملکرد فاجعه بار دولت چین در خصوص تغذیه ی مردم - از جمله "وحشی خواری" - را نادیده بگیرد؟ چرا ژیژک به جای مواجهه با ماشین دولت خود را در مقابل "افراد" قرار می دهد و رفتار آنها را با "مقامات اتحاد جماهیر شوروی در مورد چرنوبیل" مقایسه می کند؟ یک جا (چین) "افراد شایسته ی تحقیر" به اپیدمی ویروس کشنده دامن می زنند و جای دیگر "مقامات" فاجعه ی چرنوبیل را پنهان می-کنند. هیچ صحبتی از دم و دستگاه دولت در کار نیست. ژیژک حتماً رساله ی مهم "دولت و انقلاب" لنین را - که در آستانه ی انقلاب اکتبر نوشته شده - خوانده است. او خوب می داند که دولت مستقل از ماهیت طبقاتی خود - حتا یک دولت سوسیالیستی – ابزار سرکوب طبقه ی حاکم است. به این ترتیب و از آنجا که ژیژک دل بسته گی های پیدا و پنهان به میراث-داران دنگ شیائوپینگ دارد، دل اش راه نمی دهد تا دولت چین را به چالش بکشد.
دوم اینکه، کیست که با اندکی مطالعه در تاریخ انقلاب های قرن بیستم - از جمله انقلاب چین - نداند که دنگ شیائوپینگ (۱۹۹٧-۱۹٠۴) شروع کننده ی سیاست های راست و ضدانقلابیِ "مائوزدایی" ، "درهای باز" و "شتاب به سوی سرمایه داری و بازار آزاد" و البته "قاتل دانشجویان معترض میدان" تیان آن من بود. اقتصادی که در چارچوب سیاست "درهای باز" دنگ شیائوپینگ بر چین حاکم شد، بر پایه ی خرید و فروش ارزان نیروی کار (٢٠٠ میلیون نفر کارگر چینی با درآمد حدود یک دلار در روز) شکل بست تا مقام های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی برای شان کف بزنند و هورا بکشند. این اقتصادی است که به استناد آمارهای رسمی از سال ۱۹٧٨ تا ٢٠٠٢، ارزش افزوده ی صنایع خدماتی اش از ٨٦ میلیارد و ۵٠ میلیون یوان به ٣۴۵٣ میلیارد و ٣٠٠ میلیون یوان (٣۹ برابر) رسیده. حتا در نوامبر سال ٢٠٠٢ که یک دسته گل دیگر شبیه کرونا از سوی دولت چین به آب داده شد(اپیدمی سارس از شاخه های کروناویروس) رشد صنایع خدماتی متوقف نشد. باز هم بنا به آمار رسمی از سال ۱۱۹٧٨ شمار کارگران و مهندسان این صنایع از ۴٨ میلیون و ۹٠٠ هزار نفر به ٢١٠ میلیون نفر در سال ٢٠٠٢ افزایش یافت. چنانکه ملاحظه می شود مبداء تاریخی همه ی این "رشد و شکوفایی"های بسیار "باشکوه" سال ۱۹٧٨ است. یک جست و جوی ساده گوگلی به هر آدم نسبتاً کنجکاوی نشان می دهد که این سالی است که جناب "دنگ شیائوپینگ پس از مائو در قدرت سیاسی چین تثبیت شده" و سیاست اصلاحات کشاورزی، صنعت، قوای دفاعی و غیره را به سمت دروازه های باز (جهان غرب) و سرمایه داری بازار آزاد تغییر داده است.
این که بر در و دیوار و اسکناس و مقرهای حزبی تصویری از مائو می درخشد، پدیده ی چندان مهمی نیست! از ره آورد این بت سازی های تو خالی و دماگوژیک چیزی نصیب طبقه ی کارگر چین نمی شود. فی الحال و در این مجال مساله این نیست که سیاست های مائو و انقلاب دهقانی چین تا کجا از آموزه های مارکسیسم ارتدوکس نشات گرفته بود. اینجا مساله مطلقاً ربطی به نادرستی سیاست های مبتنی بر "انقلاب فرهنگی" مائو ندارد. مساله این است که گنگ دنگ شیائوپینگ دو سال پس از مرگ مائو (۱۹٧٦) قدرت خود را در راس "حزب کمونیست چین" تثبیت کرد و پس از "مائوزدایی" که در چارچوب سلب مالکیت از کمون های روستایی صورت بست، درهای اقتصادی چین را به سوی سرمایه داری غرب گشود. بله اسلاوی ژیژک دولت مائو را پنهان کار جا می زند و بی تعارف کنار دست دنگ شیائوپینگ لم می دهد! از این نکته ی عجیب بگذریم که ژیژک عمداً چشمان خود را به روی بازارهای "خیس خواری" و "وحشی خواری" در چین می بندد و کاری به منشاء شیوع سارس ندارد تا به این نتیجه ی دلخواه برسد که شکل کووید ۱۹ "صورتی نامریی از حیات انگلی" با "مکانیسم بنیادی ناشناخته" است. دفاع ژیژک از "اصلاحات" دنگ شیائوپینگ در واقع ستایشی خجولانه از سیاست های جهانی سازی به رهبری بازار چین به عنوان "کارخانه ی دنیا" است.

