افق روشن
www.ofros.com

مارادونا یا قلیچ؟

!به مناسبت مرگ دیه گو و تولد پرویز

محمد قراگوزلو                                                                                                       شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۹ - ۵ دسامبر ۲۰۲۰

مستقل از ارزش های فنیِ ورزشی- در اینجا فوتبال - و کسب موفقیت های جهانی که ای بسا عنوان این یادداشت را از نظر جماعتی قیاس مع الفارق بنماید، از نظر نویسنده می توان از چند زاویه وارد این قیاس معقول شد. به زعم نگارنده - که فوتبال را در سطح آماتور بازی کرده و در حد یک علاقه مندِ حرفه یی همواره تماشاگر نزدیک مسابقات بین المللی و داخلی بوده و تحلیل هایی نیز گاه و بیگاه در این زمینه منتشر کرده است- دیه گو مارادونا و پرویز قلیچ از جهات زیادی به هم مانسته اند و در عین حال تفاوت های فاحشی نیز با هم دارند. به اجمال تمام و بی نظم و انتظام خواهم گفت چرا و چگونه.
الف. هر دو فوتبالیست از زمین فوتبال خارج شده و در عرصه های اجتماعی به قهرمان محبوب نسل های خود تبدیل شده اند. مارادونا پس از جنگ ٧۴ روزه ی فالکلند و شکست ژنرال های آرژانتینی از نیروی دریایی انگلیس در یک مسابقه ی فوتبال بسیار مهم در جام جهانی ۱۹٨٦ گلی را با دست به ثمر رساند که تا آستانه ی آسمان اساطیری مذهبی بالا رفت و مشهور شد. "دست خدا!" مضاف به اینکه در همان مسابقه مارادونا زیباترین گل انفرادی تاریخ جام جهانی را در جریان دریبل های پی در پی بازیکنان مغرور انگلیسی به ثمر رساند. به این ترتیب مارادونا به یک قهرمان اساطیری برای مردم آرژانتین و حتا آمریکای جنوبی و آمریکای لاتین و حتا "دوزخیان روی زمین" "جهان سوم" تبدیل شد. قهرمانی که بیرون از زمین فوتبال جانشین ژنرال ها شده و یک تحقیر بزرگ ملی را جبران کرده بود. گیرم با زبان فوتبال! برای مردم هلند یوهان کرویف یک اسطوره و حتا مرجع اجتماعی است. من خود شاهد بوده ام که در شهرهای مختلف هلند افراد گوناگون با هویت های فرهنگی مختلف چگونه در ساده ترین مسائل از کرویف فکت می آورند. علاوه بر ارزش های فنی انکارناپذیر آنچه که کرویف را به یک اسطوره و مرجع تبدیل کرده روان و اخلاق سرکش و ضد وضع موجود او بوده است. برای مردم آلمان اما بکن باوئر چنین نیست. چرا که فاقد چنان ارزش های ویژه ی اخلاقی است. یا مثلا پلاتینی برای فرانسوی ها و حتا پله برای برزیلی ها! که اولی نامش و شهرتش با فساد در یوفا به تباهی کشیده شد و دومی با مشارکت مبتذلانه در چپاول کالایی بازار!
شاید نتوان آن دو گل معروف کاپیتان قلیچ به استرالیا در مقدماتی جام جهانی ۱۹٧۴ را با دو گل مارادونا به انگلیس مقایسه کرد اما به گمان من گل تاریخی قلیچ به اسرائیل از هر نظر حائز اهمیت ویژه ی تاریخی است. گلی که گفته می شود گل از روی ماه مصطفا شعاعیان - که گویا به اتفاق رفقایی در ورزشگاه امجدیه حاضر بوده و برای شکست اسرائیل بی تابی می کرده - شکفته است! در ٢٩ اردیبهشت ۱۳۴٧ و زمانی که دولت اسرائیل - به عنوان متحد استراتژیک آمریکا و شاه - ارتش های جهان عرب را با جمال عبدالناصر و حافظ اسد تار و مار کرده بود و در شرایطی که برای کمونیست های ایرانی مبارزه در کنار رزمنده گان فلسطین و ساف نماد مقاومت در برابر بورژوازی داخلی بود پرویز قلیچ سیاسی ترین گل تاریخ فوتبال را به ثمر رساند! خیلی سیاسی تر از گل یورگن اسپارواسر از آلمان شرقی به آلمان غربی در دوران جنگ سرد و طی جام جهانی ۱۹٧۴ آلمان در "وولکس پارک اشتادیون" شهر هامبورگ و البته در حضور سران اشتازی و به ویژه اریش فریتس میلکه!
