اول. انقلاب های مسری!
از شگفتی های بسیار انقلابی که در تونس و مصر شروع شده است، یکی هم سرایت آن به کشورهایی ست که به لحاظ اقتصادی و سیاسی از وضع مانسته یی با دو دولت پیش گفته برخوردارند. لیبی، اردن، عربستان، بحرین، الجزایر، کویت و اینک سوریه و عراق از جمله دولت هایی هستند که علاوه بر سیطره ی فساد مالی و استبداد مطلق فردی و حزبی در حوزه های حاکمیت سیاسی، جامعه را به مرداب فقر و بی کاری نیز فرو برده اند.
واضح است که وجود برخی ویژه گی های ژئوپولینیک، امکان تسری انقلاب را به کشورهای دیگر با ضعف یا قوت بیش تری ممکن می سازد. فی المثل همان قدر که تحولات تونس با سرعت به مصر و سپس لیبی منتقل شد، به همان میزان نیز اعتراضات جاری در سوریه می تواند کشورهایی همچون اردن و عراق را تحت شعاع خود بگیرد. سرکوب قیام مردم بحرین توسط نیروهای نظامی عربستان از همین منظر توجیه پذیر است. مضاف به این که ائتلاف نیم بند فرانسه و انگلستان و ورود آمریکا به میدان جنگ در لیبی و تلاش سرمایه داری جهانی به منظور کنترل و تحریف انقلاب در آفریقای شمالی و خاورمیانه نیز با همین معیار قابل تفسیر است. با این همه، نکته ی قابل تامل دیگر وجود شرایط مختلف اقتصادی، سیاسی و به تبع آن ها پلیسی و امنیتی در کشورهای این منطقه است که روند انقلاب های جاری را کند یا تند می کند. بر مبنای این استنتاجات بررسی ابعاد گوناگون اعتراضات یکی دو ماه گذشته ی مردم عراق - به ویژه در کردستان آن کشور - از اهمیت خاصی برخوردار است.
نگفته نگذرم که این یادداشت در ادامه ی چند مقاله ی مشروح نگارنده درخصوص اوضاع عراق، از جمله دو مقاله ی مبسوط و مفصل "آمریکا و عراق، کمدی یا تراژدی؟" (دو ماه نامه ی اطلاعات سیاسی اقتصادی، ١٣٨١، ش:٨٠-١٧٩ ) و "عراق در گرداب کلونیالیسم و تروریسم" (همان، ١٣٨٧، ش: ٢-٢۵١) و چندین نوشته ی متفرقه ی دیگر شکل بسته است.
دوم. ایران و عراق، جنگ و صلح
در چند دهه ی گذشته و به خصوص از زمان به قدرت رسیدن جریان ارتجاعی ناسیونالیسم بعثی روابط دو دولت ایران و عراق همواره در حالت جنگ و تنش و دخالت های دوسویه و به طور کلی شرایطی غیر مسالمت آمیز بوده است. این امر از یک سو به سبب وجود مرز مشترک و همسایه گی دو کشور صورت بسته و از سوی دیگر دلیلش در ماهیت هژمونی خواه دولت های طرفین شکل گرفته است.
پس از مرگ جمال عبدالناصر و سقوط انورسادات و ملک حسین به اردوگاه اسرائیل، رقابت میان حافظ اسد و صدام حسین برای کسب رهبری یک جبهه ی متخاصم ضد صهیونیستی همواره ادامه داشت. دولت سوریه به دلیل ضعف اقتصادی و تحمل خسارات شدید ناشی از جنگ مستقیم با اسرائیل به تدریج نقش خود را در جهان عرب به دولت عراق وانهاد. با سقوط دولت محمدرضا پهلوی - که متحد اصلی آمریکا و اسرائیل و به یک مفهوم رقیب ناسیونالیسم عربی بود - و عروج اسلام سیاسی در ایران و داعیه ی ضد صهیونیستی رهبران انقلاب اسلامی، به تدریج ضلع تازه یی از قدرت هژمونی خواه در منطقه به وجود آمد که منافع خود را از مصر و لبنان و سوریه و اردن تا کویت و بحرین و عراق و البته مناطق اشغالی فلسطین جست وجو می کرد و با اصرار پی می گرفت. حضور تبعیدی رهبران انقلاب اسلامی در عراق به همراه بافت جمعیتی، مناطق و شهرهای مختلف مذهبی شیعه از جمله نجف و کربلا و کاظمین و... در کنار خصومت دولت بعث با روحانیون سیاسی شیعه می توانست عراق را در صدر کاندیداهای" صدور انقلاب اسلامی" بنشاند. مضافاً اختلافات متعدد میان دولت های سوریه و لیبی و عراق با شاه ایران از یک سو و روابط دوستانه ی دولت های اردن و مراکش و مصر [با شاه] از سوی دیگر جغرافیای سیاسی منطقه را پس از انقلاب بهمن ۵٧ دست خوش تغییرات اساسی کرد. اگرچه لبنان به تدریج به یک میدان تمام عیار مناقشه میان این دولت ها در کنار دولت اسرائیل - تبدیل گردید و دولت عربستان به اعتبار دلارهای نفتی و نزدیکی به آمریکا نقش تازه یی در چالش های خاورمیانه به عهده گرفت، اما از پیش هم معلوم بود که دست برتریافتن یکی از دو دولت جمهوری اسلامی ایران و رژیم بعثی عراق می تواند خلاء ناشی از حذف نقش هژمونیک شاه را در ابعاد وسیع خاورمیانه و آفریقا پر کند.