کدام نوع از همبسته گی جهانی؟
به نظر ژیژک: «یک چیز مسلم است، انزوا، دیوارهای جدید و قرنطینه های تازه کاری از پیش نمی برد. قسمی از همبسته-گی کاملاً بی قید و شرط و واکنشی هماهنگ در سطحی جهانی ضرورت دارد. صورتی نوین از چیزی که قبلاً کمونیسم نامیده می شد!»
برخلاف نظر ژیژک "چیز مسلم" این است که دولت چین از طریق "انزوا و دیوارهای جدید و قرنطینه" موفق به مهار کووید ۱۹ شد. مدت کوتاهی پس از تهاجم ویروس به اروپا و آمریکا، همه ی کشورها بدون استثنا اقدام به بستن مرزهای خود و اجرای برنامه های قرنطینه می کردند . به واقع و باز هم برخلاف نظر ژیژک ، این "قرنطینه" بود که تا حدودی کاری از پیش برد. واقعیت این است که – و ما نیز در مقاله "کرونا به روایت نئولیبرالیسم در هفت پرده" تا حد امکان شرح دادیم - کووید ۱۹ به ریشه ها و بنیادهای جهانی سازی حمله کرده و به تقویت ارتجاعی ترین نوع ناسیونالیسم یاری رسانده است.
در تاریخ ٢٦ مارس ٢٠٢٠ مجله ی فارین پالیسی (Foreign Policy) از ١٢ نفر که آنها را "متفکر برجسته" و "استراتژیست" می خواند، در خواست کرد تا پیش بینی خود را از چگونه گی تاثیر کرونا بر مناسبات سیاسی اقتصادی جهان مطرح کنند. خلاصه ی نظرات این افراد که می توان آنها را بخشی از نخبه گان بورژوازی حاکم بر جهان ادبار گرفته ی کنونی دانست، به شرح زیر است:
- رابین نیلبت ، رییس چتم هاوس: پایان جهانی شدن و شکست کمر جهانی سازی های اقتصادی.
- محبوبانی. موسسه پژوهشی آسیا-سنگاپور: تسریع روند عبور از جهانی شدن امریکایی.
- استیون والت: قدرت گیری ناسیونالیسم، کمرنگ شدن گلوبالیسم و تضعیف بازار آزاد.
- جان ایکنبری، استاد پرینستون: قدرت گیری چین، ناسیونالیست ها و حتا انترناسیونالیست های لیبرال، شدت گیری رقابت میان قدرت های بزرگ و جدا شدن استراتژیک.
- شانول اونیل، عضو شورای روابط خارجی آمریکا: تضعیف اصول اساسی تولید جهانی، کوچک تر شدن شرکت-های زنجیره یی در جهان
- شیو شانکار، دانشگاه ملی سنگاپور: تغییر سیاست در همه ی کشورها حتا جوامع آزاد به سود دولت ها.
- لوری گرت، عضو سابق شورای روابط خارجی آمریکا: اختلال در روند زنجیره های توزیع.
- جوزف نامی: ناکارآمدی استراتژی امنیت ملی ترامپ، تاکید بر همکاری های مشترک در مقابل تهدیدهای آتی، آموزش و یادگیری نحوه ی کاربست قدرت با دیگر قدرت ها، تنظیم استراتژی جدید.
- ریچارد هاس، رییس شورای روابط خارجی: افزایش شمار دولت های درمانده، وخیم تر شدن روابط چین و آمریکا؛ تضعیف فرایند همگرایی اروپایی، بهبود وضعیت بهداشت جهانی، تضعیف میل به جهانی شدن.
- جان آلن، رییس اندیشکده بروکینگز: تغییر شکل ساختار قدرت در نظام بین الملل، کاهش چشمگیر ظرفیت تولید اقتصاد جهانی، افزایش تنش بین کشورها.