اهمیت گل پرویز به اعتبار ارزش های فنی و سیاسی آن و با توجه به تیم مقابل (اسرائیل) و نقش آن گل در نخستین قهرمانی تیم ملی فوتبال ایران در جام ملت های آسیا بی شک با گل مارادونا به انگلیس قابل قیاس است. اگر مهم تر نباشد! منتها مسئله این است که علاوه بر محدودیت های فوتبال آسیا و جایگاه بسیار نازل تر آن نسبت به فوتبال جهانی، زننده ی گل تاریخی به اسرائیل به دلائل مختلف از جمله پرو اسرائیلی بودن رژیم شاه، چپگرا بودن پرویز و متعاقبا اسارت از سوی ساواک هرگز برجسته نشد. مضاف به اینکه بعد از انقلاب بهمن ۵٧ نیز کاپیتان قلیچ به نحو ناجوانمردانه یی سانسور و جراحی شد.
ب. مارادونا - با وجود حشر و نشر با انقلابیون دولتی آمریکای لاتین- هرگز و هیچگاه یک مبارز سیاسی جدی علیه حکومت ها و دولت های حاکم خودی (آرژانتین) و غیره نبود. سهل است از کمال این اقبال نیز بهره برده بود که همه ی دولت-ها - از جمله و فی المثل دولت کارلوس منم - تمام قد او را باد می زدند و به شیوه های مختلف -از جمله بستری مکرر به منظور ترک اعتیاد - شارژ می کردند. او را با وجود عدم تعادل روحی روانی سرمربی تیم ملی کردند و به مسابقات جام جهانی ٢٠۱٠ آفریقای جنوبی فرستادند تا یکی از بهترین تیم های ملی آرژانتین را با رهبری فاجعه آمیز خود در برابر تیم معمولی آلمان لت و پار کند و به باد فنا دهد!
برخلاف مارادونا، قلیچ از موضعی انقلابی و رادیکال در برابر هر دو حکومت پیش و پس از بهمن ۵٧ ایستاده، مبارزه کرده، به زندان افتاده و رنج توانکاه تبعید۴٠ ساله را به دوش کشیده است. قلیچ با وجود توانایی های انکار ناپذیر فنی، اتوریته ی بی چون و چرای ورزشی و اخلاقی و به اجماع تمام علاقه مندان حرفه یی فوتبال برجسته ترین فوتبالیست تاریخ این کشور هرگز مجال مربیگری یک تیم باشگاهی و ملی را نیافته و در هیچ برهه یی از زنده گی پربار ٧۵ ساله خود مورد "عنایت" هیچ دولتی نبوده!
پ. درست است که فوتبال از چند دهه ی پیش همچون هر کالای دیگری به تسخیر جهان سرمایه داری در آمده است و دولت-ها و کارتل ها و تراست ها به صورت باشگاه و مدیا و شرکت های بیمه و مافیای فیفا و یوفا و غیره همه ساله میلیاردها دلار سود از قبل مسابقات فوتبال به جیب می زنند اما با این همه فوتبال ورزش مردم فرودست است و غالب قهرمانان این رشته از میان زحمتکشان برخاسته اند. چنین است وجه شباهت بارز مارادونا و قلیچ. به نقل از برشت - در "زنده گی نامه گالیله" - که در واقع پاسخ گالیله است به این جمله ی شاگرد که گفته "بدبخت ملتی که قهرمان ندارد" اضافه می شود " نه! بدبخت ملتی که به قهرمان نیاز دارد." مطلقا قصد احتجاج یا به چالش کشیدن یکی از این دو گزاره را ندارم اما معتقدم بدون درجه ی مشخصی از قهرمانی های عنصر پیشتاز - اعم از پیشروان سوسیالیست جنبش کارگری یا فعالان حرفه یی سیاسی – نمی توان به پیشبرد تحولات اجتماعی چندان خوشبین بود. بحث من بیرون از مدار "موتور کوچک" و "جنگ چریکی" و مشابه است. قهرمانی های بی بدیل بزرگانی همچون پویان و اشرف و شهرام و کاک فواد ممکن است به تغییرات سرنوشت ساز طبقاتی نینجامیده باشد اما بی تردید آرمان ها و الگوهای ممتازی از مبارزه ی آزادی خواهانه و برابری طلبانه در برابر دیده-گان نسلی قرار داده است که از صبح تا شب زیر بوق و کرنای رسانه ی اصلی و فرهنگ طبقه ی حاکم مجال نفس