ایران و عراق پیش از انقلاب ۵٧ نیز یکی دوبار تلاقی و تعامل کرده بودند. برتری نظامی ایالات متحده بر اتحاد جماهیر شوروی، تبعاً کفه ی تقابل را به سود ایران پهلوی سنگین کرده بود. حمایت ابزاری شاه از جنگ جویان کرد مصطفا بارزانی پس از معاهده ی الجزایر، این جریان نظامی را به یک خانواده ی کوچک در حوالی کرج تقلیل داد تا کردستان عراق در یک شکاف سیاسی نظامی به شکلی بطئی شاهد ظهور گرایشی ترقی خواه در قالب اتحادیه ی میهنی کردستان باشد. حزب آب رفته-ی دموکرات بارزانی ها در سایه عنایات شاه - اسرائیل به انتظار روز موعود تسبیح به دست گرفت و رویاهای خود را دوره کرد. جلال طالبانی تحت تاثیر احساسی آموزه های "چپ" و متاثر از قالب صوری "چه باید کرد" لنین، اسا س نامه ی اتحادیه یی را نوشت که قرار بود به پشتوانه ی زحمت کشان کردستان برای آزادی و رفع ستم ملی بجنگد. انقلاب ۵٧ ایران اما جغرافیای سیاسی منطقه را به هم ریخت. همه ی ماجرا این نبود. ساختار اقتصادی، سیاسی و نظامی دولت عراق به ترز بارزی تحت تاثیر حمایت های دولت شوروی شکل بسته بود و در جمع بندی تقسیم جهان از این دولت در کنار دولت های سوریه و لیبی - به عنوان یکی از متحدان دولت شوروی یاد می شد. فروپاشی کمونیسم بورژوایی (اردوگاه شوروی) دولت عراق را در موقعیت جدیدی قرار داد و به تدریج وارد بلوک غرب کرد. در جنگ نخست خلیج فارس وقتی که بعثی های عراق دریافتند که از دولت شوروی (گورباچف) در مقابل دولت آمریکا (بوش اول) کاری ساخته نیست، ناگزیر به سمت و سوی فرانسه و آلمان و سپس ایالات متحده چرخیدند. ملاقات های متعدد صدام حسین با دونالد رامسفلد، خریدهای سنگین نظامی از فرانسه و آلمان و حمایت آمریکا و متحدانش (عربستان، کویت، اردن و...) از عراق در جریان جنگ با ایران، دولت عراق را به کام سرمایه داری غرب فرستاد...
در مدتی که جنگ ایران و عراق ادامه داشت هر دو طرف از اپوزیسیون های طرف دیگر نهایت حمایت را به عمل آوردند. ایران شاهد اعتلای حزب الدعوه، مجلس اعلای انقلاب اسلامی و پناه-جویی روحانیونی همچون حکیم بود و عراق با دست و دل بازی هرچه تمام تر سازمان مجاهدین خلق را فراخواند تا به هر شکل که می تواند - حتا در نقش عناصر اطلاعاتی بی مقدار - عملیات ایذایی علیه دولت ایران - و ای بسا مخالفان داخلی صدام - را پیش ببرد.