- کوری شایک، معاون موسسه ی مطالعات استراتژیک: حذف و شکست واشنگتن از رهبری جهانی!
- کاندولیزا رایس: بحران بالقوه بزرگتر از بحران ٢٠٠٨
- نیکلاس برنز: تردید در خصوص توانایی آمریکا برای مدیریت این بحران، سقوط اعتبار امریکا و چین در کنترل بحران ها، بلند شدن صدای دولت های ملی در اتحادیه ی اروپا.
باری در مجموع این ١٢ "متفکر برجسته" چیزی بیشتر از آنچه در گوشه یی از مقاله ی "کرونا به روایت نئولیبرالیسم" آمده است، نگفته اند. ضلع مشترک تمام تحلیل ها و جمع بندی ها از بحران کنونی در قالب دو مولفه ی "سقوط جهانی سازی ها" و "عروج ناسیونالیسم" شکل بسته است. این همان امری است که مورد عنایت ژیژک نیز واقع شده. با این تفاوت که وی به "ضرورت قسمی از همبستگی کاملاً بی قید و شرط و واکنشی هماهنگ در سطح جهانی" انگشت می-گذارد. پاره ی اول پیشنهاد ژیژک با تاکید بر گزاره ی "کاملاً بی قید و شرط" همان "مقررات زدایی"های تنیده به جهانی-شدن را تداعی می کند. اما پاره ی دوم چه؟ "واکنشی هماهنگ در سطح جهانی" یعنی چه؟ اگر منظور ژیژک از این گزاره تقویت حلقه های تَرَک برداشته و شکسته ی جهانی سازی ها نیست، اگر ژیژک علیه غرولندهای ناسیونالیست ها و فاشیست های در حال عروج در فرانسه و آلمان و هلند و مجارستان و اتریش نشوریده، اگر ژیژک این گزاره را نه در بالا و در میان دولت ها و طبقات حاکم، بلکه در پایین و میان طبقه ی کارگر دنبال می کند، پس چرا این قدر گُنگ فَک می-زند!
"ضرورت واکنشی هماهنگ در سطح جهانی" از نظر ژیژک قرار است کدام طبقات و کدام دسته از بازیگران قدرت را وارد سپهر سیاست جهانی کند؟ ژیژک پاسخ می دهد: "صورتی نوین از چیزی که قبلاً کمونیسم نامیده می شد." آفرین پسر خوب! دیدید حق با تامینو بود. "صورتی نوین" که "قبلا کمونیسم نامیده می شد" امروز دیگر کمونیسم نیست. اگر امروز هم کمونیسم مانیفست بود، ژیژک آن را با قید "قبلاً" به پس نمی راند و به بایگانی تاریخ نمی سپرد. ژیژک مدافع "صورت های نوینی" است که "قبلاً کمونیسم" نامیده می شده! اگر حتا برای یک ثانیه در ذهن خالی از ابر او رعد و برق انترناسیونالیسم کمونیستی به جای "واکنشی هماهنگ در سطح جهانی" درخشیده بود، نیازی به گوشه و کنایه نبود. کمونیسم مانیفست از ١٨۴٨ تاکنون با همین نام و عنوان خوانده شده است و قبلاً و بعداً ندارد. مساله دفاع از وضع مقررات و مالیات در برابر فتح بازارهای جهانی از سوی کالاهای ارزان قیمت چینی به سبک و سیاق دولت ترامپ یا اشکال دیگر آن نیست. مساله این است که دفاع خجولانۀ ژیژک از جهانی شدن با حضور چین در صورتمندی های متکی بر تقابل با وضع مقررات در برابر صادرات چین شکل بسته و تحت عنوان تقابل با "دیوارهای جدید و قرنطینه تازه" فرموله شده است. برداشتن دیوارهای جدید در تئوری ژیژک هیچ ربطی به انترناسیونالیسم کارگری ندارد.