کشیدن نمی یابد. این قهرمانان زمانی که از زمین فوتبال بر می خیزند جایگاه ویژه یی می یابند. اریک کانتونای یاغی در فرانسه یک تو دهنی بزرگ به "ارزش های فاشیستی" حزب فران ناسیونال و شخص لوپن است. روماریو در برزیل توانست در قبال فساد فدراسیون آن کشور مردم زحمتکش زیادی را بسیج کند تا از دولت بخواهند به جای ساخت و ساز استادیوم های بی فایده برای برگزاری جام جهانی به فکر زاغه نشین ها باشند. برای مردم هلند تقابل یوهان کرویف با کودتای آرژانتین و تحریم جام جهانی ۱۹٧٨ یک ارزش سیاسی کم بدیل است. مسی فوتبالیست بزرگی است. شاید ارزش های فنی او از مارادونا فراتر باشد اما وقتی که تعطیلاتش را به ضیافت با نتانیاهو سپری می کند به حیثیت و اعتبار اجتماعی خود لطمه می زند.
در جهان فوتبال سیاسی اما مارادونا با کوبا و فرمانده چه گوار و فیدل کاسترو و هوگو چاوز تعریف می شود. اینکه او شماره ی ۱٠ خود را برای احمدی نژاد هم - احتمالا - فرستاده همانقدر بی ارزش است که فی المثل مورالس در یک سفر سیاسی و تجاری به تهران با محمود گل کوچک زده است. این بحثی کش دار و پر مناقشه است و می گذارم و می گذرم. در قیاس با مارادونا نخست اینکه کاپیتان قلیچِ ما - چنانکه گفتم و از تکرار آن سیر نمی شوم - در کنار هیچ حکومتی نایستاده. نه فقط نایستاده بلکه در حد توان و بیش از توان خود به مقابله با بورژوازی حاکم پرداخته. علاوه بر پشتیبانی همه سویه از جنبش مستقل کارگری ایران، انتشار بیش از ۱٠٠ شماره مجله ی آرش با تمام دشواری های توانفرسای دوران تبعید فعالیتی است غول آسا که فقط از یک کاپیتان غول ساخته است.
بدون تردید میراث سیاسی و فرهنگی قلیچ به مراتب فراتر و فربه تر و با ارزش تر و غنی تر از یادمان های سیاسی مارادونا است که با تتوی چه گوارا بر بازو و تصاویر مشترک به همراه رهبران مبارز و ترقیخواه آمریکای لاتین تداعی می شود.
ت. مارادونا بر خلاف قلیچ در زنده گی و رفتارهای شخصی و اجتماعی دوران پسافوتبال خود سخت مردود و ناکام است.با وجود تلاش کاسترو و دوستان اش او از پس کوکائین و الکل بر نیامد. مضاف به اینکه متعاقب "اوور دز"های پی در پی فیلم-ها و تصاویری از وی منتشر می شد که به جایگاه بی بدیل ورزشی و اجتماعی او شدیدا لطمه می زد.
کاپیتان پرویز اما در ٧۵ ساله گی همان کاپیتانی است که تور دروازه اسرائیل و استرالیا را به لرزه در آورد و بر لبان مردم جوادیه و دروازه غار و میدان شوش و صابون پزخانه و انبار گندم و خانی آباد و...گل شادی کاشت! سال ها بعد متعاقب یک لرزش سیاسی که کم و بیش غالب فعالان سیاسی تحت حاکمیت خشن استبداد به چاله ی آن لغزیده اند، در برابر قساوت شکنجه گران ساواک برخاست و همچون رفیق اش احمد زیبرم- فروتنانه بر خاک گسترد و سر بر آستان مردم زحمتکش سائید.
کوتاه کنم که کرونا رمق ام را کوتاه کرده....
مارادونا را سخت دوست دارم. به ویژه زمانی که به کوبا می رفت و کنار فرمانده فیدل می ایستاد و یا زمانی که مافیای ژائوهاوه لانژ را به چالش می کشید. مارادونا را دوست دارم اما قهرمان دوست داشتنی من و نسل من پرویز قلیچ است!

کاپیتان! تولد ٧۵ ساله گی ات شاد باد.

شادا ما که در شادی گل های تو امجدیه را منفجر کرده ایم. شادا ما که برای اتوریته ی تو در آزادی با قلب صدهزار نفر هلهله سر داده ایم و با چشمان مردم زحمتکش اشک شوق ریخته ایم. کاپیتان! در این روزگار تار و ادبار زده، جهان ما بدون تو سخت غم انگیز است.

محمد قراگوزلو - ۱۳ آذر ۱۳۹۹