در این میان کردستان نیز محل نزاع دو طرف بود. عراق در ابتدای ناآرامی های کردستان ایران پس از بهمن ۵٧ یک جریان به شدت مرتجع و ضد انقلابی به نام "سپاه رزگاری" را مسلح کرد و تا توانست از خان ها و فئودال ها و سلطنت طلبان فراری تا شیخ علی تهرانی حمایت مالی و تبلیغاتی به عمل آورد و دولت ایران نیز علاوه بر پشتیبانی مستقیم از گروه ها و جریان های شیعی، تا حدود زیادی موفق شد ناسیونالیسم کرد را نیز زیر پوشش پیدا و پنهان خود بگیرد. پایان جنگ ایران و عراق در کنار پی آمدهای سقوط کمونیسم بورژوایی از جمله سلطه ی دکترین یک جانبه گرایی بر سیاست خارجی نئوکنسرواتیست های آمریکایی و در دستور قرار گرفتن آموزه نظام جهانی نو، دولت عراق را که در بدترین و بی ثبات ترین شرایط ممکن قرار گرفته بود، به بهانه ی حمله به کویت و بهره مندی از سلاح های کشتار جمعی - که عملاً وجود خارجی نداشت در نقطه ی مرکزی سیبل یورش غرب نشاند. وقتی که ده ها هزار تن از مردم حلبچه در جریان قتل عام شیمیایی موسوم به انفال کشته شدند، هرگز رگ غیرت دموکراسی خواهی و حقوق بشرطلبی آمریکا و متحدانش کلفت نشد، اما چاه های نفت کویت شوخی بردار نبود. مضاف به این که صدام حسین در محاسبات نظامی اشتباه خود چند موشک نیم بند اسکاد ١٢ را نیز به سوی اسرائیل و عربستان پرتاب کرده و راه شرکت های نفتی همچون توتال، اکزون موبایل، شل، بریتیش پترو لیوم را نیز بسته بود. در ١١ سپتامبر ٢٠٠١ اگرچه تمدن غرب از سوی همان ویروس های افغان العربی مورد تعرض قرار گرفت که زمانی نه چندان دور در آزمایش گاه های غربی علیه کمونیسم روسی ساخته شده و در یک غفلت گریخته بودند، اما تبلیغات مدیای غرب پس از فتح افغانستان به آن جا ختم شد که در جریان یک نظرسنجی از سوی موسسه ی گالوپ ۶٣ درصد از مردم آمریکا دولت عراق را مسبب و بانی اصلی حمله به منهتن دانسته بودند. از بحث خود کمی دور شدیم.
سوم. سقوط صدام و شرایط جدید
علاوه بر تمام آن جزئیاتی که در دو مقاله ی پیش گفته به آن پرداخته ام، سقوط صدام به دنبال یک جنگ وکالتی، عراق را وارد یک برهه ی سیاسی جدید کرد. از دوران حکومت کلونیالیستی پل برومر و آغاز فعالیت کارتل های نفتی (خواهران چهارگانه) و مانوور شرکت های امنیتی خصوصی همچون بلک واترز و تراست هایی مانند هالیبرتون تا جابه جا شدن دولت ها از ایاد علاوی به ائتلاف مالکی ـ طالبانی عراق همواره میدان مناقشه ی آمریکا، ایران و البته عربستان و اخیراً هم ترکیه بوده است.
مصداق بارز این رقابت را در آخرین مسابقه ی "انتخابات" عراق و چه سانی حمایت دولت های آمریکا و ایران از دو جریان علاوی ـ مالکی می توان به وضوح دید. این رقابت اگرچه در مواقعی به زدوخوردهای خونین و گروگان گیری و مناقشات لفظی می انجامد اما در نهایت نوعی همیاری جنگ سردی ست که به نحوی زیر پوستی و گاه عریان، منافع اقتصادی و سیاسی طرفین دعوا را تامین می کند.
ایالات متحده و شرکت های نفتی، انرژی ناب عراق را به یغما می برند و در مقابل، آن نوع دموکراسی را نهادینه می کنند که از درونش فاسدترین سیاست مداران دولتی و پارلمانی خارج می-شوند. دولت ایران نیز توانسته است تمام آلترناتیوهای مطلوب خود را به قدرت برساند و به یک مفهوم برنده ی نهایی جنگ عراق باشد و سیاست های هژمونی خواهانه ی خود را از این طریق به رخ کشورهای منطقه و غرب بکشد. در حال حاضر دولت عراق یک دولت تمام عیار بورژوایی متشکل از ناسیونالیست های کرد، عرب و اسلام گریان است. در مرکز و جنوب جریانات شیعه متمایل به جمهوری اسلامی و در شمال دولت ناسیونالیست کرد حاکم است که آن نیز البته با دولت ایران مناسبات حسنه یی دارد.
چهارم. کردستان عراق
الف. کردستان عراق در تمام دهه ها ی گذشته از انواع و اقسام ستم های قومی، ملی، مذهبی و در مجموع طبقاتی رنج برده است.