ویروس دموکراتیک و غیرطبقاتی به روایت ژیژک!
اسلاوی ژیژک به ایران علاقه مند است. چه خوب! او در جریان خیزش ارتجاعی سبز کنار اصلاح طلبان ایستاد و از احتمال "سقوط گربه" ابراز نگرانی کرد! ژیژک البته فارسی نمی داند اما دوستان اصلاح طلب اش وقایع اتفاقیه ی ایران را برای او ترجمه می کنند! بی هوده نیست که وی در مقاله ی "کرونا، پایان جهان آن گونه که ما می شناسیم."٩ به استقبال بحث بی مایۀ معاون وزیر بهداشت دولت روحانی می رود!
در تاریخ (۵ اسفند ١٣٩٩) ایرج حریرچی معاون وزیر بهداشت ایران که در کنار سخن گوی دولت (علی ربیعی) ایستاده بود و در مقابل دوربین تلویزیون و رسانه های دولتی مرتب سرفه می کرد و با دستمال عرق از پیشانی می سترد به تاکید و تکرار اپیدمی کرونا در کشور را تکذیب کرد. در مقابل ادعای یکی از نماینده گان مجلس شورای اسلامی که گفته بود:"۵٠ نفر بر اثر ابتلا به ویروس کرونا در قم مرده اند" گریبان چاک کرد و مدعی شد که اگر "آمار کشته شده گان نیمی از این افراد باشد از سمت خود کناره گیری می کند." اما از آنجا که در ایران کنونی "سمت ها" و "مسندها" و "مصادر امور" مادام العمر است و با هیچ درجه یی از یک سیاست فاجعه بار هیچ "مسوول محترمی" استعفا نمی دهد، روز بعد از این ادعا، جناب حریرچی با لبخند و چهره یی بشاش فیلم کوتاهی از خود منتشر کرد تا به ما مردم غمگین اطمینان خاطر بدهد که تست کرونای جناب معاون وزیر اگرچه مثبت است اما جای نگرانی نیست. چرا که ایشان در قرنطینه ی خانه گی تشریف دارند و حال مبارک شان به سلامتی خوب است. پس از این ماجرا بود که دیگر "مسوولان محترم و خدمتگزار" یکی پس از دیگری به تاسی از چهره ی بشاش امیرکبیر یا مصدق زمانه جناب ظریف، در مقابل دوربین های شخصی ظاهر شدند و از تست مثبت کرونای خود "حماسه"ها سر دادند و به رعایای بیمار و گرفتار انذار دادند که نگران حال "منجیان" خود نباشند و فقط به شستن دست های خود اکتفا کنند. باری این منجی بهداشت کشور یعنی جناب حریرچی که روز قبل با تب و سرفه آشکار – از علایم بیماری کرونا – پا در کفش انکار شیوع کووید ۱۹ کرده بود، پس از اعلام رسمی بیماری خود یک جمله ی درخشان دیگر نیز افزود و آن اینکه شما ای تحلیلگران بی سواد سیاسی بدانید و آگاه باشید که "ویروس کرونا، ویروسی دموکراتیک است و فقیر و غنی نمی شناسد!" منظور "معاون محترم" جناب وزیر از پاره ی دوم این عبارت مشعشع این بود که "منِ غنی" هم مانند "شمای فقیر" و بدبخت و بینوا به ویروس مبتلا شدم. دوستان اصلاح طلب ژیژک برای آنکه به این "متفکر برجسته" نشان دهند که در ایران حتا معاون وزیر بهداشت نیز به جزئیات قواعد بازی دموکراتیک با نقش آفرینی ویروس کووید ۱۹ آشناست و علاوه بر این آشنایی، مناسبات حاکم و جاری میان فقرا و اغنیا را خوب می شناسد طی یک ابتکار بسیار کاربردی برگردانی انگلیسی از تحلیل "دموکراتیک" جناب ایرج حریرچی را در اختیار "فیلسوف" زمانه ی ما می گذارند. بعد از این نقل و انتقال نوبت به تحلیل تابناک ژیژک می رسد. گوش کنید لطفا:
"یک روز بعد از اینکه ایرج حریرچی معاون وزیر بهداشت ایران در یک کنفرانس مطبوعاتی حاضر شد تا گسترش ویروس کرونا را کم اهمیت جلوه دهد و تاکید کند که قرنطینه های توده ای لازم نیستند، او یک بیانیه ی کوتاه بیرون داد که در آن می پذیرد که به ویروس کرونا مبتلا شده است و خودش را از دیگران جدا کرده است(پیش از ان در خلال نخستین حضور تلویزیونی اش او ناگهان نشانه های تب و ضعف را بروز داده بود.) در بیانیه ی مذکور حریرچی افزود: "این ویروس دموکراتیک است و بین فقیر و غنی یا بین دولتمرد و یک شهروند عادی تمایز قائل نمی شود." در این زمینه او عمیقاً محق است. ما همه گی در کشتی واحدی هستیم."١٠
ژیژک به جای تمرکز روی دست کم پنداری غیر مسئولانه و دروغگویی و پنهانکاری معاون وزیر بهداشت ایران - که یکی از عوامل اصلی اپیدمی بیماری در کشور بوده است - خواننده اش را به یک جمله ی سطحی و بی مایه از حریرچی توجه می دهد: "ویروسی دموکراتیک که بین فقیر و غنی یا دولتمرد و شهروند عادی تمایز قائل نمی شود." آموزه یی در منتهاالیه لیبرالیسم هدونیستی که به اندازه ی تعداد مقالات رادیکال مارکسیستی زیر ضرب رفته است. این تساوی میان فقیر و غنی ناظر به همان حق برابری در خرید از یک فروشگاه تا رسیدن به صندوق است. همه ی "شهروندانِ عزیز" اعم از مردم فرودست و عادی و یا دولتمردان محق هستند که هرچه می خواهند از قفسه های فروشگاه بردارند اما این "حق" تا پیش از خروجی و نگهبانان قلچماق و آژیر و آستانه ی صندوق پرداخت دوام دارد. به این جا که می رسد همه ی "حقوق دموکراتیک" مالیده می شود و ارزش واقعی افراد بر اساس "قُطر کیف پول انسان" به سنجش در می آید. مستقل از اینکه "دموکراسی" – و عبارت مهمل "ویروس دموکراتیک" - در دستگاههای مختلف نظری، "تعابیر" و برداشت های متفاوت و متخالفی را تداعی طراحی می کند، مساله یی که ژیژک از فهم آن عاجز است طبقاتی بودن هر پدیده یی در نابرابرترین دوره از هستی جهان کنونی است. به قول تامینو: "کلیت اجتماعی موجود بر پایه ی نابرابری است. نه فقط نابرابری در دسترسی اقتصادی که در نتیجه ی نابرابری در دسترسی به مراقبت های بهداشتی، آموزش، مسکن، رژیم غذایی، حمل و نقل و....را به دنبال دارد. این نابرابری سیستماتیک نمی تواند با عباراتی نظیر جنسیت، نژاد، تمایلات جنسیتی، ناتوانی، قومیت یا ملیت توضیح داده شود. همه ی این تضادها درجه دوم اند و تحت تاثیر تضاد اساسی سرمایه داری که بر روابط سرمایه و کار حک شده است، قرار دارند." شگفت این که سوسیال دموکرات هایی همچون توماس پیکتی نیز به ابعاد اقتصادی سیاسی عمیق ترین نابرابری طبقاتی تاریخ بورژوازی پی برده اند اما "سوسیالیست" بی مایه یی همچون ژیژک چشمانش را به روی این شکاف هولناک بسته است. از نظر او "همه ی ما در کشتی واحدی هستیم." شاید چنین باشد. اگر این کشتی کره ی زمین باشد همه ی ما ساکنان آن هستیم. با این تفاوت که - درست مانند سرنشینان "تایتانیک" - اکثریت عظیمی از سرنشینان کشتی در طبقات تحتانی و موتورخانه با کم ترین امکان تداوم زنده گی مشغول کار و سفر برای کار هستند و یک اقلیتِ ناچیز در طبقه ی فوقانی مشغول رقص و ضیافت و حال کردن! زمانی هم که کشتی به کوه یخ بر می خورد(در این جا بحران کرونا) کشتی رانان(همان دولتمردان) قایق-های نجات را برای همان بالانشینان مجهز و آماده می کنند. نیازی نیست برای فهم طبقاتی از هر پدیده یی از جمله نابرابری در بهداشت و درمان و آموزش و کار و زنده گی، انسان فلسفه خوانده یا حتماً مارکسیست باشد. کافی ست انسان فقط کمی شعور و شرف و شرافت داشته باشد. در این صورت به ساده گی درخواهد یافت که تز راست و پوپولیستی "آنچه که همه ی ما را در کنار هم قرار داده است" چقدر پوچ است. واقعیت این است همان قدر که ادعای جدید بورژوازی و سخنگویانش مبنی بر "توزیع برابر کرونا" از بیخ بی مایه است، همان قدر "بی مرزی" و "تهاجم جهانی" آن - به خصوص علیه معیشت کارگران - سفت و محکم است. همان قدر که "امکان قرنطینه برای همه" و "دموکراسی ابتلا" سفیهانه است، به همان میزان نیز گرسنه گی و بیکاری و اجاره خانه های عقب افتاده و آسیب پذیری ناشی از بیماری و فقر و حاشیه نشینی واقع بینانه است. برای اینکه به کُنه "این نوشته ی عصبی" برسید کافی ست به "زنده گی" مردم کپرنشین منطقه ی "کیبرا" در حاشیه ی نایروبی پایتخت کنیا توجه کنید. مردمی که در میان کوهی از زباله و مدفوع می لولند. آنها - و البته عموم مردم کنیا - آب نیمه بهداشتی هم برای آشامیدن ندارند چه رسد به عمل کردن به توصیه های سانتی مانتال WHO و هر بیست دقیقه شستن دست ها با آب و صابون! اصلا چرا به راه دور (کنیا) برویم؟ بر اساس تحقیق مایک دیویس - در کتاب "سیاره ی زاغه ها" - اسلام شهراین مرز پر گهر بیست و یکمین ابر زاغه ی جهان است. اسلام شهر را که به یاد دارید؟ آبان ٩٨ چطور؟ این سیمای واقعی جهانی است که "ژیژک فیلسوف" همه ی ساکنان اش را به حق دموکراتیک ابتلا به بیماری کرونا مفتخر فرموده است. بله مارکس حق داشت که می گفت "شرم یک حس انقلابی است!"