ب. استبداد بعثی بارها به قتل عام های وحشت ناک و کوچ های اجباری در این منطقه دست یازیده است. نماد این ژنوساید انفال و حلبچه است.
پ. اشغال عراق توسط ایالات متحده هیچ روزنه یی از شادی و آبادی را به روی مردم شمال عراق نگشوده است. دخالت امپریالیستی اگرچه به استبداد بعثی پایان داد، اما شکل ارتجاعی و استبدادی دیگری را در قالب حاکمیت دولت حریم و در چارچوب اعتلای جریانات ناسیونالیسم بورژوایی کُرد رقم زده است. به لحاظ فساد مالی و ستم سیاسی، بورژوا ناسیونالیست های کرد حاکم بر شمال، تفاوت چندانی با سلف بعثی شان ندارند. اگر در مناطق مرکزی و جنوب، سربازان آمریکایی و نظامیان دولت دست نشانده، مردم را تحت فشار قرار داده اند در مقابل در مناطق شمالی (کردستان) نیروهای به ظاهر "مردمی" با پوشش میلیشیا زشت ترین تحقیر و استبداد گروهی و حزبی را به مردم فرودست تحمیل کرده اند.
ت. در کنار استبداد سیاسیِ جریانات ناسیونالیست و سکولار و اسلام گرایان وضع اقتصادی مردم عراق نیز روز به روز بدتر و وخیم تر شده است. در واقع با وجود اختلافات عمیق سیاسی و منافع متفاوت اقتصادی میان اعضای دولت شمال (حریم ) و مرکز و جنوب، همه ی این جماعت به نماینده-گی از بورژوازی نوکیسه و تازه به دوران رسیده ی عراق، در سرکوب اعتراضات مردمی و استثمار کارگران و زحمت کشان مشترکند. این اشتراک در استبداد فردی و گروهی، فساد مالی، ظلم و اجحاف حقوق عمومی و به فقر و فلاکت بردن فرودستان دیده می شود. این فساد در بالا کشیدن بخش عمده یی از درآمد نفت و خصوصی سازی ها نهفته است.
ث. بی کاری، فقر، سرکوب سیاسی، جنگ، تروریسم، عوارض اشغال، فرقه گرایی شکاف های اجتماعی، فقدان خدمات اولیه ی رفاهی مانند آب، برق، بهداشت، آموزش، مسکن، حمل و نقل و آلوده گی شهرها و روستاها ویژه گی عریان کردستان عراق است.
ج. ممنوعیت فعالیت اتحادیه های کارگری، دست گیری و ترور فعالان سیاسی چپ و تقابل نظامی با تظاهرات و سرکوب خونین معترضان به وضع موجود، وجه بارز سیاسی حاکم بر سرزمین های تحت سلطه ی دولت حریم است. در مجموع و قدر مسلم این است که ناسیونالیسم بورژوایی کُرد اعم از دولت حریم به مرکزیت حزب دموکرات و پشتیبانی اتحادیه ی میهنی و شبه اپوزیسیون موسوم به گوران، در پی یک جنگ امپریالیستی به قدرت رسیده اند و در این مدت نه فقط نفوذ توده یی گذشته ی خود را از دست داده اند، بل که از موضع یک دولت ارتجاعی حافظ منافع بورژوازی، در مقابل مطالبات دموکراتیک مردم سنگر بسته اند. عوام فریبی شبه پوپولیستی ناسیونالیسم کُرد به تدریج رنگ باخته و ماهیت ضد انقلابی اش برای کارگران و زحمت کشان کردستان روشن شده است. تظاهرات روز ١۶ فوریه ی ٢٠١١ مردم سلیمانیه (در میدان سرا) آغاز علنی تقابل مردم با این ناسیونالیسم واپس گرا بود و یک روز بعد زمانی که نیروهای شاخه ی چهار حزب دموکرات کردستان عراق به سوی مردم معترض آتش گشودند و ضمن مجروح کردن ۵٧ نفر، جوانی ١۵ ساله به نام ریژوان علی را به خاک انداختند و از زبان سخن گوی خود (فاضل میلانی) صریحاً اعتراف کردند که "قرار نیست مردم به طرف ما سنگ پرتاب کنند و گُل جایزه بگیرند." تمام پرده ها کنار رفت و عمق ماهیت ارتجاعی این حزب و کل جریان ناسیونالیسم بورژوایی کُرد دانسته آمد.