راهکار ژیژک!
نه ژیژک و نه هم مسلکان او - که تامینو به درست "مارکسیسم"شان را فلوکسودوکس و بورژوایی می خواند - در مواجهه با بحران کرونا مردم کارگر و زحمتکش را مخاطب قرار نمی دهند. اصولاً این نوع مارکسیسم پست مدرن در هر بحرانی چشم امیدش را به بالایی ها می دوزد. ژیژک برای مصونیت از ابتلا به ویروس کووید ١٩ به سازمان بهداشت جهانی التجا می بندد. او ابتدا بر موج درهم شکسته ی جهانی سازی سوار می شود و بی آنکه به روی خود بیاورد "هر چه سخت و استوار بوده دود شده" از لزوم تحقق "همبسته گی جهانی در سطح فرمان های سفت و سخت زنده گی روزمره از جمله اجتناب از تماس های نزدیک با دیگران و حتا به انزوا بردن خود" دفاع می کند. او البته روشن نمی-سازد که میلیون ها کارگر که همه روزه ناگزیر در وسایل حمل و نقل عمومی و کارخانه ها چهره به چهره می شوند، چگونه می توانند از تماس با همدیگر اجتناب کنند؟ او توضیح نمی دهد که در این "همبسته گی جهانی" کشورهای آفریقایی و آسیایی حاشیه ی جهانی سازی ها کجا قرار گرفته اند؟ واقعیت این است که "انزوا" بیش از اینکه یک راهکار تقابل با کووید ۱۹ باشد ، دستور تحمیلی آن است که از قرار تا پایان اپیدمی گریزی از آن نیست! پس از این پیشنهاد خردمندانه، اسلاوی ژیژک به تکریم سازمان بهداشت جهانی می پردازد:
"نخستین مدل مبهم یک چنین همکاری جهانی یی سازمان بهداشت جهانی است که ما از ان در حال گرفتن هشدارهای پیچیده بروکراتیک معمول اما دقیق هستیم که بدون واهمه اعلام می شوند. به چنین سازمان هایی باید قدرت اجرایی بیشتری داده شود!"
مرسی! چه راهکار تعمق برانگیزی! از زمان شیوع کرونا هرگاه که جناب تدروس آدهانوم (رییس فعلی who) به خود زحمت داده و "بدون واهمه" در مقابل رسانه ها نشسته است، مهم ترین و "برجسته ترین" راهکار او به مردم "شستن دست ها با آب و صابون، عطسه نکردن تو صورت دیگران، دست ندادن" و مشابه اینها بوده است! از سوی دیگر نماینده گان سازمان متبوع او در بازدید از ایران به ستایش از عملکرد مدیران با "درایت" وطنی در مواجهه با کرونا پرداختند و "توانمندی و عملکرد ایران را یک نمونه موفق و مثال زدنی در جهان و منطقه ذکر کردند." امری که از سوی روسای دانشگاه های علوم پزشکی و حتا نماینده گان مجلس شورای اسلامی و استانداران بارها به چالش کشیده شد! الگوی مطلوب ژیژک برای تحقق سیاست های بهداشتی درمانی، برنی سندرز است. به نظر ژیژک:
"سندرز به خاطر طرفداری اش از یک بیمه ی سلامت همگانی در آمریکا مورد تمسخر شکاکان نسبت به ایده هایش واقع شد. آیا درس اپیدمی ویروس کرونا این نیست که حتی بیشتر از این لازم است. یعنی اینکه ما باید زمینه را برای نوعی شبکه ی بیمه سلامت جهانی مهیا کنیم؟"
"فیلسوف شهیر" ما از ضرورت رایگان شدن همه ی خدمات اجتماعی - از جمله بهداشت و درمان - سخن نمی گوید، چرا که می داند چنین امری فقط با یک انقلاب سوسیالیستی متحقق می شود. انقلاب سوسیالیستی سرش را بخورد. او در نهایت برای خروج از بحران کرونا به طناب پوسیده ی یک سیاست نیم بند کینزی آویزان می شود:
«نیاز فوری برای سازمان دهی مجدد اقتصاد جهانی که دیگر کاملاً در دست مکانیزم های بازار نباشد.»
این پیشنهاد را باراک اوباما نیز در کنفرانس داووس مطرح کرده بود. برای بازگشت به دخالت در تنظیم ساز و کارهای بازار نیازی به نظریه پردازی "فیلسوف شهیر" اسلاوی ژیژک نیست. جان مینارد کینز کنار گوش ما نشسته است و سوسیال دموکرات های سینه چاک او صبح تا شب راه خروج از بن بست بحران سرمایه داری نئولیبرال را در بازگشت به "دولت مداخله گر" می دانند! جناب ژیژک برای فروش این "ایده"ی خود - پس از New Deal - زیادی دست و دلبازی به خرج می دهند! خوب است که ژیژک بداند اولاً "بازگشت به دولت رفاه بدون پیروزی طبقه ی کارگر و درجه-ی معینی از پیشروی جنبش کارگری ممکن نیست." ثانیاً به اعتبار یک دیوار نوشته تمام جهت گیری انقلابی مبارزه ی طبقاتی بر سر این است که "ما نمی توانیم به حالت گذشته (عادی) بازگردیم، چون همان حالت عادی که داشتیم مشکل اصلی است!" نفرت ژیژک از مارکسیسم ارتدوکس که آن را مانند همه ی لیبرال های پوسیده "کمونیسم سبک قدیمی" می-خواند قابل درک است. اما علاوه بر نکات پیش گفته، او باید این نکته را نیز بفهمد که جهان پساکرونا با سرعت بیشتری به سمت دوراهی "سوسیالیسم یا بربریت" شتاب خواهد گرفت. در نتیجه رویای او درباره ی "تحقق سازمان جهانی که بتواند اقتصاد را کنترل و تنظیم کند" از هم اکنون نقش بر آب است!

در بخش دوم این مقاله نگاهی انتقادی خواهیم داشت به تحلیل دیوید هاروی از اپیدمی کووید ١٩!

محمد قراگوزلو ١١ فروردین ١٣٩٩

Qhq.mm22@gmail.com


پی نوشت ها:

١. هنگام نوشتن این مقاله خبر بیماری "پرنس چارلز" و "بوریس جانسون"(نخست وزیر بریتانیا) و وزیر بهداشت این کشور منتشر شد.

٢. در خبرها آمده بود "کارل گوستاو شانزدهم پادشاه سوئد و ملکه سیلیویا" به ترتیب ٧٣ و ٧۶ ساله در برابر حمله ی دموکراتیک کووید ١٩ از محل اقامت رسمی خود در حومه ی استکهلم به قصر "استن هامار" در شهر فلن استان سورملند عقب نشستند!

٣. در متن شعارهای جنبش کارگری ایران - به ویژه در هفت تپه - شعار مطالباتی "دولتی کردن کارخانه" در تقابل با "خصوصی سازی" چشمگیرتر از سایر مطالبات است. کارگران مبارز باید بدانند که نه فقط دولتی کردن مراکز تولید گره فرو بسته ی معیشت و رفاه ایشان را نمی گشاید، بلکه ادعای نئولیبرالی عدم دخالت دولت در بازار نیز فریبی بیش نیست. طی پنج دهه ی گذشته در سطح جهانی و چهار دهه در ایران، هزینه ی دولت های بورژوایی به نحو سرسام آوری افزایش یافته و صرفاً خدمات آنها به مردم زحمت کش کوچک و کمتر شده است. مهم ترین تحول دولت در عصر نئولیبرالیسم، تبدیل آن از حالت دولت رفاه (Welfare State) به موقعیت دولت ثروتمند (Wealthfare State) بوده است. دولت کلینتون - که تداوم بخش سیاست های ریگانیستی بود - با کاستن از هزینه های اجتماعی در یک قلم فقط هفتاد میلیارد دلار به صورت یارانه به مراکز خصوصی مانند جنرال الکتریک و والت دیسنی کومک کرد. در جریان بحران عمیق ٢٠٠٨ نیز دولت بوش، هفتصد میلیارد دلار به مراکز عمده ی سرمایه ی مالی و صنعتی پول تزریق کرد...