پنجم. جنبش ضد ناسیونالیستی زحمت کشان کردستان
تمام "لطف" جنگ امپریالیستی این بوده است که شر ناسیونالیسم عربی صدام حسین را به سود شرارت ناسیونالیسم کردی بارزانی ـ طالبانی کم کرده است! این است نتیجه ی جنگ امپریالیستی در عراق که قرار بود برای این کشور دموکراسی و رفاه به ارمغان آورد. ستم ملی از سوی ملی-گرایان واقعاً نوبر است.
هم زمان با اعتراض زحمت کشان کشورهای آفریقایی و خاورمیانه، مردم به ستوه آمده ی کردستان عراق نیز به خیابان ها سرازیر شدند. روز ١٩ فوریه ١۴ نفر و روز بعد ۴٨ نفر زخمی و یک نفر کشته (سرکیو زاهد محمود) شدند. تظاهرات از میدان سرای سلیمانیه به سایر شهرهای کردستان تسری یافت. مردم شهرهای رانیه، خانقین، حلبچه، سیدصادق، کلار، چوارقورنه، موصل، چم چمال، پنجوین و کوبه به معترضان شهر سلیمانیه پیوستند. روز ٢٤ فوریه دانشجویان دانشگاه های هولیر و صلاح الدین در اعتراض به وضع موجود به صف معترضان ملحق شدند. یک روز بعد جوانی به نام دیلان احمد کشته شد و روز پسین جوان دیگری به نام امید جلال در خون غلتید. سیر سریع حوادث با سرعت پوست ماهیت ارتجاعی ناسیونالیسم بورژوایی کُرد را کَند و شکل کریه نماینده گانش را به مردم نشان داد. دیوار رخنه برداشته ی توهم ها فروریخت. تهدید و تطمیع مسعود بارزانی که روز سوم مارس در تلویزیون کردستان از شنیدن صدای انقلاب مردم سخن می گفت، ره به جایی نبرد. ناسیونالیست های شبه اپوزیسیون برای کنترل خشم مردم با شعار "به حکام فرصت دهید"، "مذاکره به جای خشونت" وارد گود شدند. پنداری یک دهه اِعمال قدرت برای ناسیونالیست ها فرصت نبود. گویی خشونت از سوی مردم آغاز شده بود. انگار بی کاری، فقر، بی حقوقی و انواع و اقسام ستم های طبقاتی اختلاس، ارتشاء، دزدی و غیره خشونت دولت ناسیونالیست حاکم علیه کارگران نبود.
ششم. مطالبات فرودستان کردستان
واضح است که اعتراضات در کردستان عراق و کل کشورهای آفریقای شمالی و خاورمیانه هنوز آن چنان رادیکال و توده یی نشده است که در پیوند با حضور هژمونیک طبقه ی کارگر، عَلَم و کُتَل کل بورژوازی این کشورها را پایین بکشد. با این همه تا همین جای ماجرا نیز انقلاب های ضد استبدادی زحمت کشان، گام بلندی برای نان، کار و آزادی برداشته است. واقعیت این است که تحولات جاری در کردستان عراق دست ناسیونالیسم بورژوایی کرد در تمام منطقه (عراق، ایران، سوریه، ترکیه) را برای افراد ساده لوح نیز رو کرد. اندک تاملی در مطالبات فرودستان کردستان عراق به وضوح نشان می دهد که حنای ناسیونالیست ها دیگر رنگ ندارد. کف خواسته های معترضان که در گردآیش های مختلف بیان شده، بدین قرار است:
- تعطیلی بی وقفه ی پایگاه نظامی احزاب و انحلال میلیشیاهای زیروان (ضد شورش)، زانیاری و پاراستن (اطلاعات ـ حفاظت). این خواست مردم با شعارهای "حزب مسلح نمی خواهیم" و "خروج حزب مسلح از شهر" بیان شده است.
- افزایش حداقل دستمزد کارگران به یک میلیون دینار.
- رفع معضل برق و برخورداری از برق بیست و چهار ساعته.
- ایجاد اشتغال و بیمه بی کاری، بیمه ی بهداشت.
- مصادره ی سرمایه ی کسانی که از راه رانت و فساد اقتصادی میلیاردر شده اند.
- لغو قانون منع تظاهرات.
- انحلال قانون چند همسری.
نگفته پیداست که دولت حریم و کل ناسیونالیسم بورژوایی حاکم بر کردستان عراق قادر نیست حتا به این مطالبات حداقلی هم پاسخ مثبت دهد.
بارزانی و طالبانی به ته خط رسیده اند. سرکوب جنبش معترضان برای استمرار قدرت سیاسی یا سقوط؟ در هر دو صورت بساط پوسیده ی ناسیونالیسم کرد در حال جمع شدن است.
محمد قراگوزلو
Mohammad.QhQ@Gmail.com