٤. استفن تامینو استاد برجسته ی دانشگاه "کینگزبورگ" از نویسنده گان مجله ی "انتقاد سرخ" (The Red Critique) ارگان گروهی "کلکتیو سرخ" در آمریکاست.

۵. مقاله ی تامینو تحت عنوان "What is Orthodox Marxism and Why it Matters Now More Than Ever Before"
"مارکسیسم ارتدوکس چیست و چرا اکنون بیش از همیشه اهمیت یافته است." در شماره ی نخست مجله ی "انتقاد سرخ" منتشر شده است.
بنگرید به: http://redcritique.org/spring2001/whatisorthodoxmarxism.htm
این مقاله از سوی رفیق عزیز من مسعود امیدی به فارسی ترجمه شده و در کتاب "رآل پولتیک انقلابی لنین و پاسخ به پسا مارکسیسم" به همراه مقالاتی از لوکاچ و دیگران منتشر شده است. تهران: انتشارات گل آذین.

٦. من در یادداشت "مارکسیسم ارتدوکس و مارکسیسم فلکسودوکس":
https://lefttribune.com/%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%B3%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%AF%D9%88%DA%A9%D8%B3-%D9%88-%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%B3%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%81%D9%84%D9%88%DA%A9%D8%B3%D9%88%D8%AF%D9%88/
نیز مقاله ی "سوسیالیسم کارگری و سوسیالیسم خرده بورژوایی" در حد توان نمایی از ارتدوکسی سوسیالیسم مارکس در برابر تجدید نظر طلبان ترسیم کرده ام.

٧. ا گرچه در همین مقاله ی "مارکسیسم ارتدوکس چیست و ..." تامینو گریبان پی یر بوردیو را پاره می کند و نشان می دهد که درک او از مفاهیم دیالکتیکی مارکس از طبقه و سرمایه چگونه تا حد گشیوه ی زنده گی" سقوط کرده است اما با این همه مقاله ی جامع و بسیار ارزشمند "پی یر بوردیو به مثابه ی روشنفکر جهانی جدید در خدمت سرمایه داری" به شکل ویژه یی بوردیو را دراز کرده است. بنگرید به : http://anthropology.ir/article/17956.html نکته ی بسیار جالب این که تدوینگر سایت بورژوایی "انسان شناسی و فرهنگ" در پی نوشتی تحت عنوان "یک توضیح" بر مقاله ی تامینو اضافه می کند:" پروفسور استفان تامینو استاد دانشگاه کینگزبورگ نیویورک، نویسنده و منتقدی است که علی رغم غنای تئوریک و تاریخی نوشته هایش کمتر در میان چپ شناخته شده است. در عصری که چپ فرهنگی، از ژیژک تا بوردیو، با تن دادن به منطق سازمان های رسانه ای و آموزشی سرمایه داری به شهرتی عالمگیر دست یافته اند، دفاع از جامعیت سوسیالیسم علمی چنین تبعاتی را نیز به به همراه دارد. بخصوص آنکه تامینو برای جدا کردن راه چپ از سایر گرایشات فرصت طلبانه خود را ملزم کرده است تا فقط در نشریه ی ارتدوکس "انتقاد سرخ" قلم بزند. او به جای صدور تئوری های جذاب، جدید و مد روز می کوشد به قول لوکاچ همان "امر کهنه" را متحقق سازد." این دیگر نهایت وقاحت و سخافت در تبیین ژورنالیستی از جدی ترین نظریه ی علمی دو قرن گذشته است که آن را تا حد "صدور تئوری های جذاب، جدید و مد روز" ساقط می کند. طرف سوسیالیسم را چیزی در حد "به روز شدن" در بازار مد لندن پنداشته و از "مکش مرگ ما" نبودن مقالات انتقادی سرخ و "کهنه" ی تامینو "گلایه" کرده است. زهی شرم!

٨. "Coronavirus: le virus de l’ideologie" منتشر شده در "Bibliobs" که در رسانه های رسمی داخل ایران از جمله همشهری و مهر و مشابه با اب و تاب بازتاب داشته اشت:
https://www.nouvelobs.com/idees/20200206.OBS24500/coronavirus-le-virus-de-l-ideologie-par-slavoj-zizek.html

٩. بنگرید به مقاله ی ژیژک تحت عنوان:
"The End of The World as We Know It" در https://www.welt.de/kultur/article206269547/Corona-Epidemic-The-End-of-the-World-As-We-Know-It.html

١٠. از مقاله ی : "کرونا پایان جهان آنگونه که ما می شناسیم" برگردان وحید میهن پرست.